📚رمانهاے‌گمنامِ‌رمانڪده📚 @romaan_kadeh_gomnam Channel on Telegram

📚رمانهاے‌گمنامِ‌رمانڪده📚

@romaan_kadeh_gomnam


ارسال خلاصه و اسم رمان به ادمین های زیر:
@Atiii_133
@ibaharx

لینک گروه‌های کافه‌رمانکده👇
@romaan_kadeh_link

برای درخواست و دانلود رمان بیاین اینجا👇🏻💙
@romaan_kadeh_darkhast
@romaan_kadeh_link

📚رمانهاے‌گمنامِ‌رمانڪده📚 (Persian)

Welcome to 📚رمانهاے‌گمنامِ‌رمانڪده📚 Telegram channel, where you can discover a world of hidden novels waiting to be explored. This channel is dedicated to sharing summaries and names of various novels. If you're interested in reading and exploring new stories, look no further! Simply send a message with the summary and name of the novel to our admins: @Atiii_133 and @ibaharx. You can also join our group links for more discussions and recommendations at @romaan_kadeh_link. For novel requests and downloads, head over to @romaan_kadeh_darkhast and @romaan_kadeh_link. Dive into the realm of literature and lose yourself in the captivating world of novels with 📚رمانهاے‌گمنامِ‌رمانڪده📚 channel. Happy reading!

📚رمانهاے‌گمنامِ‌رمانڪده📚

23 Nov, 08:56


#Rg6802
تنگ بلور

📚رمانهاے‌گمنامِ‌رمانڪده📚

18 Nov, 15:54


#Rg6824
سقوط

📚رمانهاے‌گمنامِ‌رمانڪده📚

17 Nov, 14:38


#Rg6826
با سلام ببخشید به رمان بود چند سال پیش خوندم یه کمی ازش یادمه خیلی دوست دارم دوباره بخونم کمکم کنید
دوتا خواهر بودن که پدر نداشتن و با مادرشون زندگی میکردن یه روز خواهر کوچکتر میره پارتی خواهر بزرگتر میره دنبالش که میندازن داخل اتاقی و به یه پسره میگن باید باهاش رابطه بر قرار کنی پسره میگه این کارو نمیکنم که میگن اگه این کارو نکنی جلوی تو ما چند نفر این کارو انجام میدیم پسره با دختر ه میخوابه و حامله میشه بعد معلوم میشه که این نقشه داماد خانواده پسره بوده که بابایه به پسره بد بین بشه آخه بابای پسره از این حاجی پولدارا بوده بعد دختره با پسره ازدواج میکنه

📚رمانهاے‌گمنامِ‌رمانڪده📚

14 Nov, 20:14


#Rg6824
سقوط دلان

📚رمانهاے‌گمنامِ‌رمانڪده📚

14 Nov, 15:55


#Rg6823

لالایی بیداری

📚رمانهاے‌گمنامِ‌رمانڪده📚

14 Nov, 15:55


#Rg6825
سلام
یه رمان هست درست خلاصه ای ازش تو ذهنم نیس برا قبلنه
دختره فک کنم اسمش یاسمین باشه دکتر بود و خیلی دختر سرد، و تنها زندگی میکرد
بعدا پسری عاشقش میشه که کنجکاو میشه چرا دختره تنهاس و...

📚رمانهاے‌گمنامِ‌رمانڪده📚

14 Nov, 15:54


#Rg6824
سلام یه رمانه دختر طراح جواهر عاشق پسری میشه کارش صنایع چوب بعد گارکاه پسر اتیش میگیره می افته زندون‌دختر برای آزادیش میره پیش پدربزرگش اون میگه باید با پسر عموش ازدواج کنه دختر بعداز چند سال برمیگردمیبینه پسر طراح جواهر شد داره ازدواج میکنه

📚رمانهاے‌گمنامِ‌رمانڪده📚

13 Nov, 21:38


#Rg6823
رمانش اینجوری بود که دختر و پسره عاشق هم میشن بعد که میخوان ازدواج کنن پسره یه بیماری مغزی نادر میگیره که وقتی میخوابه ممکنه چند روز خواب باشه بعد پسره میره خارج برای درمان و خوب میشه و برمیگرده

📚رمانهاے‌گمنامِ‌رمانڪده📚

11 Nov, 21:11


#Rg6822
از عشق بدم بدم بدم میاد

📚رمانهاے‌گمنامِ‌رمانڪده📚

11 Nov, 12:48


#Rg6822
سلام یه رمان که دختر بابا و مامان و خانواده عمه‌ش‌زندگی‌میکنه‌یه‌پسر‌عمه‌داره‌به‌اسم‌عقاب‌داداش‌دختر‌باخواهر‌عقاب‌ازدواج‌میکنه‌باعث‌مرگ‌
خواهر‌عقاب شد‌دختر‌برای‌ازادی‌برادرش‌خونبس‌عقاب‌میشه

📚رمانهاے‌گمنامِ‌رمانڪده📚

10 Nov, 18:01


#Rg6821
دنبال ی رمانیم ک اسمشو یادم رفته
دختره وکیله پسره خلافکاره نمیتونن هیچ مدرکی واسه خلافی پسره پیدا کنن  بعد دختره یواشکی میره دنبال این اینا با چند نفر نزدیک بهر و بیابون قرار داشتن دختره ام میره عکس میگیره بعد یهو برمیگرده پسره میگ دوربینتو بده اونم مات و مهبوت میده پسره از دختره عکس میگیره نشونش میده قیافشو 😂 بعد میگ تا ۳ میشارم فرار کن تا اینجا یادم بود گفتم بعد دختره ی خواهر کوچیکترم داره ولی مادر نداره پولدارم هستش بعد یادم نمیاد دقیق چی میشه پای این خلافکاره تو خونه ی این دختره باز میشه بعد قرار میشه ک این خلافکاره با خواهر دختره ازدواج کنه دختره قبول نمیکنه میگ بچس بعد خودش با خلافکاره ازدواج میکنه...

📚رمانهاے‌گمنامِ‌رمانڪده📚

03 Nov, 21:01


#Rg6820
سلام اسم این رمان رو اگه کسی میدونه ممنون میشم بگه.🌸🌸
یه رمان  بود که  دختره اسمشو نمیدونم ولی  پسره امیر این دختره خانواده پدریش اونو مقصر فوت شدن باباش میدونن چون که مادرش بعد فوت پدرش ازدواج کرده بعدا پدر بزرگش قیم اون میشه و میبره پیش اونا زندگی کنه و اونجا با امیر پسر عمش آشنا میشه ...

📚رمانهاے‌گمنامِ‌رمانڪده📚

03 Nov, 13:32


#Rg6819

همین که کنارت نفس میکشم

📚رمانهاے‌گمنامِ‌رمانڪده📚

01 Nov, 15:23


#Rg6819
یه چند تا دختر بودن که باهم زندگی میکردن و هر کدومشون یجورایی آسیب دیده بودن، یکیشون بهش تجاوز شده بود،
شخصیت اصلی از خونواده اش انگار فقط با یکی از پسر عموهاش گاهی ارتباط داشت و اخر شب ها تو ماشین هم دیگه را میدیدن
خیلی وقته پیش خوندم خیلی کم یادمه ازش

📚رمانهاے‌گمنامِ‌رمانڪده📚

30 Oct, 21:28


#Rg6818
دختره توی دانشگاه عاشق یه پسر میشه توی مهمونی لباس شیک میپوشه به پسره اعتراف می‌کنه ولی پسره ردش می‌کنه و میگه با هرزه گری این لباس و خریدی تو پول نداری و منم نمیخوامت  بعد دختره وسایلشو جمع می‌کنه برمیگرده به زندگی سابقش که پولدار بوده یه شرکت میزنه که خیلی معروف میشه ولی کسی تا حالا رییسش و ندیده البته دختره اونجا بوده ولی هیچکس نمی‌دونسته دختره رییسه دیگه پدر بزرگش دنباله دختره میگرده ولی دختره همش فرار می‌کنه ازشون بعد برای گرفتن مدارک با کلی بادیگارد می‌ره دانشگاه فک همه میفته رو زمین پسری که ردش کرده بودم دنبالش میافته

بچه ها کسی نمیدونه اسم این رمان چیه خیلی دنبالشم

📚رمانهاے‌گمنامِ‌رمانڪده📚

28 Oct, 06:55


#Rg6817
سلام یه رمان خیلی قبلاً خواندم در مورد دختری هست که اصلا نخندیده و خیلی خونسرده و واکنشی بخصوصی به حرفهای بقیه ندارد این رفتارش باعث کنجکاوی یکی از پسرهای میشه این پسر کم کم عاشق دختر میشه دختر به مرور زمان حس خاصی پیدا می‌کنه ولی هنوزم چهره خنثی داره ولی بعد از بچه دار شدنش این حالتاش کم میشه

📚رمانهاے‌گمنامِ‌رمانڪده📚

18 Oct, 10:20


#Rg6816
سلام
یه رمان بود دختره خواهر ناتنی اوا و امیرحسین بود بعد تو سال کنکورش با یه پسره که اسمش یزدانه آشنا میشه و اسم رفیق یزدانم بهزاده بعد آشناییشون اینجوری بوده که انگار یزدان با موتور یه برخورد کوچیکی با دختره میکنه و اینا
رمانه آنلاینه

📚رمانهاے‌گمنامِ‌رمانڪده📚

12 Oct, 21:43


#Rg6815

ستی

📚رمانهاے‌گمنامِ‌رمانڪده📚

11 Oct, 17:40


#Rg6815
سلام دنبال رمانی هستم که در مورد یه دختری هستش که سرپرستی ۴ تا بچه را قبول می‌کنه در صورتی که خودش خیلی سنش کمه و با یه آقایی آشنا میشه که کم کم مشکلاتی برای خودش و این بچه‌ها به وجود میاد و این آقا به این خانم کمک می‌کنه تا مشکلاتشو حل کنه و بعد کم کم عاشق هم میشن ولی دختر قصه مون بخاطر بچه ها دیر عشق این آقا رو قبول میکنه

📚رمانهاے‌گمنامِ‌رمانڪده📚

11 Oct, 10:17


#Rg6814
سلام ی رمانی بود قبلنا کانالش عمومی بود بعدش نویسنده بعد یک سال اومد رمانو حق عضویتی کرد
خواهر دختره با برادر پسره ی رمان صیغه کرده بود ولی خانواده ی پسره نمیدونستن دختره هم خانواده ای نداشت واسه همین خونه ی خواهرش زندگی میکرد ولی شوهر خواهرش بعد شش ماه توی تصادف میمیره ولی خواهره ازش حامله بوده
دختره هم میره سراغ پسره
پسره ی قاضی خیلی سرشناسه و قضاوتش همیشه عادلانس و هیچ رشوه ای نمیگیره
وقتی ب پسره میگه ک خواهرش بچه ی برادرش رو حامله اس پسره میگه تست باید بده و باید خواهرش رو ببینه چون دختره خیلی زبون درازه و لباس های بازی میپوشید فک میکرد ک دختر بدیه و خواهرشو الکی میخواد ب برادر مرده اش بچسبونه ولی بعد ک خواهر دختره رو میبینه زیاد پا فشاری نمیکنه واسه تست چون خواهرش خیلی دختر خوب و موقر
بعدش آدمای یکی از پرونده ها میان دختره رو ک تو ی باشگاه اموزش رقص میده میدزدن و بهش میگن باید ی سری مدارک رو از پسره بدزده دختره هم مجبور میشه بره ب پسره دروغ بگه و راضیش کنه ک توی خونه ی پسره زندگی کنن پسره هم اونارو میبره خونه اش و توی خونه ی سرایداری ساکن میشن
پسره ی زن داره ک بهش خیانت کرده و دیوونه شده و ی دختر هم داره ولی زنشو طلاق نداده و توی خونه ی خودش و تو یکی از اتاقا بستریش کرده و پرستار و دکتر هر روز میان بهش سر میزنن
دختره هم طی این دوران عاشق پسره میشه ولی مجبورش میکنن ک بره سراغ پرونده ها و وقتی میخواست پرونده رو بردار اون ادما پسره رو ک میبینن میخواد بیاد تو ویلا با چاقو میزنن و دختره هم مدارک رو ب اونا میده و میره ب پسره کمک کنه
ولی پسره چون ک قاضی و مرد قانون همه جا دوربین کار گذاشته و مدارک فیک گذاشته بود و فهمید دختره بهش نارو زده دختره هم با گریه ازش میخواد ک اونو ببخشه و بعد کلی حرف و چند روز قهر و اینا دختره ب پسره میگه منو واسه چند روز صیغه کن و باهام باش پسره هم قبول میکنه
اسم رمان لیلی و مجنون داشت و انلاینه و ب احتمال زیاد تا الان هم تموم نشد