به سرم زد یه شب ناشناس امتحانش کنم
بازیِ خطرناکی بود اما به ریسکش میارزید
+سلام
_سلام... شما؟
+غریبه
خدا خدا میکردم که دیگه پیامی نگیرم
آخه قرارمون این بود که ناشناس وارد حریممون نشه
_میشه خودتونو معرفی کنید؟
نوشتمو نوشت
ساعتها برام گفت
از تنهاییش
از گذشتش که پاک بود
از آدما نالید از عشقای امروزی
گفت منتظره یه دونه نابش سر راهش قرار بگیره...
با شماره خودم پیام دادم جواب نداد
برای غریبه اما حاضر بود جونشو بده...
عجیب بود که دیگه خبری از شلوغیِ کارش نبود
عجیب بود که دیگه دستشم بند نبود
عجیب بود، همچی عجیب بود
بعد از دو سال
منو با غریبه ای عوض کرد که خودم بودم:)