دغدغه‌های رسول @rasool_concerns Channel on Telegram

دغدغه‌های رسول

@rasool_concerns


یادداشت‌های روزانه رئیس سابق دانشگاه شریف

غیرواقعی و غیرقابل استناد
تمرین نویسندگی طنز

The Concerns of Rasool (Persian)

دغدغه‌های رسول یک کانال تلگرامی است که برای علاقمندان به تحلیل و بررسی موضوعات مختلف فرهنگی و اجتماعی تأسیس شده است. این کانال به وسیله یک نفر با یوزرنیم rasool_concerns اداره می‌شود. محتوای اصلی این کانال شامل یادداشت‌های روزانه رئیس سابق دانشگاه شریف است که برخی از آن‌ها غیرواقعی و غیرقابل استناد هستند. علاوه بر این، کانال دغدغه‌های رسول فضای مناسبی را برای تمرین نویسندگی طنز نیز فراهم می‌کند. اگر شما هم به دنبال یادگیری، بحث و تبادل نظر درباره موضوعات جالب و متنوع هستید، حتما این کانال را دنبال کنید و از محتوای متنوع و جذاب آن لذت ببرید.

دغدغه‌های رسول

15 Oct, 12:47


#دغدغه‌های_رسول

سه‌شنبه، ۲۴ مهر ۱۴۰۳

ظهر بعد از مدت‌ها تصمیم گرفتم ناهار را با همکاران [اعضای هیئت‌علمی دانشگاه] ناهار بخورم. معمولا حوصله حرف‌هایشان را ندارم. علیه نظام حرف می‌زنند. امروز گفتم کنارشان بنشینم ببینم موضوع بحث‌شان چیست. خداراشکر کاری به نظام نداشتند. درباره دانشگاه حرف می‌زدند. گویا رئیس دانشگاه قرار است عوض شود. [دکتر] سیدعباس [ موسوی] هم بدشانس بود [که هلی‌کوپتر رئیس‌جمهور سقوط کرد]. البته یک شانس هم آورد. چون بعد از من رئیس [دانشگاه] شد، هیچ کاری هم نمی‌کرد، دانشگاه در سود بود.

این‌طور که همکاران می‌گفتند، هیچ‌کس ریاست دانشگاه را قبول نمی‌کند. به خیلی‌ها گفته‌اند، اما قبول نکرده‌اند. عجب دنیایی شده است. خداراشکر کاری با دانشگاه کرده‌ایم که اساتید غیرانقلابی دنبال ریاستش نیستند [انقلابی‌ها هم که متأسفانه در حدش نیستند]. بعید نیست دوباره سراغ خودم بیایند. از [دکتر] نوبهاری خواستم [به کمک دانش نداشته آی‌تی‌اش] شماره [دکتر] سیمایی [صراف، وزیر علوم] را گیر بیاورد. شاید خوب باشد زنگش بزنم و بگویم با وجود همه اتفاقات گذشته، حاضرم دوباره رئیس دانشگاه شوم. همیشه این نظر نامحبوب را داشته‌ام که رابطه سمی بهتر از بدون رابطه بودن است. آدم به رابطه زنده است [و ما هم به رابطه با نظام].

اگر بشود، خیلی خوب است. دوباره اینجا [کانال دغدغه‌های رسول] هم پررونق می‌شود. اخیرا تلگرام درآمدزایی از کانال‌ها را هم شروع کرده. چند روز پیش دیدم حدود دو دلار [تا امروز] این کانال درآمد داشته است. فعلا نمی‌دانم چطور می‌توانم نقدش کنم، اما در این اوضاع اقتصادی غنیمتی است. از دانشگاه که پولی نصیب آدم نمی‌شود. بساط فیلترینگ هم ممکن است جمع شود و دیگر عایدی نداشته باشد. باید از محتوا پول دربیاورم.

@Rasool_Concerns

دغدغه‌های رسول

09 Oct, 20:38


#دغدغه‌های_رسول

چهارشنبه، ۱۸ مهر ۱۴۰۳

یک سال پیش اینجا را شروع کردم. یادش بخیر. آن زمان رئیس [دانشگاه شریف] بودم. نیازی هم به تودیع نداشتم. الآن هم رئیس نیستم، هم حسرت یک تودیع به دلم ماند. اولش شوخی به نظر می‌رسید. به شوخی [دکتر] نوبهاری اینجا می‌نوشت هنوز برایم تودیع نگرفته‌اند. اما کم‌کم جدی شد. شوخی شوخی برای من هیچ تودیعی نگرفتند. مگر می‌شود رئیس دانشگاه را عوض کنند و تودیع نگیرند؟ به قول [علی] دایی کجای دنیا این کارها را می‌کنند؟ اصلا بی‌خیال دنیا، کجای نظام خودمان این‌طوری می‌کنند؟

این چند روز بحث [جایزه] نوبل داغ است. نوبل فیزیک و شیمی را داده‌اند به کامپیوتری‌ها. دلم خواست. نوبل قرار بوده به افرادی داده شود که به بشریت خدمت کرده‌اند. من هم واقعا زیاد خدمت کرده‌ام. سالم‌سازی فضای مجازی [همان فیلترینگ] کم خدمتی نیست. یک نشان هم برای فضای مجازی پاک ساختم [که این‌قدر داغان بود که حتی نظام هم از آن استفاده نکرد]. این همه اشتغال‌زایی هم کنارش به وجود آمد. تودیع که نگرفتند، کاش یک نوبل می‌دادند. اصلا باید خودمان دست به کار شویم. جایزه فضای مجازی پاک را [اگر هنوز راه نیفتاده] راه بیندازیم تا یک جایزه به من برسد [اگر هم این جایزه قبلا راه افتاده و به من نرسیده که خیلی اوضاع خیط است].

دل‌خوشی‌ام این بود که اگر خودم در نظر یار [=نظام] خاکسار شدم، رقیب نیز چنان محترم نخواهد ماند. اما پریروز دیدم [دکتر] سیدعباس [موسوی] برای [مهندس حسین] شاهرخی حکم مدیریت روابط عمومی را زده است. [مهندس حسین شاهرخی] همین‌طور دارد پیشرفت می‌کند. در دیدار [نخبگان با] رهبری هم حضور داشت. فکر کنم [دکتر حسین] افشین هم برایش حکمی زده است. البته واقعا روابط عمومی برازنده‌اش است. غرق در روابط است. عمق روابط عمومی‌اش با مردم از روابط خصوصی ما بیشتر است. تعداد روابطش هم که چند مرتبه بزرگی با ما فرق دارد. از این سر دانشگاه تا آن سر دانشگاه که می‌رود، با همه سلام و علیک می‌کند. ولی ما که [از این سر تا آن سر دانشگاه] می‌رویم، [مردم] یا راه‌شان را کج می‌کنند یا زیر لب چیزی می‌گویند. حتما افسوس می‌خورند که چرا برایم تودیع نگرفته‌اند.

ولش کنیم. حوصله بیشتر [گفتن و نوشتن] نیست. این هم یادداشت آخر ما [منظورم همان نوبهاری است] در اینجا بود.

@Rasool_Concerns

دغدغه‌های رسول

09 Sep, 21:01


#دغدغه‌های_رسول

دوشنبه، ۱۹ شهریور ۱۴۰۳

چون برخی مخاطبان کانال، سر پست قبلی گیج شده بودند، همین اول پست فعلی بگویم که این یکی را خودم می‌نویسم. البته شاید بعدا باز هم از زبان دیگر افراد بنویسم. تجربه جالبی بود. این‌قدر به من خندیدند، مقداری هم به خودشان بخندند.

این روزها، انتخابات [ هیئت‌امنای انجمن] فارغ‌التحصیلان برگزار می‌شود. واقعا انجمن هیچ‌وقت دست ما [امت حزب‌الله] نبوده. همیشه بابت این موضوع افسوس خورده‌ام. مواضع‌شان در غالب موارد همراه با نظام نیست. از برند شریف استفاده می‌کنند و علیه نظام حرف [حق] می‌زنند. یک‌بار هم [در سال ۹۵] یک ویژه‌نامه منتشر کردند و در بین اسامی فارغ‌التحصیلان مطرح دانشگاه، اسم آن زن منافق [مریم رجوی] را هم آوردند. داستانی شده بود برای دانشگاه. کلی این‌ور و آن‌ور رفتیم تا نظام کوتاه بیاید و دست از سر شریف بردارد.

امسال اما برنامه‌های خوبی [در جمع امت حزب‌الله] برای هیئت امنای انجمن [فارغ‌التحصیلان] ریخته‌ایم. اولا ۶۰ نفر از اعضای اصلی و ۱۰ نفر از اعضای علی‌البدل هیئت امنا، با رأی‌گیری در دانشکده‌ها مشخص می‌شوند. تعدادی از قدیمی‌های امت حزب‌الله [در دانشکده‌ها] نامزد شده‌اند. البته امیدی به رأی آوردن‌شان نداریم. انتخابات و دموکراسی زمین بازی ما نیست. ولی شاید مردم به صندوق [رأی] پشت کردند و ما رأی آوردیم.

۲۰ نفر از اعضای اصلی و ۵ نفر از اعضای علی‌البدل هم توسط هیئت امنای قبلی انتخاب می‌شوند. اینجا هم امیدی [به انتخاب شدن امت حزب‌الله] نیست. می‌ماند ۲۰ نفر اعضای اصلی و ۵ نفر اعضای علی‌البدل که رئیس دانشگاه انتخاب می‌کند. [دکتر] سیدعباس [موسوی] اینجا را واقعا گل کاشته. یک لیست داده که همه‌شان ته امت حزب‌الله هستند. واقعا از کارش راضی هستم. من هم به این خوبی نمی‌توانستم لیست بدهم. همه‌شان از قدیمی‌های هیئت دانشگاه هستند که از بسیجی‌ها هم بسیجی‌ترند. چندتایی‌شان هم واقعا عالی انتخاب شده‌اند. مثلا [امیرحسین] کریمی مغز متفکر امت حزب‌الله بوده در این سال‌ها. من هم [در دوره ریاستم] بدون اعلام رسمی برایش حکم مشاور فرهنگی زدم. در اغتشاشات ۱۴۰۱ هم حضور فعالی در دانشگاه داشت. قبلا مسئول بسیج هم بوده. الآن هم یک مرکزی درست کرده به اسم پاد که فعالیت‌های امت حزب‌الله دانشگاه را کنترل و رهبری کند.

[حسن] اشراقی هم انتخاب خوبی است. از قدیمی‌های دانشگاه که بیشتر در نهاد [رهبری] دیده می‌شود، اما در خیلی از جاهای دانشگاه [در این چند سال که دانشگاه دست ما بوده] تأثیر داشته است. من که رئیس شدم، آوردمش به دفتر [ریاست]، اما وقتی بسیج زیر پایم را خالی کرد، او هم گذاشت و [از دفتر] رفت [و در ماه‌های آخر ریاست من دیگر به دفتر ریاست نمی‌آمد]. حتما صلاحی دیده. نمی‌دانم کی دکتر شده.

بقیه انتخاب‌ها هم خوب بوده. جور نبود امت حزب‌الله در نهادهای انتخابی را کشیده. واقعا امید ما به همین سیستم انتصابی است فقط. ای کاش یک شورای نگهبان هم برای انتخابات [هیئت امنای انجمن فارغ‌التحصیلان] داشتیم.

بروم ببینم آیفون ۱۶ چه شکلی است. امشب رونمایی شده. مراسم‌شان را ببینم، شاید بفهمیم چرا باید واردات این یکی را ممنوع کنیم.

@Rasool_Concerns

دغدغه‌های رسول

07 Sep, 19:38


#دغدغه‌های_رسول

شنبه، ۱۷ شهریور ۱۴۰۳

صبح‌ها معمولا از در آزادی [سردر اصلی] وارد دانشگاه می‌شوم. امروز هم همین کار را کردم. هفته پیش تعطیلی زیاد داشت. چند روزی به مسافرت رفتم. امروز که به دانشگاه آمدم، یادم نبود باید به کدام ساختمان‌ها بروم. مسئولیت‌های زیاد بلای جان شده است. دانشجو هم که بودم، کارهای [دانشجویی] زیادی می‌کردم. سرم همیشه شلوغ بوده [البته الآن مقداری از موهایش ریخته و خلوت‌تر شده است].

نگهبان‌ها جلوی در سلام دادند. معمولا سلام افراد را به گونه‌ای جواب می دهم که خودم هم به سختی [صدای خودم را] می‌شنوم. شاید به خاطر همین است که در جلسات کسی مرا جدی نمی‌گیرد. ولی برای ابهت و جذبه‌ام خوب است. از سردر که عبور کردم، کمی ایستادم. داشتم فکر می‌کردم که اول باید به کدام ساختمان بروم. [آقای] کیان‌بخت را دیدم. البته خیلی با من حال نمی‌کند. [به هر حال از بخت کیانش است که با هرکسی حال نمی‌کند]. ولی خداراشکر یادم آمد که بهتر است اول به [دفتر] روابط عمومی سر بزنم. البته حکمی برای روابط عمومی ندارم. بیشتر از سر علاقه شخصی می‌روم. کمی هم مدیر در سایه [روابط عمومی] هستم. سابقه و تجربه‌اش را هم دارم. در دوران دانشجویی در یک نشریه [دانشجویی] چند مطلب نوشته‌ام. در جلسه‌ای که با تیم قبلی روزنامه [درباره اعتراض‌شان به تغییر سردبیر روزنامه] هم داشتم، بهشان گفتم که من خودم این‌کاره هستم.

در [دفتر] روابط عمومی، بولتن‌های خبری را چک کردم. چند کلمه‌ای هم در گروه تحریریه خبر برای همکاران نوشتم. چای را هم آنجا خوردم. داشتم فکر می‌کردم که حالا باید کجا بروم که دکتر موسوی زنگ زد. یادم آمد باید طبقه بالا بروم پیش رئیس. وارد ساختمان ریاست که می‌شوم، وجد غریبی تمام وجودم را می‌گیرد. بارها پیش آمده که داشته‌ام اشتباهی وارد اتاق رئیس می‌شده‌ام که با تذکر [آقای] بستان به اتاق خودم رفته‌ام. این بار چون رئیس کارم داشت، ابتدا به دفتر ریاست رفتم. بعدش سری به اتاق خودم زدم. اولین کاری که کردم، پوشیدن دمپایی بود. خیلی حال می‌دهد. چون دوست دارم مدیر مردمی باشم، خودم چایی دیگری ریختم. نگاهی به کارتابل انداختم. کار خاصی نداشتم. دانشگاه هنوز تق و لق است.

بعد از خالی کردن کارتابل، کفشم را پوشیدم تا به مرکز فناوری اطلاعات بروم. با حفظ سمت [مدیر حوزه ریاست]، سرپرست آنجا هم هستم. البته برای اینجا هم تجربه و رزومه دارم. در دوران دانشجویی، چند باری وقتی بچه‌ها حواس‌شان نبود، با ایمیل‌شان، به یکی دیگر ایمیل [تقلبی] می‌زدم و چیزی را می‌گفتم. به هر حال بحث امنیت در فناوری اطلاعات مهم است. واقعا شریف اگر مرا نداشت چه می‌کرد.

چون به موضوعات فناوری اطلاعات خیلی مسلط نیستم، زود کارم در مرکز [فناوری اطلاعات] تمام شد. بعد از نیم ساعت، به مجتمع استاد روستا آزاد [مجتمع فناوری سابق] رفتم. این تغییر اسم هم از شاهکارهای خودمان بود. آن‌جا هم یک دفتر دارم. تا حوالی ظهر کارها را بررسی کردم. بعدش برای نماز [ظهر و عصر] راهی مسجد شدم. بعد از نماز هم [برای ناهار] به سلف رفتم. مطابق معمول استادها درباره کانال دغدغه‌های رسول صحبت می‌کنند. بعضی‌هایشان فکر می‌کنند من نویسنده آن هستم. بعضی‌هایشان هم باور جدی دارند که خود دکتر [رسول جلیلی] می‌نویسد.

ناهار که تمام شد، یادم آمد باید دانشکده [هوافضا] هم بروم. به هر حال استاد آنجا هستم. خداراشکر کلاس‌ها [در تابستان] تعطیل است [پژوهش هم که کلا تعطیل است]. یادم باشد برای خودم اسفندی دود کنم. آدم پرمشغله‌ای هستم.

پی‌نوشت: این همه شب [دکتر] نوبهاری از جانب من [دکتر رسول جلیلی] مطلب اینجا نوشت، گفتم یک شب هم من جای او بنویسم، تا ببیند چه حس و حالی دارد.

@Rasool_Concerns

دغدغه‌های رسول

28 Aug, 20:25


#دغدغه‌های_رسول

چهارشنبه، ۷ شهریور ۱۴۰۳

خودم دیگر رمق و رغبت نوشتن ندارم. می‌گویم اینجا را تعطیل کنم. اما از گوشه و کنار [به نوشتن] تشویق می‌شوم. یکی از دوستان می‌گفت کانال شما نباشد، اساتید برای صحبت در دورهمی‌هایشان [در استخر و سر میز ناهار و …] موضوع کم می‌آورند. از این نظر خوب است. حداقلش درباره کانال من صحبت کنند، کم‌تر علیه نظام حرف خواهند زد.

خبر رسیده که [دکتر علی شریفی] زارچی قرار است از مهر به دانشگاه برگردد. یک دستاورد هم که ما [در دوران ریاست] داشتیم، از دست رفت. آن‌قدر بدنامی را به جان خریدیم که آخرش این بشود؟ برای اخراجش چه نقشه‌ها نکشیدیم و چه مارموزبازی‌ها که درنیاوردیم. سعی کردیم پیوست رسانه‌ای را هم دقیق رعایت کنیم. تا حدی هم موفق بودیم. روزنامه [شریف] هم همکاری خوبی داشت. اصلا برای همین روزها تیمش را عوض کرده بودیم که فرمانش دست خودمان باشد.

از همان اول که [دکتر علی شریفی] زارچی توییت زد، سریع یک‌سری نامه و اطلاعات که قبلش به روزنامه [شریف] داده بودیم را منتشر کردند تا بگوییم هرچه اتفاق افتاده، کاملا قانونی و طبق روال عادی بوده. آنها هم نقش‌شان را خوب بازی کردند و بلندگوی خوبی بودند. البته یک مقدار عجله کردیم که بعدا گندش مقداری درآمد. مثلا نامه اخراج را حواس‌مان نبود اول خطاب به خود [دکتر علی شریفی] بزنیم و از طرف هیئت [اجرایی جذب] به رئیس دانشگاه زدیم. بعدش که خواستیم درستش کنیم، یک نامه دیگر از هیئت [اجرایی جذب] به خود [دکتر علی شریفی] زارچی زدیم، اما تاریخش را همان ۴ شهریور زدیم، ولی در گردش کار نامه‌های دانشگاه، خورده بود که ۱۴ شهریور به دانشکده [کامپیوتر] تحویل داده شده است. همان روز [۴ شهریور] هم و در حالی که همه اعضای هیئت [اجرایی جذب] صورت‌جلسه را امضا نکرده بودند، آن را برای وزارت علوم فرستادیم. چندتا دیگر از این کارها در آن ماجرا داشتیم. ولی خب مصلحت بود. ما هم که همه‌چیز را فدای مصلحت می‌کنیم [اصلا خود من فدای مصلحت شدم].

شنیده‌ام بچه‌های دانشکده [کامپیوتر] ممکن است برای بازگشت [دکتر علی شریفی] زارچی جشنی بگیرند. نشان می‌دهد بچه‌های قدرشناسی هستند. خدا را چه دیدید، شاید عدو شود سبب خیر و در حاشیه آن مراسم، قدرشناسی‌شان برای من هم گُل کند و تقدیر و تودیعی برای من هم بگیرند. خرج مراسم هم سرشکن می‌شود.

@Rasool_Concerns

دغدغه‌های رسول

14 Aug, 19:48


#دغدغه‌های_رسول

چهارشنبه، ۲۴ مرداد ۱۴۰۳

گاهی وقت‌ها عکس‌ها بیشتر از کلمات، حرف می‌زنند. امشب حوصله نوشتن هم ندارم. می‌خواهم همین [عکس] را بگذارم. خودتان تا آخرش را می‌توانید بخوانید. برای [دکتر] روح‌الله [دهقانی فیروزآبادی] دیروز تودیع گرفته‌اند. اسم تودیع که می‌شنوم، حالم بد می‌شود. بس است دیگر. همین.

[نه، آخه می‌دونی از چی حرصم می‌گیره؟]

[دکتر محمدرضا] عارف در چند سال گذشته، تنها عملکرد[مثبت]ش شرکت در جشن فارغ‌التحصیلی [دانشگاه شریف] بود. امسال هم متن لوح‌ها[ی تقدیر] را خواند. بقیه‌اش هم در چند جلسه تزئینی چرت می‌زد. حالا همه‌جا هست. سر ماجرای [دکتر علی شریفی] زارچی هم خیلی از من عصبانی شد. چون بعد از استعفایش از هیئت جذب به [دکتر] نوبهاری گفتم بیانیه بدهد که [دکتر محمدرضا] عارف اصلا عضو هیئت [جذب] نبوده است. رهایش کنیم. روزگار غریبی است رسول.

@Rasool_Concerns

دغدغه‌های رسول

11 Aug, 20:37


#دغدغه‌های_رسول

یک‌شنبه، ۲۱ مرداد ۱۴۰۳

صبح خبر [اعلام] کابینه [پیشنهادی مسعود پزشکیان] منتشر شد. همه درباره‌اش بحث می‌کردند. بین استادها هم بحث زیاد بود. همه هم گله‌مند بودند. یاد حرفی که آن شب در منزل به او گفتم افتادم:

ما در دانشگاه برای انتخاب سرگروه‌ها [اردوی ورودی‌ها] یک زمانی سیستمی مشابه سیستم شما داشتیم. هر دانشکده یک کمیته داشت و یک شورایی هم بود که در نهایت سرگروه‌های هر دانشکده را انتخاب می‌کرد. هر سال هم سر این کمیته‌ها و شوراها دعوا بود. یک سال شورای یازده‌نفره داشتیم. یک سال شورا سه‌نفره بود. آخرش هم هر کاری می‌کردیم، همه ناراضی بودند و فحشش را ما می‌خوردیم. شما هم آخرش از همه فحش خواهید خورد. خیال‌تان راحت.

واقعا پیش‌بینی دقیقی کردم. خودم هم باورم نمی‌شد [بالاخره یک] حرف درست بزنم.

[دکتر حسین] افشین هم به عنوان معاون علمی [و فناوری رئیس‌جمهور] انتخاب شده است. واقعا آدم زرنگی است. یک اصفهانی همه‌فن‌حریف. خوب شد روح‌الله [دهقانی فیروزآبادی] کمی سرش خلوت شد تا به [هزاران] کار دیگرش برسد. وزیر علوم پیشنهادی [حسین سیمایی صراف] هم آدم جالبی است. اهل حوزه بوده و خدا و پیغمبر سرش می‌شود. شاید [بالاخره] او برای ما یک تودیع بگیرد. شاید هم در و تخته‌ای جور شد و ما دوباره رئیس دانشگاه شدیم. رأی‌دهندگان به [دکتر مسعود] پزشکیان که به او امیدی ندارند، حداقل ما امیدوار باشیم.

عصر کمی در [فضای] مجازی [با اینترنت‌اکسپلورر] چرخیدم. دیدم همه دارند از یک سایتی، تحلیل توییت‌هایشان را می‌گیرند. [این سایت] نکات جالب و نغزی درباره توییت‌های یک آدم می‌گفت. به سرم زد حساب کاربری [دکتر علی‌اکبر ابوال]حسنی را به این سایت بدهم و ببینم نتیجه چه می‌شود. نتیجه خیلی خوب بود. مخصوصا آنجا که نوشته بود چرا روی کار اصلی‌اش [استاد دانشگاه بودن] تمرکز نمی‌کند و مشغول لفاظی‌های سمی و اظهارنظر درباره ژئوپلتیک منطقه و جهان شده است. برای خودش فرستادم. شاید سر عقل بیاید.

@Rasool_Concerns

دغدغه‌های رسول

06 Aug, 19:50


#دغدغه‌های_رسول

سه‌شنبه، ۱۶ مرداد ۱۴۰۳

گرمای هوا دیگر بیداد می‌کند. اول از همه‌جا هم [برق] دانشگاه را قطع می‌کنند. آدم نماز [ظهر و عصر] را که خواند و ناهار را هم که خورد، هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی آماده کار علمی است. عدل همان ساعت برق را قطع می‌کنند. سرعت رشد علمی کشور را کند کرده‌اند.

یک‌شنبه دوباره برق را قطع کرده بودند. دفتر گرم بود. کلافه شده بودم. نمی‌دانستم چه کار کنم. تلفنم زنگ خورد. [دکتر علی‌اکبر ابوال]حسنی بود. حوصله‌اش را نداشتم. جواب ندادم. دوباره زنگ زد. گفتم شاید کاری داشته باشد. جواب دادم. گفت [دکتر سعید] جلیلی با اساتید دانشگاه جلسه دارد. اول خواستم بگویم وقت ندارم، اما یادم افتاد که اینجا برق رفته و هوا گرم است. پرسیدم محل جلسه کولر دارد؟ گفت خنک خنک است. خوشحال شدم. گفتم می‌آیم.

چهار نفر بودیم که از [دانشگاه] شریف می‌خواستیم برویم. [دکتر علی‌اکبر ابوال]حسنی و [دکتر محمد] بازرگان و [دکتر امید] اخوان و من. هیچ‌کس حوصله نداشت [در این گرما] برود از پارکینگ ماشینش را بردارد. قرار شد تاکسی اینترنتی بگیریم. [دکتر علی‌اکبر ابوال]حسنی هم مادرخرج شد تا بعدا برایش پولش را واریز کنیم. وضعش بهتر از بقیه ماست.

اول خواستیم اسنپ بگیریم. اما گفتم اسنپ معمولا کولر نمی‌زند. تپسی بهتر است. همان اول هم از مسافر می‌پرسد که از هوای ماشین راضی هست یا نه. مبدأ و مقصد را انتخاب کردیم. یک ماشین پیدا شد. ولی وقتی آمد و دید چهار نفر هستیم، قبول نکرد و مجبورمان کرد انصراف را بزنیم. یکی دو ماشین دیگر هم آمد و همین شد. در نهایت تصمیم گرفتیم یکی‌مان با موتور بیاید. هیچ‌کس قبول نمی‌کرد [در این گرما] با موتور بیاید. آخرش [دکتر علی‌اکبر ابوال]حسنی را مجبور کردیم که سوار موتور شود. گفتیم جوان‌تر است و تیپش هم به موتور بیشتر می‌خورد. قانع شد.

جلسه خوبی بود. مخصوصا کولرهای سالن جلسه خوب هوا را خنک می‌کرد. انصافا اسم دولت سایه برازنده است. امیدوارم تا آخر تابستان باز هم این جلسه‌ها بگیرند. [دکتر سعید] جلیلی هم حرف‌های خوبی می‌زد. ایده‌های خوبی دارد. از زمان انتخابات هم بیشتر ایده‌های خوب و جالب مطرح می‌کند. خداراشکر رئیس‌جمهور نشد. اگر رئیس‌جمهور می‌شد، درگیر کارهای اجرایی بود و فرصت نمی‌کرد فکر کند و به این ایده‌ها برسد. امیدوارم همیشه [فقط] به همین فکرها مشغول باشد. حیف است دنبال اجرایشان برود.

@Rasool_Concerns

دغدغه‌های رسول

04 Aug, 21:45


#دغدغه‌های_رسول

یک‌شنبه، ۱۴ مرداد ۱۴۰۳

یک هفته اخیر کم‌تر فرصت شد اینجا بنویسم. به دکتر [مسعود پزشکیان] قول داده بودم در راه‌اندازی کانالش کمک کنم. خداراشکر کانال ایشان راه افتاد و تعداد خوبی خوبی عضو هم جذب شد. دکتر [مسعود پزشکیان] مطالب خوبی هم [برخلاف من] می‌نویسد. امشب اجازه گرفتم که بعد از ویرایش مطلب ایشان، [دکتر] نوبهاری در اینجا هم چیزی بنویسد.

ظهر [سر نماز] دکتر [محمود] بهمن‌آبادی را دیدم. صحبت دفتر تحقیق جذب [اعضای] هیئت‌علمی شد. اخیرا وزارت [علوم] گفته تحقیق درباره جذب [اعضای] هیئت‌علمی با بسیج اساتید باشد. ایده خوبی است. شبیه خواستگاری سنتی خودمان. استادهای بسیجی را می‌فرستیم از هم‌محله‌ای‌ها و هم‌دانشگاهی‌های استادهایی که می‌خواهند جذب شوند، تحقیق کنند. وقت اساتید بسیجی هم این‌طوری پر می‌شود.

فقط دو مشکل وجود دارد. یکی برای متقاضیان خانم است. تعداد کافی استاد خانم بسیجی نداریم که برای تحقیق بروند. یکی هم برای متقاضیان خارج از کشور. اساتید بسیجی معمولا به‌خاطر تحریم مشکل خروج از کشور دارند. نمی‌توانند بروند در دانشگاه‌ها و شهرهایی که متقاضیان جذب در دانشگاه درس خوانده و زندگی کرده‌اند، تحقیق مفصلی انجام دهند. از راه دور هم نمی‌شود خیلی تحقیق دقیقی انجام داد. البته مدل خواستگاری سنتی برای این مشکل هم راه‌کار دارد. بنا به حکم «مادر رو ببین، دختر رو بگیر» می‌شود اساتید افراد متقاضی در دوره‌های مختلف را بررسی کرد، اگر صلاحیت داشتند، صلاحیت خود متقاضی هم مورد تأیید خواهد بود. به نظرم این روش تا حدی مشکل را رفع می‌کند.

@Rasool_Concerns

دغدغه‌های رسول

28 Jul, 21:59


یک‌شنبه، ۷ مرداد ۱۴۰۳

بالاخره تمام شد. حکم را هم [از رهبری] گرفتم. قانونا و شرعا دیگر رئیس‌جمهور شدم. جای خانم خالی. نماند که این روزها را ببیند.

دیشب استرس زیادی داشتم. با خود می‌گفتم دوران خوشی تمام شد. تا امروز فقط این‌ور و آن‌ور رفته بودم و مشغول دید و بازدید بودم. اما از فردا دیگر مسئولیت سنگینی روی دوشم می‌افتد. یاد حدیث «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته» افتادم. متأسفانه کسی اطرافم نبود که برایش بخوانم. ساعت یک بامداد بود و در رخت‌خواب بودم. نیاز داشتم به کسی زنگ بزنم و صحبت کنم. از آنجا که سن کابینه پیشنهادی بالاست، با خودم گفتم حتما همه خواب هستند. تنها آدم جوانی که به نظرم رسید، [محمدجواد آذری] جهرمی بود. تماس گرفتم. مطابق انتظار بیدار بود. کمی صحبت کردیم. گفت ریاست‌جمهوری شما تا الآن شبیه رابطه‌های Friend with benefit و Situationship بوده. مزیت‌های رئیس‌جمهور را داشته‌اید، اما تعهد و مسئولیتی در کار نبوده است. مثال جالبی زد. اما هرچه فکر کردم حدیثی برای توصیف آن پیدا نکردم.

صبح مراسم تنفیذ برگزار شد. مجبورم کرده بودند کت بپوشم. اما از بیت که درآمدیم، سریع [کت را] درآوردم و همان کاپشن را پوشیدم. در این مملکت کت تن آدم نباشد، بهتر است. احتمال عاقبت‌به‌خیری هم بیشتر است. بعد از مراسم، حکم [دکتر محمدرضا] عارف را زدم. حکم را که به دستش دادم، چهره‌اش تغییری نکرد. در همان حالت قبلی ماند. از آن زمان تا الآن هیچ حرفی هم نزده است. خیلی ساکت است. از یک نظر خوب است. حرف‌های داخل دولت را بیرون نخواهد برد. [همه چیز] بین خودمان می‌ماند.

برای شب دوم به نظرم کافی است. هنوز بلد نیستم [به فارسی] زیاد بنویسم. قرار است یکی از دوستان که تجربه زیادی در روزمره‌نویسی دارد، کمک کند.

@Nezam_Concerns

دغدغه‌های رسول

28 Jul, 21:57


#دغدغه‌های_رسول

یک‌شنبه، ۷ مرداد ۱۴۰۳

ظهر خبر معاونت اول [دکتر محمدرضا] عارف [در دولت جدید] آمد. زنگ زدم که تبریک بگویم، اما تماسم را جواب نداد. یادم آمد که سر ماجرای [اخراج دکتر شریفی] زارچی [از هیئت جذب دانشگاه] استعفا داده بود، اما ما گفتیم اصلا در هیئت [جذب] نبوده. فکر کردم که سر آن ماجرا هنوز ناراحت است، اما پیام داد که I'll call you later.

بعدازظهر [دکتر محمدرضا عارف] تماس گرفت. گفت با [دکتر] نوبهاری برویم نهاد ریاست‌جمهوری. با خودم فکر کردم که شاید می‌خواهد با ما مشورت کند. شاید هم جزء گزینه‌های وزارت هستیم و می‌خواهد مرا وزیر ارتباطات کند، شاید هم وزیر علوم. در طول راه پیش خودم فکر کردم حتما برگزاری یک مراسم تودیع را شرط قبول کردن وزارت بگذارم. در راه دیدم [دکتر] نوبهاری کاغذی همراه خودش دارد. پرسیدم چیست. مِن و مِن کرد. اصرار نکردم، اما بعد که کمی دقت کردم، فهمیدم حکم مدیریت حوزه ریاست دانشگاه است که خودم برایش زده بودم.

وارد نهاد ریاست‌جمهوری شدیم. [با دکتر محمدرضا عارف] کمی احوال‌پرسی کردیم. چند دقیقه که گذشت، [دکتر] نوبهاری سریع حکم را به [دکتر محمدرضا] عارف نشان داد و گفت با توجه به سوابقش، برای ریاست دفتر رئیس‌جمهور گزینه مناسبی است. واقعا [دکتر] نوبهاری زرنگ است. همیشه همه مستندات کارهای قبلی‌اش را نگه می‌دارد. همه برگه‌های امتحان دوران دانشجویی و همه نشریه‌هایی را که در آنها نوشته را هم پیش خودش دارد. در جلسات مختلف از آنها استفاده می‌کند.

[دکتر محمدرضا] عارف خندید. گفت خود رئیس‌جمهور با شما کار دارد. بعدش رئیس‌جمهور وارد اتاق شد. سلام و علیک کردیم. بابت غذای هیئت هفته پیش باز هم تشکر کرد. گفت به پیشنهادم درباره نوشتن خاطرات روزانه فکر کرده و به نظرش ایده خوبی است و می‌خواهد اجرایش کند. مشغول صحبت شدیم و از تجربیات این مدت برایش گفتم. آخر صحبت پیشنهاد دادم کانال جدیدی برای این کار تأسیس نکند و من این کانال را با همه دو هزار و خرده‌ای عضو [فرهیخته]ش در اختیارش بگذارم تا مجبور نباشد از صفر شروع کند. قبول نکرد. گفت اولا دانشگاه شریف جای مهمی است و بهتر است نوشتن خاطراتم را درباره آن ادامه دهم. ثانیا گرفتن کانال کسی که برایش یک تودیع هم نگرفته‌اند، شگون ندارد.

کمی بهم برخورد. اما سعی کردم به روی خودم نیاورم. [دکتر مسعود پزشکیان] فقط یک خواسته مطرح کرد. گفت شنیده است که [دکتر] نوبهاری کانال را می‌چرخاند. خواست مدتی [دکتر] نوبهاری نزدش بماند و کانالش را مدیریت کند. گفتم شما خودتان [دکتر] عارف را دارید که از صدتا [دکتر] نوبهاری، [دکتر] نوبهاری‌تر است. خندید. متلکش را با متلک خوبی جواب دادم.

داشتیم نهاد ریاست‌جمهوری را ترک می‌کردیم که دوباره [دکتر محمدرضا] صدایمان زد. گفت اگر ممکن است پست امشب کانال [دکتر مسعود] پزشکیان را در کانالم فوروارد کنم تا دیده شود. با اکراه قبول کردم.

@Rasool_Concerns

دغدغه‌های رسول

21 Jul, 21:44


#دغدغه‌های_رسول

یک‌شنبه، ۳۱ تیر ۱۴۰۳

پنج‌شنبه [گذشته] به رسم خیلی از پنج‌شنبه‌ها در خانه هیئت گرفته بودم. بچه‌ها [دانشگاه و شرکت] آمده بودند. مجلس خوبی بود. مجلس که تمام شد، سفره‌ای انداختیم تا بچه‌ها اطعامی هم بشوند. هنوز لقمه اول را نخورده بودیم که زنگ [خانه] را زدند. آیفون را برداشتم. گفتم کیه؟ گفت پزشک است. گفتم ما پزشک نمی‌خواستیم. همه سالم هستند. بیمه روضه هم شده‌اند. گفت پزشکیان هستم، رئیس‌جمهور. خشکم زد. در را باز کردم.

دکتر [مسعود پزشکیان] آمد بالا. بچه‌ها خواستند از سر سفره بلند شوند که گفت به احترام سفره بنشینند. یک حدیث [عربی] هم درباره احترام سفره خواند که متوجه نشدم. همان دم در نشست [سر سفره]. گفتم آقای دکتر، شما کجا؟ اینجا کجا؟ گفت امشب چند هیئت رفتم. هیچ‌کدام شام نداشتند. به دخترم گفته بودم شام را در هیئت می‌خورم. چیزی در خانه برایم نگه نداشته بود. داشتم از این منطقه رد می‌شدم که دیدم خانه شما هم هیئت دارد. گفتم یک‌سر هم بیایم اینجا. شاید شام داشته باشید.

مشغول شام شدیم. دکتر [مسعود پزشکیان] اشتهای خوبی هم داشت. بعد از شام هم چای آوردیم. توی استکان بود. دکتر [مسعود پزشکیان] خواست که اگر ممکن است چایش در لیوان باشد. برایش در لیوان چای آوردیم. صحبت از اوضاع و احوال کشور شد. به‌خاطر انتخاب وزرا خیلی استرس و نگرانی داشت. سعی کردم آرامش کنم. گفتم ما در دانشگاه برای انتخاب سرگروه‌ها [اردوی ورودی‌ها] یک زمانی سیستمی مشابه سیستم شما داشتیم. هر دانشکده یک کمیته داشت و یک شورایی هم بود که در نهایت سرگروه‌های هر دانشکده را انتخاب می‌کرد. هر سال هم سر این کمیته‌ها و شوراها دعوا بود. یک سال شورای یازده‌نفره داشتیم. یک سال شورا سه‌نفره بود. آخرش هم هر کاری می‌کردیم، همه ناراضی بودند و فحشش را ما می‌خوردیم. شما هم آخرش از همه فحش خواهید خورد. خیال‌تان راحت.

فکر کنم حسابی خیالش راحت شد. [دکتر] نوبهاری هم کنارم نشسته بود. به دکتر [مسعود پزشکیان] گفتم دکترجان یک کاری هم برای این [دکتر] نوبهاری ما در دولت جور کن. کارش خوب است. خوب هم می‌نویسد. اصلا یک کانال بزنید به اسم «دغدغه‌های مسعود». خاطرات روزانه‌تان را بنویسید. مخاطب خوبی جذب می‌کند. [دکتر] نوبهاری هم می‌تواند اداره‌اش کند. کانال من را حدود ۹ ماه است که می‌چرخاند. دو هزار هم عضو جذب کرده است. همه هم نخبگان دانشگاهی هستند.

به نظرش جالب رسید. گفت به این ایده فکر می‌کند. کم‌کم دکتر [مسعود پزشکیان] می‌خواست برود که یک درخواست دیگر هم مطرح کردم. گفتم برای من هنوز [مراسم] تودیع نگرفته‌اند. اگر ممکن است در حاشیه مراسم تنفیذ [حکم ریاست‌جمهوری] یک مراسم کوچک تودیع هم برای من بگیرید. خندید. گفت تا آخر نموندی دیگه. و رفت.

@Rasool_Concerns

دغدغه‌های رسول

06 Jul, 21:30


#دغدغه‌های_رسول

شنبه، ۱۶ تیر ۱۴۰۳

خداراشکر انتخابات [ریاست‌جمهوری] با سربلندی نظام به پایان رسید. [آیت‌الله] احمد [جنتی] را باید بیاوریم در دانشکده نظریه بازی‌ها را درس بدهد. این‌قدر خوب زمین بازی را می‌چیند که در هر حالت نظام برنده است.

امروز بابت پیروزی نظام خیلی خوش‌حال بودم. گفتم کمی در [فضای] مجازی بچرخم. یک کلیپ از [محمدجواد آذری] جهرمی دیدم. [محمدجواد آذری] جهرمی و [محمدجواد] ظریف واقعا در این مدت عجیب و غریب بودند. باید یک تست مواد روان‌گردان ازشان گرفته شود. مشکوک بودند. در این کلیپ [محمدجواد آذری] جهرمی به کنسرت یک خواننده [علی یاسینی] رفته بود و پشت بلندگو چیزهایی می‌گفت. بیشتر حرف‌هایش را نفهمیدم. کات، رابطه، پرخطر، لانگ‌دیستنس و … هیچ سردرنیاوردم. تا رسید به کلمه«اکس». حس کردم آشنا می‌آید. کمی فکر کردم. یادم آمد تراپیستم قبلا از این کلمه استفاده کرده بود. گفته بود [دانشگاه] شریف اکس توست. [محمدجواد آذری] جهرمی در کلیپ می‌گفت باید به اکس‌هایمان برگردیم. ناخودآگاه از ته دل خوش‌حال شدم. حس کردم دارد با من صحبت می‌کند. شاید منظورش این است که دوباره رئیس [دانشگاه شریف] می‌شوم. ای کاش زود بشود. امیدوارم تا قبل از مهر به دفتر ریاست برگردم.

کمی دیگر بین توییت‌ها و کلیپ‌های [محمدجواد آذری] جهرمی چرخیدم. رفتارهایش را نمی‌فهمم. خودش هم فکر کنم نمی‌فهمد. البته خودمان هم یکی مثلش را در جبهه انقلاب داریم. [دکتر علی‌اکبر ابوال]حسنی را می‌گویم. از او هم باید یک تست مواد روان‌گردان بگیرند. سر هر انتخابات هم یاد گوگل‌ترندز می‌افتد. جوری درباره‌اش حرف می‌زند انگار مدیر محصول این سرویس گوگل بوده. اخیرا هم گفته بود او این ابزار را به مردم ایران معرفی کرده است. کمی روی خودش کار کند، [پروفسور] حسابی‌ای می‌شود. امیدوارم یک ایرج پیدا شود و این دستاوردها را برایش در یک کتاب بنویسد.

پ.ن:
در متن گفتم خوش‌حال هستم، ولی واقعش حالم گرفته است. روی سعید [جلیلی] حساب باز کرده بودیم. حیف شد. فکر کنم چند روزی حال و حوصله نوشتن نداشته باشم.

@Rasool_Concerns

دغدغه‌های رسول

04 Jul, 18:57


#دغدغه‌های_رسول

پنج‌شنبه، ۱۴ تیر ۱۴۰۳

چند روز پیش سیدمحسن [دهنوی] را دیدم. دور اول در ستاد [محمد]باقر [قالیباف] بود. خیلی تلاش کردند. کلی هم سعید [جلیلی] را زدند. اما خیلی کم رأی آوردند. عجیب بود.

فکر می‌کردم حالش گرفته باشد. اما انرژی خوبی داشت. گفت در ستاد سعید [جلیلی] فعال شده. به هر حال جبهه انقلاب است. گوشت هم را هم بخورند، احترام استخوان را حفظ می‌کنند. گفت باید کاری کنیم [دانشگاه] شریف پای کار جلیلی بیاید. گفتم دانشگاهی‌ها انقلابی نیستند. گفت اشکالی ندارد، رسانه دست ماست. یکی هم انقلابی باشد، کافی است.

قرار شد اول دانشجوهای انقلابی را در جلسه‌ای جمع کنند. جلسه خوبی برگزار شد. همه سرمایه‌های نظام در دانشگاه جمع شده بودند. اول افسوس خوردم که سرمایه‌های نظام این‌قدر کم است، اما بعد یادم آمد ما مخالف سرمایه‌داری هستیم. اصلا سرمایه چیز خوبی نیست. حتی سرمایه اجتماعی. همان بهتر که سرمایه اجتماعی نظام هم سقوط کرد.

در این جلسه تمام نخبگان حزب‌اللهی عقل‌شان را روی هم گذاشتند و به این نتیجه رسیدند که استادان و دانشجوهای [اندک] انقلابی که طرفدار سعید [جلیلی] هستند، توییت بزنند و و با ذکر رتبه کنکور و مدال‌های المپیاد و معدل دبستان از جلیلی حمایت کنند. چند پوستر و بنر هم به اسم آنها در شهر نصب شود. چند استاد هم قرار شد زنگ بزنند و بگویند از دانشگاه شریف هستند و دعوت به [رأی دادن به] سعید [جلیلی] کنند. البته یک شبهه مطرح شد که از برند دانشگاه سوءاستفاده می‌شود. گفتم برند دانشگاه هم مال نظام است. الآن به درد نخورد، کی به درد خواهد خورد؟

کار خوبی انجام شد. از زنگ زدن اساتید هم کلیپ فاخری برای پیوست رسانه‌ای تهیه شد. فقط حیف که حضور من در کلیپ ۹۰ ثانیه‌ای فقط ۴ ثانیه بود. دوست داشتم زمان پرواز [airtime] بیشتری داشتم. اما همین هم کافی‌ست. انشالله که ذخیره قبر و قیامت باشد. جای ابوال[حسنی] هم در این کلیپ خالی بود. البته بعدا متوجه شدم کلیپ اختصاصی خودش را درست کرده، آن‌ هم ۵۰ ثانیه، یا به عبارتی %1250 زمان پرواز بیشتر از من. اشکالی ندارد.

پ.ن:
لحظات ایفای نقش بنده در کلیپ:
0:12 
0:48

@Rasool_Concerns