شعر و شعور @poem_sense Channel on Telegram

شعر و شعور

@poem_sense


گزیده ای از ناب ترین اشعار ادبیات ایران و جهان

شعر و شعور (Persian)

شعر و شعور یک کانال تلگرامی فوق العاده برای علاقه مندان به شعر و ادبیات است. با عضویت در این کانال، شما به گزیده ای از ناب ترین اشعار ادبیات ایران و جهان دسترسی خواهید داشت. از شعرای بزرگ ایرانی گرفته تا شاعران معروف دنیا، در اینجا می توانید آثار زیبا و احساسی آنها را بخوانید و به اشعار زیبا و فراموش نشدنی گوش فرا دهید. اگر شما یک عاشق شعر هستید و به دنبال آثار ممتاز ادبی هستید، کانال شعر و شعور بهترین انتخاب برای شماست. هر روز با خواندن این کانال، شما با زیبایی های زبان و قدرت واژگان در اشعار برتر آشنا خواهید شد و تجربه یک سفر حماسی در دنیای شعر را تجربه خواهید کرد. با عضویت در کانال poem_sense، به جهانی از شعر و ادبیات دست پیدا کنید و لذت ببرید.

شعر و شعور

08 Jan, 16:25


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❃ ⃟░⃟‎‌‌‌‌‎‌ ❃⊰⃟𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎
  ⊰⃟𖠇 @poem_sense
   ❃

کاوه‌ی آهنگر می‌گوید
با نگاهی گویا
با لبانی خاموش:

.. قصر ضحاک هنوز آباد است
تو به ویرانی این کاخ بکوش ..

#حمید_مصدق

شعر و شعور

08 Jan, 16:25


تو را من دوست می‌دارم..

..ندانم چیست درمانم!

@Poem_sense
#انوری

شعر و شعور

07 Jan, 10:27


سجادهٔ تَدلیسِ تو ای شیخ بسوزد
کز دستِ تو محرابِ کرامات شکسته‌است

#معینی_کرمانشاهی
@Poem_sense

شعر و شعور

07 Jan, 10:27


از نظرت کجا رود..ور برود تو همرهی

رفت و رها نمی‌کنی‌‌..آمد و ره نمی‌دهی

@Poem_sense
#سعدی

شعر و شعور

06 Jan, 17:05


╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯

تنها در صورتی در لحظه مرگ افسوس خواهم خورد که مرگم، به خاطر عشق نباشد. سالخوردگی به من آموخته است که در نهایت، آن‌چه اهمیت دارد، عواطف و احساسات عمیق عاشقانه است، یعنی آن‌چه در دل رخ می‌دهد.


📖عشق سالهای وبا
#گابریل_گارسیا_مارکز

شعر و شعور

06 Jan, 17:05


بجز به عشق تو
جایی دگر نمی‌گنجم ...

@Poem_sense
#مولانا

شعر و شعور

04 Jan, 16:28


گوش دل می‌شنود، آنچه که در دل باشد
عشق را زمزمه کافی‌ست، به آواز مگو

@Poem_sense
#علیرضا_بدیع

شعر و شعور

04 Jan, 16:28


💠🔷🔷💠🔹🔹
🔷 @Poem_sense
🔹
#حکایت

روزی هارون الرشید با بهلول به حمام رفت.
هارون در گرمخانه‌ حمام از بهلول پرسید اگر من قابل فروش بودم، چقدر ارزش داشتم؟
بهلول بی‌ درنگ پاسخ داد پنجاه درهم.
هارون الرشید گفت ای دیوانه‌ احمق، تنها لنگی که پوشیده‌ ام پنجاه درهم ارزش دارد.
بهلول گفت من هم همان را گفتم.

📖پندهای جاویدان
#محمدمحمدی_اشتهاردی

شعر و شعور

02 Jan, 16:58


و عشق
مرگِ رهایی بخشِ مرا
از تمام تلخی‌ها
می‌آکند ...

#احمد_شاملو
@Poem_sense

شعر و شعور

02 Jan, 16:58


💠🔷🔷💠🔷🔹
🔷@Poem_sense
🔹
از پیرمرد پرسیدن چرا ناراحتی؟
گفت جا سیگاری ام شکست!
گفتند مگر چقدر قیمت داشت؟
گفت به قیمتش نیست..
تمام جوانی ام را در آن سوزانده بودم...

شعر و شعور

29 Dec, 15:20


✦••┈❁❀❁┈••✦
@Poem_sense
✦••┈❁❀❁┈••✦

قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین

می‌ترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بیخبران راه نه آنست و نه این

#خیام

شعر و شعور

29 Dec, 15:20


زندگی
گرمی دل های به هم پیوسته ست
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست

در ضمیرت اگر این گُل ندمیده است هنوز
عطر جان‌پرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز
دانه‌ها را باید از نو کاشت ...

#فریدون_مشیری
@Poem_sense

شعر و شعور

28 Dec, 13:59


به لبهایم مزن قفل خموشی
که در دل قصه‌ای ناگفته دارم

ز پایم باز کن بَند گران را
کزین سودا دلی آشفته دارم ...

@Poem_sense
#فروغ_فرخزاد

شعر و شعور

28 Dec, 13:59


👌🎧
عروسک کوکی
شعر و دکلمه: #فروغ_فرخزاد

شعر و شعور

28 Dec, 05:55


╭─┅═ঈঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯

من خواب دیده‌ام که کسی می‌آید
من خواب یک ستارهٔ قرمز دیده‌ام
و پلک چشمم هی می‌پرد
و کفشهایم هی جفت می‌شوند
و کور شوم
اگر دروغ بگویم
من خواب آن ستارهٔ قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیده ام
کسی می‌آید
کسی می‌آید
کسی دیگر
کسی بهتر
کسی که مثل هیچکس نیست...

#فروغ_فرخزاد

شعر و شعور

28 Dec, 05:55


.
مرا تبار خونیِ گل‌ها ...

به زیستن متعهد کرده است !


@Poem_sense

#زادروز_فروغ_فرخزاد_گرامی🌹

شعر و شعور

25 Dec, 14:46


╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯

اینجا، بعضی‌ها زندگی نمی‌کنند، مسابقه‌ی دو گذاشته‌ اند!
می‌خواهند به هدفی که در افق دوردست است برسند، و درحالی که نفسشان به شماره افتاده، می دوند و زیبایی‌های اطراف خود را نمی‌بینند.
آن وقت روزی می‌رسد که پیر و فرسوده هستند و دیگر، رسیدن و نرسیدن به هدف، برایشان بی تفاوت است...!

📖 بابا لنگ دراز
#آلیس_جین_وبستر

شعر و شعور

25 Dec, 14:46


🎧👌
کجا
دنبال مفهومی برای عشق می‌گردی
که‌من این‌ واژه را
تاصبح معنا می‌کنم هرشب ...

@Poem_sense

شعر و شعور

18 Dec, 17:29


╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
بخواهید آب را
تا تشنه نمیرید
بخواهید بوسه را
تا اتفاقی نیفتد

من هم شما بوده‌ام
من هم مثل خودِ شما از شما بوده‌ام، هستم
اتفاقی نیفتاده است
.
.
.
حالا حرف‌های قشنگ قشنگ بزن
هوای امروزِ ما خوش است
قرار است فردا اتفاقی بیفتد
کسی که به دنیا نیامده‌ باشد
مُردن‌اش غیرممکن است
نمی‌میرد!...

#سیدعلی_صالحی

شعر و شعور

18 Dec, 17:29


هزار دشمنی افتد به قول بدگویان
میان عاشق و معشوق دوستی برجاست

@Poem_sense
#سعدی

شعر و شعور

14 Dec, 15:55


من از کمند تو اول چو وحش می‌برمیدم

کنون که انس گرفتم به تیغ بازنگردم

@Poem_sense
#سعدی

شعر و شعور

14 Dec, 15:55


برف و شکوفه، در ابدیت، برادرند
روح سپید صبح سر آغاز
در این دو جسم پاک، نهان است
اما، زمان هر دو، یکی نیست
این ، از حضور آن یک، چون دور
مانده است

هرگز شکایتی ز غیابش نمی کند
آری، شکوفه، برف بهاران است
بر گیسوان سبز درختان
برفی که آفتاب در او خیره می شود
اما ز فرط حیرت ، آبش نمی‌کند
باری، اگر شکوفه همان برف است

برف آن شکوفه ای است که از حسرت بهار
در باغ بی فروغ زمستان دمیده است
آنجا که کس به دیدن رنگ سپید او
یک بار هم ، شکوفه خطابش نمی کند
برف و شکوفه ، آیت توحیدند
این هر دو را، ز آفت بیگانگی چه باک ؟
توحید ، در نبرد زمستان و نوبهار
حس برادرانه ی برف و شکوفه است
حس وجود همنفسی پنهان
در انزوای باطنی ماست
حسی که مرگ نیز خرابش نمی‌کند

آه ای برادران
توحید، از دوگانگی آغاز می شود
آری، دوگانگی
یعنی به غیر خویش کسی را شناختن
خود را ز هر که جز او ، بیگانه ساختن
آنگه به او رسیدن ، در جاودانگی

#نادر_نادرپور
@Poem_sense

شعر و شعور

08 Dec, 14:31


💠🔷🔷💠🔹🔹
🔷 @Poem_sense
🔹
تعدادی حشره کوچک در یک برکه، زیر آب زندگی می کردند...

آنها تمام مدت میترسیدند از آب بیرون بروند و بمیرند؛ یک روز یکی از آنها بر اساس ندای درونی از ساقه یک علف شروع به بالا رفتن کرد، همه فریاد می زدند که مرگ تنها چیزی است که عاید او میشود، چون هر حشره ای که بیرون رفته بود برنگشته بود...!

وقتی حشره به سطح آب رسید نور آفتاب تن خسته او را نوازش داد و او که از فرط خستگی دیگر رمقی نداشت روی برگ آن گیاه خوابید.

وقتی از خواب بیدار شد به یک سنجاقک تبدیل شده بود؛ حس پرواز پاداش بالا آمدنش بود.

سنجاقک بر فراز برکه شروع به پرواز کرد و پرواز چنان لذتی به او داد که با زندگی محصور در آب قابل مقایسه نبود؛ تصمیم داشت برگردد و به دوستانش هم بگوید که بالای آن ساقه ها کسی نمی میرد ولی نمی توانست وارد آب شود چون به موجود دیگری تبدیل شده بود...!!

«شاید بیرون رفتن از شرایط فعلی ترسناک باشد، اما مطمئن باشید خارج از پیله تنهایی، غم و ترس، تلاش برای رفتن به سوی کمال عالی است!»

#اريک_امانوئل_اشمیت

شعر و شعور

08 Dec, 14:31


ای که دائم به خویش مغروری
گر ترا عشق نیست، معذوری!

@Poem_sense
#حافظ

شعر و شعور

23 Nov, 19:17


╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯

اینجا، بعضی‌ها زندگی نمی‌کنند، مسابقه‌ی دو گذاشته‌ اند!
می‌خواهند به هدفی که در افق دوردست است برسند، و درحالی که نفسشان به شماره افتاده، می دوند و زیبایی‌های اطراف خود را نمی‌بینند.
آن وقت روزی می‌رسد که پیر و فرسوده هستند و دیگر، رسیدن و نرسیدن به هدف، برایشان بی تفاوت است...!

📖 بابا لنگ دراز
#آلیس_جین_وبستر

شعر و شعور

23 Nov, 19:17


🎧👌
کجا
دنبال مفهومی برای عشق می‌گردی
که‌من این‌ واژه را
تاصبح معنا می‌کنم هرشب ...

@Poem_sense

شعر و شعور

13 Nov, 17:39


غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
به طاقتی که ندارم، کدام بار کشم ...؟

@Poem_sense
#سعدی

شعر و شعور

13 Nov, 17:39


می تراود مهتاب،
می درخشد شبتاب.
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک،
غم این خفته ی چند،
خواب در چشم ترم می شکند.
نگران با من استاده سحر،
صبح می خواهد از من،
کز مبارک دم او، آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر،
در جگر لیکن خاری،
از ره این سفرم می شکند.

نازک آرای تن ساق گلی،
که به جانش کِشتم،
و به جان دادمش آب،
ای دریغا ! به برم می شکند.
دست ها می سایم،
تا دری بگشایم.
بر عبث می پایم،
که به درکس آید،
در و دیوار بهم ریخته شان،
برسرم می شکند.
می تراود مهتاب
می درخشد شبتاب.
مانده پای آبله از راه دراز،
بر دَمِ دهکده مردی تنها،
کوله بارش بردوش،
دست او بر در، می گوید با خود:
غم این خفته ی چند،
خواب در چشم ترم می شکند.

#نیما_یوشیج
@Poem_sense

شعر و شعور

08 Nov, 07:24


🌱🌺🌱🌺🌱🌺
🌺 @Poem_sense
🌱

همه مي پرسند:

چيست در زمزمه مبهم آب؟
چيست در همهمه دلکش برگ؟
چيست در بازي آن ابر سپيد،
روي اين آبي آرام بلند
که ترا مي برد اين گونه به ژرفاي خيال؟

چيست در خلوت خاموش کبوترها؟
چيست در کوشش بي حاصل موج؟
چيست در خنده جام
که تو چندين ساعت، مات و مبهوت به آن مي نگري؟

نه به ابر،
نه به آب،
نه به برگ،
نه به اين آبي آرام بلند،
نه به اين آتش سوزنده که لغزيده به جام،
نه به اين خلوت خاموش کبوترها،
من به اين جمله نمي انديشم.

من مناجات درختان را هنگام سحر،
رقص عطر گل يخ را با باد،
نفس پاک شقايق را در سينه کوه،
صحبت چلچله ها را با صبح،
نبض پاينده هستي را در گندم زار،
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل،
همه را مي شنوم؛
مي بينم.

من به اين جمله نمي انديشم.


به تو مي انديشم.
اي سرپا همه خوبي!
تک و تنها به تو مي انديشم.
همه وقت، همه جا،
من به هر حال که باشم به تو مي انديشم.
تو بدان اين را، تنها تو بدان.

تو بيا؛

تو بمان با من، تنها تو بمان.



جاي مهتاب به تاريکي شبها تو بتاب.
من فداي تو، به جاي همه گلها تو بخند.
اينک اين من که به پاي تو در افتادم باز؛
ريسماني کن از آن موي دراز؛

تو بگير؛
تو ببند؛
تو بخواه.

پاسخ چلچله ها را تو بگو.
قصه ابر هوا را تو بخوان.
تو بمان با من، تنها تو بمان.



در دل ساغر هستي تو بجوش.
من همين يک نفس از جرعه جانم باقيست؛


آخرين جرعه اين جام تهي را تو بنوش.


@Poem_sense
#فریدون_مشیری

شعر و شعور

25 Oct, 16:36


╭─┅═ঈ🔹ঈ═┅─╮
@Poem_sense                             
╰─┅═ঈ🔸ঈ═┅─╯

من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم
چه کنم نمی‌توانم که نظر نگاه دارم

ستم از کسی‌ست بر من که ضرورت است بردن
نه قرار زخم خوردن نه مجال آه دارم

نه فراغت نشستن نه شکیب رخت بستن
نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم

نه اگر همی‌نشینم نظری کند به رحمت
نه اگر همی‌گریزم دگری پناه دارم

بسم از قبول عامی و صلاح نیک‌نامی
چو به ترک سر بگفتم چه غم از کلاه دارم

تن من فدای جانت سر بنده وآستانت
چه مرا به از گدایی چو تو پادشاه دارم

چو تو را بدین شگرفی قدم صلاح باشد
نه مروت است اگر من نظر تباه دارم

چه شب است یا رب امشب که ستاره‌ای برآمد
که دگر نه عشق خورشید و نه مهر ماه دارم

مکنید دردمندان گله از شب جدایی
که من این صباح روشن ز شب سیاه دارم

که نه روی خوب دیدن گنه است پیش سعدی
تو گمان نیک بردی که من این گناه دارم

#سعدی

شعر و شعور

25 Oct, 16:36


برگ زردی با سماجت شاخه را چسبیده بود

دست هـای خـویش و دامان تـواَم آمـد بیـاد


#سهیل_محمودی

شعر و شعور

17 Oct, 13:52


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❃ ⃟░⃟‎‌‌‌‌‎‌ ❃⊰⃟𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎
  ⊰⃟𖠇 @poem_sense
   ❃

شبم به نیمه رسید و صدای او نرسید
حریف‌صحبتم امشب،به‌گفت‌وگو نرسید


نسیم و سیم، عقیم اند،از امید و نوید
که‌آن‌صدای‌خوش‌امشب‌زهیچ‌سونرسید


ندای زنگ نمی خواندم به گفت و شنود
چه شد که دیگرم آن پیک مژده گو نرسید؟


به نیمه راه شکفتن ، دریغ از آن غنچه
که‌گل‌نگشته‌خزان شد،به‌رنگ‌و بونرسید


به موج پر زدنش می تپد دلم ، کز اوج ،
پرنده وار ِ من امشب ، چرا، فرو نرسید؟


درخت وسوسه ، بارآوری نکرد مگر ؟
که دست‌های‌من‌امشب‌به‌سیب اونرسید


صدای جاری غمخواری اش که روح مرا
به آب زمزمه می داد، شست و شو نرسید


دوباره می کشدم دل به دوزخ آشامی 
که آن فرشته صدای ِ بهشت خو نرسید


بسا شبا که به دیدار دور رفت ، دلم
هنوز نوبت دیدار روبرو نرسید ؟


چنان‌به‌خیره‌سری،بست بغض ،راه نفس
که گریه های من از سینه تا گلو نرسید


دلم به سنگ هزار یکم شکست آخر
هزار بارم اگر سنگ بر سبو نرسید


به روز معجزه گل داد،نی ،ولی افسوس،
شب شکفتنت ای باغ آرزو نرسید ؟


#حسین_منزوی

شعر و شعور

04 Oct, 08:38


╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯

قلب‌هایتان را از حقارتِ کینه تُهی کنید و با عظمتِ عشق پُر کنید
زیرا که عشق، چون عقاب است.

بالا میپَرَد و دور؛ بی‌اعتنا به حقیرانِ در روح.
کینه چون لاشخور و کرکس است. کوتاه می‌پَرَد و سنگین. جُز مُردار، به هیچ چیز نمی‌اندیشد.

برای عشق، ناب‌ترین، شور است و زندگی و نشاط.
برای لاشخور، خوب‌ترین، جسدی‌ست متلاشی...


#نادر_ابراهیمی
📚 #مردی_در_تبعید_ابدی

شعر و شعور

03 Oct, 20:41


دشوار زندگی
هرگز برای ما

بی رزم مشترک
آسان نمی‌شود

تنها نمان به درد
همراه شو عزیز

#برزین_آذرمهر
@Poem_sense

شعر و شعور

03 Oct, 20:41


╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯

برای حذف آدم‌های سمی از زندگيتان هيچگاه احساس گناه و خجالت و پشيمانی نكنيد. فرقی نمی‌كند از بستگانتان باشد يا عشقتان يا يك آشنای تازه. مجبور نيستيد برای كسی كه باعث رنج و احساس حقارت در شما می‌شود جایی باز كنيد.

جدایی‌ها تلخند و آزار دهنده! امّا از دست دادن كسی كه قدر شما را نمی‌داند و به شما احترام نمی‌گذارد در حقيقت منفعت است نه خسارت. هرگز سعی نكنيد كسی را متوجه ارزشتان كنيد.

📖 آدم های سمّی
لیلیان گلاس

شعر و شعور

30 Sep, 16:38


پریشان‌حالیِ شب‌های خود
با او نمی گویم

که می‌ترسم ببیند ناگهان
خواب پریشانی ...

@Poem_sense
#اهلی_شيرازى

شعر و شعور

22 Sep, 15:31


به ناز خفته چه داند که دردمند فراق

به شب چه می‌گذراند علی‌الخصوص غریب ؟

@Poem_sense
#سعدی

شعر و شعور

22 Sep, 15:31


╭─┅═ঈ🌹ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌹ঈ═┅─╯

بسیار گل که از کف من برده است باد 
اما من غمین 
گل های یاد کس را پرپر نمی کنم 
من مرگ هیچ عزیزی را 
باور نمی‌کنم

می ریزد عاقبت 
یک روز برگ من 
یک روز چشم من هم در خواب میشود 
زین خواب چشم ،
هیچ‌کسی را گریز نیست 
اما درون باغ 
همواره عطر باور من در هوا پر است...

#سیاوش_کسرایی

شعر و شعور

19 Sep, 17:53


💫💫💫💫
@Poem_sense
💫
بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم
زلف سنبل چه کشم عارض سوسن چه کنم

آه کز طعنه بدخواه ندیدم رویت
نیست چون آینه‌ام روی ز آهن چه کنم

برو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیر
کارفرمای قدر می‌کند این من چه کنم

#حافظ

شعر و شعور

19 Sep, 17:53


این دل من چه پُرغم است

وان دل تو چه فارغ است ...

@Poem_sense
#مولانا

شعر و شعور

17 Sep, 16:54


قیمتی تر می شوی
همچون‌ عقیقِ سرخ رو

هرچه باشی ای دل عاشق
به خون غلتیده تر ...

@Poem_sense
#سعید_بیابانکی

شعر و شعور

17 Sep, 16:54


╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
هلیا!
من هرگز نخواستم که از عشق افسانه‌یی بیافرینم:
باورکن!
من می‌خواستم که با دوست داشتن زندگی کنم
من از دوست داشتن، فقط لحظه ها را می‌خواستم.
آن لحظه هایی که تو را به نام می‌نامیدم.

#نادر_ابراهیمی
📖 بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

شعر و شعور

16 Sep, 16:55


╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
‏من همیشه می‌کوشم
مجلس تاریک دیگران را روشن کنم ...

جنگل را روشن کنم،
اگرچه بعضی از جانوران مسخره‌ام می‌کنند و می‌گویند :
"با یک گل بهار نمی‌شود، تو بیهوده می‌کوشی با نور ناچیزت جنگل تاریک را روشن کنی."

خرگوش گفت: این حرف مال قدیمی‌هاست.

ما هم می‌گوییم "هر نوری هر چقدر هم ناچیز باشد، بالاخره روشنایی است."

📖 اولدوز و عروسک سخنگو
#صمد_بهرنگی

شعر و شعور

16 Sep, 16:55


از بس گذشت بی‌تو به ما تیره روزگار

روشن نشد که روز و شب ما کدام بود.

@Poem_sense
#حزین_لاهیجی

شعر و شعور

14 Sep, 16:44


╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
خانه ام ابری است
یکسره روی زمین ابری است با آن .
 از فراز گردنه ، خرد و خراب و مست
باد می پیچد
یکسره دنیا خراب از اوست.
وحواس من ...
 آی نی زن ، که تو را آوای نی برده‌ست دور از ره کجایی؟
خانه ام ابری ست اما
ابر بارانش گرفته است.
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم
من به روی آفتابم
می برم در ساحت دریا نظاره.
و همه دنیا خراب خرد از باد است،
و به ره ، نی زن که دایم می نوازد نی،
در این دنیای ابر اندود
راه خود را دارد اندر پیش

#نیما_یوشیج

شعر و شعور

11 Sep, 10:32


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❃ ⃟░⃟‎‌‌‌‌‎‌ ❃⊰⃟𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎
⊰⃟𖠇 @poem_sense


دوش بی روی تو آتش به سرم بر می‌شد
و آبی از دیده می‌آمد که زمین تر می‌شد

تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز
همه شب ذکر تو می‌رفت و مکرّر می‌شد

چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من
گفتی اندر بُنِ مویم سرِ نشتر می‌شد

آن نه مِی‌بود که دور از نظرت می‌خوردم
خونِ دل بود که از دیده به ساغر می‌شد

از خیال تو به هر سو که نظر می‌کردم
پیش چشمم در و دیوار مصوّر می‌شد

چشم مجنون چو بخفتی همه لیلی دیدی
مدّعی بود اگرش خواب میسر می‌شد!

هوش می‌آمد و می‌رفت و نه دیدار تو را
می‌بدیدم نه خیالم ز برابر می‌شد

گاه چون عود بر آتش دل تنگم می‌سوخت
گاه چون مجمره‌ام دود به سر بر می‌شد

گویی آن صبح کجا رفت که شب‌های دگر
نفسی می‌زد و آفاق منور می‌شد

سعدیا عقد ثریّا مگر امشب بگسیخت
ور نه هر شب به گریبان افق بر می‌شد

#سعدی

شعر و شعور

08 Sep, 16:43


.
من از عالـَم تـو را تنـها گزینـم


@Poem_sense
#مولانا

شعر و شعور

08 Sep, 16:43


✦••┈❁❀❁┈••✦
@Poem_sense
✦••┈❁❀❁┈••✦

کیست در شهر که از دست غمت داد نداشت
هیچکس همچو تو بیدادگری یاد نداشت

گوش فریاد شنو نیست خدایا در شهر
ورنه از دست تو کس نیست که فریاد نداشت

خوش به گل دردِ دل خویش به افغان میگفت
مرغ بیدل خبر از حیله‌ی صیّاد نداشت

عشق در کوه کنی داد نشان قدرت خویش
ور نه این مایه هنر تیشهٔ فرهاد نداشت

جز به آزادیِ ملّـت نبـــوَد آبـادی
آه اگر مملکتی ملّت آزاد نداشت

فقر و بدبختی و بيچارگی و خون جگری
چه غمی بود كه اين خاطر ناشاد نداشت

#فرخی_یزدی