نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت @persianinfrankfurt Channel on Telegram

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

@persianinfrankfurt


نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

ایدی ادمین جهت تبلیغات و اگهی


@Amgh2011


ادمین کانال هیچگونه مسئولیتی در مورد محتوا اگهی ها ندارد

https://t.me/Persianinfrankfurt

Persian In Frankfurt (Persian)

Persian In Frankfurt یک کانال تلگرامی پربیننده و محبوب برای فارسی زبانان مقیم در فرانکفورت است. این کانال برای اشتراک گذاری نیازمندیها، فرصت های شغلی، رویدادها، خدمات و اطلاعات مفید دیگر برای جامعه ایرانی در فرانکفورت تاسیس شده است. اگر شما هم یکی از فارسی زبانانی هستید که در فرانکفورت زندگی می کنید یا به دنبال اطلاعات و خدمات خاص برای این جامعه می گردید، Persian In Frankfurt کانال مناسبی برای شماست. این کانال به عنوان یک جامعه آنلاین برای هم اندیشی، اطلاع رسانی و ارتباط بین اعضا شناخته می شود. با دنبال کردن این کانال، شما به روز خواهید بود با تمامی مهمترین اخبار و رویدادهایی که برای فارسی زبانان در فرانکفورت مهم است. از جدیدترین فرصت های شغلی و آگهی های استخدامی تا راهنمایی های گردشگری و اطلاعات سفر، Persian In Frankfurt همه چیز را در یکجا برای شما فراهم می کند. با عضویت در این کانال، جزئی از یک جامعه فعال و همبستگی فرانکفورتی فارسی زبان خواهید بود و از تجربیات و دیدگاه های دیگران نیز بهره مند خواهید شد.

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

20 Jan, 20:14


📚شاهنامه فردوسی و فلسفه‌ی تاریخ ایران
مرتضی ثاقب‌ فر

هدف نویسنده در این کتاب آن است که نشان دهد هر حماسه ملی والاترین جلوه خودآگاهی تاریخی و بنابراین گونه‌ای فلسفه تاریخ یک ملت است. پیداست که برای اثبات این مدعا، نخست باید مفهوم‌های خودآگاهی تاریخی، فلسفه تاریخ و حماسه بازشکافته شوند و سپس پیوند میان آنها از نظر منطقی استوار گردد؛ یعنی نشان داده شود که حماسه ملی جلوه‌ای از خودآگاهی تاریخی، خودآگاهی تاریخی گونه‌ای فلسفه تاریخ، و بنابراین حماسه ملی برابر با گونه‌ای فلسفه تاریخ است.

#تاریخی
#فلسفی

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت
@persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

20 Jan, 20:13


۱ بهمن زادروز حکیم ابوالقاسم فردوسی

(زاده ۱ بهمن ۳۱۹ توس – درگذشته سال ۳۹۹ توس) حماسه‌سرای بزرگ، سراینده شاهنامه

او در روستای پاژ، از توابع طبران توس در خراسان دیده به جهان گشود. پدرش دهقان بود و ثروت و موقعیت قابل توجهی داشت. وی از کودکی به کسب علم و دانش پرداخت و به خواندن داستان علاقه‌مند بود.
همانگونه که در زندگی‌نامه فردوسی آمده است، آغاز زندگی وی هم‌ زمان با جنبش نوزایش در میان ایرانیان بود که از سده سوم هجری آغاز شده و دنباله و اوج آن به سده چهارم رسید. فردوسی از همان روزگار کودکی، بیننده کوشش‌های مردم پیرامونش برای پاسداری ارزش‌های دیرینه بود و خود نیز در چنان زمانه و زمینه‌ای پا به‌پای بالندگی جسمی به فرهیختگی رسید و رهرو سخت‌گام همان راه شد.
کودکی و جوانی فردوسی در زمان سامانیان سپری شد. شاهان سامانی از دوستداران ادب فارسی بودند. آغاز سرودن شاهنامه را برپایه شاهنامه ابومنصوری از زمان سی‌سالگی فردوسی می‌دانند، اما با مطالعه زندگی‌نامه فردوسی، می‌توان چنین برداشت کرد که وی در جوانی نیز به سرایندگی می‌پرداخته‌ و چه بسا سرودن داستان‌های شاهنامه را در همان زمان و برپایه داستان‌های کهنی که در داستان‌های گفتاری مردم جای داشته‌اند، آغاز کرده است. از میان داستان‌های شاهنامه که گمان می‌رود در زمان جوانی وی گفته شده باشد، می‌توان داستان‌های بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، داستان اکوان دیو و داستان سیاوش را نام برد.
شاهنامه پرآوازه‌ترین سروده فردوسی و یکی از بزرگ‌ترین نوشته‌های ادبیات کهن پارسی است. شاهنامه، منظومه مفصلی است که از حدود ۶۰ هزار بیت تشکیل شده و دارای ۳ دوره اساطیری، پهلوانی و تاریخی است. شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستی‌اند. پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته هستند. شخصیت‌های دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور وجودشان آکنده از شرارت و بدخویی و فساد است.
فردوسی پس از سرودن نزدیک به بیست سال در تکمیل آن کوشید. این سال‌ها هم‌زمان با برافتادن سامانیان و برآمدن سلطان محمود غزنوی بود. فردوسی در سال ۳۹۴ هجری قمری در ۶۵ سالگی بر آن شد که شاهنامه را به سلطان محمود اهدا کند و از این‌رو دست به کار تدوین ویرایش تازه‌ای از شاهنامه شد. او در ویرایش دوم، بخش‌های مربوط به پادشاهی ساسانیان را تکمیل کرد. پایان ویرایش دوم شاهنامه در سال ۴۰۰ هجری قمری در ۷۱ سالگی او بوده است.
وی شاهنامه را در شش یا هفت دفتر به دربار غزنه نزد سلطان محمود فرستاد. به گفته خود فردوسی، سلطان محمود «نکرد اندر این داستانها نگاه» و پاداشی هم برای وی نفرستاد. از این رویداد تا پایان زندگانی، فردوسی بخش‌های دیگری نیز به شاهنامه افزود که بیشتر در گله و انتقاد از محمود و تلخ‌‌کامی سراینده از اوضاع زمانه بوده‌است. فردوسی در روزهای پایانی زندگی، خود را ۸۰ ساله و جای دیگر ۷۶ ساله خوانده است.
وی را در شهر توس، در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند.
از زمان خاکسپاری فردوسی، آرامگاه او چندین بار ویران شد. در سال ۱۳۰۲  به دستور «میرزا عبدالوهاب شیرازی» والی خراسان، محل آرامگاه را تعیین کردند و ساختمانی آجری در آنجا ساختند.
پس از تخریب تدریجی این ساختمان، انجمن آثارملی به اصرار رئیس و نایب ‌رئیس، «محمدعلی فروغی» و «حسن تقی‌زاده» بنای آرامگاه فردوسی با جمع‌آوری هزینه این کار از مردم و بدون استفاده از بودجه دولتی در ۱۳۰۴ آغاز شد و آرامگاهی ساختند که در سال ۱۳۱۳ افتتاح شد.
شاهنامه متعلق به همه اقوام ایرانی از کرد تا آذری و لر و بلوچ و خراسان و گیلکی است و همه در این کتاب اقوام آریایی ایران نامیده شده‌اند.
یونسکو شاهنامه فردوسی را یکی از سه اثر برجسته جهان معرفی کرده است.

*کتاب بخوانیم*
*ایمن بمانیم*
نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت
@persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

20 Jan, 20:11


تبریک زادروز فردوسی ۱ بهمن
تاثیر و اهمیت فردوسی
فردوسی یکی از بزرگ‌ترین شاعران و ادیبان تاریخ ایران است و تأثیر او بر فرهنگ و زبان فارسی بسیار عمیق و گسترده است. آثار او، به‌ویژه شاهنامه، نه تنها به عنوان یک اثر ادبی بلکه به عنوان یک منبع فرهنگی و تاریخی ارزشمند شناخته می‌شود. در ادامه به برخی از تأثیرات و اهمیت فردوسی اشاره می‌کنم:

احیای زبان فارسی:


فردوسی با سرودن شاهنامه به زبان فارسی، در دوره‌ای که زبان عربی بر زبان فارسی تسلط داشت، به احیای این زبان کمک کرد. او نشان داد که می‌توان با زبان فارسی داستان‌های بزرگ و حماسی را روایت کرد.

حفظ تاریخ و فرهنگ ایرانی:

شاهنامه به عنوان یک متن حماسی، تاریخ اسطوره‌ای و ملی ایران را حفظ کرده و نسل‌های آینده را با هویت فرهنگی خود آشنا کرده است. این اثر به نوعی تاریخ شفاهی ایران را در خود جای داده است.

ترویج ارزش‌های انسانی و ملی:

فردوسی در آثارش به ارزش‌هایی چون جوانمردی، وفاداری، شجاعت و نیکوکاری تأکید دارد. این ارزش‌ها در شاهنامه به عنوان الگوهایی برای رفتار اجتماعی و اخلاقی معرفی شده‌اند.

الهام‌بخشی برای هنرمندان و نویسندگان:

فردوسی تأثیر عمیقی بر شاعران، نویسندگان و هنرمندان بعد از خود گذاشت. بسیاری از شاعران بزرگ فارسی‌زبان مانند سعدی، حافظ و مولوی تحت تأثیر فردوسی قرار گرفته‌اند.

نقش در وحدت ملی:

شاهنامه به عنوان یک اثر ملی، زمینه‌ساز وحدت و همبستگی ایرانیان در طول تاریخ بوده است. این اثر باعث شده که مردم ایران با فرهنگ و تاریخ مشترک خود آشنا شوند.

به طور کلی، فردوسی نه تنها یک شاعر بزرگ بلکه نماد هویت و فرهنگ ایرانی است که آثارش هنوز هم در زندگی روزمره و ادبیات معاصر ایران تأثیرگذار است

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت
@persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

20 Jan, 20:09


🚮 معین زد 🔈 کف تهرون #جدید
نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت
@persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

20 Jan, 20:01


نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت
@persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

20 Jan, 19:41


سلام وقت بخیر
فرانکفورت زندگی میکنم
دنبال کار سیاه هستم
در فرانکفورت یا هنو باشد مشکل نیست
و اینکه هر کار باشد در خدمتم
زبان انگلیسی میفهمم و المانی هم خوبه
@Rustami14

#آلمان 🇩🇪🇩🇪🇩🇪
#فرانکفورت



@EuropePersian 🇪🇺

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

20 Jan, 19:40


به ۲ نفر خانم فعال جهت کار در یک شرکت خدمات پرده ، در شهر ماینتال نیازمندیم .

شماره تماس : 015560046622

آدرس : Maintal , Dörnigheim

#آلمان 🇩🇪🇩🇪🇩🇪
#فرانکفورت



@EuropePersian 🇪🇺

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

20 Jan, 14:27


سلام و درود بر دوستان
اگر کسی از دوستان سیگار Malboro برای فروش دارد به ID اینجانب پیام بدهید
مرسی و سپاسگزارم

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

20 Jan, 10:52


قهر کردن وزیر امور خارجه آلمان از هیئت دولت بخاطر تصویب نشدن کمک ۳ میلیاردی برای اوکرائین

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

20 Jan, 07:24


😌😌⚘️🙏
نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

@persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

20 Jan, 06:47


🎥 دانلود سریال «قهوه پدری»
🎞  قسمت دوازدهم
💠 نسخه اورجینال
نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت
@persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

20 Jan, 05:12


دوشنبه ۱ بهمن ۰۳

🟥 مرخصی آبدارچیانه
🟥 یا
🟥 درود بر هر آنکه مرگ بر نگفت

🔻از شما چه پنهان، دیروز وقتی رفتم سر کار، دم در پرسیدند کجا؟ گفتم میرم سر کارم دیگه. گفت چکاره‌ای؟ گفتم مشاور مسعود در امور مهم. پوزخند زد و گفت پس توئی؟ گفتم ها بله. گفت برو، امروز مرخصی برات رد کرده‌اند. گفتم چرا؟ بخاطر آلودگی هوا یا کم کردن دو درجه؟ گفت نه، امروز به همه آبدارچی‌ها مرخصی دادند. اومدم بگم بابا من مشاورم، گفت برو، بقیه را معطل نکن

● کلی پیاده رفتم و با خودم حرف میزدم. رسیدم به پارک، گفتم یه کم بشینم. دیدم ای وای، پارک دانشجوئه، یکی ازم عکس بگیره میفرستنم مرخصی مادام‌العمر

راه افتادم به سمت میدان ولیعصر. از دم یه ساندویچی رد شدم، دیدم چه بوی خوبی میاد. گفتم یه همبرگر بده بدون پنیر. گفت سیب‌زمینی و نوشابه؟ گفتم بده. اومدم کارت بدم یهو پرسیدم چقدر شد؟ گفت سیصد. گفتم بالام جان، من با چارصد تومن زن گرفتم، یه ساندویچ سیصد؟ گفت سگت کو؟ گفتم سگم کجا بود، سگ ندارم که. گفت فکر کردم از بروبچ اصحاب کهف هستی. بهش نگفتم که کارمندم و ناهار دولتی میخورم، چهارساله بی‌خبرم از قیمت ساندویچ

دید خیلی حالم گرفته شده، گفت اخوی، شغلت چیه؟ گفتم آ... و بقیه را نگفتم. صلاح نبود بگم. گفت بیا یه ساندویچ دیگه بهت میدم، ارزونتر. گفتم نه، من سوسک را می‌کنم تو قوطی کبریت می‌برم توی باغچه کوچه آزادش می‌کنم، سگ که ندارم، اما اسب زین‌شده دارم، اونور خیابون، قراره منو ببره تا قله. یه چیزی به رفیقش گفت، احتمالا گفت خُل‌وضعه

دیدم الکی اومدم تا میدون ولیعصر. سر کشاورز سوار تاکسی شدم برای انقلاب. راننده تاکسی گفت کار خودشونه. بغل دستی گفت نه بابا، جود بوده. صندلی جلویی گفت آبدارچی نبوده اصلن. راننده دید من هیچی نمیگم. پرسید انقلاب میری دیگه؟ گفتم بله، انقلاب به سمت آزادی. نگه داشت و گفت برو پایین، ما دردسر نمی‌خوایم. گفتم چه دردسری پدرجان؟ گفت پیاده برو، خودت انقلاب کن تا برسی به آزادی

عجب گیری افتادم. هوا هم فهمیده بود صنف ما را فرستاده‌اند مرخصی، خیلی سرد شده بود. از انقلاب تا آزادی با اتوبوس رفتم. از حرفای ملت پونزده تا نظریه در مورد آبدارچی‌ها شمردم. وقتی رسیدم آزادی با وحشت راه میرفتم و مرتب پشت سرم را چک میکردم، یهوئی کسی نگه توی این ساعت یه آبدارچی وسط پیاده‌رو چکار میکنه؟ یکی پرسید آقا چته؟ گفتم مرخصی زورکی، مثل بهشت زورکی، از انقلاب اومدم تا آزادی، ساندویچ سیصد تومن، کار خودشونه، یارو جود بوده. طرف فرار کرد، نمیدونم چرا فرار کرد

وقتی رسیدم خونه، ساعت تازه شده بود چهار. تا هشت شب به خانمم توضیح دادم که چرا سر کار نبودم و اگه اول صبح گفتند برو، چرا ساعت چهار رسیدم خونه

شب خواب دیدم، خواب یه لیوان چایی، قطرش یک متر، ارتفاعش دو متر. داغ داغ، بخار ازش بلند‌ می‌شد. من کنار اون لیوان غول‌پیکر وایساده بودم و از سرما و ترس می‌لرزیدم. یه گردن کلفت اومد با لباسهای جنگ ستارگان، پشت گردنم را محکم گرفت و گفت سگ نداری، اسب زین شده داری، ساندویچ سیصد تومن، عروسی چارصدتومن، مرخصیِ مؤمنانه... داد زدم ولم کن... خانمم با پشت دست کوبید تو صورتم، از خواب پریدم

شانس آوردم امروز نگفتند برو مرخصی زورکی. خانمم صبح گفته بود اگه مرخصی هم دادند همونجا پشت دروازه بتمرگ که با سرویس بیای خونه و شب کابوس نبینی، بگو بهت ناهارم بدن

یادداشت‌های مشاور مسعود در امور مهم

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

19 Jan, 20:01


مردم منتظر وعده آبدار چی ۲ هستن

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

13 Jan, 11:08


چرا با وجود همه چیز، باز هم خوشحال نیستیم؟

این ویدیو، ما رو به فکر فرو می‌بره. ما ایرانی‌ها با تمام سختی‌ها، کشورمون رو ترک می‌کنیم تا به دنبال زندگی بهتری باشیم. اما چرا وقتی به مقصد می‌رسیم، حس خوشبختی کامل رو نداریم؟

شاید دلیلش این باشه که ما تو این غربت، همدیگه رو فراموش می‌کنیم. شاید به اندازه کافی به هم محبت نمی‌کنیم. شاید خودخواهی می‌کنه و یا حتی گاهی به همدیگه آسیب می‌زنیم.

چرا شرایط رو برای خودمون و هم‌وطنامون بهتر نمی‌کنیم؟ چرا به جای غر زدن، دست به دست هم نمی‌دیم؟ چرا حس همدلی و مهربانی رو فراموش کردیم؟

بیاید با هم فکر کنیم و راه‌هایی برای بهتر کردن زندگی‌مون پیدا کنیم. بیاید تو این غربت، همدل و همراه هم باشیم. شاید اون موقع، طعم واقعی خوشبختی رو بچشیم.

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت
@persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

13 Jan, 10:36


دونالد ترامپ، رئیس جمهوری منتخب آمریکا روز یکشنبه ویدیویی ویرایش و صداگذاری‌شده از مکالمه خود با باراک اوباما در مراسم یادبود جیمی کارتر منتشر کرد.
در این ویدیو صداگذاری شده، اوباما به ترامپ می‌گوید: «می‌دانستم شما برنده می‌شوید. بایدن نمی‌خواست کنار بکشد، من هرکاری در توان داشتم برای کمک به کامالا هریس کردم. او وحشتناک است.»

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

13 Jan, 09:22


تمام شد. ناهید آزاد است!
مادرم #ناهید تقوی پس از بیش از 4 سال زندانی سیاسی در جمهوری اسلامی ایران آزاد شد و به آلمان بازگشت. با تشکر از همه کسانی که برای #freenahid کمپین کردند.

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

12 Jan, 22:27


Spanischer Supercup: FC Barcelona beeindruckt mit spektakulärem Sieg über Real Madrid
#Sport #Fussball

zum Artikel...

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

12 Jan, 18:52


*داستان کوتاه امشب*

ملانصرالدین برای خرید پاپوش نو راهی شهر شد.
در راستهء کفش فروشان انواع مختلفی از کفش ها وجود داشت که او می توانست هر کدام را که می خواهد انتخاب کند.

فروشنده حتی چند جفت هم از انبار آورد .
تا ملا آزادی بیشتری برای تهیه کفش دلخواهش داشته باشد.
ملا یکی یکی کفش ها را امتحان کرد؛
اما هیچ کدام را باب میلش نیافت.
هر کدام را که می پوشید ایرادی بر آن وارد می کرد!
بیش از ده جفت کفش دور و بر ملا چیده شده بود و فرشنده با صبر و حوصلهء هر چه تمام به کار خود ادامه می داد.

ملا دیگر داشت از خریدن کفش ناامید می شد
که ناگهان متوجهء یک جفت کفش زیبا شد!
آنها را پوشید.
دید کفش ها درست اندازهء پایش هستند.
چند قدمی در مغازه راه رفت و احساس رضایت کرد.
بالاخره تصمیم خود را گرفت.
می دانست که باید این کفشها را بخرد.
از فروشنده پرسید: قیمت این یک جفت کفش چقدر است؟!
فروشنده جواب داد: این کفش ها، قیمتی ندارند!
ملا گفت: چه طور چنین چیزی ممکن است؟!
مرا مسخره می کنی؟!
فروشنده گفت: ابدا، این کفش ها واقعا قیمتی ندارند؛ چون کفش های خودت است که هنگام
وارد شدن به مغازه به پا داشتی...!

این داستان زندگی اکثر ما انسان هاست...!
همیشه نگاه مان به دنیای بیرون است!
ایده آل ها و زیبایی ها را در دنیای بیرون جست و جو می کنیم...!
خوشبختی و آرامش را از دیگران می خواهیم!
🌙⭐️⭐️


نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت
@persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

12 Jan, 18:41


فعلا پرواز پاریس به تهران شروع شده


نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت
@persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

12 Jan, 18:09


صحبت های یکی از ساکنان لس آنجلس که در شبکه های اجتماعی وایرال شده است.

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

12 Jan, 12:14


نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت
@persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

12 Jan, 11:48


https://www.wg-gesucht.de/wg-zimmer-in-Frankfurt-am-Main.41.0.1.0.html

اگر دنبال خونه WG در فرانکفورت هستید به لینک بالا مراجعه کنید

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت
@persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

12 Jan, 11:36


🚮 علی زندوکیلی 🔈 رقص سایه ها #جدید

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت
@persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

12 Jan, 11:35


🚮 علی زندوکیلی 🔈 رقص سایه ها #جدید

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

12 Jan, 11:34


🚮 سون بند 🔈 پناهنده #جدید

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت
@persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

12 Jan, 11:33


🚮 سون بند 🔈 پناهنده #جدید

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

12 Jan, 10:00


سلام برای تاکسی آنلاین در شهر فرانکفورت دنبال راننده هستیم ، شرایط لازم داشتن گواهینامه اروپا ، مدرک پ شاین .
لطفا در صورت تمایل و داشتن پ شاین پیام بدهید .
ممنون

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

12 Jan, 09:58


بهترین زمین بازی سرپوشیده در فرانکفورت

لیزا بکسن
یک زمین بازی سرپوشیده مکان ایده‌آلی برای بالا رفتن، بازیگوشی و یادگیری چیزهای جدید است. در این زمین‌های بازی ماجراجویانه در فرانکفورت، تپه‌های لرزان شیب‌دار، شغل آتش‌نشانی یا کروکودیل‌هایی برای بالا رفتن وجود دارد که منتظر کشف شدن هستند. در اینجا محبوب‌ترین زمین‌های بازی سرپوشیده ما در فرانکفورت را پیدا خواهید کرد.
در یک نگاه:
Superfly Trampolinparks:
 Opens in a new window eliplay.de
Superfly Trampolinparks Frankfurt

Kidsity:
 Opens in a new window kidsity.de
Kidsity Frankfurt

Tolliwood:
 Opens in a new window www.youtube.com
Tolliwood Frankfurt

Jungle Box:
 Opens in a new window www.jungle-box.de
Jungle Box Frankfurt

Rambazamba:
 Opens in a new window www.freizeitpark-erlebnis.de
Rambazamba Frankfurt

Die Spielburg:
 Opens in a new window www.kindaling.de
Die Spielburg Frankfurt


نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت
@persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

22 Nov, 11:51


🎥 دانلود سریال «گردن زنی»
🎞  قسمت یازدهم
https://t.me/Persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

22 Nov, 11:49


https://t.me/Persianinfrankfurt/6707

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

22 Nov, 11:48


🎥 دانلود سریال «غربت»
🎞  قسمت یازدهم
💠 نسخه اورجینال
https://t.me/Persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

22 Nov, 11:46


https://t.me/Persianinfrankfurt/6705

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

22 Nov, 11:45


🎥 دانلود سریال «بازنده»
🎞  قسمت دهم
💠 نسخه اورجینال
https://t.me/Persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

22 Nov, 11:43


https://t.me/Persianinfrankfurt/6703

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

22 Nov, 11:39


یه تلویزیون 21.5 اینچی LED Terris مدل 2222 با کنترل از راه دور، کاملا رایگان تقدیم میشه!
این تلویزیون مدت‌هاست توی انباری بوده و سی‌دی پلیرش کار نمی‌کنه، اما خود تلویزیون کاملا سالم و روشن میشه.

کاملا رایگان و فقط کافیست بیای و ببرش!

برای هماهنگی و اطلاعات بیشتر، دایرکت بدید.

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

21 Nov, 19:16


سلام به همه
دوستان کسی است که تعمیر هایسونگ یا مرکز گرمی بلد باشه؟

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

21 Nov, 16:40


امشب شب جمعه است شاید دعا ها جواب بده 🤣🤣🤣🤣🤣

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

21 Nov, 16:34


https://t.me/Persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

21 Nov, 16:24


🔹زندگینامەنادرشاە افشار (پسر شمشیر)


در این اثناء به نادر خبر دادند. شخصی بنام سردار فخرالدین که فرماندار کشمیر است. اجازه ملاقات با پادشاه ایران را دارد. نادر اجازه داد و سردار فخرالدین با احترامی ویژه خود را به پای نادر انداخت و عرض ادب و ارادت کرد.
نادر از وی پرسید برای چه از مسیر طولانی کشمیر تا لاهور به خود زحمت داده و نزد او آمده؟
سردار فخرالدین پاسخ داد:
من یک مسلمانم و تبار و ریشه خانواده و اجداد و نیاکانم همه و همه از خاک پاک ایران است و در رگ های من، خون ایرانی در جریان است. هنگامی که مطلع شدم. شهریار ایران زمین توانسته تا لاهور بیاید مشتاق شدم که بیایم و شهریار دلاور و نیرومند و بی نظیری که توانسته بر این همه مشکلات بزرگ پیروز شود و تا لاهور بیاید را از نزدیک ببینم.
نادر از فخرالدین پرسید:
اوضاع کشمیر در حال حاضر چگونه است و جمعیت مسلمانان در آنجا چقدر است؟
وی پاسخ داد:
در کشمیر نیمی از مردم مسلمان و نیم دیگر آنان هندو هستند. نادر پرسید اگر بین مسلمانان و هندوها جنگی دربگیرد کدام طرف پیروز می شود؟ فخرالدین گفت به احتمال زیاد مسلمانان پیروز میدان خواهند بود.
ولی در حال حاضر به تحریک بعضی از هندیان، اوضاع کشمیر بحرانی است و شورش های گاه و بیگاهی توسط هندوها در کشمیر صورت می پذیرد و قصد آنان این است که حاکمی را از طرف خود به فرمانداری کشمیر منصوب نمایند.
نادر بزرگان لاهور را احضار کرد و در حضور آنان اعلام کرد. از این لحظه سردار فخرالدین، حاکم کشمیر است و فرمانداری وی بەوسیله من که پادشاه ایران هستم. تائید می شود. هر کس از دستور او سرپیچی کند به سخت ترین شیوه گوشمالی می شود.
در مدت کمی که نادر در لاهور به سر می برد به سربازان خود که در شهر مستقر بودند. دستور اکید داده بود که از هر گونه تجاوز به جان و مال و ناموس مردم شهر دوری کنند و دویست نفر از افراد خود را برگزیده بود، تا بەطور پنهانی اعمال و رفتار سربازان را زیر نظر داشته باشند.
در میان سربازان ایرانی سربازی بنام احمد با هفت نفر از دوستان خود در شهر می گشتند. آنها شنیده بودند که شخصی یهودی بنام الیاس دکان شراب فروشی دارد. لذا به دکان وی رفته و با پرداخت پول، قدحی شراب گرفته و نوشیدند و سرمست و شنگول از میخانه الیاس بیرون آمدند. گرمی شراب در رگهای آنان چرخید و هوشیاری شان زائل و آتش شهوت را در وجودشان شعله ور کرد و در پی آن، سراغ خانه زنان بدکاره و روسپیان شهر را گرفته و پس از اندکی پرس و جو به آنجا رسیدند. روسپیان شهر با دیدن سربازان ایرانی وحشت زده به درون خانه های خود خزیده، دربها را بستند. سربازان ایرانی که نوشیدن شراب الیاس خان یهودی عقل و هوش را از سرشان پرانیده بود. شمشیرهایشان را از نیام (غلاف) کشیده، دربها را شکستند و با خشونت تمام کاچال ها (اثاث های خانه) را خرد کرده، دشنام دادند و با خشونت تمام به هر که بدست شان رسید تجاوز کردند و در آخر نیز بدون اینکه پولی بپردازند، از آنجا بیرون آمده و به سرِ پست های خود رفتند. ساکنان روسپی خانه نیز نزد ذکریاخان رفته و بەدادخواهی پرداختند. (نادر با اینکه لاهور را تصرف کرده بود و ده هزار نفر از سپاهیانش کنترل شهر را در دست داشتند. ولی ذکریاخان را از فرمانداری شهر برکنار و عزل نکرد و کماکان وی با احترام تمام فرماندار لاهور بود.)
فردای آن روز نادر، ذکریاخان را احضار کرد و از اخبار روزانه شهر از وی پرسید. ذکریاخان بدون اشاره به رویداد دیروز، به بیان دیگر موارد بسنده کرد و از خطای سربازان ایرانی چیزی نگفت.
نادر پوزخندی زد و گفت آیا واقعا خبر دیگری بەشما نرسیده؟
ذکریاخان باز هم چیزی بازگو نکرد و گفت اخبار فقط همانها بوده که بەعرض شما رسید. نادر گفت آیا واقعاً شما از جزئیات خطای سربازان من خبر ندارید. ذکریاخان وقتی دید، نادر از همه چیز خبر دارد. گفت: قبله عالم، آنان که مورد تجاوز قرار گرفتند. افراد پاکدامنی نبودند و چیز مهمی نبوده که بەعرض برسانم.
نادر برافروخته شد و گفت:
"پاکدامنی برای من مهم نیست، انضباط باید رعایت شود، من به شما قول دادم که جان و مال و ناموس تان در امان است و ما را میهمان خود بدانید. شما را هم بەهمین خاطر احضار کرده ام."
ذکریاخان پرسید حال شما چه مجازاتی برای این سربازان در نظر گرفته اید؟ نادر پاسخ داد با اینکه سه تن از این سربازان از بهترین مردان جنگی و مورد علاقه من هستند. دستور داده ام آنها را در میدان شهر و در حضور مردم شقه کنند. (پیکر آنان را به دو نیم کنند) و از شما هم می خواهم دستور دهید. هر یک نیمه از پیکر آنان را بر سر یکی از کوی و برزنها بیاویزند، تا عبرت دیگران و آسودگی خیال مردم شهر باشد.

پایان قسمت ۴۰
https://t.me/Persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

21 Nov, 16:24


🔹زندگینامه نادرشاه افشار (پسر شمشیر )


سپس باغ معروف و بی نظیر شالیمار (باغ شعله ماه) که زیباترین باغ لاهور و متعلق به پادشاهان هند بود، نیز توسط سپاهیان ایران گشوده شد و نادر مرکز فرماندهی خود را در آنجا قرار داد(این باغ بی نظیر،هنوز هم باهمان شکوه و زیبائی و جلال پابرجاست)
محاصره لاهور بەمدت چهار روز تکمیل شد مشاوران نادر به وی گوشزد کردند شهر بزرگ لاهور به اندازەای زمین و باغ های میوه و چشمەهای جوشان دارد که حتی اگر چند سال هم درمحاصره بماند.مردم دچارتنگنای معیشت وخواربار نخواهند شد.
از آن طرف نیز دژ وبرج و باروی آن از استحکام فوق العادەای برخوردار است و با این اوصاف چنانچه محاصره طولانی شود،احتمال رسیدن سپاه اصلی هند،دور از انتظار نیست
از آن سو ذکریاخان در داخل دژ لاهور با بزرگان شهر و سرداران خود به مشورت پرداخت.همگان متفق القول اذعان کردند در رویاروئی مستقیم با سربازان جنگ دیده و آزموده ایرانی، بهره ای جز مرگ و نابودی نصیب آنان نخواهد شد.لذا بنا را بر این گذاشتند.نماینده ای نزد نادر بفرستند و از او ده روز مهلت بخواهند تاشهر را تسلیم وی کنند و سپس از این مهلت سود برده،چند پیک تندرو و سریع به دهلی بفرستند تا هر چه زودتر،ارتش اصلی وعظیم هند به کمک آنان بشتابد. سپس در اجرای این تصمیم،چندین سوار تیزتک از راهی مخفی از دژ بیرون آمده و بەسوی دهلی بەراه افتادند.پیکهای مذکور هنوز از لاهور دور نشده بودند که به اسارت نگهبانان ایران درآمدند.
نادر پس از آگاهی از اسارت پیک های ذکریاخان دستور داد.پیکها زندانی و هیچ کس را از دستگیری آنان مطلع نسازند.فردای آن روز نمایندگان ذکریاخان با پرچم سفید از دروازەهای شهر بیرون آمدند و از نادر خواستند تا ده روز به آنان مهلت دهد تا شهر را تسلیم وی کنند.نادر با گرمی از آنان استقبال وسپس با احترام آنان را بدرقه کرد
ولی به محض رفتن نمایندگان بەدستور نادر،توپهای سنگین و بزرگ در روبروی دژمستقر و در نیمه های شب،غرش توپخانه ایران که بی هدف شهر را به توپ بسته بود آغاز شد وتا سپیده دم صبح روز بعد ادامه یافت.
با غرش توپهای سنگین،شهر در وحشتی بزرگ قرار گرفت.در سپیدەدم بەدستور نادر توپخانه خاموش شد ونامەای باپیک به لاهور فرستاده شد. نادر اخطار کرده بود آنچه دیشب دیدید نمونەای کوچک از فعالیت توپخانه ماست. ولی من مایل نیستم مردم بی گناه کشته شوند و شهر به ویرانەای تبدیل شود.یک روز مهلت میدهم. اگر شهر را تسلیم نکنید، آن را برسرتان خراب می کنم. این پیام بەوسیله جارچیان سپاه نیز با بوق های بزرگ از بیرون دژ به اطلاع مردم درون شهر نیز رسید
مردم بەهمراه بزرگان شهر به کوچه و بازار ریختند و درخواست تسلیم فوری شهر را کردند. ذکریاخان به آنان گفت پیک هائی به دهلی فرستادەام.اگر یک هفته صبر کنید.نیروهای کمکی از دهلی به لاهور خواهند رسید.در این اثناء بەدستور نادر پیکهای گرفتار شده ذکریاخان را آزاد و آنها را به درون شهر فرستادند
بازگشت پیک ها به شهر،جنجالی به پا کرد و شکاف بزرگی بین افراد نظامی وغیر نظامی ایجاد کرد و امیدهایشان به یاُس ونا امیدی مبدل شد و درنهایت تن به تسلیم دادند.
ذکریاخان به ناچار باعدەای از بزرگان و ریش سفیدان شهر،نزد نادر آمدند و به شرط امان از خونریزی وغارت،کلید طلائی شهر راتقدیم نادر کردند.نادر به آنان گفت:ما را میهمان فرض کنید، به شما قول میدهم خونی ریخته نشود و کاشانەای ویران نشود،هیچ خواربار وعلوفەای هم از شما نخواهم گرفت.بزرگان شهر،شادمان بازگشتند.نظامیان خلع سلاح شدند و برج و باروهای دژ و نقاط حساس شهر نیز به اشغال دەهزار نیروی ایران درآمد.نادر اکیداً به سپاه خود فرمان داد بدون خشونت وبا مهربانی و احترام تمام بامردم شهر رفتار کنند.به گواهی تاریخ،چهار روز پس از اشغال شهر،پنجاه و شش فیل جنگی که برپشت آنان کیسه هائی بزرگ از سکەهای طلا و نقره قرار داشت.بەعنوان پیشکش وقدردانی از امانی که نادر به آنان داده بود به ارتش ایران اهداء شد.عظمت ارزش هدایا بەقدری زیاد بود که نادر جذبه و ابهت همیشگی خود را فراموش کرده بود و باخرسندی وخوشحالی لبخند برلبانش نقش بسته بود.چیزی که بسیار کم اتفاق می افتاد.
سرداران وسربازان ایرانی بەخوبی میدانستند که همه آبرو وحتی زنده بودن آنان درگرو زنده بودن نادر است و اگر کوچکترین اتفاقی برای وی بیفتد این سپاه عظیم و بەشدت منظم،در یک چشم بەهم زدن از هم خواهد پاشید ویکایک آنان بەدست هندیان نابودخواهندشد.بەهمین انگیزه بدون اینکه دستوری به آنان داده شده باشد برای سلامتی فرماندەشان ازهیچ تلاشی دریغ نمیکردند وحتی هنگام استراحت وخواب نیز،لباس رزم را از تن خود بیرون نمی آوردند(البته دستور نادر بود که هیچ کس حتی هنگام استراحت حق نداشت رخت جنگی خود را دربیاورد)

https://t.me/Persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

21 Nov, 16:23


🔹زندگینامه نادرشاه افشار (پسر شمشیر)


در این اثناء که تمام هوش و حواس دو طرف به حفظ جان خود بود. در نقطه دور از محل درگیری، یکی از سرداران دلاور سپاه ایران بنام امیرخان افغان با هزار نفر از افراد جنگاور و آزموده خود در نقطەای دور از دید دشمن، بی باکانه و سواره، به دل آبهای خروشان رودخانه زده و با هر سختی و مشقتی بود خود را به آن سوی ساحل رسانیدند.
هندیان که هنوز در حال خزیدن درون سنگرها و جاخالی دادن از ترکش های گلوله های توپخانه ایرانی ها بودند. ناگهان مشاهده کردند که از دور، سواران ایرانی مانند عقاب بر سر آنها تاختند.
سردار امیرخان و سربازانش، چنان چیره دستانه شمشیر می زدند که هندیان دست و پای خود را گم کردند و در مدت کمی دچار تلفات سنگینی شدند. دویست نفر از سربازان امیرخان بی درنگ بەسوی توپخانه هندیان تاخته و تمامی توپچیان را از دم تیغ گذراندند و بدین ترتیب توپخانه هندیان خاموش شد.
در این هنگام سپاه اصلی هندیان که متوجه شبیخون امیرخان شده بود. بی درنگ با تاخت، بەسوی وی و سربازانش یورش آورده و هجوم سنگینی را آغاز کرد.
از این سو نادر، بی درنگ به سواره نظام سپاه دستور داد، از همان نقطەای که امیرخان افغان از رودخانه گذر کرده، به کمک وی بشتابند. سواره نظام ایران با هر سختی که بود کم و بیش و با مشقت زیاد از رودخانه گذر کردند و به یاری امیرخان افغان شتافتند و خود را درگیر جنگی هراسناک کردند.
هندیان که اینک خود را یافته و سازماندهی کرده بودند. به شدت مقاومت می کردند و با ایرانیان به زد و خوردی خونین پرداختند. ولی گذر زمان بەسود ایرانیان و به زیان هندیان بود. زیرا هر چه وقت می گذشت، افراد بیشتری از رود می گذشتند و به نفرات سپاه ایران افزوده می شد. در حالی که بالعکس از شمار هندیان لحظه به لحظه کاسته می شد. رفته رفته شیرازه کار از دست هندیان بیرون می رفت. تا اینکه در نهایت آثار شکست در میان آنان پدیدار شد. شمار زیادی کشته و عدەای بیشتری زخمی و اسیر شدند و در نهایت توپخانه و ساز و برگ و مهمات و غنیمت های فراوانی نصیب سپاه ایران شد.
هنگامی که سومین شاخه رود سند تحت سلطه ایران درآمد. نادر دستور داد با ریسمان های ضخیم چند رشته محکم و استوار از این سوی رود به آن سوی رود کشیده شود. تا پیاده نظام  در پناه آن به آن سوی رودخانه خروشان بروند توپخانه و ارابه ها و تجهیزات سنگین سپاه ایران نیز با مصیبت زیاد بەهمین ترتیب به این سوی رود آورده شد. پس از انتقال تمامی نفرات لشگر و آلات و ادوات جنگی، نادر اجازه استراحت نداد و دستور حرکت بەسوی شهر لاهور (شهر لاهور در آن زمان، نگین شهرهای هندوستان نامیده می شد و در حال حاضر نیز از شهرهای مهم و پر جمعیت پاکستان است.)
پس از سه روز راهپیمایی سریع، سپاهیان ایران به ساحل چهارمین شاخه رود سند بنام "راوی" رسیدند. فرمانده جلوداران سپاه ایران بنام حاجی خان بیگ به نادر گزارش داد. ذکریاخان پس از گریختن از دژ کاخەسر، در منطقه ای بین رودخانه و شهر لاهور سنگر گرفته و منتظر ورود نیروهای ایران است. نادر تمام مسیر ساحل رود را بررسی کرد و پس از اینکه دانست بەهیچ وجه گذر از رود ممکن و میسر نیست. دست به کار ساخت پل زد و در نهایت نیز توانست تمامی سپاهیان را با تجهیزات سبک و سنگین را از آب های خروشان گذرانده و به آن سوی ساحل قدم گذارد.
پس از عبور از رودخانه، نادر ارتش ایران را به سه ستون بزرگ تقسیم کرد و هر سه ستون از سه مسیر بەسوی لاهور براه افتادند. ذکریاخان و سردارانش دچار سر در گمی شده بودند و نمی دانستند، با کدام یک از این جبهه ها و ستون های ایجاد شده بایستی درگیر شوند، تا از خطر محاصره شدن توسط دو ستون دیگر رها شوند. هنوز رایزنی و مشورت ذکریاخان و سردارانش خاتمه نیافته بود که یکی از این ستونها به فرماندهی حاجی خان بیگ با راهپیمائی سریع به آنان رسیده بود و جنگی خونین درگرفت. باز هم زمان، به سود ایرانیان و به زیان هندیان سپری شد. زیرا هر لحظه دو ستون دیگر سپاه ایران در حال نزدیک شدن به هندیان و محل درگیری بودند و از سوی دیگر با توجه به تلفات بالای هندیان هر لحظه، تعداد نیروهای آنان در حال کم شدن بود. ذکریاخان درنگ را جایز ندانست و سراسیمه بەسوی شهر لاهور عقب نشینی کرد. بەدستور وی دروازەهای دژ لاهور بسته شد و خندق های اطراف دژ را پر آب کرده و با گماردن سربازان بی شمار بر بالای برج و بارو، دژ آماده دفاع شد.
بامداد روز بعد هر سه ستون ارتش ایران به شهر لاهور که اینک به دژ استواری تبدیل شده بود. رسید، نخست باغ های شمالی شهر که متعلق به اشراف شهر بود. به تصرف سواران ایران درآمد.
https://t.me/Persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

21 Nov, 16:23


🔹زندگینامه نادرشاه افشار (پسر شمشیر)

👈 قسمت ۴۰

پس از عبور آخرین نفرات سپاه ایران از دومین شاخه پر آب رود سِند، نادر به یکی از سرداران خود بنام حاج خان بیک دستور داد. بەهمراه سه هزار نفر سوار بەعنوان جلودار و پیشاهنگ سپاه اصلی ایران، با فاصله دو فرسخ ( 12 کیلومتر) وضع جغرافیائی و امنیت راهها را بررسی و در کوتاه ترین زمان به اطلاع وی برساند. نادر با احتیاط و دقت بالائی همه جوانب کارها را در نظر داشت زیرا می دید رفته رفته به قلب کشور هند نزدیک شده و به همان اندازه از مرزهای ایران دور می شود و چنانچه کوچکترین بی احتیاطی نماید. چه بسا یکباره از چند جهت مورد تاخت و تاز هندیان که در سرزمین خود هستند. واقع شده و به محاصره درآید و همه مردان جنگی اش که در دنیا بی نظیر بودند. نابود شوند.
ارتش ایران به رهبری هوشیارانه نادر با رعایت احتیاط تمام، راه می پیمود تا اینکه به سومین شاخه رود سِند بنام "چناب" رسید. دوباره مسئله و معضل عبور از پهنای وسیع رودخانه در برابر نادر خودنمائی کرد. ولی این بار وضع فرق داشت. زیرا سربازان هندی با تجهیزات کامل و توپخانه در آن سوی رود آماده دفاع بودند. نادر پی بُرد جنگ بزرگ و رو در روئی سخت با ارتش هند، از همین نقطه آغاز خواهد شد و تازه، این در صورتی خواهد بود. که بتواند نیروهای سنگین اسلحه ارتش ایران را با وجود مدافعان بی شمار هندی از رود بگذراند.
نادر دریافت، گذر از آن نقطه با وجود سنگرهای بی شمار هندیان که توپخانه مجهزی نیز از آنان پشتیبانی می کند. غیر ممکن است. او دوباره به چادر خود رفت و چند ساعتی با خود خلوت کرد. روز در حال پایان یافتن بود، که نادر از چادر بیرون آمد و با احضار سرداران خود با آنان به رایزنی و مشورت پرداخت و پس از آن دستور داد. تعداد ده ارابه توپ جنگی را شب هنگام و با پنهانکاری تمام، در دو نقطه خاص از ساحل رودخانه بەطول دو کیلومتر، که عرض کمتری داشت مستقر کنند.
با دمیدن سپیده صبح غرش توپهای ایران بدون وقفه شروع شد.
هم زمان نادر دستور داد. چند هنگ سواره نظام در همان دو نقطه مستقر شوند و چنین وانمود کنند که سواران یاد شده آمادەاند تا پس از کوبیدن سنگرهای هندیان از پهنای رود بگذرند. حیله و ترفند نادر موثر افتاد و فرمانده نیروهای هندی را فریب داد. هنوز یک ساعت از برآمدن خورشید نگدشته بود که همه نیروی هند در برابر آن دو نقطه دو کیلومتری جمع شدند و فاصله میان این دو نقطه را پر کردند. توپخانه ایران و هند به سختی یکدیگر را زیر آتش داشتند. سربازان دو طرف برای پرهیز از اصابت ترکش گلولەها درون سنگرها خزیده بودند و این درست، خواست و ایده ال نادر بود.


https://t.me/Persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

12 Nov, 06:18


🎥 دانلود  برنامه «سرگیجه»
🎞 قسمت سوم (#فصل_پنجم)
💠 نسخه اورجینال
https://t.me/Persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

12 Nov, 06:16


https://t.me/Persianinfrankfurt/6561

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

11 Nov, 21:27


سلام دوستان عزیز یه سوال کسی اینجا جراحی گوش انجام داده چیزی درمورد جراحی گوش میدونه سوال داشتم؟

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

11 Nov, 21:27


سلام برای تاکسی آنلاین ( بولت ، اوبر) دنبال راننده هستیم . شرایط داشتن گواهینامه اروپا و مدرک پ شاین .
داشتن پ شاین الزامی هست لطفا اگه مدرک دارین و تمایل دارین پیام بدهید
ممنون

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

11 Nov, 19:50


حوصله داشتید اینو حل کنید

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

11 Nov, 19:49


بازار کریسمس فرانکفورت امسال

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

11 Nov, 18:13


سلام دوستان آیا جای تو فرانکفورت هست برای تعیین جنسیت بچه

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

11 Nov, 06:00


🎥 دانلود سریال «قهوه پدری»
🎞  قسمت دوم
💠 نسخه اورجینال
https://t.me/Persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

11 Nov, 05:56


https://t.me/Persianinfrankfurt/6554

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

10 Nov, 15:58


سلام ۹۰۰یورو فروشی ۱۰۰۰ تومن زیر قیمت سایت حضوری در فرانکفورت

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

10 Nov, 13:27


https://t.me/Persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

10 Nov, 12:14


جشنواره ها و رویدادهای ماه نوامبر در فرانکفورت

https://t.me/Persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

10 Nov, 10:39


https://t.me/Persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

10 Nov, 10:33


امشب یکشنبه ۱۰ نوامبر یادتون نره

https://t.me/Persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

10 Nov, 10:31


بهترین نقاطی که از آنجا بتوان نمای کامل و زیبایی از خط افق شهر فرانکفورت، با آن آسمان‌خراش‌های مشهور، را مشاهده کرد.
https://t.me/Persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

29 Oct, 20:09


از دوستان کسی اینجا هست که Meisterbrief در رشته سلمانی داشته باشه؟ یکی از دوستانم میخواد یک سلمانی جدید باز کند. برای اجازه باز کردن باید کسی همکارش باشه که Meisterbrief داشته باشه.  محل کار در شهر ویسبادن است و نه در فرانکفورت

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

29 Oct, 14:02


موزیک ویدیو باران ببارد میروی - حجت اشرف زاده

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

29 Oct, 13:40


🔹زندگینامەی نادرشاە افشار (پسر شمشیر)


نادر که از تشنگی بی تاب شده بود.پس از رسیدن به چشمه،دید پیرزنی در حال پر کردن مشک آب خود است
نادر بی توجه به پیرزن،کاسه مسی وی را برداشت، تا آنرا در آب چشمه فرو برده و رفع تشنگی کند.ناگهان پیرزن که تصور می کرد. نادر سرباز دولتی است.فریاد زد!
چطور بەخودت اجازه می دهی بدون اجازه، به اموال من دست درازی کنی،مگر نمی دانی اگر نادر بفهمد تو را مجازات می کند؟
نادرعذرخواهی کرد وکاسه پیرزن را به او داد و سپس آستین ها را بالا زد تا با کف های دستش آبی بنوشد
دوباره فریاد پبرزن بلند شد که ای سرباز نادان، مگر نمی دانی با بدن گرم و عرق کرده نباید آب سرد و خنک بنوشی،نادر که تشنه بود توجهی به پیرزن نکرد و همین که خواست بادستانش آب بنوشد پیرزن چوبش را داخل آب چشمه کرد و آنرا را به هم زد تا گل آلود و کدر شود و نادر نتواند آبی بنوشد
نادر که به سختی خشمگین شده بود.بر سر پیرزن فریاد زد.
چکار میکنی عجوزه خیره سر، چرا نمی گذاری آبی بنوشم؟
پیرزن گفت:خاموش باش نادان.
مگر نمیدانی که باخوردن آب سرد با بدن گرم و عرق کرده، بیمار می شوی؟
نادر که دید پیرزن دست بردار نیست خشم خود را فرو برد و درگوشه ای نشست تا گل و لای چشمه ته نشین شود و آبی بنوشد و برود.چند دقیقه ای نگذشته بود که پیرزن، کاسه مسی خود را از محلی که آب چشمه میجوشید،پر کرد و بدست نادر داد و به او گفت:
حالا می توانی بنوشی پسرم.چون هم بدنت سرد شده و هم عرقت خشک شده.نادر سرگرم نوشیدن آب شد که پیرزن چشمش به انگشتر گرانبها و تبرزین و شمشیر بزرگ نادر افتاد.
(شمشیر نادر بسیار بزرگ و سنگین بود همچنین تبرزین نادر بیست و سه کیلو وزن داشته و هر کسی نمی توانست حتی چند دقیقه با آن بجنگد. ولی نادر بەمدت طولانی بدون خستگی از آن استفاده میکرد و هیج زره و کلاه خودی استقامت تحمل ضربات سهمگین آنرا نداشت)
پیرزن، پس از نوشیدن آب و قبل از رفتن نادر،رو به نادر کرد و گفت: بەمن دروغ گفتی، تو یک سرباز ساده نیستی بلکه خود نادر هستی،نادر بەناچار اقرار کرد و گفت:درست گفتی مادر، من خود نادر هستم.
پیرزن به نادر گفت:حتی اگر از ابتدا نیز می دانستم.تو نادر هستی بازهم همین رفتار را با تو می کردم.
نادرپس از سپاسگزاری از پیرزن گفت:با وجود شیرزنانی مثل تو در این منطقه،چرا بعضی از فرزندان شما خطاکار از آب در می آیند.
پیرزن گفت:ای سردار دلاور، آنها گناهی ندارند چون تصور می کنند به پادشاه کشورشان (شاه تهماسب و سلسله صفویه) خدمت میکنند.آنها پادشاه کشورشان را مایه عظمت واقتدار کشورشان می بینند.فرزندان ما همه دلاورند. ولی باید آنها را راضی و آگاه کنی نه اینکه با آنها بجنگی، آنها هم وطن توهستند و مایه عزت و شکوه و اقتدار کشوری هستند،که تو پادشاه آنانی و در نبرد با ببگانگان بدون آنان،هیچ قدرتی نداری
نادرکه به سختی تحت تاثیر حرف های پیرزن روشن بین قرار گرفته بود.انگشتر قیمتی اش را از انگشت خود درآورد و به پیرزن داد.
پیرزن انگشتر را بوسید و آنرا به نادر عودت داد و گفت:من هرگز این انگشتر را قبول نمیکنم.زیرا نمی توانم آنرا بفروشم وهر که آنرا در دست من ببیند تصور میکند،که آنرا دزدیده ام.نادر آنگاه دست درجیب خود کرد ویک مشت سکه طلا به پیرزن داد وگفت:مادر جان، تو واقعاً مایه افتخار من هستی وحالا تمام خستگی جنگها و سختی های آن را از تنم بیرون کردی،پیرزن هم سریع دست درکیسه ای که به گردن خود آویخته بود کرد ومشتی کشمش و بادام درآورد و به او داد و گفت:بخور مادرجان،تا همیشه تندرست و قوی و سالم بمانی،نادر باصدای بلند خندید و از پیرزن خداحافظی و بەسوی اردوی خود بازگشت.
حرف های پیرزن تاثیر شگرفی بر روی نادر گذاشت.او هنگامی که به چادر خود رسید سرداران همراهش را احضار و به آنان دستور داد الساعه تمامی اسیران بختیاری که با وی جنگیده بودند را آزاد و از هرگونه شدت عملی نسبت به مردم و ایل بختیاری خودداری کنند.اسرای ایل بختیاری پس از آزادی به حضور نادر رسیدند.
نادر رو به آنان گفت:من هرگز به شما ایرانیان اصیل و پاک نژاد،به چشم دشمن نمینگرم.
من و شما و اجداد و نیاکانمان همگی ریشه در همین آب و خاک داریم.اکنون نیز آزادید که هر کجا که خواستید بروید.دستور داده ام اسب و آذوقه دراختیارتان بگذارند تا به زادگاهتان بازگردید.باپایان یافتن سخنان نادر،عده زیادی از جوانان ایل بختیاری به سپاه نادر پیوستند و سوگند خوردند در رکاب وی جانفشانی کنند.
نادر بەخوبی میدانست علیمرادخان از سرزمین های بختیاری خارج شده،زیرا همه جای ایل بختیاری را وجب به وجب گشته بود.وی با هوش و نبوغی که با ذات وی عجین شده بود.حدس زد که علیمرادخان،تنها می تواند به سمت غرب برود.لذا دستور داد نیروهای همراهش به سوی شوشتر و دزفول عزیمت کنند

پایان قسمت ۳۲
https://t.me/Persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

29 Oct, 13:39


🔹زندگینامە نادرشاە افشار (پسر شمشیر)

👈 قسمت ۳۲

علیمرادخان که در بالای ارتفاعات منطقه سنگر گرفته بود. به محض رسیدن، سپاهیان نادر به دویست متری آنان، فرمان حمله داد.
سپاهیان ایل بختیاری از پهلوی چپ و راست به دو ستون نیروهای دولتی یورش آوردند. ولی پس از رسیدن به سی متری سپاهیان نادر ناگهان با تفنگچی هایی روبرو شدند که بدون وقفه بر آنان آتش می گشودند. بەطوری که نیمی از افراد مهاجم ایل بختیاری قبل از نزدیک شدن به نیروهای دولتی تیرباران شده و از هر گونه اقدامی بازماندند. ولی بقیه آنها خود را به سپاهیان دولت رسانده و جنگی خونین آغاز شد.
در میان غوغای جنگ که دو طرف با شدت و حرارت تمام بەسوی هم می تاختند. پنجاه نفر از نیروهای زبده از کمین گاههای خود بیرون آمده و مانند برق و باد بەسوی نادرشاه که در قلب درگیری ها در حال شمشیر زدن بود تاختند.*
نادرشاه بلافاصله پی برد. گروهی که یک راست بەسوی او در حال تاختن هستند. قصد جانش را دارند. در این حال همگان دیدند. نادرشاه که به سختی به خشم آمده بود، با کشیدن تبرزین خود و با سر دادن نعرەای عجیب و رعب آور، به میان آنان رفت و در چشم بهم زدنی گروهی از آنان را بەخاک انداخت*.
سرداران همیشه نگران نادر، در حمایت از وی به قلب درگیری شتافتند. نادرشاه دستور داد. مهاجمان را بی رحمانه بکشند. مدت زمان زیادی طول نکشید که تمامی مهاجمان کشته و سپاهیان علیمرادخان یا کشته شدند و یا فرار را بر قرار ترجیح دادند.*
علیمرادخان که پی بُرد. حریف نادر نیست. دست به عقب نشینی زد. ولی نادر دستور داد با سرعت تمام بەدنبال علیمرادخان و یارانش بتازند. علیمراد خان از پلی که در آن منطقه بر روی رودخانەای زده شده بود. گذشت و سپس دستور به تخریب و انفجار پل را صادر کرد. نادر و یارانش پس از دیدن پل تخریب شده بی درنگ با بریدن درختان منطقه، پلی جدید ساخته و بدون توقف به تعقیب علیمرادخان پرداختند*.
علیمرادخان که می دانست. نادر کسی نیست، که او را رها کند، به همراهانش دستور داد. همگی در میان کوهها هر کدام در گوشەای پنهان شوند تا پس از بازگشت نادر،  مجدداً بتوانند لشکر دیگری آراسته و به حمایت از شاه تهماسب بپردازند.*
یاران علیمرادخان هر یک به گوشه ای رفته و پنهان شدند و خود علیمرادخان بەسوی کوههای زاگورکش در حوالی دزفول بەراه افتاد و در نقطه ای دور و با تهیه آذوقه چند ماهه، بەهمراه عده ای از هواخواهانش درون غاری پنهان شد*.
نادر بەمدت پانزده روز در کوه و دشت، و روستا به روستا بەدنبال علیمرادخان می گشت. مردم که تا به حال شاه ندیده بودند. شگفت زده سراپای نادر را که لباس ساده ای به تن داشت را می دیدند. در این پانزده روز، نادر مسائل زیادی را در زمینه خواسته ها و کمبودهای مردم آموخت که در زندگی آینده وی و برخوردش با دولت مردان موثر بود*.
صبح بسیار زود یکی از روزهای گرم تابستان نادر با لباس مبدل و روستائی سوار بر اسبش شد تا بەصورت گُمنام در روستاهای اطراف پرسه ای بزند و نشانی از علیمرادخان بیابد. رفته رفته آفتاب بالا می آمد. نادر گرسنه شد و از خورجین اسبش، مقداری نان و پنیر و گردو در آورد و همین طور که بر روی اسب راه می پیمود، صبحانه میخورد، کم کم آفتاب بالاتر آمد و تشنگی به نادر فشار می آورد. او با دیدن تعدادی درخت در پای تپه ای به وجود آب در آن محل پی برد و به تاخت خود را به آنجا رسانید. چشمه زلالی دید و پیرزنی که در حال پُر کردن کوزه خود بود، نادر که از تشنگی بی تاب شده بود، از اسب خود پیاده شد تا آبی بنوشد.

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

29 Oct, 13:31


Sobhane ba Zarafeha
Filmvorführung "Frühstück mit Giraffen" in Frankfurt
07.12.2024 - CineStar Frankfurt Metropolis

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

29 Oct, 09:21


"بربوک پیامدهای «شدید» برای ایران را اعلام کرد

حکومت تهران، جمشید شارمهد، شهروند ایرانی-آلمانی را اعدام کرده است. وزیر خارجه آلمان، بربوک، از این اقدام به عنوان یک قتل یاد کرد و صدراعظم آن را یک رسوایی دانست. رهبر حزب دموکرات مسیحی، مِرز، خواستار اخراج سفیر ایران شد."

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

29 Oct, 05:51


🎥 دانلود  برنامه «سرگیجه»
🎞 قسمت اول (#فصل_پنجم)
💠 نسخه اورجینال
https://t.me/Persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

29 Oct, 05:49


https://t.me/Persianinfrankfurt/6353

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

29 Oct, 05:48


🎥 دانلود فیلم  " تهران دهه 70  "
💠 نسخه اورجینال
https://t.me/Persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

29 Oct, 05:46


🎥 دانلود فیلم  " تهران دهه 70  "
🔰 ژانر: کمدی | خانوادگی
📆 سال تولید: 1402
📆 سال انتشار: 1403
👥 بازیگران: حامد مصباحی، امید مصباحی، سحر پیرعلی، علی مراقی، آرمان ابوحمزه، مهدی رادان، محمدحسین علی نیا، سارا محمدی، امیرعلی رحمتی و.‌‌..
👤 کارگردان: حامد مصباحی و امید مصباحی
📄 خلاصه داستان: دهه هفتاد است و در یکی از محله‌های تهران دو شریک بر سر یک سالن تئاتر به مشکل بر می‌خورند که پاشا دایی، یکی از شرکا، به جای کمک کردن با نقشه‌هایش مشکل را بزرگ‌تر می‌کند... (این محله عادی نیست)

https://t.me/Persianinfrankfurt/6351

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

28 Oct, 20:52


تجمع فردا جلوی سفارت ایران در برلین

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

28 Oct, 20:52


شب بخیر
کسی می تون راهنمایی کن برای کلاس های سیکوریتی در فرانکفورت
پیشا پیش ممنون

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

28 Oct, 18:51


🔸جمهوری اسلامی جمشید شارمهد را اعدام کرد

مرکز رسانه قوه قضائیه جمهوری اسلامی با انتشار اطلاعیه‌ای اعلام کرد که "پس از طی روال قانونی و تایید نهایی رای دادگاه در دیوان عالی کشور"، حکم اعدام جمشید شارمهد صبح روز دوشنبه ۲۸ اکتبر (۷ آبان) به اجرا درآمده است.

در این اطلاعیه دادستانی تهران، جمشید شارمهد به عنوان یک عامل آمریکا و اسرائیل معرفی شده است.

جمشید شارمهد که در رسانه‌ها و نهادهای رسمی جمهوری اسلامی عنوان رئیس گروه تندر (رسانه منتسب به انجمن پادشاهی ایران در آمریکا) معرفی شده به اتهام "افساد فی‌الارض از طریق طراحی و هدایت اقدامات تروریستی" به اعدام محکوم شد.

📌 برای دسترسی کامل به گزارش روی تیتر کلیک کنید.

@dw_farsi

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

28 Oct, 16:23


سلام
برای شرکت آنلاین تاکسی در فرانکفورت دنبال راننده هستیم .
شرایط داشتن پ شاین و گواهینامه اروپا .
لطفا در صورت داشتن پ شاین و شرایط لازم و علاقه پیام بگذارید
ممنون