نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت @persianinfrankfurt Channel on Telegram

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

@persianinfrankfurt


نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

ایدی ادمین جهت تبلیغات و اگهی


@Amgh2011


ادمین کانال هیچگونه مسئولیتی در مورد محتوا اگهی ها ندارد

https://t.me/Persianinfrankfurt

Persian In Frankfurt (Persian)

Persian In Frankfurt یک کانال تلگرامی پربیننده و محبوب برای فارسی زبانان مقیم در فرانکفورت است. این کانال برای اشتراک گذاری نیازمندیها، فرصت های شغلی، رویدادها، خدمات و اطلاعات مفید دیگر برای جامعه ایرانی در فرانکفورت تاسیس شده است. اگر شما هم یکی از فارسی زبانانی هستید که در فرانکفورت زندگی می کنید یا به دنبال اطلاعات و خدمات خاص برای این جامعه می گردید، Persian In Frankfurt کانال مناسبی برای شماست. این کانال به عنوان یک جامعه آنلاین برای هم اندیشی، اطلاع رسانی و ارتباط بین اعضا شناخته می شود. با دنبال کردن این کانال، شما به روز خواهید بود با تمامی مهمترین اخبار و رویدادهایی که برای فارسی زبانان در فرانکفورت مهم است. از جدیدترین فرصت های شغلی و آگهی های استخدامی تا راهنمایی های گردشگری و اطلاعات سفر، Persian In Frankfurt همه چیز را در یکجا برای شما فراهم می کند. با عضویت در این کانال، جزئی از یک جامعه فعال و همبستگی فرانکفورتی فارسی زبان خواهید بود و از تجربیات و دیدگاه های دیگران نیز بهره مند خواهید شد.

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

22 Nov, 11:51


🎥 دانلود سریال «گردن زنی»
🎞  قسمت یازدهم
https://t.me/Persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

22 Nov, 11:49


https://t.me/Persianinfrankfurt/6707

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

22 Nov, 11:48


🎥 دانلود سریال «غربت»
🎞  قسمت یازدهم
💠 نسخه اورجینال
https://t.me/Persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

22 Nov, 11:46


https://t.me/Persianinfrankfurt/6705

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

22 Nov, 11:45


🎥 دانلود سریال «بازنده»
🎞  قسمت دهم
💠 نسخه اورجینال
https://t.me/Persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

22 Nov, 11:43


https://t.me/Persianinfrankfurt/6703

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

22 Nov, 11:39


یه تلویزیون 21.5 اینچی LED Terris مدل 2222 با کنترل از راه دور، کاملا رایگان تقدیم میشه!
این تلویزیون مدت‌هاست توی انباری بوده و سی‌دی پلیرش کار نمی‌کنه، اما خود تلویزیون کاملا سالم و روشن میشه.

کاملا رایگان و فقط کافیست بیای و ببرش!

برای هماهنگی و اطلاعات بیشتر، دایرکت بدید.

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

21 Nov, 19:16


سلام به همه
دوستان کسی است که تعمیر هایسونگ یا مرکز گرمی بلد باشه؟

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

21 Nov, 16:40


امشب شب جمعه است شاید دعا ها جواب بده 🤣🤣🤣🤣🤣

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

21 Nov, 16:34


https://t.me/Persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

21 Nov, 16:24


🔹زندگینامەنادرشاە افشار (پسر شمشیر)


در این اثناء به نادر خبر دادند. شخصی بنام سردار فخرالدین که فرماندار کشمیر است. اجازه ملاقات با پادشاه ایران را دارد. نادر اجازه داد و سردار فخرالدین با احترامی ویژه خود را به پای نادر انداخت و عرض ادب و ارادت کرد.
نادر از وی پرسید برای چه از مسیر طولانی کشمیر تا لاهور به خود زحمت داده و نزد او آمده؟
سردار فخرالدین پاسخ داد:
من یک مسلمانم و تبار و ریشه خانواده و اجداد و نیاکانم همه و همه از خاک پاک ایران است و در رگ های من، خون ایرانی در جریان است. هنگامی که مطلع شدم. شهریار ایران زمین توانسته تا لاهور بیاید مشتاق شدم که بیایم و شهریار دلاور و نیرومند و بی نظیری که توانسته بر این همه مشکلات بزرگ پیروز شود و تا لاهور بیاید را از نزدیک ببینم.
نادر از فخرالدین پرسید:
اوضاع کشمیر در حال حاضر چگونه است و جمعیت مسلمانان در آنجا چقدر است؟
وی پاسخ داد:
در کشمیر نیمی از مردم مسلمان و نیم دیگر آنان هندو هستند. نادر پرسید اگر بین مسلمانان و هندوها جنگی دربگیرد کدام طرف پیروز می شود؟ فخرالدین گفت به احتمال زیاد مسلمانان پیروز میدان خواهند بود.
ولی در حال حاضر به تحریک بعضی از هندیان، اوضاع کشمیر بحرانی است و شورش های گاه و بیگاهی توسط هندوها در کشمیر صورت می پذیرد و قصد آنان این است که حاکمی را از طرف خود به فرمانداری کشمیر منصوب نمایند.
نادر بزرگان لاهور را احضار کرد و در حضور آنان اعلام کرد. از این لحظه سردار فخرالدین، حاکم کشمیر است و فرمانداری وی بەوسیله من که پادشاه ایران هستم. تائید می شود. هر کس از دستور او سرپیچی کند به سخت ترین شیوه گوشمالی می شود.
در مدت کمی که نادر در لاهور به سر می برد به سربازان خود که در شهر مستقر بودند. دستور اکید داده بود که از هر گونه تجاوز به جان و مال و ناموس مردم شهر دوری کنند و دویست نفر از افراد خود را برگزیده بود، تا بەطور پنهانی اعمال و رفتار سربازان را زیر نظر داشته باشند.
در میان سربازان ایرانی سربازی بنام احمد با هفت نفر از دوستان خود در شهر می گشتند. آنها شنیده بودند که شخصی یهودی بنام الیاس دکان شراب فروشی دارد. لذا به دکان وی رفته و با پرداخت پول، قدحی شراب گرفته و نوشیدند و سرمست و شنگول از میخانه الیاس بیرون آمدند. گرمی شراب در رگهای آنان چرخید و هوشیاری شان زائل و آتش شهوت را در وجودشان شعله ور کرد و در پی آن، سراغ خانه زنان بدکاره و روسپیان شهر را گرفته و پس از اندکی پرس و جو به آنجا رسیدند. روسپیان شهر با دیدن سربازان ایرانی وحشت زده به درون خانه های خود خزیده، دربها را بستند. سربازان ایرانی که نوشیدن شراب الیاس خان یهودی عقل و هوش را از سرشان پرانیده بود. شمشیرهایشان را از نیام (غلاف) کشیده، دربها را شکستند و با خشونت تمام کاچال ها (اثاث های خانه) را خرد کرده، دشنام دادند و با خشونت تمام به هر که بدست شان رسید تجاوز کردند و در آخر نیز بدون اینکه پولی بپردازند، از آنجا بیرون آمده و به سرِ پست های خود رفتند. ساکنان روسپی خانه نیز نزد ذکریاخان رفته و بەدادخواهی پرداختند. (نادر با اینکه لاهور را تصرف کرده بود و ده هزار نفر از سپاهیانش کنترل شهر را در دست داشتند. ولی ذکریاخان را از فرمانداری شهر برکنار و عزل نکرد و کماکان وی با احترام تمام فرماندار لاهور بود.)
فردای آن روز نادر، ذکریاخان را احضار کرد و از اخبار روزانه شهر از وی پرسید. ذکریاخان بدون اشاره به رویداد دیروز، به بیان دیگر موارد بسنده کرد و از خطای سربازان ایرانی چیزی نگفت.
نادر پوزخندی زد و گفت آیا واقعا خبر دیگری بەشما نرسیده؟
ذکریاخان باز هم چیزی بازگو نکرد و گفت اخبار فقط همانها بوده که بەعرض شما رسید. نادر گفت آیا واقعاً شما از جزئیات خطای سربازان من خبر ندارید. ذکریاخان وقتی دید، نادر از همه چیز خبر دارد. گفت: قبله عالم، آنان که مورد تجاوز قرار گرفتند. افراد پاکدامنی نبودند و چیز مهمی نبوده که بەعرض برسانم.
نادر برافروخته شد و گفت:
"پاکدامنی برای من مهم نیست، انضباط باید رعایت شود، من به شما قول دادم که جان و مال و ناموس تان در امان است و ما را میهمان خود بدانید. شما را هم بەهمین خاطر احضار کرده ام."
ذکریاخان پرسید حال شما چه مجازاتی برای این سربازان در نظر گرفته اید؟ نادر پاسخ داد با اینکه سه تن از این سربازان از بهترین مردان جنگی و مورد علاقه من هستند. دستور داده ام آنها را در میدان شهر و در حضور مردم شقه کنند. (پیکر آنان را به دو نیم کنند) و از شما هم می خواهم دستور دهید. هر یک نیمه از پیکر آنان را بر سر یکی از کوی و برزنها بیاویزند، تا عبرت دیگران و آسودگی خیال مردم شهر باشد.

پایان قسمت ۴۰
https://t.me/Persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

21 Nov, 16:24


🔹زندگینامه نادرشاه افشار (پسر شمشیر )


سپس باغ معروف و بی نظیر شالیمار (باغ شعله ماه) که زیباترین باغ لاهور و متعلق به پادشاهان هند بود، نیز توسط سپاهیان ایران گشوده شد و نادر مرکز فرماندهی خود را در آنجا قرار داد(این باغ بی نظیر،هنوز هم باهمان شکوه و زیبائی و جلال پابرجاست)
محاصره لاهور بەمدت چهار روز تکمیل شد مشاوران نادر به وی گوشزد کردند شهر بزرگ لاهور به اندازەای زمین و باغ های میوه و چشمەهای جوشان دارد که حتی اگر چند سال هم درمحاصره بماند.مردم دچارتنگنای معیشت وخواربار نخواهند شد.
از آن طرف نیز دژ وبرج و باروی آن از استحکام فوق العادەای برخوردار است و با این اوصاف چنانچه محاصره طولانی شود،احتمال رسیدن سپاه اصلی هند،دور از انتظار نیست
از آن سو ذکریاخان در داخل دژ لاهور با بزرگان شهر و سرداران خود به مشورت پرداخت.همگان متفق القول اذعان کردند در رویاروئی مستقیم با سربازان جنگ دیده و آزموده ایرانی، بهره ای جز مرگ و نابودی نصیب آنان نخواهد شد.لذا بنا را بر این گذاشتند.نماینده ای نزد نادر بفرستند و از او ده روز مهلت بخواهند تاشهر را تسلیم وی کنند و سپس از این مهلت سود برده،چند پیک تندرو و سریع به دهلی بفرستند تا هر چه زودتر،ارتش اصلی وعظیم هند به کمک آنان بشتابد. سپس در اجرای این تصمیم،چندین سوار تیزتک از راهی مخفی از دژ بیرون آمده و بەسوی دهلی بەراه افتادند.پیکهای مذکور هنوز از لاهور دور نشده بودند که به اسارت نگهبانان ایران درآمدند.
نادر پس از آگاهی از اسارت پیک های ذکریاخان دستور داد.پیکها زندانی و هیچ کس را از دستگیری آنان مطلع نسازند.فردای آن روز نمایندگان ذکریاخان با پرچم سفید از دروازەهای شهر بیرون آمدند و از نادر خواستند تا ده روز به آنان مهلت دهد تا شهر را تسلیم وی کنند.نادر با گرمی از آنان استقبال وسپس با احترام آنان را بدرقه کرد
ولی به محض رفتن نمایندگان بەدستور نادر،توپهای سنگین و بزرگ در روبروی دژمستقر و در نیمه های شب،غرش توپخانه ایران که بی هدف شهر را به توپ بسته بود آغاز شد وتا سپیده دم صبح روز بعد ادامه یافت.
با غرش توپهای سنگین،شهر در وحشتی بزرگ قرار گرفت.در سپیدەدم بەدستور نادر توپخانه خاموش شد ونامەای باپیک به لاهور فرستاده شد. نادر اخطار کرده بود آنچه دیشب دیدید نمونەای کوچک از فعالیت توپخانه ماست. ولی من مایل نیستم مردم بی گناه کشته شوند و شهر به ویرانەای تبدیل شود.یک روز مهلت میدهم. اگر شهر را تسلیم نکنید، آن را برسرتان خراب می کنم. این پیام بەوسیله جارچیان سپاه نیز با بوق های بزرگ از بیرون دژ به اطلاع مردم درون شهر نیز رسید
مردم بەهمراه بزرگان شهر به کوچه و بازار ریختند و درخواست تسلیم فوری شهر را کردند. ذکریاخان به آنان گفت پیک هائی به دهلی فرستادەام.اگر یک هفته صبر کنید.نیروهای کمکی از دهلی به لاهور خواهند رسید.در این اثناء بەدستور نادر پیکهای گرفتار شده ذکریاخان را آزاد و آنها را به درون شهر فرستادند
بازگشت پیک ها به شهر،جنجالی به پا کرد و شکاف بزرگی بین افراد نظامی وغیر نظامی ایجاد کرد و امیدهایشان به یاُس ونا امیدی مبدل شد و درنهایت تن به تسلیم دادند.
ذکریاخان به ناچار باعدەای از بزرگان و ریش سفیدان شهر،نزد نادر آمدند و به شرط امان از خونریزی وغارت،کلید طلائی شهر راتقدیم نادر کردند.نادر به آنان گفت:ما را میهمان فرض کنید، به شما قول میدهم خونی ریخته نشود و کاشانەای ویران نشود،هیچ خواربار وعلوفەای هم از شما نخواهم گرفت.بزرگان شهر،شادمان بازگشتند.نظامیان خلع سلاح شدند و برج و باروهای دژ و نقاط حساس شهر نیز به اشغال دەهزار نیروی ایران درآمد.نادر اکیداً به سپاه خود فرمان داد بدون خشونت وبا مهربانی و احترام تمام بامردم شهر رفتار کنند.به گواهی تاریخ،چهار روز پس از اشغال شهر،پنجاه و شش فیل جنگی که برپشت آنان کیسه هائی بزرگ از سکەهای طلا و نقره قرار داشت.بەعنوان پیشکش وقدردانی از امانی که نادر به آنان داده بود به ارتش ایران اهداء شد.عظمت ارزش هدایا بەقدری زیاد بود که نادر جذبه و ابهت همیشگی خود را فراموش کرده بود و باخرسندی وخوشحالی لبخند برلبانش نقش بسته بود.چیزی که بسیار کم اتفاق می افتاد.
سرداران وسربازان ایرانی بەخوبی میدانستند که همه آبرو وحتی زنده بودن آنان درگرو زنده بودن نادر است و اگر کوچکترین اتفاقی برای وی بیفتد این سپاه عظیم و بەشدت منظم،در یک چشم بەهم زدن از هم خواهد پاشید ویکایک آنان بەدست هندیان نابودخواهندشد.بەهمین انگیزه بدون اینکه دستوری به آنان داده شده باشد برای سلامتی فرماندەشان ازهیچ تلاشی دریغ نمیکردند وحتی هنگام استراحت وخواب نیز،لباس رزم را از تن خود بیرون نمی آوردند(البته دستور نادر بود که هیچ کس حتی هنگام استراحت حق نداشت رخت جنگی خود را دربیاورد)

https://t.me/Persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

21 Nov, 16:23


🔹زندگینامه نادرشاه افشار (پسر شمشیر)


در این اثناء که تمام هوش و حواس دو طرف به حفظ جان خود بود. در نقطه دور از محل درگیری، یکی از سرداران دلاور سپاه ایران بنام امیرخان افغان با هزار نفر از افراد جنگاور و آزموده خود در نقطەای دور از دید دشمن، بی باکانه و سواره، به دل آبهای خروشان رودخانه زده و با هر سختی و مشقتی بود خود را به آن سوی ساحل رسانیدند.
هندیان که هنوز در حال خزیدن درون سنگرها و جاخالی دادن از ترکش های گلوله های توپخانه ایرانی ها بودند. ناگهان مشاهده کردند که از دور، سواران ایرانی مانند عقاب بر سر آنها تاختند.
سردار امیرخان و سربازانش، چنان چیره دستانه شمشیر می زدند که هندیان دست و پای خود را گم کردند و در مدت کمی دچار تلفات سنگینی شدند. دویست نفر از سربازان امیرخان بی درنگ بەسوی توپخانه هندیان تاخته و تمامی توپچیان را از دم تیغ گذراندند و بدین ترتیب توپخانه هندیان خاموش شد.
در این هنگام سپاه اصلی هندیان که متوجه شبیخون امیرخان شده بود. بی درنگ با تاخت، بەسوی وی و سربازانش یورش آورده و هجوم سنگینی را آغاز کرد.
از این سو نادر، بی درنگ به سواره نظام سپاه دستور داد، از همان نقطەای که امیرخان افغان از رودخانه گذر کرده، به کمک وی بشتابند. سواره نظام ایران با هر سختی که بود کم و بیش و با مشقت زیاد از رودخانه گذر کردند و به یاری امیرخان افغان شتافتند و خود را درگیر جنگی هراسناک کردند.
هندیان که اینک خود را یافته و سازماندهی کرده بودند. به شدت مقاومت می کردند و با ایرانیان به زد و خوردی خونین پرداختند. ولی گذر زمان بەسود ایرانیان و به زیان هندیان بود. زیرا هر چه وقت می گذشت، افراد بیشتری از رود می گذشتند و به نفرات سپاه ایران افزوده می شد. در حالی که بالعکس از شمار هندیان لحظه به لحظه کاسته می شد. رفته رفته شیرازه کار از دست هندیان بیرون می رفت. تا اینکه در نهایت آثار شکست در میان آنان پدیدار شد. شمار زیادی کشته و عدەای بیشتری زخمی و اسیر شدند و در نهایت توپخانه و ساز و برگ و مهمات و غنیمت های فراوانی نصیب سپاه ایران شد.
هنگامی که سومین شاخه رود سند تحت سلطه ایران درآمد. نادر دستور داد با ریسمان های ضخیم چند رشته محکم و استوار از این سوی رود به آن سوی رود کشیده شود. تا پیاده نظام  در پناه آن به آن سوی رودخانه خروشان بروند توپخانه و ارابه ها و تجهیزات سنگین سپاه ایران نیز با مصیبت زیاد بەهمین ترتیب به این سوی رود آورده شد. پس از انتقال تمامی نفرات لشگر و آلات و ادوات جنگی، نادر اجازه استراحت نداد و دستور حرکت بەسوی شهر لاهور (شهر لاهور در آن زمان، نگین شهرهای هندوستان نامیده می شد و در حال حاضر نیز از شهرهای مهم و پر جمعیت پاکستان است.)
پس از سه روز راهپیمایی سریع، سپاهیان ایران به ساحل چهارمین شاخه رود سند بنام "راوی" رسیدند. فرمانده جلوداران سپاه ایران بنام حاجی خان بیگ به نادر گزارش داد. ذکریاخان پس از گریختن از دژ کاخەسر، در منطقه ای بین رودخانه و شهر لاهور سنگر گرفته و منتظر ورود نیروهای ایران است. نادر تمام مسیر ساحل رود را بررسی کرد و پس از اینکه دانست بەهیچ وجه گذر از رود ممکن و میسر نیست. دست به کار ساخت پل زد و در نهایت نیز توانست تمامی سپاهیان را با تجهیزات سبک و سنگین را از آب های خروشان گذرانده و به آن سوی ساحل قدم گذارد.
پس از عبور از رودخانه، نادر ارتش ایران را به سه ستون بزرگ تقسیم کرد و هر سه ستون از سه مسیر بەسوی لاهور براه افتادند. ذکریاخان و سردارانش دچار سر در گمی شده بودند و نمی دانستند، با کدام یک از این جبهه ها و ستون های ایجاد شده بایستی درگیر شوند، تا از خطر محاصره شدن توسط دو ستون دیگر رها شوند. هنوز رایزنی و مشورت ذکریاخان و سردارانش خاتمه نیافته بود که یکی از این ستونها به فرماندهی حاجی خان بیگ با راهپیمائی سریع به آنان رسیده بود و جنگی خونین درگرفت. باز هم زمان، به سود ایرانیان و به زیان هندیان سپری شد. زیرا هر لحظه دو ستون دیگر سپاه ایران در حال نزدیک شدن به هندیان و محل درگیری بودند و از سوی دیگر با توجه به تلفات بالای هندیان هر لحظه، تعداد نیروهای آنان در حال کم شدن بود. ذکریاخان درنگ را جایز ندانست و سراسیمه بەسوی شهر لاهور عقب نشینی کرد. بەدستور وی دروازەهای دژ لاهور بسته شد و خندق های اطراف دژ را پر آب کرده و با گماردن سربازان بی شمار بر بالای برج و بارو، دژ آماده دفاع شد.
بامداد روز بعد هر سه ستون ارتش ایران به شهر لاهور که اینک به دژ استواری تبدیل شده بود. رسید، نخست باغ های شمالی شهر که متعلق به اشراف شهر بود. به تصرف سواران ایران درآمد.
https://t.me/Persianinfrankfurt

نیازمندیهای فارسی زبانان فرانکفورت

21 Nov, 16:23


🔹زندگینامه نادرشاه افشار (پسر شمشیر)

👈 قسمت ۴۰

پس از عبور آخرین نفرات سپاه ایران از دومین شاخه پر آب رود سِند، نادر به یکی از سرداران خود بنام حاج خان بیک دستور داد. بەهمراه سه هزار نفر سوار بەعنوان جلودار و پیشاهنگ سپاه اصلی ایران، با فاصله دو فرسخ ( 12 کیلومتر) وضع جغرافیائی و امنیت راهها را بررسی و در کوتاه ترین زمان به اطلاع وی برساند. نادر با احتیاط و دقت بالائی همه جوانب کارها را در نظر داشت زیرا می دید رفته رفته به قلب کشور هند نزدیک شده و به همان اندازه از مرزهای ایران دور می شود و چنانچه کوچکترین بی احتیاطی نماید. چه بسا یکباره از چند جهت مورد تاخت و تاز هندیان که در سرزمین خود هستند. واقع شده و به محاصره درآید و همه مردان جنگی اش که در دنیا بی نظیر بودند. نابود شوند.
ارتش ایران به رهبری هوشیارانه نادر با رعایت احتیاط تمام، راه می پیمود تا اینکه به سومین شاخه رود سِند بنام "چناب" رسید. دوباره مسئله و معضل عبور از پهنای وسیع رودخانه در برابر نادر خودنمائی کرد. ولی این بار وضع فرق داشت. زیرا سربازان هندی با تجهیزات کامل و توپخانه در آن سوی رود آماده دفاع بودند. نادر پی بُرد جنگ بزرگ و رو در روئی سخت با ارتش هند، از همین نقطه آغاز خواهد شد و تازه، این در صورتی خواهد بود. که بتواند نیروهای سنگین اسلحه ارتش ایران را با وجود مدافعان بی شمار هندی از رود بگذراند.
نادر دریافت، گذر از آن نقطه با وجود سنگرهای بی شمار هندیان که توپخانه مجهزی نیز از آنان پشتیبانی می کند. غیر ممکن است. او دوباره به چادر خود رفت و چند ساعتی با خود خلوت کرد. روز در حال پایان یافتن بود، که نادر از چادر بیرون آمد و با احضار سرداران خود با آنان به رایزنی و مشورت پرداخت و پس از آن دستور داد. تعداد ده ارابه توپ جنگی را شب هنگام و با پنهانکاری تمام، در دو نقطه خاص از ساحل رودخانه بەطول دو کیلومتر، که عرض کمتری داشت مستقر کنند.
با دمیدن سپیده صبح غرش توپهای ایران بدون وقفه شروع شد.
هم زمان نادر دستور داد. چند هنگ سواره نظام در همان دو نقطه مستقر شوند و چنین وانمود کنند که سواران یاد شده آمادەاند تا پس از کوبیدن سنگرهای هندیان از پهنای رود بگذرند. حیله و ترفند نادر موثر افتاد و فرمانده نیروهای هندی را فریب داد. هنوز یک ساعت از برآمدن خورشید نگدشته بود که همه نیروی هند در برابر آن دو نقطه دو کیلومتری جمع شدند و فاصله میان این دو نقطه را پر کردند. توپخانه ایران و هند به سختی یکدیگر را زیر آتش داشتند. سربازان دو طرف برای پرهیز از اصابت ترکش گلولەها درون سنگرها خزیده بودند و این درست، خواست و ایده ال نادر بود.


https://t.me/Persianinfrankfurt