💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭 @parsedartanhayiii Channel on Telegram

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

@parsedartanhayiii


سه رمان فول💫
تنها‌چنل رسمی رمان های جذاب:👇
پرسه درتنهایی🌼بر اساس واقعیت
درتمنای آغوشت🌻
مغروره عاشق کُش🍋
لف نده بی صدا کن🤫
با نویسندگیه:آیسان شه‌دوست💛
هر گونه کپی حتی با ذکر نام نویسنده پیگرد قانونی دارد🐣
اطلاعات: @etelaate_parse
ادمین: @Nbxdgle

رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش (Persian)

با خوش آمدید به کانال رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش! این کانال سه رمان فول و جذاب را به شما عرضه می کند. اگر به دنبال یک تجربه خواندنی و پر از هیجان هستید، اینجا به جای مناسبی برای شماست. این تنها چنل رسمی رمان های جذاب می باشد و از جمله رمان های منتشر شده در این کانال می توان به 'پرسه در تنهایی بر اساس واقعیت'، 'در تمنای آغوشت'، و 'مغروره عاشق کُش' اشاره کرد. تمامی این رمان ها با نویسندگی آیسان شهدوست به شما ارائه می شوند. لطفا توجه داشته باشید که هر گونه کپی از محتوای این کانال حتی با ذکر نام نویسنده، پیگرد قانونی دارد. برای اطلاعات بیشتر و تبلیغات، می توانید به آیدی های @parse_etalaat و @tab_parse مراجعه کنید. برای دسترسی به داستان های هیجان انگیز و جذاب، به کانال ما بپیوندید!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

15 Feb, 18:32


والپیپرهای پینترستی که‌دنبالشونی!
@Pinterest♥️🍒
پروفایل‌با‌وایبِ‌تابستون، پاییزوزمستون!
@ProfileFake🪼☁️
بیا اینجا پروفتوباعشقت ست کن!
@albaloochnl🫂💙
وقتایی‌که‌عکسآی‌سیاه‌سفید‌میخوای:
@ProfileFake🖤🐾
────────────────

❍゚🍔 آموزش آشـپـزے
╰─►@tazin_sofree
❍゚🚀 فیلترشکن رایگان
╰─►@VPNPROXY4
❍゚🪐 استــوری فانتزی
╰─►@iNteRvaAl
❍゚🖼 بیوکده | دلنوشته
╰─►@SOLOORG
❍゚🍗 آموزش آشپزی
╰─►@Delicious_Co0k

❍゚🐞سابلیمینال قدرتمند
╰─►@Subliminal_Rainbow
❍゚🌈 ژست عکاسی
╰─►@misjadoogar
❍゚🧨 فاز تیکه دار
╰─►@Teext_post
❍゚🫶🏼 جانانِ قلبم
╰─►@layan_graph
❍゚🪷 بیو تلگرامت
╰─►@Magic_OF_Hope

❍゚🔥 رُمــآنِ اَربآبی
╰─►@parsedartanhayiii
❍゚🎀 ترفند خانومانهـ
╰─►@khanedari_org
❍゚💚 نیمه شعبان
╰─►@Oshaghroghaye_315
❍゚🟪 آموزش رقص
╰─►@faghat_beraghss
❍゚💖 طریق عشق
╰─►@mozikalstt

❍゚🔴 هوش مصنوعی
╰─►@kiarostami_admin
❍゚🌚 بیو 𝙈𝙊𝙊𝘿
╰─►@myroozmaregi
❍゚🩷 ؛𝗽𝗼𝗿𝗼𝗳 | بیوگࢪافی
╰─►@HUZHYN
❍゚🌓 تکست‌‌ شیک
╰─►@overbio
❍゚🌮 بهترینهای آشپزی
╰─►@ashpazzbashee

❍゚🩰 دخترای الهام‌بخش
╰─►@SooRaTijaN
❍゚🍎طب سنتی
╰─►@zibaye_salamati
❍゚🧚🏻‍♀پرنسس شوو
╰─►@withtrnh
❍゚🌼مثل بابونه
╰─►@theway12

❍゚🍉پک یلدایی
╰─►@mahava_silk
❍゚🥰بانوی خلاق
╰─►@rangeenakk
❍゚📸آموزش عڪآسۍ
╰─►@photography_notes
❍゚🙊بـوسـہ عشق
╰─►@wecan_art

❍゚🎥 آموزش اینستاگرام
╰─►@kiarostami_online
❍゚🍒دلخوشی‌ زندگی
╰─►@Auroraism
❍゚📘کلام زیبا
╰─►@kafezendegee
❍゚🤍حسرت عشق
╰─►@HASRAT_ASHGH1
❍゚👫عاشـقانهِ خـآص
╰─►@My_apricotw

❍゚💜استوری ࢪفیــقونه
╰─►@BFF_SF
❍゚👩🏻‍🦱گیلاس‌ بآنو
╰─►@albaloochnl
❍゚💔دادگاه دلم
╰─►@dadgah_delam2
❍゚⬅️ جملات تکخطی 
╰─►@jomalatetakkhati
❍゚👩‍🍳هنر آشپزی
╰─►@saeedeh_nan

❍゚📓کپشنِ قشنڳ!
╰─►@patoghe_mon
❍゚🌲کلبه جنگلی
╰─►@kolbebaroni
❍゚👻حـآضـر جـوآب
╰─►@Girly_Royal
❍゚🩶تڪست | استورے
╰─►@siaho_sefide1
❍゚🍓 استوری اینستاگرام
╰─►@CafeStoory

❍゚🍭تجویز انگیزه
╰─►@goodlife0885
❍゚🌺آیه‌ گرافی
╰─►@AyehayRoshana
❍゚🍰کیک خانگی
╰─►@dehkade_cake_homee
❍゚🥮آشپزی حرفه‌ای
╰─►@mahbanouu
❍゚💛نبآت نویس
╰─►@NABATNEVIS

────────────────
به ترکی بهش بگو دوستش داری :
- @TurkishDilli 🥹🌱
آموزشِ‌ صـفر‌ تا صَـد زبان‌ ترکـی‌ !
- @TurkishDilli 🧸🪄
مکالمـه زبان  با فیلم، موزیک و کارتون:
- @TurkishDilli 🧾🍿
چجوری زبان ترکی رو یاد بگیریم؟!
- @TurkishDilli 🇹🇷🍒
────────────────
جهت‌شرکت‌درلیست‌کلیک‌کنید↪️

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

15 Feb, 18:02


سلامممم
بچه ها من ساعت ۳ از دانشگاه اومدم خوابیده بودم الان بیدار شدم😐😐😐رفته بودم کماااا😐😂فردا ایشالا این دو روز رو جبران میکنم شرمنده 🥲♥️بمونین برام

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

15 Feb, 05:51


باشد که جنگجوی درونت
به جایی امن برسد.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

15 Feb, 05:46


𝑺𝒆𝒏𝒊 𝒐𝒌𝒂𝒅𝒂𝒓 ç𝒐𝒌 𝒔𝒆𝒗𝒊𝒚𝒐𝒓𝒖𝒎 𝒌𝒊 :)
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

14 Feb, 05:50


خجالت چيز خوبيه،
بعضی وقتا تفريحی بكش.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

14 Feb, 05:45


𝒔𝒆𝒏𝒊𝒏 𝒆𝒍𝒍𝒆𝒓𝒊𝒏 𝒎𝒖𝒄𝒊𝒛𝒆‌ :)
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

13 Feb, 19:05


#پارت‌چهارصدو‌هفتاد‌و‌‌نه‌مغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






نمیتونستم از رو زمین بلند شدم!

گوشیم هی زنگ می‌خورد ولی من حتی توان اینو نداشتم که حتی جواب بدم!



بچمو از دست داده بودم!

وضعیت تمنا معلوم نبود!


حالم شدیدا بد بود!


گوشیو از جیبم درآوردم! شاردا بود!


ساعت سه شب بود! حق داشت! نگران بود!


با صدای داغونم جوابشو داد: بله؟



شاردا: معلوم هس شما کجایین! ترانه اونقد گریه کرد خوابش برد! نه تمنا جواب میده ن تو!



من: شاردا ما...


بغض اجاره نداد حرف بزنم!



شاردا با صدای وحشت زده گفت: چی؟ چیشده؟ کجایین شاهان؟


با صدایی که خودم به زور میشنیدم گفتم: بيمارستان!



شاردا: خاک تو سرم! صبر کن الان میایم!



صدام اونقد داغون بود که حتی نپرسید چیشده !



"راوی" :



از دور ایستاده بود و شکستن شاهان رو با لذت تماشا میکرد!



لبخند پیروزمندانه ای زد!


می ارزید! حتی اگه تهش مرگ تمنا بود، بازم می ارزید!



این حال شاهان براش مثل برد بود!



رامین هم تو اتاق عمل بود!


حتی حال رامین هم براش مهم نبود! اون فقط نابودی شاهان رو میخواست!



حرفای شاهان رو با خواهرش شنید و آروم آروم از بیمارستان بیرون اومد و دور شد!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

13 Feb, 05:50


زخمت شاید تقصیر خودت نباشه،
اما درمان شدنت مسئولیت خودته.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

13 Feb, 05:45


براتون از این اشک‌ها آرزو میکنم:)
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

12 Feb, 18:22


🤍• MOoD!‌

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

12 Feb, 16:54


#پارت‌چهارصدو‌هفتاد‌و‌‌هشت‌مغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






بهش خبر داد که رامین رو هم سریع بیارن بیمارستان!



باید به خودم میومدم!



شقیقه هامو مالیدم و رو ب کارن گفتم: پیگیری کن ببین اون عوضیا تونستن از موکحم فرار کنن یا نه!؟ اگه نتونستن زنده بیارین پیشم!



باشه ای گفت و رفت!



یکم بعد یه پرستار با کیسه های خون وارد اتاق عمل شد!


با فکر کردن ب حال تمنا حالم هی بدتر و بدتررر می‌شد!



یکم بعد همون پرستار بیرون اومد و چند ثانیه نگاهم کرد و دور شد!



دلشوره عجیبی تو دلم نشست با این حرکتش!



چند ساعت بعد:



نه از کارن خبری بود و نه از تمنا! دیگه داشتم کلافه میشدم!



پاشدم دوباره در اتاق عمل رو زدم!


این بار دکتر بیرون اومد!



من: چند ساعته دارین چیکار میکنین؟ حال تمنا چطوره؟



دکتر: ما تموم سعیمون رو کردیم! الان ۴۸ ساعت آینده خیلی مهمه! و اینک...!


من: و اینک چی بگو؟


دکتر: متاسفانه جنین رو از دست دادیم و به احتمال زیاد دیگه خانوم اشراف زاده نتونن مادر شن!


صداش تو سرم اکو میشد:
متاسفانه جنین رو از دست دادیم و به احتمال زیاد دیگه خانوم اشراف زاده نتونن مادر شن!



خدایا!


نتونستم سر پا وایسم و رو زانو هام افتادم!



من چیکار کردم؟
من چرا برگشتم به موکحم.؟


برگشتم که زندگی زنو بچمو خراب کنم؟


برگشتم تا باعث نابودی تمنام شم؟


من چرا برگشتم؟


کاش چلاق میشدم و نمیومدم!


نابود شده بودم!

برای اولین بار شکست رو با تموم وجودم حسش میکردم!


داشتم خفه میشدم!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

12 Feb, 12:09


۲۲۰ شه ی پارت هم میدم بهتون:)♥️
https://t.me/inm_shod_tajrobe

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

12 Feb, 08:10


#پارت‌چهارصدو‌هفتاد‌و‌‌هفت‌مغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






ترانه منو هیچ وقت نمیبخشید.


چون کارن اینجا بود نمیتونستم گریه کنم!


چشامو که می‌بستم چهره و بدن خون آلودش از جلو چشام کنار نمی‌رفت!


یه لحظه دوباره یاد بچمون افتادم!


پاشدم و محکم در اتاق عمل رو زدم!


کارن اومد و گف: وایسا داداش نکن!


من: اونا نمیدونن تمنا حاملس!


در اتاق عمل باز شد و پرستار اومد بیرون و گفت: جناب اشراف زاده لطفا این کارو نکنید! دکتر نمیتونه تمرکز کنه!


من: زنم حاملس!


با چشای از حدقه در اومده نگاهم کرد و گفت: چرا زودتر نگفتید؟


سرشو تکون داد و گروه خونی تمنا رو پرسید و برگشت داخل!



حس میکردم بیمارستان داره دورم میچرخه!


مطمئن بودم از فشار و بغض زیاد تموم رگ های گردنم بیرون زده!



کارن دستشو گذاشت رو شونم و گفت: آروم باش شاهان، تمنا زن خیلی قوییه! مطمئن باش بخاطر تو و ترانه دووم میاره!



نمیتونستم جواب بدم!


تمنا داخل بود و معلوم نبود زنده بیرون میاد یا نه!


از یک طرف افسون و رسول فرار کرده بودن نمیدونستم تونستن از موکحم بیرون برن یا نه و از این ورم نمیدونستم رامین عوضی زندس یا مرده!



با صدای پر از بغض به کارن گفتم: خبر اومد از اون کثافت؟



کارن: آره! متأسفانه هنوز زندس!



من: بگو بیارنش بیمارستان! نباید بمیره!


کارن: ولی...



پریدم تو حرفش و گفتم: اون نباید اینقد راحت بمیره! اون رو تیکه تیکه میکنم و هرروز یه قسمتشو ميندازم جلوی سگا!



با وحشت نگاهم کرد و باشه ای گفت و به احمد زنگ زد!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

12 Feb, 05:51


کاش گربه بودم،
نارنجی و تحت سرپرستی
خانم‌های پولدار.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

12 Feb, 05:45


𝒉𝒂𝒚𝒂𝒕𝒊𝒎𝒊𝒏 𝒂𝒏𝒍𝒂𝒎𝒊 𝒔𝒆𝒏𝒔𝒊𝒏 :)
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

11 Feb, 20:09


ولی من اگه گریه نکنم ممکنه جونمو از دست بدم :)
خیلی وقتا گریه کردن جونمو نجات میدع :)

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

11 Feb, 19:07


🤍• MOoD!‌

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

11 Feb, 11:11


#پارت‌چهارصدو‌هفتاد‌و‌شش‌مغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






بعد چند مین رسیدیم بیمارستان!


بغلش کردم و بردمش داخل!

داد زدم: کمک کنینننننننن!

چنتا پرستار با برانکارد اومدن و تمنا رو روش گذاشتن و بردن!



جلوی در اتاق عمل نشستم و با حال داغون به فکر فرو رفتم!


همه چی با لو رفتن اون کثافتی که هم برای من و هم برای افسون کار میکرد شروع شد!


از اونجا فهمیدم که رسول به ترانه شلیک کرده بود و به کمک اینا فرار کرده بود!



بعد اون ب افسون شک کردم و روز حنابندون همه جا رو پر از دوربین های مخفی کردم و از اونجا فهمیدم یکی از خدمتکار ها هم با اینا دستش تو یه کاسس و افسون با اون کارش که می‌خواست تمنا رو از پله ها پایین بندازه خودشو کامل لو داد!



بعد اون شُنود و دوربین مخفی تو اتاق افسون جاگذاری کردم و همه چی دونه ب دونه با زبون خودش لو رف!



فکر میکرد بازیگر خوبیه ولی من شاهانم! بازیگریم خیلی خیلی بهتر بود!



این وسط همه چی معلوم بود جز آقابزرگ! چون هیچ وقت اسمشو نمیبردن!



آقا بزرگشون هم کسی نبود جز رامین! رامینی که همه جور لطف در حقش کرده بودم!


چند روز پیش که رامین اومد عمارت، بهم خبر داده شد و من از قصد با کارن راجب دکتر حرف زدم! چون به رامین شک کرده بودم و با این کار معلوم می‌شد رامین هم با ایناس یا نه، و اومدن رسول و وجود رامین اون روز تو بیمارستان شکم رو ب یقین تبدیل کرد!


امروز میخواستم اول افسون و رسول و بعدش رامین رو بکشم ولی...



قلبم داشت آتیش میگرفت!


با صدای کارن رشته افکارم پاره شد: داداش به مامان تمنا و شاردا اینا خبر بدم؟


من: نه فعلا به کسی چیزی نگو!



سری تکون داد و یکم اون ور تر وایساد!


اگه تمنا چیزیش می‌شد من جواب ترانه رو چی میدادم؟


میگفتم مامانت بازم بخاطر من داره با مرگ دستوپنجه نرم میکنه؟



چطور میتونستم اینو به دخترم بگم؟

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

11 Feb, 05:30


بیو ⓈⒺⓉ کآپلی !
@Cafe_BioO -💍
بیو ادبی شاعرانہ
@Cafe_BioO -🌱

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

10 Feb, 19:17


🤍• MOoD!‌

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

10 Feb, 18:38


برترین کانالهای تلگرام
تقدیم نگاهتون☺️♥️


𓄹 𓄼𓄹 𓄼𓄹 𓄼𓄹 𓄼𓄹 𓄼𓄹 𓄼𓄹 𓄼𓄹 𓄼𓄹 𓄼𓄹 𓄼𓄹 𓄼𓄹

♥️🍥 روان شناسی
     🔗𝗗𝗢𝗪𝗡𝗟𝗢𝗔𝗗 𝗡𝗢𝗪
♥️🍥 عاشقانه هایم
     🔗𝗗𝗢𝗪𝗡𝗟𝗢𝗔𝗗 𝗡𝗢𝗪
♥️🍥 موسیقی و ترانه
     🔗𝗗𝗢𝗪𝗡𝗟𝗢𝗔𝗗 𝗡𝗢𝗪
♥️🍥 پروفایل عکس‌نوشته
     🔗𝗗𝗢𝗪𝗡𝗟𝗢𝗔𝗗 𝗡𝗢𝗪
♥️🍥 کلیپ غمگین و دپ
     🔗𝗗𝗢𝗪𝗡𝗟𝗢𝗔𝗗 𝗡𝗢𝗪
♥️🍥 انگیزشی و فلسفی
     🔗𝗗𝗢𝗪𝗡𝗟𝗢𝗔𝗗 𝗡𝗢𝗪

𓄹 𓄼𓄹 𓄼𓄹 𓄼𓄹 𓄼𓄹 𓄼𓄹 𓄼𓄹 𓄼𓄹 𓄼𓄹 𓄼𓄹 𓄼𓄹 𓄼𓄹

شرکت‌درلیست‌شبانه↪️

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

10 Feb, 13:57


سیگار چرا؟ بیا نازمو بکش .

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

10 Feb, 05:51


‏- اصلا چیزی هست که
یهویی تموم شه؟ 
+ بله، صبر آدما.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

10 Feb, 05:45


𝑺𝒆𝒏𝒊 𝒐𝒌𝒂𝒅𝒂𝒓 ç𝒐𝒌 𝒔𝒆𝒗𝒊𝒚𝒐𝒓𝒖𝒎 𝒌𝒊 :)
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

09 Feb, 19:37


🤍• MOoD!‌

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

09 Feb, 18:05


یه همچین استعدادی باید حمایت باشه🙂🫶🏼
https://t.me/nikoodel066

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

09 Feb, 17:23


#پارت‌چهارصدو‌هفتاد‌و‌پنج‌مغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






"شاهان" :



با شک به تمنا که تو بغلم ولو شده بود خیره شدم!


فقط تونستم اسلحه امو دربیارم و به رامین کثافت شلیک کنم!


تموم گلوله های اسلحه رو تو شکمش خالی کردم و گلوله ای برای افسون و رسول نموند!



اونا فرار کردن و من با جسه‌ی بی جون تمنا که تو بغلم افتاده بود تنها موندم.



بغض راه گلوم رو بسته بود!



با صدایی که از شدت بغض میلرزید گفتم: تمنا؟ تمنااااااااااا؟



با دستای لرزون گوشیمو درآوردم و بدون اینک نگاه کنم ب اولین شماره زنگ زدم!


چند بوق بعد صدای کارن تو گوشم پیچید: صدای گلوله اومد. تموم کردی کارشون رو؟


با لکنت گفتم: تم...تمنا! کاا...کارن زود ب....بیا!



و گوشیو انداختم اون ور و صورت تمنا رو تو دستام گرفتم!



بعد مدتها ی قطره اشک از چشمم سر خورد و افتاد رو صورت تمنا!



من: تمنااا! تمنا توروخدا باز کن چشاتو! باز کن! تمنا این کارو با من نکن! من...من بدون..‌تو...!


دیگ نتونستم ادامه بدم و به گریه افتادم!



اره من! شاهان اشراف زاده، بخاطر تمنام اشک می‌ریختم! قلبم داشت میترکید!



بوسه های پی در پی رو اجزای صورتش می‌کاشتم و عاجزانه ازش خواهش میکردم که چشاشو باز کنه!


یهو ایستادم! اشکام بند اومده بود!


بچه‌مون! وای خدا بچمون!



تمنا رو تو بغل گرفتم و بلند شدم!


همون لحظه کارن با چنتا از بچه ها رسیدن!



من: زود باش کارن برسون بیمارستان! احمد توام ببین کثافت مرده یا نه!



زود سوار ماشین شدم و کارن با تموم سرعت به سمت بيمارستان حرکت کرد!


چشای زیباش بسته بود و خون خیلی زیادی داشت ازش میرفت!



کارن: چیشد داداش چرا اینجوری شد؟



من: حرف نزن کارن فقط برو!



نبضشو گرفتم! نمیزد!


حس میکردم قلبم داره وایمیسته!



من بدون تمنا هیچ معنایی نداشتم!



ترانه بدون تمنا زنده نمیموند!



با بغض گفتم: کارن زود باش نبضش نمیزنه!



خدایا لطفا! لطفا تمنام هیچیش نشه!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

09 Feb, 11:39


TAMANA
https://t.me/nikoodel066
این‌آهنگ‌رو،رپر‌چنلمون‌برای‌
رمان‌مغرور‌عاشق‌کش‌
خونده‌‌،ممنون‌از‌استقبال‌
گرمتون‌بابت‌رمان🤍

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

09 Feb, 05:50


تنت پر از زخمه قبول،
صبوری کن سنگِ صبور.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

09 Feb, 05:45


𝒉𝒂𝒚𝒂𝒕𝒊𝒎𝒊𝒏 𝒂𝒏𝒍𝒂𝒎𝒊 𝒔𝒆𝒏𝒔𝒊𝒏 :)
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

08 Feb, 18:02


🤍• MOoD!‌

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

08 Feb, 14:24


#پارت‌چهارصدو‌هفتاد‌و‌چهارمغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






چنتا نفس عمیق کشید تا آروم شه!


قصد نداشت شاهان رو تنها بزاره!


صدای قدم های شاهان رو شنید و یکم اونور تر قایم شد!


شاهان از اتاق بیرون اومد و زود زود پله های طی کرد و تمنا هم پشت سر اون!


تمنا رف زیر پله ها و دوباره شاهان رو زیر نظر گرفت!



شاهان رف اتاق افسون و بعد چند مین باهاش بیرون اومدن!



تمنا از استرس نفس نفس میزد و شکمش درد میکرد!


آروم دستش رو روی شکمش گذاشت و گفت: آروم باش مامان جان! توروخدا همراهیم کن!



شاهان و افسون سوار ماشین شدن، تمنا هم سریع سوار ماشین خودش شد و پشت سرشون حرکت کرد!



نزدیک ورودی موکحم شاهان ایستاد و تمنا هم یکم عقب تر ایستاد و پیاده شد!



دکتر هم اونجا بود و پیاده یه گوشه ایستاده بود!



معلوم بود یه کاسه ای زیر نیم کاسس!



شاهان دست افسون رو گرفت و پرتش کرد سمت دکتر(یا همون رسول) و با عصبانیت گفت: افسون و بردار گرامیش رسول!!!



چشای تمنا از حدقه بیرون اومد!



شاهان: فکر کردید من در این حد احمقم؟ هاااااان؟



تمنا دستاشو رو دهنش گذاشت و با حیرت نگاه می‌کرد!



شاهان اسلحه اشو درآورد و به سمتشون گرفت و گفت: د بناااااالین! چی فکر کردین با خودتووووون؟ فکر کردین من اندازه شما ها مغز ندارم؟ هان؟



یه لحظه تمنا حس کرد یکی از پشت داره به شاهان نزدیک میشه!



به خودش اومد و با تمام توانش به سمت شاهان دوید و داد زد: شاهااااااااااااان!



و با ی حرکت خودشو انداخت پشت شاهان و همزمان صدای گلوله بلند شد!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

08 Feb, 05:50


ادعای پوچ رو همه بلدن
کمی عمل لازمیم.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

08 Feb, 05:45


𝒕𝒖𝒕 𝒆𝒍𝒊𝒎𝒅𝒆𝒏 𝒃𝒆𝒏𝒊 ç𝒐𝒌 𝒔𝒆𝒗 :)
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

07 Feb, 20:05


۵۰۰تومن میگیرم روتون کراش میزنم
یا اکستون برمیگرده
یانکستون.
اطلاعات بیشتر پی وی.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

07 Feb, 05:50


دلم میخواد مث شماها باشم،
ولی متاسفانه یا
خوشبختانه
وجدان دارم .

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

04 Feb, 09:21


آهنگای شاد برای عروسی 💃
@Muzicshadjadid
آهنگ شاد برای ماشین 🚙
@Muzicshadjadid
آهنگ شاد مخصوص جشن 🤩
@Draghsahang
آهنگ شاد مخصوص تولد 🥳
@Muzicshadjadid

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

04 Feb, 05:50


امروز برای انسان بودن
زیادی آسیب پذیرم
کاش درختی سنگی چیزی بودم.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

04 Feb, 05:45


𝒉𝒂𝒚𝒂𝒕𝒊𝒎𝒊𝒏 𝒂𝒏𝒍𝒂𝒎𝒊 𝒔𝒆𝒏𝒔𝒊𝒏 :)
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

04 Feb, 05:32


👸🏻• بیبیدی_بابیدی_بووو
🪄 ➛ @Love_eshqh
👫🏻• ایده سیو اسم پارتنر لانگ دیستنست :
♥️ ➛ @Love_eshqh

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

03 Feb, 19:48


🤍• MOoD!‌

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

03 Feb, 18:58


خیلی دوس دارم بگم هپی 3کا ولی چنل ما قبلا این روزا رو دیده بود🥲شبی که میخواستم هپی 14کا رو بگم قسمت نشد و رفتیم، خلاصه...
بمونید برام و کمک کنید چنلمون دوباره ده هزارتایی بشه🫂🦋

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

03 Feb, 05:50


پاشو تصمیمای اشتباه بگیر
چرا نشستی؟:))))

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

03 Feb, 05:45


𝒗𝒂𝒕𝒂𝒏𝒊𝒎 𝒔𝒆𝒏𝒔𝒊𝒏 :)
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

02 Feb, 19:13


🤍• MOoD!‌

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

02 Feb, 17:48


#پارت‌چهارصدو‌هفتادمغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






برگشت و زل زد تو چشام!


نگاهش پر از نفرت بود! من این نگاهو نمیخواسم!


قرار نبود شاهان از من متنفر شه!


نفس عمیقی کشیدم و نگاهمو از اون چشای پر از تنفر گرفتم و به زمین دوختم!


شاهان: یکم دیگ میریم دوباره از سرت عکس برداری بشه! دختر خوبی باش تا زودتر تکلیف جفتمونم مشخص شه!


من که مطمئن بودم هیچ کاری نمیتونه بکنه سری تکون دادم و گفتم: من حاضرم هرکاری کنم که فقط ولم کنید برم!


پوزخندی زد و همراه رسول از اتاق بیرون رفتن!



امیدوارم بودم امروز بتونیم از بیمارستان فرار کنیم!



نقشه های زیادی داشتم!


ولی با وجود شاهان دیگ سخت شده بودن!


ای کاش حداقل میتونستم بچه تمنا رو قبل رفتن سقط کنم!




"تمنا" :



شاهان و اون مرد غریبه که اصلا حس خوبی بهم نمی‌داد از اتاق بیرون اومدن!



سریع رفتم پیششون و گفتم: شاهان یه لحظه میای؟


جفتشون برگشتن سمتم!


نگاه اون مرده خیلی عجیب بود! پر از انرژی‌ منفی!


اومد کنارم!


آروم گفتم: اون کیه؟!



شاهان: دکتره! واس افسون!



من: یه جوریه خوشم نیومد ازش!


لبخند کم جونی زد و روی سرمو بوسید و گفت: یکمم صبر کن! کم مونده بهت قول میدم!



باشه ای گفتم و برگشتم پیش بقیه!



ترانه اومد پیشم و نشست کنارم!


بوسه ای رو لپش کاشتم و گفتم: خوشگل من! چیزی میخوای؟!


دستشو گذاشت رو شکمم و گفت: داداشم خوبه؟


پهو لبام به لبخند باز شد!



من: داداشت؟


ترانه: آره دیگ داداش کوچولوم! تِکین!


لبخندم پررنگ تر شد و گفتم: تِکین؟ اسم هم گذاشتی؟


ترانه: وا. آره دیگ مامان تمنا!


دماغشو کشیدم و گفتم: از کجا میدونی پسره؟


من: خب آرزو کرده بودم روز تولدم! خدا قبولش کرد دیگه! تِکین رو داد!



لپاشو کشیدم و گفتم: دورت بگردم من!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

02 Feb, 05:50


برای یک روز هم که شده؛
دنبال چیزهایی که نداری نرو.
از چیزهایی که داری لذت ببر.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

02 Feb, 05:45


𝑺𝒆𝒏𝒊 𝒐𝒌𝒂𝒅𝒂𝒓 ç𝒐𝒌 𝒔𝒆𝒗𝒊𝒚𝒐𝒓𝒖𝒎 𝒌𝒊 :)
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

01 Feb, 18:36


🤍• MOoD!‌

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

01 Feb, 18:02


#پارت‌چهارصدو‌شصت‌‌ونه‌مغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






صبح بعد صبحونه رفتم سراغ دکتر!


تو آلاچیق نشستم و به کارن گفتم بیارتش!


یکم بعد جفتشون اومدن!


دکتر: سلام جناب اشراف زاده صبحتون بخیر!


سری تکون دادم و گفتم: تونستی استراحت کنی؟ آماده ای؟


دکتر: بله آمادم! هرموقع بگید بیمارتون رو معاینه میکنم!


قضیه افسون رو بهش توضیح دادم!


سری تکون داد و گفت: باید معاینه کنم تا جواب دقیق بدم!


بلند شدم و گفتم: دنبالم بیا!


من جلوتر حرکت کردم و کارن و دکتر هم پشت سرم!


جلوی در اتاق افسون ایستادم و درو باز کردم!


باهم رفتیم تو!



"افسون" :


در اتاقم باز شد و چهره شاهان نمایان شد، بعد اون محسن و بعد محسن....
چی؟ این؟ این اینجا چیکار میکرد!


ابرویی بالا انداخت که عکس العملی از خودم نشون ندم!



نگاهمو ازش گرفتم و به شاهان نگاه کردم!


شاهان: خب خب، برات بهترین دکتر رو آوردم از تهران، حالا ببینم باز میتونی فیلم بازی کنی یا نه؟



دکتر؟ دکتر چی آقااا؟ اینجا چه خبر بود؟



چیزی نگفتم و همینجوری بهش زل زدم!


شاهان عکس ها و MRI هامو داد بهش و گف: بفرما دکتر معاینش کن!


آقای مثلا دکتر گفت: اگ بشه میتونم با بیمار تنها باشم؟


شاهان چند ثانیه با اخم بهش خیره شد که کم مونده برگرده بگه غلط کردم نمیخوام تنها باشم!


بعد با سر به محسن اشاره کرد و باهم رفتن بیرون!


با صدای خیلی آرومی گفتم: رسووووول؟‌ دیوونه شدییییییی؟ اینجا چه غلطی میکنی؟


رسول: هیس صدات درنیاد! اسمم نگووو! اومدم ببرمت!


من: بلاخرهههه! فک کردم ولم کردین اینجا !


رسول: نه اومدم! خودت قضیه رو بگو ببینم چیکار میتونم بکنم!



همه چیو از اولش گفتم بهش!


رسول تو فکر بود که یهو در با شتاب باز شد و شاهان اومد تو!



شاهان: تموم نشد معاینت؟


رسول پاشد رفت کنارش و با صدای نسبتا آرومی گف: فک کنم واقعا حافظه کوتاه مدتشو از دست داده! باید دوباره از مغزش عکس برداری بشه!


شاهان با مشت کوبید به در و گفت: اکه هی!



من همچنان لال شده بودم!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

01 Feb, 05:51


با یه کسایی غریبه شدیم که
فقط خداروشکر.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

01 Feb, 05:45


𝒉𝒂𝒚𝒂𝒕𝒊𝒎𝒊𝒏 𝒂𝒏𝒍𝒂𝒎𝒊 𝒔𝒆𝒏𝒔𝒊𝒏 :)
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

31 Jan, 17:45


🤍• MOoD!‌

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

24 Jan, 19:26


من عاشق خوابم و خوابم عاشقه منه، اما خانواده ام با این رابطه مخالفن.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

24 Jan, 14:06


🤍• MOoD!‌

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

24 Jan, 13:58


تو بهترین دوستمی، ذوقمی، خنده‌می، قلبمی، معجزه‌ی عمرمی.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

24 Jan, 13:33


#پارت‌چهارصدو‌شصت‌‌و‌پنج‌مغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






برگشتم داخل عمارت!


تمنا و شاردا رو کاناپه نشسته بودن، آیهان و ترانه هم اون وسط بازی میکردن!


تمنا دستش رو شکمش بود و با نگرانی حرف می‌زد!


وقتی منو دید ساکت شد و با ابرو به شاردا اشاره کرد که اونم حرف نزنه!


به روشون نیاوردم و ازشون پرسیدم: به افسون سر زدین؟



تمنا: نه! به چیش سر بزنم!؟ داره فیلم بازی میکنه دیگ!


من: اونو ما نمیتونیم بگیم! صب کن یه دکتر خوب پیدا کنم بعد!


شونه ای بالا انداخت و روشو گرفت!


چیزی نگفتم و به سمت اتاق افسون رفتم!


کلید رو برداشتم و درو باز کردم!
افسون رو تخت نشسته بود و داشت گریه میکرد!

کلافه دستی رو صورتم کشیدم و گفتم: چته؟!


افسون با هق هق گفتم: ولم کنید برم خونمون! چی از جونم میخواین اخه؟


من: اول باید بدونیم چرا و به چه علت اومدی بعد تصمیم میگیریم بری یا بمونی!


افسون: یعنی امکان داره بزارید برم؟


من: نه بچه! یا میمونی! یا میری، میری اون دنیا!


نگاهشو ترس فرا گرفت! انگار این چشما همون چشمایی نبود که تاریک و نفوذ ناپذیر بود!


افسون: برو بیرون تنهام بزار!


چیزی نگفتم و از اتاقش بیرون اومدم! دیگه خسته شده بودم!

این موضوع باید زودی حل می‌شد!



شب کارن زنگ زد و گفت برم حیاط!


رفتم پیشش!


من: چیشد خبری شده؟


کارن: آره یه دکتر خوب هست! میگن مدرکشو از آمریکا گرفته! متخصص مغز و اعصاب و این چیزاس! جوونه ولی میگن تو کارش خوبه! یکی از بچه ها چنتا از پرونده هاشو فرستاد ولی نمیدونم اوکیه یا نه! خودت ی نگاه بنداز اگ بگی بگم اونو بیارن اگ نه تا فردا یکی دیگ جور کنم!


سری تکون دادم و گوشیشو ازش گرفتم تا پرونده هارو ببینم!


به نظر پزشک با تجربه ای به نظر میرسید!


من: بیاد اینجا ، مجبوره برگرده، بنظرت شخص مورد اعتمادی هست؟


کارن: خب پول خوبی بهش میدیدم، چشمش رو هم میترسونیم!


من: یکمم تحقیقش کنید، اوکی بود فردا عصر بیارینش!


کارن: اوکیه!

دستمو رو شونش گذاشتم و آروم فشار دادم به نشونه تشکر!


لبخندی زد و گفت : خبرشو بهت میدم!.

سرمو تکون دادم و برگشتم داخل!



"افسون" :


داشتم دیوونه میشدم! من هی داشتم لفتش میدادم ولی خبری از اون کثافتا نبود! تا الان باید میفهمیدن که به چوخ رفتم!


شاهان زندم نمیزاشت مطمئن بودم!


پنجره اتاقمو از پشت میله کرده بودن و در اتاق هم همیشه قفل بود! چون سرویس بهداشتی و حموم داخل اتاق داشتم هیچ بهونه ای واسه بیرون رفتن نداشتم!


غذامو یه بادیگارد سه متری می‌آورد میداد که فرار کردن از دستش تقریبا غیر ممکن بود!


چن بار خودمو زدم بی هوشی ولی تاثیری نداشت! قصد نداشتن منو از اتاق بیرون ببرن!



داروهامو سروقت می‌خوردم که سرم خوب شه و بتونم خودم خودمو نجات بدم چون انگار ن داداش گرامیم نه آقا بزرگ و نه اون یکیا قصد نداشتن کمکم کنن!


روزی که فرار کنم اونا رو به چوخ میدم که اینجوری بیخیال من شدن!


از رو تخت بلند شدم و نگاهی به اطراف انداختم! باید یه راهی میبود!


وارد حموم شدم و یهو نگاهم رو تیغ قفل شد!..


تو آینه یه نگاه به خودم انداختم و دوباره یه نگاه به تیغ!


همینه!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

24 Jan, 05:50


هیچ میلی در من
شدیدتر از میل به خواب نیست،
پناه بردن به پشت پلک‌ها
و نیستی موقت.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

24 Jan, 05:46


𝒃𝒊𝒓𝒂𝒌𝒎𝒂 𝒃𝒆𝒏𝒊 :)
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

23 Jan, 05:50


بالاخره سبز خواهم شد،
میدانم، میدانم!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

23 Jan, 05:46


𝒉𝒆𝒓 ş𝒆𝒚 𝒔𝒆𝒏𝒊𝒏𝒍𝒆 𝒈ö𝒛𝒆𝒍 :)
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

22 Jan, 05:50


هیچ وقت از شروع دوباره نترس؛
چون ایندفعه از صفر شروع نمی‌کنی،
از تجربه هات شروع می‌کنی.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

22 Jan, 05:45


𝒔𝒆𝒏𝒊𝒏𝒍𝒆 ö𝒍𝒎𝒆𝒌 𝒃𝒊𝒍𝒆 𝒈ö𝒛𝒆𝒍 :)
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

21 Jan, 19:15


🤍• MOoD!‌

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

21 Jan, 19:02


#پارت‌چهارصدو‌شصت‌‌و‌چهارمغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






داشت کم کم نزدیک موکحم می‌شد!


تصمیمش جدی بود! میخواست شاهان رو بکشه و تمنا رو با خودش از موکحم ببره!


بعد از این که از بادیگارد ها رد شد به سمت عمارت حرکت کرد!


خون جلو چشاشو گرفته بود!


میخواست وارد عمارت شه که صدای شاهان رو که از باغچه میومد رو شنید!


شاهان: بهترین دکتر ایران رو میخوام! باید هرچی زودتر خوب شه!


با یکی از زیر دست هاش حرف می‌زد!


زیر دستش گفت: باشه! یکم وقت بده پیدا کنم! میدونم نمیتونی صبر کنی ولی چاره ای نیست!


براش عجیب بود که شاهان اجازه می‌داد زیر دستش اینقد راحت باهاش حرف بزنه!


شاهان: باشه کارن! پس منتظر خبرتم! باید بفهمم افسون واقعا حافظشو از دست داده یا نه؟


با شنیدن اسم کارن چشاش صدتا شد که نکنه این کارن همون رئیس باند کارتل باشه؟


عقب عقب رفت!
شاهان خطرناک تر از اون چیزی بود که فکر میکرد!


اصلا قابل پیش بینی نبود!


از یک طرفم حرفاش درمورد افسون براش عجیب بود!


عقب عقب برگشت و از عمارت دور شد!


باید فکر بهتری میکرد!




"شاهان" :


دیگه داشتم دیوونه میشدم!

اونی که صاحاب افسون بود مطمئن بودم نزدیک ما بود!


باید کار دکتر رو اوکی میکردم!
یه نقشه هایی داشتم که برای انجامشون به خوب شدن افسون نیاز داشتم!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

21 Jan, 05:50


احساس ناکافی بودن؟
از سرتونم زیادم.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

21 Jan, 05:45


𝒔𝒆𝒏𝒊 𝒔𝒆𝒗𝒊𝒚𝒐𝒓𝒖𝒎 :)
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

20 Jan, 19:06


من سر تو حسود نیستم من سر تو یک قاتل زنجیره ای روانی سادیسمی تاکسیک عوضی از خود راضیم که می‌خوام فقط مال من باشی.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

20 Jan, 16:30


🤍• MOoD!‌

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

02 Dec, 05:50


تنت پر از زخمه قبول،
صبوری کن سنگِ صبور
.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

02 Dec, 05:45


براتون یه همچین لحظه ای رو با آدم درست زندگیتون آرزو میکنم:))
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

02 Dec, 05:30


تکست‌های غمگین و مود
      @TEXT_MOOD 🩶🫠
متن‌های این چنل حالمو خوب‌‌ میکنه:)
     @TEXT_MOOD 🩵🌦

╔═══════===💓===════════╗

𖧹 ╔💓╗شروعی جدید⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╚🍧╝کپشنِ اینستا⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╔💓╗تکست سنگین⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╚🍧╝قَلبَـمے 𝐋𝐎𝐕𝐄؛ ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╔💓╗کلیپهای عاشقانه ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╚🍧╝طنز اینستاگرام ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╔💓╗تولدت مبارک ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╚🍧╝ڪلیـپہاے عاشـقانہ ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╔💓╗پروفایل دخترونه ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╚🍧╝داستان چشۜ࣫مۘاٰنۨتٙ࣫ ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╔💓╗فال روزانه ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╚🍧╝موزیک‌ قفلی ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╔💓╗ضربان قلبمی ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╚🍧╝پاتوق‌ِ شاعِران ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻 
𖧹 ╔💓╗ابزار ادیت ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╚🍧╝کلیپ و موزیک ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╔💓╗تـکـسـت 𝗠𝗢𝗢𝗗؛ ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╚🍧╝رقص دنس ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╔💓╗دلتنگتم عشقم ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╚🍧╝عاشق تنها ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╔💓╗ژست دخترونه ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╚🍧╝ایران موزیک ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╔💓╗نبض هنر ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╚🍧╝امام زمان ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╔💓╗سلطان قلبمی ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╚🍧╝عشـق 𝙇𝙊𝙑𝙀؛ ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╔💓╗عاشق دلباخته ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╚🍧╝فاز سنگین ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╔💓╗فقط دلشکسته ها ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╚🍧╝غمگین 𝐌𝐎𝐎𝐃؛ ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╔💓╗راک و متال ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╚🍧╝؛؏ـٰاشقتم خُـداییم‌ ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╔💓╗حرفای دلت ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╚🍧╝بیو موود ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╔💓╗هدفون بذار ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╚🍧╝کاکتوس سبز ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╔💓╗کردی شاد ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╚🍧╝جوک و خنده ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╔💓╗دختران کتابخون ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╚🍧╝دنیای کیدرما ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╔💓╗دختر پاییز ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╚🍧╝ڪلیـپ خــندهـ  ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╔💓╗؛My love؛ ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╚🍧╝انیمه شاپ ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╔💓╗ترفند دخترونه ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╚🍧╝کپشن | استوری ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╔💓╗دلنـوشـتہ عاشـقانہ ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╚🍧╝ادیتوران حرفه ای ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╔💓╗دکتر سلامت ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╚🍧╝میکاپ مجلسی ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╔💓╗؛𝗕𝗜𝗢 عـربی ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻
𖧹 ╚🍧╝رُمــآنِ اَربآبی ⥂ 𝗝𝗼𝗶𝗻

╚═══════===💓===════════╝

"جهت‌شرکت‌در‌لیست‌کلیک‌کنید↪️"

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

01 Dec, 12:35


داری سعی میکنی بهم آسیب بزنی؟
مث اینکه خبر نداری من چیارو پشت سر گذاشتم
.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

01 Dec, 12:31


🤍• MOoD!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

01 Dec, 11:46


#پارت‌چهارصدو‌سی‌مغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






منتظر نشستم تا جواب بیاد ازش!

تو این حال گوشیم زنگ خورد!
مثل وحشیا حمله ور شدم!
پویا بود!
ساعت ۵ صب پویا چرا باید بهم زنگ میزد!

با نگرانی جواب دادم: الو؟

پویا با صدای درب و داغونش گف: تمنا کجایی؟

من: چیشده؟ چرا صدات همچین میاد؟


پویا: با شاهان دعوا کردین اره؟


من: چرا میپرسی چیزی شده؟

پویا: شاهان اومد اینجا تا جون داشتم کتکم زد لعنتی!


من: چییییی؟

پویا: آره! ببین تمنا این اصلا کار درستی نیس! من چیکار کردم مگه؟


من: من شرمندم! درستش میکنم قول میدم!

و بدون اینک منتظر جوابش باشم قطع کردم!

دوباره زنگ زدم به شاهان.
بعد چند بوق جواب داد: بله؟

من: کجایی تو؟ باید باهات حرف بزنم!

شاهان: من نمیخوام!

من: اشتباه میکنی! نیم ساعت دیگ تو پارک همیشگی!

و زود قطع کردم تا نتونه مخالفت کنه!

از خونه زدم بیرون!
پیاده تا پارک نیم ساعت راه بود!

وقتی رسیدم دیدم اونجاس و رو نیمکت نشسته!

رفتم کنارش!

یکم تو سکوت گذشت که گف: دعوت کردی که سکوت کنی؟

بدون مقدمه شروع ب حرف زدن کردم: من هیچ وقت بهت خیانت نکردم و نمیکنم چون به غیر از علاقه، بهت احترام قائلم! به اندازه کافی برات احترام قائلم که باهات صحبت کنم و مشکلاتمونو حل کنیم.
من به اندازه ای بهت ارزش دادم که تورو به بقیه ترجیح بدم.
من اونقدری بهت اعتماد دارم که آیندمو با تو ساختم.
من اونقدری بهت نزدیکم که بهترین دوستت باشم بیشتر از این که فقط همسرت باشم!
من به اندازه کافی دیوونه هستم که هرجا می‌ری و هرکار می‌کنی کنارت باشم. مهم نیست که چه زمانی باشه.
و در آخر من اونقدری دوستت دارم که کنارت بمونم و نذارم احساس تنهایی کنی یا چیز دیگه! پس نباید از من انتظار خیانت داشته باشی شاهان! من صدم رو تو این رابطه گذاشتم! الان هم ازت فقط و فقط یه چیز میخوام، که باورم کنی، که نزاری اونی ک داره این کارو باهامون میکنه موفق بشه! میخوام دوباره دست ب دست هم بدیم نزاریم احدی رابطه مارو بهم بزنه! تو شک داری به من؟ اوکی! من حاضرم همه جوره خودمو بهت ثابت کنم! حتی...

گفتنش برام سخت بود! چنتا نفس عمیق کشیدم و گفتم: حتی میتونی از ترانه تست دی ان ای بگیری!

هیچی نمی‌گفت و با اخم به زمین خیره شده بود!

من: شاهان لطفا بیا همدست شیم و دست این کثافتی که داره باهامون این کارو میکنه رو، رو کنیم!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

01 Dec, 05:50


آنچه جرات میخواهد
دوام آوردن است
.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

01 Dec, 05:45


مثل نفس هایم..!:)
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

30 Nov, 17:45


🤍• MOoD!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

30 Nov, 17:14


#پارت‌چهارصدو‌بیست‌‌و‌نه‌مغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






یکم گذشت و در باز شد!

حمله ور شدم سمتش و بدون معطلی یه مشت تو دهنش کوبیدم، با این ضربه پخش زمین شد!


پویا: هییییی چتههههه؟


شاهان: پاشو عوضی پاشو!


پاشد و گف: یعنی چی نصف شب اومدی این رفتار هارو از خودت نشون میدی؟


شاهان: توعه لاشی حقققق نداری دور بر زن من بپلکی عوضیه سگ!


پویا: نه که خیلی قدرشو میدونی!


همین حرفش کافی بود سگ بشم!


حمله ور شدم سمتش!
هم زدم هم خوردم!
حس میکردم شخصه تو عکس این پسرس!



"تمنا" :

دیگ داشتم از حال میرفتم!

پاشدم و رفتم زیر دوش آب سرد!

باید ی کاری میکردم!

کسی داشت با زندگیم بازی می‌کرد!

نباید این اجازه رو میدادم!

شاهان وجود من بود!

نمیتونستم ازش متنفرم بشم!

از دید شاهان که ب قضیه نگاه میکردم میدیدم که حق داره!

منم وقتی عکساشو دیدم دیوونه شدم!

اره! باید یه کاری میکردم!

بخاطر ترانه. بخاطر عشقم نسبت ب شاهان!
دستی رو شکمم کشیدم!
بخاطر این کوچولو!


از حموم بیرون اومدم و رفتم اتاق خودمون!

شاهان نبود!

لباسامو عوض کردم!

عکس سونوگرافی رو تو کمد قایم کردم!

موهامو خشک کردم و دم اسبی بستم!

یکم آرایش کردم! ساعت شده بود ۵ صبح!

گوشیمو برداشتم!

دو دل بودم! میخواستم با شاهان حرف بزنم!
زنگ بزنم یا ن!

دلو زدم ب دریا!

جواب نداد!
پیم دادم: باید باهات حرف بزنم!

یه نقشه هایی تو سرم بود!

این ی بازی کثیف بود که نمیدونم کدوم سگی شروع کرده بود!

عیب نداره! بازی می‌کنیم!

ببینیم کی برنده میشه!

من دیگ اون تمنا ۱۹ ساله نیستم ک از خونه فرار کرده بود!

من الان تمنا اشراف زاده بودم!

زنی که از درد هاش زاده شده!
زنی که خودش رو از نو ساخته!

من خیلی قوی تر از این حرفام که با این بازی ها بشکنم!

نه خودم میشکنم! نه اجازه میدم شاهان بشکنه!
بخاطر بچه هام!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

30 Nov, 05:50


وفاداری لطف نیست،
بخشی از اصالته
.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

30 Nov, 05:45


ماییم و...!:)
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

29 Nov, 19:53


سلام دوستان
امیدوارم حالتون مثل ذاتتون باشه:)
آیدی ادمین کانالمون تو بیوی چنل هست🍓اگه کپی دید یا کار بسیییی واجبی داشتین میتونید ب ایشون بگید تا بهم اطلاع بده🫶🏼مزاحم شید بلاک میکنه🤷🏼‍♀

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

29 Nov, 18:49


چنل کوچولوم رو حمایت کنید انرژی بگیرم واسه پارت های بعدی🥹🍓
https://t.me/inm_shod_tajrobe

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

29 Nov, 18:32


#پارت‌چهارصدو‌بیست‌‌و‌هشت‌مغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






شاهان اومد و گف: این بود اون عشق و عاشقی که میگفتی؟ میزدی ب سینت میگفتی شش سال منتظرت بودم؟ ارررره؟

نمیتونستم حرف بزنم لال شده بودم!
چونم از شدت گریه میلرزید!

حرفاش برام خیلی سنگین بود!

این عکسا؟ خدایِ من!...

تو تختخواب تو بغل ی نفر، اونم تو چه وضع بودم! قیافه مرتیکه معلوم نبود! ولی من قشنگ معلوم بودم و بغلش کرده بودم!

دستمو گرفت و محکم فشار داد و گفت: جواب منو بده! اشکات جوابی ک من میخوام نیستن!

گریه اجازه نمی‌داد حرف بزنم!

محکم تکونم داد!

میخواستم دهن وا کنم بگم حامله‌م اینجوری نکن که با سوالش ضربه دوم رو بهم زد: اصلا تو مطمئنی ترانه دختر منه؟

ی لحظه خفه شدم!
اشکام تو چشام خشک شدن!
دستمو از دستش بیرون کشیدم و با تمام توانم تو صورتش کوبیدم!


مثل خودش داد زدم: خفه شو! خفههههه شوووووو! تو هنووووز منو نشناختی نههه؟ خاک تو سر من! خاک تووو سر من!

از اتاق زدم بیرون و درو با تموم توانم کوبیدم!

رفتم اتاق مهمان و درو از پشت قفل کردم!

رو تخت نشستم و بلند بلند گریه کردم!


"شاهان" :


داشتم دیوونه میشدم! دوس داشتم حرف بزنه خودش رو توجیح کنه!

سیلی رو زد و رفت!
با رفتنش رو زانو هام افتادم!
قلبم داشت از جاش درمیومد!
این عکسا نباید واقعیت میبودن !
تمنا فقط مال من بود! فقط محکوم ب من بود! اون حق نداشت جز من با کسی دیگ باشه! حتی شده ب اجبار!
من به هیچ عنوان نمیذاشتم تمنا از من دور شه! حتی اگ خیانت کرده بود!
درسته دیگ نمیتونستم مثل قبل باهاش باشم! ولی اون مال من بود!
به هر قیمتی که شده...!


اول باید پیدا میکردم که اون مرتیکه کیه!

دو گزینه ب ذهنم می‌رسید!
پویا و رامین!


از اتاق زدم بیرون!

زنگ زدم احمد!
بعد چند بوق جواب داد: جانم ارباب؟

من: خونه این پویا رو میشناسی؟

احمد که خوابالو بود گف: پویا کیه؟

داد زدم: همین پسرههههه که زیاد ب پر و بال تمنا میپیچه!

احمد: آهان! ۵ دیقه اجازه بدین بهتون لوکیشن بدم!

من: سریع!

چشمی گف! قطع کردم !

از عمارت بیرون رفتم و سوار ماشینم شدم!

باید میفهمیدم موضوع چیه!
این مرتیکه هرکی بود راحت میتونست بینمون نفوذ کنه!

عکسای من تو پارتی.
این متن ک تو جیبم بود.
و این عکسای لعنتی از تمنا!


مشتی رو فرمون ماشین کوبیدم و با تموم وجودم داد زدم!


با فکر اینک تمنا به غیر من با کسی دیگ...
نه نه!

حتی فکرشم وحشتناااااک بود!

بغض داشت خفم میکرد!
قلبم ازم خواهش میکرد ک باور نکنم!
ولی چشمام! چشمام چی؟
من اون عکسا رو با چشمای خودم دیدم!


صدای پیم گوشیم اومد!

احمد لوکیشن داده بود!

آدرس رو نگاه کردم و با سرعت ب طرف اون خراب شده رفتم!


بعد چند مین رسیدم! ساعت ۳ شب بود!
از ماشین پیاده شدم و لگد محکمی به در زدم!

دوباره هی پشت سر هم لگد زدم و دا زدم: درروووو باز کن توووله سگ!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

29 Nov, 14:31


🤍• MOoD!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

29 Nov, 05:50


من واقعا زیادی نازم،
واسه این حجم از استرس و فشار.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

29 Nov, 05:45


شاید فردا برم از دست:)
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

28 Nov, 19:50


🤍• MOoD!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

28 Nov, 19:26


#پارت‌چهارصدو‌بیست‌‌و‌هشت‌مغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






درحالی که صدام میلرزید پرسیدم: مطمئنید آقای دکتر؟


دکتر: بله خانوم اشراف زاده! یک‌ونیم ماهتونه!


خدای من! چطور متوجه نشده بودم؟ اعصابم شدیدا خورد بود!


شاردا: وای خدا! تبریک میگم تمنا! بزار زنگ بزنم شاهان سریع بیاد!


سریع گفتم: نه شاردا! نمیخوام فعلا بدونه!


صمد: بعدا بدونه ازش مخفی کردی خون به پا میکنه!


من: بیخود میکنه! حق حرف زدن هم نداره اون!


دکتر فهمید موندنش جایز نیس از اتاق رفت بیرون!


شاردا: باز چیشده؟ حالت چرا بد شده بود؟ باز سر افسون دعوا کردین؟

من: نه! داداش عزیزگرامیت ازم پرسید که بهش خیانت کردم! منی ک شش سال تموم با نبودنش مردم و زنده شدم حقم این سوال مسخره نیست!


صمد: شاهان خیلی عجیب شده! انگار زیر سلطه کسی قرار گرفته!


من: واقعا برام مهم نیست دیگه من ...

با صدای تلفن صمد حرفم نیمه موند!

صمد: شاهانه! ببین تمنا! بهتره بهش بگی! ازت به عنوان یه برادر خواهش میکنم!

من: باشه! نگو اینجاییم! شب یه جوری بهش میگم!

باشه ای گفت و از اتاق رفت بیرون تا باهاش حرف بزنه!

شاردا: کار خوبی میکنی ! بدونه بهتره!
.
.
‌‌.
.
نصف شب بود برگشته بودیم خونه!

چراغای همه جا خاموش بود!

شاردا: ببرمت اتاقت؟

من: نه دیگه خودم میرم! دستتون درد نکنه! شب بخیر!

شاردا: شببخیر!

عکس سونوگرافی تو دستمو مچاله کردم و با استرس به طبقه بالا رفتم!

در اتاقو باز کردم!

تاریک بود! چراغو روشن کردم و متوجه شاهان شدم که رو تخت نشسته! با همون لباسایی که تو مهمونی تنش بود!

نه نگاهم کرد نه حالمو پرسید!

حوصله مقدمه چینی نداشتم! میخواستم بهش بدون هیچ حرف اضافی بگم!

من: میخوام ی چیزی بهت بگم!

یهو پاشد و چنتا عکسو پرت کرد تو صورتم!

شکه شدم!
مات و مبهوت نگاهش کردم! این کار یعنی چی؟

خم شدم و عکسا رو برداشتم!.

با دیدن عکسا شک دوم بهم وارد شد!

نه نه! این یعنی چی؟

یهو نعره کشید: واااااسه این بهم سیلی زدیییییی کثافت؟ اره؟ خاک تو سر منننن! مال کیه؟ این عکس ماله کیه؟

با تته پته گفتم: نه‌..نه نه! م‌..من نمیدونم! ای‌.‌‌.. این امکان نداره!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

23 Nov, 17:53


طبیعیه‌باصداش‌اشکم‌دربیاد:)؟

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

23 Nov, 16:48


#پارت‌چهارصدو‌بیست‌‌و‌سه‌مغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






من: نمیدونم. فک کن ببین چی میتونه شده باشه؟

با ناراحتی تو چشام زل زد و گفت: یعنی میخوای بگی من باعث شدم؟

هیچی نگفتم و دستمو از دستش بیرون کشیدم!

تمنا: نمیفهمم! میشه بگی چیشده؟

من: هیچی نشده بیا برو تو جشن شرکت کن!

ناراحت شد و از پیشم رفت!

طبق معمول پویا رفت کنارش و چیزی پرسید و تمنا با ناراحتی جوابشو داد!

اعصابم واقعا خورد بود!

دست تو جیب شلوارم کردم و حس کردم کاغذی توشه!

در آوردم!

یه کاغد کوچیک بود!

باز کردم.
فقط ی متن توش نوشته شده بود!

با دیدن متن اخمام تو هم رفت!

خون به مغزم نمی‌رسید!

حس میکردم نفس هام ب شمارش افتادن!

عرق سرد رو پیشونیم نشست!

این یعنی چی؟

نوشته شده بود:
(مطمئنی ترانه دختر خودته؟ از تو این ساده لوحی بعیده!)

کاغذ رو تو دستم مچاله کردم!

اینو کی میتونست تو جیبم گذاشته باشه!

یهو چشمم ب پویا و تمنا افتاد!

دست پویا رو شونه تمنا بود و داشت باهاش حرف می‌زد!

دوس داشتم برم و اون دست کثیفشو بشکونم ولی عاجز بودم!

نمیتونستم تکون بخورم!

انگار یکی گلوم رو گرفته بود و فشار میداد!

نگاهم رو ترانه قفل شد!

شادو خندون داشت با آیهان می‌رقصید!

حتی فکر اینک ترانه دختر من نباشه داغونم میکرد!

چند تا نفس عمیق کشیدم ک بتونم به خودم بیام!

صدای آهنگ قطع شد و نوبت مراسم عقد بود!

دوس داشتم مراسمو بهم بزنم و از تمنا حساب پس بگیرم!

از یه طرف هم منطقم بهم میگف که این یک دروغ چرته!



"تمنا":

رفتار شاهان واقعا برام آزار دهنده بود!

وقتی باهام بد بود حس میکردم به هیچ کس و هیجا تعلق ندارم!

و این حس تعلق نداشتن داشت از درون نابودم می‌کرد.

یه روز باهام خوب بود یا روز بد!

انگار رابطه ما دیگه جونی برای ادامه دادن نداشت!

من واقعا آرامش میخواستم!

ولی ما هیچ کدوم به هم دیگه آرامش نمی‌دادیم!

میدونم دوسم داره!
منم دیوونه وار عاشقش بودم!

ولی دیگه حال همدیگه رو خوب نمی‌کردیم!

کم محلی شاهان به من و کله شقی من نسبت به اون واقعا آزاد دهنده بود!

انگار تو این شش سال دوری، به نبود هم عادت کرده بودیم!

من نزدیکش میشدم اون پس میزد منو!
اون نزدیک می‌شد من پسش میزدم!

من دیگه از این جنگ جدال خسته شده بودم!

باید با شاهان حرف میزدم!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

23 Nov, 05:50


هرچه جلوتر میرویم
سکوتی عجیب مرا فرا میگیرد
.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

23 Nov, 05:45


باشه؟ (:
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

22 Nov, 19:58


https://t.me/inm_shod_tajrobe
میشه‌چنل‌کوچولوم‌حمایت‌شه:)🍓

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

22 Nov, 18:30


#پارت‌چهارصدو‌بیست‌‌و‌دومغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






بیخیال شدم و از عمارت زدم بیرون!

شاید تمنا داشت اینجوری انتقام میگرفت ازم!

من نزدیک افسون میشدم اونم نزدیک رامین!

.
.
.
"تمنا":

تند تند داشتم لباسای ترانه رو تنش میکردم!

امروز عقد تیام و رزا بود و آرایشگر خیلی دیر کارمو تموم کرده بود!

همه مهمونا رسیده بودن و مننننن،
منی ک خواهر شوهر بودم،
هنوز آماده نبودم!!

ترانه هم زود آماده کردم و دوان دوان از اتاق زدم بیرون!


همه اون وسط میرقصیدن! خدایا حتی تیام و رزا هم اومده بودن!

اون وسط عین ماه می‌درخشیدن!

با تموم وجودم براشون آرزوی خوشبختی میکردم!

پویا هم بود! با تیام رفیق جون جونی بود معلوم بود که میاد!

رفتم و با مهمونا احوال پرسی کردم!

پویا با دیدنم اومد نزدیکم و باهام دست داد!

پویا: خیلی تبریک میگم عزیزم! بلاخره خواهرشوهر شدی!

خندیدم و گفتم: ممنونم! اره دیگ بلاخره عقده هامو قراره سر یکی خالی کنم!

پویا: عوووو! پس انگار بازم تراپی نیاز شدی اره؟ داری نقشه های شوم میکشی!

خندیدم و گفتم: گمشو بابا میمون!


"شاهان":


خون خونمو می‌خورد ولی خودمو بیخیال نشون میدادم!

خودش میدونست ازش متنفرم پس نباید میرف تا باهاش حرف بزنه!

با صدای افسون رشته افکارم پاره شد: شاهان دستت!

بله! جام شراب تو دستم شکسته بود و دستمو بریده بود!

افسون: باید دستتو پانسمان کنیم!

من: نیازی نیست خوبم!

افسون: میدونی ک نیاز باشه کشون کشون میبرمت! منم زخم دارم پس اذیتم نکن!

زیر لب لعنتی به جفتشون فرستادم و با افسون رفتم اتاق درمان!

دستمو ضدعفونی کرد و بعد شروع کرد به باند پیچی!

افسون: اینکارو با خودت نکن! میدونم اعصابت خورد میشه ولی نباید اینکارو هم با خودت بکنی!

از بین دندونام غریدم: میدونه ازش متنفرم!

افسون: خب شاید دوستیشون خیلی باهم صمیمیه!

من: بیخود!

افسون: میدونم بیخود میکنه ولی وقتی همو دوس دارن تو هرچقدر محدود کنی اونا بازم به دوستیشون ادامه میدن!

با اخم وحشتناکم نگاهش کردم!

من: تو قانون من این چیزای مسخره جایی نداره!

باندپیچی دستمو تموم کرد و گفت: خب تموم شد! پاشو برو و مراقب خودت و اطرافت باش!

لبخندی زد و از اتاق بیرون رفت!

منم پاشدم و رفتم پیش مهمونا!

تمنا متوجه من شد و اومد نزدیکم و پرسید: کجا بودی؟

دستمو رو هوا تکون دادم و گفتم: مهمه برات؟

تمنا: وااا یعنی چی مهمه برات؟ دستت چیشده؟

میخواست دستمو بگیره نزاشتم!

اخم کرد و گفت: میزنمتا! ببینم دستتو!

دستمو گرفت و آروم انگشتشو روش کشید و گفت: بمیرم! چیشده؟ صبح که حالت خوب بود؟

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

22 Nov, 16:50


_گفته‌بودی‌که‌هرگزمن‌رو
یادت‌نمیره:)

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

22 Nov, 05:50


- چرا به هیشکی نگفتی؟
+ چون هیشکی نپرسید
.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

22 Nov, 05:45


چه زیبا گفتن فروغی جان..:))
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

21 Nov, 19:32


دلم میخواد زندگیمو بدم دست یکی بگم اینو یه دقیقه میگیری؟ بعد فرار کنم :)

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

21 Nov, 12:31


من‌این‌آهنگُ‌زندگی‌کردم:)

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

21 Nov, 12:29


نشستم فیلم پنج فوت فاصله رو نگاه کردم، زندگی من غمگین تر از این بود که بخاطر این فیلم گریه کنم:))

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

21 Nov, 12:15


#پارت‌چهارصدو‌بیست‌‌و‌یک‌مغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






رامین: من میرم ولی این، اینجا نمیمونه شاهان خان!

شاهان: هررری!

رامین داشت از عمارت بیرون میرفت!
پشت سرش رفتم!

من: رامین وایسا!

ایستاد و نگام کرد!

من: ی سوال دارم!

رامین: جانم؟

جانم و کوفت!

من: افسون رو میشناسی؟

رامین: افسون؟ همون دختره ک اینجاس؟

من: آره!

رامین: نه نمیشناسم!

من: پس از کجا فهمیدی این دختره تو خونه رو میگم! تو ک نگاهش هم نکردی!

رامین: اینکه نگاه نکردم ب این معنی نیس ک کلا ندیدمش! یه چند بار تو شهر دیدمش ولی شناختی ازش ندارم! خدمتکاره؟

من: آهان. نه خدمتکار نیستش!

رامین: آها. خلاصه مراقب باش چشممو نگرفت!

من: عه نه بابا؟ هرچی باشه از تو که بهتره!

رامین: من فقط عاشق بودم همین. آدم عاشق دست به هرکاری میزنه مطمئن باش!

گفت و بدون اینک منتظر حرفی از جانب من باشه رفت!

برگشتم عمارت و دیدم ک شاهان با اخم نگام میکنه. میدونستم بخاطر چیه!
اهمیتی ندادم و رفتم اتاقم ک قبل صبحونه ی دوش بگیرم!


"شاهان":


تمنا داشت رو اعصابم راه میرفت! مثلا چرا پشت سرش رفت!

تو افکار خودم غرق بودم ک افسون صدام زد: آقا شاهان یه لحظه میای اتاقم؟ کارت دارم!

گفت‌و رف اتاقش!

پشت سرش رفتم!

من: بگو؟

افسون: این پسره کیه؟

من: ربطی داره؟

افسون: نگاهش یه جوری بود. حواست بهش باشه! اصلا انتظار نداشتم تمنا پشت سرش بره!

آخ تمنا آخ! همه فهمیدن رامین کثافته تو نفهمیدی!

من: تو فضولی نکن!

افسون: فضولی نمیکنم! فقط میگم تمنا نباید پشت سرش میرفت وقتی میدونه اون دشمن توعه!

من: تو از کجا میدونی اون دشمن منه؟

افسون: اگ دشمنت نبود ک وسط خونه اونجوری دعوا نمیکردین مگ ن؟ بعدشم به من چه؟ من چون دوست دارم میگم حواستو جمع کنی از اونی که دوسش داری تلنگر نخوری!

دیگ دوست نداشتم حرفاشو بشنوم و از اتاقش زدم بیرون! دوس داشتم برم پیش تمنا و آدمش کنم!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

21 Nov, 09:48


آقای‌معین‌نباید‌الان‌‌که‌حال‌هممون‌
بده‌آهنگ‌میدادی‌بیرون:)

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

21 Nov, 05:50


دوست داشتن
تجسم داشتن است
و تو تمام وقت
بی آنکه بدانی در آغوش منی
.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

21 Nov, 05:45


حسم به تو تعریفی‌ از
ابدیته :)
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

20 Nov, 17:51


https://t.me/mamnooehmn
رمان ممنوعه

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

20 Nov, 05:50


و نگاهت عزیزم
همان نگاهت در آغوشم گرفت.
.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

20 Nov, 05:45


یه روز منو تو
تو یه خونه
عجب خیال زیبایی!:)
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

19 Nov, 17:20


_تلخیُ‌تو‌خوب‌بلدی
شیرین‌بودن‌کار‌تو‌نیست
روزای‌خوبت‌بامنه‌
که‌دیگه‌قسمت‌تو‌نیست(:

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

19 Nov, 16:42


_یه‌جورایی‌داره‌حال‌منُ‌توصیف‌میکنه:)

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

19 Nov, 15:53


هرچی گفتن دربارم باور کن!
از من هیچی بعید نیست دیگه
.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

19 Nov, 15:43


#پارت‌چهارصدو‌بیست‌مغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






شاهان: ی بار مریض شده بود فهمیده بودم!

من: کجا مریض شده بود؟ تو چرا دقیقا کنارش بودی؟

دستی تو موهاش کشید و گفت: تمنا واقعا نمیخوای تموم کنی؟ خسته شدم از بحث مسخره افسون!

من: منم خسته شدم ولی تو تا زمانی که اینقد دور بر ایشون بپلکی و اینجوری ابراز نگرانی براش کنی معلومه که منم اینکارو میکنم!

هیچی نگف و فقط نگام کرد!
واقعا هم من هم اون از این بحث مسخره خسته شده بودیم!
دیگ ادامه ندادم و...!


صبح با صدای فریاد بیدار شدم!

شاهان پیشم نبود!

ااز اتاق زدم بیرون و دیدم ک بله!

شاهان داشت با رامین دعوا میکرد!

رامین: بابا بسه دیگ!

شاهان: تو داری یه غلطی میکنی و من یه روز میفهمم چیکار میکنی!

رامین: چون نزاشتم ماشینم رو بگردن یعنی حتما یه کاری میکنم!؟ داشتم میرفتم تهران تا یکیو ببینم. همین!

شاهان: واس همون مث سگ فرار کردی؟

با این حرف شاهان رامین حمله کرد و یقه شاهان رو گرفت!

شاهان هم متقابلا یقه اون رو!

صمد سعی داشت جداشون کنه!

دیگ داشت اعصابم خورد می‌شد!

درحالی ک از پله ها میومدم پایین داد زدم: هییییییی چخبره؟

انگار ن انگار با اونام! با صدای اونا افسون خانوم هم از اتاقشون بیرون اومدن!

شاهان: گمشو از خونه من بیرون!

رامین: نمیرم ببینم میخوای چیکار کنی!

شاهان داشت مشتش رو بالا می‌آورد که بزنه تو صورت رامین ک زود جلوش رو گرفتم!

من: تو این خونه دوتا بچه هست! بس کنید!

از هم جدا شدن!

ی نگاه ب افسون انداختم!

داشت ی جوری رامین رو نگاه می‌کرد!
انگار مضطرب بود!

ولی رامین اصلا نگاهش نمی‌کرد!

یه دلشوره عجیبی به جونم افتاد!

نمیدونم چرا ولی ی حال عجیبی بهم دست داد!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

19 Nov, 12:05


_خداحافظ‌عشق‌اولم:)

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

19 Nov, 05:50


غصه ات پایان ندارد
در هزار و یک شب من ..!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

19 Nov, 05:45


چقده سخته بی تو
شبمو صب کنم:)
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

18 Nov, 19:28


اشک ریختم تا اینو فهمیدم:
« آنکه خواست ترکت کند ، از روزنه ی در راهی پیدا کرد و رفت . و آنکه خواست در کنار تو باقی بماند ، از دیوارهای بلند دروازه ای ساخت! »

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

18 Nov, 19:02


_امشب‌با‌این‌آهنگ‌کلی‌اشک‌ریختم:)
گوش‌بدید‌حتما!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

18 Nov, 18:04


#پارت‌چهارصدو‌نوزده‌مغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






یکم بزنو بکوب کردیم و برگشتیم خونه!

باید هرچی زودتر برنامه ریزی میکردیم!

صمد باحال پریشون رو مبل بود! با دیدنش خندم گرف!

افسون خانوم هم تو پذیرایی نشسته بود!

صمد: خداروشکر تشریف آوردین چون من دیگ نمیتونستم!

شاردا: الهی بمیرم برات !

صمد خودشو لوس کرد و پاشدن رفتن اتاقشون!

افسون: مبارک شد ایشالا؟

تیام جوابشو داد: خیلی وقت بود مبارک شده بود! فقط ی انگشتر باید مینداختیم که اونم اوکی کردیم!

ماشالا داداش خودم! حال کردم اصلا!

افسون: فقط خواستم تبریک بگم همین!

بعد دستشو گذاشت رو سرش و چند نفس عمیق کشید!

یهو شاهان گف: چیشد خوبی؟

افسون سری تکون داد و چیزی نگفت!

خواست پاشه که انگاری سرش گیج رفت!

شاهان زود رف کنارشو بازوش رو گرفت و کمک کرد بشینه!

ناخودآگاه یه تای آبروم رف بالا!

خون خونمو می‌خورد! داشتم دیوونه میشدم! به تو چه چیشده!

افسون: خوبم ممنونم!

شاهان: انسولین نیاز نیست؟

چشام دیگه داشت از حدقه درمیومد!
همینطور چشای مامان و بقیه!

افسون: نه خوبم فقط یکم خسته شدم!

شاهان: باشه. برو اتاقت استراحت کن زیاد ننشین!

دیگ نتونستم این بحث مسخره رو تحمل کنم و با قدم های بلند راه اتاقم رو گرفتم!

همین ک رسیدم گلدون کوچولوی روی عسلی برداشتم و محکم کوبیدم زمین!

دوس داشتم محکم جیغ بزنم و تک تک موهای روی سر افسون رو بکنم!

شاهان کثافت! از کجا میدونست ایشون مررررض قند داره و نیاز ب انسولین داره؟

امیدوارم چشاش سر این مرض کور بشه!

داشتم با حرص لباسامو درمیاوردم ک شاهان اومد اتاق و با دیدنم گف: عاااو چه خوش موقع اومدم!

با این حرفش بیشتر کفری شدم و گفتم: فقط خفه شو شاهان! خفه!

شاهان: باز چته؟

من: یعنی نمیدونی چمه؟

شاهان: بخاطر افسون اره؟

من: نه په! اون همه آدم به تو مونده بود بری خودتو واسش شیرین کنی!

شاهان: درست حرف بزن تمنا!

من: درست حرف نزنم میخوای چیکار کنی؟

وحشتناک نگام کرد! خواست دهن باز کنه که پشیمون شد و چنتا نفس عمیق کشید!

با صدای نسبتا بلند گفتم: تو از کجا میدونی اون مریضی قند داره هان؟

شاهان: صداتو بیار پایین!

من: تو اول جواب منو بده!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

15 Nov, 14:09


https://t.me/kopiazmn
اینقد از من کپی نکنید🙂یکم خودتون باشید احمق ها!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

15 Nov, 13:06


من یکیو میخوام اونقدر دوسم داشته باشه که بتونه عشقشو فریاد بزنه و همه جا بگه من دوس دختر دارم.
یکیو میخوام برام بجنگه و یه شب منو نبینه صدامو نشنوه نتونه بخوابه.
یکیو میخوام پناه‌گاهم باشه و بتونم بهش تکیه کنم‌.
یکیو میخوام که عکسمو بزاره بکگراند گوشیش.
یکیو میخوام وقتی یه دختر بهش نخ میده برگرده بگه یه موی گندیده دوس دخترمو به صد تا مثل تو نمیدم.
یکیو میخوام بشیم مرحم دردای هم بشیم آدم امن هم.
یکیو میخوام که وقتی باهاش قهر میکنم نازمو بخره نه اینکه بزاره ناراحت بخوابم.
یکیو میخوام عاشقیو بلد باشه و بمونه واسم‌.
یکیو میخوام که ترس از دست دادنشو نداشته باشم بدونم که هر اتفاقی بیوفته ازهم جدا نمیشیم.
یکیو میخوام بغلم کنه دم گوشم بگه ببین من دوست دارما، میکشمت اگه چشات به غیر من کسیو ببینه‌ تو مال خودمی.
یکیو میخوام که بدونم چند سال هم منتظرش بمونم ارزششو داره تهش رسیدنه.
یکیو میخوام اگه کسی مخالف ما بود بگه تو اصلا ناراحت نشیا، بسپارش به من ردیفش میکنم اگه هم نشد میام میندازمت رو دوشم و میبرمت جایی ک دست هیشکی به ما و عشقمون نرسه.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

15 Nov, 11:31


تاحالا عکس یکیو از روی گوشی بوسیدید؟(:

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

15 Nov, 11:02


#پارت‌چهارصدو‌شانزده‌مغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






با لحنی که سعی می‌کردم عصبی نباشه گفتم: اوکی. پس برو بیرون من یکم استراحت کنم!


ترانه: اینجا خونه ماعه. منم هرجا دلم خواست بازی می‌کنم!


دیگه داشت رو مخم راه میرفت! میخواستم جوابشو بدم ک شاردا خانوم پیداش شد!


بهم لبخند زد و گفت: خدا بده نده. خوبی؟

من: مرسی عزیزم. خوبم!

سری تکون داد و رو به ترانه گف: عمه جون بیا بریم خاله استراحت کنه. آیهان هم داشت دنبال تو میگشتااا!

بعد دستشو گرفت و از اتاق رفتن بیرون!

پاشدم و درو از پشت قفل کردم و زنگ زدم ب آقا!

بعد چن بوق جواب داد: بله؟

من: سلام خوبی؟ من نفوذ کردم!

خندید و گفت: تو واقعا دیوونه ای! اصلا فکرشم نمیکردم بتونی همچین کاری کنی!

من: گفتم ک من واسه بدست آوردن شاهان و موکحم دست به هرکاری میزنم. درسته درد داشت ولی ارزش هم داشت! راستی دیگ من خونه نیستم رسول رو هم بفرست بره!

جواب داد: اوکی میفرستم. من هم دیگه کم کم باید وارد نقشه بشم بیام کمک. فقط بگو ببینم، رسول چاقو رو فرو کرد تو شکمت یا خودت؟

من: بنظرت؟

گف: نمیدونم چون تو غیر قابل پیش بینی هستی!

خندیدم و گفتم: درسته. خودم زدم. رسول گف نمیتونم خواهر خودمو زخمی کنم!

درحالی که رگه های خنده تو صداش بود گف: میدونستم کار خودته. واقعا دختر عجیبی هستی. اینجوری بری مزد همه کارهاتو میگیری مطمئن باش!

من: مطمئنم میگیرم!

خندید و گوشیو قطع کرد! رفتم قفل درو باز کردم تا شک نکنن!

دیگ الان نزدیک شاهان بودم.

الان نوبت شاهان بود ک کم کم به تمنای عزیزش شک کنه! بعد اینک بذر شک رو تو دلش کاشتم، نوبت عکسها بود. عکسهایی ک جدایی شاهان و تمنا رو تضمین میکرد!


"تمنا":


من: نمیدونم کار درستی کردم یا نه ولی خب دلم براش میسوخت!

شاردا: میفهممت! چون یه جورایی داستانتون شبیهه اینجوری دلسوزی میکنی!

من: شاید. فقط امیدوارم پشیمون نشم!

شاردا: من اینجاماااا. بخدا کسی بخواد ب رابطه شما صدمه بزنه با جفت دستام خفش میکنم!

من: قربون شما برم من خواهرشوهر جونم!

ابروهاشو بالا انداخت و لبخند شیطونی زد!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

15 Nov, 05:50


من دوست نداشتم؟
من بین تو و سلامت روانم
تورو انتخاب کرده بودم.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

15 Nov, 05:45


ولی کاش حداقل یه شبو تو بغلت صبح میکردم:)
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

15 Nov, 05:30


تکست‌های این چنل حکم تراپی رو داره>>
@TEXT_MOOD💜
نکته‌های روانشناسی راجب رابطه :)))
@Ravan_Trapy ❤️‍🩹🦋

─────────────────
👾 حس خوب من
➫@motivational78
🌂 فواید بوسیدن تو
➫@asman_del
👾 بیو تکست سنگین
➫@text_bio_sangin
🌂 عاشـقانہ هاے منـو عشـقممم
➫@rain_lovee
👾 دلتنگ بیقرارتم عشقم
➫@megpz
🌂 کلیپهای جنجالی اینستاگرام
➫@donyaye_Takahang
👾 پروفایل دخترونه پسرونه
➫@profailroyaye
🌂 کلیپهای عاشقانه اینستاگرام
➫@insta_clip_love
👾 جوک خنده باحال
➫@khandovane1
🌂 آهنگای قفلی و مود
➫@CoCaeinmozeik
👾 ایده و ترفند دخترونه
➫@dokhtarnhe
🌂 تکست | تکخطی | بیو
➫@parvaz_chnlll
👾 کانال شعر غزل
➫@bhaji62
🌂 یک بغل شعر
➫@BI_MOLAAHEZEH
👾 کلیپ آهنگهای شاد
➫@profail4
🌂 فاز سنگین دپ
➫@Booghzeeshgh
👾 قربون صدقه عاشقانه
➫@Mylove_to
🌂 آلبوم راک و متال
➫@fall_and_pray
👾 دورت بگردم نفسم
➫@Cofe_eshqq
🌂 استوریجآت امام‌ رضـا
➫@mveum
👾 پادشاه قلبمی عشقم
➫@mztyh
🌂 منبع بیو گرافی
➫@ibio_mood
👾 عشـق مـنی 𝙇𝙊𝙑𝙀
➫@king_clips7883
🌂 فیگور / مانگا / پوستر
➫@anime_shop_tabriz
👾 حالخوب فقط اینجا
➫@iranmusic_official_1
🌂 عاشق تنها دلشکسته
➫@Ashghetanha1
👾 کپشن احمد شاملو
➫@Chavk_aM
🌂 رقص دنس عروسی
➫@Nabzekalaam
👾 غمگینِ حرف دل
➫@Diprees
🌂 تکست کپشن مود
➫@TextM0od
👾 آروم‌ِ دلّــم خُــدآ
➫@yadekhodaa_s
🌂 برای احترام به گوشهایت
➫@i52hrzi
👾دنیای سریال کیدرما
➫@SER_Korea
🌂 کلبه غم‌ درد
➫@Tnhhamm
👾 عکاس خودت باش
➫@PicsArrt
🌂 ضربان قلبمی عشقم
➫@colbeyelove
👾 داٰستٙ࣫اٰن چشۜ࣫مۘ‌ه࣬اٰی ٯ࣫ࣥشنۨگت
➫@feelakaa
🌂 کلیپ عاشقانه کوردی
➫@kordy2019
👾 ڪلیپہاے خنـده دار جوووڪ
➫@baraniti
🌂 طنز جنجالی اینستاگرام
➫@stikerstownandprofail
👾 ابزار ادیت خفن
➫@abzar_3dits
🌂 آرامشـم دلـبرجـانممم
➫@delbarrr_jan
👾 کپشن | استوری | مود
➫@Nafas_barvar
🌂 ڪلیـپہاے جدید /دلنوشـتہ
➫@StickerLogoPro
👾 تکخطی ادبی عاشقانـه
➫@HOPEE_IR
🌂میکاپ دخترونه دانشجویی
➫@ModeWorld_mag2
👾 رُمــآنِ اَربآبی عاشقانه
➫@parsedartanhayiii
─────────────────

کلیپ و آهنگ کوردی شاد💃
@kordy2019

─────────────────
"جهت‌شرکت‌در‌لیست‌کلیک‌کنید↪️"

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

14 Nov, 19:29


فرق خر مهره و گوهر تو نفهمیدی چیست
جنس پا خورده بازار خریدی، به درک...

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

14 Nov, 15:20


اخه‌هیشکی‌نمیگیره‌جای‌تورو
به‌جون‌تو‌،به‌جون‌تو‌،به‌جون‌تو:)
_🍂🎧

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

14 Nov, 11:36


#پارت‌چهارصدو‌پانزده‌مغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






تمنا نفس عمیقی کشید و گفت: که بیای...!

حرفشو خورد! میدونستم سیاست زنانش باعث شد ادامه حرفشو نگه!

شقیقه هاشو مالید و گف: اوکی! فقط چن روز تا وقتی که یه همخونه واست اوکی کنیم!

افسون لبخندی زد و درحالی ک اشکاشو پاک میکرد گف: ممنونم ازت تمنای قشنگم!

اصلا انتظار نداشتم تمنا قبول کنه!

از یک طرف هم میدونستم دلش ب حالش میسوزه!


"تمنا":


قبول کردم تا جلو چشام باشه!

قبول کردم تا این حسو ب شاهان بدم ک آقا من میخوام دوباره بهت اعتماد کنم!

قبول کردم چون دلم ب حالش سوخت و منو یاد خودم انداخت!

دیگ بیخیال فکر و خیال شدم و دستو شاهانو گرفتم و از اتاق بیرون اومدیم!

تو چشاش زل زدم و بدون مقدمه گفتم: وقتی میاد خونه ما تورو نزدیکش ببینم جفتتون رو آتیش میزنم، گفته باشم!

لبخند محوی رو لباش جای گرفت و پرسید: عه، چجوری میخوای آتیش بزنی؟

من: امتحانش مجانیه!

شاهان: نه ممنون نمیخوام امتحان کنم! من خودم زن دارم!

نیشم باز شد!
دست خودم نبود خیلی دوسش داشتم!
.
.
.
امروز افسون خانوم مرخص می‌شد! ی اتاق براش آماده کرده بودیم تو طبقه پایین که هم اذیت نشه هم نمیخواستم اتاقش بالا و نزدیک ما باشه!

به کمک احمد اومد و رفت اتاقش!



"افسون":

خیلی درد داشت ولی ارزششو هم داشت!
بلاخره برگشته بودم ب این خونه و نوبت اجرای پلن دوم بود!

دیگ نزدیک شاهان بودم و همه چی راحت تر بود .

تو افکار خودم غرق بودم ک ترانه خانوم پیداش شد!

با دیدن من گفت: عه تو همون جادوگری هستی که ازم ویشگون گرفتی!

دوس داشتم با همین دستام خفه کنم دختره احمقو ولی ناچار لبخند زدم و گفتم: نه عزیزم! اون موقع هم اشتباه متوجه شده بودی!

ترانه: من عزیزمه تو نیستم. جادوگر!

زور میزدم پا نشم بزنم لهش کنم!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

14 Nov, 05:50


میگویند انسان ها مرده پرستند؛
من بمیرم مرا میپرستی ؟

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

14 Nov, 05:45


در نِگاهَت، مانده چَشمم:)
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

13 Nov, 19:14


صد بار گفتم میروم، یک بار نشنیدم بمان!
یک بار گفتی میروم، صدقفله کردم خانه را :)

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

13 Nov, 16:40


گفتمت‌از‌عشق‌ُباور
گفتی‌از‌نگاه‌آخر، هعی:)
_🌔

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

13 Nov, 16:29


تو هر آهنگی که گوش می‌دم، پیدات می‌کنم.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

13 Nov, 15:49


#پارت‌چهارصدو‌چهارده‌مغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






من: اها. اون وقت میخوای کجا بمونی؟

با اون چشمای افسونگرش زل زد بهم و گفت: نمیدونم! ولی من دیگه هیچ وقت نمیتونم تنها باشم!

میخواستم حرفی بزنم ک گوشیم زنگ خورد!

تمنا بود!

از اتاق بیرون اومدم و ناچار جواب دادم ک بعدا دعوا نشه: جانم؟

تمنا: کجایی تو ببین چن ساعته رفتی؟ چیشده؟

من: راستشو بخوای به خونه افسون حمله شده چاقو خورده . اومدم بیمارستان ببینم چخبره!

هیچی نگف! میدونستم داره تو دلش جد و آباد من و افسون رو ب فوش میکشه!

منم چیزی نگفتم ک خودش حرفی بزنه!

یه چن لحظه بعد گف: منم میام!

من: ترانه خوابید؟

تمنا: آره!

من: احمدو میفرستم دنبالت تنها نیا!

تمنا: اوکی یکم سریع باش!

من: باشه. مراقبت کن!

و بدون اینو منتظر حرفی باشم قطع کردم.
ب احمد خبر دادم بره دنبال تمنا و برگشتم تو اتاق! افسون همچنان بی صدا داشت اشک میریخت! معلوم بود خیلی ترسیده!

هیچی نگفتم و اجازه دادم خودشو خالی کنه!

نیم ساعت نگذشته بود ک تمنا اومد!

با دیدن افسون ی ابرو بالا انداخت و بالحن خیلی سردی گف: خدا بد نده افسون جان!

اون کلمه جان از صدتا فوش بدتر بود!

افسون هم با صدای گرفتش تشکر کرد!

جریانو برا تمنا تعریف کردم!

تمنا: آهان چه اینطور! پس میخوای کجا بمونی افسون؟

افسون: نمیدونم! هرجایی جز اونجا! من خیلی میترسم! من شر اذیت و کتکهای بابام فرار کردم که آزاد شم نه که بدتر بشه روزم!

ی لحظه حس کردم نگاه تمنا غم گرفت و آهی کشید! صمد بهم گفته بود تو نبودم باباش فوت کرده بود! این آه مطمئنم واس این بود تمنا هنوز نتونسته بود پدرشو بابت کارایی که کرده ببخشه!

منه عوضی هم دست کمی از باباش نداشتم! این همه سال با بچه کوچیک ولش کردم رفتم!

غرق در افکار خودم بودم ک یهو صدای افسون تو گوشم پیچید: اجازه میدید حداقل تا زخمم خوب شه پیش شما زندگی کنم؟ بخدا از اتاق بیرون هم نمیام!

هیچی نگفتم!

اجازه دادم تمنا خودش تصمیم بگیره!

افسون هم متوجه این موضوع بود!

درحالی ک چشاش پر اشک بود تو چشمای تمنا زل زده بود!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

13 Nov, 05:50


‏ببین عزیز من!
شونه‌هاتو دیر بیاری، سرم رو باد می‌بره‌ها
.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

13 Nov, 05:45


که علاج دلتنگی، آغوشی‌ست طولانی با بوسه های بسیار.
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

12 Nov, 19:08


چون‌که‌قفلیمه!
روزی‌هزار‌بار‌گوش‌میکنم:))
حتماااا‌گوش‌بدید(:
_🫠🖇

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

01 Nov, 16:05


حق با تو بود باباجون!
عشق و عاشقی وجود میخواد که نسل ما نداره!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

01 Nov, 16:01


قرارمون‌این‌نبود‌
باهم‌دیگه‌سرد‌بشیم
قرارمون‌این‌نبود
یه‌خاطره‌تلخ‌بشیم
قرارمون‌این‌نبود
سرکنیم‌باهرکسی
طعنه‌میزنن‌بهم
این‌آدمای‌لعنتی:)
_🖤🙃

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

01 Nov, 15:01


#پارت‌سیصدو‌نودو‌شش‌مغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم





قلبم عمیقا داشت تیز می‌کشید!
خدایا یعنی شاهان حتی ی بارم منو دوست نداشته؟

به خودم جرات دادم و خم شم و عکسو از زمین برداشتم!

درحالی ک اشک تو چشمام حلقه زده بود با نفرت ب عکس نگاه کردم!

عکسو تو دستم مچاله کردم و نگاهی به ترانه انداختم ک با ذوق داشت با عروسکش بازی می‌کرد!

زور میزدم با هق هق گریه نکنم!

رفتم نزدیک یه بوسه رو موهاش کاشتم و از اتاقش بیرون اومدم! نمیتونستم عاقلانه تصمیم بگیرم!

مونده بودم چیکار کنم چه عکس العملی نشون بدم!

قلبم داشت تیکه تیکه می‌شد!
خدایا چرا من؟
چیکار کرده بودم مگ؟
اشتباه کردم شش سال مثل احمقا عاشقش موندم؟
اشتباه کردم بهش فرصت دادم؟
اشتباه کردم بخشیدم؟

دلم بیشتر برا ترانه میسوخت!
بچم بعد شش سال داشت از ته دل میخندید!
تازه داشت به وجود باباش عادت میکرد!

رفتم حموم و زیر دوش آب سرد ایستادم!

مغزم نیاز به استراحت داشت تا بتونه عاقلانه تصمیم بگیره!

اشکام شروع ب باریدن کردن! از خدا طلب کمک میکردم! ازش میخواستم کمک کنه تصمیم درست رو بگیرم!

از حموم در اومدم و دیدم ک شاهان بیدار شده!

چشمامو بستم و یه نفس عمیق کشیدم! الان دیگه میدونستم باید چیکار کنم!

با اجبار یه لبخند رو لبام نشوندم و گفتم: سلام عزیزم صبحت بخیر!

ابروهاشو بالا انداخت و گفت: به به!علیک سلام! چ عجب! روی خوش بهمون نشون میدی!

خندیدم و گفتم: من هميشه روی خوش نشونت میدم!

درحالی ک داشت تیشرتش رو در می‌آورد گف: آره آره! دیشب دیدم!

من: دیشب موند تو دیشب! امروز هم امروزه!

شاهان: بازم خداروشکر!

اومد نزدیک ی بوسه رو پیشونیم کاشت و رفت حموم!

یه چنتا نفس عمیق کشیدم و رفتم لباسامو پوشیدم!

امشب باید یه سری چیزا رو می‌شد چون من واقعا دیگه خسته شده بودم!

دیگ نای جنگیدن بخاطر عشق رو نداشتم! چقد باید بخاطرش دستو پا میزدم و اون هیچ قدمی برنمی‌داشت؟!
عشق باید دوطرفه میبود!
باید هردو نفر بخاطر همدیگه تلاش میکردن!
ولی رابطه ما مثل یه جاده یکطرفه بود!
من دستو پا میزدم و شاهان بیخیال بود!
من عاشق بودم و حس اون فقط یه عادت بود!
من براش جون میدادم و اون چشاش جز من همه رو میدید!
دیگه کافی بود!
دیگه خسته بودم!
دیگه نمیخواستم تو باتلاق عشق خفه شم و بمیرم!

مقابل آینه ایستادم و تو چشای خودم زل زدم و زمزمه کردم: دلتو سنگ کن تمنا! به اندازه کافی دلت شکسته! نزار تیکه هاشم تبدیل به پودر بشن! این بار به خودت رحم کن دخترخوب! تو با شاهان به دنیا نیومدی که! پس بدون اون میتونی زندگی کنی! قانون های خودتو نشکن! خیانت رو نبخش تمنا! خیااانت رو نبخش!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

01 Nov, 11:10


۱۸:۳۰ پارت داریم🍓

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

01 Nov, 09:17


ولی آخرش همون خانواده ای که بخاطرت بهشون پشت کرده بودم، پشتم ایستادن :)

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

01 Nov, 07:01


من براش انار بودم
اون عنارو دوس داشت!!:))

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

01 Nov, 06:30


#پارت‌سیصدو‌نودو‌پنج‌مغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






"تمنا":

شب با کلی اخم و تخم و متلک انداختن به هم دیگه گذشت! میدونستما جفتمون داریم لج میکنیم ولی بنظر من حق واقعا با من بود!


رفتم رو تخت بدون شب بخیر و حرفی خوابیدم!

صب طبق معمول با جیغ جیغای ترانه بیدار شدم: مامااااان! بابااااا! بیدار شیییید! ووووااااااااای ببینید چی شدهههه؟ منو سوپرایز کردیدددد؟

بیدار شدم و درحالی ک فقط ی چشمم باز بود ب ساعت نگاه کردم! ۷ صب بود!

من: ترانه کله صب چی میگی آخه؟ چرا رو ویلچرت نیستی بچه؟

ترانه: ویلچرو بیخیال مامانی! خودتون منو سوپرایز میکنین خودتون هم الکی ادا درمیارین؟ واقعا ک مامان تمنا!

درحالی ک چشمام رو میمالیدم با خنده گفتم: چه سوپرایزی زبون دراز؟

ترانه یه باکس بزرگ تو دستش داشت جیغ زد: ایناااااهااااااش!

شاهان که تا الان خواب بودم با جیغ بنفش ترانه پرید!

با دیدن ترانه یکی کوبید رو پیشونیش و گف: شب تا ساعت ۲ با مهمونای خانوم سروکله زدیم صب هم ۷ نشده داره جیغو داد میزنه! برو بخواب ترانه جان!

از تخت بیرون اومدم و بغل گرفتمش و بردمش اتاقش!

از بغلم بیرون اومد و رف نشست رو تختش و با ابروهاش به باکس اشاره کرد!

این باکس از کجا اومده بود آخه؟

باکسو باز کرد و با ذوق ب عروسک تک شاخ نگاه کرد و گف: وااای چقد خوشگلهههه!!


رفتم کنارش نشستم و گفتم: از کجا پیدا کردی باکسو گلم؟

ترانه: تو اتاقم بود! مگ تو نخریدی؟

میخواستم جواب بدم ک یهو متوجه یه پاکت ته باکس شدم!

زود برش داشتم و گذاشتمش جیب شلوارم!

ترانه: اون چی بود؟

من: اون مال من بود!

شونه ای بالا انداخت و با عروسکش بازی کرد!

رفتم کنار میز تحریر ترانه و پاکتو از جیبم درآوردم و بازش کرد!

ی نامه بود ک نوشته شده بود:

/تحسین میکنم عشقتون رو! بعد شش سال مثل سابق عاشقین!
یا باید بگم تو مثل سابق عاشقی؟
تمنا خانوم به خودت بیا! چشاتو باز کن و ببین! شاهان دوست نداره! اگه دوست داشت میرفت؟ نه!
اگه دوست داشت با اینو اون میپرید؟ نه!
اگه دوست داشت چهارتا چهارتا می‌آورد به جات؟ نه!
ب خودت بیا تمنا! این عاشقی یه روز بد کاری دستت میده!/

نامه اینجا تموم شده بود!
یعنی چی این حرفا؟
اینو کی فرستاده بود!

پاکتو از رومیز برداشتم ک بزارمش تو جیبم که یهو ی عکس ازش افتاد زمین!

با دیدن عکس ی لحظه خشکم زد!

حتی نمیتونستم خم بشم و از رو زمین بردارمش!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

01 Nov, 05:50


غمات واسه من؛
ولی توعم سعی کن شادیاتو نبری جای دیگه.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

01 Nov, 05:45


_تراپی؟
+نه ممنون، دستاشو بگیرم حالم روال میشه!
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

31 Oct, 20:21


سلام و درود
بچه ها من لینک پیام ناشناسم رو همین الان بستم چون یه سری چرت و پرت ها گفته میشه ک اعصابم نمی‌کشه
از این ب بعد کار خیلی مهمی داشتین تو کامنت ها بگید!
باتشکر
آیسان

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

31 Oct, 19:34


منو تو مثل اسفند و فروردین بودیم!
همینقدر دور و همان قدر نزدیک
!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

31 Oct, 09:00


یه‌اشاره‌کوچیک‌‌کن
که‌دنیامو‌بریزم‌به‌پات‌بیب‌:)

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

31 Oct, 08:57


یه‌روزی‌فرار‌میکنیم
وقتی‌شده‌صبرت‌تموم🔗🕊

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

31 Oct, 08:27


ولی من سزاوار خداحافظی بهتری بودم!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

31 Oct, 05:45


چرا رفتی عزیزدل؟
چطور دلت اومد بزاری بری؟
تو که دلت نمیومد یه قطره اشک تو چشام ببینی! چطور تونستی باعث اشکای شبو روزم بشی؟
هروقت دلم میگرفت منو میبردی بستنی فروشی، بعد کلی ادا در میاوردی که بخندم.
بهم قول داده بودی بیای تا برات غذای مورد علاقتو بپزم!
چیشد پس؟
نگفتی من برم دلتنگم میشه؟
نگفتی من برم دلش آروم نمیگیره؟
کاش آخرین بار که بغلت میکردم میدونستم بار آخره.
اون وقت محکم تر بغلت میکردم و خودمو تو آغوشت حبس میکردم!
نمیفهمم!!
چرا؟!
چیشد؟!
چطور شد یه شبه ول کردی رفتی ها؟
خیلی یهویی شدااا!
یه جوری رفتی که دیگه بعد تو، رفتن هیچکس اذیتم نمیکنه.
یه جوری رفتی که بعد تو با هیچ رفتنی نمیشکَنَم‌‌.
حداقل بیا به خوابم
بزار تو خواب بغلت کنم.
یه سال گذشتااا از رفتنت.
این یه سال به اندازه یه قرن درد داشت.
عزیز آسمانی من :)
دلم خیلی برات تنگ شده.
هیچ وقت جای خالیت تو دلم پر نمیشه.
بعد تو دیگه هرکسی ولم کنه، اشک تو چشام جمع نمیشه !
آروم بخواب عزیزجونم
آروم بخواب دایی مهربونم
🙂🥀🖤

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

30 Oct, 18:19


ایشالا وقتی رفتید دوراتونو زدید و فهمیدید براتون نریدن و برگشتین، اونی که دوستتون داشت سر جاش مونده باشه!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

30 Oct, 11:41


امروز روز جهانی پیام به اِکسه!
اگه نتونستی فراموشش کنی یه بهونه توپِ که بهش پیام بدی :))

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

30 Oct, 09:23


#پارت‌سیصدو‌نودچهارمغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






تمنا: ب عنوان دوستم ک شش سال تو نبودت همراهم بود اره دوسش دارم!

یه لحظه خون ب مغزم نرسید داشتم دیوونه میشدم!


یعنی چی شش سال همراهش بوده؟


دست تمنا رو گرفتم و فشار دادم و گفتم: به چه صفتی کنارت بود؟

تمنا: به صفت دکتر!

من: دکتر چی؟


تمنا: وقتی رفتی فک کردی برام راحت بود؟ اون تراپیستم بود!


پوزخند زدم و دستشو ول کردم!




"افسون":




نگاهی ب عکسا انداختم و لبخند رو لبم پررنگ شد!

زنگ زدم ب رسول!

جواب داد: بله؟

من: یادته ی عکس از اتاق شاهان پیدا کرده بودم عکسشو انداخته بودم؟

رسول: خب؟

من: چاپش کن! داریم شروع میکنیم!

رسول: نقشت گرفت؟

من: آره! جوری ک کسی شک هم نمیکنه!

رسول: بهت افتخار میکنم!

خندیدم و قطع کردم و با لبخند پررنگ ب مهمونا نگاه کردم!

همه چی داشت طبق نقشه پیش می‌رفت!


مطمئن بودم بعد این اتفاق پل های بین تمنا و شاهان شکسته میشه!


قرار بود هم شاهان مال من بشه!

هم موکحم!

مطمئن بودم الان دارن بخاطر من دعوا میکنن!

من موفق شده بودم ذهن شاهان رو مال خودم کنم!

ولی قلبش!

قلبش همچنان مال تمنا بود!


ولی بعد این اتفاق خیلی دلم میخواست ببینم بازم عاشق هم میمونن! یا ن؟

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

30 Oct, 05:50


فقط اونجایی که تتلو میگه:
تو مگه چی داره چشمات دله هر سنگیو ابش میکنی؟ چطوری توو بغلت این تنِ جنگیو خابش میکنی؟ تو مگه چی داره اون لبات بگو چطور چنین گنگی و رامش میکنی.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

30 Oct, 05:45


بغلِ تو میده به من حسِ قشنگو!:)
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

29 Oct, 17:40


تو رابطه هاتون منتِ خیانت نکردن رو سرِ طرفِ مقابلتون نزارید شما اولین دلیلت بَرا خیانت نکردن باید شرافت و ارزشِ خودت باشه نه صرفا بخاطرِ علاقتون به کسی...

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

29 Oct, 09:36


#پارت‌سیصدو‌نودوچهارمغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم





"شاهان":


با چشمام دنبال تمنا میگشتم نبود! یه ۲۰ دیقه ای می‌شد ک نبود! نمیدیدمش!

رفتم پیش شاردا و گفتم: تمنا رو ندیدی؟

شاردا: چرا دیدم رف داخل!

رفتم داخل عمارت زود زود پله ها رو طی کردم!

یهو متوجه تمنا شدم ک جلوی در اتاق روی زمین بود!

دویدم و تو آغوش گرفتمش!

من: تمنا؟ تمنا چت شده؟ باز کن چشاتو!

بغلش کردم و بردمش داخل اتاق و رو تخت گذاشتمش!

میخواستم برم شاردا رو صدا بزنم ک چهره افسون تو چارچوب در ظاهر شد!

افسون: چیشده شاهان؟

من: نمیدونم اومدم دیدم بی حال افتاده زمین!

افسون: برو یکم الکل و پنبه بیار!

من: میخوای چیکار؟

زل زد تو چشام و گفت: برو بیار دیگه وا!

رفتم و آوردم!
دیدم دستای تمنا رو داره ماساژ میده!

الکل و پنبه رو دادم دستش!

یکم الکل ریخت رو پنبه و برد سمت بینی تمنا!

همزمان هم با اون یکی دستش نبض تمنا رو ماساژ میداد!

یکم گذشت و تمنا کم کم چشاشو باز کرد!

من: تمنا؟ خوبی؟

دستشو گذاشت رو سرش و گف: وای سرم!

من: قربونت برم چت شده؟

تمنا: وای نه! یکی منو بیهوش کرد شاهان!

بعد تعریف کرد ک چیشده بود!

تمنا پاشد و نشست و دستی ب گردنش کشید!

یهو ایستاد و شک زده ب من و افسون نگاه کرد و گفت: گردنبندم!

من: گردنبندت؟ یعنی چی؟

تمنا: هرکی بوده بخاطر دزدی این کارو کرده! گردنبندم نیست!

افسون: ندیدی قیافش رو اصلا؟

تمنا: نه! فقط میدونم قدرت بدنیش زیاد بود!

من: همه جور آدم هس امشب تو عمارت! شاید کار یکی از اوناس! فهمیده گردنبندت با ارزشه این کارو کرده!

سرشو تکون داد و دستشو رو پیشونیش گذاشت!

افسون: یه مسکن بخور حالت خوب میشه!

ب افسون نگاه کردم و گفتم: بخاطر کمکت ممنون!

تمنا ی جوری نگام کرد!

چون میدونست من از هرکسی ن تشکر میکنم و ن معذرت میخوام!

افسون لبخندی زد و از اتاق رف بیرون!

با رفتنش تمنا ادای منو در آورد و گف: بخاطر کمکت ممنون!

من: اون ب هوش اوردتت!

تمنا: مگ من خواستم ازش؟

من: تمناااا!

تمنا: هیچی نگو شاهان! الان جای این پویا بود تشکر میکردی؟

من: اسم اونو هی نیار! چته هی پویا پویا میکنی! خیلی دوسش داری اره؟

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

29 Oct, 05:50


قربون خدا برم
ازش ستارشو خواستم
اون ماهشو بهم داد♡

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

29 Oct, 05:45


تو پاداش کدوم کار خوبمی دلبررر:)
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

28 Oct, 19:01


-ناراحت شدی؟
+نبابا سگ کی باشی تو
.

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

28 Oct, 15:16


مال من باش؛ باور كن هيشكى اونقدرى بهت نياز نداره كه من دارم:)

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

28 Oct, 15:12


#پارت‌سیصدو‌نودوسه‌مغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم





با قر رفتیم وسط!
یکم رقصیدیم و بعد با رُزا عشق عزیز تیام آشنا شدیم!

دختر خوشگل و ریزه میزه ای بود!
تو چشمای جفتشون عشق دیده می‌شد!

قرار بود زود مراسم خاستگاری و عقد رو برپا کنن!


شاردا: تمناااا میخوری بیارم؟

بعد ب نوشیدنی هایی ک سرو می‌شد اشاره کرد!

من: بیار!

رف دو قدح شراب آورد!


شاردا: بزنیم ب سلامتی حال خوب ترانه کوچولومون!

زدیم!

شاردا: تمنا وایسا برم ببینم صمد چیکار میکنه بیام!

من: برو برو!

شاردا رف!

میخواستم برگردم برم پیش شاهان ک محکم خوردم ب پویا و قدح برگشت رو لباسم!

من: کووووری؟

پویا: ببخش میخواستم باهات خدافظی کنم یهو برگشتی!

قدح رو دادم دستش و گفتم: اح، بگیر اینو من برم لباسمو تمیز کنم!

پویا: کمک لازمه؟

با اخم نگاهش کردم و گفتم: نه ممنون!

گوشه لباسمو گرفتم و رفتم داخل عمارت!

پله ها رو تند تند طی کردم و رفتم سرویس بهداشتی اتاقمون!

لباسمو با هزار زحمت تمیز کردم و رژمو تازه کردم!

از اتاق بیرون اومدم!

جلوی آیینه ایستادم و یکم عطر زدم و خودمو آنالیز کردم! بهتر شد!

از اتاق ک میخواستم بیام بیرون یهو دستی مقابل دهنم قرار گرفت!

دستای قدرتمندشو چنگ زدم!

هی دستو پا زدم ولی فایده نداشت!

چون دهنمو گرفته بود صدای جیغم ب گوش کسی نمی‌رسید!

ی قطره اشک از چشمم سرازیر شد و با بسته شدن چشمام دیگه چیزی نفهمیدم!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

28 Oct, 11:02


چنل‌کوچولوم‌حمایت‌شه^^
حرفآیِ‌دلم‌:)
https://t.me/inm_shod_tajrobe

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

28 Oct, 10:51


بیبی‌هیچی‌دائمی‌نیس‌حتی‌حس‌بین‌ما
00:14

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

28 Oct, 10:20


#پارت‌سیصدو‌نودودومغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم





"تمنا":



نگاه هامون تو هم قفل بود!
وقتی کنار افسون میدیدمش خون خونمو می‌خورد!

غرق در تماشای شاهان بودم ک دست پویا روی بازوی لختم قرار گرفت!

نگاهش کردم ک گفت: چته؟

میخواستم دهن وا کنم ک یهو دستم خیلی محکم کشیده شد!

شاهان بود ک با اخم وحشتناااااک جفتمون رو نگاه می‌کرد!

شاهان رو ب پویا انگشت اشارش رو بالا آورد و با حالتی ک قشنگ بوی تحدید میداد گفت: اگه ی بار، فقط ی بار دیگ انگشتت ب تمنایِ من بخوره، جفت دستتو فلج میکنم!

باحیرت نگاهش میکردم! چرا همچین کرد یهو؟

درسته شاهان روی من حساس بود ولی نه دیگ در این حد!

پویا: شاهان خان! نخوردم تمنات رو! کاش این غیرتت رو تو اون شش سال نشون میدادی!

با چشمای از حدقه دراومده ب پویا نگاه کردم! داشت بنزین رو آتیش میپاشید!

شاهان میخواست حمله ور شه ک محکم بغلش کردم و گفتم: نه شاهان! بخاطر ترانه! روزش خراب میشه!

ازش جدا شدم و زل زدم تو چشماش!

با کلافگی دست تو موهاش کشید و رو به پویا گف: گمشو از عمارت من بیرون!

پویا: من مهمون تمنام!

گفت‌ و رفت و بین مهمون ها از چشم غیب شد!

شاهان: از کی پرسیدی پویا رو دعوت کردی؟

من: تو از کی پرسیدی افسون رو دعوت کردی؟

شاهان: افسون با پویا یکیه؟

من: از کی تاحالا افسون انقد مهم شده برات؟

شاهان: مهم نیس برام!

من: واس همون هروخ میبینمت یا پیششی یا تلفنی حرف میزنی؟ اره؟

شاهان: تمنا بحث رو عوض نکن بحث ما پویا بود ن حاشیه ها!

من: پس قبول افسون حاشیه‌س و نباید زیاد بهش اهمیت داد؟

شاهان: ب پویا هم نباید اهمیت داد!

من: نفهم، بفهم حسوديم میشه ب اون زنیکه!

با این حرفم رنگ نگاهش عوض شد!

درحالی ک موهای روی صورتم رو با دستش میداد پشت گوشم گف: حسودیت میشه؟ ینی انقد دوسم داری؟

من: ب دوست داشتنم شک داشتی؟

شاهان: نه! هیچ وقت!

لبخندی زدم!
ی لحظه این سوالو از خودم پرسیدم!
من چی؟
من به دوست داشتن شاهان شک داشتم یا نه؟

بیخیال افکارم شدم و گفتم: بریم به مهمونا برسیم!

باشه ای گفت!

هوا کم کم داشت تاریک می‌شد و نور خورشید جاشو ب چراغای حیاط عمارت داده بود!

صدای موزیک پخش بود و بعضی ها اون وسط مشغول رقص بودن!

شاردا اومد کنار و گف: نمیای برقصیم؟ نگاه تینا و تیام هم دارن میرقصن!

بهشون نگاه کردم!
تینا و تیام و یه دختر دیگ داشتن باهم میرقصیدن!

اون دختر احتمالا همونی بود ک تیام میگف عاشقش شده!

این موضوع ترانه باعث شده بود کلا عاشق شدن تیام یادم بره!

من: شاردا اون دختره فک کنم عروس جدیدمونه ها! بریم آشنا شیم باهاش!

شاردا دندون هاشو ب نمایش گذاشت و گفت: برررریم خواهرشوهر بازی دربیاریم!

خندیدم و گفتم: نه که بلدی!

شاردا: گمشو بابا! خیلیم بلدم ولی دلم نمیاد اذیتت کنم دختره احمق!

خندیدم و گفتم: فدات بشم من! بریم آشنا شیم!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

28 Oct, 06:50


تو خنده‌ هات‌ خیلی‌ قشنگه
بیشتر‌ بخند :)

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

28 Oct, 06:35


دل به بودنت خوش کنم موندن بلدی؟!
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

27 Oct, 20:01


#پارت‌سیصدو‌نودویک‌مغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






ترانه: نه دیگ بابا شاهان مواظبمونه!

با این حرف ترانه یه لبخند تلخ مهمون لبای شاهان شد!

برای اینک بحث عوض شه گفتم: بریم ک دیر شد مهمونا اومدناااا! شاهان ترانه رو بگیر بغلت منم ویلچرو ببرم پایین!

ترانه: مامان من میتونم راه برممم!

من: ترانه اعتراض نمیخوام!

لبو لوچش آویزون شد!

باهم رفتیم پایین!

کلی مهمون اومده بود! همه جا پر از بادیگارد بود! اون مرتیکه رو ک ترانه رو زده بود رو زنده نگه داشتم! چون نمیگف برا کی کار میکنه و ما تا وقتی ک این موضوع رو از ریشه حل نکردیم هیچی درست نمیشد!

آیهان با دیدن ما بدو بدو اومد پیشمون و گف: زندایی میشه من ترانه رو بگردونم؟ لطفااااا!

من: باشه ولی آروم برون و مراقب باش! باشه گلم؟

آیهان: چشمممم!

شاهان: منم برم ب همکارا سلام کنم!

لبخندی زدم و گفتم: برو!

ی گوشه ایستاده بودم و مهمونا رو دید میزدم ک یهو چشام رو افسون قفل شد! دختره عوضی! چ غلطی کردم اینجا نگهش داشتم! ی لباس مشکی چشم گیر پوشیده بود! ماشالا از لحاظ مادی هم اصلا کمبود نداره ک همچین لباس قشنگی تنشه!

با دستی ک رو شونم قرار گرفت ریشه افکارم پاره شد!

پویا بود!

پویا: سلام زیبا رو! بازم مثل همیشه غرق در افکارتی میبینم!

من: سلام خوش اومدی! داشتم ب مهمونا نگاه میکردم!

پویا: عه نه بابا! من ی عمر درس نخوندم ک تو بیای خرم کنیا!

خندیدم و ی مشت آروم ب بازوش کوبیدم!

دسته گلی ک تو دستش بود رو داد بهم و گف: اینم برای شما ک بازم تونستین غم و غصه رو شکست بودین!

گل رو گرفتم! گوشه لباسمو تو دستم گرفتمو ی تعظیم کوچولو کردم و گفتم: ممنونم سینیور!

با این حرکتم پویا خندید و گفت: خواهش گلممم! دیگه چخبر؟



"شاهان":


داشتم باهمکارام سلام و احوال پرسی میکردم و چقدرم همشون اضحار دلتنگی میکردن بخاطر نبودنم! انگار من نمیدونستم اینا هیچکدوم نمی‌خوان سر ب تنم باشه!

سر چرخوندم و نگاهم افتاد رو تمنا ک با ی پسره میخندید! همون پسری ک اونروز تو بیمارستان بود!

اعصابم خورد شد!

ب سمتشون قدم برداشتم ک افسون پرید جلوم و گف: سلام!

من: سلام!

افسون: خوبی؟ ی هفتس نیستی! انتظار داشتم بیای و جویای حالم باشی!

من: چرا باید جویای حالت باشم؟

ی اخم ساختگی مهمون صورتش کرد و گفت: بخاطر تو حالم بد شده بود! انتظار داشتم حداقل ی زنگ بهم بزنی!

گفت و زل زد تو چشمام!
و باز هم اون چشمای راز آلود!

چشماش نفس گیر بود! وقتی بهشون نگاه می‌کردی دیگ نمیتونستی چشم برداری!


"راوی" :
گاهی آدم ها دنبال یک زیبایی دنیوی میرن و خبر ندارن اون زیبایی کوتاه مدته! زیبایی باید درون انسان باشه! باید قلب انسان زیبا باشه! اینِ که انسان رو زیبا میکنه!

و شاهان چ احمقانه زیبایی افسون رو چشم گیر میدید! چ احمقانه متوجه زشتی درونش نبود!
و تمنا چ راحت متوجه بدی ذات افسون بود!

شاهان و تمنا داشتن خودشون رو توی یک برکه کم عمق خفه میکردن بدون اینکه متوجه باشن!
داشتن برکه رو به دریا ترجیح میدادن!

گاهی غرور و لجبازی انسان میتونه پایانش باشه!

گاهی انسان بدون اینکه متوجه بشه خودش زندگی خودش رو نابود میکنه!

شاهان و تمنا اقیانوس رو رد شده بودن و حالا نباید تو برکه غرق میشدن. ولی خودشون از وجود این باتلاق خبر داشتن؟ خبر داشتن ک اگه بیوفتن تو این باتلاق هرچقدرم دستو پا بزنن بیشتر و بیشتر توی گِل فرو میرن؟


در همان حال نگاه هایشان درهم قفل شد!

شاهانی ک کنار افسون بود
تمنایی ک کنار پویا بود!

تمنا و شاهان متعلق بهم بودن ولی چرا کنار آدم های اشتباه ایستاده بودن؟

خیلی سخت بود رها کردن آدم هایی ک باعث جدایی اونها میشه؟

خشم و حسادت در نگاه جفتشون بود!
اما متوجه نبودن!
اگه جلو این اتفاق رو نمیگرفتن فاجعه در راه بود!

همه چی بستگی ب خودشون داشت! میخواستن چیو انتخاب کنن؟
خوشبختی؟
یا لجبازی و هوس چند روزه؟

این موضوع تازه شروع داستان بود!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

27 Oct, 09:25


دل‌بردی‌از‌من‌ساده‌
وای‌از‌من‌دل‌داده

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

27 Oct, 09:16


چقد یهویی دل شکستمو ترمیم کردی
درست زمانی که فکر نمیکردم بشه دوباره عاشق شم :)

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

27 Oct, 08:28


دیگه‌از‌این‌که‌نباشم‌مثل‌قبلانمیترسی
_🫠🖤

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

27 Oct, 07:00


#پارت‌سیصدو‌نودمغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






تو چشاش نگاه کردم! خدایا دیوونه وار میخواستمش ولی با دلِ بی صاحابی ک نمیتونست اعتماد کنه چیکار میکردم؟


میخواستم دهن وا کنم ک صدای ترانه اومد: مامان تو ک میگفتی این کارایی ک تو فیلم ها میکنن کار آدمای بی ادبه! چقدر شما بی ادبین! برین بیرون بی تربیت ها!


ای وای خدایا! بچم دیده بود مارو!


زیر لب گفتم: خاک تو سرت شاهان!

شاهان نگاهی بهم انداخت و گفت: ترانه بابا جونم! داشتم مامانتو بغل میکردم این بی ادبه؟


ترانه: ببین دروغ نگوها ب من! دیدم دیگ! من بچه نیستم ک!


هم خندم گرفته بود هم خجالت میکشیدم!


من: عه؟ خانوم بزرگ چن سالته شما؟


ترانه: من پنجو نیم سالمه!


لب گزیدم تا نخندم!


شاهان: آفرین ب دختر گلم! حالت خوبه درد نداری؟


ترانه با اخم نگاهشو گرفت و گفت: مامان تمنا گفته با بی تربیت ها حرف نزنم!


شاهان: عه عه! من باباتماااا!


ترانه: فرقی نمیکنه!


رفتم کنارش و دماغشو کشیدم و گفتم: شیطون من کیه؟


جواب نداد! ی جوری رفتار میکرد انگار من و شاهان بهش خیانت کردیم!


اونقد التماسش کردیم ک آخرش خانوم خانوما قبول کرد ک ما بی تربیت نیستیم و فقط هم دیگه رو بغل کرده بودیم و...!



یک هفته بعد:


یه هفته گذشته و ترانه امروز مرخص شد! شاهان ی مهمونی توپ ترتیب داده بود تو حیاط عمارت و همه رو دعوت کرده بود!


ترانه رو با ویلچر میگردوندم ک اذیت نشه جای زخمش!


مقابل آینه ایستادم!

مثل همیشه زیبا و بی نقص شده بودم!


لباس ساتن یاقوتی رنگم تو تنم عالی بنظر میرسید!


یه لباس خوشگل سفید رنگ هم تن ترانه بود!


من: خیلی خوشگل شدیاااا بلا!


ترانه: مرسی مامانی توام خیلی خوشگلی!


صدای شاهان از پشت سرم اومد: جفتتون خیلی خوشگلین! نکنه امشب بدزدنتون بدبخت بشم؟

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

27 Oct, 06:40


میفهمونه‌ بهت‌ فاصله‌ یه‌ روز‌ قدرمو!

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

27 Oct, 06:31


دِلَش جایِ دِگر بود
غَمَش کنجِ دلِ ما :)
@parsedartanhayiii

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

26 Oct, 17:14


#پارت‌سیصدو‌هشتادو‌نه‌مغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






اون حال افسون از جلو چشمام کنار نمی‌رفت!
بیخیال افکار دیوونه کنندم شدم و ب سمت بيمارستان حرکت کردم!



"تمنا":



از اولش نباید میزاشتم افسون بمونه! ای کاش با ی گلوله خلاصش میکردم!

دست خودم نبود!

ی حسی میگف افسون باید از شاهان دور باشه!

دل تو دلم نبود! نمیتونستم ی جا بند بشم!

من ب شاهان گفتم برو! ولی اونم باید میرفت؟

چرا رفت؟ کجا رفت؟

ترانه همچنان خواب بود!

دست کوچیشکو تو دستام گرفتم!

ای کاش بشه منو ترانه و شاهان بدون هیچ سختیی کنار هم باشیم!

من شاهان رو دیوونه وار دوس داشتم ولی اعتمادم از بین رفته بود!

میترسیدم دست خودم نبود!

میترسیدم دوباره جدایی بیوفته بینمون!
میترسیدم دوباره ولم کنه!

از قدیم گفتم کسی ک یبار مزه رفتن رو چشیده باشه دوباره میره!


با این حال من سعی می‌کردم گذشته لعنتی رو فراموش کنم!

ولی شاهان چی؟

آیا اونم سعی می‌کرد دوباره اعتماد منو بدست بیاره؟

رفتارش ک اینو نشون نمی‌داد!

سرمو کنار ترانه گذاشتم و چشمامو بستم و کم کم چشمام گرم شد...!.




با حس اینک دستی رو موهام تکون میخوره زود چشمامو باز کردم!
نگاهم ب چشمای زیبای شاهان قفل شد!

خدا لعنتت کنه ک اینقدر دوست دارم!

شاهان: برو امشب خونه من میمونم پیش ترانه!

من: نه ممنون خودم هستم!

شاهان: من شوهرتم ن دوستت ک داری تعارف میکنی!

دهن کج کردم و نگاهمو ازش گرفتم و بوسه ای رو پیشونی ترانه کاشتم!

من: برم بپرسم ببینم میتونم بیدارش کنم ی چیزی بخوره یا ن!

میخواستم از کنارش رد شم ک دستمو گرفت!

سرمو بالا گرفتم و تو چشاش زل زدم!

شاهان: تو حق نداری با من سرد باشی!

و یهو وحشیانه لبامو بوسید!

یکم گذشت و ازم جدا شد! هردوتامون نفس نفس میزدیم!

با چشمای خمارش تو چشام زل زد و درحالی ک داشت حلقه دستاشو دور کمرم تنگ تر میکرد گف: این دوریت، این کله شقیت و لجبازیت‌ آخرشو منو دیوونه میکنه! نکن این کارو با من!

من: تو خودت میخوای اینجوری کنم!

شاهان: میدونی من چی میخوام؟

من: چی میخوای؟

دوباره لبامو بوسید و درحالی ک سرشو تو گودی گردنم فرو برده بود گف: میخوام یدونه شاهان کوچولو بسازیم! ترانه، تمنا کوچولومونه! من ی دونه ام شاهان کوچولو میخوام!

3,306

subscribers

484

photos

95

videos