سرای شعر Telegram-Beiträge

در تیررَس چشمی و حاجت به کمان نیست

مقصود ، تماشایِ خرامیدنِ آهوست

فاضل نظری

@onlyshear

دل می ستاند از من و جان می دهد به من
آرام جان و کام جهان می دهد به من

دیدار تو طلیعه ی صبح سعادت است
تا کی ز مهر طالع آن می دهد به من


#هوشنگ_ابتهاج

گر مغز همه بینی و گر پوست همه
هان تا نکنی کج نظری، کوست همه

تو دیده نداری که درو در نگری
ورنه ز سرت تا به قدم اوست همه

#باباافضل_کاشانی
@onlyshear

خنک آن باد که از خاکِ درِ جانان است
که دل‌افروز و فرح‌بخش و عبیرافشان است

کافرم گر ز تو با لعبتِ چین پردازم
کان‌که را یار تویی خانه نگارستان است

زیرِ آن زلفِ سیه چهرِ جهان‌آرایی‌ست
آفتابی‌ست که در پردۀ شب پنهان است

مفلسم لیک تهی نیستم از عشقْ کنار
یا تویی یا که سرشکم گهرِ دامان است

حاش لله که ز دل کس ببَرَد مهرِ توام
عشق نبْوَد که نه آمیزشِ او با جان است

چاک دل را نکند سوزنِ فولادْ رفو
غمزه چون تیر زند بخیه‌گرش مژگان است

بهتر آن‌است که سودای دگر گیرد پیش
پیش زلف تو دلی‌را که سرِ سامان است

تو به‌این حُسن و لطافت نروی از دل ما
یوسف از جُرمِ نکویی‌ست که در زندان است

گر کُشی ور بنوازی چه بر آید ز وصال
پادشاهیّ و به مملوکِ خودت فرمان است.

وصال شیرازی
@onlyshear

.
خنده‌های ٺـو
همان سیب بهشـٺی‌سٺ
ڪہ باید
چید و بویید و بوسید،
طعم ٺلـخ ڪَناه
باخنده‌های ٺو شیرین اسٺ...

#علی_رجبی

دعوی مکن که برترم از دیگران به علم
چون کبر کردی از همه دونان فروتری

از من بگوی عالم تفسیرگوی را
گر در عمل نکوشی نادان مفسّری

بار درخت علم ندانم مگر عمل
با علم اگر عمل نکنی شاخ بی‌بری

علم آدمیت است و جوانمردی و ادب
ورنی ددی ، به صورت انسان مصوری


#سعدی
@onlyshear

.
باڪی از
مسٺی ندارم ،
مسٺ می‌خواهم ٺو را ،
ٺو فقط مال منی ،
دربسٺ می خواهم ٺو را ...
بی خبر هسٺم
ڪه عمرم ،
ڪی به پایان می رسد ،
زندڪَی را
هرچه باقی هسٺ
می‌خواهم ٺو را ....!!

#مریم_جلالوند

@onlyshear

.
قسم بر
ٺار ڪَیسویٺ ،
ٺو را بسیار می خواهم ،
ٺو را ای ڪَل ،
ٺو را ای بٺ ،
ٺو را ای یار میخواهم...
ندارم آرزو جز این ،
ڪه باشم هم قدم با ٺو ،
همان ٺڪ آرزویی ڪه ،
هزاران بار می خواهم ....!!

#مهدی_صابری 

@onlyshear

.
تو برڪَـ خورشیدی
دل‌انڪَیز تر از نسیم صبح....
ا‌ے طلوعت نوازشِ نور ،
آرام  بخش جان ،
مشتاق توأم
چون اشتیاق آفتابڪَردان ها
به آغوشِ آفتاب ....!!

#افسانه - ط ( افسون )

@onlyshear

صبح،
در سرزمینِ باورم
تو کشتیِ خیالِ دریای دوری
که بادبانش
در لایه‌های افقِ نگاهت پیداست
و در آسمانِ خیالم در حرکت

پس برخیز،
که دلم سیر و سیاحت
دریای نگاهت را
دوست دارد.

#سعید_وطن_نیا
  
@onlyshear