نیم متن @nim_matn Channel on Telegram

نیم متن

@nim_matn


مجله ادبی نیم متن

ارسال مطالب و سوژه‌ها:
@s_k8536

🔴فعالیت این کانال بدور از هرگونه دسته بندی‌های سیاسی است و این کانال وابسته به هیچ گروه، دسته و حزب سیاسی نیست

نیم متن (Persian)

خوش آمدید به کانال تلگرامی مجله ادبی نیم متن. این کانال به انتشار مطالب و سوژه‌های ادبی می‌پردازد و از طریق کاربر @s_k8536 مطالب منتشر شده است. فعالیت این کانال کاملا بدون توجه به نگرش‌های سیاسی انجام می‌شود و هیچ‌گونه وابستگی به گروه یا حزب سیاسی ندارد. اگر به خواندن متون ادبی و اشعار جذاب علاقه‌مندید، این کانال یک منبع عالی برای شماست. با عضویت در این کانال، شما می‌توانید از آثار به روز و زیبا در حوزه ادبیات بهره‌مند شوید. از این کانال برای ارتباط با جوامع ادبی و هنری استفاده کنید و با خواندن مطالب زیبا و الهام‌بخش، لحظاتی شاد و معنوی را تجربه کنید.

نیم متن

21 Nov, 11:05


هلاکِ حُسنِ خدادادِ او شوم که سرا پا

چو شعر حافظِ شیراز انتخاب ندارد...


صائب تبریزی




@nim_matn

نیم متن

21 Nov, 10:59


مرا گویند بی‌دردان، بزن دستی به دامانش

مرا می‌بود اگر دَستی، گریبان پاره می‌کردم



غازی
ریاض‌ العارفین




@nim_matn

نیم متن

20 Nov, 20:33


‌حکایت:


گویند: مردی در امامزاده‌ای اختیار ادرارش را از کف داد و در صحن امامزاده ادرار کرد...
مردم خشمگین شدند و به سمت او هجوم بردند و خواستند که او را بکشند!

مرد که هوش و فراستی بسیار داشت گفت: ایهاالناس! من قادر به ادرار کردن نبودم، امامزاده مرا شفا داد...!
به یکباره مردم ادرار او را به عنوان تبرّک به سر و صورت خود مالیدند!
مردم ما اینگونه‌اند و بس...


دهخدا


پی‌نوشت:
جهل




@nim_matn

نیم متن

19 Nov, 11:23


و گفت:
اگر دوزخ را به من بخشند
هرگز هیچ عاشق را نسوزانم!
از بهر آنکه عشق؛
خود، او را صد بار سوخته است...


تذکرة الاولیاء عطار نیشابوری



@nim_matn

نیم متن

19 Nov, 11:17


بَرخیز و ببـین ای همه‌یِ دار و ندارم
وادار بـه تَرکت شده‌ام با دل زارم

حالا که جدایی شـده تقدیر من‌و تو
سخت است تو را دست خدایم بسپارم


محمد بزاز



@nim_matn

نیم متن

16 Nov, 20:12


ناآمدگان اگر بدانند که ما

از دهر چه می کشیم، نآیند دگر

حکیم عمر خیام



@nim_matn

نیم متن

16 Nov, 20:10


درنگ:

عکس

نیم متن

16 Nov, 20:10


درنگ:

عکس

نیم متن

16 Nov, 19:53


دیگران فردوس میخواهند و ما دیدار یار...

شاه نعمت الله ولی



@nim_matn

نیم متن

16 Nov, 17:59


مُعاشران! زِ حَریفِ شَبانه، یاد آرید!
حُقوقِ بندگیِ مُخلِصانه، یاد آرید!

به وَقتِ سَرخوشی، از آه و ناله عُشّاق
به صوت و نغمهٔ چنگ و چَغانه، یاد آرید!

چو لُطفِ باده، کُنَد جِلوه در رُخِ ساقی
زِ عاشقان، به سُرود و تَرانه، یاد آرید!

چو در میانِ مُراد، آوَرید دستِ اُمید
زِ عَهدِ صحبتِ ما، در میانه، یاد آرید!

سَمَندِ دولت، اگر چند سَرکشیده رَوَد
زِ هَمرهان، به سَرِ تازیانه، یاد آرید!

نمی‌خورید زمانی غمِ وَفاداران
زِ بی‌وفاییِ دورِ زمانه، یاد آرید!

به وَجهِ مَرحَمَت، ای ساکنانِ صَدرِ جَلال!
زِ رویِ حافظ و این آستانه، یاد آرید!

حافظ

نیم متن

16 Nov, 17:58


از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم

آوار پریشانی‌ست، رو سوی چه بگریزیم؟
هنگامۀ حیرانی‌ست، خود را به که بسپاریم؟

تشویش هزار «آیا»، وسواس هزار «اما»
کوریم و نمی‌بینیم، ورنه همه بیماریم

حسین منزوی

نیم متن

16 Nov, 17:56


زِ شب خستگان یاد کن شبی آرمیدی اگر  !
سلامی هم از ما رسان به صبحی رسیدی اگر... !

سیمین بهبهانی

نیم متن

16 Nov, 17:54


نمی‌دانم وقتی مردم از عشق صحبت می‌کنند، منظورشان دقیقاً چیست. به نظر من عشق، یعنی تمام زندگی‌ات را فقط به امید چیزی بگذاری که مثل تیغ تیز است و می‌تواند روحت را چنان زخمی کند که از خونریزی بمیری. هر چیزی به جز این عشق نیست، بلکه یک شوخی کثیف است. عشق همه غرورت را از بین می‌برد و تو تا زمانی که مطمئن باشی یک ساعت آینده را در کنار محبوبت می‌گذرانی، هرگز بخاطر از دست دادن غرورت پشیمان نیستی.

اگر اینجا نباشم:آدام هسلت

نیم متن

16 Nov, 17:54


زمانه دوخت لبم را به ریسمان سکوت
که عهد، عهد غم است و زمان، زمان سکوت

شهریار

نیم متن

16 Nov, 17:52


پرسید یکی که عاشقی چیست
گفتم که مپرس از این معانی
آنگه که چو من شوی ببینی
آنگه که بخواندت بخوانی


مولانا

نیم متن

16 Nov, 17:51


یار خوبم گفته بودی جان نثارم می کنی
با صدایت همچو آهویی شکارم می کنی

همچنان این دل برایت می دهد جان،مهربان
بند دل،حالا مرا دور از چنارم می کنی؟!

من ندارم حال پس لطفی به من کن نازنین
دلبرم آیا خبر داری خمارم می کنی؟!

یار،درمانم تو هستی پس پریشانم نکن
می روی از دل ولیکن بی نگارم می کنی

گر نباشی در کنارم می شوم من ناتوان
عاشقت هستم چرا پس بی قرارم می کنی؟!

طاقتی دیگر ندارم یار زیبایم بگو
باز هم من را به آغوشت دچارم می کنی؟!

#نرگس_قدیانی

نیم متن

14 Nov, 21:42


حکایت:


موری را دیدند به زورمندی کمر بسته و ملخی را دَه برابر خود برداشته...
به تعجب گفتند: این مور را بینید که با این ناتوانی باری را به این گرانی، چون می‌کشد؟
مور چون این سخن بشنید، بخندید و گفت:
مردان بار را به نیروی همّت و بازوی حَمیّت کشند نه به قوّتِ تن...


بهارستان
عبدالرحمان جامی


@nim_matn

نیم متن

14 Nov, 21:38


گفت: چون شب درآید،
شاد شوم که مرا خلوتی بوَد بی‌تفرقه...


تذکرة الاولیاء عطار نیشابوری




@nim_matn