کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند @nahavand_farhangohonar Channel on Telegram

کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند

@nahavand_farhangohonar


این کانال مربوط به خاطرات، فرهنگ و هنر همشهریان عزیز نهاوندی و کلیه حقوق معنوی این کانال محفوظ است. استفاده با ذکر منبع بلامانع و بدون ذکر منبع خلاف اخلاقیات میباشد.

@soroush48h ارتباط با ادمین

پیج اینستاگرام کانال: instagram.com/nahavand.farhangohona

کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند (Persian)

کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند یک فضای مجازی است که به خاطرات، فرهنگ و هنر هموطنان عزیز شهر نهاوند اختصاص یافته است. این کانال شامل مطالب و محتواهای متنوع و جذاب در زمینه‌های خاطرات، فرهنگ و هنر است که هدف آن حفظ و نشر میراث فرهنگی و هنری این شهرستان می‌باشد. با پیوستن به این کانال، شما به یک سفر جذاب در دنیای خاطرات و فرهنگ نهاوند خواهید رفت.

این کانال توسط کاربر نهاوندی به نام @soroush48h اداره می‌شود و تمامی حقوق معنوی این کانال محفوظ است. هرگونه استفاده از مطالب کانال باید با ذکر منبع انجام شود تا احترام به محتواهای منتشر شده حفظ شود. برای ارتباط با ادمین و ارسال نظرات و پیشنهادات خود، می‌توانید با ادمین کانال تماس بگیرید.

همچنین اگر علاقه‌مند به دنبال کردن فعالیت‌های این کانال در شبکه‌های اجتماعی هستید، می‌توانید از پیج اینستاگرام کانال با آدرس instagram.com/nahavand.farhangohona دیدن فعالیت‌ها و محتواهای این کانال دنبال کنید. پس از پیوستن به این کانال، شما با یک جامعه فعال از علاقمندان به خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند آشنا خواهید شد و از تجربه‌های متنوع و مفیدی در این زمینه بهره خواهید گرفت.

کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند

24 Nov, 20:01


دوست خوبم

شب‌ها غم‌هایت را
به‌ روزی که‌ گذشت
واگذارکن.

فردا صبحی ‌نو می آید،
طلوعی‌ دیگر،
با تمام زیبایی‌اش
آماده ‌است تاچشم نوازی کند،

چشمانت را روی ‌اندوهت ببند،
تا شب غزلخوان روحت را بیاساید...

شبتون در پناه خداوند مهربان

❤️
@Nahavand_farhangohonar

کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند

24 Nov, 18:31


#کلیدر_صوتی

#کلیدر
  ✍️نویسنده:
#محمود_دولت_آبادی

راوی و سرپرست گویندگان:
آرمان سلطان زاده

جلد سوم قسمت ( ۲ )

۱۴۰۳/۰۹/۰۴


@Nahavand_farhangohonar
۱۵۲۱۲

کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند

24 Nov, 18:28


#کلیدر

رمان کلیدر از آن دست رمان هایی است که در هر محفل و جمعی که صحبت از ادبیات باشد،  نام پرآوازه اش شنیده می شود.
این داستان روایتگر واقعه ای تاریخی است متأثر از فضای ملتهب سیاسی ایران و بدبختی مردم پس از جنگ جهانی دوم می باشد و در بین سال های ۲۵ تا ۲۷ رخ داده است.
کلیدر حاصل ۱۵ سال تلاش نویسنده مشهور ایرانی
#محمود_دولت_آبادی است و از دل گپ و گفت با پدرش جان گرفته است که در حدود سه هزار صفحه و ده جلد به چاپ رسیده است.

وفایع و شخصیت های داستان همه بر پایه واقعیت است و روایت یک طایفه کرد ایرانی است که
#رضا_شاه آنها را به منطقه #سبزوار
خراسان کوچانده است.

هفته ایی یک یا دو شب فایل صوتی این رمان زیبا را برای شما عزیزان منتشر می کنیم،

شاد و تندرست باشید

❤️
@Nahavand_farhangohonar

کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند

24 Nov, 14:30


#نگاه

نگاهم می‌چرخد
در چفت چشم خندانت
لب بازکنی
از این گنجینه‌ی راز
مروارید می‌چیند
چهل چشمه‌ی نگاهم

#لیلا_ظفری
۱۴۰۳/۰۹/۰۴

@Nahavand_farhangohonar
۱۵۲۱۱

کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند

24 Nov, 12:30


ساخت سردیس دکوری از روی عکس
توسط استاد #منصور_دشتی

می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب
بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند


۱۴۰۳/۰۹/۰۴

@Nahavand_farhangohonar
۱۵۲۱۰

کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند

24 Nov, 12:30


#نهاوند_را_باید_دید
#طبیعت_نهاوند_را_باید_دید
#اینجا_نهاوند_است


نمایی زیبا از پائیز #دهفول_راه

عکس از: #سعید_دهفولی
۱۴۰۳/۰۹/۰۴

@Nahavand_farhangohonar
۱۵۲۰۹

کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند

24 Nov, 10:17


خاطره

این داستان: با دست خود

قسمت هشتم

پس از صرف ناهار به میزبانی شاطر حیدر، شاطر میرزا رو به عباسعلی کرد و گفت:
عباس جان پسرم اگر گفتی بعد از ناهار چی می چسبه؟
عباسعلی هم گفت نکنه منظورت اینه که بساط چای را ردیف کنم آقا شاطر؟
شاطر میرزا هم با صدای خش دارش گفت آفرین
قربون آدم چیز فهم
عباسعلی هم کتری سیاه به زنگ زغال را پر آب کرد و بر روی اجاق گلی گذاشت و چند تکه چوب خوش سوز روی آتش گذاشت و شعله های آتش بعد از  یکی دو دقیقه از اطراف کتری با زاویه ای یکسان و بصورب مورب به  بالای کتری حرکت می کرد و عباسعلی بسیار خوشحال از اینکه توانسته بود آتش را مجددا شعله ور کند اما از عاقبت این آتش که ممکن است دامن وی را بگیرد  کاملا بی خبر!!
پس از چند دقیقه، از لوله کتری آب به بیرون فوران کرد و شاطر میرزا که بیشتر منتظر یک لیوان چای آتشی بود
مژده به جوش آمدن آب را به عباسعلی گوشزد کرد
شاطر حیدر هم چای را دم کرد
و عباسعلی هم  سه شیشه مربا را به رسم لیوان پر از چای کرد و روی سینی مسی گذاشت و‌ تقدیم شاطر های پیرمرد کرد.

همگی مشغول خوردن چای بودند اما شاطر حیدر توجهش به شعله های آتش بود و اینکه نکند سریع  تبدیل به خاکستر شوند
لابد نقشه ای برای ذغالها در سر داشت...

پس از صرف چای شاطر حیدر بلند شد و رفت داخل برج گلی و از پله ها به طبقه فوقانی رفت و پس از مکثی به پایین برگشت و با پارچه ای لوله شده بر دست، با دستان خود پارچه را یواش یواش باز کرد
تا اینکه از وسط آن ابزاری نمایان شد.
ناگهان چشم عباسعلی برای دگربار به همزاد وسیله پدر افتاد و یک مرتبه شوکی بر وی وارد شد
شاطر میرزا که متوجه نگاه عباسعلی شد فورا گفت:
عباس جان دیگر سن و سالی از ما گذشته و اگر می بینی من و شاطر حیدر روزی ده ساعت در جلوی آن گرمای طاقت فرسا و لعنتی می ایستیم مدیون این بافور و ماده چسبان بر آن هستیم،
والا هیچکس نمی تواند بدون اتکا به این ابزار یکسال  هم دوام بیاورد، چه رسد به شصت سال پیاپی
خلاصه در حین تشریح و تبیین سوسابقه شان  توسط شاطر میرزا، شاطر حیدر سینی و منقل و بافور را با نایلونی که داخل آن هم مقداری تریاک وجود داشت وسط گلیم گذاشت و خود با یک سر آنرا افتتاح نمود و بدنبالش سری برای شاطر میرزا چسباند و تقدیم وی نمود

خلاصه گردش ابزار بین دو شاطر رد و بدل می شد و عباسعلی هم وظیفه داشت تا در میان وعده های ایشان نیم جرعه ای چای را برای هر یک ارزانی بخشد.
در آخرین  مصرف تکه های مواد بود که شاطر حیدر رو به عباسعلی کرد و گفت عباس جان تا کنون لبت به بافور چسبیده؟
عباسعلی هم فورا گفت: نه نه
بلافاصله شاطر حیدر نصف سری بر بافور چسباند و رو به عباسعلی کرد و گفت:
پسرم هیچکس با یک سر تریاکی نشده بیا امتحانی بکن
عباسعلی هم ساده دلانه حرف شاطر عباس را قبول کرد و  اولین لبهای مبارک را بر لب منفورترین ابزار تاریخی خانمان‌ برانداز نهاد.
نصف سر دوم نیز با تعارف شاطر خودش چسباند و گویی به مزاجش سازگار آمد
بعد هم شاطر حیدر گفت عباسعلی حالا بلند  شو یک چای  قند پهلو هم واسه خودت بریز تا حسابی سر حال بیایی
عباسعلی بعد از خوردن چای گویی دیروز صبح تا شب مشغول کار نبوده و نه تنها خستگی را احساس نمی کرد بلکه سرخوشی را در خود می دید
کسی که سالیان سال در کنار پدر بود و همیشه تنفر داشت و خانه را ترک کرد بخاطر دوری از این ماده افیونی، اما به یکباره با یک تعارف شاطر حیدر که نیتش این بود با مصرف مواد توسط عباسعلی، من بعد خستگی را احساس نخواهد کرد و بیشتر توانش را صرف کار کردن در نانوایی  میکند و بیشترین منفعت را برای نانوایی خواهد داشت.

الغرض نطفه اعتیاد عباسعلی در باغ شاطر حیدر در کنار برج گلی بر روی گلیم رنگارنگ‌ بسته شد و‌ شاطر میرزا هم شاهد این پیمان ناخواسته شد و‌ نوجوان رعنا  قامت را با دست خود به دامی بس دشوار انداختند
باتلاقی که رفتنش دست عباسعلی بود
اما بیرون آمدنش دیگر  دست او نبود
و اگر هم باشد بسیار بسختی و مرارت و با هزینه ای گزاف...

ادامه دارد ...

#محمد_اصلانی
۱۴۰۳/۰۹/۰۴

@Nahavand_farhangohonar
۱۵۲۰۸

کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند

24 Nov, 07:30


ادب سرمایه بزرگ زندگی آدمیزاده و هر کس به فراخور نوع تربیتش بهره ای کم و بیش از این سرمایه برده برخی بسیار و برخی اندک.

و چه سرمایه داران بزرگی هستند آنهایی که علی رغم همه ناملایمات و دشواریهای زندگی و حتی زیربار فشارهای مالی و محیطی هرگز از دایره ادب خارج نشده و حتی در هنگام عصبانیت و خشم و رنجش حرمت آدمها را نگه میدارند و کاری نمی کنند که پس از فرونشستن خشم شرمسار دیگران باشند‌.

شریف زندگی کردن، رعایت حرمت دیگران، حفظ ادب و احترام ابتدایی ترین اصول انسانی است.
حواسمان به سرمایه های مهم انسانیتمان باشد.

#سمیرا_قیاسی
۱۴۰۳/۰۹/۰۴

@Nahavand_farhangohonar
۱۵۲۰۷

کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند

24 Nov, 05:30


راه‌های پر پیچ و خم و دشواری را طی نمودم تا به کوچه عشق رسیدم.

در کوچه عشق حیران
و سرگردان بودم
تا که تو را دیدم و
وصل وصال تو شدم.

#کمال_منوری
۱۴۰۳/۰۹/۰۴

@Nahavand_farhangohonar
۱۵۲۰۶

کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند

24 Nov, 03:01


لطفا

‌برای آرامش هم دعا كنیم،
برای قضاوت نكردن
برای زرنگی نكردن
برای دروغ نگفتن
برای وفای به عهد
برای مهربان بودن
برای دلی را آزرده نکردن
برای انسانیت دعا كنیم...

شاید اگر بخواهیم و برای بهتر شدن تلاش كنیم، دیگر لازم نباشد از همدیگر طلب حلالیت كنیم...

اگر خیرخواه هم باشیم
شاید بشود كه دلهایمان را به یکدیگر نزدیكتر كنیم.

اگر قدر هم را بدانیم،
شاید همین امروز تقدیرمان را خودمان رو سفید كنیم.

خـــــــــــدا هم قطعا همین را می خواهد


درود
بامدادتان نیکو

❤️

@Nahavand_farhangohonar

کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند

23 Nov, 16:30


(در سماعِ‌ یون‌ها)


در سماع آمد هوای نای‌مان
جوششی دارد ،نفس‌های روان

هاله‌ای از ابر گردان بار دار
رقص رقصان، آشکارا و نهان

جذب اکسیژن، نبرد زندگی است
بسته پای خویش را در نبض جان

هیدروژن هر دم به بیرون می‌جهد
نیتروژن گه گه رَهَد از این مکان

در عبور سر خوش این دوره گرد
جوی خون گردش کنان شد راهبان

این شروع تازه‌ای از زندگی است
ثانیه در ثانیه روز و شبان

در سماع می‌گردد و در کُنهِ خویش
چرخ چرخان سر زند ابدان و هان

ذره ذره چشم دل را باز کن
هرچه رقصان، آنچه بینی در جهان

در تکاپویند یون‌ها دوُر ، دوُر
لحظه‌های این حیات ناگهان

از ستاره تا سپیده چرخزن
آب و خاک و باد و آتش، پاکبان

در سماعند کل هستی صبح و شام
دیده و نادیده گردان، هر زمان


#سمیعه_نهاوندی
۱ آذر ۱۴۰۳
۱۴۰۳/۰۹/۰۳

@Nahavand_farhangohonar
۱۵۲۰۴

کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند

23 Nov, 14:30


پیراهن تو
آه
پیراهنت
می‌توانست پرچم صلح باشد
در میدان جنگ
دست می‌برم در انبوه نبودنت
در میدان مین



#مانا_پوراسد
۱۴۰۳/۰۹/۰۳

@Nahavand_farhangohonar
۱۵۲۰۳

کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند

23 Nov, 12:30


حقایق بسیاری در حال ضبط شدن روی " نوار غزه " است.

#کاریکلماتور
#سعید_دهفولی
۱۴۰۳/۰۹/۰۳

@Nahavand_farhangohonar
۱۵۲۰۲

کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند

23 Nov, 11:00


ای عاشقانهٔ ایّامِ کودکی
دولت سرای من افتاده دست کی

یادش بخیر و خوش در کوچهٔ بهار
بوسیدمت ز دل اما یواشکی

دلواپسیِ شاد آمد سراغم و
از شعر و قافیه درماندم اندکی

لرزیدم و به او با ترس و دلهره
گفتم: ببین مرا این را به کس نگی

نقّاشِ چشم من دریا کشید و گفت
دریادلِ منی با این که کوچکی

گر چه خیالی است این واقعه ولی
احساستان رسید از دل یکی یکی

حال و هوای عشق از هر زبان خوش است
حتی خیالی از دوران کودکی

#مریم_جلالوند
۱۴۰۳/۰۹/۰۳

@Nahavand_farhangohonar
۱۵۲۰۱

کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند

23 Nov, 09:01


خاطره

این داستان: با دست خود

قسمت هفتم

عباسعلی روز بروز بیشتر دل بکار می بست و شاطر حیدر هم که دیده بود این نوجوان با هوش، خیلی خوب کارها را زود یاد گرفته به او بیشتر بها می داد، مخصوصا اینکه عباسعلی به تنهایی می توانست گونی های پنجاه کیلویی آرد را با قدرت بدنی بالا جابجا و کاملا روی هم مرتب بچیند.
از طرفی صبح زود می آمد و خمیر را درست می کرد و وقتی شاطر حیدر و شاطر میرزا می آمدند همه چیز مرتب و منظم بود.
روزها بدین منوال سپری می گشت
آخر  هر هفته دستمزد هفتگی عباسعلی پرداخت می شد و ایشان هم یکراست دو دستی تقدیم مامان کوکب می کرد.
مامان کوکب هم وقتی چشمش به اسکناسها می افتد، سر را رو به آسمان می کرد و از صمیم قلب می گفت:
عباسعلی الهی دست به خاکستر بزنی تبدیل به طلا بشه
پسرم: اینجوری که دل من و شاد می کنی
خدا دلت و شاد کنه
بعد از کلی دعا و نیایش اسکناسها را می بوسید و به نشانه شکرگزاری از زحمات عباسعلی، بر روی دیدگانش می گذاشت.

هم عباسعلی و هم کوکب خانم از این شرایط راضی بودند
از طرفی شر خدامراد از سرشان کم‌شده بود و بجای آن محبت و مهر والدین کوکب خانم جایگزین آن شده بود
از دیگر سوی درآمد نسبتا خوبی هم از سوی عباسعلی روانه خانه می شد
غروب روزی از روزگاران بودکه عباسعلی از کنار درب مغازه کاشانمهر  یهودی رد می شد که دید یکنفر گونی پر از کبوتر را تحویل مغازه دار داد و مبلغی پول بابت آن دریافت نمود بلافاصله عباسعلی از مغازه دار پرسید کبوتر میخری؟
مغازه دار گفت بله دانه ای ۱۵ ریال هرچه داری بیار.
فردای شب بعد، عباسعلی قبل از اینکه از سرکار به خانه برود یک گونی جای آرد را با خود برداشت و برد داخل یک ساختمان مخروبه که چندین لانه کبوتر داشت و تعداد زیادی کبوتر را گرفت و فوری برد درب مغازه و‌ تقریبا دو برابر دستمزد روزانه خود را پول گرفت
عباسعلی خرم و خندان که شغل جدیدی هم مزید بر شغل شاگرد نانوایی پیدا کرده بود
انگیزه کار کردن روز به روز رابرایش بیشتر و بیشتر می کرد.
میزان علاقه مندی شاطر حیدر نیز که تحولی در تولید نان ایجاد شده بود بیشتر می شد
یکی از روزهای پنجشنبه بود که شاطر حیدر خطاب به عباسعلی گفت فردا ناهار بریم باغ، قراره با شاطر میرزا یک آبگوشت آتشی بار بگذاریم
روز جمعه شد و عباسعلی و شاطر حیدر و‌ شاطر میرزا روانه باغ کهنسال شاطر حیدر شدند
هوای مطلوب بهاری میل به آبگوشت آتشی روی منقل را دو چندان می کرد
قلقل آبگوشت روی آتش، نغمه بهاری  پرندگان، حرکت مارپیچ دود ناشی از سوختن کنده های گردو، حال و هوایی تازه را بر ذهن عباسعلی ترسیم می کرد.
شاطر عباس گلیم‌ داخل برج گلی را بیرون پهن کرد و سفره پارچه ای که دور تا دور آنرا جمله « شکر نعمت نعمتت افزون کند» را احاطه کرده بود، را بر روی گلیم  انداختند و دیگ گلی روی آتش را که چربی های زرد رنگ آن برق میزد را بر زمین گذاشتند
شاطر میرزا کاسه های گلی را پر از آبگوشت نمود و هر یک به فراخور ذائقه خود شروع به خوردن کردند.
هنوز خوردن بخش گوشت تمام نشده بود که شاطر حیدر گفت من آتش را کمی مرتب کنم برای بعد ناهار و بلافاصله چند تکه چوب گرده زیر آتش گذاشت.

ادامه دارد...

#محمد_اصلانی
۱۴۰۳/۰۹/۰۳

@Nahavand_farhangohonar
۱۵۲۰۰

کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند

23 Nov, 07:17


#دعای_هفته «۲۰»
قسمت دوم



هم ز اوّل تو دهی میل دعا
تو دهی آخر دعاها را جزا

- اولیا و عارفان الهی خود را مالک چیزی نمی‌دانند، لذا همه چیز را از او می‌خواهند و به خود اجازه نمی‌دهند
قانون الهی را عوض کنند.

سالک تمام هستی و آنچه در آن است، مالک اصلی و حقیقی آن را خداوند متعال می‌داند و بس!

در حقیقت مالک اصلی خداست
این امانت چند روزی دست ماست

اگر سالک خودش را از درون و ریشه ساخته باشد در باطن خود را صاحب هیچ چیز نمی‌داند، هر چه دارد آنها را امانت و خدا را صاحب اصلی آن می‌داند و خود را کارگزار و فرمانبر و جیره خوارش

عاشق و رندم و مِی‌خواره، به آواز بلند
وین همه منصب از آن حور پریوش دارم

گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داری
من به آه سحرت زلف پریشان دارم
«حافظ»

سالک آنچه از نظر مادی و معنوی و علمی و حتّی آبرو، آنها را در جایی که مالک حقیقی آن خدا راضی باشد
مصرف می‌کند. چون چنین سالکی در موقعیتی است که خودسازی درونی کرده و خودش را مالک واقعی نمی‌بیند، در این حالت است سالک سخی می‌شود، بذل و بخشش در وجودش تحقق می‌یابد. انفاق‌هایی که در سیره اولیا و برخی افراد دیده می‌شود حکایت از روحیه عبودیت آنهاست.

امروز خندان آمدی، مفتاح رندان آمدی
بر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا

خورشید را حاجب تویی امید را واجب تویی
مطلب تویی طالب تویی هم منتها هم مبتدا
«مولانا»

تنها کسانی به این درجه از کمال می‌رسند، که خود را نبینند و سر در آستانه معبود بسایند و خاک در میخانه عشق را توتیای چشم کنند.

ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
وآنگه برو که رستی از نیستی و مستی

گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
هر قبله‌ای که بینی بهتر ز خود پرستی

تا فضل و عقل بینی بی معرفت نشینی
یک نکته‌ات بگویم خود را مبین که رستی
«حافظ»

در دعای فوق به فتنه کافران اشاره دارد
«پروردگارا!
ما را دچار فتنه کافران نگردان و ما را بیامرز»
اولا کافران کسانی هستند که خود و اندیشه خود را برتر می‌دانند، زیر بار حق و حقیقت نمی‌روند و با چرب زبانی و انواع حیل، حق را می‌پوشانند، اینان از رحمت خدا دورند.

گیرم که خلق را به طریقی فریفتی
با دست انتقام الهی چه می‌کنی؟

گیرم که خون خلق بنوشی به جای آب
در دادگاه خالق یکتا چه می‌کنی؟

فتنه در آیات و روایات به چند معنی آمده است:
فتنه در کلام عرب به معنی ابتلاء و امتحان و نیز به معنای آزمایش برای تعیین ماهیت چیزی است.
«و اعلموا انما اموالکم و اولادکم فتنه و ان الله عنده اجرا عظیما»
(انفال /۲۸)
و بدانید که اموال و فرزندان شما وسیله آزمایش شمایند و بدانید قطعا خداست که پاداش بزرگ نزد اوست.
ولی در اصطلاح، فتنه به معنای آشوب و غوغایی است که راه گریز از آن سخت و برای برخی محال باشد.
یکی از گناهان بزرگ بین مردم است، این معصیت که گاه در محدوده خانواده‌ای کوچک و یا در سطح وسیعی از اجتماع به وقوع می‌پیوندد، از ترکیب چندین گناه چون «غیبت»، «تهمت»، «دروغ»، «تجسس»، سلب امنیت و... به وجود می‌آید.
فتنه در فرهنگ اسلامی از قتل بدتر است، «الفتنه اشد من القتل» چرا که فتنه‌گران جامعه را برای مطامع و مصالح خود به آشوب و خونریزی می‌کشانند.
امام علی (ع) سه چیز را عامل فتنه می‌داند:
۱- زن بارگی، که « نوعی هرزگی است» که شمشیر شیطان است.
۲-
شراب‌خواری که «دام شیطان است.»
۳- عشق به درهم و دینار که «تیر شیطان است».
(بحار انوار: ۱۲/۱۴٠/۷۳)

امام علی (ع):
آتش فتنه و مایه فتنه کینه‌هاست و آغاز
پیدایش فتنه‌ها را پیروی از هوای نفس و بدعت نهادن در احکام می‌داند.

مادر بت‌ها بت نفس شماست
زآنک آن بت‌مار و این بت اژدهاست

بت شکستن سهل باشد نیک سهل
سهل دیدن نفس را، جهل است، جهل

نفس اژدهاست او کی مرده است
از غم بی‌آلتی افسرده است

گر بیابد آلت فرعون او
که به امر او همی رفت آب جو

آنگه او بنیاد فرعونی کند
راه صد موسی و صد هارون زند
«مولانا»

امام علی (ع) می‌فرماید:
در زمان فتنه و تبهکاری مانند بچه شتر نر دوساله باش که نه پشت (توانایی) دارد تا بر آن سوار شود و نه پستانی که از آن شیر بدوشد.

خواهم شدن به کوی مغان آستین فشان
زین فتنه‌ها که دامن آخر زمان گرفت
و:
مرا چشمی است خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه‌ها خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
«حافظ»


خداوندا!
به من زیستنی عطا فر ما
که در لحظه مرگ
بر بی ثمری لحظه‌ای که برای زیستن گذشته است
حسرت نخورم
و مردنی عطا کن
که بر بیهودگی‌اش سوگوار نباشم.


یا حق:
#سید_احمد_عطاری
۱۴۰۳/۰۹/۰۳

@Nahavand_farhangohonar
۱۵۱۹۹

کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند

23 Nov, 07:17


یــــا هــــو

شهد دعا در کلام وحی

جز تو پیش کی برآرد بنده دست
هم دعا و هم اجابت از تو هست
«مولانا»

#دعای_هفته «۲۰»
قسمت اوّل


توکل و استغفار:

«ربنا علیک توکلنا و الیک انبنا و الیک المصیر ربنا لا تجعلنا فتنه للذین کفروا و اغفر لنا ربنا انک انت العزیز الحکیم» ( ممتحنه /۵ _ ۴).

پروردگارا!
بر تو توکل کردیم و به سوی تو بازگشتیم و سرانجام همه به سوی توست،
پروردگارا!
ما را دچار فتنه کافران نگردان و ما را بیامرز؛
پروردگارا!
همانا تو قدرتمند و حکیمی.

من صاحب اختیار نباشم به هیچ چیز
پروردگارا! بر تو توکّل بیاوریم

روی نیاز سوی تو آورده‌ایم ما
ما رهسپار جانب تو اندر آخرتیم

ما را مساز دستخوش کافران خدا!
پس در گذر جمله گناه و خطای ما

پیروز بر همه کار جهان تویی
فرزانه‌ای به کون و مکان ای خدای!

«کرم‌خدا امینیان»


توضیح:
دعای این آیات، از قول حضرت ابراهیم خلیل (ع) آن بت‌شکن بزرگ تاریخ و موّحدان همراه اوست. قرآن کریم با معرفی کردن او چنین می‌فرماید:
که همانا برای شما در (روش) ابراهیم و کسانیکه با او بودند، سر مشق و الگوی
خوبی است و... و سپس دعای حضرت ابراهیم و پیروانش را در این آیه و آیه بعد نقل می‌کند.

- اسوه (الگو، سر مشق)، انسان همواره در جستجوی قهرمان و اسوه‌ای است که او را در زندگی سر مشق خویش قرار دهد، در قرآن کریم واژه اسوه را ۳بار به کار برده است در مورد حضرت ابراهیم (ع) اسوه «توحید و یکتاپرستی» و حضرت محمّد (ص)، «اسوه حسنه»، سر مشق در همه ابعاد زندگی. در مباحث تعلیم و تربیت، یادگیری، روانشناسی، عرفان، مدیریت!
اسوه از جایگاه بلندی برخوردار است و تاثیر پذیری آن قابل انکار نیست. در قرآن کریم پیامبر رحمت و ائمه هدی را در میدان اعتقاد، عمل و اخلاق نیکو و
متعادل، الگوهای نخبه‌ای به عالمیان معرفی فرموده که پیروی از آنان به طور قطع انسان را به شاهراه سعادت خواهد رساند.

بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند
پیر ما هر چه کند عین عنایت باشد
«حافظ»

پیر را بگزین که بی پیر این سفر
هست پس پرآفت و خوف و خطر

پس رهی را که ندیده استی تو هیچ
هین مرو تنها ز رهبر سر مپیچ
«مولانا»

«اولئک الذین هدی الله فبهداهم افتده...»
(انعام / ۹٠)
اینان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده است، پس به هدایت آنان اقتدا کن.

به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد
تو را در این سخن انکار ما نرسد

اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده‌اند
کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد

هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی
به دل پذیری نقش نگار ما نرسد
«حافظ»

نکته‌ها:

-توکّل، جلوه‌ای از توحید و ایمان است به ولایت و حاکمیت مطلقه پروردگار در هستی! و کسی که دارای صفت توکّل باشد؛ در سختی‌ها نا امید نمی‌شود؛ زیرا توکّل؛ یعنی کسی را وکیل در کار خود قرار دادن، در اسلام شخصی که بر خدا توکل کرده، کارهای خود را به خدا حواله کرده و از هر عامل دیگری در امور خود دوری می‌جو ید.

تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است
رهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

رند عالم سوز را با مصلحت ببینی چه کار
کار مُلک است آنکه تدبیر و تأمل بایدش
«حافظ»

متوکل خود را به سرچشمه قدرت لم یزلی متصل می‌بیند.
آنسان متوکل در عین تلاش و برنامه ریزی زمان بندی شده، نتیجه را به خدا واگذار می‌کند، چون مرده‌ای در زیر دست مرده‌شور، چون می‌داند:

در حقیقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
و:
گر رنج پیش آید و گر راحت ای حکیم
نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند
«حافظ»

عدالت‌گستری و دادخواهی، از صفات بارز حق تعالی است و یکی از اصول پنجگانه اصول مذهب شیعه است چه در بعد هستی و کاینات و چه در بعد اجتماعی.

دور فلکی یکسره بر منهج عدل است
خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل

حافظ قلم شاه جهان مقسم رزق است
از بهره معیشت مکن اندیشه باطل

دادگری و داد خواهی مظلومان و بی کسان در دنیا و آخرت از نشانه عدل الهی است.

چیست ادب داد بندگی دادن
بر حدود خدای ایستادن

خصم دین شد به حیله و دستان
ای خدا داد دین از او بستان!

شرع را خوار کرد خوارش کن
شرم بگذاشت شرمسارش کن
«جامی»

آن میی کز ظلم و جور و کافری‌های خوشش
شرم آید عدل و داد و دین با انصاف را


#سید_احمد_عطاری
۱۴۰۳/۰۹/۰۳

@Nahavand_farhangohonar
۱۵۱۹۹
ادامه دارد…

کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند

23 Nov, 05:00


‍ #نکته_های_حقوقی


قوانین آخرین دادگاه

به قوانین دادگاه روز قیامت قبل از اینکه در این دادگاه حضور یابیم دقت کنیم:

1 - پرونده مخفی نیست :
﷽ ﴿ونُخرِجُ لَهُ يَوْمَ القِيامَةِ كِتابا يَلقاهُ مَنْشُورًا﴾

2-  حضور در دادگاه بهمراه نگهبانها و تحت حفاظت شدید است:
﷽ ﴿ وَجَاءتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سَائِقٌ وَ شَهِيدٌ ﴾

3- ظلم در این دادگاه محال است
﷽ ﴿وَمَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ﴾

4- در این دادگاه وکیل مدافع وجود ندارد
﷽ ﴿اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا﴾

5-  رشوه و پارتی بازی و واسطه گری در این دادگاه  محال است
﷽ ﴿يَوْمَ لا يَنفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ﴾

6- در اینجا تشابه اسمی و اشتباه در متهم ها یافت نمی شود.
﷽ ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا﴾

7- حکم به دست خود افراد داده می شود تا بخوانند
﷽ ﴿فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُوا كِتَابِيهْ﴾

8-  در این دادگاه حکم غیابی داده نمی شود.
﷽ ﴿وَإِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنَا مُحْضَرُونَ﴾

9- نقض حکم و دوباره محاکمه شدن در این دادگاه نیست.
﷽ ﴿مَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ﴾

10- گواهی دروغ در این دادگاه یافت نمی شود
﷽ ﴿ يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ }

11- در این دادگاه پرونده های فراموش شده یافت نمی شود.
﷽ { أحْصَاهُ اللَّهُ وَنَسُوهُ}

12- ترازو و سنجش اعمال دقیق است.
﷽ {وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَىٰ بِنَا حاسبين }

دکتر #رامین_کیانی
۱۴۰۳/۰۹/۰۳

@Nahavand_farhangohonar
۱۵۱۹۸