MORTEZALOTFI65 @mortezalotfi65 Channel on Telegram

MORTEZALOTFI65

@mortezalotfi65


مرتضی لطفی

مرتضی لطفی (Persian)

با خوش آمدید به کانال تلگرام مرتضی لطفی! این کانال با نام کاربری 'mortezalotfi65' تاسیس شده است و به عنوان یک فضای ارتباطی برای طرفداران و علاقمندان به هنرمند محبوب مرتضی لطفی عرضه شده است. مرتضی لطفی هنرمندی است که با استعداد و استعداد خود در عرصه هنر بسیار موفق بوده و توانسته است قلوب بسیاری را به خود جلب کند. این کانال برای ارائه آخرین اخبار، تصاویر، ویدیوها و مطالب مرتبط با فعالیت هنری مرتضی لطفی تاسیس شده است. علاوه بر این، طرفداران می توانند در این کانال از تبادل اطلاعات و نظرات خود با یکدیگر نیز بهره ببرند. با عضویت در کانال 'مرتضی لطفی'، شما به یک جامعه پر از علاقه مندان به هنر و هنرمندی وارد خواهید شد. پس حتماً از این فرصت استفاده کنید و به جمع طرفداران مرتضی لطفی بپیوندید!

MORTEZALOTFI65

17 Jan, 15:05


.
چقه پرپر بزنه کفترِ جونُم سی تو
وانگشتی که مو کفتر بپرونم سی تو

شوِ بارونیه و دل توو دلُم نی، واگَرد...
آسمون غُر می‌زنه، دل‌نگرونُم سی تو

شوِ بارونیه و چترته یادت رفته
خونه‌آباد بیو سقف و ستونُم سی تو

خونه‌آباد بیو تَش بزن و گرمُم کن
که نفس واکشُم و شعر بُخونُم سی تو

چه کنُم وختی وجودم به وجودت بندِن
چه کنُم وختی که جوش اومده خونُم سی تو

یادته وختی که رفتی، تن و جونُم لرزید؟
تن و جونُم سی تو و امن و امونُم سی تو

هرچی ایمون تو دلُم بی، همه خرجِت کِردُم
هرچی قربون‌صدقه‌ن وِردِ زبونُم سی تو

سفره دلتنگِ تونِن،... کاسه‌ی صبرُم سی تونِن
رحم کن، رحم... بیو لقمه‌ی نونُم سی تو...

#فولکلور
#مرتضی_لطفی
@mortezalotfi65

MORTEZALOTFI65

16 Jan, 11:58


Channel photo updated

MORTEZALOTFI65

14 Jan, 14:35


نفس بگیر و قدم نِه به شهر دودآلود
گذشت عمرِ عزیزت به دم‌زدن در دود!

نفس بگیر و نظر کن که کارنامه‌ی توست...
که مُردگی‌ت قبول است و زندگی مردود!!

زمین سیاه و هوا سمّی و زمان بن‌بست
چگونه از عدم آیم به کارگاهِ وجود؟!

دریغ و درد که تهران سیاه‌بازاری‌ست
که غیرِ مرگ، به مردم نمی‌رساند سود!

جنازه‌ای‌ست که وی را نمی‌توان برداشت
جهنمی‌ست که وی را نمی‌توان پیمود!

چگونه‌ پر بزند مرغِ جان که در هر "آن"
هزار حلقه‌ی دودش کشد به‌سوی فرود!

نمانده در قفسم جز کبوتری زخمی
نمانده از نگهم جز دریچه‌ای مسدود

جنایتی‌ست که این شهر، جایِ هستن نیست
حکایتی‌ست که یک روز، جای بودن بود!!



#مرتضی_لطفی
@mortezalotfi65

MORTEZALOTFI65

13 Jan, 19:46


"هزار دشمنم ار می‌کنند قصدِ هلاک"
من‌ام محبّ علی، وز کسی ندارم باک!

(علی؛ چنان که علی بود) را چه بشناسند؟
"به‌قدر دانشِ خود هر کسی کند ادراک!"


.

MORTEZALOTFI65

30 Dec, 18:08


.
محزون‌تر از کمانچه‌ی کیهان کلهرم...
#مرتضی_لطفی
@mortezalotfi65

MORTEZALOTFI65

20 Dec, 15:29


.
نمی‌پوسد درین رختِ عزا، عیدی که من دیدم
نمی‌گُنجد در این زنجیر، خورشیدی که من دیدم

سمندِ صبحِ ما در شَطّ شب، لنگان نمی‌ماند
که بیرون می‌زند از جایی امّیدی که من دیدم

پریشان‌خاطریم اما توانِ ایستادن هست!
به پای سروِ خود می‌ایستد بیدی که من دیدم
سپهرِ تیره را گفتم: امیدِ رستگاری کو؟!
سرودِ زندگی سر داد، ناهیدی که من دیدم

یقین کردی که شب می‌پاید اما خود ندانستی
که می‌بلعد "یقین" را موجِ "تردیدی" که من دیدم!

تو هم ای هم‌نشین‌ آخر همان گفتی که من گفتم
تو هم با چشم خود آخر همان دیدی که من دیدم!

به‌دور از صبح‌خیزان باد یلدایی که سر کردم
به‌دور از آشنایان باد، تبعیدی که من دیدم!
.
.
#مرتضی_لطفی @mortezalotfi65
.
.

MORTEZALOTFI65

13 Dec, 09:10




در شبی مُرده، شرارِ سخنی پیدا شد!
لال بودیم که دالِ دهنی پیدا شد!

سال‌ها دربه‌درِ وادیِ ظلمت گشتیم
آفتابی زد و در ما وطنی پیدا شد!

شبِ دیجور که جوینده‌ی مشعل بودیم
سری افروخته بالای تنی پیدا شد!

«مَردی از خویش برون آید و کاری بکند»
گفتم این را و شگفتا که «زنی» پیدا شد!!

«تیشه» این مرتبه در طالع شیرین افتاد
که ز هَر پنجه‌ی او کوهکنی پیدا شد!

همه‌ غم‌های جهان دور و برم صف بستند
ناگه از آینه‌ام صف‌شکنی پیدا شد

«غم» که می‌گفت: «کسی هیچ هماوردم نیست»
گفتمش: هست، که «مانندِ منی» پیدا شد!


#مرتضی_لطفی
@mortezalotfi65

MORTEZALOTFI65

10 Dec, 18:28


هرچندوقت یکبار به خودم یادآوری می‌کنم که امان از گاوِ انسان ‌و صدرحمت به گاوِ حیوان!

شعر قدیمی "گاو" از #مرتضی_لطفی
با صدای خانم #باران_نیکراه

گر نباشد حیا و درک و شعور
آدمی طعنه می‌زند به ستور
جانِ انسان که تربیت نشود
آدمی گاو می شود به مرور
حَیَوانی پلشت و نکبت بار
که فقط می توان از او شد دور
می چرد هرچه را که می بیند
وانگهی گند می زند در سور
تن، تنومند و طبع ایشان پست
چشم بینا و ذوق ایشان کور
گر که خدمت کند به قصد ریاست
ور عبادت کند ، به نیّتِ حور
گر دهان وا کند به دُر سُفتن
متنفر شویّ و او منفور
فی المثل گر رود به گورستان
دم به دم رم کنند اهل قبور
بارها دیده ام من ایشان را
از قضا آدمی ست بس مشهور!

@mortezalotfi65

Mortezalotfi65

22 Nov, 14:02


.
رد می‌شد از کناره ی خرمن یکی حسود
از کین، دلی پرآتش و چشمی پرآب کرد

باری برای سوختنِ خرمنی وسیع
کبریتِ خیسی از سرِ جهل انتخاب کرد

خود را هلاک کرد و نشد آتشی بلند
دهقانِ پیر را به تفویی خطاب کرد

بس ناسزا که گفت و سپس چون جواب خواست-
دهقان مایه‌دار، به شخمش حساب کرد!
.
.
.
از ساخته‌های قدیمی.
#مرتضی_لطفی   @mortezalotfi65

Mortezalotfi65

21 Nov, 17:56


.
چون صاعقه‌ای کز سر کاشانه‌ی من رفت،
تا خانه‌ی من آمد و از خانه‌ی من رفت!!



#مرتضی_لطفی
@mortezalotfi65
.

Mortezalotfi65

20 Nov, 18:53


⚫️

آن یارِ عزیزِ راهِ دورم نرسید
دل، سنگ شد و سنگِ صبورم نرسید!

گفتند بجنگ، تا به چنگش آری!
خود را کُشتم ... ولیک زورم نرسید!

#مرتضی_لطفی
@mortezalotfi65
⚫️

Mortezalotfi65

19 Nov, 02:55


هرچه می‌خواهد، ببارد
هرچه می‌خواهد، بپویَد
هیچ بارانی نیارد کز خیابان، خون بشوید!
.
.
#مرتضی_لطفی @mortezalotfi65

Mortezalotfi65

15 Nov, 15:15


برای ایران:

رودِ شکوا شده از جوهرِ جانم جاری
می نویسم اگر این خامه کند همکاری!

می نویسم خبری گر بگذارد گریه
می نگارم لغتی گر بگذارد زاری

«خونِ جوشم» به خروش آمده از خودگیری
«کوه صبرم» به ستوه آمده از خودداری!

«بگذارید هواری بزنم»، ترکیدم
بس که باروت چپاندیم در این انباری!

می نویسم که چه‌ها بر سر این ملک آمد
که چه‌ها دیده‌ام از وضعِ ندانم‌کاری!

گوشه‌ای امن نمانده‌ست در این بیغوله
خانه‌ای کس نشنیده‌ست بدین آواری!

موطنی از همه‌سو سوخته‌ی سرسختی
مردمی یکسره قربانی سهل‌انگاری!

ملتی غوطه‌ور از دستِ معیشت در خاک
عزّتی پنجه‌ی درخواست زده در «خواری»

هرطرف می‌نگرم نعش عزیزی بر دوش
هرطرف می‌گذرم خون شهیدی جاری!

ساعتی آمده کز خویش، نبینی خویشی!
لحظه‌ای آمده کز یار، نخواهی یاری!

از مصیبت به مصیبت شد و از رنج به رنج
روزِ دشواری و آنگاه، شبِ دشواری!

شهربندان همه از لقمه‌ی راحت، محروم
شهروندان همه از جامه‌ی عزّت، عاری!

متواری شده از دستِ مسلمانان، دین!
متکدّر شده قرآن شریف از قاری!

آه ای مُسکرِ «اندوه»، بزن مستم کن
که یکی خیر ندیدیم ازین هشیاری!

ضربه‌ها می‌زندم پتکِ فلاکت، سنگین!
زخم‌ها می‌خورم از تیغِ هلاکت، کاری!

اُف بر این «چاهِ فروریز» که خود را خورده‌ست
خودخوری کرده و آویخته در خون‌خواری!

گرچه در چنگ قضا داغِ مکرّر دیدم
داغِ پی‌درپیِ یاران نشدی تکراری

چنگ و دندان فلک هیچ نگیرد کُندی
ذاتِ این نادره پیداست ز کج‌منقاری!

گر بپرسی که: ازین «بد» «بتری» خواهد بود؟!
در و دیوار گواهی دهد: آری آری!

زادگانت همه‌ - ای مامِ وطن - در بندند
تا کجایت دهم - ای سوخته‌دل، - دلداری؟!

آه، ای سوخته‌خرمن، ز خدا می‌خواهم
دور باد از سرِ تو سایه‌ی بی‌مقداری!

دوستت دارم و دانم تو هم ای خاکِ عزیز
دوستم داری و بیگانه نمی‌پنداری!!

#مرتضی_لطفی @mortezalotfi65

.

Mortezalotfi65

02 Nov, 05:00


.
کجا واجورمش وختی که با طیاره رفته؟!

#حیدو_هدایتی
#مرتضی_لطفی
@mortezalotfi65

Mortezalotfi65

01 Nov, 16:46


.
چقه پرپر بزنه کفترِ جونُم سی تو
وانگشتی که مو کفتر بپرونم سی تو

شوِ بارونیه و ... دل توو دلُم نی، واگَرد...
آسمون غُر می‌زنه، دل‌نگرونُم سی تو

شوِ بارونیه و چترته یادت رفته
خونه‌آباد بیو ...سقف و ستونُم سی تو

خونه‌آباد بیو تَش بزن و گرمُم کن
که نفس واکشُم و شعر بُخونُم سی تو

چه کنُم وختی وجودم به وجودت بندِن
چه کنُم وختی که جوش اومده خونُم سی تو

یادته وختی که رفتی، تن و جونُم لرزید؟
تن و جونُم سی تو و امن و امونُم سی تو

هرچی ایمون تو دلُم بی همه خرجِت کِردُم
هرچی قربون‌صدقه‌ن وِردِ زبونم سی تو

سفره دلتنگِ تونِن،... کاسه‌ی صبرُم سی تونِن
رحم کن، رحم... بیو لقمه‌ی نونُم سی تو...


#مرتضی_لطفی
#فولکلور
#بوشهر

Mortezalotfi65

01 Nov, 15:47


@with_the_wind

Mortezalotfi65

29 Oct, 06:23


.
برای خاک اجدادی ❤️
@mortezalotfi65

Mortezalotfi65

28 Oct, 08:44


.
بر این آب و آتش، بر این خاک و باد
گذشتند شاهان به "بیداد" و "داد"
یکی اهل مِهر و یکی اهل کین
یکی بر مودّت، یکی بر عناد
یکی اهل تدبیر و مرد خرَد
یکی خانۀ جهل بنیان نهاد
رعیت کسی را بدارند دوست
کز او نام نیکو بماند به یاد!

#نام_نیک
#کورش

Mortezalotfi65

14 Sep, 16:48


.
آسمان، آیینه‌دار آهِ سردی دیگر است
هر که را دیدیم با وی شرحِ دردی دیگر است

آه ازین میدان، که در وی کُشته بسیار است و باز،
هر جوانی، جوشِ خونی در نبردی دیگر است

آه ازین تقویمِ خونباری که در هر صفحه‌اش
نام رمزی، یادِ یاری، سالگردی دیگر است

آه ازین اقلیمِ اندوهی که در بیگاهِ کوچ
پشتِ پای هر مسافر "برنگرد"ی دیگر است

پیشِ چشمم لوحِ تاریخ است و می‌بینم که باز
هر زنی آموزگارِ رادمردی دیگر است

باغ‌، باغ آرزوها، میوه‌‌اش داغ و دریغ
دفتر ایّامِ ما را برگِ زردی‌ دیگر است


#مرتضی_لطفی
#مهسا_امینی
@mortezalotfi65

Mortezalotfi65

12 Sep, 17:21


.
برای شاه‌بانوی ماه شهریور:

آه، زیبایی شهید شده!
نور در خاک ناپدید شده!

مرغِ مجروحِ بال و پر بسته!
مطلعِ شعرهای برجسته!

دختری‌ دست آسمان در دست
پرزد و پنجه‌ی قفس‌ بشکست

هجرتی از سپیده تا بی‌گاه!
خون وی... لا اله الاالله!

خون مظلوم... خون دامنگیر!
که به شُستن نرفته از شمشیر!

خونِ درسنگ، چشمه‌سار شده
سنگِ خون‌خورده‌ی انار شده!

نغمه‌پردازِ صبح رستاخیز!
گوی‌ جادویی خیال‌انگیز!

ماه‌ِ مستغنی از زر و زیور
شاه‌بانوی ماه شهریور!

پرتو از روزنِ حجاب‌ زده
طعنه در روی آفتاب زده!
گریه‌اش خاکِ خشک را «روزی»
خنده‌اش صبحگاهِ پیروزی

گیسوانش هرآنچه باداباد
تازیانه‌یْ سیاه بر تنِ باد

ترکه‌ها بر شبِ سیاه زده
آذرخشی به کوه و کاه زده

چشمِ معصومِ وی حقیقت‌گو
که دهان را ببندد از بدگو

نامه‌ای مُهرِ «لاتَخَف» بر وی
سکه‌ای صورتِ شرف بر وی

بیرقِ سربلندِ سوختگان
آتشِ دخلِ «خودفروختگان»

آهویی تیزپای و شیرافکن
که به زنجیر درندادی تن

آبروبخشِ نام آزادی
حُسن تابنده‌ی خدادادی

مشعلی‌ رهنمای غیر شده
دختری عاقبت‌به‌خیر شده

عهد از او آید و وفا از ماست
دختِ ایران و نام وی مهساست!


#مهسا_امینی
#مرتضی_لطفی @mortezalotfi65


.

Mortezalotfi65

07 Sep, 16:05


.
با‌ نگاهی جواب نامه بده
دل ببر، پاسخِ چکامه بده

رقصِ مردافکنی به میدان کن
جوهر تازه‌ای به خامه‌ بده

پیش پایت نماز باید خواند
یک‌نفس فرصتِ اقامه بده

من به دلدادگی‌م مشغولم
"تو به زیبایی‌ات ادامه بده"

#مرتضی_لطفی @mortezalotfi65

Mortezalotfi65

02 Sep, 16:50


.
پیش پای تو روانم ز تن آید بیرون
گر خیالِ من از آن پیرهن آید بیرون!!

آفتابِ تو اگر بر سر خاکم تابد،
زنده و مرده‌ی من از کفن آید بیرون!!

سخنِ عشقِ تو را فنّ بیان کافی نیست
جای آن است که "جان" از دهن آید بیرون!

کششِ "عشق تو" از خانه درآرَد ما را
دل، نه طفلی‌ست که با "در زدن" آید بیرون

باز کن موی چلیپایی و اندیشه مکن
گردنی نیست که از آن رسن آید بیرون!

فرقِ فرهاد مشخص شود از شخص رقیب
تیشه‌‌ای گر ز کفِ کوهکن آید بیرون!

کارِ عشق است و ببینم که چه می‌خواهد یار
این نه کاری‌ست که از دست من آید بیرون!


#مرتضی_لطفی @mortezalotfi65

Mortezalotfi65

20 Aug, 08:24


...
به آغاز گنج است و فرجام رنج
پس از رنج رفتن ز جای سپنچ

چو بستر ز خاکست و بالین ز خشت
درختی چرا باید امروز کشت،

که هر چند چرخ از برش بگذرد
تنش خون خورد بار کین آورد
یا
بُنش خون خورَد، بار کین آورد!

#فردوسی
#شاهنامه

Mortezalotfi65

20 Aug, 08:13


سلم و تور از جهتی با هم مشابه و از جهت دیگر با هم متفاوت اند. هردو از اعتدال و سلامت روح، که خصیصه #ایرج است بی‌بهره اند. هردو فزون طلب و سنگ‌دل و بدسرشتند. با این تفاوت که تور بدخویی را با جسارت و صراحت همراه دارد و و سلم آن را با تلبیس و حسابگری...
سلم و تور گرچه با ایرج از یک خون اند، طبعی درست مخالف طبع او دارند.
سلم و تور و ایرج، نظیر آنگونه برادران و خواهرانی هستند که کنت در تراژدی #شاه_لیر در حق آنان می‌گوید: «ستارگان، ستارگان آسمانند که سیر زندگی ما را تعیین می‌کنند. وگرنه چگونه ممکن بود که از یک پدر و مادر، فرزندانی تا بدین پایه ناهمانند به‌وجود آیند...(شاه لیر، صحنه سه در پرده چهارم)
#زندگی_و_مرگ_پهلوانان
#در_شاهنامه
#محمدعلی_اسلامی_ندوشن
https://t.me/iranianpoetsocity

Mortezalotfi65

28 Jul, 18:56


.
نه در مجلسِ خواجه‌ای دستبوسم
نه در پایِ خودکامه‌ای جان‌نثارم

نه از استکانِ کسی مستِ مستم
نه از ترسِ قاضی خمارِ خمارم

اگر لطف کردم، وگر زخم خوردم
فراموشکارم، فراموشکارم!!

سیلی زدن اردوغان به کودکی که دست او را نبوسید!
#مرتضی_لطفی

Mortezalotfi65

25 Jul, 20:52


.
هوای نیمه‌ی مردادی ای دل...

Mortezalotfi65

21 Jul, 18:19


.
چون طبلِ تهی، سر و صدائی داری!
چون بادِ وزان، برو بیائی داری!
ای دوست، ز خودنمائی‌ات دست بکش!
پوچی به خدا؛ فقط ادائی داری!

#مرتضی_لطفی

Mortezalotfi65

18 Jul, 20:17


.
من گریه کردم و دلِ سنگِ تو سخت شد
آب زیاد، موجبِ مرگِ درخت شد...

‎#تک_بیت
‎#مرتضی_لطفی

Mortezalotfi65

14 Jul, 21:19


اگر از تو بپرسم جنوب را به چه‌ می‌شناسی؟!
شاید گزینه‌های متعددی برای پاسخ در چنته داشته باشی. مثلا بگویی دریایش زیباست، نخلستانش دل‌نواز است، موسیقی‌اش چنگ به دل می‌زند و ...
اینها همه هست اما فقط اینها نیست.
امروز دوستی یک قطعه فیلم سینه‌زنی و مداحی بوشهری را منتشر کرده بود. در نظرات نوشتم:
تلفیقی از سنت، مذهب،حماسه، شعر، موسیقی و جنونِ جنوب.
بعد یادم آمد که عنصر اندوه را فراموش کرده ام.
بیشتر که فکر کردم‌ دیدم رگه‌هایی از سرمستی هم در آن یافت می‌شود.یک‌جور رها شدگی و آزادی. یک‌جور دل به دریا زدن و موج شدن. حالا که درست‌تر می‌نگرم می‌بینم این هنرِ سابقه‌دار، در خاکِ غنی فرهنگ ایرانی ریشه دوانده، شاخه کشیده و گردن، کلفت کرده است.
بچه‌سال که بودم، شب‌های محرم، وقتی صدای نوحه‌ی عزاداران از لای نخل‌ها می‌گذشت و به گوش من می رسید، بی اختیار از جا کنده می‌شدم و به‌جمعشان می‌پیوستم.
من خردسال که درکی از موضوع نداشتم و چیزی از سوگ حالی‌ام نبود را چه چیزی کشان کشان تا دایره‌ی سینه‌زنی می‌برد؟ بله، موسیقی بود، نوای جان‌دار و جاذبه‌دار، نوای آب‌دیده و ورزیده.
من چه می‌دانستم که موسیقی چه قوًتی دارد؛ چه می‌دانستم یک نوای ساده چه بلایی بر سرِ دل آدمی می‌آورد؛ و بیچاره من که شیفته و دلباخته‌ی موسیقی‌ام.
حالا که دارم رو به‌سوی میانسالی می‌روم، این آلبوم هزارصفحه را ورق می‌زنم می‌بینم که نوحه‌های واحد و دوضرب و بحرطویل و حتی نوحه‌هایی که پیرغلامان بر منبر می‌‌خواندند یا آنچه پیش‌خوانی نام داشت و قبل از سخنرانی واعظان خوانده می‌شد همه معجزه‌ی دو عنصر کلام و نوا بودند. چه بسا در جایی کیفیت کلام از نوا باز می‌ماند.
وقتی مداح حسین فخری می‌خواند: بنشین تا به تو گویم زینب، غم دل با تو بگویم زینب خواهر من!

یا وقتی جهانبخش کردی‌زاده (بخشو) در آن گرماگرم عزا، واحد می‌خواند که: گفت برخیز ز جا ای مهِ رخشنده‌ی مادر/قد شمشاد علم کن و بکش تیغ دو پیکر...
یا شور نوحه‌ی بحر طویل، یا آیین هیا مظلوم، یا مراسم دمام‌زنی و ...
در تمامی این نواها، حماسه از حُزن افزون بود.
امید که شعر و موسیقی همواره در بستر درست فرهنگ، ساری و جاری باشند.
#مرتضی_لطفی

Mortezalotfi65

14 Jul, 18:51


.
ناله‌ها از سینه برکش در عزای خویشتن!
نوحه کن، بر سر بکوب اما برای خویشتن!

چونکه زنجیر عزا را می‌زنی بر شانه‌ات
باز کن زنجیر را از دست و پای خویشتن!

دست و پایی‌ زن؛ مبادا تا اسیر خود شوی!
خویش را بردار و بگریز از بلای خویشتن!

داغِ ماتم‌هاست بر لوح دلت، هشیار باش
درسِ خود شو بر سرِ مکتب‌سرای خویشتن!

مرغِ جانت را به تنگامِ قفس، عادت مده!
در نمان در پیکر یک‌لاقبای خویشتن!

روزِ بینایی حقیقت‌جوی عهد خویش باش
در حقیقت، عهدِ خود باش و وفای خویشتن!

آه ای حلقوم زخمی بانگِ آزادی بر آر
تا ببینی رنگِ خون را در صدای خویشتن

نکته‌ها در کار کردم ظالم و مظلوم را
«تا نشیند هرکسی اکنون به جای خویشتن!»

#مرتضی_لطفی
مصراعی از #حافظ


.

Mortezalotfi65

12 Jul, 17:33


.
به روی نیزه یا بر دار، یا بر دامن محبوب...
سرِ شوریده‌ی عشاق، سرگردان نخواهد ماند!!

#مرتضی_لطفی

Mortezalotfi65

07 Jul, 16:36


"بوسه" را آخر چرا از شرم پنهان داشتن؟!
گاه تنها می توان با بوسه ای جان داشتن!

می توان با بوسه ای لاف مسیحایی زدن
می توان با بوسه ای ملک سلیمان داشتن!

بوسه ما را رزق و روزی بود در ایام قحط
ما که عمری می دویدیم از پی نان داشتن!

مُهر تاییدی ست گاهی بوسه ای بر نامه‌ای
خطّ تضمینی‌ست خونین پای پیمان داشتن!

می توان با بوسه ای "صبحِ سلامت" ساختن
می توان با بوسه ای عمر فراوان داشتن!

درد اگر "عشق" است، باید بوسه‌اش تسکین دهد
مرکز دردم که می‌کوشم به درمان داشتن!

کاشکی یاری ندارد بوسه از یاری دریغ
تا نبیند دست حسرت را به دندان داشتن!


#مرتضی_لطفی @mortezalotfi65
.
.

Mortezalotfi65

21 Jun, 15:31


ستم در مذهب دولت روا نيست
که دولت با ستمکار آشنا نيست
خري در کاهدان افتاد ناگاه
نگويم وای بر خر، وای بر کاه
مگس بر خوان حلوا کی کند پشت
به انجيری غرابی چون توان کشت؟
به سيم ديگران زرين مکن کاخ
کزين، دين رخنه گردد، کيسه سوراخ...
#خسرووشیرین
#پنجشنبه‌ها
#خانه_شاعران
#ساعد_باقری
#خانه_شاعران_معاصر
۱۴۰۳.۰۳.۲۴
https://t.me/iranianpoetsocity

Mortezalotfi65

02 Jun, 18:34


.
.
.
خسته ام... از "بختِ خود را آزمودن" خسته‌ام!
یعنی از بودن ملولم، از نبودن خسته‌ام!

قصه‌ی لولای پیرم، زنگ‌خوردِ سالیان
از صفیرِ جیرجیرِ در گشودن خسته‌ام!

روزِ دیدن روی‌گردان، روزِ رفتن پایبند
وقتِ گفتن ناامیدم، وَز شنودن خسته‌ام!!

از تناقض رودِ خشکم، رهروِ یکجا نشین!
من شتابِ ساکنم از پای‌سودن خسته‌ام!

"کاشت" هیچ و "داشت" هیچ و لاجرم "برداشت" هیچ
کِشته‌ام یک مُشت "هیچ" و از درودن خسته‌ام!

بارِ هستی وصله‌ی دوش است و می‌باید کشید
ور نه من تا زنده‌ام از زنده‌بودن خسته‌ام!

#مرتضی_لطفی
@mortezalotfi65

Mortezalotfi65

16 May, 09:33


.
با گاو نمی‌شود سخن گفت...

@mortezalotfi65

Mortezalotfi65

12 May, 11:13


.
نمی‌گیرم پس از زخم از ضعیفان انتقامم را!
#مرتضی_لطفی
@mortezalotfi65
.

Mortezalotfi65

05 May, 19:01


جز در پناه ایزد منان نبینمت
در دست شاه و شیخ، پریشان نبینمت

ای میهن ای عزیز من ای مام مهربان!
فرزندگان کشته به دامان نبینمت

ای گنجِ آرزوی من ای گوهرِ امید
در خاک و خونِ حادثه پنهان نبینمت

ای کوهِ سرکشیده! فروخفتنت مباد
ای دشت لاله‌زار! بیابان نبینمت

مانند باد در شبِ وحشت نبینی ام
مانند بید بر سر ایمان نبینمت

بیت الحَزَن نبینمت ای خاستگاه شوق
وی قصرِ سرفراشته، زندان نبینمت

ایران من مباد که ویرانه ات کنند
ایران من مباد که ایران نبینمت!

#مرتضی_لطفی
#شبهای_شعر_طهران
@mortezalotfi65