مُنشآت؛ @mooneshat Channel on Telegram

مُنشآت؛

@mooneshat


نمی‌دونم. شاید یک روزی، شاید هیچوقت.

مُنشآت؛ (Persian)

به کانال تلگرامی "مُنشآت؛" خوش آمدید! این کانال با نام کاربری "mooneshat" تلاش می‌کند تا به شما ایده‌ها و اطلاعات ارزشمند در زمینه ساخت و ساز و معماری عرضه کند. اگر شما علاقه‌مند به دنیای ساختمان‌ها، طراحی داخلی، محیط‌زیست و هنر معماری هستید، این کانال بهترین منبع برای یادگیری و الهام خواهد بود. "مُنشآت؛" به عنوان یک جامعه از علاقه‌مندان به معماری و طراحی، ایده‌ها، مقالات، ویدیوها و عکس‌های مرتبط با این حوزه را به اشتراک می‌گذارد. این کانال پلتفرمی است که افراد مختلف می‌توانند از تجربیات و دانش خود در زمینه معماری و ساختمان‌ها بهره ببرند. خب، برای کسب اطلاعات بیشتر و شناخت بهتر از دنیای جذاب معماری، همین حالا به کانال "مُنشآت؛" بپیوندید و از مطالب فوق‌العاده آن لذت ببرید. نمی‌دونم. شاید یک روزی، شاید هیچوقت، اما با عضویت در این کانال، قطعا به پاسخ‌های خود درباره معماری و ساختمان‌ها خواهید رسید!

مُنشآت؛

29 Jan, 18:13


وای عکسای اینجا خیلی خوبه:)

مُنشآت؛

29 Jan, 17:27


ولی الان مطمئنم.

مُنشآت؛

29 Jan, 09:04


دلسوزی و نگرانی های از سر دوست داشتنِ خانواده ها و بی درکیشون نسبت به نسل ما فقط به خاطر اینکه ما فرزند زمان خودمون هستیم. برای اینکه جهان رو ببینیم باید فیلتر شکنمون روشن می‌شد. خانواده هامون آدمای این دوره نیستن. وقتی ۱۶ سالشون بود جهان یه شکل دیگه بود، رسانه جوره دیگه‌ایی بود، ادبیات رایج جوره دیگه‌ای بود. اگر خانواده ها در زمان ما نوجوونی می‌کردن مثل ما می‌شدن و ما اگر در زمان اونا نوجوونی می‌کردیم مثل اونا می‌شدیم. اونا دغدغه های مارو نداشتن، ماهم دغدغه اونارو نداشتیم. بنظرم کمتر کسی می‌تونه مارو نصیحت کنه و اون فرد نصیحت کننده باید مثل ما زندگی کرده باشه. بهترین کسایی که می‌تونن مارو نصیحت کنن هم سن و سالای خودمونن، کسایی که زمانه‌ی مارو زندگی کردن.

مُنشآت؛

28 Jan, 12:48


خدا وقتی یکیو از زندگیتون حذف می‌کنه
چیزایی رو دیده و شنیده که شما نه دیدین نه شنیدین.

مُنشآت؛

28 Jan, 07:00


اون لحظه که متوجه می‌شی یه موضوعی که یه روز داشته خواب و خوراک رو ازت‌ می‌گرفته و الان کیلومتر ها از حوزه اهمیتت فاصله داره، هزاران بار تقدیم تو باد.

مُنشآت؛

27 Jan, 19:21


بصورت محدود، فعلاً تبلیغات قبول می‌کنم.
@Baarim

مُنشآت؛

27 Jan, 15:49


شاید حتی آدم بیشتر از اینکه دلش بخواد دوست داشته بشه، بخواد بهش اهمیت بدن.

مُنشآت؛

27 Jan, 15:49


تو زندگی اهمیت دادن و وقت گذاشتن چیزِ قشنگیه.

مُنشآت؛

26 Jan, 20:10


تو اینجایی، انگار ماه پیشمه.

مُنشآت؛

26 Jan, 17:33


از روزای nروز.
+ من اگه تورو نشناسم که دیگه خودمم نمی‌شناسم.
#مکالمات

مُنشآت؛

25 Jan, 14:32


خدایا نذار گم بشیم، نذار دستتو رها کنیم، نذار دور بشیم، ما بچه های سربه هوایی هستیم اگه گم شدیم بگرد دنبالمون و برمون گردون. ما نمی‌دونیم ولی تو که می‌دونی.

مُنشآت؛

24 Jan, 17:39


باشه ولی عشقای این دنیایی که اسمش عشق نیست، اصلاً عشق رو اینجاها نمی‌تونی پیدا کنی که. عشق واقعی تو کربلاست، عشق واقعی حسینه. معجزه‌ی واقعی حسینه. کاش هیچ سفر اولی‌ایی سفر آخری نباشه. کاش همه سفر اولی ها هر سال طلبیده بشن. هرسال. آدمی که یه بار عشقو لمس کنه دیگه معتادشه مگه می‌شه بیخیالش بشه؟ آدمه یه بار رفته و دیده و شنیده و لمس کرده عاشق و بی قرار تر از اونیه که عطش رسیدن و رفتنو داره. و حتی نمی‌دونم چجوری زبان عشق رو به اونایی که این حس رو بغل نکردن توضیح بدم. آخه من که زبان اشاره بلد نیستم..
می‌دونی؟ احساس می‌کنم روحم برکت نداره. صبرم سر اومده، دنیا پسم زده، شما اگه مارو نخوای ما اون موقع کجا باید بریم؟ هرچی تو این زندگی تکراری بشه شما تکراری نمی‌شی که. شما فقط تکرار می‌شی..من دلم می‌خواد تو هوای بین الحرمین و حرم شما نفس بکشم. خواسته زیادیه مگه؟ می‌خوام بیام و قلبم، روحم، زندگیمو بیمه کنم. دستامون خالیه، فاصله زیاده، چشامون اشکیه ولی خب از همین دور به شما سلام:)

مُنشآت؛

24 Jan, 17:32


منتظر معجزم. ولی نمی‌دونم چه معجزه‌ای.

مُنشآت؛

24 Jan, 12:41


از کنجِ جمعه‌هایِ نوستالژیِ مامان بزرگیِ روزگار.

مُنشآت؛

15 Jan, 04:15


این آرامشِ صبح هامو تجویز می‌کنه.

مُنشآت؛

14 Jan, 20:30


رویامو محکم تر می‌بافم.

مُنشآت؛

14 Jan, 19:59


من اگر کار اشتباهی هم انجام بدم
حواسم هست که درست اون کار اشتباه رو انجام بدم.

مُنشآت؛

14 Jan, 18:33


بعضی وقتا احساس می‌کنم هیچ نقطه اشتراکی با هیچکس ندارم.

مُنشآت؛

14 Jan, 14:15


بازم یهویی های موندگار. بازم اولین های مهم.

مُنشآت؛

14 Jan, 14:13


-اولین دیدار ها همیشه تو ذِهن میمونن.

مُنشآت؛

13 Jan, 19:27


می‌دونی؟ خیلی عوض شدم. سخت بود ها ولی الان که می‌بینم ارزششو داشت. هنوزم سخته ولی مطمئنم بعداً می‌فهمم ارزششو داره. از تنهایی بدم میومد، وابسته‌یِ بودنِ آدمای مهم زندگیم بودم. دلم نمی‌خواست کاری رو تنها انجام بدم، جایی تنها برم، تنها غذا و خوراکی بخورم. اصلاً بدون اون آدمای مهم زندگیم که الان دیگه هیچ جایی تو زندگیم ندارن بهم خوش نمی‌گذشت. ولی الان می‌بینم دنیا فقط توی اون آدما جمع نشده بود. الان وقتی بیشتر نگاه می‌کنم می‌فهمم دنیا توی هیچ آدمی جمع نشده. اصلاً این دنیا خود ماییم. چون تهش آدم خودشه و خودش. ولی آدمارو دوست دارم. شخصیت هاشونو، مهربونی هاشونو، قشنگی هاشونو، لبخند هاشونو، خاطراتی که باهاشون دارم رو، دوست ندارم بمیرم و فراموششون کنم، دوست ندارم اونا زودتر از من از این دنیا چمدونشونو جمع کنن و برن و من بمونم با خاطراتشون. ولی این بازم واقعیتو تغییر نمی‌ده. و این غم انگیزه.

مُنشآت؛

13 Jan, 18:15


بعد یه دنیا وعده وعید و درهم برهم بودن همه چیز؛ بالاخره «تجدید دیدار»

مُنشآت؛

13 Jan, 16:40


تا دوستات هستن چرا ازدواج آدمیزاد؟

مُنشآت؛

13 Jan, 05:49


ولی خدا علاوه بر اینکه بهم توان نمی‌ده، داره جذر همین یه نمه توانی که دارم رو هم می‌گیره.

مُنشآت؛

13 Jan, 05:48


خداجون. کاشکی یکم بیشتر بهم توان بدی.

مُنشآت؛

12 Jan, 19:37


کاش یکی به من توضیح بده چرا زندگی اینطوریه که یه تایمی هیچکس رو نداری، بعدش یهو همه با هم سر و کله‌شون پیدا می‌شه.

مُنشآت؛

12 Jan, 17:22


«و در کمال ناباوری نرگس هایی در کنج کنج دلم کاشته ای، در جایی که قبلاً با سنگ و سیاهی پوشیده بود.»

مُنشآت؛

12 Jan, 17:21


تو آن وسعتی از قلبم را تسخیر کرده‌ای که هرگز فکر نمی‌کردم در دلم وجود داشته باشد.

مُنشآت؛

11 Jan, 19:25


ولی انگار اگه غصه نخورم، غصه منو می‌خوره.

مُنشآت؛

11 Jan, 18:22


یه وقتایی می‌خوای یه کاری انجام بدی، همه چی دست به دست هم می‌دن تا انجام بدی. یه وقتایی هم برعکسه. می‌خوای انجام بدی و به تمامِ ریسمان های خدا چنگ می‌زنی ولی نمی‌شه. خب وقتی نمی‌شه، نمی‌شه دیگه. یعنی خودِ خدا هم نمی‌خواد. دیگه تو این وسط چیکاره‌ای بنده‌ی کوچک؟

مُنشآت؛

05 Jan, 20:22


از گوشه کنار این احوالی که منتظرم. منتظرِ نگاهی‌ که به این روزا رنگ بده، نور بده.

مُنشآت؛

05 Jan, 16:48


کاش بفهمم اون موقعه‌هایی که منتظری چرا انقدر دیر میگذره.

مُنشآت؛

05 Jan, 11:01


هرجا به مو می‌رسه و می‌خواد پاره بشه، مامانم میاد و روش یه گره‌ی محکم می‌زنه.

مُنشآت؛

04 Jan, 14:07


پرایوت

مُنشآت؛

04 Jan, 11:36


‏ولی من مطمئنم غم وزن داره. وقتی غمگینم کندتر می‌شم، اگر خوابیده باشم نمی‌تونم بلند شم، اصلاً انگار دستگاه پرس داره بهت فشار وارد می‌کنه.

مُنشآت؛

04 Jan, 06:45


مردم اسپرسو می‌خورن، من استرسو.

مُنشآت؛

03 Jan, 14:01


نور خدا قوی تره.

مُنشآت؛

02 Jan, 19:12


کاش آرزو هامون آرزو نمونه.

مُنشآت؛

02 Jan, 19:12


کاش می‌دونستم چجوری آرزوت کنم.

مُنشآت؛

02 Jan, 14:31


همیشه فضاهای خالی‌ای هست که هرچی بیشتر بهشون فکر می‌کنی عمیق تر می‌شن. اینقدر عمیق که اگه شنا کردن بلد نباشی توش غرق می‌شی.

مُنشآت؛

02 Jan, 11:56


یادت نشه که این زندگی لحظه های غم انگیز تری از الان هم می‌تونه داشته باشه.

مُنشآت؛

01 Jan, 19:42


کلمه های قشنگی که از قلبت مثل الماس با رنج استخراج می‌شن رو به هر کسی که فرق الماس و آهن پاره رو نمی‌فهمه نده.

مُنشآت؛

31 Dec, 18:59


کاش می‌شد واژه دلتنگی رو از فرهنگ لغت حذف کرد. یا کاش کلاً حس دلتنگی رو از این آدمیزاد غم‌زده بیرون بکشم و برای همیشه شوتش کنم به شهر ناکجاآبادین.

مُنشآت؛

31 Dec, 12:30


ولی شایدم همین زندگی خودش یه خواب باشه. کی‌ چی می‌دونه؟

مُنشآت؛

31 Dec, 12:29


گمونم این زندگی تا زمانی قشنگه که خوابی. دیگه وقتی بیدار می‌شی هیچ جذابیت خاصی نداره.

مُنشآت؛

29 Dec, 23:10


می‌ترسم از اینکه ارزششو نداشته باشه.

مُنشآت؛

29 Dec, 03:29


تو صدامو از کجای دنیا می‌شنوی؟ کجایی؟ بالاتر از ابرا؟ کنار درخت خونه مامان بزرگ؟ پشت خورشید؟
همیشه فکر می‌کنم اگه یه روز بیای، از بین اون دو تا کوه که از پشت بوم خونمون دیده می‌شه میای. بهم بگو، باهام حرف بزن. چند تا کلمه‌ی ساده. مثل «صبح بخیر» یا «چایی‌ت سرد نشه» یا حتی سلام.

مُنشآت؛

06 Dec, 16:11


«آیا مرا آن‌قدر دوست داری که بتوانم در مقابلت ضعیف باشم؟»

مُنشآت؛

06 Dec, 06:13


خدایا لطفاً خستگیمو در کن.

مُنشآت؛

05 Dec, 14:36


حرف زدن پشیمونی میاره ولی گریه در نهایت چشمای زیباتر.

مُنشآت؛

05 Dec, 11:05


ولی خب دارم سعی می‌کنم بزنم زیر میزِ بازیِ زندگی. چیزی نشد نداره.

مُنشآت؛

05 Dec, 11:02


هرچیم بیشتر می‌گذره بیشتر از اون پرنیای وابسته به دلخوشی های کوچولو دور می‌شم و به این می‌رسم که کل این زندگی، خاطراتش، آدماش صرفا یه درس بزرگِ گذراست که نهایت خودمم و خودم. هیچ تقلا و تلاشی برای متقاعد کردن آدما ثمر و نتیجه‌ای نداره چون صرفاً فردا روز اونی که باید جلوی روی خودش وایسه خودشه و خدای خودش.

مُنشآت؛

05 Dec, 10:57


هرچی زمان می‌گذره بیشتر با قیافه زشتِ دنیایِ بزرگسالی آشنا می‌شم. ترسناکه. اصلاً چیزی به نام خوشیِ خالص توش وجود نداره.

مُنشآت؛

04 Dec, 19:47


روایتی تازه از غمی که هرگز کهنه نمی‌شود.

مُنشآت؛

04 Dec, 19:38


به خودت میای می‌بینی پارسال همین موقع، تو همین سرما، همین ساعت، از هئیت برمی‌گشتی و حالا از این شرایط فقط داره یک عدد به ۱۴۰۰ اضافه می‌شه. گریه کن آدمیزاد که داری پیر می‌شی.

مُنشآت؛

03 Dec, 19:46


ما اینجوری یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد.

مُنشآت؛

02 Dec, 18:07


داری به خودت نزدیک تر می‌شی.

مُنشآت؛

02 Dec, 18:06


امروز ازت راضی بودم.

مُنشآت؛

02 Dec, 14:28


to infinity and beyond.

مُنشآت؛

01 Dec, 03:08


ما بیدار می‌شیم تا از دست ندیم یا بیدار می‌شیم تا بدست بیاریم؟

مُنشآت؛

30 Nov, 16:01


بزرگترین باگ واسه مشکلاتی که برامون به وجود اومده دقیقاً همین فکر کردنه. ما آدما بیشتر از اینکه فکر کنیم فقط نیازه که عمل کنیم.

مُنشآت؛

29 Nov, 15:52


کلا من، یه من می‌خوا‌م که دو دستی زندگیمو بدم بهش و خودم فرار کنم.

مُنشآت؛

29 Nov, 15:50


یه پرنیا می‌خوام با روکش آلومینیومی.
ضد ضربه در برابر سختی های دنیا.

مُنشآت؛

29 Nov, 10:17


لااقل کاش یه پرنیایِ جیبی داشتم.

مُنشآت؛

29 Nov, 10:16


چرا یکی مثلِ خودم نمیاد تو زندگیم؟

مُنشآت؛

28 Nov, 15:59


«همین‌جوری خوب بمون.»

مُنشآت؛

28 Nov, 15:59


خب؟

مُنشآت؛

27 Nov, 20:02


کاش حداقلش این آدمیزاد بخاطرِ تنهایی گریه کنه. ولی بابا خدا از ماهم تنهاتره. اونم بزنه زیرِ گریه؟

مُنشآت؛

26 Nov, 19:05


برای هرکسی یه اسم، یه آهنگ، یه عطر تو زندگیش هست که تا ابد هرجایی اونو بشنوه ناخودآگاه برمی‌گرده به همون سمت. یا از روی ذوق، یا از روی حسرت، یا از روی نفرت.

مُنشآت؛

25 Nov, 19:58


تو خودت رو جا نذار.

مُنشآت؛

24 Nov, 18:07


نگید که اینو یادتون نیست۲.

مُنشآت؛

23 Nov, 15:04


اگه نمی‌تونید، اگه عرضه‌شو ندارید آدما رو حیف نکنید. احساساتشونو، عشقشونو، حوصلشونو، ذوق و اعصابشونو کور نکنید. بذارید یکی که بلده و لیاقتشونو داره کنارشون باشه.

مُنشآت؛

22 Nov, 19:36


From those good feelings on Friday.

مُنشآت؛

19 Nov, 16:50


«ممکنه مایه‌ی خجالت باشه اما من کک‌مک هات رو دوست دارم.»

مُنشآت؛

18 Nov, 16:51


راضی‌ام. از اینکه روزی فکر می‌کردم بنده زندگی و حال خوبم، اون ادامه دادنم وصلِ به آدمایی که تو زندگیم بهشون پر و بال داده بودم. آدمایی که صرفاً از اسم “آدمای مهم زندگیم” فقط آدم بودنشو حمل می‌کردن. ولی الان می‌دونم که داری سخت تلاش می‌کنی. می‌دونم از یه سری چیزا کندی تا به اون چیزی که می‌خوای برسی و به بقیه که نه، ولی به خودت ثابت کنی که می‌تونی اون چیزی باشی که باید باشی. می‌پرستم این تلاشتو. اشکالم نداره کم بیاری ها، هرجا نفس کم آوردی همونجا وایسا، چشماتو ببند و دستتو بزار روی سینت و یه نفس گنده و عمیق بکش. این دنیا که ته نداره پس توام نباید ته داشته باشی دورت بگردم. تنها چیزی که ته داره آدمایی‌ان که نقاب های صورتشون رو روز به روز عوض می‌کنن تا صورت پر تعرقشون دیده نشه. ولی ما چی؟ تهش خودتی ک باید خودتو بغل کنی و بگی که می‌گذره باباجان. اینو یادت باشه که اگه همه چیز این جهان ثابت باشه این تویی که تغییر می‌کنی. این تویی که رشد می‌کنی. حتی اگه کسی نور خورشیدت نباشه :)

مُنشآت؛

17 Nov, 18:30


هی کائنات من ریال ریال انرژی می‌خوام.

مُنشآت؛

17 Nov, 18:30


انگاری روزام با بی حسی نسبت به احساساتم می‌گذره.

مُنشآت؛

16 Nov, 20:30


امیدوارم وقتی کسی رو نداری
خدا بغلت کنه.

مُنشآت؛

16 Nov, 17:59


حالا در کل «حال خوبی که آدما تو بسته بندی های خوشگل بهت می‌فروشن.»

مُنشآت؛

16 Nov, 17:57


تو ایستگاه اتوبوس یه گوشه واستاده بودم دیدم یه بابابزرگِ اگوری پگور اومد سمتم و از تو ساک دستیش یدونه دونات و یدونه دوهزاری نو که بغلش یه “تبرکات مشهد الرضا” خورده درآورد و گرفت جلوم و گفت بخاطر این حجاب قشنگتون این عیدی من به شما. بشدت هم تاکید کرد که پولو نه تا بدم، نه خرجش کنم. حالا اگه همونجا مرده تراول یا خرت و پرت دیگه‌ا‌ی درمیاورد و می‌داد بازم به اندازه شیرینیِ این دونات بهم نمی‌چسبید.

مُنشآت؛

16 Nov, 03:28


تو فرقِ بین بودن و نبودنمی.

مُنشآت؛

15 Nov, 11:38


رنج خیلی رهایی میده.

مُنشآت؛

15 Nov, 11:37


همه رفتن تو توهم اینکه می‌تونن بدون رنج زندگی کنن، اما بدون رنج نمی‌شه زندگی کرد.

مُنشآت؛

14 Nov, 18:03


ارتباط یه نوع قدرته. کسایی که روی احساسات و رفتار اکثر ماها تاثیر می‌ذارن کسایی هستن که می‌دونن چجوری از این ابزار قدرت استفاده کنن.

مُنشآت؛

14 Nov, 07:37


برای پرنیایِ کوچک درونم.

مُنشآت؛

13 Nov, 03:36


مرا اسیر خودش کرده غصه‌ی دنیا، یکی مرا برساند به کنجِ گوهرشاد.

مُنشآت؛

12 Nov, 14:07


+چاره‌ی دلتنگی بی وقفه چیه؟
- فقط یه بغض می‌تونه آرومت کنه، همین.

مُنشآت؛

12 Nov, 12:21


به دنباله‌ی جزئیاتِ افگار.

مُنشآت؛

11 Nov, 20:08


کاش می‌شد قلبم اندازه دنیا کش بیاد.

مُنشآت؛

10 Nov, 19:10


و یکم لنگو پاچه و دنیای کوچیک خودتونو از زیر دست و پای بقیه جم کنید تا یوقت نخورید زمین حیفه.

مُنشآت؛

10 Nov, 19:09


آدما به همون اندازه‌ای که ادعا دارن هیچی نیستن.

مُنشآت؛

09 Nov, 13:59


‏پاییز اینجوریه که آبان میگی برم یه ساعت بخوابم، بیدار می‌شی می‌بینی عه آذره.

مُنشآت؛

08 Nov, 18:31


یک فریم بسیار کوچک از گداختگی اصالت و سفید شدن تار و پوده‌‌امون.
لعنتی اصالت اون بادبزن های پارچه‌ایِ گلگلیِ بچگی مارو که اکثراً مامان بزرگا برامون از سفرای مکه و کربلاشون میاوردن و مام از ذوق بالا پایین میپردیم رو برده زیر سئوال..

مُنشآت؛

08 Nov, 17:43


هرچقدر خدا تو یه سری موضوعات شانسمو از ریشه سقت کرده، آدمای خوبیو تو زندگیم سبزونده. نعمته نعمت.

مُنشآت؛

08 Nov, 15:46


این هیچ چاره‌‌ای نداشتن، این بی‌چاره بودن در جایگاهِ یک بنده. اشکِ خدارو درنمیاره؟!

مُنشآت؛

08 Nov, 07:17


بابا فایده نداره سر امام علی خیلی شلوغه. همه امسال یاعلی گفتن و عشق آغاز شده.

مُنشآت؛

08 Nov, 05:34


_یهویی های به یاد موندنی پاییز.

مُنشآت؛

07 Nov, 12:54


چون ارغوانی.

مُنشآت؛

06 Nov, 20:18


بیا باهم گریه کنیم، کی گفته غمِ تو یه مسأله شخصیه؟

مُنشآت؛

04 Nov, 20:02


امیدوارم قلبتونو پیش آدمی جا بذارید که عقلتون تا ابد تاییدش کنه.

مُنشآت؛

03 Nov, 14:01


هوا هوای تصمیماییه که بعدش باید ۸ ماه بری تراپی.

مُنشآت؛

02 Nov, 20:48


من دلم می‌خواد یبار بخوام و بشه. همون موقع که ذوقشو دارم بشه، همون موقع که منتظرشم بشه. نه دیگه وقتی که بیخیالش شدم.

مُنشآت؛

01 Nov, 21:26


از شب های روشن.

مُنشآت؛

01 Nov, 21:25


یه عالمه موندگاریات دارم. تاریخای زیادی تو زندگیم ثبت کردم. درسته بعضی هاشون کنارشون هشتگ نخورده یا دربارشون صحبتی نشده و جاش تو دامنِ دل خودمه ولی بازم از ارزش هاشون کم نمی‌کنه. حس می‌کنم زندگیم برای این همه خاطره جا نداره. یاعلی دیگه.

مُنشآت؛

01 Nov, 21:23


یازدهِ آبانِ هزار و چهارصد و سه.
ثبتِ حرفای بی‌وزن و سرسری، جرعه جرعه دلتنگی و کرور کرور لبخند.
#موندگاریات

مُنشآت؛

01 Nov, 18:31


الان جوری باش که بعداً حسرتی نمونه کنجِ دلِ قشنگت.

مُنشآت؛

01 Nov, 18:29


بعضی وقتا فکر به آینده حالِ الانتو می‌سازه.

مُنشآت؛

31 Oct, 19:40


وقتی سرنوشت برای اولین بار من و تو را روبه به رو‌یِ هم قرار می‌دهد. رمانتیسمِ قشنگی بود.

مُنشآت؛

31 Oct, 11:22


هرچی می‌گردم ذوق های زندگیمو پیدا نمی‌کنم. زیر کدوم سنگه؟

مُنشآت؛

30 Oct, 13:22


اینقدر ناراحتیِ همه برات مهم شده که یاد رفته خودت هم زندگی داری.

مُنشآت؛

29 Oct, 20:26


ولی اول تو حرف بزن.

مُنشآت؛

28 Oct, 19:36


رو “شاید” نباید امید بست.

مُنشآت؛

27 Oct, 16:14


اونقدری که بارون زمینه‌ی گناهان دونفره رو فراهم کرده خود شیطان نکرده.

مُنشآت؛

25 Oct, 19:07


من از کلِ اگوری پگوری بودنِ فصل پاییز و جرجرای بارونش این فِخ فِخ های مابینشو گردن نمی‌گیرم. ابداً.

مُنشآت؛

24 Oct, 20:42


نمی‌دونم درکل خوابِ خوبتون رو به لذت بیداری با بقیه هم نفروشید اصلاً نمی‌ارزه.

مُنشآت؛

24 Oct, 20:40


شایدم مشکلاتمو تو خواب حل می‌کنم؟

مُنشآت؛

24 Oct, 20:39


من تموم مشکلات زندگیمو با خوابیدن حل می‌کنم.

مُنشآت؛

23 Oct, 22:07


شب‌ها تا صبح نمی‌خوابیدم، خوابش رو می‌دیدم تو بیداری.

مُنشآت؛

23 Oct, 08:44


‏پاییز فقط تا اون لحظه فصلِ زیباییه که نخوای برای خریدن لباس دست تو جیبت کنی.

مُنشآت؛

22 Oct, 16:53


احوالاتِ آبانِ ماه.

مُنشآت؛

22 Oct, 11:37


من صبر می‌خوام و یه دل بزرگ، همین.

مُنشآت؛

21 Oct, 17:23


‏از یجا به بعد دیگه یادم میره چرا خستم، فقط می‌دونم خستم.

مُنشآت؛

20 Oct, 13:53


خدا کنه آدم بخواد
خدا نکنه آدم نخواد.

مُنشآت؛

20 Oct, 11:23


خداجون مرسی که از اون بالا مالا ها حواست هست و برام ذوق و حال خوبی های گنده می‌فرستی این پایین. بوس.

مُنشآت؛

19 Oct, 19:04


من حتی غصه خوردن رو کنار آدمایی که دوسشون دارم رو هم دوست دارم.

مُنشآت؛

18 Oct, 19:58


ولی دارم سعی می‌کنم تو اون سختی ها کیلو کیلو، خروار خروار لذت بریزم تا حداقل تلخیش کامم رو شیرین کنه. آره که نشد نداره.

مُنشآت؛

18 Oct, 19:55


همونقدر سخته که فکر می‌کنم همش خوابه.

مُنشآت؛

18 Oct, 07:59


نیم کیلو باش ولی خودت باش.

مُنشآت؛

17 Oct, 17:38


دخترم رفته همایش انگیزشی
دخترش: