سالِ گذشته پدر و مادرم می خواستند برایِ تعطیلاتِ کریسمس به ایران بروند. آنها می خواستند من را هم با خودشان ببرند، امّا من می خواستم برایِ اسکی به سویس بروم.
پدرم گفت که ایران هم پیست هایِ اسکیِ بسیار خوبی دارد. ابتدا باورم نمی شد زیرا فکر می کردم در ایران برف نمی بارد، ولی با اصرار پدرم بالاخره قبول کردم به ایران برویم.
وقتی هواپیما در فرودگاهِ تهران نشست و از هواپیما پیاده شدیم، دیدم همه جا پر از برف است. از فرودگاه به خانۀ مادربزرگم رفتیم و دو روز آنجا ماندیم. از آنجا به شیراز رفتیم. پدرم می خواست جاهایِ دیدنیِ شیراز مثل تخت جمشید (پرسپولیس)، پاسارگاد و بازارِ وکیل را به ما نشان دهد و ما را به یک پیستِ اسکی در نزدیکیِ شیراز ببرد.
در شیراز می خواستیم در خانۀ عمو بهمنِ عزیزم بمانیم ولی او و خانواده اش در مسافرت بودند، پس تصمیم گرفتیم به هتل برویم. روزِ اوّل و دوّم مکان هایِ دیدنیِ شیراز را دیدیم، امّا من می خواستم زودتر به اسکی بروم. بنابراین روزِ سوّم با اتوبوس به پیستِ اسکی رفتیم. باورم نمی شد. هم بزرگ بود و هم خلوت. آنجا در یک هتلِ چهار ستاره ماندیم. اتاق هایش هم تمیز بود و هم ارزان.
برایِ اسکی یک مربّی گرفتیم، وسایلِ اسکی، شلوار، کاپشن، پوتین، کلاه و عینک اجاره کردیم. هر روز از صبح تا عصر با پدر و مادرم اسکی می کردم.
در این تعطیلات به من خیلی خوش گذشت و بعد از دو هفته دلم نمی خواست به انگلیس برگردم.
#диалоги_на_фарси на разговорном персидском языке.
| Вопросы к Марии Ген
| Подписывайтесь на Персидский ген