منشورات خرده جنایت های یک دانشجو على Telegram

من همونی ام که میخواست سنگین و رنگین
باشه.
https://t.me/HarfChatBot?start=61a1ce32d5ca
باشه.
https://t.me/HarfChatBot?start=61a1ce32d5ca
3,852 مشترك
1,663 صورة
65 فيديو
آخر تحديث 09.03.2025 15:19
قنوات مشابهة

4,118 مشترك

2,923 مشترك

2,737 مشترك
أحدث المحتوى الذي تم مشاركته بواسطة خرده جنایت های یک دانشجو على Telegram
مارینا تسوِتایوا (زن) و باریس پاسترناک (مرد) بی آنکه هم رو ببینن ۱۴ سال، عاشقانه نامه نگاری میکنن. بالاخره بعد از ۱۴ سال هم دیگه رو در کنگره ی نویسندگان شوروی میبینن. اما پاسترناک بعد از اون همه مکاتبات عاشقانه، با تسوتایوا مثل یک نویسنده ی ناشناس رفتار میکنه.
اینم از اطلاعات به دردنخور اما آشنای امشب
خدانگهدار
اینم از اطلاعات به دردنخور اما آشنای امشب
خدانگهدار
خیالبافی را گم کرده بودم. سال ها بود که چشمانم را میبستم اما نمیتوانستم حتی یک تصویر رویاگونه خلق کنم.
عصر بود. سرد. تاریک. چشم ها را بستم و برای شاید پنج ثانیه بالاخره رویا بافتم.
عصر بود. سرد. تاریک. چشم ها را بستم و برای شاید پنج ثانیه بالاخره رویا بافتم.
بابا با پسر خاله ها و دخترخاله هاش و عموم یک گروه تلگرامی دارن.
اون بنده های خدا استنداپ کمدی های با مضامین سیاسی خارجی میفرستن توی گروه. اگر خونه نباشم، بابا ویدیو رو برام میفرسته و میگه خب بگو الان چی به چیه. اگرم خونه باشم میگه بیا بشین اینجا بگو این کجاش خنده داره. خب توضیح دادن استنداپ کمدی واقعا قضیه رو لوس میکنه. حالا شما فکر کن از یه فرهنگ دیگه و به یه زبان دیگه هم باشه. بعد به من خیره میشه و میگه: همین؟ چه قدر بی معنی. بعد میبینم که توی گروه یه عالمه ایموجی خنده تایپ میکنه :)))
واقعا گاهی دلم میخواد بچلونمش. مثل همین الان که چند دقیقه ی پیش بهم گفت چه مسخره، اینا چیه که عموت میفرسته و بعد دیدم استیکر “سپاسگزارم” براشون فرستاد :)))
اون بنده های خدا استنداپ کمدی های با مضامین سیاسی خارجی میفرستن توی گروه. اگر خونه نباشم، بابا ویدیو رو برام میفرسته و میگه خب بگو الان چی به چیه. اگرم خونه باشم میگه بیا بشین اینجا بگو این کجاش خنده داره. خب توضیح دادن استنداپ کمدی واقعا قضیه رو لوس میکنه. حالا شما فکر کن از یه فرهنگ دیگه و به یه زبان دیگه هم باشه. بعد به من خیره میشه و میگه: همین؟ چه قدر بی معنی. بعد میبینم که توی گروه یه عالمه ایموجی خنده تایپ میکنه :)))
واقعا گاهی دلم میخواد بچلونمش. مثل همین الان که چند دقیقه ی پیش بهم گفت چه مسخره، اینا چیه که عموت میفرسته و بعد دیدم استیکر “سپاسگزارم” براشون فرستاد :)))
بگذار که من تشنه ی دریای تو باشم
مجنون تو و دیده ی شیدای تو باشم
مجنون تو و دیده ی شیدای تو باشم
«بارها وقتی با حسین فیلم رو میدیدیم بعد از این همه زحمت، به حسین میگفتم آخه این چی بود ما ساختیم. یعنی این همه زحمت کشیدیم واسه یه سوژه ای که اصلا مُد نیست. »
هی میخوام بیام بنویسم که یه چیزیمه اما هر بار نوشتنش لوس میکنه این چون و چگونگی رو. پیش برم ببینم تا کجا میبرد این دل مرا. سوی فنا میبرد این دل مرا؟
یکی از دلایلی که چندین شبه اینجا لینک ناشناس میذارم میل شدیدیه که اخیرا به گفت و گو پیدا کردم. دوست دارم حرف بزنم. عمیق.