" کوەـپراو🏔 "
آبان است و بادهای دوره گرد به
حراج گذاشته اند تا تماشای
برگ ریزان دامن از غبار غم بتکاند.
غزل دلشوره در حسرت لب های پاییز
به کدامین غروب پراو ستاره در سپیده دم بیستون به انتظار روز خرم است.
دل شیرین همچون عود به آتش سوختنی ست. از غمش دود مجمر بر تیشه ی فرهاد همهمه ی سردی ماه و زردی آبان می شود.
شروع یک غزل با توست تمام گام های مانده اش با من تا راز تنهایی قطره قطره بر اطلس دامان گمنام کلمات به تکدی لبخندهای شیرین ببرم و آوارگی ترانه را بر روی بند تاراج تکراری به یغما رفته ی بیستون بر صخره های پراو برده باشم. از دامن تبارم دست بر نداشته ام آنگاه که شکوه و اقتدارشان همچون دل
مطمئن فرهاد به عصای امید تکیه کرده باشد. شعرهایم یکی یکی معطر اجابت اند تا بال کشان از گوشه ی چشم قلم
پلک گشوده و نام زیبای کوه پراو به نیابت بلندایش فوران کند.
شناسنامه ی تو صبح است شبیه آیتی از وفا بر سپیده ی طلعت مهتاب رونمایی کند. دنیا به کام قلم عسل است تا شیرین را به ماحصل غزل های ناگفته ی دل فرهاد مشق عشق شود. حضور نامت در شعرهای من لطف خداست که شامل حال غزل شده است. نام پراو همچون غزلی ست که بی اختیار وارد این مثنوی شده است.مضمون بیستون و پراو
تنهایی را مکمل است تا نام شیرین و فرهاد لاهوت شکوه و عشق را مبهوت قلم کند. عمر وفا در نفس های فرهاد همه تلمیح زندگی ست . مفاتیح عشق به شکوه لب های ذاکر است آینه ای از سنگ و صبوری تیشه ای که در هُرم هر نفس پژواکی بر یال سرکش پراو انعکاس دلبریست.
رشته کوهت همسنگ البرز راز خوشبختی ست هر زمان دلتنگی آغازد اینسان
لختی از کوهسارت نسیم آرامش را بوزاند. حیرانی سر انگشت لبگزه به مقیاس طنین تیشه خواب هایت
را سرگردان کرده است آنگاه که بُت
زیبای سمرقند و بخارا در معبد زرین بیستون نام شیرین را یاهو گوید.
ضرب آهنگ شکستن صخره و سنگ،
همپای گوش های نوازشگرت نازک دلی و دلتنگی راز خوشبختی را لو می دهد
تا دستان امید تصویر رویاهای دیروز شود.کمی عطر حضورت را بیاور.بگذار خستگی ها بر آن تکیه کند. ردایی از
پونه و آویشن بر دوش سنگواره هایت
ایستاده درسینه رهاست.اینجا دیوارهای بیستون و پراو ازهم دور می شوند سنگ ها به دست طوفان سپرده اند.می شود از کوهسارت
دلخوشی را استشمام نمود وقتی نسیم،
عطر تو را به همراه دارد.
✍ مهربانوـفروزندەـشفیعیـزرنە
❤️ڪـانال "شـهــرمــن اسلام آبــاد"👇
♦️Join: ➣ @Mceslamabad 💎