اشعارخوانده شده حاج آقامنصور @mansoorararzi_sher Channel on Telegram

اشعارخوانده شده حاج آقامنصور

@mansoorararzi_sher


سلام
بنام خدای محرم
عضوشوید
اینجا سعی میشود اشعارخوانده شده حاج آقامنصوربمناسبت درج شودبرای دسترسی راحت ترروضه خوان ها
عزیزان رابرای استفاده دعوت کنید
👇👇👇👇
ارتباط: shahe_najaf@

اشعارخوانده شاه نجف (Persian)

با عرض سلام و احترام به تمامی دوستان علاقه‌مند به شعر و ادبیات، امروز ما به شما کانال تلگرام 'اشعارخوانده شاه نجف' را معرفی می‌کنیم. این کانال با نام کاربری @mansoorararzi_sher توسط حاج آقامنصور تاسیس شده است. در این کانال، سعی شده است که اشعار خوانده شده حاج آقامنصور به مناسبت‌های مختلف منتشر شود. عزیزانی که علاقه‌مند به شعر و ادبیات هستند، دعوت به عضویت در این کانال می‌شوند. اگر به دنبال یافتن دسترسی آسان‌تر به آثار شاعران بزرگ هستید، حتماً به این کانال ملحق شوید. برای ارتباط با مدیریت کانال و ارسال نقدها و پیشنهادات، می‌توانید با ایمیل shahe_najaf@ ارتباط برقرار کنید. منتظر حضور گرم شما در این کانال شعر و ادبیات هستیم!

اشعارخوانده شده حاج آقامنصور

01 Nov, 06:50


#جلسات
#دعای_کمیل

📖 مـراســم هـفتگـی
مناجات و قـرائت دعای کمیل
🕌 مسجد ارک تهران

📆 ۱۱ آبان ماه ۱۴۰۳

من گنهکارم امید است عفو بارانم کنی
آتش آوردم که مهمان گلستانم کنی

با خطایم آمدم اما به درگاه کریم
با بدی ها آمدم کز جمع خوبانم کنی

وای اگر یکبار از چشمت بیوفتم ای دریغ
کز ز خود طردم کنی بدبخت و حیرانم کنی

گر ببخشی نعمت است و گر نبخشی نغمت است
از تو می آید ولی خوب است احسانم کنی

من علی مولائی ام حُبَش نجاتم میدهد
جای کیفر بهتر است لطف فراوانم کنی

گر دهی رخصت به ایوان نجف رو آورم
تا که از طومار زُوار علی جانم کنی

نام زهرا میبرم آنقدر تا راضی شوی
مادری هستم خوشا مِنا چو سلمانم کنی

مادرم انسیه حورا و من وابسته اش
روضه میخوانم که بر مظلومه گریانم کنی

رنگ برگ یاس از طُرفه نسیمی خون شود
روضه خوان سیلی ام خواهم چو طوفانم کنی

انتقامی سخت گیرم صبح روز انتقام
گر مرا یار علی همچون شهیدانم کنی

در شب جمعه تو را خواندم شب ذکر حسین
تا به زیر قُبه ی ارباب مهمانم کنی

@mansoorarzi

اشعارخوانده شده حاج آقامنصور

25 Oct, 17:40


▪️روضه حضرت زهرا سلام الله علیها

▪️ مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها
🌙 شب پنجم(شب آخر)
🕌
مسجد ارک تهران
📆 یکشنبه ۵ آذر ماه ۱۴۰۲

ذره ذره سوخت و خاکسترش را جمع کرد
از کنار شمع پروانه پرش را جمع کرد

بیشتر محض رضای خاطر آئینه بود
این دم آخر اگر که بسترش را جمع کرد

آنقدر دلواپس یار غریبش بود که
لاله های ریخته بر پیکرش را جمع کرد

فکر رفتن بود که این روزهای آخری
ناله هایش را پرش را معجرش را جمع کرد

با همان دست شکسته با همان حال بدش
خانه را جارو زد و دور و برش را جمع کرد

همسرانه سفره ی درد و دلش را پهن کرد
همسرانه اشک های همسرش را جمع کرد

تا که مردش هم نفهمد چه به روزش آمده
دستمال خونی زیر سرش را جمع کرد

با وجودی که گلویش را گرفته بود بغض
پیش چشم مرتضی چشم ترش را جمع کرد

حرفی از سینه نگفت و حرفی از پهلو نزد
عاشقانه حرف های آخرش را جمع کرد

@mansoorarzi

اشعارخوانده شده حاج آقامنصور

25 Oct, 17:39


▪️ مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها
🌙 شب پنجم(شب آخر)
🕌
مسجد ارک تهران
📆 یکشنبه ۵ آذر ماه ۱۴۰۲

وقتی که نام زهرا بر قلبها جلا داد
در را زدیم و مولا نانی به بینوا داد

اصلا به ما نمیخورد پرواز در حریمش
این لطف را علی کرد این عشق را خدا داد

یک یا علی که گفتیم جانم علی شِنُفتیم
در باز کرد و ما را در کنج خانه جا داد

خیرش قبول ما را دلبسته علی کرد
خیرش قبول ما را راهی به روضه ها داد

ذکر علی به لب داشت دور حسین می گشت
این‌گونه از نجف او راهی به کربلا داد

جای حریر وقتی روی حصیر خوابید
لب تشنه را حواله بر تکه بوریا داد

با مِهر مادرانه درهَم خرید ما را
یعنی که بی بهانه زهرا به ما بها داد

فرزند خوانده های مادر شدیم با اشک
ما گریه کن نبودیم او گریه را به ما داد

برخورد اول اصلاً نشناختیم او را
او بود آشنایی بر ما غریبه ها داد

دستاس گشت و با آن دست شکسته نان پخت
جمع گرسنه ها را با دست خود غذا داد

از ساعتی که فرمود یا فضه خُذینی
حکم سراسری بر حی علی العزا داد

امسال هم ز عادت برخیز و کن عبادت
از مادری که فرزند در راه مرتضی داد

از او بپرس با اشک یوما کَیفَ حالَک؟
حالا که در حریمش اذن برو بیا داد

شاید میان سفره وا کرد سفره ی دل
شاید برای ما نیز او شرح ماجرا داد

باید که کرد تعجیل تا دخترش نگوید
دیر آمدید مردم او را خدا شفا داد

@mansoorarzi

اشعارخوانده شده حاج آقامنصور

25 Oct, 17:37


▪️ مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها
🌙 شب چهارم
🕌
مسجد ارک تهران
📆 شنبه ۴ آذر ماه ۱۴۰۲

استعانت گر کند ما را خدای فاطمه
سر می اندازیم محشر زیر پای فاطمه

یک گلوبندش سه تا بدبخت را خوشبخت کرد
هر که عاقل بود رفت و شد گدای فاطمه

گریه کن های حسینش را شفاعت میکند
دست عباس است روی دست های فاطمه

بر مقامش هر که سر خم کرد شد پیغامبر
انبیا را پس بخوانید انبیای فاطمه

تا رسول الله در شأنش فِداها گفته است
کیست دیگر لایقش گردد فدای فاطمه؟

رو زد اما هیچ کس حاضر به همراهى نشد
دارد از انصار پیغمبر گلایه فاطمه

مستجاب الدعوه حالا مرگ خود را خواسته
بی اجابت باشد ای کاش این دعای فاطمه

میخ ِ در از سینه بیرون آمد و خون گریه کرد
گشت آگاه از دل ِ درد آشنای فاطمه

کار دنیا را ببین در سن هجده سالگی
شانه های کودکانش شد عصای فاطمه

آب می ریزد برای بچه هق هق می کند
ای به قربان حسین سر جدای فاطمه

@mansoorarzi

اشعارخوانده شده حاج آقامنصور

25 Oct, 17:36


▪️ مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها
🌙 شب سوم
🕌
مسجد ارک تهران
📆 جمعه ۳ آذر ماه ۱۴۰۲

قبل از آنی که بیاید سائلی در پشت در
می‌نشیند منتظر بانوی محشر پشت در

خانه وقتی خانه‌ی زهراست پس هر سائلی
بعد دَقُّ الباب خندان می‌شود در پشت در

در زدند و با خودش می‌گفت: حتماً سائل است
باز هم با کیسه‌ی نان رفت مادر پشت در

در کمال حیرت اما دید بانوی کرم
جای سائل آمده این بار لشگر پشت در

در زدند و در زدند و در شکست
آه شد آغاز جنگی نابرابر پشت در

با غضب شیطان به سوی اهل جنت حمله برد
پا نهاد ابلیس بر آیات کوثر پشت در

غنچه‌ی یاس و هجوم آتش و مسمار داغ
شد چنین یک سوم سادات پرپر پشت در

کار دنیا را ببین در رفت و آمدهای خود
ناگهان از پا می‌افتد مرد خیبر پشت در

گر هزاران بار برگردد به دنیا باز هم
می‌رود زهرا هزاران بار دیگر پشت در

هر روز وقت خانه درهم‌تر شود زهرا
با هر نفس عمر کمت کمتر شود زهرا

امروز از دیروز لاغرتر شدی انگار
ذره به ذره قامتت خم‌تر شود زهرا

از کوچه تا امروز سر درد داری و
دور سرت دستار محکم‌تر شود زهرا

مثل حریری که حرارت خورده چین خوردی
تصویر تو هر روز مبهم‌تر شود زهرا

باور نمی‌کردم که از من با تو یک روزی
این چادر پا خورده محرم‌تر شود زهرا

این رو گرفتن‌های تو نامحرمم کرده
راضی نشو اینقدر چشم تر شوم زهرا

یاد دری که زیر پایش میخکوبت کرد
دنیا برای من جهنم‌تر شود زهرا

تا دست بر موی حسینت می‌کشی دیدم
آه دلت انگار پر غم‌تر شود زهرا

روزی می‌آیی گودی گودال می‌بینی
از تو حسینت نامنظم‌تر شود زهرا

@mansoorarzi

اشعارخوانده شده حاج آقامنصور

25 Oct, 17:35


▪️ مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها
🌙 شب دوم
🕌
مسجد ارک تهران
📆 پنجشنبه ۲ آذر ماه ۱۴۰۲


آفتاب جلوه ات از کهکشان‌ها هم سر است
وسعت تابندگیِ تو تعجب‌آور است

طبقِ نَصِّ : ما عَرَفنا قَدرَکِ...،اثبات شد:
درک شأنَت از شعورِ هر بشر بالاتر است

شرطِ ختم‌المُرسلینی ، دست‌بوسیِ تو بود
قدردانی از تو تنها کار یک پیغمبر است

کِسوَتِ اُمِّ اَبیهایی فقط مخصوص توست
کیست مانند تو که هم مادر و هم دختر است

حول دستاس تو می چرخد زمین و آسمان
گردش ایّامِ ما بر پایه ی این محور است

روح اَسما را تنور خانه ی تو شکل داد
نانِ گرمِ سفره ی سبزِ تو خادم‌پرور است

مات و مبهوت وقار فاطمی ات مریم است
هاج و واج اقتدار هاشمی‌ات هاجر است

کمترین لطف تو بیش از ظرفیت‌های گداست
بخششِ حدِّ‌اَقلیِّ تو حدِّ‌اکثر است

بی‌نیازی از فدک‌های زمینی،فاطمه!
در خورِ مهریه‌ی تو چشمه،چشمه کوثر است

تک‌سواریِ تو در صبح قیامت دیدنی‌ست...
بهترین تصویر در قاب عظیم محشر است

سایه‌‌ی روی سرِ ما چادر خاکی توست
میتوان پس گفت : ایران، زیر چتر مادر است!

مادر هر کس که بابایش علی باشد..،تویی
بچّه‌شیعه نسل پشت نسل بر این باور است

عالمی پابند تو بود و تو پابندِ علی
کُلِّ فکر و ذکر تو در هر زمانی، حیدر است

این شبِ جمعه مرا با خود ببر پیشِ حسین
کربلایِ شاه رفتن ، آرزوی نوکر است

یک دقیقه گریه کردن بر مصیبت‌های تو
فیض آن بالاتر از صدها هزاران منبر است
▪️
ای که روی صورتت گلبرگ هم رد می گذاشت
زیر پلکت جای ضربِ سیلی آن کافر است

تیزیِ مسمارِ کج‌رفتار با پهلو چه کرد؟!...
قاتل هر ساله ی ما روضه ی میخ در است

@mansoorarzi

اشعارخوانده شده حاج آقامنصور

25 Oct, 17:33


▪️ مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها
🌙 شب اول
🕌 مسجد ارک تهران
📆 چهارشنبه ۱ آذر ماه ۱۴۰۲

از عناوین جهان کوثر به زهرا می‌رسد
بهتریت تعبیر از مادر به زهرا می‌رسد

از اَبوها از بُنَی‌ّها بَعلُها معلوم شد
از میان پنج تن محور به زهرا می‌رسد

آن زمانی که خلائق بر سر کار خودند
حکمرانی در صف محشر به زهرا می‌رسد

یک علی دارد فلک آن هم برای فاطمه‌است
کوثر است و بهترین گوهر به زهرا می‌رسد

نوکری کن بر در این خانه و آرام باش
حل و فصل کار هر نوکر به زهرا می‌رسد

بیخودی حیران مشو با حرف‌های این و آن
جاده‌ی توحید در آخر به زهرا می‌رسد

چون مدینه خواستی سمت نجف زانو بزن
سیر عرفانی از این معبد به زهرا می‌رسد

او امام هر امام و او بزرگ انبیا
تو بگو حالا کسی دیگر به زهرا می‌رسد؟

هیزم از او عذرخواهی کرد و آتش گریه کرد
با خجالت نوک میخ در به زهرا می‌رسد

***
در چشم مردم رتبه‌ی حیدر عوض شد
بعد از پیمبر شهر پیغمبر عوض شد

تاوان فتح قلعه را آخر گرفتند
لشکر همان لشکر، فقط خیبر عوض شد

هجمه که آمد یا علی می‌گفت اما
با سقط بچه ناله‌ی مادر عوض شد

وقتی صدا زد فضه را زینب به خود گفت:
چی شد که جای خادم و دختر عوض شد؟

در رو به داخل باز میشد قبلاً اما
پا خورد و پا خورد و جهت آخر عوض شد

تا میخ شد همدست با دود و فرو رفت
شکل تنفس کردنش دیگر عوض شد

از خانه دنبال علی تا کوچه‌ها رفت
میدان عوض شد لاجرم سنگر عوض شد

هی قنفذ آمد هی مغیره این زد آن زد
دائم فقط جای بد و بدتر عوض شد

یک بار دست و سینه و پهلو شکستند
صد بار رنگ صورت حیدر عوض شد

شمشیر چون بالا سر مولا گرفتند
روضه به سمت خنجر و حنجر عوض شد

@mansoorarzi

اشعارخوانده شده حاج آقامنصور

25 Oct, 00:49


▪️مناجات با خدا
💠مـراســم هـفتگـی مناجات و قـرائت دعای کمیل
🕌مسجد ارک
📆 ۰۴ آبان ماه ۱۴۰۳


بنازم لطف بنده پرورت را
به آقایی رساندی نوکرت را

نگفتم تشنه ام اما به کامم
چشاندی جرعه جرعه ساغرت را

گنه کردم نیاوردی به رویم
و گفتی پاک کن چشم ترت را

زمین خوردم بلندم کردی و بعد
به من گفتی که بالا کن سرت را

عجب پروردگار مهربانی
بنازم لطف بخشش محورت را

کمیلت را مناجاتم نمودی
دوباره درک کردم محضرت را

مرا با قطره اشکی پاک کردی
بنازم‌ جود حیرت آورت را

مرا بخشیدی و تازه پس از آن
عطا کردی عطای دیگرت را

علی را واسطه کردم خدایا
به امیدی که بگشایی درت را

چگونه شاکرت باشم که دادی
به این آلوده حُب حیدرت را

علی گفتم دلم میل نجف کرد
هوس کردم شراب کوثرت را

گدایم باز هم حین رکوعت
به سائل میدهی انگشترت را

به انگور ضریحت مستمندم
هِبه کن میوه های نوبرت را

به حق فاطمه حق همان که
حفاظت کرد با جان سنگرت را

صدای سرفه بوی دود یعنی
شرر سوزاند یاس پرپرت را

در افتاد و همه از در گذشتن
لگد انداخت از پا یاورت را

زمین بگذاشت بار شیشه حالا
علی دریاب حال همسرت را

بیا که سوخت در آتش سپاهت
به زیر پاست یار پا به ماهت

@mansoorarzi

اشعارخوانده شده حاج آقامنصور

15 Oct, 06:56


کدامین ماه بین ابر و من ، پا درمیانی کرد
در این ظلمت چراغی نیست تا آن را نشانی کرد

من از تاریکی شب‌های بی تو سخت می ترسم...
زمینم را نگاه روشن تو آسمانی کرد

درخت سبز عُمرم زرد شد از ماتم دوری
بهار باغ من را سردیِ هجران خزانی کرد

به غیر از خانه‌ی تو هر کجا رفتم ، ردم کردند
نمیدانی چه با قلبم غمِ نامهربانی کرد

به لطف اشک شُستم گرد و خاک کُلبه‌ی دل را
برای میهمان باید چُنین خانه‌تکانی کرد!

تمام شُهرت دلداده وابسته به دلدار است
زلیخا را تبِ عاشق‌کُشِ یوسف ، جهانی کرد

رَقَم های گناهانم ، رَمَق را بُرده از جانم...
نباید در مسیر قُلّه حسِّ ناتوانی کرد!

کلام هرزِ من هر روز روحت را میازارد
چگونه می توان در پیشگاهت بددهانی کرد؟

شکستم ، لـه شدم ، مُردم ، تو بودی زنده ام کردی
دمِ گرمت مرا دلبسته‌ی این زندگانی کرد

سر پیری سرم را روی زانوی خودت بگذار
اَقلّاً این دم آخر بگویند او جوانی کرد !

خدا رحمت کند بابا‌بزرگِ روضه‌خوانم را
صدای حزن‌آلودش مرا صاحب‌زمانی کرد

پسر تنها در آغوش پدر آرام می گیرد
به قدر بوسه ای باید محبّت را عیانی کرد !

دل دیوانه‌ام میل شبستان نجف کرده
ضریحش مستم از انگورهای آنچنانی کرد

" علیٌّ حُبُّهُ جُنَّه ، قَسیمُ النّارِ وَ الجَنَّه... "
برای مرتضی اینگونه باید مدح خوانی کرد

پُر از زخمم ، دوایِ دردِ من شش‌گوشه ی شاه است....
دل عاشق چه عشقی در کنار یار جانی کرد

تو را جان گُلِ هجده بهارِ مرتضی ، برگرد
همان یاسی که سیلی چهره اش را ارغوانی کرد
▪️
علی با چشم خود می دید زَجرِ " ذابَ لَحْمی" را...
گمانم مادر ما را همین غم استخوانی کرد

#امام_زمان
#یا_زهرا
#فاطمیه

@mansoorarzi

اشعارخوانده شده حاج آقامنصور

11 Oct, 18:29


تا به قصد عبد بودن، راهی مقصد شدم
امتحان کردی مرا در استقامت رد شدم

سیل اشکم بند آمد ، سد ایمانم شکست
بارها درگیر این طغیان و پیشامد شدم

باز با روی سیاه و گردن کج آمدم
زیر قول خود زدم گردن کشیدم ، بد شدم

بی حیاییها چقدر از ربّ ما حرمت شکست
جاهلانه من مسیر بنده ها را سد شدم

نفس بوده نارفیقی که مرا بیچاره کرد
آنکسی که فاطمه اصلاً نمی خواهد شدم

  خسته بودم، هیچکس در خانه اش راهم نداد
دست بر دامان سلطان ، گوشه ی مشهد شدم

با پر خدام آقا راه من تغییر کرد
شاه بودم ، سائل آقای این گنبد شدم

خاک مشهد در نجف ، خاک نجف در مشهد است
از غبار این حرم خاک نجف شاید شدم

جمعیت، جای ضریح او مرا در کوچه برد
از کنار آن دری که سوخت زهرا رد شدم

هرم شعله روی دست و صورتش می زد ولی
مات آنکه پشت در با پا لگد می زد شدم

فاطمه افتاد، عبایش را علی رویش کشید
گفت زار محسنی که بر نمی گردد شدم

کربلا مادر به روی پیکری چادر کشید گفت
عزادار سری که در تنور آمد شدم

@mansoorarzi

اشعارخوانده شده حاج آقامنصور

05 Oct, 16:03


گرچه با اجبار عُصیان اختیارم را گرفت
گریه های بی اراده چشم تارم را گرفت

من که خیلی از محبت های او شرمنده ام
از کریمی که خودش دنبال کارم را گرفت

با گناهان گرچه عمری روزگارم شد سیاه
نیمه شب دوده های روزگارم را گرفت

من توقع داشتم در میزنم ردم کند
جای دعوا کردن من کوله بارم را گرفت

دید که خسته شدم فوراً در آغوشم کشید
او مجال آن همه داد و هوارم را گرفت

گر چه ناپاکم علی کلب نجف را میخرد
خاک نعلینش تمام شوره زارم را گرفت

مادری خورده زمین تا من نیوفتم بر زمین
با غبار چادرش گرد و غبارم را گرفت

هر کسی بر یک نفر دلبسته من هم بر حسین
او که مستی غمش باغ و بهارم را گرفت

من فدای دست بر پهلو گرفتنهای تو
نیزه ای که خورد بر پهلو قرارم را گرفت

پشت در تو یک لگد خوردی و من صدها لگد
شمر با آن خنجرش راه فرارم را گرفت

@mansoorarzi

اشعارخوانده شده حاج آقامنصور

05 Oct, 15:13


یا لطیف

شاخه‌‌ی طبع خزان‌دیده‌ی من بار نداشت
چشم آلوده ی من فرصت دیدار نداشت

رو به مهتاب نشد روزنه ای باز کنم
قفسِ ظلمت من رخنه ی دیوار نداشت

چَنگ انداخته ام دامنِ تنهایی را
منِ بی‌کَس‌شده از بس که کس و کار نداشت

آه ! آدینه ی بی تو شده آئینه ی دِق
کاشکی جمعه تواناییِ تکرار نداشت

در بساطم چه کنم کهنه‌کلافی هم نیست...
یوسف گمشده‌ام گرمیِ بازار نداشت

آبروریزیِ من شُهره‌ی آفاق شده
مثل من هیچکسی وضعِ اسفبار نداشت

از سَرِ بی خِرَدی قلب تو را می شکنم
وَرنه این عاشقِ بی فکر که آزار نداشت

گریه کردم که مگر بار مرا هم بخری...
دلم  _این ظرف ترک‌خورده_  خریدار نداشت!

امـــر کن! یک نفری پای غمت می میرم
تا نگویند که فرمانده ی من یار نداشت

مثل سیّد حسنت ، گَرم بغل کن من را...
یا کریمی که عروجش غمِ آوار نداشت

لحظه‌ی آخرم ای کاش کنارم باشی...
چه کند گر که مریض تو پرستار نداشت

شیوه‌ی مَرگ مرا شاهِ نجف می داند
سَر تمّار به جز نخل علی ، دار نداشت

این دلِ دربه‌درم تنگِ حسین است فقط
کربلا رفتن من این‌ همه اصرار نداشت!

جان آن مادرِ افتاده دمِ در ، برگرد
آنکه با قامت خم طاقت پیکار نداشت
▪️
شیشهٔ عُمر علی با لگدی سخت شکست
لااقل کاش درِ سوخته ، مسمار نداشت

#امام_زمان


@mansoorarzi

اشعارخوانده شده حاج آقامنصور

05 Oct, 15:11


بوی عصیان می دهد گرچه جسارت های من
تو کرامت می کنی وقت سماجت های من

باز هم شرمنده ام از اینهمه بار گناه
باز هم می بخشی ام قبل از ندامت های من

هیچکس گوشش به حرفم نیست جز تو ای رفیق
می نشینی نیمه شب ها پای صحبت های من

بچه ی لجبازم اما دوستم داری خدا
خاک می ریزی خودت روی لجاجت های من

آنقدر تو آبرویم را خریدی پیش خلق
که کسی اصلاً نزد حرف از فضاحت های من

تا گره بر کار من افتاد ، کارم شد درست
هست محتاج کمی انگور ، حاجت های من

حال ما بیچاره ها با یاعلی خوش می شود
شوق ایوان نجف دارد زیارت های من

ذکر تسبیح شب جمعه حسین است و حرم
قیمتی تر می شود با او عبادت های من

با لب خشکیده در مقتل صدا می زد حسین ....
زیر و رو شد با نوک چکمه قرائت های من

گفت مادر جان بمیرم زخم پهلو بدتر است ...
از هزار و نهصد و اندی جراحت های من

اولین بار است می دزدم نگاهم را ز تو !
فکر آن پیراهنی یا که خجالت های من ؟

@mansoorarzi

اشعارخوانده شده حاج آقامنصور

30 Aug, 16:28


کیست زهرا؟ روشنای آب‌ها
مرد مردان در دل مرداب‌ها

عشق چون آتشفشان در سینه‌اش
مهربانی‌، جلوه‌ی آیینه‌اش

در دلش گنجینه‌ی اسرار حق
قطره‌ای از علم او صدها ورق

عالمه، راضیه، صدیقه، بتول
حجه الله است بر آل رسول

صد گره وا میشود با فاطمه
ذکر اعجاز نبی یا فاطمه

بندگی از عمق جان، دلداه‌لش
جان فدای زندگی ساده‌اش

چادر او سرپناه مکتب است
فاطمه الگوی راه زینب است

نام زهرا، بانگ تکبیر علی‌ست
خطبه‌ی او، همچو شمشیر علی‌ست

واژه‌هایش تیغ بُرّانند و بس
خط به خط تفسیر قرآنند و بس

رزم او در پیش مردش، دیدنی است
در دل میدان، نبردش دیدنی است

در بصیرت، اُسوه‌ی عمارهاست
«فاطمه» نه ! «فاتحِ» پیکارهاست

اشک را در جنگ، جنگ افزار کرد
گریه‌هایش «خواب» را «بیدار» کرد

عزتش طعنه به هر سو میزند
نزد زهرا کوه زانو میزند

حرکت او در مدار نور بود
انقلابش، انفجار نور بود

قد خمیده در قیامش ایستاد
یک تنه پای امامش ایستاد

زن نگو، مردانگی شرمنده‌اش
باز میشد زخم‌ها با خنده‌اش

زخم خورد و حرفی از مرهم نزد
بین آتش سوخت اما دم نزد

رو به قبله دست بر پهلو گرفت
ماه از خورشید عالم رو گرفت…


@mansoorarzi

اشعارخوانده شده حاج آقامنصور

25 Aug, 07:10


📺| ویدئو
🎤| حاج منصور ارضی
▪️| زیارت اربعین

@mansoorarzi

اشعارخوانده شده حاج آقامنصور

25 Aug, 07:02


وقتی نفس به سرفه و خون لخته بند شد
اشک زیاد چاره آن دردمند شد

هر یک قدم براش برابر به چند شد
پنجاه بار خورد زمین و بلند شد

هر سرفه ای که زد به نفس های خسته اش
افتاد یاد مادر پهلو شکسته اش

روی سرش عبای غریبی نشانده بود
یعنی برای حرف زدن نا نمانده بود

یعنی که زهر جان به لبانش رسانده بود
خود را به زور تا در حجره کشانده بود

آن زهر تکیه تکیه جگر را برید و رفت
مانند تیغ کند که سر را برید و رفت

از افعی حسادت مامون که خورد نیش
افتاد بین حجره و پیچید دور خویش

چون گیسوی حسین دلش بود ریش ریش
اما نداشت خواهر گریان دل پریش

تا بوسه گیرد از گلوی نامرتبش
تا ضربه دوازدهم مُرد زینبش

وقتش که شد لباس شهادت کند به تن
آمد پسر که جسم پدر را کند کفن

اینجا زیاد سخت نشد غسل این بدن
نیزه شکسته شد کفن شاه بی کفن

قدر نگین نداشت تنش جای سالمی
آخر حصیر شد کفن شاه هاشمی

هنگام غسل دادن  جان جهان رسید
پس ناله جواد به افلاکیان رسید

انگشتر رضا به جواد جوان رسید
اما انگشتر حسین ولی ساربان رسید

#امام_رضا

@mansoorarzi

اشعارخوانده شده حاج آقامنصور

25 Aug, 06:45


نشسته ام وسط روضه ، چشم تر برسد
برای رفتنِ تا عرش ، بال و پر برسد

عروجِ روح به معراجِ عشق ممکن نیست
مگر دو قطره‌ی اشکی دمِ سحر برسد

من از فراق تو دلسرد می شوم گاهی
از اینکه قبلِ وصالِ تو مرگ ، سر برسد

عزیز فاطمه! از دور‌ی‌ات مریض شدم
خدا کند که دوایَت به محتضر برسد

دو ماه گریه برای ظهور تو کم بود...
وگرنه یارِ سفر کرده این صَفَر برسد

چِقَدر ضَجّه زدی پای بی کسیِ خودت
ندیده ایم به داد تو..،یک‌نفر برسد!

گدای‌ِ خانه‌ٔ تو‌ بودن آرزوی من است
فقط اجازه بده سائلت به در برسد

چه می شود که مرا هم بغل کنی یکبار...
پسر به لذّتِ بوسیدنِ پدر برسد

تو را به حقِّ رضا یا رضای ما..،برگرد
بیا که زود به سلطان هم این خبر برسد

نفس کشیدنِ آسان چِقَدر سخت شود
اگر که قطره ای از زهر تا جگر برسد

غریبِ مشهدِ ما روی خاک‌ها جان داد
بدون آنکه به جسمش کمی ضرر برسد

فدای خون گلویی که مثل جو شده بود
حسین ، زیر سم اسب زیر و رو شده بود

#مناجات_امام_زمان
#دهه_آخر_صفر

@mansoorarzi

اشعارخوانده شده حاج آقامنصور

25 Aug, 06:28


پاره جگر منم که به مرگم رضا شدم
آخر ز فرط غصه مجتبی شدم

گاهی ز داغ مادر مظلومه‌ی جوان
راضی به مرگ خویش به دست دعا شدم

مظلومی علی که مرا کشت بارها
اصلا فدایی علی مرتضی شدم

مردم احکام زیر پا شد و دین منحرف ز راه
عمری قرین درد دل مصطفی شدم

حجر پدر چنان همه‌ی عمر مرا گرفت
گویی که خویش حبس به سجل بلا شدم

آری از غصه‌های سخت جد خویش
صاحب عزای خامس آل عبا شدم

آن‌قدر روز و شب به غم او گریستم
تا عاقبت شهید ره کربلا شدم

مردم در حجره دست و پا زدنم چون حسین شد
نیزه نخورده بر غم او مبتلا شدم

وقتی جواد بر سر بالین من رسید
جان دادم و ز غصه و غم‌ها رها شدم

اما حسین در بر جسم علی چه گفت
برخیز پیش نعش تو من هم فدا شدم

زینب فقط برادر خود را نجات داد
گفتا اگر به خیمه نیایی فنا شدم

عباس کودکان حرم را نگاه داشت
گفتا چو روح از بدن خود جدا شدم

#امام_رضا

@mansoorarzi

اشعارخوانده شده حاج آقامنصور

25 Aug, 06:11


بر سینه شراره های غم خورد
چون ضربه به غیرت حرم خورد

در شهر مدینه وسط روز
تشییع جنازه ات بهم خورد

خون میچکد از کنار تابوت
برپیکرتو تیر ستم خورد

خونی شدن کفن، مدینه
از پهلوی مادرت رقم خورد

این تیزی تیرها کجا و
آن میخ که بر قلب حرم خورد

مادر به اشاره گفت فضه!
در با چه شتابی به سرم خورد؟

دیدی کف پای یک حرامی
بر چادر پاک و محترم خورد

آخه در کرب وبلا میان گودال
جسمی ست که نیزه دم به دم خورد

زینب به حسین رسید اما
یک ضربه لگد به هر قدم خورد

فریاد زد ای حسین برخیز
دستان عدو به معجرم خورد...

این دست همان بود که روزی
در کوچه به روی مادر خورد

#یا_حسن

@mansoorarzi

اشعارخوانده شده حاج آقامنصور

25 Aug, 05:52


در کرم خانه حق سفره به نام حسن است
عرش تا فرش خدا رحمت عام حسن است

بی حرم شد که بدانند همه مادری است
 ور نه در زاویهٔ عرش مقام حسن است

 بس که آقاست به دنبال گدا می گردد
ناز عشاق کشیدن ز مرام حسن است

دست ما نیست اگر سینه زن اربابیم
 این مسلمانی ایران ز کلام حسن است

هر که خونش حسنی شد ز خودی حرف شنید
غربت از روز ازل باده جام حسن است

 حرم و نام و وجودش همه شد وقف حسین
 هر حسینیه که بر پاست خیام حسن است

تا زمانی که خدایی خدا پابرجاست
پرچم حُسن حسن در همه عالم بالاست

شب جمعه است همه کرببلا مهمانند
روضه پیکر عریان شده را میخوانند

روضه خوان فاطمه و جن و ملک گریانند
حسنی ها ولی آشفته و سرگردانند

یک نفر نیست مدینه به کفن‌ گریه کند
لحظه ای هم به غریبی حسن گریه کند

بدتر از کرببلا را سر او آوردند
چه بلایی به سر مادر او آوردند

حمله بر مادر بی یاور او آوردند
دست بالا جلوی چشم تر او آوردند

ناگهان خاک به آئینه حیدر پاشید
وای من از دو طرف صورت مادر پاشید

ارث این صورت آشفته به گودال رسید
دختر فاطمه با چادر پامال رسید


#یا_حسن

@mansoorarzi

اشعارخوانده شده حاج آقامنصور

25 Aug, 05:33


قسم به آنکه به ما لطف دَم به دَم دارد
کَریم قدر همه کیسه‌ی دِرَم دارد

سپرده‌ام از ازل دل بر آن غریبی که
شبیه خیل عرب لطف بر عَجَم دارد

کریم تا حسن‌ بن علی‌است باید گفت:
زیاده‌خواهی ما نیز حکمِ کم دارد

گرسنه سیر بخوابد، برهنه پوشیده
کسی که سائل این در شده چه کم دارد؟

حسن، حسن به لب خویش دارم و دانم
که راه خانه‌ی معشوق پیچ و خم دارد

اراده داشته بر این وگر نه بی‌فضلش
چگونه شاعر او دست بر قلم دارد

دو سطر از جَمَلش هر‌که خواند با خود گفت:
شبیه او چه کسی این‌همه جَنَم دارد؟

کریم می‌شود آنکس که سائلش باشد
گدای کوی حسن دعوی کَرَم دارد

اهانت است بر این شاهِ حُسن کم‌خواهی
هر آنقدر که بخواهی باز هم دارد

اگر چه بی‌حرم و بی‌رواق و بی‌صحن است
ولی به کنج دل عاشقان حرم دارد

غریب اوست یقیناً نه آن شهیدی که
هزار دِعبِل و صد جور محتشم دارد

دَم از حسن بزن و یاد پاره‌ی جگرش
دو جمله روضه بخوان روضه‌ای که غم دارد

اگر که سفره‌ی دل وا کند چو سفره‌ی نان
زِ دیده خون بچکد بسکه او اِلَم دارد

نگفت یک کلمه با کسی چه دید و شنید
نگفت کشتن او چند متهم دارد

گذشت دست عدو از سرش به مادر خورد
نپرس از چه؟ از این حِیث قد خم دارد

چگونه پیر نگردد کسی که در همه عمر
همیشه خاطری عاشفته از ستم دارد؟

کسی نبود بگوید به جعده اِی بی‌شرم
قتیل کوچه چه حاجت به زهر و سَم دارد؟

زِ زهر جعده ترک بر ستون دین افتاد
عصای دست زمین خورده بر زمین افتاد

#یا_حسن

@mansoorarzi