دوستان جانم سلام و درود.
زیستن، از منظر اگزیستانسیالیسم، یک مبارزه پیوسته با ابسوردیت و ناپایداری هستی است. این فلسفه، با افکار فیلسوفان برجستهای نظیر نیچه، هایدگر و سارتر به اوج خود رسید. در این دیدگاه، انسان به عنوان موجودی آزاد و مختار، در جهانی بیمعنا و سردرگم معلق است. اگزیستانسیالیسم تأکید دارد که ما در جهانی بدون قصد و غایت پرتاب شدهایم و باید خودمان به زندگیمان معنا بخشیم.
زندگی، از دیدگاه اگزیستانسیالیسم، چیزی جز تصمیمگیریهای مکرر و مسئولیتهای فردی نیست. هر لحظه، فرصتی برای بازتعریف خود و آفریدن معناست. در این مسیر، انسان با بحرانهای وجودی مواجه میشود، جایی که باید ناگزیر با خودآگاهی و آگاهی از مرگ روبرو گردد.
در این فرآیند دشوار، انسان باید با احساس بیگانگی و انزوا مقابله کند. این احساسات، ناشی از فهم این واقعیتاند که ما تنها در جهانی هستیم که هیچ معنای ذاتی ندارد. اما همین بیگانگی و انزوا، فرصتی برای خودآگاهی و تبلور فردیت فراهم میآورد. اگزیستانسیالیسم معتقد است که ما باید شجاعانه به استقبال این انزوا برویم و از آن برای خودشناسی و خودسازی بهره بریم.
زندگی، به عنوان یک پروژه بیپایان از تصمیمگیریها و تعهدات، نیازمند شجاعت و صداقت است. هر انتخاب، تصویری از وجود ماست و هر تعهد، مسئولیتی است که باید با آن روبرو شویم. اگزیستانسیالیسم تأکید میکند که ما نباید از این مسئولیتها فرار کنیم، بلکه باید آنها را بپذیریم و با آنها زندگی کنیم.
زندگی، از دیدگاه اگزیستانسیالیسم، نه تنها یک مبارزه با بیمعنایی است، بلکه فرصتی برای خلق و ساختن معنا نیز هست. در این جهان بیقصد و غایت، ما مختاریم که زندگی خود را شکل دهیم و به آن معنا بخشیم. اگزیستانسیالیسم به ما یادآوری میکند که هر لحظه، فرصتی برای زندگی با صداقت، شجاعت و خودآگاهی است.
با تشکر-تحریریه من و جونقان
@manojuneghan