پذیرفتن دنیای واقعیت دیگر است و حسن قبول آن در دل چیز دیگری. ای بسا چیزها که همپای زندگی، مثل مرض در ما میلولند و ما خود در اجتماعی بیمار روز و شبی میگذرانیم. آرمانهای آدمی همیشه از او دور است و چون یک گام برداریم آنها به شتاب گامها برداشتهاند. این تن زندانی زمان و مکان و این اندیشه گریز پرواز!
در واقعیت به سر میبریم و گرفتار گذرانیم. خورد و خواب و دلزده کارهای ناخواسته کردن برای ادامه این خورد و خواب سمج، و باز این دور باطل را پیمودن و "ناگهان بانگی برآمد که خواجه مرد!" این گذران در خود پیچیده بی سر انجام؟
سوگ سیاوش/شاهرخ مسکوب