‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌𝐾𝑈𝐿𝐵𝐴👫🏻𝐸𝑆𝐻𝑄𝐴 @kulba_eshq Channel on Telegram

‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌𝐾𝑈𝐿𝐵𝐴👫🏻𝐸𝑆𝐻𝑄𝐴

@kulba_eshq


*دوست دارم همـه عالم را*
*لیکن! هیچڪس را...*
*نـه بـه انـدازه ے «تـــو»!🥹🫂

کلبه عاشقانه (Persian)

با عرض سلام و احترام، به کانال "کلبه عاشقانه" خوش آمدید! اگر هنوز عضو این کانال نشده‌اید، باخبر شوید که چه چیزی از دست داده‌اید!👫❤️👌 اینجا جایی است که شادی و خوشحالی بدون گناه، به عنوان یک هنر و مهارت، در قالب طنز و شوخی به شما ارائه می‌شود. کانال "کلبه عاشقانه" به عنوان یک پنجره باز به حقایق جامعه، با احترام به همه دین‌ها، مذاهب، و قومیت‌ها، تلاش می‌کند تا از طریق خنده، شما را شاد نگه دارد.❤️ به ما بپیوندید و از محتوای شاد و سرگرم‌کننده‌ی این کانال بهره‌مند شوید. همراه ما باشید، چون خنده آنچه‌ای است که شما حق دارید. #کانال_هراتیا

‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌𝐾𝑈𝐿𝐵𝐴👫🏻𝐸𝑆𝐻𝑄𝐴

21 Nov, 16:41


خب وطندارا ایشته هستین خدی امتحانا🤣

‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌𝐾𝑈𝐿𝐵𝐴👫🏻𝐸𝑆𝐻𝑄𝐴

21 Nov, 15:31


خدایا شکرت🫀🤲

‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌𝐾𝑈𝐿𝐵𝐴👫🏻𝐸𝑆𝐻𝑄𝐴

21 Nov, 04:39


از اینجا شروع شد و حالا در ❤️ هستی🥹

‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌𝐾𝑈𝐿𝐵𝐴👫🏻𝐸𝑆𝐻𝑄𝐴

20 Nov, 17:51


پولیس مر خده دوست دختر مه گرفته
از دوستدخترمه میپرسه شما با ای چه نسبتی داری ؟
.
.


دوست دخترمم میگه هیچی
ای فقط بریمه کردیت میخره 😕

😂😂😂😂😂😂😂



شب خوش😁🤪

‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌𝐾𝑈𝐿𝐵𝐴👫🏻𝐸𝑆𝐻𝑄𝐴

20 Nov, 17:42


انسانیت لباسی هست ک اندازه تن هر کس نیست



شبتون خوش 😘

‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌𝐾𝑈𝐿𝐵𝐴👫🏻𝐸𝑆𝐻𝑄𝐴

20 Nov, 17:41


دختر نگو عسل بگو🍯🤤

شیرین نگو شکر بگو💋

مغرور نگو مقبول بگو👸💋

قشنگ نگو قندول بگو😊😘

قاق نگو قیماق بگو😝😍



تقدیم به دخترا کانال دل حسودا بترقه🤪🤪


دخترا ریکشن هم بزنیم دگه😁😁

‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌𝐾𝑈𝐿𝐵𝐴👫🏻𝐸𝑆𝐻𝑄𝐴

20 Nov, 17:40


‏یه بار از جیب بابام پول برداشتم مامانم فهمید انقدر کتکم زد

بعد بابام اومد گفت خانوم زیاد نزن، زنده میخوامش🙁😂

🤣🤣😜🥺😅

‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌𝐾𝑈𝐿𝐵𝐴👫🏻𝐸𝑆𝐻𝑄𝐴

20 Nov, 17:38


😒ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺳﻢ ﻫﺎﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺑﺎﺭﺍﻧﻪ !!" ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺣﺎﻻ ﭼﺮﺍ ﺑﺎﺭﺍﻧﻪ؟؟






ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﺎ ﻋﺸﻮﻩ ﮔﻔﺖ : ﺁﺧﻪ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﻟﺪﻡ ﻫﻮﺍ ﺑﺎﺭﻭﻧﯽ ﺑﻮﺩ..!!!!
ﯾﻬﻮ يه پسره ﺍﺯ ﺗﻪ ﮐﻼﺱ ﮔﻔﺖ :
ﺷﺎﻧﺲ ﺁﻭﺭﺩﯼ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﮔﺮﻧﻪ ﻣﯿﺸﺪﯼ ﺁﻓﺘﺎﺑﻪ😂🤣😜

‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌𝐾𝑈𝐿𝐵𝐴👫🏻𝐸𝑆𝐻𝑄𝐴

20 Nov, 16:28


دوستا وقت امتحانا شده خیلی به دعا شما نیاز دارم🥺🥹🥹لطفن از دعا فراموش نشم🙂🙏

‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌𝐾𝑈𝐿𝐵𝐴👫🏻𝐸𝑆𝐻𝑄𝐴

20 Nov, 11:23


خـاص بـاش مـنبعه تقـلیـد خیـلی هـا .• 🌙📍....

#زویا

‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌𝐾𝑈𝐿𝐵𝐴👫🏻𝐸𝑆𝐻𝑄𝐴

19 Nov, 18:54


عشق مجازی......درد واقعی؟!🥺

‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌𝐾𝑈𝐿𝐵𝐴👫🏻𝐸𝑆𝐻𝑄𝐴

19 Nov, 18:33


همرنگِ بقیه بودن هنر نیست، قدرت تو متفاوت بودنه!

‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌𝐾𝑈𝐿𝐵𝐴👫🏻𝐸𝑆𝐻𝑄𝐴

19 Nov, 18:26


دوستا ادامه رومان همایت کنین دوستا و به دعا شما نیاز دارم دعا کنین موفق بشم سر امتحانات عست🙂

‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌𝐾𝑈𝐿𝐵𝐴👫🏻𝐸𝑆𝐻𝑄𝐴

19 Nov, 18:25


#رمان‌فرفری‌موی‌غزل‌ساز‌منی

***

#پارت_20


بهنام : بگین آیدی ها خو

بیتا : اول از مهناز سیل کن که خعلی استرس داره باز بعد ازو از مار سیل کن

بهنام :  خوبه بگو آیدی خو

آیدی خو‌ که از بَــر ندیشتم،
مم کارت خو بدادم بدستیو ک ازو ازو آیدی مر ور داره

مه :  آیدی خو که از بر نیم انی بگیرین کارت مه

کارت مه وردیشت آیدی مه سرچ کرد
مم یکسره خدا خدا میکردم که
بی نتیجه نماده باشم 🥺

بهنام : خووووووب کامیاب شدی به
ستوماتولوژی به 330 نمره

بیتا تو بده آیدی خو

هر سه نفر ما هنگ کرده بودیم همیته
عادی گفت ک اصلا باور مه نشد 😐

بدل خو گفتم حتما شوخی میکنه 🙄

بیتا : جدی میگی داداشی واقعا ستوماتولوژی😳

بهنام : به نظر تو مه وقت دارم که ماسته باشم ازی شوخی ها بکنم

حالک هم شما دوتا هم آیدی ها خو بدین ک نتیجه شمار هم بگم که مه عجله دارم
مگری برم ک دیر میشه بالی مه

وقتی بفهمیدم بهنام شوخی نمیکنه و جدی جدی ب ستوماتولوژی کامیاب شدم
همیته خوشحال شدم که حد و اندازه ندیشت☺️😃

یک دفعه جیغ کشیدم

الاااااااا جووو کامیاب شدم 😍🥳
الاااااااا جووو کامیاب شدم‌😍🥳

دخترا هم‌ بیامادن مر بغل خو کردن تبریکی دادن

او پینک تروش هم که مدام پینکیو تروش کرده یه همیته طرف ما سیل میکرد و کله خو با تاسف بما تکون میداد😏

بچه گه  پینک تروش بی احساس 😒

بهنام : اگه ای مسخره بازی ها شما خلاص شد آیدی ها خو بدن دگه
دیر شد بالی مه 


بوف ایشته قیافه هم میگیره عبرت 😒

بیتا و ‌گیتا هم آیدی ها خو بدادن از اونار هم سرچ کرد
که بیتا به 235 نمره به ژورنالیزم و
گیتا به 226 نمره به جامعه شناسی
قبول شدن

که شکرخدا هر دوتا هم از نتیجه خو
راضی بودن ☺️


****

بهنام

همیته خودی گیتا و بیتا شیشته بودیم که ماستم نتایج کانکورنا نگاه کنم
که یکدفعه در خونه وا شد

و همو دختره خُل و چِل ( ابدال )
ک اسمیو مچم گلناز بود شهناز بود🙄
یه همچین چیزی بود دقیق ب یادمه نیه...
گریه کرده خور بنداخت داخل دهلیز
همیته گریه میکرد که گفتم یارب چکار بشده

بیتا و گیتا برفتن پیشیو

بیتا : چکار شده چری گریه میکنی
مهناز😕

فقط گریه میکرد گپ نمیزد
که بیتا دوباره گفت

بیتا : خو بگو دگه چکار شده دل ما بترقوندی الدی🤦‍♀

‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌𝐾𝑈𝐿𝐵𝐴👫🏻𝐸𝑆𝐻𝑄𝐴

19 Nov, 18:25


#رمان‌فرفری‌موی‌غزل‌ساز‌منی

***

#پارت_19


همیته  ک گریه میکردم به عجله
خور بنداختم ب دهلیز در وا کردم

دیدم بیتا و گیتا پیش بهنام شیشته بودن

مر که دیدن حولکی شدن بیامادن ب پیش مه

بیتا : چکار شده چری گریه
میکنی مهناز😕

مم هم از خاطری گریه ها خو گپ زده نمیتونستم


گیتا : خو بگو دگه چکار شده دلما بترقوندی الدی 🤦‍♀

بهنامم از او طرف ب تعجب طرف مه سیل میکرد


بین اوکچه گریه خو گفتم بی....نت...یجه آمادم 😭

بیتا : چــــــــــــ‍ی بی نتیجه آمادی😳
مطمئنی آخه تو ک خیلی درس
خونده بودی !

گیتا : ها بابا اصلا امکان نداره 
تازه روزی که  امتحان دادیم
تو ک گفتی عالی بوده امتحان تو !

باز چری ایته؟؟
البد مشکلی پیش آماده 🙄

مه :  مچم  نمیه...... نمیفهمم
به آرزوگک زنگ زدم بی نتیجه آماده😭

گفتم او که ایته لایقه بی نتیجه اماده
البد مم بی نتیجه آمادم 😞

گیتا : البد دیونه شدی تو😒
دلما بترقوندی از آخرم هنوز نتیجه
خو سیل نکردی🤦‍♀

بیتا :  خو خیره  خوبه دگه جای امیدواری هسته

مه و گیتا هی ب بهنام میگفتیم
نتیجه ما سیل کنه خاطری عیچکدوم
ما نت نداریم  میگیم از تور سیل کنه


مه : باشه پس برم گوشی مادر خو بیاروم گوشی نا نت داره از او
سیل کنین

بیتا :  تیاره دگه ایته قیافه نگیر
بهنام  همیته که نتیجه مار سیل میکنه
از تور سیل میکنه میگه دگه


همیته ک هی خدی دخترا گپ میزدیم
که یک دفعه بهنام گفت

بهنام : او خودیو مطمئنه ک بی نتیجه آماده
باز نیازی نیه مه سیل کنم دگه ...

البته ای کار خیلی از وقت مر نمیگیره بازم اگه میگین سیل میکنم😐

بیتا :  تو چیکار داری داداشی تو سیل کن نمیبینی ایشته گریه میکنه😒

‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌𝐾𝑈𝐿𝐵𝐴👫🏻𝐸𝑆𝐻𝑄𝐴

19 Nov, 18:25


#رمان‌فرفری‌موی‌غزل‌ساز‌منی
***

#پارت_ 18


امروز قراره نتایج کانکور ما معلوم شه
صب خدا قبول کنه ب نماز صبح که
وخستم از بستیکه استرس دیشتم
دگه مر خاو نبرد🤦‍♀

بجا نماز هم خیلی دعا کردوم که
نتیجه همه ما خوب بیایه ☺️

ساعت ده بجه بود ک ب تلوزیون از اول نمره تا دهم نمره  تمام افغانستانه اعلان کردن 
ولی هنوز نتایج ما معلوم  نبود.

زنگ زدم ب بصیره گفتک ک از مار  هم چند ساعت دگه اعلام میکنن

همیته استرس دیشتم یا خدا
کسی هم  به خونه نبود ک خودیو گپ
بزنم کمی استرس مه کم شه 😩

فرحناز ک برفته بود مکتب ازونجی هم
برفته بود خونه ننه جان مه
و مادرمه و زن کاکامم برفته بودن به بازار


ازی طرف هم صنفی ها مه یکسره زنگ
میزدن مم که حوصله خودخو ندیشتم
گوشی خو بگذیشتم رو بی صدا

همیته شیشته بودم ساعت نگاه کردم
که دو بجه شده

نت چک کردم  دیدم هنوز نتایج ما
اعلام نشده بخدا تا ای نتایج ما
بیایه مم میمرم 🥺

چیشما خو وا کردم ک ساعت سه بجه شده مچم مر ایشته خاو برده😳😭

همیشه همیتنه استرس که دارم مر
خاو میگیره 😑

گوشی خو وردیشتم چند تماس بی پاسخ ازبصیره دیشتم

نت خو روشن کردم چند تا پیام از. صنفی ها خو دیشتم 
برفتم ب پی وی بصیره ک ده تا پیام داده ک ایدی خو بدم

ای خاک بسر مه شه ک همو روز ایدی خو بریو ندادم😑🤦‍♀

بریو پیام دادم جواب نداد
بریو زنگ هم زدم جواب نداد
ای خدا😫

هیچ کس هم داخل گروه آنلاین نبود
که حداقل بزو ایدی خو بدم نتیجه مه بگه

خودمم کو یاد ندیشتم
ای خدا حالک چکار کنم 😩

مم ب آرزو که یکی از صنفی ها کانکور مه بود زنگ زدم

گوشی جواب که داد دیشت گریه میکرد
هولکی شدم

مه : چکار شده آرزو ؟

آرزو : بی ...... بی نتیجه ... امادم
همیته گریه میکرد (ٱوکچه ٱوکچه) میزد

همیته حیرون بموندم که چی بگم
اصلا باور مه نمیشد اخه آرزو خعلی
لایق بود 😕

از طرفی هم گفتم شاید شوخی میکنه چون ب دوران کانکوری هم ازی
شوخ میکردیم خدی هم

مه : شوخی میکنی دگه آرزو 😐

هر چی میگفتم جواب نمیداد
فقط گریه میکرد
همی بود ک وضعیت خودمم یک خوبی ندیشت نی که او خوب داو میدادم

بیزو دلمم پُر بود ای هم که گریه میکرد
بدتر شدم

از خدا خواسته مم شروع کردم ب
گریه کردن 😭

یک دفعه یک صدا مردانه از پشت گوشی
اماد

صدا : بلی سلام مه آقا ارزو یوم
آرزو بی نتیجه اماده حالیو اصلا حالیو خوب نیه باز بیتر که شد میگم
به شما زنگ بزنه

مم خداحافظی کردم و گوشی قطع کردم

بیشتر مر گریه گیرفت گفتم او که بی نتیجه امده حتما مم بی نتیجه یم 😭

ای خدا چکار کنم دگه 🥺

ای دفعه گوشی. وردیشتم ب فرزاد زنگ زدم ک او هم ب شانس گند مه جواب نداد 🤦‍♀

ای خدا چری  امروز هرچی زنگ میزنم هیچکس جواب مه نمیده 😢

بدو بدو برفتم ب طبقه پایین خونه
گیتا و بیتا اینا

‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌𝐾𝑈𝐿𝐵𝐴👫🏻𝐸𝑆𝐻𝑄𝐴

19 Nov, 18:25


#رمان‌فرفری‌موی‌غزل‌ساز‌منی
***


#پارت_17


صبا پس صبا قراره نتایج کانکور اعلان کنن مه از حمالک خیلی استرس داروم

نمیفهمم تا صبا ایشته تحمل کنم خدا ب دادا مه برسه😫
برفتم ته دهلیز گوشی مادر بستوندم بدادم به  دست فرزاد 

مه: بگیر بری مه تلگرام تیار کو به شماره مادر خاطری صبا یا پس صبا که نتایج بیایه

تو روز نیی به خونه مم که یاد نداروم تلگرام تیار کنم
تا تو هم بیایی مم سکته میکنم  از
استرس 😣

فرزاد : خو‌ خبه  باشه تیار میکنم
آیدی خو بدی ک پیش مم باشه که اگه
تو نتونستی پیدا کنی مه بتو پیدا کنم

مه : مه حوصله نمیکنم آیدی خو بتو بدم
تا تو نتیجه مه بگی دلمه میترقونی
یاری بیزارم ‌برار جو 🖖


فزراد : بیا بگیر تیار کردم اسم و پروفیو
اگه‌ ماستی خودتو عوض کن
اصلا یاد داری استفاده کنی😐😂

بخاکی ک آیدی خو ندی خودمه پیدا میکنم تو نمیفهمی خوهر مه حالک‌
بدون آیدی با سرچ‌کردن نام و نام پدر
و پدر کلان هم میشه نتیجه بفهمیم 😝

مه : تیاره دگه کم کم یاد میگیرم 😒
و مه خیلی گوشی ور نمیدارم فقط خاطری همی نتایج خو مایم

الا خدا کنه زحمتا مه بیهوده نشه

فرزاد : دلجم باش خوهر جو بم
زراعت قبول میشی ت خیلی
درس خوندی 😐😂

مه : مرض چوپ باش دگه بیزو مم
همیته استرس دارم تو هم بدتر میکنی😒

خلاصه بعد از ایکه  فرزاد تلگرام بمه
نصب کرد برفتم ب اتاق خو و نت روشن
کردم و ب بصیره پیام دادم.

مه : سلام خوبی

بصیره : سلام خوبم شکر تو خوبی
نت فعال کردی ؟😍

مه : شکر مم خبم
ها دگه دیروز بری تو بگفتم ک بخاطر
همی نتایج کانکور نت فعال میکنم 😐

بصیره : خوبه خوب کردی  آیدی  کانکور خو  به مم بده

مه : باشه حالک کو پیش مه نیه
از برم ندارم بعدا میدم

بصیره : باشه


خلاصه از بصیره خداحافظی کردم

‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌𝐾𝑈𝐿𝐵𝐴👫🏻𝐸𝑆𝐻𝑄𝐴

19 Nov, 18:25


#رمان‌فرفری‌موی‌غزل‌ساز‌منی
#پارت_16

خلاصه خدی بیتا از آشپزخونه بیرون شدیم  بیامادیم به دهلیز که پاه مه به سیم سراهی بند شد یک دفعه جا میوه گی میوه ها خشک(شیرینی ها ) ک دست مه بود لُوکه بریخت بالِی  کاکا سمیع و بهنام که البته بیشتر بالِی  بهنام ریخت🤦‍♀😧

همیته خجالت کشیدم که اگه زمین شَـق بشه مه دورو میرم ب ته زمین 😩

کاکا سمیع : خوبه کاکا جو پیاله ها دست تو نبود اگه ن مار لُوکه میسوختوندی🤯

عیچی نگفتم چون دهن مه قفل بمونده بود،آبرو ریزی امروز  مه کم بود  که باز ای هم از امشو 😥

گیتا و  فرحناز عبرت هم ک یکسر هر هر میخندیدن😒ک بیشتر سوخت مه میگرفت😤

زن کاکا: خیره مهناز جان ازی کارا میشه

بیتا: ها راس میگن مامان مه
باشه خدی هم جمع میکنیم غمی نداره...

خدی بیتا میوه ها خشک جمع کردم و پس ته جامیوه گی ریختم ک ببرم ته آشپزخونه ، چون همه بهم ریخته بود...

دوباره جا میوه گی ور دیشتم که برم هم رو خو دور دادم  پاه مه دوباره ب همو سیم سرایی بند شد  که شـَتَــــلق بفتادوم ب زمین🤕🤯😓
(خدا جووو چری ایته شتر شلنگی شدم آخه😫)

ای دفعه همه شروع کردن ب خنده😢

کاکاسمیع: کــور بشه همو  سیم سرایی ک تور ندید کاکا جو😂


ک با ای گپ دوباره باز همه بخندیدن

(بخدا اینا هم فقط میگی یک عُمری نخندیدن ک حالک فِرتی ب جِرتی میخندن فقط میگی مه دلقکی باشم،
خب بفتادوم دگه خنده داره😒)

کاکا عبدالغنی : غمی نداره کاکا جو
خود تو ک نَرُم نشدی؟؟

تا ماستم بگم نی نرم نشدم ک

فرزاد:  دلجم باشین بانجون بد هیچ بلایی نمیزنه
باز ای از بستی شتر شلنگیه ک دم ب دیقه میفته ،جون یو هم حالک عادت کرده هیچ کار نمیشه😂
فقط چیشا یو از بستی کانکوری خونده ضعیف شده ک بیخی نمیبینه مثل کورا😂😂

مه:  چی ربطی داره  خب😐
مچم کی همی سیم سرایی ب ته راه گذاشته بود،مم هوش مه نبود ایته هم چیشا مه  کور نشده ک سیم سرایی ب ای کته گی  نبینم
  فقط  کمی دوربین یو ضعیف شده ...😕

بهنام:  کمی نه
خیلی ضعیف شده😐

مه😒😐

اصلا ب ای چی ؟
خاک ب سر ازی😏بم هر کاری کار داره

ننه جان:  بسه دگه بچه ها نواسه مه ایقذر بعذاب نکنین حالک کُو بشده

رو خو ب طرف گیتا و فرحناز کردن گفتن شماها هم ایقذر نخندین
نواسه گک مه آوو شد از خجالت
شما وخزین کمی کمک کنین بجا خندیدن

دخترا هم وخیستن بیامدن بعد جمع کردیم  و برفتیم ب آشپزخونه شروع کردبم ب مزاق  و مسخره گی...

خلاصه امشاو هم به افتادن ها و خیط بازی ها مه تیر شد😬

‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌𝐾𝑈𝐿𝐵𝐴👫🏻𝐸𝑆𝐻𝑄𝐴

19 Nov, 18:25


#رمان‌فرفری‌موی‌غزل‌ساز‌منی
#پارت_15

سفره جمع کردم ظرفا خو بشوشتم
العی شکر از امشاو ب بعد نوبت مه خلاص میشه باز از صبا صبح نوبت فرحناز میشه

خوبه پس مه میتونم ب دلجمی تا ساعت ۱۰ بجه خاو بشم😅😴
خب دگه چهار دوبَرخو  بهم چینی کردم که بریم خونه کاکا مه اینا.


اونجی که برفتیم دیدم خانواده عمه مه شکیلا و خانواده ننه جان مه اینا هم بودن ،ها راستی کاکا مه سمیع هم از  کابل بیامدن ،
خودی همه گی خوش آمد کردم نوبت به کاکا مه سمیع ک شد

گفتم : ایشتنن کاکا عبدالــــــــــــسمیع جان!

(خاطری کاکا مه از عبـدالـــ  بدینا میایه مم از لج برینا عبــدالــــــسمیع میگم🤪)


کاکاسمیع :  خوبم شکر تو ایشتنی مو قُجه قُجه!😜


همیته سوخت مه گیرفت و سرخ شدم پیش ای بچه خارجی گک😡😒

مه: اصلا هم نیم مو قُجه قُجه😒


(هستم متاسفانه🥴 ول عیچی خوش ندارم😕)


کاکا سمیع لمبوس مه محکم کش کردن گفتن : عزیز کاکا چیزی که عوض داره گله نداره😉

مه: مثلیکه بچه خوردی یُم که لمبوس مر کش میکنین😣

کاکا سمیع: البد فکر میکنی که کلون شدی؟

اگه کلون شدی پس وقت عروس کردن تونه دگه ههههههه

مه: کاکا شما بخدا چُپ کنین بده ای گپا...

همی گپه بزدم تیز تیز برفتم به آشپزخونه  که  کمک کنیم خدی بیتا ک چای بیاریم

پیاله ها آماده کردیم  خدی هم ،
بیتا پیاله ها وردیشت ک بیاره مم جامیوه گی ها خشکه  وردیشتم که بیارم.

گیتا و فرحناز هم که همیته گرم اختلاتن  ک یادینا از عیچی نمیایه

خلاصه خدی بیتا از آشپزخونه بیرون شدیم  بیامادیم به دهلیز که پاه مه به سیم سراهی بند شد یک دفعه جا میوه گی میوه ها خشک ک دست مه بود لوکه بریخت بالی  کاکا سمیع و بهنام..

‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌𝐾𝑈𝐿𝐵𝐴👫🏻𝐸𝑆𝐻𝑄𝐴

19 Nov, 18:24


#رمان‌فرفری‌موی‌غزل‌ساز‌منی
***


#پارت_14

مه : مه کانکوری بودم اصلا  هیچ وقتی ندیشتم که بیام دیگ ببارکنم مه درس دیشتم 😌😌

ت خودخو بگو که وقتی کانکوری بودی حتی یک‌ سری به دوکان بابا نمیرفتی😒

همیته بیست و‌چهار ساعته  رو  کتابا پرتو بودی فقط از پیش تو میجونن  😂😐


فرزاد : خوبه خوبه بفهمیدم بیزو کسی تور به گپ پس اورده
نمیتونه

پس مه میرم ت هم دیگه خ‍‍‌‌‌‌‌‌‌‍‍ــو  ببار کو تا مار از گشنه گی نکشتی 😐😂

فرزاد برفت مم برفتم ک سلاته ریزه کنم
که دوباره سرخو‌ از در آشپز خونه
بیاورد داخل

فرزاد : میگم مو قُجه قُجه هوش کن که موهاتو ته دیگ  نریزه ک ازم دور معلومه😐😂


مه : مودر بیایم همی بچه گنده خو از آشپزخونه ببریم 😑

همیته بدمه میایه کسی به مه مو قُجه قُجه بگه
ای هم میفهمه که بدمه میایه همیشه از  ضد میگه 😒


سر نون شیشته بودیم که  بابا مه به فرزاد گفتن برفتی به دیدن بهنام

فرزاد : ها دمی ک بیامادم برفتم  ولی گفتن خاوه

مم گفتم اور بیدار نکنن بیزو شاو همه ما میریم

فکر کنم خونه ننه جان اینا هم بیامادن

1,278

subscribers

543

photos

618

videos