Boxinghistorygloss @kiddynamit Channel on Telegram

Boxinghistorygloss

@kiddynamit


تاریخچه بوکس حرفه ای

تاریخچه بوکس حرفه ای (Persian)

با کانال تلگرام تاریخچه بوکس حرفه ای، شما می‌توانید به عمق تاریخ این ورزش محبوب پرداخته و اطلاعات ارزشمندی را دریافت کنید. این کانال تحت نام کاربری @kiddynamit فعالیت می‌کند و هدف اصلی آن ارائه داده‌های مفید و جذاب درباره تاریخ بوکس حرفه ای است. از قدیمی‌ترین بازیکنان تا رویدادهای مهم و ماندگار، همه چیز در این کانال پوشش داده می‌شود. اگر به دنبال اطلاعات جامع و دقیق در زمینه بوکس حرفه ای هستید، این کانال بهترین منبع برای شماست. با عضویت در این کانال، به دنیایی پر از هیجان و اطلاعات خواهید پیوست که شما را به عمیق‌ترین لحظات تاریخ بوکس حرفه ای خواهد برد.

Boxinghistorygloss

13 Jan, 18:36


.
" به جز رینگ بوکس در این دنیا جایی را پیدا نمی‌کنید که دو نفر تا این حد نسبت به هم شناخت پیدا کنند. طوری که هر مبارز، طرف مقابل را حتی بهتر از خودش بشناسد. به شرط آن‌که یک مبارزه سنگین و طولانی بین آنها در بگیرد. "

(جیمز جی جفریز)




با دیدن این عکس می‌شود به گذشته‌ها رفت. به روزهایی که #فلوید_پترسون و اینگمار جانسون، هرکدام در یک‌طرف اقیانوس اطلس هم‌دیگر را برای همیشه گم کردند و سال‌های آخر را در فراموشی گذراندند.
به روزی که #محمد_علی با بدن لرزان به فیلادلفیا آمد تا برای آخرین‌بار با #جو_فریزر وداع کند.
#روبرتو_دوران، مردی که با صدای بلند اعلام کرده بود که هرگز در پورتوریکو و با یک برگزارکننده پورتوریکویی مبارزه نمی‌کند، این بار خودش را سریعتر از هر زمان دیگری به پورتوریکو رساند. مشکل چه بود؟ چرا دوران با این عجله به آنجا رفت؟



" مسئله این است که در نبرد بین دو مبارز، پس از راندهای طولانی و فراز و نشیب بسیار، بدن‌ها کم کم هم‌دیگر را می‌شناسند و با زبان بدن با یک‌دیگر حرف می‌زنند. کوچک‌ترین اشاره‌های هم را می‌گیرند. نگاه‌ها با هم آشنا می‌شوند و بدون استفاده از زبان صحبت می‌کنند. "



حالا فرض کن حریفت هم مانند تو اهل آمریکای جنوبی باشد. یکی از همان‌ها که خیلی خوب می‌شناسی. یکی مثل خودت. خود خودت.
روبرتو دوران این مرد را، استپان د خسوس پورتوریکویی را خیلی خوب می‌شناخت. از همان زمانی‌ که برای اولین بار به مصافش رفت و اولین شکست دوران حرفه‌ای‌اش را مقابل او تجربه کرد، این آشنایی عمیق شروع شد و تا زمانی که برای سومین بار با هم جنگیدند ادامه پیدا کرد. همان اولین بار وقتی مقابل این دیوار به در بسته خورد، فهمید که این آدم قرار است باعث شود که چیزهای بیشتری از درون خود بیرون بکشد. چیزهایی که فرق بین یک بوکسور معمولی و یک اسطوره در داشتن و نداشتن آن‌هاست. او به درون خود نقب زد و روبرتو دورانی را پیدا کرد که حتی خودش هم نمی‌شناخت. موجود درنده‌ای که توانست انتقام شکست مبارزه اول را بگیرد. این دیوی که درونش بود را استبان د خسوس بیدار کرد. با کمک او کشفش کرد. شاید به شکل آگاهانه این را نمی‌دانست، اما استبان جزئی از وجود خودش بود.
با این‌حال دوران هیچ‌وقت فرصت نکرد تا بیرون از رینگ هم از این آشنایی برایش  بگوید.
وقتی که آن روز در ماه آوریل سال ۱۹۸۹، خبر رسید که استپان در بستر بیماری است و چند روز بیشتر از عمرش باقی نمانده، روبرتو فهمید که درنگ بیش از این جایز نیست. به خانه حریف سابقش رفت. آن روزها ایدز  یک بیماری جدید بود. مردم چیز زیادی درباره‌اش نمی‌دانستند و حتی می‌ترسیدند به این بیماران نزدیک شوند. اما این چیزها برای دوران مهم نبود، چون یک عمر دیر رسیده بود. پس بدون ذره‌ای تردید استپان را در آغوش گرفت و او را بوسید. از دخترش هم خواست تا استپان را بدون ترس در آغوش بگیرد.



" معرفتی که در میدان نبرد به دست می آید."



آنها که درون رینگ به خون هم تشنه بودند. پس چه شد؟
روبرتو دوران نمی‌دانست و نمی‌خواست به این چیزها فکر کند. فقط چند روز دیگر......و بعد دیگر استپان در این دنیا نیست.
دوران در آن لحظات نمی‌توانست خوب نفس بکشد. از آن روز به بعد درون قلبش، یک برهوت خالی حس می‌کرد.
برهوت ناشی از تنهایی و از دست رفتن دوست.



" و این شروع یک آشنایی عمیق است. "




جاوید نوروزی



@boxing_history_gloss
@boxing_history_gloss
.
.
.

Boxinghistorygloss

12 Jan, 09:10


https://youtu.be/_gDlzN2NjLc?si=hbCi4rW_F_PMP8O1

Boxinghistorygloss

10 Jan, 11:29


.
شناختید؟
.
.
فقط لطفا از google image کمک نگیرید.
.
.
.

Boxinghistorygloss

08 Jan, 11:24


https://youtu.be/lCjNoxkEkt0?si=Iqe5EE0zRt8KNQxb

Boxinghistorygloss

02 Jan, 19:48


.


ادوین پاپ(ورزشی نویس معروف آمریکایی):وقتی #جک_دمپسی بچه بود همراه مادر و برادر و خواهرش سوار قطار شدند.خانم دمپسی تصمیم گرفت پول بلیط قطار رو پرداخت نکنه (چون پول غذا نداشتند)کنترل کننده بلیت آدم مهربانی بود و اجازه داد اونها مجانی سفر کنند اما جک همونجا تصمیم گرفت تحت هیچ شرایطی اجازه نده خودش یا خانواده اش دوباره توی این وضعیت تحقیر آمیز قرار بگیرند.

#مایک_تایسون:واقعیت اینه که جک دمپسی داخل رینگ آدم خیلی شرور و ترسناکی بود.

پسر درد کشیده طبقه پایین اجتماع،از یک پدر #ایرلندی و یک مادر #سرخپوست از قبیله چروکی،با این اتفاق تصمیم گرفت خودش و خانواده اش را از چنگال شوم فقر نجات دهد.او در ابتدا بخاطر دو دلار با حریفان خیابانی شرط میبست و#مبارزه میکرد.مشتهای زیادی که در این دوران خورد باعث شد تا قدرت تحمل مادرزادی اش بالاتر برود وخوی جنگندگی اش چندبرابر شود.تنها او بود که میتوانست باشکم گرسنه پس از چند بار زمین خوردن بلند شود و حریفش را زمین بزند.او #کاریزما و ابهتی داشت که نمونه اش هنوز در تاریخ تکرار نشده است.به جرات می‌توان او را ترسناک ترین مبارز تاریخ بوکس دانست. دمپسی را با خوی شرورانه وبی رحمی اش در #رینگ می شناسند.اما او فقط یک مشتزن سرسخت با #غریزه_قاتل نبود.کسی بود که از تکنیکهای دفاع و حمله به بهترین شکل ممکن استفاده می‌کرد.کمتر کسی به این موضوع توجه کرده که دمپسی اولین کسی بود که با گارد بالا مبارزه کرد و برای دفاع کردن از حرکات مداوم سر به بالا و پایین و چپ و راست استفاده کرد.اگر مایلید بدانید که سبک دفاعی باب اند ویو(bob and weave) و (peek a boo) که #جو_فریزر, هنری ارمسترانگ,مایک تایسون و #فلوید_پترسون از آن استفاده میکردند از کجا سرچشمه میگیرد،بهتر است قسمت دوم و سوم فیلم را با دقت نگاه کنید تا متوجه این موضوع شوید.به قول خود جک دمپسی:"قهرمان کسی است که از کف رینگ بلند میشود، وقتی که دیگر جانی برایش باقی نمانده باشد."
و البته او این استقامت و درنده خویی ، به اضافه هوش و توان تکنیکی اش (که همیشه دست کم گرفته میشد) را با هم داشت.و کیست که نداند برای قهرمان بودن و قهرمان ماندن به تمام این فاکتورها احتیاج است.


جاوید نوروزی
.
.
.
.

Boxinghistorygloss

01 Jan, 19:23


.
بعد از ۴۰ سالگی _ باز شدن دریچه‌های ادراک
.
.
.
چیزی که معمولا در میان‌سالی (معمولا بعد از ۴۰ سالگی) برای انسان اتفاق میفته عجیبه. آدم برای اولین بار به شکل جدی یک چیزهایی رو بهتر می‌بینه. درباره یک‌سری چیزها بهتر فکر می‌کنه. شروع میان‌سالی معمولا به این شکله. حال روحی آدم به‌خاطر این فکر و خیال‌ها بد می‌شه. چیزی که بهش می‌گن بحران میان‌سالی، دقیقا به‌خاطر همین فکرهاست. حالا این فکرها از کجا سرچشمه می‌گیرند؟ کمی جلوتر درباره‌اش می‌گم.
.
دوران نوجوانی اگه دوران بلوغ جسمانی و بحران فیزیکی انسان باشه، دوران میان‌سالی بلوغ ذهنی و بحران روحی روانی انسان هست. در این دوران انسان از لحاظ ذهنی و روحی روانی بالغ می‌شه. بزرگتر فکر می‌کنه؟ چرا؟



چون انسان معمولا در این دورانه که برای اولین بار متوجه می‌شه که قراره بمیره.



خیلی جدی‌تر و البته خیلی بیش‌تر از همیشه به مرگ فکر می‌کنه. انگار تازه متوجه شده که فانیه. نه این‌که قبلا نمی‌دانسته. چرا پیش از این هم این را می‌دانسته. اما درک درستی ازش نداشته. درست و حسابی، با گوشت و خونش اون رو حس نکرده. چون در اون سنین هنوز احساس می‌کنه که فاصله‌اش با اون زیاده. اما در میان‌سالی این رو به شکلی عمیق حس می‌کنه و می‌فهمه. و به‌خاطر همین هم هست که بیش‌تر از همیشه بهش فکر می‌کنه. توی میان‌سالی یک احساس عجیبی در انسان به وجود میاد، آدم حس می‌کنه ناگهان یک پرده‌ از جلوی چشمش میفته و چیزهایی رو می‌بینه که تا حالا ندیده بوده. با این‌که انگار همیشه جلوی چشمش بودند، اما اون کور بوده و ندیده. به چیزهایی فکر می‌کنه که تا اون زمان یا بهشون فکر نکرده یا اگر هم فکر کرده، فایده‌ای براش نداشته چون اون‌ها رو درک نمی‌کرده. چون خیلی ساده بگم،
.
" دریچه‌های ادراکش به روی اون چیزها بسته بودند."
.
فانی بودن، چیزی که طعم تلخی برای انسان داره. و این فکر که به این زندگی و این دنیا آمدن و رفتن از اون اصلا برای چی بوده؟ این‌ها نگرانی‌هایی هستند که انسان در این دوران زیاد دچارش می‌شه.
اما این دوران چیزهایی داره. اگه انسان بتونه از پس این نگرانی‌ها بربیاد. آرامشی پس از توفان.

فهمیدن مرگ و مرگ اندیشی اولین قدم بلوغ ذهنی یک انسانه.
.
.
فقط با فهم درست مرگ هست که ارزش زندگی بیش‌تر آشکار می‌شه. ارزش این فرصت کوتاه که یک‌بار به دست میاد. چون با فکر کردن به مرگ هست که انسان می‌فهمه، بهترین کاری که می‌شه در این دنیا کرد، در لحظه زیستن و از هر لحظه‌اش استفاده کردنه. از کوچک‌ترین چیزها لذت بردن. زندگی رو معنا بخشیدن، با خود این زندگی، و با چیزی که قراره به وجود اون انسان معنا ببخشه.
.
.
بعد از این‌ها آرامشی وجود داره که در هیچ دوره‌ای نمی‌شه اون را پیدا کرد. جوانی دوران سروصدا و عدم ثباته. اما میان‌سالی دوره ثبات و آرامش، و به خود واقعی رسیدن.
اما اگه آدم نتونه از پس این اضطراب‌ها و نگرانی‌ها بربیاد، ممکنه حتی کار به جاهای باریک بکشه. همه‌چیز به این بستگی داره که آدم چه‌طور با این بلوغ ذهنی روبه‌رو بشه. ازش درست استفاده کنه، یا اين‌که مغلوبش بشه.
.
.
.
جاوید نوروزی

.
.
.
.

Boxinghistorygloss

31 Dec, 19:35


.
لحظه‌های زیبای خیلی زیادی در تاریخ بوکس ثبت شده و خوب انتخاب کردن یکی از اونها واقعا سخته.
اما یکی از لحظه‌هایی که خیلی دوست دارم همین لحظات قبل از ناک دان شدن (ناک دان اول) نایجل بن هست. توی راند اول مبارزه با جرالد مکلالن. این یکی از زیباترین لحظات بوده برای من. جایی که جرالد حریفش رو به طنابها میچسبونه و با هر دو دست حمله جامعی رو شروع می‌کنه. حرکات دست مکلالن اینجا شگفت انگیزه. هیچ جوری نمیشه گفت که این‌ها دست یک آدمیزاد بودند. چنان پیاپی و پرقدرت روی سر و کله نایجل بن خراب می‌شدند که آدم فکر می‌کرد این بازوها، بازوهای مکانیکی یک ماشین مخوف بودند. یک ماشین نابودگر. جرالد این هجوم همه جانبه رو ادامه داد تا این‌که حریف رو از رینگ پرت کرد بیرون. واقعا این لحظات استثنایی بودند. حالت تهاجمی بدن جرالد مکلالن و شکل ضربه زدنش توی این چند ثانیه، به وصف در نمیاد.

از اون طرف نایجل بن هم با این‌که روی طنابها گیر کرده بود و موقعیتش افتضاح بود، اما با این حال خیلی استادانه چند تا از ضربه ها رو رد کرد. بن توی اون لحظات، پیشانی و سرش رو با بهترین زمانبندی می‌چرخاند تا ضربه رو رد کنه یا اگه ضربه ای برخورد کرد، با تمام قدرت برخورد نکنه. درسته که چند تا از ضربه ها درست و حسابی اصابت کرد و ناک دان هم شد، اما عملکردش وقتی که توی دردسر افتاده بود عالی بود. بن البته این هدموومنت (حرکت سر)رو در طول مبارزه هم داشت.

بگذریم از این‌که عملکرد داور وسط بعد از ناک دان شدن نایجل بن خیلی بد بود و بیش از حد لزوم به نایجل بن زمان داد تا ریکاوری بشه. بعد از این هم یکبار دیگه توی همین راند اول نایجل بن رو توی موقعیت امن قرار داد و جلوی جرالد رو گرفت. احتمال داشت که اگه عملکرد داور بعد از ناک دان شدن نایجل بن نرمال بود، نایجل بن همون جا ناک اوت میشد و اون فاجعه هم اتفاق نمی‌افتاد. البته این یک احتماله و قطعیت نداره. اما احتمالش کم نبود. ای کاش این مبارزه به اون تراژدی ختم نمی‌شد.

اما با این وجود عملکرد این دو نفر در اون لحظات فوق‌العاده بود و این چند لحظه برای من از زیباترین لحظات تاریخ بوکسه.در کنار لحظات بزرگ و زیبای ثبت شده در تاریخ بوکس.
.
.
جاوید نوروزی
.
.
.
@boxing_history_gloss
@boxing_history_gloss
.
.
.
.
پ.ن : شما هم از لحظه‌های زیبا و به یادماندنی تاریخ بوکس توی کامنتها بنویسید. این‌جا البته منظور الزاما انتخاب بهترین لحظه یا لحظات نیست.
.
.

Boxinghistorygloss

31 Dec, 18:41


.

Boxinghistorygloss

29 Dec, 19:16


.
(۳)
.
.
در داستان دگرگونی دریا، داستان یک زوج جوان را در یک کافه می‌خوانیم. داستانی به شدت عجیب و تاثیرگذار. کل این داستان که بسیار کوتاه، بر پایه مکالمه بين زن و مرد بنا شده. به درستی مشخص نیست که علت بحث و تنش بین این دونفر چیست. همینگوی خیلی مختصر و گذرا اشاره‌ای به این علت می‌کند و می‌گذرد. همان‌طور که شیوه و سبکش در نوشتن است. اما این تنش را به کمک دیالوگ‌های موجز و کاربردی اش به خواننده منتقل می‌کند. در انتهای داستان مرد از زن می‌خواهد که برای همیشه برود. در طول داستان اتفاق خاصی نمی‌افتد. اما وقتی که تمام می‌شود، وزن آن را می‌شود به وضوح حس کرد.

داستان پیرمرد و دریا، روایت یک پیرمرد ماهیگیر است که چندین روز متوالی نتوانسته ماهی صید کند. و بر اساس یک باور قدیمی مردم شهر او را بدیمن می‌دانند. پیرمرد به تنهایی به دریا می‌زند. و این‌بار یک نیزه ماهی بزرگ صید می‌کند. اما در راه برگشت به بندر، کوسه‌های درنده به ماهی بزرگش حمله می‌کنند. و پیرمرد با تمام وجودش با آن‌ها مبارزه می‌کند. ماهيت وجودی این داستان همان مبارزه است. مبارزه‌ای که به زندگی انسان معنا می‌دهد.

می‌گفتند که صداهایی در گوشش می‌شنود. می‌گفتند که کبدش داغان است. فشار خون بالا، افکار تاریک عذابش می‌دهد. به ۶۰ سالگی رسیده بود. با موهای سفید و بدن افتاده و ضعیف. دیگر نمی‌توانست بنویسد. یا به قول خودش :
.
" دیگر نمی‌آمد. "
.
.
.
چندین بار مچش را برای اقدام به خودکشی گرفتند. آرامش نداشت. بی‌قرار بود. تاریکی و نادا رفته‌رفته بیش‌تر می‌شد. روشنایی‌های زندگی‌اش داشتند کم‌کم محو می‌شدند. اما او به دنبال یک شروع دوباره بود. به‌سان نیروی طبیعت که از نو متولد می‌شود. مانند زمینی که پس از گردش فصل‌ها به زمستان می‌رسد و دوباره با بهار جان می‌گیرد. دوباره می‌خواست فرصتش پیش بیاید تا آن لحظات را درون رینگ بوکس تجربه کند :
.

" بعد چند روز بی‌خوابی جک برنان بالاخره توانست به زور ویسکی بخوابد. داخل رختکن باند دستانش را محکم بست تا به مصاف والکات برود. آن ضربه والکات به آبگاهش آن‌قدر مهیب بود که دل و روده‌اش به هم گره خورد. اما کسی چه می داند. وقتی از سر و کولش عرق می‌ریخت یا درد می‌کشید، انگار حالش بهتر بود. انگار می‌توانست چند ساعتی از شر آن افکار شوم که خواب را از سرش می‌پراندند راحت باشد.
.
.
بامداد روزی در اوایل تابستان، دوم جولای سال ۱۹۶۱. مانند جک برِنان از بی‌خوابی به تنگ آمده بود. همان‌ کاری را کرد که جک انجام داد. او برای درمان بی‌خوابی‌اش لیکور سفارش داده بود. اما این‌جا دیگر لیکور کارگر نبود. چیز قوی‌تری لازم داشت. لحظه‌ای در دهلیز ورودی خانه‌اش ایستاد.‌ اولین بارقه‌های خورشید سحرگاه صورتش را نوازش کرد. روشنایی آرام داشت همه‌جا را برمی‌داشت. همان چیزی که در داستان یک گوشه پاک و پرنور عاشقانه ستایشش کرده بود.
تفنگ دولول ساچمه زن مورد علاقه‌اش را در انبار پیدا کرد. آن را برداشت. به دهلیز ورودی خانه‌ رفت و میان پرتوی از روشنایی ایستاد :
.
" ای نیستی ما اندر نیستی. نام تو باد نیستی. ملکوت تو باد نیستی. مشیت تو باد نیستی........"
.
.
" آن‌کس که امسال بمیرد، از مردن در سال بعد معاف است. "
.
.
.
جاوید نوروزی

.
.
.
.

Boxinghistorygloss

29 Dec, 19:16


.
(۲)
.
.
وگرنه هیچ‌وقت به داستان‌ها و کلماتش راه پیدا نمی‌کردند. چون او از آن دست نویسنده‌هایی بود که تا چیزی را شخصا تجربه نمی‌کرد، هرگز درباره آن نمی‌نوشت. همینگوی به نظر می‌رسید که در طول زندگی‌اش، تا حدی دچار یک نوع اضطراب خاص به نام مرگ هراسی (thanatophobia) شده بود و نمی‌توانست با آن کنار بیاید. اما در این میان عاشق زندگی هم بود و همین بیش‌تر عذابش می‌داد.
به جز این‌ها مشکلات دیگری هم داشت. با مادرش اصلا رابطه خوبی نداشت. پدرش که احساس نزدیکی بيش‌تری به او داشت، با اسلحه به زندگی‌اش پایان داده بود و همین اتفاق تاثیر شدیدی روی روح و روانش گذاشت. او خودکشی را خلاف قوانین شخصی‌اش می‌دانست و معتقد بود که انسان باید درد و رنج زندگی را با وقار بپذیرد و تحمل کند.
.
این‌ها همه باعث شد که به الکل روی بیاورد و خیلی هم در آن زیاده‌روی می‌کرد. اما چیزهای دیگری بودند که به زندگی‌اش معنا می‌دادند. او شیفته‌وار عاشق بوکس بود، و البته نوشتن.
و گاهی پیش می‌آمد که درباره بوکس بنویسد. اما همینگوی در بیش‌تر داستان‌هایش، حتی اگر درباره بوکس نمی‌نوشت، بازهم همان نبرد و مبارزه تمام‌نشدنی انسان را به تصویر می‌کشید. مبارزه‌ای تمام‌نشدنی که هر انسانی برای زیستن در این دنیا باید آن را بپذیرد.
.
ارنست از همان دوران کودکی و نوجوانی با فعالیت‌های بیرون از خانه و سرگرمی‌های جسمانی آشنا شده بود. پدرش پزشک بود و عاشق طبیعت‌گردی و شکار. وقتی که ارنست ۱۵ ساله شد، پدر به عنوان هدیه تولد، عضویت در یک دوره آموزش کامل بوکس در یک باشگاه معتبر را به او هدیه داد. در همان اولین روز حضور در باشگاه، با یک عضو با تجربه وارد رینگ شد و خیلی زود سر و صورتش خونی شد. اما آن‌جا درس مهمی یاد گرفت. بیش‌تر بچه‌هایی که برای آموزش بوکس به باشگاه می‌آمدند، پس از همان جلسه اول قید بوکس را می‌زدند. چون دوست نداشتند دوباره مشت بخورند. اما همینگوی جا نزد و دوره آموزشی را کامل کرد. او در تمام زندگی‌اش عاشق بوکس و رینگ بود. پس از ازدواج با هدلی، به توصیه شروود اندرسون (نویسنده معروف آمریکایی) به اتفاق همسرش با کشتی عازم پاریس شدند. در کشتی متوجه شد که دختری فرانسوی پس از جدایی از همسرش که یک سرباز آمریکایی بوده، بی‌پول مانده. چند نفر از مسافران کشتی سعی کردند آن دختر را کمک کنند. همینگوی راه جالبی به نظرش رسید. ترتیب یک مبارزه بوکس را در کشتی داد و تمام پولی را که از راه فروش بلیط تماشای این مبارزه جمع شده بود را یک‌جا به دختر داد.
بعد از مسافرت به اسپانیا و شهر پامپلونا، برای اولین‌بار با مراسم گاوبازی آشنا شد که عاشقش شد و درباره‌اش زیاد نوشت. درست مثل بوکس.
همینگوی کمی بعد بر اساس همین سفر و اتفاقاتی که با گروه دوستانش از سر گذرانده، کتاب خورشید هم‌چنان می‌دمد را نوشت. کتابی که تمام شخصیت‌هایش معادل واقعی دارند.


اما اولین مجوعه داستان همینگوی یعنی در زمانه ما، یک داستان بسیار تکان‌دهنده درباره یک بوکسور حرفه‌ای سابق دارد. بوکسوری که از دل تاریکی نمودار می‌شود. با داستانی عجیب و غریب از گذشته‌اش. با یک گوش ناسور و سر و صورتی که داد می‌زند بوکسور بوده. و ذهنی که شدیدا به‌هم ریخته. این داستان روی روان خواننده خیلی عمیق تاثیر می‌گذارد و امکان ندارد که آدم بتواند آن را فراموش کند.

در روزهای زندگی در پاریس، آن اوایل که هنوز نوشته‌هایش بخت دیده شدن پیدا نکرده بودند، سعی کرد از راهی که بلد بود و به آن علاقه داشت کمی پول در بیاورد تا قسمتی از خرج زندگیشان را تامین کند. به باشگاه‌های بوکس در پاریس سر می‌زد و به عنوان حریف تمرینی بوکسورهای حرفه‌ای و با تجربه وارد رینگ می‌شد. پول چندانی البته در نمی‌آورد، اما به‌هرحال برای یک غریبه آمریکایی در فرانسه بد نبود. برای مبارزه تمرینی با بوکسورهای کارکشته و حرفه‌ای، یک قانون را همیشه رعایت می‌کرد. قانونی که به مرور زمان و در رینگ های بوکس آمریکا آن را آموخته بود :
.
" هرگز یک بوکسور حرفه‌ای رو تحریک نکن. "
.
.
در مجوعه داستان مردان بدون زنان، همینگوی یک داستان کوتاه بسیار جذاب و عالی درباره بوکس نوشته. داستان بوکسوری حرفه‌ای به نام جک برِنان. یک بوکسور میان‌وزن که قرار است آخرین مبارزه دوران حرفه‌ای خودش را مقابل حریفش والکات انجام دهد. اما مشکلی در کار است. جک در کمپ تمرین خوابش نمی‌برد. حتی بعد از تمرینات سنگین روزانه. و خودش خوب می‌داند که با این وضعیت درون رینگ به طور جدی به مشکل می‌خورد. شب قبل از مبارزه، جک از شدت کلافگی لیکور سفارش می‌دهد تا بتواند بخوابد و....
شرح مبارزه را همینگوی استادانه نوشته.
.
.
.

Boxinghistorygloss

29 Dec, 19:15


.
(۱)
.
.
ارنست همینگوی
‌.
.
ارنست همینگوی در داستان یک‌جای پاکیزه و پرنور، داستان پیرمردی با گوش‌های سنگین را روایت می‌کند که آخر شب در نوشگاهی پشت یک میز نشسته. تنها. و دارد مشروب می‌خورد. دو متصدی نوشگاه، یکی جوان‌تر و دیگری مسن، باهم حرف می‌زنند. جوان از بی‌حوصلگی و خستگی کار حرف می‌زند و دوست دارد زودتر تعطیل کنند تا برود خانه پیش زنش. و به‌خاطر این‌که پیرمرد بلند نمی‌شود و مدام مشروب سفارش می‌دهد کفری است. مرد مسن‌تر اما با آن پیرمرد همدلی بيش‌تری احساس می‌کند و انگار یک‌جورهایی حس و حالش را می‌فهمد. بعدا از زبان همین مرد مسن می‌شنویم که پیرمرد به تازگی خودکشی کرده اما نجاتش داده‌اند و....
در داستان نور و روشنایی آن مشروب فروشی در نگاه کارگر مسن‌تر خیلی آرامش‌بخش است و برایش معنای خاصی دارد. از تاریکی و تنهایی گریزان است. دوست دارد بیش‌تر آن‌جا بماند. در آن گوشه پاک و روشن و پرنور. داستان جلوتر می‌رود. کم‌کم آن نور و روشنایی نوشگاه و آن تاریکی که جایی در انتظار آن مرد مسن نشسته و او را می‌ترساند، معناهای دیگری پیدا می‌کنند. همینگوی جایی دیگر، در یکی از داستان‌هایش به نام وداع با اسلحه، از کلمه نادا استفاده می‌کند. کلمه‌ای که در زبان اسپانیایی و پرتغالی به معنای هیچ و پوچ است و همینگوی جدا از این‌ها هروقت که این کلمه را به کار می‌برد، منظورش اشاره به مرگ و تاریکی هم هست. پیرمرد در این داستان، خسته از تنهایی هرشب به نوشگاه پناه می‌آورد تا در روشنایی آن گوشه تمیز، مشروب بخورد و همه‌چیز را فراموش کند. فراموش کند که تنهاست و در تنهایی به آخر راه رسیده. متصدی جوان کافه این را درک نمی‌کند. مثل همه آدم‌های هم‌سن و سالش، پیری و مرگ را بسیار دور می‌داند. آن‌قدر دور که انگار هرگز به آن‌جا نمی‌رسد و نیازی نیست نگرانش باشد. اما متصدی مسن، به پیرمرد نزدیک‌تر است. و خیلی خوب حالش را می‌فهمد. جوان سرانجام عذر پیرمرد را می‌خواهد و کافه را تعطیل می‌کند تا به خانه‌اش برود. و مرد مسن در تنهایی و تاریکی کوچه‌ها در انتهای شب، هم‌چنان دارد به این فکر می‌کند که یک جای روشن و پرنور چه موهبت بزرگی است. به کافه‌ای شبانه‌روزی می‌رود، اما آن‌جا باب طبعش نیست و زود بیرون می‌زند. و در راه، یک قطعه نیایش گونه عجیب را زیر لب زمزمه می‌کند که انگار روی یکی از دعاهای انجیل شکل گرفته، با این فرق که همه هیچ است :

چراغ‌ها را خاموش‌ کرد و زیرلب‌ باخودش‌ گفت‌: «این‌جا نور هست‌، ولی‌ مهم‌ این‌ است‌ که‌ تمیز و دنج‌ باشد، موسیقی هم‌ نباشد اشکالی‌ ندارد. می‌توانی‌ باوقار کنار پیش‌خوان بایستی‌، چون‌ کار دیگری‌ این‌وقت‌ شب‌ وجود ندارد. پس‌ او از چه‌ می‌ترسید؟ شاید هم‌ ترس‌ و وحشت‌ نبود، پوچی‌ بود، که‌ او به‌ خوبی‌ می‌شناخت. همه‌اش‌ هیچ‌ بود. فقط‌ همین‌. و روشنایی‌ تمام آن‌ چیزی‌ بود که‌ او احتیاج‌ داشت‌ و همین‌طور پاکیزگی‌ و نظم‌. بعضی‌ها در آن‌ زندگی‌ می‌کنند، بدون این‌که هیچ‌وقت احساسش کرده باشند. ولی‌ او می‌دانست‌ که‌ همه‌اش‌ هیچ‌ است. هیچ‌ اندر هیچ‌.

" ای نیستی ما اندر نیستی. نام تو باد نیستی. ملکوت تو باد نیستی. مشیت تو باد نیستی........"
.
.
.
ارنست همینگوی، از آن تاریکی و نادا حذر می‌کند. دوست ندارد به آن قلمرو حتی نزدیک شود. در همان داستان بلند وداع با اسلحه هم این را می‌شود به وضوح دید. شب از نظر همینگوی، نماد مرگ و عدم است. و شخصیت اول آن داستان نمی‌خوابد. نمی‌تواند شب‌ها بخوابد. این احساسات و این نوع نگاه به دنیا را همینگوی احتمالا در زندگی‌اش تجربه کرده. آن‌ها را زندگی کرده.
.
.
.

Boxinghistorygloss

23 Dec, 19:38


.
(۲)
.
.
اما تصویر تقلای جو لوییس برای بلند شدن، مرد را به شدت تکان داده بود. همان تصویر
" بودن در واقعه. "
تماشای این مبارزه روی مانیتور تمام شد، اما در ذهن آن مرد جوان نه. بارها و بارها آن‌ را در ذهنش دوباره تماشا کرد. هیاهوی درون سرش روی یک ریل موافق افتاده بود. دیگر آن صداها چندان آزارش نمی‌دادند. چون تبدیل به چیزی دیگر شده بودند. دنیا را فهمیده بود. زندگی را بهتر درک کرده بود. دیگر حیران نبود :
.
" اگر بودن ما برای هدفی باشد، آن هدف برای من شاید همین باشد. بودن در واقعه. ما انسان‌ها به‌خاطر همین باید به پیش برویم. "
.
.
به‌خاطر بودن در آن لحظه‌ای که از عشق و اشتیاق خودمان به چیزی ناشی شده و ما را به آن لحظه رسانده. به‌خاطر بودن در واقعه.
.
و این‌گونه بود که من این روایت‌ها را روی کاغذ آوردم. شاید کسانی حیران باشند، شاید ندانند که چه باید بکنند، شاید درون سرشان پر از سروصداست. و با خواندن این‌ها.......شاید.......
.
.
.
جاوید نوروزی
.
.
.
.
پ.ن : از متن کتاب در کوچه‌های تاریخ. این کتاب به شکل پی‌دی‌اف هست و روایت‌های متفاوت و مختلفی از تاریخ بوکس رو می‌تونید در این کتاب بخوانید.
.
.
.
.

Boxinghistorygloss

23 Dec, 19:38


.
(۱)
.
.
اواسط پاییز بود. از همان روزها که خورشید هنوز هم فروغش را از دست نداده و همه‌چیز، همه آن زردها و قرمزها در پرتوی از نور شدید اوایل بعدازظهر، در یاد آدم باقی می‌مانند.
آسمان را این‌جا و آن‌جا، ابرهای خیلی بزرگ و سفید پر کرده بودند. ابرهایی که انگار در اوج آسمان منفجر شده و رنگ آبی سیر آسمان بینشان به چشم می‌آمد. و باد.....باد هم می‌وزید. سایه آفتاب عجیبی بود.
مرد جوانی که کم‌کم داشت به ۳۰ سالگی نزدیک می‌شد، سری داشت پر از هیاهو و سروصدا. در حال راه رفتن در آن پیاده‌روی دراز و خالی ساعت ۲ بعدازظهر، آرامش را گم کرده بود. با وجود آن‌که طبیعت پاییزی شهر آن‌قدر زیبا بود.

" فضا پر از دلگرمی بود، اما خودش دلگرم نبود. "

ردیف چنارهای بلندقامت حاشیه خیابان، و برگهای زرد و قرمز کف پیاده‌رو، ذهنش را کمی به خود مشغول می‌کرد. اما باد نسبتا ملایم پاییزی مانند یک تهدید نامحسوس، برگها
را آرام جابه‌جا می‌کرد و خبر از تغییر می‌داد.
نمی‌دانست چه‌کار باید بکند.
حیران.....حیران بود.
بعد از چند دقیقه باد کم‌کم شدت گرفت. بیش‌تر شد. بیش‌تر و بیش‌تر. آن باد ملایم، به بادی دیوانه مبدل شده بود که صدای زوزه‌اش در ناودان‌های کهنه می‌پیچید. که کم‌کم ابرهایی خاکستری و سیاه را بر فراز سر آن پسر به چرخش درمی‌آورد. که شاخه‌ها را به شدت تکان می‌داد.
مرد جوان هم‌چنان پیش می‌رفت. کمی جلوتر، دانه‌های سرد باران پاییزی را روی صورتش حس کرد. در عرض چند دقیقه، شهر را انگار سروصدای زوزه باد و تکانه‌های شدید شاخ و برگ چنارها برداشته بود. حس می‌کرد که آن هیاهوی درون سرش به بیرون نشت کرده.
تند کرد و بعد رد شدن از میدان، به سمت راست پیچید تا برای کاری به کتابخانه‌ برود. وقتی رسید باران تقریبا ورود کرده و داشت می‌بارید.
به صحن کتابخانه رفت. سکوت و آن فضای نه چندان روشن کتابخانه کمی آرامش‌ کرد. موقتا. فضای گرفته و ابری آن بیرون را دوست داشت.


به سمت چپ پیچید و وارد کافی‌نت کتابخانه شد. باید از یک مقاله‌ پرینت می‌گرفت. اما وقتی که پشت کامپیوتر نشست، ناخودآگاه انگار به سمت دیگری کشیده شد. اسم " جو لوییس " را در مستطیل آشنای گوگل وارد کرد.
.
.
بعد چند ویدئو بالا آمد. از مبارزه‌های جو لوییس.
یک مبارزه نظرش را جلب کرد. اسم حریفش را تا آن زمان نشنیده بود :
.
" مکس اشملینگ "
.
مبارزه شروع شد. جو لوییس را خوب می‌شناخت و از میزان بزرگی او در بوکس تقریبا آگاه بود. اما چیزی که عجیب بود، تسلط حریف بر جو لوییس بود. حریف آلمانی که به زیبایی ضربات سنگین و مرگبار لوییس را رد کرده و ضربات متقابل را استادانه وارد می‌کرد.
لوییس راند چهارم با مشت راست سنگین و دقیق اشملینگ ناک‌دان شد. توانست بلند شود اما پس از آن راند مبارزه برایش کاملا گره خورد.
مرد فضای رینگ را نیمه تاریک می‌دید. درست مانند فضای کتابخانه‌. درست مانند فضای بیرون. مانند همان حال و هوای درون ذهنش. و تقلای دو بوکسور را به‌سان چیزی آشنا دید. خیلی آشنا. انگار داشت دقایقی از زندگی در این دنیا را می‌دید.
سروصداهای درون سرش حالا کم‌کم داشت با
چیزهایی که درون آن رینگ اتفاق می‌افتاد منطبق می‌شد. حس می‌کرد حالش بهتر شده، وقتی که جو لوییس را در تلاش برای هماهنگ کردن دست چپش در هجوم و دفاع، مقابل ریتم خاص آن حریف باهوش می‌دید. حس می‌کرد بهتر نفس می‌کشد، وقتی که مکس اشملینگ را هنگام داک کردن یا عقب کشیدن مقابل کراس‌های مرگبار جو لوییس می‌دید.
.
حالش بهتر شده بود. حس می‌کرد دارد با این دنیا و کلا با تمام دنیا یکی می‌شود.
.
مبارزه به راندهای بالا رسید. راند دوازدهم.....جو لوییس هم‌چنان در تلاش بود تا خودش را با این حریف ناهمگون و عجیب هماهنگ کند. اما نمی‌توانست ضعف خودش را پوشش بدهد. نمی‌توانست دست جلوی مشکل دارش را پس از پرتاب کردن جب، به موقع بالا بیاورد. اشملینگ از همین ناحیه و از همین فضای به وجود آمده ناشی از گارد باز لوییس، بارها او را گزید. و حالا در راند دوازدهم.....
مرد جوان مبهوت این نمایش شده بود. با تمام دقت و کنجکاوی، داشت نگاه می‌کرد که کار سرانجام به کجا می‌کشد. جو لوییس نزدیک طناب‌ها هدف راست سنگین حریف قرار گرفت و گیج شد. عقب نشست. اشملینگ رفت تا کار را تمام کند. در ضلع دیگر رینگ، سرانجام با یک راست سنگین دیگر لوییس را انداخت.
و این‌جا همان لحظه کامل شدن این دنیا بود. لحظه‌ای که در ذهن مرد با این نام گره خورد :
.
" بودن در واقعه "
.
آن‌جا جو لوییس را می‌دید که ناک‌دان شده و به‌سختی در تلاش است تا قبل از شماره ۱۰ از جایش برخیزد. تکان‌دهنده بود. نفس مرد در سینه‌اش حبس شده بود. اشملینگ در گوشه بی‌طرف منتظر پایان شمارش بود‌. جو لوییس تمام توانش را جمع کرد و سعی کرد بلند شود، اما گیجی ناشی از ضربه بیش‌تر از حد توانش بود و دوباره به کف رینگ افتاد. شمارش تمام شد.
.
.
" جو لوییس ناک‌اوت شده بود. "
.
.
.
.

Boxinghistorygloss

23 Dec, 17:48


https://youtu.be/nZEQRahSsv4?si=Gle7YtNdQj5CwjVl

Boxinghistorygloss

19 Dec, 20:13


.
فقط با سه تا پانچر واقعی در طول دوران حرفه‌ای خودم روبه‌رو شدم. جری کانی، ران لایل و یک مبارز دیگه که حریف تمرینی اش بودم، به نام کلیولند ویلیامز.

(جورج فورمن)
.
.
.
.
#کلیولند_ویلیامز متولد سال ۱۹۳۳ در شهر گریفین، واقع در ایالت جورجیا، مشتزن سیاهپوستی که یک رگ سرخپوست داشت. با ۱۹۲ سانت قد، ۱۰۰ کیلو وزن طبیعی و بدن ورزیده برای دسته سنگین‌وزن ساخته شده بود. در هجده سالگی وارد بوکس حرفه‌ای شد. کلیولند ید طولایی در ناک‌اوت کردن حریفانش داشت و یک تمام کننده قهار بود. جثه درشت و عضلانی و سرعت دستانش هنگام زدن هوک‌های پیاپی، باعث شد که به او لقب گربه بزرگ بدهند. اواخر دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰ و در روزهای اوجش، نامدارانی مانند #ارنی_ترل، سانی بنکس، آلونزو جانسون و الکس میتف را شکست داد. سال ۱۹۵۹ می‌توانست با شکست فلوید پترسون به راحتی کمربند را از آن خود کند. اما ابتدا باید از سد سانی لیستون، غول ترسناک تاریخ بوکس رد می‌شد. سنگین‌وزن‌های آن دوره یا با لیستون مبارزه نمی‌کردند، یا در صورت مبارزه مجبور می‌شدند فقط فرار کنند. ویلیامز تنها کسی بود که جرات کرد مقابل او رودررو بجنگد. سه راند تمام پابه‌پای لیستون جنگید و با خرد کردن بینی لیستون نشان داد که برای پیروزی آمده. اما بالانس ضعیف و بی‌برنامگی در دفاع و همچنین چانه ضعیفترش نسبت به لیستون، باعث شد مبارزه را واگذار کند. سال بعد تلاش دوباره‌اش برای شکست لیستون باز هم به جایی نرسید.
ویلیامز کم‌کم داشت خودش را برای مبارزه با قهرمان جدید یعنی محمدعلی آماده می‌کرد که بخاطر یک سوتفاهم، هدف گلوله مگنوم 375 یک پلیس گشت قرار گرفت و تا هفده ماه اجبارا از میادین دور ماند. جایی که کلیه راست، سه متر از روده کوچک و ۳۰ کیلو از وزنش را از دست داد. به گفته خودش:

" من در چند شب اول روی تخت جراحی چند بار مردم و زنده شدم. "

پس از بهبودی در حالی که گلوله هنوز در بدنش بود به میدان برگشت. سال ۱۹۶۶، کسی که در مقابل نقطه اوج محمدعلی سلاخی شد، فقط سایه‌ای از کلیولند ویلیامز بود.

ویلیامز سال ۱۹۷۲ و در ۳۹ سالگی از بوکس کناره‌گیری کرد. ۹۴ مبارزه، ۸۰ برد، ۶۰ برد با ناک‌اوت و ۱۳ باخت، حاصل دوران حرفه‌ای او بود. مجله رینگ از نظر قدرت مشت او را بین پانچرهای بزرگ تاریخ بوکس در رده ۴۹ قرار داده است.
سانی لیستون مصرانه معتقد بود که میان حریفانش ویلیامز سنگین‌ترین ضربات را داشته است.
محمدعلی بعدها به کاز داماتو گفته بود که ویلیامز چگونه سه بار با هوک‌هایش حسابی او را تکان داده.

کلیولند ویلیامز سال ۱۹۹۹ در یک سانحه رانندگی درگذشت. در حالی که دنیای مشت‌زنی هنوز هم یک عنوان قهرمانی به او بدهکار است.
.
.
.
جاوید نوروزی
.
.
.
.

Boxinghistorygloss

16 Dec, 19:58


https://youtu.be/OA_URG5p6X0?si=rAiQ5reE8KliIBLx

Boxinghistorygloss

14 Dec, 19:16


.
در کوچه های تاریخ
.
.
هروقت به اون مبارزه فکر می‌کنم، یاد مزه خون خشک شده توی دهانم می‌افتم.

محمد علی
.
.

محمد علی با شنلی که از #الویس_پریسلی هدیه گرفته بود وارد رینگ شد. با بدنی لخت و افتاده که نشان می‌داد حریف را اصلا جدی نگرفته. از آن سمت کن نورتون برای این مبارزه انتظار می‌کشید، چون شدیدا به پولش احتیاج داشت.
.
ادی فاچ مربی کن نورتون، علی را به خوبی آنالیز کرده و راه را به او نشان داده بود :
.

" هر وقت که دست چپش رو برای زدن جب حرکت داد تو هم جب بزن. یک صدم ثانیه قبل از این‌که ضربه جب رو پرتاب کنه، عضله سینه‌اش تکان می‌خوره حواست به اون باشه. وقتی دست راستش برای زدن آپرکات پایین میاد همون موقع هوک چپ رو بزن. "
.
راند دوم، یک هوک چپ سنگین از کن نورتون به فک #محمد_علی اصابت کرد. همان‌جا می‌شد فهمید که مشکلی هست. راند که تمام شد، علی به گوشه‌اش رفت. به گفته خودش فکش موقع باز شدن صدا می‌داد. بوندینی گفت که این علامت شکستگیه و به همراه داندی از او خواستند که از ادامه مبارزه انصراف بدهد. اما علی به مردمی فکر می‌کرد که داشتند نگاهش می‌کردند. امکان نداشت انصراف بدهد. چاره‌ای نداشت جز این‌که با تمام وجود مواظب فکش باشد.
شکستگی باعث شده بود فک بالا و پایین در جهت عکس هم حرکت کنند و علی مجبور بود برای ثابت نگه داشتنشان، دهانش را با فشار ببندد، که همین جلوی تنفس راحت را می‌گرفت. راند که تمام می‌شد، دهانش را شستشو می‌دادند، اما بلافاصله پر از خون می‌شد. بوندینی می‌گفت :
.
" محمد....خدا داره از تلویزیون ما رو نگاه می‌کنه. کم نیار. "
.
۱۰ راند جهنمی گذشت. انتهای مبارزه رای پیروزی کن نورتون اعلام شد.
مزه خون خشک شده در دهان علی بود. درد فک شکسته دیگر غیر قابل تحمل شده بود. اما از آن دردناک‌تر، عکس‌العمل عده‌ای از تماشاگران بود که پاهایشان را به زمین می‌کوبیدند و با فریاد تکرار می‌کردند :
.
" حالا بگو کی قوی‌تره؟ "
.
.
علی دیگر هرگز آن شنل را نپوشید.

.
.
.
جاوید نوروزی
.
.
.
.
.
.

پ.ن : سال ۱۹۷۳ _سن پدرو_کالیفرنیا_مبارزه رنکینگ دسته سنگین وزن_محمد علی در برابر کن نورتون
.
.

#در_کوچه_های_تاریخ
.
.
.
.
.

Boxinghistorygloss

12 Dec, 17:03


https://youtu.be/dvySq7OELKM?si=jpdrI-vYzyVNN_Lk

Boxinghistorygloss

12 Dec, 17:02


.
محمدعلی در برابر ارنی شیورز

مبارزه‌ای که سال ۱۹۷۷ انجام شد. دورانی که علی اصلا در وضعیت ایده‌آلی نبود. حرکات و واکنش‌هاش به‌خاطر بیماری پارکینسون به شکل واضحی کند شده بود. علی در اون زمان ضرب مشت‌هاش رو هم تا حدی از دست داده بود و شکل ضربه زدنش کاملا نشان می‌داد که اون آدم سابق نیست. اما یک چیزهایی در وجودش باقی مانده بود. چانه پولادین، استقامت و نفسی که هنوز هم با وجود سن بالا خیلی خوب بود. اما مهم‌تر از همه این‌ها چیزی که در وجود محمدعلی دست نخورده باقی مانده بود، میل به پیروزی، اراده مستحکم و دل و جرات عجیبش بود. چیزهایی که باعث شدند در اون روزهای آخر بوکسش، همچین مبارزه‌ زیبایی رو از خودش به یادگار بذاره. اون هم جلوی کسی مثل ارنی شیورز که به گواه بسیاری از کارشناسان، سنگین‌ترین ضربات رو در تاریخ بوکس داشت. شیورز در اون مبارزه چندین بار علی رو با بدترین ضرباتش هدف قرار داد، اما علی بهتر از هر کس دیگه‌ای این ضربات رو تحمل کرد تا باز هم ثابت کنه نسبت به بزرگترين همدوره های خودش یک سر و گردن بالاتره و در سطح متفاوتی بوکس می‌کنه.
.
.
مستندی از این مبارزه رو در کانال یوتیوب می‌تونید ببینید. لینک کانال یوتیوب در پست بعدی. لطفا از کانال یوتیوب حمایت کنید. ممنونم.
.
.
.
جاوید نوروزی
.
.
.
.

Boxinghistorygloss

05 Dec, 20:21


.
همیشه می‌گفتم که من بزرگترینم. خدا به من استعدادی داده بود. بعد اون استعداد رو از من گرفت و به جای اون پارکینسون رو به من داد تا بفهمم کی بزرگترینه.
.
.
محمد علی
.
.
.
.
.
بزرگی‌اش را تنها در رینگ بوکس اثبات نکرد. کسی نبود که فقط در میدان مبارزه مشت به سینه‌اش بکوبد و فریاد بزند :

" من بزرگترینم. "
.
.
بزرگترین فریاد او سکوتش بود. چیزی که کم‌تر کسی آن را شنید. بزرگی و عظمت اصلی #محمد_علی در آن دورانی بود که بیماری‌اش را پذیرفت و حدود ۴۰ سال، مردانه آن را تحمل کرد. ناله نکرد، فریاد نزد، شکر کرد. سکوت کرد و هر روز چیز تازه‌ای یاد گرفت.
محمدعلی نشان از مردان بزرگ داشت. تمام وجناتش همین را می‌گفت. درست مانند همان‌ها که درد را می‌شناسند، عشق را می شناسند، مرگ را می‌شناسند، اما از آن حرفی نمی‌زنند و سکوت می‌کنند.
.
.
.
جاوید نوروزی

.
.
.
.

Boxinghistorygloss

26 Nov, 08:42


دوست عزیزی این کانال یوتیوب رو معرفی کرده که درباره مدیتیشن و مراقبه مطالب جالبی داره. اگه علاقه دارید از این کانال حمایت کنید.
.
.
.

Boxinghistorygloss

26 Nov, 08:41


https://youtu.be/nGnSs7bxZSk?si=BTRojD8W-NrSnsig

Boxinghistorygloss

22 Nov, 07:17


.
کشف یک دنیای جدید
.
.
.
من یک آفرینشگر نیستم. من (استعداد) را کشف می‌کنم و از آن پرده برداری می‌کنم.
کار من این است که یک بارقه کوچک آتش را پیدا میکنم و آنقدر در آن می‌دمم که تبدیل به یک شعله ویران‌گر شود.
.
.
کاز داماتو
.
.
.
.
.
.
.
.
پیک ا بو یا همان " نگاه زیر چشمی "،
اسم گاردی بود که در دستان #کاز_داماتو تبدیل به یک فلسفه شد. فلسفه‌ای برای نگاه به جهان پیرامون و درک آن. شاید کاز در زندگی عادی هم دنیا را همین‌گونه نگاه می‌کرد. زیر چشمی....دقیق....آگاه....آماده. با بینشی منحصر به فرد.
از #فلوید_پترسون تا خوزه تورس....این دستان خسته داماتو بود که در بدن این دو قهرمان کار می‌کرد. این نگاه او بود که در چشمان آن‌ها اطراف را می‌دید.

زمان گذشت.

#کوین_رونی نفر بعدی بود اما کاز دنبال کس دیگری می‌گشت. کسی که بتواند فلوید پترسون و سانی لیستون را توأمان به یادش بیندازد. و سرانجام تمام آن تجربه‌ها در کالبد #مایک_تایسون چه خوش نشست.
هربار که مایک دستانش را برای زدن ضربه های ویران‌گرش به کار می‌انداخت، آدم دستان کاز را می‌دید که مقابل #محمد_علی به کار افتاده. یا این‌که برای آموزش پسری جوان با خستگی در حال حرکت است.

روزی او مبارزی را دیده بود به نام بوبو اولسن. کسی که این گارد قدیمی را اولین بار قانون‌مند اجرا کرد تا کاز دنیای جدیدی را کشف کند، و آن‌قدر با این دنیا و اعتقادش زندگی کرد که دنیای بوکس در برابرش سر خم کرد.
دنیایی که آن شعله ویران‌گر را در وجود مایک دید. آتشی که ساخته دستان آن پیرمرد پر ابهت بود.
.
.

جاوید نوروزی
.
.
.
.

Boxinghistorygloss

18 Nov, 19:35


.
حدود صد سال پیش...شاید هم بیش‌تر، یک بابایی تو فیلادلفیا بود که بوکس می‌کرد. دست چپش سمت نیوجرسی بود. نیوجرسی هم که سمت جنوبه. واسه همین بهش می‌گفتن جنوب پنجولی.

(دیالوگ سیلوستر استالونه در فیلم راکی ۱)
.
.
.
.

(Southpaw) _ جنوب پنجه‌ای
.
.
امروزه در زبان انگلیسی، به ورزشکاران چپ دست اصطلاحا می‌گویند جنوب پنجه‌ای (southpaw).
این البته در تمام ورزش‌ها باب نیست اما در تعداد زیادی از ورزش‌ها مانند بوکس، بیس بال، کیک بوکس و.....این اصطلاح به کار برده می‌شود. اما دلیل استفاده از آن چیست؟ شاید خیلی‌ها بر اساس دیالوگ معروف استالونه در فیلم راکی، فکر کنند که علت این نام‌گذاری، همان بوکسور فیلادلفیایی در اواخر قرن نوزدهم است که در روزگاران قدیم مبارزه می‌کرده و دست چپش سمت نیوجرسی بوده و.....
اما این مسئله یک دروغ سینمایی است که استالونه باعثش شده. دلیل استفاده از این اصطلاح در واقع چیز دیگری است.
در اواخر قرن نوزدهم، ورزشگاه‌های بیس‌بال در آمریکا به شکل خاصی طراحی می‌شده. به این شکل که جایگاه فردی که چوب در دستانش است (home plate) متمایل به سمت غرب ساخته می‌شد. همین باعث می‌شد که پرتاب کننده توپ پشتش به سمت شرق و صورتش به سمت غرب باشد. حالا کسی که چپ دست بود در این حالت دست چپش به سمت جنوب قرار می‌گرفت و گزارش‌گران یا آدم‌های این بازی می‌گفتند :
.
" او می‌تواند با پنجه سمت جنوبش توپ را پرتاب کند. "
.
اصطلاح جنوب پنجه‌ای (southpaw) از همین‌جا به وجود آمد.
روایت دومی هم در این باره وجود دارد. بعضی معتقدند که در متون مذهبی باستانی، دست چپ، سمت غرب و جنوب، مظهر پلیدی، شیطان و جایگاهش بود. به همین دلیل وقتی مشت‌زنان قدیمی با یک چپ دست روبه‌رو می‌شدند (مشکلات مبارزه با یک چپ دست را هم به آن اضافه کنید) او را بدیمن و خطرناک می‌دانستند و لقب جنوب پنجه‌ای به او می‌دادند.
اما یک چیزی را از من داشته باشید. روایت اول خیلی موثق تر است.
.
.
.
Holding_clinch _ گرفتن و کلینچ کردن

گرفتن(holding) و کلینچ (clinch) در بوکس دو چیز کاملا متفاوت هستند که گاهی حتی توسط کارشناسان بوکس اشتباها یکی به حساب می آیند.
در گرفتن یا همان هولدینگ، بوکسور با یک دستش حریف را می‌گیرد و با دست دیگر به او ضربه می‌زند. اما در کلینچ بوکسور با هر دو دست حریفش را می‌گیرد و به او ضربه‌ای وارد نمی‌کند. در هر دو مورد داور به بوکسور تذکر داده و دستور برک (break) را صادر می‌کند. اما باید بدانید که مورد اول (گرفتن) غیر قانونی است و مورد دوم (کلینچ) قانونی.
.
.
.
.
Smell salt _ نمک استنشاقی (آمونیاک)
.
وقتی یک بوکسور ناک‌اوت شده و هوشیاری او در وضع بدی قرار دارد، مربی یا کاتمن (مسوول رسیدگی به جراحات) از ماده‌ای استنشاقی استفاده می‌کند تا سطح هوشیاری بوکسورش را بالا ببرد. این ماده نمک استنشاقی یا همان آمونیاک است که به خاطر بوی تند و تیز و زننده‌ای که دارد معروف است و خاصیت محرک دارد. با گرفتن این ماده جلوی بینی بوکسور بی‌هوش یا گیج، بوی آن به داخل بینی رفته و اعصاب تحریک می‌شود و پس از آن بوکسور هوشیاری خودش را دوباره به دست می‌آورد.

.
.
.
جاوید نوروزی
.
.
.
.
.
پ.ن : البته پیش آمده که گاهی اوقات مربی در وقت‌های استراحت بین راندها هم از این ماده استفاده کند. زمانی که بوکسورش ناک‌دان شده اما توانسته بلند شود و از آن راند جان سالم به در ببرد اما گیج است. مربی برای بالا بردن سطح هوشیاری و برگرداندن بوکسورش به مبارزه از نمک استنشاقی استفاده می‌کند. نمونه پررنگی از این اتفاق در مبارزه اول محمدعلی و هنری کوپر اتفاق افتاد. پس از همان ناک‌دان معروف محمدعلی در راند چهارم، که آنجلو داندی مجبور شد برای ریکاوری سریع‌تر علی در وقت استراحت، از این ماده استفاده کند.
.
.
.
.

Boxinghistorygloss

15 Nov, 20:11


.
جورج فورمن در برابر ایواندر هالیفیلد
.
.
فورمن پس از پیروزی مقابل جری کونی چهار حریف دیگر را هم از سر راه برداشت تا سرانجام فرصتی برای عنوان قهرمانی به او داده شود. حریف در یک کلاس متفاوت بود. ایواندر هالیفیلد. در اوج قدرت و جوانی. در مبارزه‌ای که اکثر کارشناسان یک پیروزی راحت را برای هالیفیلد پیش‌بینی کرده بودند، فورمن با یک سبک متفاوت کار را شروع کرد. او دیگر نمی‌توانست مانند گذشته با هر دو دستش آن هوک‌های باز و وحشیانه را پرتاب کند. سنش بالا رفته بود و این‌گونه ضربه زدن باعث می‌شد تعادلش را به شکل خطرناکی از دست بدهد. حالا دیگر سرعتش را هم از دست داده بود و مجبور بود کنترل شده‌تر و در یک چارچوب خاص بجنگد. فورمن در این دوران گاهی اوقات حتی به سبک یک باکسرپانچر می‌جنگید و دیگر مانند دوران جوانی‌اش یک اسلاگر محض نبود. پس خودش را با شرایط جدید وفق داد. همه چیز عوض شده بود. همه چیز به جز قدرت مشت‌های فورمن که هنوز هم مانند سابق سنگین و مخوف بودند. هالیفیلد با تکیه بر سرعت و جوانی اش مبارزه را با امتیاز برد، اما چندین بار هدف سنگین‌ترین مشت‌هایی قرار گرفت که در طول دوران حرفه‌ای خود نظیر آن‌ها را تجربه نکرده بود. جورج بزرگ تا یک‌قدمی قهرمانی رفت، اما این‌بار به آن نرسید. با وجود تمام امیدهایی که فورمن برای این مبارزه داشت، اما ایواندر هالیفیلد با تسلط کافی بر مبارزه، اجازه نداد کار به دلخواه فورمن پیش برود. زیباترین لحظات مبارزه در راند هفتم رقم خورد. جایی که کار به اوج خود رسید. هوک چپ هالیفیلد خطا رفت و جورج با یک هوک راست مهیب حریف را درست و حسابی تکان داد. تعداد زیادی از تماشاگران در این راند داشتند ایستاده مبارزه را دنبال می‌کردند، چون جورج داشت حمله را ادامه می‌داد. جو عجیبی در ورزشگاه به وجود آمده بود، چون پس از پایان موج حمله فورمن، این هالیفیلد بود که دستانش به کار افتاد و حدود بیست بار با هوک‌های چپ و راست پیاپی، فورمن را کوبید. اما جورج بزرگ با آن گارد ضربدری کراس آرم، میراث آرچی مور، مقاومت کرد. چانه‌ای که ضربات مرگبار ران لایل را تحمل کرده بود، از عهده تحمل این مشت‌ها هم بر می‌آمد. مبارزه به راند دوازدهم رسید. فورمن از نظر امتیاز عقب بود. رای قاطع داوران پیروزی هالیفیلد را اعلام کرد. اما پس از اعلام رای، لبخند زیبایی روی صورت متورم جورج بزرگ نقش بست. خاطره‌ای که از این مبارزه برای نسل‌های بعد باقی ماند. جورج حالا خوب یاد گرفته بود که چطور باید با شکست کنار آمد.
.
.
.
جاوید نوروزی
.
.
.
.

Boxinghistorygloss

15 Nov, 20:08


Evander Holyfield vs. George Foreman - Highlights

🆔 @uVidBot | دانلود سریع

Boxinghistorygloss

11 Nov, 20:25


.
(۲)
.
.
با دقت بیش‌تر به این موارد، می‌شه خیلی راحت پی برد که ورزش بوکس ریشه در چه نوع طرز تفکری داره و بر اساس چه نوع مرام و منشی پایه‌ریزی شده‌. بوکس مدرن بر اساس همون نوع خاص از مرام و منش پهلوانی و روح ورزشی پایه‌گذاری شده که البته این مرام و منش و این نوع نگاه، ریشه در گذشته‌های دور داشته و یک سرش وصله به اساطیر کهن. این ورزش چیزی نیست که با یک‌سری نظریه‌پردازی ساده‌انگارانه تخریب بشه. چیزی که در طول تاریخ درست شکل گرفته باشه، در ناخودآگاه جمعی جوامع بشری جای خودش رو پیدا کرده.

تاثیری که این‌ ورزش در روحیه نوجوانان و جوانان و کلا انسان‌ها در هر سن و سالی می‌ذاره، اون‌قدر زیاد و غیرقابل وصفه که در یک مقاله یا یک کتاب نمی‌گنجه. من حاضرم قسم بخورم که هر انسانی که بوکس رو به عنوان یک ورزش شروع کنه‌ و ادامه بده، تاثیرش در زندگی اون فرد می‌تونه یک داستان جداگانه و طولانی باشه. داستانی واقعی که شنیدن و خواندنش می‌تونه تاثیر بسیار زیادی در زندگی هزاران انسان پیر و جوان داشته باشه.




سال ۱۹۲۳ و برای اولین بار، یک تورنمنت بوکس آماتور با نام تورنمنت دستکش طلایی یا همون (golden gloves) معروف در شیکاگو برگزار شد. با حمایت مالی نشریه شیکاگو تریبون. با برگزاری این تورنمنت، جوانان و نوجوانان زیادی به همراه خانواده‌هایشان به ورزشگاه محل برگزاری مسابقات آمدند تا از نزدیک این مسابقات هیجان‌انگیز را ببينند. هیچ‌کس حتی فکرش رو هم نمی‌کرد که تاثیر این مسابقات بر نسل جوان و البته تمام نسل‌ها اون‌قدر زیاد باشه که سه چهار سال بعدش، این تورنمنت به شکل سالانه و منظم هرسال برگزار بشه و تبدیل بشه به معتبرترین تورنمنت بوکس آماتور در آمریکا و البته از تورنمنت‌های برتر بوکس آماتور جهان. و در طول زمان، بسیاری از بزرگترین استعدادهای تاریخ بوکس در این تورنمنت کشف شدند.

" چرا؟ "

چون این مسابقات روی ذهن مردم تاثیر گذاشته بود. چون نوجوان‌ها و جوان‌ها ناخودآگاه به سمت بوکس جذب شدند‌. روح ورزش و رقابت سالم، چیزی بود که با برگزاری این مسابقات ترویج می‌شد. رقابت، همون چیزی که نوجوان‌ها و جوان‌ها بهش احتیاج دارند و چه بهتر که این رقابت و حس رقابت طلبی سالم و در قالب یک ورزش باشه. اون‌هم ورزشی مثل بوکس. ورزشی که علاوه بر تقویت جسم که مهمه، روح و روان و ذهن انسان رو تقویت می‌کنه که اهمیت خیلی زیادی داره. اعتمادبه‌نفس انسان رو تقویت می‌کنه‌. فردیت اون انسان رو خیلی عمیق به چالش می‌کشه و باعث می‌شه با خودش راحت‌تر و بهتر کنار بیاد و بتونه از پس خودش بربیاد. در بوکس این خیلی مهمه. از پس حریف برآمدن در بوکس مهمه. اما مهم‌تر از اون اینه که آدم از پس خودش بربیاد. با خودش مواجه بشه. با ترس‌ها و ضعف‌های خودش مواجه بشه و از پس اون‌ها بربیاد. چون زمانی که یک بوکسور با حریف وارد رینگ می‌شه، ذهن انسان به‌خاطر وجود ترس‌ها و ضعف‌های درونی، سعی می‌کنه توانایی‌های حریف رو بیش‌تر از چیزی که واقعا هست نشون بده. و انسان باید بتونه در اون لحظات از پس خودش بربیاد و این بازی‌های ذهنی خودش رو خنثی کنه. فریب خودش رو نخوره و حریفش رو در همون حدی که واقعا هست ببینه. این مهم‌ترین چیزیه که یک انسان در رینگ باهاش مواجه شده :




" خودش "




انسان در بوکس یاد می‌گیره تا با خودش، با فردیت خودش طرف بشه. رودررو بشه. مواجه بشه. ترس‌ها و ضعف‌های خودش رو بشناسه و از پس اون‌ها بربیاد. چنین چیزهایی رو فقط در چنین ورزشی می‌تونید ببینید.




" بوکس، انسان می‌سازه. "





جاوید نوروزی
.
.
.
.
پ.ن : این متن رو لطفا برای کسانی که می‌شناسید بفرستید. مهمه که مردم بوکس رو بهتر بشناسند و بر علیهش تبلیغات منفی و بی‌جا نکنند.
.
.
.
.

Boxinghistorygloss

11 Nov, 20:25


.
(۱)
.
.

بوکس




اخیرا من مطالبی خواندم درباره مضر بودن ورزش‌های رزمی و مخصوصا بوکس. قبلا هم البته دراین‌باره کم مطلب ندیدم و نخواندم. واکنش انسان‌های زیادی رو دیدم، در مواجهه با این ورزش و کسانی که به این ورزش پرداختند. خیلی‌ها می‌گن این ورزش باعث رشد خشونت می‌شه. باعث صدمات جسمی و آسیب‌های روحی روانی می‌شه که جبران‌ناپذیره. بسیاری از آدم‌ها هستند که بوکس رو عامل نابودی روحیه یک کودک و یا نوجوان می‌دونن. و معتقدند که اون نوجوان در بزرگسالی تبدیل به یک موجود به‌هم‌ریخته از نظر روحی روانی می‌شه که از لحاظ فیزیکی هم سلامتی کامل نداره و در یک کلام متعادل و نرمال نیست.




من، جاوید نوروزی، لازم می‌بینم که در جواب به همه این حرفها و نظریات، این‌جا نظر خودم رو خیلی محکم و باورمند ارائه بدم. بیش‌تر از ۲۰ ساله که با این ورزش آشنا شدم. چه به لحاظ عملی و چه به لحاظ نظری. و در حد لزوم از این ورزش شناخت دارم که بتونم خیلی قاطعانه و به جرات بگم که تمام حرفهایی که به این شکل درباره بوکس به زبان میاد، ناشی از عدم شناخت و آگاهی درباره این ورزش باستانی و زیباست.




البته مشکلی با اظهار نظر کردن ندارم و اظهار نظر آزاد، یکی از نشانه‌های یک جامعه آزاد و سالمه. به‌خاطر همین هیچ موردی نداره که کسانی نظریات مخالف خودشون رو درباره یک موضوع خاص ارائه بدن. اما چیزی که هست، انسان باید در جهت شناخت بیش‌تر و درستی آزمایی نظریاتش کنکاش کنه. تحقیق کنه و جلو بره‌. برای مثال کسانی که درباره ورزش بوکس نظر مخالف دارند، بهتره متعصبانه به این موضوع نگاه نکنند و یک‌قدم به جلو حرکت کنند. با بوکس بیش‌تر آشنا بشن. از جنبه‌های مختلف بهش نگاه کنند‌. در سطح باقی نمانند و برن به عمق موضوع.




کسانی هستند که معتقدند بوکس دقیقا عرصه آموزش خشونت و پرخاشگری به نوجوانانه. و باعث آسیب‌های جسمی و روحی می‌شه.این نوع نگاه ناشی از همون در سطح باقی ماندنه.




چیزی که می‌خوام الان بگم، تجربه شخصی و مستقیم‌خودم از این ورزشه. از وقتی که در نوجوانی وارد باشگاه بوکس شدم و بوکس رو شروع کردم، فکرم به کلی معطوف یک دنیای جدید شد. بعد از پرداختن به این ورزش و تمریناتش، اون نوجوان جدا از تغییرات فیزیکی، از نظر ذهنی خیلی عوض می‌شه.

برون‌ریزی و شکل تخلیه فیزیکی و روحی روانی در بوکس و تمریناتش خیلی سنگین و خاصه. و این‌ها باعث می‌شه که فکر درگیری و پرخاشگری و تمام چیزهایی که یک نوجوان ممکنه در اون سن به سمتش بره به حداقل خودش برسه.

این رو فقط بر اساس تجربه شخصی خودم نمی‌گم. من در طول این سال‌ها با خیلی از نوجوان‌ها و جوانانی که به این ورزش پرداختند در ارتباط بودم‌ و بهشون مشاوره یا برنامه تمرینی دادم. تقريبا تمام اون‌ها تجربه مشابهی داشتند و این مورد خاص رو کاملا تایید کردند.

جدا از این موضوع، باید به یک نکته خیلی خیلی مهم اشاره کنم و اون هم نگاه نشانه‌شناسانه به ورزش بوکس به عنوان یکی از قدیمی‌ترین ورزش‌های تاریخ بشریه. شما با نگاه دقیق به این ورزش، خیلی راحت متوجه می‌شین که قوانین و آیین‌های بوکس، بر اساس نوع خاصی از مرام و منش پهلوانی شکل گرفته و تدوین شده.

در طول یک مبارزه بوکس و در زمان ۳ دقیقه راندهای مبارزه، داور تنها کسیه که حق داره به جز دو مبارز درون رینگ بوکس باشه. حالا این داور چه کسیه و چه نقشی داره؟ داور یک مبارزه بوکس، قدرت و اختیار تام و کامل داره تا در طول یک مبارزه یک‌سری اعمال رو انجام بده و از انجام دادن یک‌سری اعمال توسط دو بوکسور جلوگیری کنه. ضربه به پشت سر و کلا ضربه از پشت، از طرف داور خطا محسوب می‌شه. ضربات به نقاط حساس و پایین‌تنه بدن خطاست. فرو کردن شست در چشم حریف، ضربه با پشت دستکش و ضربات یا حرکاتی نامتعارف و به‌دور از روح ورزشی کاملا خطاست.

وقتی که یک بوکسور ناک‌دان می‌شه و به کف رینگ می‌افته، داور جلوی بوکسور دیگه رو می‌گیره و اجازه نمی‌ده که اون بوکسور به حریف افتاده روی زمین ضربه وارد کنه. بهش دستور می‌ده بره به گوشه بی‌طرف رینگ و تا وقتی که اجازه نده، اون بوکسور نمی‌تونه بیاد جلو و کار رو ادامه بده.




(تا این‌جای کار امیدوارم خوب دقت کرده باشید و نشانه‌های اون مرام و منش مورد نظر رو گرفته باشید.)




قبل از شروع مبارزه، داور اکیدا به هردو طرف مبارزه دستور می‌ده که در تمام مدت مبارزه از خودشون محافظت کنند‌. به محض این‌که داور احساس کنه یکی از دو بوکسور در موضع ضعف قرار داره و توان دفاع درست و اصولی از خودش رو نداره، اختیار تام داره تا مبارزه رو سریعا متوقف کنه. چون در یک مبارزه بوکس، داور وسط مسئول و نفر اول رینگ بوکسه تا مبارزه بر پایه قوانین بوکس اجرا بشه و یکی از مهم‌ترین قوانین بوکس و مسئولیت‌های داور وسط، محفاظت از جان، سلامتی و زندگی هردو بوکسوره.
.
.
.
.

Boxinghistorygloss

09 Nov, 20:27


https://boxingstor.com/%d8%ba%d8%b1%d8%b4-%d8%af%d8%b1-%d8%ac%d9%86%da%af%d9%841927-2/
.
.
.
درباره مبارزه محمدعلی و جورج فورمن
.
.
.

Boxinghistorygloss

07 Nov, 19:46


https://youtu.be/TR6C7WY9_rE?si=cM8tvbickD-10Ijy

Boxinghistorygloss

31 Oct, 20:21


.
There is only one heavyweight that I can see who would fit into the old school and that's tyson. They are all cream puff punchers today except tyson. And his secret is that he doesn't waste many punches.

Ali was a real good boxer but he took too many punches in his training, which he didn't have to take.

Joe Louis was nothing sensational, being a methodical fighter. But he was a great finisher when he had his man in trouble.


Jack sharkey
.
.
.
فقط یک بوکسور سنگین‌وزن (در این دوران) وجود داره که من می‌تونم بگم به درد بوکس دوران قدیم می‌خورد و اون هم مایک تایسونه. تمام بوکسورهای امروزی همه‌گی پانچرهای پفکی هستند، به استثنای مایک تایسون. رمز موفقیت تایسون هم اینه که ضرباتش رو زیاد هدر نمی‌ده.

محمدعلی بوکسور خیلی خوبی بود، اما موقع اسپارینگ مشت‌های زیادی رو (عمدا) تحمل می‌کرد، که مجبور نبود این‌کار رو بکنه.

جو لوییس کاملا سرد و بدون حس بود. یک بوکسور روش گرا و علمی. اما وقتی که حریفش رو توی دردسر می‌انداخت، تمام‌کننده بزرگی بود.

.
.
.
(مصاحبه‌ای از جک شارکی در سال ۱۹۸۶، در سن ۸۴ سالگی)
.
.
.
.

Boxinghistorygloss

31 Oct, 10:49


.
(۲)
.
.
بادی‌پانچ یا بادی‌شات ممکن است از دید تماشاگران و یا آدم‌های عادی و از دید چشم‌های غیر متخصص، خیلی ساده و فقط ویران‌گر به نظر برسند. اما مساله این است که هر جزئی از بوکس و علمی که پشت آن وجود دار، یک قسمت خیلی مهم از کار است‌. برای مثال فلان ترکیب که درحال حاضر به شکلی عالی جواب می‌دهد و خاصیتی مرگبار دارد، با گذر زمان و چشم تیزبین مربیان بزرگ تاریخ بوکس جای خود را پیدا کرده. مربیان بزرگی که هنگام اسپارینگ یا یک مبارزه، با دقت یک ترکیب را کشف می‌کنند و آن‌را به‌خاطر تاثیری که داشته در ذهن نگه می‌دارند، تا بعدا در تمرین آن‌را بارها و بارها با شاگرد خود کار کنند تا تبدیل به شگرد او شود.
بادی‌پانچ یک ابزار موثر برای یک بوکسور است. علم و تئوری در پس آن نهفته است. اصطلاح سرمایه‌گذاری کردن روی بدن حریف در راندهای ابتدایی و نتیجه گرفتن از آن در راندهای میانی یا انتهایی مبارزه داستان نیست.‌

" واقعیت است. "

ضربه به بدن در عمل‌کرد اعضا و اندام‌های بدن حریف اختلال ایجاد می‌کند و آن‌ها را دچار مشکل می‌کند. همین باعث می‌شود که سرعت عمل حریف کاملا ناخواسته پایین بیاید، و آن‌وقت است که زمان نتیجه‌گیری است. فراموش نکنید که پس از دریافت بادی‌شات (برعکس ضربه به سر) انسان خیلی دیر ریکاوری می‌شود و گاهی حتی تا انتهای مبارزه هم ریکاوری نمی‌شود. صدمه‌ای که بر اثر ضربه به بدن وارد می‌شود، دردناک و کلافه کننده است‌. پس هرگز بادی‌شات را دست‌کم نگیرید و برای تمرین و استفاده از آن، برنامه جدی داشته باشید.
.
.
.
.
از متن کتاب آموزش سبک پیک ا بو (سبک بوکس مایک تایسون)
.
.
.
.
.
جاوید نوروزی
.
.
.
.
کتاب آموزش سبک پیک ا بو به شکل پی دی اف هست. در این کتاب به کمک عکس‌ها و البته فیلم‌هایی که به همراه کتاب عرضه می‌شه، سعی شده این سبک بوکس به شکلی ساده و همه فهم توضیح و آموزش داده بشه. برای سفارش کتاب به آیدی زیر پیام بدین :

@Javidnorozi61
.
.
.
.

Boxinghistorygloss

31 Oct, 10:48


.
(۱)
.
.
ضربه به بدن در سبک پیک ا بو_ بادی‌شات

ضربه به بدن یا همان بادی‌شات(بادی‌پانچ) سلاح موثری برای هر بوکسور است که می‌تواند در مواقع خوردن به بن‌بست راه‌گشا باشد. دسته‌ای از بوکسورها هستند که چانه خیلی محکمی دارند و می‌توانند ضربات سنگین به سر را تحمل کنند. در مقابل این نوع حریفان، اصرار بیش از حد روی سر حریف بی‌فایده است. این‌جا یک ضرب‌المثل قدیمی کارساز است و راه را نشان می‌دهد :

" بدن رو بکش تا سر بمیره. "

در چنین مواقعی است که نقش پررنگ و مهم بادی‌شات مشخص می‌شود. بعضی بوکسورها ضربات به سر را خیلی خوب تحمل می‌کنند و عده‌ای از پس تحمل ضربات به بدنشان برمی‌آیند. اما تعداد آن بوکسورهایی که هردو نوع این ضربات (ضربات به سر و بدن) را می‌توانند خیلی خوب تحمل کنند، زیاد نیست. در واقع اگر چنین بوکسورهایی را دیدید، بدانید که آن‌ها به کامل بودن خیلی نزدیک هستند. اما بیش‌تر بوکسورها در یکی از این دو منطقه ضعیف‌تر از آن منطقه دیگر هستند. بنابراین راه برای نفوذ باز است. به‌شرطی که از قبل برایش خوب تمرین کرده باشید. درباره تمرینات مربوط به بادی‌شات، در آیتم‌های مختلف توضیح خواهم داد.

اما برگردیم به سبک پیک ا بو.


در این سبک، براساس آموزه‌های کازداماتو، قدرت و نیروی بادی‌شاتهای مایک تایسون، به‌شکل خاصی از زمین گرفته می‌شد. زانوهای مایک تایسون همیشه حالتی خمیده داشت(هنگام پرتاب مشت) قبل از پرتاب هر مشت، وزن مایک تایسون روی یکی از زانوهایش می‌افتاد و روی آن پا تکیه می‌کرد تا ضربه‌اش را با قدرت و سرعت خیلی بالایی فرود بیاورد. و البته با انداختن وزنش روی آن پا، موقعیت برای زدن ضربه با دست دیگر هم بلافاصله مهیا می‌شد تا پای تکیه‌گاهش را تغییر دهد و ضربه بعدی را بزند.




راه‌های به هدف زدن بادی‌پانچ :

۱. کم کردن فاصله با ضربات دیگر و نزدیک شدن به حریف، و سپس زدن بادی‌شات.

۲. کانتر کردن حریفان. رد کردن مشت آن‌ها و زدن ضربه متقابل به بدن آن‌ها.

۳. بریدن رینگ، یا استفاده از کلینچ و مبارزه نزدیک برای زدن بادی‌شات. برای مایک تایسون، بهترین راه برای زدن بادی‌شات این بود که با استفاده از حرکت عقربه پیک ا بو یا خم شدن و پایین رفتن به سبک پیک ا بو، به حریف نزدیک شود و ضربه‌اش را روی بدن حریف پیاده کند. در بیش‌تر اوقات، مایک تایسون در ابتدا با یک ضربه به سر حریف حمله می‌کرد تا او دستانش را کامل بالا ببرد. پس از آن با ضربه بعدی بدنش را هدف قرار می‌داد. در این‌جا چند ترکیب اصلی مایک تایسون را آورده‌ام.

۱. هوک‌های چپ پیاپی به بدن :
حریفان اغلب انتظار چنین ترکیب‌هایی را ندارند. آن‌ها معمولا منتظر همان چپ_راست_چپ سنتی هستند‌. این باعث می‌شود آن‌ها علاوه بر صدمه دیدن گیج شوند و احتمال اشتباه در آن‌ها بالا برود. تایسون در چنین مواقعی دست چپ خود را خیلی سریع بعد از پرتاب هوک چپ عقب می‌آورد، آن را اصطلاحا دوباره پر می‌کرد و با تکیه روی میان‌تنه و باسنش و با همان خمیدگی مختص پیک ا بو، ضربات را تکرار می‌کرد. پرتاب چنین ترکیبی به شکل موثر، به سرعت و قدرت بالایی نیاز دارد.


۲. حمله به بدن از یک سمت و حمله به سر از سمت دیگر :
هوک به بدن باعث می‌شود که فاصله با حریف کم شود. حالا وقتی‌که ضربه به بدن حریف برخورد می‌کند (دقت کنید خیلی مهم است) بدن حریف بر اثر نیرو و فشار ناشی از ضربه، به‌سمت مخالف متمایل می‌شود. همین حرکت ناخواسته به آن سمت، یک موقعیت عالی را ایجاد می‌کند که بلافاصله با دست دیگرتان، یک هوک سنگین را روی سر حریف پیاده کنید. چون سر حریف با حرکت بدنش به سمت مخالف، کاملا در دسترس شما قرار گرفته است. این یکی از شگردهای اصلی مایک تایسون بود.


۳. حمله به سر از یک سمت و حمله به بدن از سمت دیگر :
مایک تایسون با حمله به سر حریف، باعث می‌شد که حریف دستانش را برای محافظت‌ از سرش کاملا بالا بیاورد و همین بدنش را بی‌حفاظ می‌گذاشت. تایسون همان‌جا با دست دیگرش بدن حریف را هدف قرار می‌داد.




۴. حمله به بدن و پس از آن‌ ضربات پیاپی به سر :

حمله به بدن گارد حریف را پایین می‌آورد و پس از آن‌ تایسون با ضربات چپ و راست پیاپی، به سر حریف حمله می‌کرد. مایک تایسون عاشق این بود که با ترکیب‌های جهنمی و ضربات پیاپی با سرعت و قدرت بالا به حریف حمله کند.








۵. حمله با یک دست، از سر به بدن :

ضربه به سر، بالا آمدن گارد حریف و سپس ضربه به بدن.
.
.
.

Boxinghistorygloss

29 Oct, 07:10


.
برنامه تمرین بوکس حرفه‌ ای
 
اندی روئیز برای مبارزه اول با جاشوا، در یک دوره زمانی خاص، در کنار تمرینات منظم، برنامه غذایی رو هم جدی گرفت. توی اون مبارزه (مبارزه اول با جاشوا) بعد از اون ناک‌دان بد، تونست از جاش بلند بشه و ادامه بده.
آیا اندی روئیز فقط به‌خاطر همین موضوع تونست بلند بشه و در ادامه بهتر عمل کنه؟ فقط به این دلیل نبود. اما رژیم غذایی و برنامه تمرینی درست و هدفمند، خیلی توی این موضوع تاثیر داشت.
اندی روئیز گرسنه عنوان قهرمانی بود درست. اما ابزار رسیدن به عنوان رو هم داشت. نباید احساسی به قضیه نگاه کرد. هیچ اتفاقی بی‌دلیل نیست. بدون ابزار قهرمانی نمی‌شه به قهرمانی رسید. همین بود که اون تونست به مبارزه برگرده و آنتونی جاشوا رو شکست بده.

برای مبارزه دوم، روئیز تمام اون نظم‌ رو از دست داد. در حالی که توی فضای مجازی دیده شده بود که داره خیلی منظم تمرین می‌کنه. اما در واقع اون اشباع شده بود. خوردن چیپس و سیب‌زمینی سرخ کرده و فست فود و رها کردن برنامه غذایی سابق، باعث شد آدم کاملا متفاوتی برای مبارزه برگشت با جاشوا وارد رینگ بشه.
آدم‌ها وابسته به درونیات و هویت خودشون هستند و بر اساس اون هویت تعریف می‌شن. خصوصیات روحی روانی یک انسان اون رو به سمت خاصی سوق می‌ده. لذت‌طلبی، بی‌قیدی و ولنگاری اندی روئیز به عنوان یک مکزیکی، چیزیه که تا به امروز در این وضعیت نگهش داشته. اندی روئیز با این استعداد و پتانسیل سرشار، به چیزی که‌ باید می‌رسید نرسید. خصوصیات روحی روانی روئیز نقش خیلی مهمی در این قضیه بازی کرد. این رو هرگز دست‌کم نگیرید.

 
از اون سمت آنتونی جاشوا یک خصوصیت خیلی مثبت و مفید داشت و اون هم پای‌بندی به نظم حرفه‌ای و دیسیپلین بود. جاشوا برای مبارزه اول مشکل تنفسی داشت. به‌خاطر نوع بدنسازی اشتباه و تغذیه نادرست در مواجهه با این حریف خاص.
بعد از شکست در مبارزه اول، جاشوا شکل تمریناتش رو کاملا عوض کرد و از همه مهم‌تر برنامه غذاییش رو تغییر داد. در مبارزه برگشت با اندی روئیز، جاشوا از یک باکسرپانچر با حجم عضلانی زیاد، تبدیل به یک اوت باکسر _ باکسرپانچر کم‌حجم‌تر و سبک‌تر شده بود. و همین کمکش کرد که بتونه ۱۲ راند رو بره. این‌جا بازهم نقش خصوصیات روحی روانی و ذات آدم رو می‌بینید. جاشوا مصرانه به برنامه تغذیه و تمرینش پای‌بند بود.

 
 
جیمز تیلیس در مبارزه‌های قبلی خودش همیشه از لحاظ استقامت و نفس مشکل داشت و نفس کم می‌آورد. تا این‌که قبل از مبارزه با تایسون، یک دکتر آشنا بعد از تستی که ازش گرفته بود، متوجه شد که تیلیس به شیر و تخم‌مرغ‌ حساسیت داره و به جای اون‌ها براش غذاهای دیگه‌ای در نظر گرفت. مشکل تنفسی و استقامت جیم، تیلیس حل شد.

این‌جا نقش خصوصیت فیزیکی جیمز تیلیس رو خیلی پررنگ می‌بینید. بدنی که به شیر و تخم‌مرغ‌ آلرژی داشت، بعد از جایگزین کردن غذاهایی با خاصیت مشابه و حل شدن مشکل، در مبارزه مهم و حساس مقابل مایک تایسون، دیگه مشکل تنفسی و استقامتی پیدا نکرد و ۱۰ راند مبارزه کامل رو بدون مشکل از سر گذراند.
 
این‌ها فقط دو مثال بودند، برای روشن کردن یک‌سری حقایق مهم و بسیار ضروری در امر طراحی برنامه‌های تمرین، تغذیه و ریکاوری.
برای نوشتن و طراحی این برنامه‌های سه‌گانه، همیشه باید خصوصیات روحی روانی و جسمانی یک بوکسور خیلی کامل و دقیق در نظر گرفته بشه. علت این‌که من قبل از نوشتن این برنامه‌ها، روی دانستن این خصوصیات و نکات جزئی تاکید می‌کنم همینه. و موضوع فقط به این چیزها خلاصه نمی‌شه. آشنایی با خصوصیات روحی روانی و جسمانی یک بوکسور، کمک می‌کنه که آدم بهتر متوجه بشه که اون بوکسور به درد چه سبک و استایلی می‌خوره.
 
تمام این اطلاعات برای طراحی برنامه‌های سه‌گانه تمرین، تغذیه و ریکاوری کاملا لازمه. برنامه تغذیه‌ای که مثلا برای یک باکسرپانچر سنگین‌وزن مناسبه، به درد یک اوت باکسر در همون دسته وزنی نمی‌خوره. یا مثلا برنامه تمرین یا تغذیه یک میان‌وزن مسن با یک میان‌وزن جوان تفاوت‌های عمده‌ای داره‌.
 
پکیج برنامه‌های سه‌گانه ما، با در نظر گرفتن تمام این موارد و کاملا به دقت طراحی می‌شه. تا نتیجه لازم رو در بالاترین کیفیت ممکن برای اون بوکسور به ارمغان بیاره.
 
دوستانی که قصد گرفتن برنامه‌های سه‌گانه تمرین، تغذیه و ریکاوری رو دارند، لطفا به این آیدی در تلگرام پیام بدن.
 
@Javidnorozi61
 
 
جاوید نوروزی
 
 
 

 

 

Boxinghistorygloss

28 Oct, 19:09


.
هشتم نوامبر سال ۲۰۰۸ _ نیویورک _ مدیسون اسکوئرگاردن

مبارزه بر سر عنوان قهرمانی نیمه‌سنگین _ کمربند اختصاصی مجله رینگ


روی جونز جونیور در برابر جو کالزاگی



کالزاگی ۳۶ ساله از قبل اعلام کرده بود که این احتمالا آخرين مبارزه‌ دوران حرفه‌ای او باشد. کمی قبل در همین سال، کالزاگی موفق شده بود برنارد هاپکینز را با اسپلیت دسیشن شکست دهد. و این دومین مبارزه او در خاک آمریکا بود.

روی جونز در ۳۹ سالگی و پس از تمام آن رفت و برگشتها به وزن‌های متفاوت، افت زیادی کرده بود و دیگر آن بوکسور سابق نبود. با این‌حال تماشاگران امیدوار بودند که نبوغ جونز هنوز هم بتواند در تقابل با حریف ولزی، مبارزه‌ زیبایی بسازد. و البته در ابتدای کار آن‌ها سخت امیدوار شدند. اتفاق جالبی از دید طرفداران جونز در راند اول افتاد.

مبارزه برای کالزاگی خوب شروع نشد. اواخر راند اول، روی جونز بعد از یک جب که درست روی بینی کالزاگی فرود آمد، دست راستش را برای آپرکات به حرکت درآورد. کالزاگی در حرکتی غریزی سرش را از قبل به سمت پایین حرکت داده بود تا ضربه بعدی احتمالی روی جونز را رد کند. ساعد روی جونز به صورت کالزاگی اصابت کرد و او ناک‌دان شد. اما توانست بلند شود.
در ادامه مبارزه اما کالزاگی خیلی زود خودش را پیدا کرد و حملاتش در راند سوم اوج گرفت. اوضاع برای روی جونز خوب پیش نمی‌رفت، اما در راند ششم یک آپرکات سنگین از جونز یک لحظه تماشاگران را در مدیسون اسکوئرگاردن نیم‌خیز کرد، اما کالزاگی ضربه را تحمل کرد.
راند هفتم شرایط برای جونز بدتر هم شد، وقتی که بالای چشم چپش بر اثر ضربات حریف شدیدا مجروح شد. خونریزی جلوی دید جونز را می‌گرفت و چشم چپش تقریبا تمام اوقات مبارزه بسته بود. در ادامه کار و تا پایان مبارزه، کالزاگی کاملا بر امور مسلط بود. در انتهای مبارزه تمام داوران به جز راند اول، تمام راندها را به کالزاگی دادند. کارت هر سه داور نتیجه ۱۱۸ _ ۱۰۹ را نشان می‌داد.

اما ای کاش این مبارزه حداقل کمی زودتر انجام می‌شد تا سطح توانایی دو مبارز نزدیک‌تر بود و مبارزه زیباتری می‌دیدیم.



جاوید نوروزی
.
.
.

Boxinghistorygloss

28 Oct, 19:09


روی جونز جونیور در برابر جو کالزاگی
.
.
@boxing_history_gloss
@boxing_history_gloss
.
.

Boxinghistorygloss

19 Oct, 21:13


https://youtu.be/d3cHHrsJ0cs?si=CfAfUW-w3GhhjPvb

Boxinghistorygloss

18 Oct, 07:43


https://youtu.be/hGgp1iFpjsg?si=Ee-mEzu025ltl35b

Boxinghistorygloss

16 Oct, 20:33


.
کلاس برتر دهه هفتاد
.
.
بعد از این‌که سازمان دبلیو بی سی کمربندش را از لئون اسپینکس گرفت و #کن_نورتون را قهرمان اعلام کرد، حریف قانونی او کسی نبود جز #لری_هلمز که آن‌زمان در اوج آمادگی خود به سر می‌برد.
نورتون برای مقابله با این حریف فوق‌العاده تکنیکی نقشه کشیده بود. طبق محاسبات او لری هلمز در هر راند حدود ۱۰۰ مشت پرتاب می‌کرد. تمام تلاش او این بود که در ابتدای مبارزه کاری کند که هلمز بیش‌تر از این مقدار مشت بزند، تا نیروی این #مبارز جوان را تحلیل ببرد.
تا این‌جا مشکلی نبود و هلمز تا راند پنجم، به طور متوسط هر راند ۱۵۰ مشت پرتاب کرد. نورتون در این پنج راند درون گارد کراس آرم مخصوص خودش فرورفته بود. یک حالت لاکپشت گونه که خیلی به ندرت از آن بیرون می‌آمد و مشتی پرتاب می‌کرد. اما او حساب استقامت بالای هلمز را نکرده بود. نتیجه این شد که نورتون از پنج راند اول، چهار راند را باخت، بدون این‌که حریف از نفس بیفتد.
کن نورتون با شروع راند ششم به مربی‌اش گفت :
.
"حالا نوبت منه."
.
.
و شروع کرد. دو راند بعدی او بود که چند بار با هوک‌های سنگین و بی رحمانه لری هلمز را گیج کرد و از شش راند بعدی توانست پنج راند را ببرد اما همین نمایش طوفانی او را از نفس انداخت.


#مبارزه تبدیل به یک رالی سنگین شده بود.


راند سیزدهم لری هلمز خودش را به حریف دیکته کرد و چندین بار با ضربه های راست سنگین حریفش را تا مرز افتادن برد، اما راند بعدی این نورتون بود که تلافی کرد و با هوک‌هایی ساتور مانند و اوورهندهای مهیبش هلمز را گیج کرد. این دو راند جز هیجان‌انگیزترین دقایق این مبارزه بودند.
.
راند پانزدهم هردو مبارز به جان کندن از روی چارپایه بلند شدند. نورتون که خطر امتیازهای از دست رفته را حس کرده بود، در ابتدای راند با جب و هوک و هر چه که داشت حمله کرد.
صدای ریچی جیاچتی، مربی لری هلمز، از گوشه‌اش بلند شد که سر مبارزش داد می‌زد :
.
.
" تکون بخور. باید حرکت کنی. "
.
.
هلمز شنید و حرکت کرد و از آن حالت ایستای خود خارج شد تا نیمه دوم راند حریف را با جبهای فوق العاده سریع و راستهای دقیقش هدف قرار دهد.دیگر دفاعی در کار نبود و هر دو فقط بی محابا میجنگیدند تا اینکه صدای زنگ پایان راند این دو ماشین مشتزنی را به زور متوقف کرد.
.
رای داوران....، و پیروزی میلی‌متری لری هلمز اعلام شد تا کن نورتون چوب آن تاکتیک اشتباهش را بخورد و قهرمانی را خیلی زود از دست بدهد.
.
.
این یکی از زیباترین مبارزه‌های دهه طلایی هفتاد و البته تاریخ بوکس هم بود.
.
.
.
.
جاوید نوروزی
.
.
.
.
@boxing_history_gloss
@boxing_history_gloss
.
.
.
.
Video by : elterribleproduction
.
.
.
.

Boxinghistorygloss

15 Oct, 20:24


.
هنوز فرصت نشده مبارزه رو کامل نگاه کنم. یکی دو راند اول رو البته دیدم و تقریبا همون چیزی بود که فکرش رو می‌کردم و انگار طبق گفته خیلی‌ها، مبارزه در ادامه هم تقریبا بر همین روال پیش می‌رفته. این‌که آرتور بتربیف کسی بوده در این مبارزه که بر اساس ذات و کاراکتر خاص خودش به عنوان یک مبارز، و با استفاده از توانایی‌ها و مهارت‌های بوکسوری با این سبک، فشار می‌آورده تا با ضربات سنگینش به حریف خسارت وارد کنه.

و از اون سمت هم دیمیتری بیوول برپایه سبک خودش و مهارت‌های درست و اصولی پایه، سعی داشته فاصله‌اش رو با حریف قدرت‌مندش حفظ کنه و با استفاده از هنر تنظیم فاصله، مشت نخوردن و مشت زدن و در مواقع ممکن بدلکاری، از حریفش امتیاز بگیره.

بعد از دیدن کامل مبارزه حتما این‌جا درباره‌اش پست می‌ذارم. این به کنار.

اما قبل از پرداختن به اصل موضوع، این رو بگم که دوستان، هردو نفر در سبک مخصوص به خودشان از نظر فنی و تکنیکی در سطح خیلی بالایی هستند و این‌که یکی از این دونفر رو از نظر تکنیکی بالاتر بدونیم و دیگری رو فاقد توانایی فنی، کاملا اشتباهه. هر بوکسوری در محدوده سبکی خودش کار می‌کنه و باید در اون سبک از نظر فنی توانمند باشه. من زیاد دیدم که خیلی‌ها برای مثال اسلاگرها رو در مقایسه با اوت باکسرها فاقد تکنیک می‌دونن که این کاملا اشتباهه‌. هردوی این سبک‌ها محدوده تکنیکی و فنی خاص خودشون رو دارند و بوکسورهای هردو سبک، اگر در سطح بالایی از بوکس باشند، به‌خاطر غنای فنی و تکنیکی به اون جایگاه رسیدند. (و البته یک‌سری فاکتورهای دیگه که این‌جا در بحث نمی‌گنجه.)


اما الان می‌خوام یک بحثی رو باز کنم و از شما هم می‌خوام توی این بحث حتما شرکت کنید. چون نتیجه سازنده‌ای داره و به پیشرفت بوکس کمک می‌کنه.

اين‌ طبیعیه که هرکسی آگاهانه یا ناآگاهانه به یک ورزشکار یا کلا هرکسی در هر عرصه‌ای علاقه‌مند باشه و کارش رو دنبال کنه. اما این‌جا صمیمانه از همه‌تون می‌خوام موقع شرکت توی این بحث و گذاشتن کامنت، کاملا تعصب به بوکسور مورد علاقه خودتون رو بذارید کنار و فقط به‌خاطر خود بوکس در بحث شرکت کنید. البته ممنون می‌شم.


حالا.....


نوع امتیازدهی داوران در بوکس حرفه‌ای، همون‌طور که قبلا هم در این‌جا درباره‌اش نوشتم، فقط برپایه یک فاکتور خاص نیست. برای مثال جدا از نشستن تمیز مشت روی سر و بدن حریف، موارد دیگه‌ای هم در دادن امتیاز ملاک قرار می‌گیرند. مواردی مثل :

دفاع درست و هدفمند و مدیریت رینگ.



فکر کنم حرفم واضحه و قصد دارم از شما بپرسم که به نظر شما، در امتیازدهی این مبارزه، تمام این موارد به خوبی در نظر گرفته شده یا نه؟ بازهم تاکید می‌کنم که لطفا موقع کامنت گذاشتن علاقه خودتون به یکی از این دو بوکسور رو اصلا وارد قضاوت خودتون نکنید. ممنونم.



جاوید نوروزی
.
.
.

Boxinghistorygloss

15 Oct, 19:10


.
جانسون (پروموتر مبارزه) خوب می‌دونی با کی طرفی؟ این آدم (مکس بائر) تا الان دونفر رو توی رینگ بوکس کشته.


جیمز جی براداک : تو می‌خوای بهم چیزی بگی؟ که مثلا مشتزنی حرفه خطرناکیه؟ فکر می‌کنی دو شیفت کار روی داربستهای اسکله خطر مرگ نداره؟ چند شب قبل چند نفر توی پارک هوبرویل از نداری و فقر مردند. مردانی که دنبال یک لقمه نون واسه خانواده‌شان بودند. اما آدمایی مثل شما هنوز نتونستن راهی برای درآوردن پول از نمایش مرگ اون‌ها پیدا کنند. من توی حرفه خودم.....من توی حرفه خودم یک ذره خوش شانس ترم.


.
.
دیالوگ‌های سکانسی از فیلم مردی مثل سیندرلا (زندگی‌نامه جیمز جی براداک) با بازی راسل کرو در نقش براداک.
.
.
.
.
.
.
.

Boxinghistorygloss

14 Oct, 21:17


https://youtu.be/FJXhFkdStVk?si=yyeWD5ALAgsVb0Kn

Boxinghistorygloss

14 Oct, 21:15


.
لینک گزارش و تحلیل مبارزه مایک تایسون در برابر تونی تاکر (در کانال یوتیوب) در پست بعدی
.
.
.

Boxinghistorygloss

10 Oct, 20:29


.
کتاب آموزش سبک پیک ا بو


در متن زیر شما گوشه‌ای از متن کتاب آموزش سبک پیک ا بو را می‌خوانید. این متن یک نقل‌قول از کاز داماتو، یکی از بزرگترین مربیان تاریخ بوکس است. شما با خواندن این کتاب، جدا از آموزش سبک بوکس پیک ا بو (سبک بوکس مایک تایسون) با افکار و اندیشه‌های مردی بزرگ به نام کاز داماتو آشنا می‌شوید و تازه این‌جاست که مشخص می‌شود بوکس تا چه اندازه وابسته به نیروهای ذهن است و این‌که یک مربی آشنا به روانشناسی و کارکردهای ذهنی و روحی روانی، تا چه حد می‌تواند در آموزش این سبک از بوکس و کلا خود بوکس تاثیرگذار باشد.

کتاب آموزش‌ سبک پیک ا بو را پس از چندین سال تحقیق درباره نوع تمرینات و مبارزه‌های مایک تایسون و فلوید پترسون نوشته‌ام. این کتاب که به شکل مصور است و من در آن‌ سعی کرده‌ام علاقه‌مندان به یادگیری این سبک از بوکس، با توضیحات دقیق و البته به شکل فریم به فریم، با کمک عکس‌ها و فيلم‌های مرتبط آموزش ببینند.
در کتاب چند نقل قول بسیار ارزشمند از کاز داماتو را آورده‌ام. یکی از آن‌ها را باهم می‌خوانیم.





راهکارهای فوق العاده کاز داماتو برای آماده شدن بوکسورهای جوان از نظر ذهنی :



وقتی به بوکسورهای تازه کار می‌گم که فردا اولین مبارزه رسمی خودتون رو انجام می‌دین، معمولا شب قبل از مبارزه نمی‌تونن بخوابند. نمی‌تونم به این بوکسورها هیچ دلگرمی بدم، به جز این‌که بهشون بگم حریفانشون هم دقیقا همین شرایط رو تجربه می‌کنند. و زمانی که اون‌ها داخل رختکن می‌شن، بخصوص اگه این یک مبارزه آماتور باشه، رختکن پر از بوکسورهای مختلفه و هيچ‌کدام هم تا لحظه آخر نمی‌دونن که حریفشون کیه.
از دید بوکسورهای جوان، تمام بوکسورهای داخل رختکن آرام و با اعتماد به نفس هستند و لبخند می‌زنند. و بوکسورهای جوان با دیدن اعتماد به نفس و آرامش بوکسورهای دیگه دچار استرس و دل آشوبه می‌شن. اما چیزی که متوجه نمی‌شن اینه که بوکسورهای دیگه هم وقتی به اون‌ها نگاه می‌کنن، دقیقا همین رو می‌بینن. چون با دیسیپلین و نظم می‌شه یک اعتماد به نفس و آرامش ظاهری رو به دست آورد.
بعد اون‌ها از رختکن به طرف رینگ راه می‌افتند. طوری که انگار دارن به طرف چوبه دار حرکت می‌کنند. وقتی از پله‌های رینگ بالا می‌رن، من دیگه هرگز نمی‌تونم اون‌ها رو بزدل خطاب کنم، چون بالا رفتن از پله‌های رینگ، نشان شجاعت رو به اون‌ها می‌بخشه و نتیجه دیسیپلین و نظمه.
وقتی دو نفر وارد رینگ می‌شن، فقط یک‌نفر سزاوار بردنه. وقتی که شما وارد رینگ می‌شین، باید خودتون رو مستحق پیروزی بدونید. باید بدونید که سرنوشت به شما این پیروزی رو بدهکاره. چون شما از حریف سخت‌تر تمرین کردید. جدی‌تر اسپارینگ کردید و بیش‌تر دویدید.
حالا بوکسور تازه‌کار وارد رینگ می‌شه. گاهی ممکنه حریف گنده‌تر باشه، قوی‌تر به نظر بیاد و آماده‌تر باشه. و وقتی که بدنش رو شل می‌کنه تا برای مبارزه گرم کنه، با تجربه تر به نظر میاد.

این چیزهایی که الان گفتم، بزرگنمایی و اغراق ذهن اون بوکسور تازه‌کاره. ذهن اون بوکسور همه توانایی‌های حریف رو چند برابر نشون می‌ده و هیچ‌چیز بدتر و خطرناک‌تر از این نوع بازی‌های ذهنی نیست. اون بوکسور متوجه نمی‌شه که چه چیزی مضطربش کرده، مگه این‌که بفهمه چرا ترسیده. این‌که از چیزی بترسه یک چیز طبیعی و نرماله. وقتی علت ترسش رو بفهمه اون رو می‌پذیره. اون موقع دیگه چندان براش ترسناک نیست و به‌خاطر همینه که من یک بوکسور تازه‌کار رو قدم به قدم به رینگ نزدیک می‌کنم تا وقتی که زنگ راند اول به صدا دربیاد. وقتی اون‌ها برای اولین بار با یک حریف رودررو می‌شن، (با راهنمایی هایی که تا این‌جا گفتم) برای اولین بار با واقعیت هم روبرو می‌شن. و ناگهان یک آرامش آشنا رو احساس می‌کنند. آرامشی که اون رو می‌شناسند. البته هنوز هم ترس رو حس می‌کنند، اما این ترس دیگه اون عامل ناشناخته و وحشتناک قبلی نیست.(چون علت ترس رو فهمیدند)


بعد رد و بدل کردن مشت‌ها شروع می‌شه. حریف ضرباتش رو پرتاب می‌کنه. بوکسور تازه‌کار اگه درست به توصیه‌های من عمل کرده باشه، در این‌جا باز هم آرامش داره، چون این موقعیت چیزیه که درکش کرده و براش آماده شده. جنبه ذهنی وجودش تا این‌جا خیلی خوب آماده شده و جنبه جسمانی وجودش هم در تمرینات تقویت شده. و این موقعیت دقیقا همون چیزیه که خودش رو براش آماده کرده تا از پسش بربیاد.

باید این رو اضافه کنم که ترس هرگز از بین نمی‌ره. حتی در مبارزه صدم هم ترس وجود خواهد داشت. اما اون بوکسور تازه‌کار به مرور اون‌قدر با دیسیپلین جلو می‌ره که یاد می‌گیره با این شرایط زندگی کنه.


هدف همینه :


" بوکسور باید یاد بگیره که با این شرایط زندگی کنه. "



کاز داماتو




(از متن کتاب آموزش سبک پیک ا بو)
.
.
.
.

Boxinghistorygloss

10 Oct, 15:01


https://youtu.be/6_Qv8Wbx7iM?si=4ubFxhEtI8e2FvYY

Boxinghistorygloss

07 Oct, 21:38


.
این موقعیت رو من اولین بار توی فیلم گاو خشمگین دیدم. بدن لخت و رها شده جیک لاموتا در آخرین راند اون مبارزه حساس. مبارزه با لورن داتیل فرانسوی.

جیک لاموتا درباره بازسازی سینمایی این راند از مبارزه در فیلم گاو خشمگین حرف زده بود و معتقد بود که این سکانس وفادارانه ترین سکانس ساخته شده از دوران حرفه‌ای بوکسش در یک فیلم سینمایی بوده :



" جایی از این مبارزه (راند پانزدهم مبارزه با لورن داتیل) حس کردم که دیگه نمی‌تونم مشت بزنم. دستام دیگه بالا نمی‌اومد. خودم رو رها کرده بودم و حریف داشت از چپ و راست من رو می‌کوبید. "


لاموتا از نظر امتیازی کاملا عقب بود و تنها راهی که برای شکست حریف و حفظ عنوان قهرمانیش داشت، ناک‌اوت کردنش بود. این یکی از زیباترین بازگشتها بود. در یک مبارزه بوکس بر سر عنوان قهرمانی.
لاموتا گفته بود که در آخرین ثانیه‌ها من به شکلی ناگهانی به مبارزه برگشتم. اون لحظات در فیلم به شکل خیلی کامل و مطابق با واقعیت بازسازی شده. ضربات پیاپی از چپ و راست و ضربه آخری که زدم، یک هوک چپ با دست باز بود که لورن داتیل رو انداخت و کار رو تمام کرد.

این مبارزه و این راند بسیار مهیج و زیباست و کلاس کار بالای جیک لاموتا رو نشان می‌ده. فقط کافیه به همون چند ثانیه انتهای کار خوب و با دقت نگاه کنید. بوکسوری رو می‌بینید که در اون شرایط و خستگی محض، در حالی که به گفته خودش توان بالا نگه داشتن دستانش رو نداشته. خسنگی و سوزش دردناک ناشی از اسید لاکتیک جمع شده درون عضلات دستش، کم‌کم اون‌ها رو سِر و بی‌حس کرده و بدون این‌که بخواد گاردش رو از دست داده. بعد خودش رو، دستانش رو کاملا رها می‌کنه. و با این‌کار سعی می‌کنه به قیمت هدف قرار گرفتن سر و صورت و بدنش با ضرباتی سنگین، این دستان رها شده از کنترل رو برای فقط چند ثانیه دوباره به مبارزه برگردانه.
و بعدش این اتفاق می‌افته. لاموتا فقط برای چند ثانیه تمام توان باقی مانده خودش رو جمع می‌کنه‌ و مثل یک ماشین مشتزنی حریف رو درو می‌کنه. نمایش کار این بوکسور بزرگ‌در این چند لحظه کوتاه و موقتی نشان از بزرگی این آدم داره. این‌که در اون شرایط و در اون محدودیت تنیده شده در اون لحظاتش، به این شکل مشت می‌زنه و حریف رو به شکلی میلی‌متری با ناک‌اوت از سر راه برمی‌داره، فقط کار کسانیه که بهشون می‌گن اسطوره.
.
.
.
.
جاوید نوروزی
.
.
.
.
.
.
.

Boxinghistorygloss

07 Oct, 21:35


The Final Round of Jake LaMotta vs Laurent Dauthuille II - 13.9.1950 in COLOR

🆔 @uVidBot | دانلود سریع

Boxinghistorygloss

04 Oct, 19:55


https://youtu.be/gUW6jw_i1Vg?si=QGtSH9jcVFxXSVpV