خيابون فرعى @khiyaboonefaree Channel on Telegram

خيابون فرعى

@khiyaboonefaree


اطلاعات
عمومى،اجتماعى،سياسى،فلسفى،طنز،گزيده اى از كتاب...

خيابون فرعى (Persian)

خيابون فرعى یک کانال تلگرامی پر از اطلاعات عمومی، اجتماعی، سیاسی، فلسفی، طنز و گزیده‌هایی از کتاب است. این کانال مناسب برای علاقمندان به موضوعات مختلف و دنبال کردن یک محتوای تنوع‌پذیر است. اگر به دنبال خواندن مطالب جذاب و متنوع هستید، خيابون فرعی بهترین انتخاب برای شماست. از اطلاعات عمومی گرفته تا گزیده‌هایی از کتابهای معروف، همه چیز در این کانال پوشش داده می‌شود. با عضویت در این کانال، شما به جمع یک جامعه پویا از افراد علاقه‌مند به دانش و اطلاعات می‌پیوندید. همچنین، امکان بحث و تبادل نظر بر روی این موضوعات نیز برای شما فراهم است. پس حتما عضو این کانال تلگرامی شوید تا از بهترین و جذاب‌ترین مطالب بهره‌مند شوید.

خيابون فرعى

19 Nov, 14:19


روایت مردم از مهاجرت؛ ماندن یا رفتن؟

بحران‌های اقتصادی، تحریم‌های بی‌سابقه، شرایط نامطلوب اجتماعی و رفاهی به بی‌اعتمادی و نا امیدی دامن زده و اینها همه آمار مهاجرت را به طرز قابل‌توجهی افزایش داده است. روایت مردم را ببینید...
امیدوارم یکی این کلیپ رو به آقای خامنه ای نشون بده!
/راوی

@KhiyabooneFaree

خيابون فرعى

18 Nov, 10:31


ﺍﺯ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﻟﮕﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﺮﻭﯼ در زندگی ﭼﯿﺴﺖ؟
ﮔﻔﺖ : ‏« ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ‏» ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﻟﮕﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
ﮔﻔﺘﻨﺪ :ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻨﺪ ،
ﮔﻔﺖ : ﺳﺨﺖ ﺩﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯿﺪ،ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ
ﺷﺶ ﺧﺼﻮﺻﯿﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻫﯿﭻﮔﺎﻩ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ...

ﺍﻭﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ: ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﯽﺩﻟﯿﻞ ﺷﺎﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ: ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺍﺳﺖ.
ﺳﻮﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ: ﻭﻗﺘﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻨﺪ
ﺗﺎ ﺑﺪﺳﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺑﺮ ﻧﻤﯽﺩﺍﺭﻧﺪ.
ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ: ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺩﻝ ﻧﻤﯽﺑﻨﺪﻧﺪ.
ﭘﻨﺠﻢ ﺍﯾﻨﮑﻪ: ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﻋﻮﺍ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ
ﺳﺮﯾﻊ ﺁﺷﺘﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻢ ﮐﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﻧﺪ و ﺷﺸﻢ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ.

پس کودکانه زندگی کنید ...

@KhiyabooneFaree

خيابون فرعى

17 Nov, 10:30


‏چنگیز خان و هیتلر و اسکندر مقدونی بزرگترین قاتل های دنیا بودن ولی یه نکته‌ مشترکی که همه اینا دارن اینه که هیچ کدومشون توی ۳ روز ۱۵۰۰ نفر از “هموطناشون“ رو به قتل نرسوندن.

@KhiyabooneFaree

خيابون فرعى

14 Nov, 00:06


روزی من با تاکسی عازم فرودگاه بودم.
ما داشتیم در خط عبوری صحیح رانندگی می کردیم که ناگهان یک ماشین از محل پارک پرید وسط جاده درست جلوی ما .
راننده تاکسی من محکم ترمز گرفت ، طوریکه سرش با فرمون برخورد کرد.
ماشین سُر خورد ، ولی نهایتاً به فاصله چند سانتیمتر از اون ماشین متوقف شد! ناگهان راننده اون ماشین سرش رو بیرون آورد و شروع کرد به فحاشی و فریاد زدن به طرف ما.
امـّا راننده تاکسی من ، فقط لبخند زد و برای اون شخص دست تکون داد وخیلی دوستانه برخورد کرد.با تعجب ازش پرسیدم : چرا شما این رفتار رو کردین؟!
مرتیکه نزدیک بود ماشین رو از بین ببره و ما رابه کشتن بده !
اینجا بود که راننده تاکسی درسی رو به من آموخت که هرگز فراموش نکرده و نخواهم کرد :(( قانون کامیون حمل زباله ))
اون توضیح داد که : خیلی از آدما مثل کامیون های حمل زباله هستن .
وجود اونا ، سرشار از آشغال ، ناکامی و خشم ، و پُر از نا اُمیدیه ؛
وقتی آشغال در اعماق وجودشون تلنبار می شه ، دنبال جایی میگردن تا اونرو تخلیه کنن و گاهی اوقات ممکنه روی شما خالی کنن .به خودتون نگیرین . فقط لبخند بزنین ، دست تکون بدین ، و براشون آرزوی خیر کنین ، و برین !
آشغال های اونا رو نگیرین تا مجبوربشید روی بقیه اطرافیانتون تو منزل ، سرکار، یا توی خیابون پخش کنید.
حرف آخر اینه که افراد موفق اجازه نمی دن که کامیون های آشغال دیگران ، روزقشنگشون رو خراب کـُـنه و باعث ناراحتی اونها بشه.
زندگی خیلی کوتاهتر از اونه که صبح با تأسف از خواب بیدار شین ، و شب با حسرت به رختخواب برین!
از این رو ؛ افرادی رو که با شما خوب رفتار می کنن دوست داشته باشین و برای اونهایی که رفتار نامناسبی دارن دُعا کنین .
" زندگی ده درصدش چیزیه که شما می سازین و نود درصدش ، نحوه برداشت شماست! "
✍️؟

@KhiyabooneFaree

خيابون فرعى

13 Nov, 10:55


با ارزش‌ترین پول‌های جهان به ترتیب:

دینار کویت 3.3 دلار
دینار بحرین 2.65 دلار
ریال عمان 2.6 دلار
پوند انگلیس 1.4 دلار
پوند جبل الطارق 1.4 دلار
دینار اردن 1.4 دلار

در بین 6 کشور ثروتمند دنیا، 4 مورد از آنها کشورهای نفتی عربی هستند که فقط با فروش نفت به جایگاهی رسیده اند که ارزش پول سوئیس و چین و ژاپن و آمریکا نیز به آنها نمیرسد.

ایران علاوه بر نفت، گاز، اورانیوم، آهن، مس، خاک، زعفران پسته خاویار و هزاران مورد دیگر دارد از جمله ولایت فقیه که در دنیا نظیر ندارد

اما پول ایران بی ارزشترین پول در بین تمام کشورهای دنیاست...

@KhiyabooneFaree

خيابون فرعى

12 Nov, 13:58


بابا فقط به" ننه " یه حرف زده بود؟


بچه که بودم آرزو داشتم خیلی پولدار شوم! و اولین چیزی هم که میخواستم بخرم یک یخچال برای "ننه‌نخودی" بود.
ننه‌نخودی پیرزنِ تنهای محل ما بود که هیچ‌وقت بچه‌دار نشده بود. می‌گفتند جوان که بوده شاداب و سرحال بوده، سرخاب می‌زده، برای بقیه نخود می‌ریخته و فال می‌گرفته. پیر که شده، دیگر نخود نریخته؛ اما "نخودی" مانده بود تهِ اسمش. زمستان و تابستان آب‌یخ می‌خورد، ولی یخچال نداشت. مامان می‌گفت: "جگرش داغه!"

ننه برای خنک کردنِ جگرش، شبها راه می‌افتاد می‌آمد درِ خانه‌ی ما را می‌زد و یک قالب بزرگ یخ می‌گرفت. توی جایخیِ یخچالمان، یک کاسه داشتیم که اسمش "کاسه‌ی ننه‌نخودی" بود.
ننه با خانه‌ی ما ندار بود. درِ کوچه اگر باز بود بی‌در زدن می‌آمد تو، و اگر سرِ شام بودیم یک بشقاب هم می‌آوردیم برای او. با بابا رفیق بود! برایش شال‌گردن و جوراب پشمی می‌بافت و باهاش که حرف می‌زد توی هر جمله یک "پسرم" می‌گفت. سلام پسرم؛ خوبی پسرم؟ رنگت پریده پسرم؛ خداحافظ پسرم...

یک شبِ تابستان که مهمان داشتیم و توی حیاط جمع بودیم؛ ننه، پرده را کنار زد و آمد تو.
بچه‌ی فامیل که از ورود یکباره‌ی یک پیرزن کوچولوی موحنایی ترسیده بود، جیغ زد و گریه کرد. ننه به بچه‌ آبنبات داد. نگرفت، بیشتر جیغ زد.
بچه‌ را آرام کردیم و کاسه‌ی ننه نخودی را از توی جایخی آوردیم. بابا وقتی قالب یخ را می‌انداخت توی زنبیل ننه، آرام گفت: "ننه! از این به‌بعد در بزن!"...ننه، مکث کرد. به بابا نگاه کرد؛ به ما نگاه کرد و بعد بی‌حرف رفت و بعد از آن، دیگر پیِ یخ نیامد....کاسه‌ی ننه‌نخودی ماند توی جایخی و روی یخش، یک لایه برفک نشست.....یک شب، کاسه را برداشتیم و با بابا رفتیم درِ خانه‌ی ننه. ...در را باز کرد. به بابا نگاه کرد. گفت: "دیگه آبِ یخ نمی‌خورم، پسرم!"
قهر نکرده بود؛ ولی نگاهش به بابا غریبه شده بود. شبیه مادری شده بود که بچه‌هایش بی‌هوا برده باشندش خانه سالمندان. درِ خانه‌ی بابا را زدن برای ننه، شبیه کارت‌زدن بود برای ورود به شرکت خودش.....او توی خانه‌ی ما کاسه داشت، بشقاب داشت و یک "پسر".
برای اثبات مادرانگی‌اش به خودش و بقیه، نیاز داشت که کاری را بکند که بقیه‌ی مادرها مجاز به انجامش نبودند "بی‌در زدن به خانه‌ی پسرش رفتن"

یک در، یک درِ آهنی ناقابل، ننه را پرت کرد به دنیای خودش و این واقعیت تلخ را یادش آورده بود که "پسرش" پسرش نبوده!
ننه‌نخودی یک روز داغ تابستان مُرد. توی تشییع‌جنازه‌اش کاسه‌ی یخ ننه را انداختیم توی کلمن و بابا قدِ یک پسرِ مادرمرده اشک ریخت و مدام آب یخ خورد. جگرش داغ شده بود......یک حرف، یک عکس العمل، یک نگاه،چقدر آثار به همراه داره....

✍️؟

@KhiyabooneFaree

خيابون فرعى

11 Nov, 09:17


«مترسک»

گزیده‌ای از پادکست پروانه شو ـ اپیزود چهارم

کاری فوق العاده از فؤاد

@KhiyabooneFaree

خيابون فرعى

08 Nov, 08:58


این متن خوب تمام روز من رو رنگ داد
به سوی عقلانیت با تردید!

«ﻋﻘﻼﻧﻴﺖ» ﺑﺎ «ﻋﻠﻢ و داﻧﺶ» ﻣﺘﻔﺎوت اﺳﺖ.
«ﻋﻠﻢ و داﻧﺶ»، «ﻣﺤﺘﻮﻳﺎت ﺣﺎﻓﻈﻪي اﻧﺴﺎن» را درﺑﺮ ﻣﻲﮔﻴﺮد.

ﻛﺴﻲﻛﻪ ﭘﺰﺷﻜﻲ ﺧﻮاﻧﺪه اﺳﺖ، ﺣﺠﻢ زﻳﺎدي از ﻣﻄﺎﻟﺐ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﺑﺪن اﻧﺴﺎن و ﺣﺎﻻت ﺳﻼﻣﺖ و ﺑﻴﻤﺎري آن را در ﺣﺎﻓﻈﻪ دارد و ﻓﺮدي ﻛﻪ ﻫﻨﺮ ﺧﻮاﻧﺪه اﺳﺖ، ﺣﺠﻢ زﻳﺎدي از ﻣﻄﺎﻟﺐ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ زﻳﺒﺎﻳﻲﺷﻨﺎﺳﻲ، ادراك ﺑﺼﺮي، ﺗﺎرﻳﺦ، ﻫﻨﺮ و... را در ﺣﺎﻓﻈﻪ دارد.

اﻣﺎ «ﻋﻘﻼﻧﻴﺖ» ﻣﻮﺿﻮع ﻣﺤﺘﻮﻳﺎت ﺣﺎﻓﻈﻪي اﻧﺴﺎن ﻧﻴﺴﺖ، ﺑﻠﻜﻪ «ﻓﺮآﻳﻨﺪ ﺗﻔﻜﺮ» را ﻣﺪﻧﻈﺮ دارد.

اﻧﺴﺎن ﺧﺮدﻣﻨﺪ ﻛﺴﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ در ﺣﺎﻓﻈﻪاش ﻣﻄﺎﻟﺐ زﻳﺎدي در ﻣﻮرد ﺗﺎرﻳﺦ ﺧﺮدﻣﻨﺪي ﻳﺎ ﻣﻌﻠﻮﻣﺎت دﻳﮕﺮي اﻧﺒﺎﺷﺘﻪ ﺷﺪه ﺑﺎﺷﺪ؛

ﺧﺮدﻣﻨﺪ، ﻛﺴﻲﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﺤﻮه ي ارزﻳﺎﺑﻲ و ﺗﺼﻤﻴﻢﮔﻴﺮي ﺧﺎﺻﻲ دارد.

ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻲﺗﻮان ﺧﺮدﻣﻨﺪ ﺷﺪ؟


در ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺳﺆال، «ﻓﻠﺴﻔﻪ» اﻳﺠﺎد ﺷﺪ.

ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺑﻪ زﺑﺎن ﻳﻮﻧﺎﻧﻲ ﺑﻪﻣﻌﻨﺎي «ﺟﻮﻳﺎيِ ﺧﺮد» ﺑﻮدن اﺳﺖ.

ﻓﻴﻠﺴﻮﻓﺎن، ﺟﺴﺘﺠﻮﮔﺮان و ﻣﻌﻠﻤﺎﻧﻲ وﺟﻮد دارﻧﺪ ﻛﻪ درﭘﻲ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺳﺆال ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ؛

ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻲﺗﻮان ﺧﺮدﻣﻨﺪاﻧﻪ زﻧﺪگی ﻛﺮد.

«ﺳﻘﺮاط» ﻳﻜﻲ از اﺳﻄﻮرهﻫﺎي ﻓﻠﺴﻔﻪ اﺳﺖ. او ﺻﺪﻫﺎ ﺳﺎل ﭘﻴﺶ از ﻣﻴﻼد ﻣﺴﻴﺢ در «آﺗﻦ» ﻣﻲزﻳﺴﺖ.

ﺳﻘﺮاط ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ رﺳﻴﺪه ﺑﻮد ﻛﻪ ﻳﻜﻲ از ﭘﺎﻳﻪﻫﺎي ﻋﻘﻼﻧﻴﺖ، «ﭘﺮﺳﺶﮔﺮي» اﺳﺖ.

اﻧﺴﺎن ﺑﻪاﻧﺪازه ا ي ﻛﻪ ﭘﺮﺳﺶ، ﻧﻘﺪ و ﺷﻚ ﻣﻲﻛﻨﺪ،ﺧﺮدﻣﻨﺪ اﺳﺖ.

ﺑﻪﻫﻤﻴﻦ دﻟﻴﻞ، «ﺳﻘﺮاط» ﺑﺮاي ﺧﺮدﻣﻨﺪ ﻛﺮدن ﻣﺮدم، ﺑﻪ آﻧﺎن ﻳﺎد ﻣﻲداد ﻛﻪ ﺑﻪ داﻧﺴﺘﻪﻫﺎي ﺧﻮد ﻳﺎ اﺧﺒﺎري ﻛﻪ دﻳﮕﺮان ﺑﻪ آﻧﺎن ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ، ﺗﺮدﻳﺪ ﻛﻨﻨﺪ و درﺳﺘﻲ آن را ﺑﻪ ﻧﻘﺪ ﺑﻜﺸﻨﺪ.

از ﻧﻈﺮ ﺳﻘﺮاط، ﻫﺮ ﺑﺎوري ﻛﻪ در ذﻫﻦ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ و آن را ﺑﻪ ﭼﺎﻟﺶ ﻧﻜﺸﻴﻢ و از ﻏﺮﺑﺎل ﻧﻘﺪ ﻧﮕﺬراﻧﻴﻢ، ﻫﺴﺘﻪاي ﻣﻲﮔﺮدد ﺑﺮاي زﻧﺪﮔﻲ اﺑﻠﻬﺎﻧﻪ و ﻣﺎﻧﻌﻲﺳﺖ در ﺑﺮاﺑﺮ زﻧﺪﮔﻲ ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ.

ﭼﻨﺪ ﻫﺰار ﺳﺎل ﺑﻌﺪ از ﺳﻘﺮاط، روانﺷﻨﺎﺳﺎن ﺑﺰرﮔﻲ ﻫﻢﭼﻮن «آﻟﺒﺮت اﻟﻴﺲ» و «آﻟﻮرن ﺑﻚ» ﻧﻴﺰ ﺑﻪﻫﻤﻴﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ رﺳﻴﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎري از ﺣﺎﻻت ﻧﺎﺧﻮﺷﺎﻳﻨﺪ رواﻧﻲ، ﻧﺎﺷﻲ از ﻃﺮز ﺗﻔﻜﺮ ﻧﺎدرﺳﺖ اﺳﺖ.
آﻧﺎن ﻧﻴﺰ در روشﻫﺎي روان درﻣﺎﻧﻲ ﺧﻮد از «روﻳﻜﺮد ﺳﻘﺮاﻃﻲ» ﺳﻮد ﺑﺮدﻧﺪ و ﺑﺎورﻫﺎ را ﺑﻪ ﭼﺎﻟﺶ و ﻧﻘﺪ ﻛﺸﻴﺪﻧﺪ.

«ﺳﻘﺮاط» ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎورﻫﺎ را ﺑﻪ ﭼﺎﻟﺶ ﻣﻲﻛﺸﻴﺪ؟

ﺳﻘﺮاط در ﺷﻬﺮ راه ﻣﻲرﻓﺖ، در ﺑﺎزار ﻣﻲﮔﺸﺖ و ﺑﻪ ﺟﻠﺴﺎت ﻣﺮدم آﻣﺪ و ﺷﺪ ﻣﻲﻛﺮد و ﻫﺮﮔﺎه ﻣﻲدﻳﺪ ﻛﻪ آﻧﺎن ﺑﺎ اﻃﻤﻴﻨﺎن درﺑﺎره ي ﭼﻴﺰي ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ، آﻧﺎن را ﻣﻮرد ﺳﺆال ﻗﺮارﻣﻲ داد .

ﺑﺮاي ﻧﻤﻮﻧﻪ اﮔﺮ ﻣﻲﺷﻨﻴﺪ ﻛﻪ در ﻣﺠﻠﺲ ﺷﻮراي آﺗﻦ، ﺳﺨﻨﻮري ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ :

«ﺷﺮاﻓﺖ ﻣﻠﻲ ﻣﺎ ﺣﻜﻢ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ دﺷﻤﻦ ﺑﺠﻨﮕﻴﻢ» او را ﻣﻮرد ﺳﺆال ﻗﺮارﻣﻲداد:

- «ﺷﺮاﻓﺖ» ﭼﻴﺴﺖ؟

- ﻣﻼك ﺷﺮاﻓﺖ ﭼﻴﺴﺖ و اﻳﻦ ﻣﻼك را ﭼﻪ ﻛﺴﺎﻧﻲ وﺿﻊ ﻛﺮده اﻧﺪ؟!

- ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻲﺗﻮاﻧﻲ اﻓﺮاد ﺷﺮﻳﻒ را از اﻓﺮاد ﻓﺎﻗﺪ ﺷﺮاﻓﺖ ﺗﺸﺨﻴﺺ دﻫﻲ؟!

- آﻳﺎ ﺷﺮاﻓﺖ ﻣﻮﺿﻮﻋﻲﺳﺖ ﻛﻪ «ﻳﺎ ﻫﺴﺖ و ﻳﺎ ﻧﻴﺴﺖ» ﻳﺎ ﺷﺮاﻓﺖ ﻫﻢ درﺟﺎﺗﻲ دارد و ﻣﻲﺗﻮان اﻓﺮاد را ﺑﺮ ﻣﺒﻨﺎي درﺟﻪي ﺷﺮاﻓﺖﺷﺎن ردهﺑﻨﺪي ﻛﺮد؟!

- «ﺷﺮاﻓﺖ ﻣﻠﻲ» ﭼﻴﺴﺖ؟!

- اﮔﺮ ﺷﺮاﻓﺖ، ﻳﻚ ﻣﻮﺿﻮعِ ﺑﺸﺮي و ﺟﻬﺎنﻣﺸﻤﻮل اﺳﺖ، آﻳﺎ ﻣﻲﺗﻮان ﻗﻴﺪ ﻣﻠﻴﺖ را ﺑﻪ آن اﻓﺰود؟!

- «دﺷﻤﻦ» را ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣﻲﻛﻨﻴﺪ؟!

- آﻳﺎ ﻫﺮﻛﺲ ﻣﺘﻔﺎوت ﺑﺎ ﻣﺎ ﺑﻴﻨﺪﻳﺸﺪ، دﺷﻤﻦ اﺳﺖ ﻳﺎ ﻫﺮﻛﺲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺗﺠﺎوز ﻛﻨﺪ دﺷﻤﻦ اﺳﺖ؟!

- ﺗﺠﺎوز را ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣﻲﻛﻨﻴﺪ؟!

«ﺳﻘﺮاط» ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﺳﺆال اﻛﺘﻔﺎ ﻧﻤﻲﻛﺮد.

او دهﻫﺎ ﺳﺆال ﻣﻲﭘﺮﺳﻴﺪ و اﻓﺮاد را ﺑﻪ ﺗﺮدﻳﺪ و ﺗﺄﻣﻞ ﻣﻲاﻓﻜﻨﺪ؛ آنﭼﻨﺎن ﻛﻪ آﻧﺎن ﻧﻤﻲﺗﻮاﻧﺴﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ و ﺑﺮ ﻣﺒﻨﺎي اﺣﺴﺎﺳﺎتﺷﺎن ﺗﺼﻤﻴﻢﺑﮕﻴﺮﻧﺪ.

درواﻗﻊ، آﻧﺎن را از «ﺗﻮﻫﻢ داﻧﺎﻳﻲ» ﺑﻪ «ﺗﺤﻴﺮ و ﭘﺮﺳﺶﮔﺮي» ﻣﻲ ﺑﺮد.

ﻓﻜﺮ ﻣﻲﻛﻨﻴﺪ ﻳﻮﻧﺎﻧﻴﺎن ﺳﻘﺮاط را دوﺳﺖداﺷﺘﻨﺪ؟!

ﻧﻤﻲ داﻧﻴﻢ! ﻫﻴﭻ آﻣﺎر ﻗﺎﺑﻞ اﻋﺘﻤﺎدي از رأي ﻣﺮدمِ آن روزِ آﺗﻦ در دﺳﺖ نیست!

اﻣﺎ ﺳﻘﺮاط، ﭘﺎﻳﺎن ﻏﻢاﻧﮕﻴﺰي داﺷﺖ!

«ﺑﺰرﮔﺎن آﺗﻦ» ﺗﺸﺨﻴﺺدادﻧﺪ ﻛﻪ ﺳﻘﺮاط، «ﻋﻤﻞ ﻣجرﻣﺎﻧﻪاي» را ﻣﺮﺗﻜﺐ ﻣﻲﺷﻮد.

از دﻳﺪﮔﺎه «ﺑﺰرﮔﺎن آﺗﻦ» ﻛﺎر ﺳﻘﺮاط، «ﺗﺸﻮﻳﺶ اﻓﻜﺎر ﻋﻤﻮﻣﻲ» ﺑﻮد.

آﻧﺎن اﻋﺘﻘﺎد داﺷﺘﻨﺪ ﻛﻪ اﻓﻜﺎر ﺳﻘﺮاط، ﺟﻮاﻧﺎنِ «آﺗﻦ» را ﮔﻤﺮاه ﻣﻲ ﻛﻨد.

ﺳﻘﺮاط ﻣﺤﻜﻮم ﺑﻪ اﻋﺪام ﺷﺪ!

✍️؟

@KhiyabooneFaree

خيابون فرعى

05 Nov, 19:08


آلمان برای پنجمین سال متوالی بهترین کشور جهان شد

آلمان به دلیل اعتماد مردم به محصولات آلمانی و تلاش دولت در مبارزه با فقر مورد ستایش قرار گرفت.
پس از آلمان، کانادا، ژاپن، ایتالیا و انگلیس در رده‌های بعدی جای گرفتند.
انگلیس در این رتبه بندی از دوم به پنجم سقوط کرد که دلیلش کاهش شهرت جهانی در استقبال از خارجی‌ها و عدم حفظ محیط زیست بوده است.
آمریکای بعد از ترامپ هم از دهم به هشتم صعود کرد.
رتبه بندی هر سال توسط محقق علوم سیاسی، سیمون آنهولت و موسس Ipsos انجام می‌شود.

@KhiyabooneFaree

خيابون فرعى

03 Nov, 09:16


یه دانش آموز یمنی برای تحصیل در رشته پزشکی به آلمان میره و در هر امتحان نتایج بسیار خوبی میگیره. همه دانشجویان و اساتید دانشگاه مشاهده میکردن که اون بیش از 6 ساله که به خونه نرفته . اونا متوجه میشن که هیچکس برای ملاقاتش نیومده. معلوم شد که پدر و مادرش توی خونه بسیار فقیر بودن و خودش نمیتونست اونقدر پس انداز کنه که حتی یکبار در 6 سال یک بار بلیط بخره.
معلمها و دانشجویان دانشگاه بی سر و صدا تصمیم گرفتن والدینش رو بدون اطلاعش به آلمان بیاورن. قلب خودتون رو نگه دارین و از دقیقه دو ببعد ببینید که چطوری پسر دکتر و پدر و مادر از خوشحالی اشک می ریزن.

بشریت فراتر از نژاد و مذهبه

@KhiyabooneFaree

خيابون فرعى

03 Nov, 09:05


روزی که ۳۰ سال پیش در دولت هاشمی رفسنجانی دلار ۳۰۰ تومان شد
روزنامه اعتماد شرق عکسی از یک دلار سبز آمریکا انداخت و در کنارش عکسی از یک اسکناس سبز هـزار تومانی گذاشت و نوشت:
تا ما به کربلا برسیم، هر دلار آمریکا، به هزار تومان پول رایج ایران میرسد.

تمام مطبوعات ایران،شلوغ کردند.
باز هوچی بازی درآوردند.
آقا این چه مطلبیست نوشته ای؟؟
مگه میشه یک دلار آمریکا به هزار تومان برسه.
روزنامه اعتماد را بستند صاحب امتیازش و نویسنده مطلب هـر دو رفتند اوین.
(به جرم پخش اکاذیب)

دوستی داشتم تحلیل گر سیاسی و نویسنده بود.به دفتر من آمد و گفت شنیده ای شهـر شلوغ شده است ؟
روزنامه ها نوشته اند اگر دلار آمریکای ۷ تومانی بیشتر از۳۰۰ تومان بشود، ایران منفجر خواهد شد، مردم از گرانی تاب نخواهند آورد این مردم تلف خواهند شد .

پرسیدم اگر گرانتر شود چی؟
انقلاب سـرنگون میشود؟

خنده ای کرد و گفت:
مگـر این مـردم برای دلار انقـلاب کرده اند؟
وقتی روضه خان سیاستمدار شـود
باید فاتحه سیاست را خواند.
وقتی آخوند اقتصاد دان میشود، باید فاتحه اقتصاد کشور را خواند
دلار به ۱۰۰۰ تومـان هم خواهـد رسید، هیچ اتفاقی نمی افتد.
اینها در نماز جمعه اعلام میکنند در زمان حضرت علی خلیفه مسلمین هم، دلار گران شده بود مردم صلوات می‌فرستادند ؛که ما تسلیم دشمن اسلام نمیشویم و این مردم هـم صلوات خواهند فرستاد.

به دوستم گفتم
اینچنین نیست که تو میگویی.
در سال ۱۳۴۸ بنزین ۵ ریال بود، شد ۶ ریال.
مردم تمام اتوبوس های شرکت واحد را آتش زدند دولت فورا بنزین را کرد همان ۵ ریال.
دوست پیرم خندید و گفت:
شاه همین کارها را کرد کـه رفت
اگر بنزین را کرده بود ۱۰ تومان، مردمِ آرامی داشت. از فـردا همه چیز گران میشد، این مردم بیکار و بیعار؛ سرکار میرفتند و فقط به قیمت هایی که بالا رفته بود نگاه میکردند.
تا وقتی این مردم سـرگرمند، تو نگران حکومت کردن بر آنهـا نباش.
شاه روزی مُرد که دنبال آسایش این مردم بود.
اینها میمانند؛ چون دنبال فریب مَردمند.
روزی را شاهد خواهی بود که
این مردم ، نان از دست یکـدیگر بکِشند و فرار کنند.

چند سال گذشت.
مدیران اعتماد شرق،
هنوز در زندان بودند که دلار آمریکا شد هزار تومان.
زنگ زدم به دوستم که در روزنامه کیهان می نوشت.
تلفن خانه روزنامه کیهان گفت او مُـرده.

نمیدانم چرا کسانیکه حقیقت را میدانند ، زود میمیرند

امروز که هر دلار آمریکا به بیست پنج هزار تومان و بیشتر رسید، یاد دوستم افتادم که میگفت
تا این مـردم سـرگرمند ، نگران حکومت نباش.

نه جایی آتش گرفت ،نه جایی سوخت.
شاید تنها دل خیلی ها برای روز های قبل از انقلاب ایران سوخت.چقدر زود، امروز شد.

محسن رنانی

@KhiyabooneFaree

خيابون فرعى

02 Nov, 12:43


‍ سه دسته از مردم هیچگاه به ‌درد حکومت‌ کردن نمی‌ خورند:

۱- ثروتمندان؛ چون این ها غالبا مشکلات با دردهای فقر آشنا نیستند و زمانی‌که به‌ حکومت می‌ رسند غالبا به‌ دنبال افزایش دارایی و لذت های خود هستند.

۲- فقیران؛ چون این ها کمبودهای فراوانی در زندگی داشته‌ اند، زمانی‌ که به ‌حکومت می‌ رسند ناخودآگاه به‌ دنبال جبران کمبودهای گذشته هستند! پس به دیکتاتورهای وحشتناکی تبدیل می‌ شوند که می‌ خواهند به ‌هر قیمت حکومت را حفظ کنند.

۳- علما و مردان خدا؛ این طبقه خود را از نظر دانایی بالاتر از مردم و نماینده خدا می‌ دانند و انتقادپذیر نیستند پس با هر نوآوری و اصلاحی مخالفت می‌‌ کنند.

اما بدبختی زمانی است که علما از طبقهٔ فقیر هم باشند، پس هم می‌ خواهند کمبودهای گذشته را جبران کنند و هم انتقادپذیر نیستند و از آنان چنان دیکتاتورهایی به‌وجود می‌ آید که مُلک و ملّت به‌ فنا خواهند رفت. در حالت کلی بهترین گروه برای فرمانروایی، طبقه متوسط جامعه است.

📕 سیاست
ارسطو
ترجمه: دکتر حمید عنایت

@KhiyabooneFaree

.

خيابون فرعى

28 Oct, 10:40


نظر ایرانیان درباره کشورها و نهادهای بین‌المللی، قراردادهای سالهای اخیر با چین و روسیه و گروهها و حکومتهای متحد با جمهوری اسلامی

@KhiyabooneFaree

خيابون فرعى

27 Oct, 17:26


۹۵ درصد قتل‌ها، در پی درگیری‌های کوتاه و ناگهانی لفظی صورت می‌گیرد:

"چرا ماشینت را جلوی در ما پارک کردی؟"، "بوی قورمه‌سبزی واحد شما در کل ساختمان پیچیده"، "آینه ماشینت به آینه ماشین من خورد"، "حواست کجاست؟ به من تنه زدی" و ... .

ما - تقریباً همه ما ، مهارتی به نام "کنترل خشم" نداریم. بی‌هیچ تعارفی، سر همین یک مورد هم ممکن است روزی، ناخواسته، قاتل یا مقتول شویم.

عجالتاً همین نکته را به یاد داشته باشیم و تمرین کنیم: هرگاه خشمگین شدیم، یا با فرد خشمگینی مواجه شدیم، دقایقی را صبر و سکوت کنیم. حتی بعضی‌ها می‌گویند تا 100 بشمارید.

عصبانیت، مانند رگباری است که زود می‌آید و زود می‌گذرد. آن مدت کوتاه را باید مدیریت کنیم و از حالا برای خودمان تعریف کنیم که اگر در موقعیت خشم قرار گرفتیم، چه کاری خواهیم کرد؟

@KhiyabooneFaree

خيابون فرعى

24 Oct, 16:29


خاطره ای از ابوالفضل جمشیدی از کارکنان وزارت امورخارجه دوره پهلوی


دورهمی هفتگی با عباس هویدا

تابستانهای دهه پنجاه همه هفته، شبهای جمعه هویدا جلسات اقتصادی با جمعی از کارآفرینان داشت. این جمع حدودا ۵۰ نفر میشدند از جمله برادران خیامی، حاج محمد تقی برخوردار، مدیران بانک ها و بانک مرکزی مهدی سمیعی، برادران رضایی، مدیر گروه صنعتی بهشهر، لاجوردیها و کازرونی بزرگ سرمایه دار از اصفهان ، نمازی ها از شیراز، آقای خسرو شاهی صاحب شرکت مینو، مدیران ارج و آزمایش، آقایان هژبر یزدانی، وزرای دارایی، صنایع، معادن و کشاورزی، برادران ابتهاج و ..

در انتهای باغ باشگاه وزارت خارجه درخت بید مجنونی بود بسیار زیبا، در سایه این درخت وسایل پذیرایی نه چندان تشریفاتی درست کرده بودم. سکاندار این پذیرائی و کل امور از صفر تا صد با بنده بود. برای تهیه مایحتاج ضیافت، صبح ۵شنبه می رفتم بازار تجریش، بنا به تعداد جمع چند کیلو دل و قلوه و گوشت فیله، مرغ تازه ، سبزی خوردن و ماست چکیده، مقداری میوه فصل، نان سنگگ دوآتیشه خریداری می کردم . در این ضیافت مشروبات الکی سرو نمی شد.

هویدا غروب نشده زودتر از همه وارد می شد، بدون تشریفات با همان پیکان معروف با پیپ و لباس اسپرت، سلام و احوال پرسی گرمی می کرد، یه خدا قوتی می گفت و گوشه ای می نشست، بیشتر خوراکش سبزیجات و نان پنیر و گردو بود و با غذای پختنی میانه ای نداشت و زمانیکه دو سیخ قلوه و خوش گوشت براش سرو می کردم با خنده می گفت جمشیدی تو آخر مرا از راه بدر می کنی.

کم کم سرصحبت ها باز میشد و اغلب حضار با اشتیاق و پر حرارت حرف از سرمایه گذاری و تولید، اشتغال، رونق اقتصادی کشور و کمک به صنعت کشاورزی می زدند. حاج برخوردار گاهی به شوخی تیکه می انداخت به هویدا می گفت: *این رئیس دولت میگه “نه‌ زن دارم نه بچه تو که‌ داری بمن چه!!” خودش هست و یک پیپ هرکجا آفتاب غروب‌ کرد‌ و خوابش گرفت پیکانشو میزنه به کناری و تخت میخوابه ..دائم هم میگه اعلیحضرت همه چیز مرتبه، خبر نداره که بار توسعه اقتصادی کشور بر دوش ماست* با این حرف کل حضار زدند زیر خنده هویدا هم چون با اکثر آنان رفیق بود عین خیالش نبود و به می خندید. نبض جلسه به دستان خیامی ها و حاج برخوردار بود، این سه بزرگ مرد بیشتر از همه درفکر پیشرفت وعمران و آبادانی کشور بودند و بارها هویدا را به محاصره خود در میآوردند و در تنگنا قرارش می دادند.

در یکی از دورهمی ها شخصی بنام نراقی مقیم امریکا پنجمین کشاورز نمونه در آمریکا از طرف شاه از ایشان دعوت بعمل آمده بود. از بدشانسی ایشان در بدو ورود به مهرآباد بخاطر تشابه اسمی توسط ساواک دستگیر میشود.نماینده دولت هرچی منتظر میشوند خبری از ایشان نمیشود و بعد از پرس و جو خبرش از اوین می رسد!! که توسط سازمان امنیت دستگیر شده!! خبر بگوش شاه میرسه و با عصبانیت نصیری را احضار می کنه، باچند فحش ناسزا که این چه کاریه زود آزادش کنید و با معذرت خواهی رسمی مستقیما” دعوتش کنید دفتر من و …

این فرد در آن جلسات هم دعوت بود و تعریف میکرد زمینی داشتم ۴۰ هکتار در آن بادام زمینی کاشته بودم پشت زمینم رودخانه بزرگی بود. روزی در جمعی گفتم اگر اینجا سدی زده شود، در پشت آن سد میتوان پرورش ماهی بزرگی ساخت و هم با ذخیره آب در پشت این سد میشه هزاران هکتار مزرعه را آبیاری کرد.

به چند روز نرسید دیدم دهها مهندس نقشه بردار امدند و شروع کردند به ساختن سد!!! .. و به سال نکشید سد زده شد، پس از بالا آمدن آب سد، پرورش ماهی در اطراف سد ساخته شد، جالب اینکه نیمی از زمینهای من با آب همان سد، کشت آبی شد محصول آن سال من چند برابر شدفکر کردم نکند بخاطر استفاده از آب سد دولت مالیات سنگینی برام وضع کند!! رفتم نزد مسئول اداره کشاورزی تا خودم را معرفی کردم به یکبار رئیس اداره کشاورزی از پشت میزش بلند شد مرا بغل کرد و گفت ما این رونق اقتصادی منطقه را مدیون شما هستیم مدتیه درفکر شما هستیم تا در یک مراسم رسمی از شما تقدیر و تشکر شود. سخن ایشان که به اینجا رسید حضار با کف و هورا دیگر نگذاشتن ادامه دهد. جلسات اقتصادی بعضا تا پاسی از شب ادامه داشت و حضار یادشان می رفت حتی آبی بنوشند و به بوفه سری بزنن!! بعد از اعلام پایان نشست هویدا به شوخی می گفت میهمان کم خرج هم نعمتی هست.

هدف از نگارش این خاطره یادی بود از آن سه بزرگ مرد خیامی ها و حاج برخوردار، هرگز نمی پنداشتند که چه سرنوشت تاریکی درانتظارشان هست. آنها کلیه اموالشان توقیف و بدور از وطن جان سپردند و آرزوهایشان باخود بگور بردند. آنها را ازدست دادیم تا شهرام جزایری ها، خاوری ها و بابک زنجانی ها را بدست آوریم!

راست گفت فریدون مشیری “ایران همیشه دوزخ ارباب غیرت است”.

✍️ ابوالفضل جمشیدی فرد

@KhiyabooneFaree

خيابون فرعى

22 Oct, 14:38


چیزی که عوض دارد، گله ندارد!


[به‌تازگی گروهی از آقایان در اعتراض به قانون مهریه به تجمعاتی اعتراضی دست زده‌اند. این یادداشت کوتاه، نگاهی به همین موضوع دارد]:

وقتی می‌خواهید عقد کنید در شروط ضمن عقد بگنجانید و همین‌طور از طرق قانونی سفت و سخت دیگر بنویسید که مخالف این هستید که حق طلاق با مرد باشد.

بنویسید که چرا حق حضانت باید با مرد باشد و من این حق را همان اندازه متعلق به خودم می‌دانم که به همسرم.

بنویسید که هر زمان که خواستید جدا شوید و در هر حال هرچه از نظر مالی در زندگی کسب می‌کنید به طور یک‌‌سان متعلق به شما و همسرتان است.

بنویسید که مردان نباید حق تعدد زوجات و صیغه داشته باشند و اگر کاری ناروا است برای هر دو جنس ناروا است.

بنویسید که چه معنا دارد که شما به عنوان مرد، اذن خروج از کشور و یا سفر به همسرتان بدهید.

بله! پس از اینها بگویید که مهریه معنا ندارد و زنجیری است بر دست و پای مرد و بر دست‌و‌پای رابطهٔ زناشویی و روابط انسانی.

اگر فقط به مورد مهریه معترض هستید و با بقیهٔ اموری که در بالا آمد و تبعیض علیه زنان است هم‌راه و هم‌دل هستید شما یک انسان فرصت‌طلب و شارلاتان هستی.

برابری در مقابل قانون و برابری در قانون، درمان درد ما است و همه باهم باید تلاش کنیم که قوانین متحجرانهٔ دینی را براندازیم و تا آن زمان برای راه‌کار موقت و کارگشا می‌شود کارهایی که ذکر شد را انجام داد.

✍️بهزاد مهرانی

@KhiyabooneFaree

خيابون فرعى

07 Oct, 12:10


جوانی برای تماشای فیلم مورد علاقه اش به سالن سینما رفت.
در حین تماشای فیلم مرد میانسالی که در کنار او نشسته بود بهش گفت
به نظر تو آرتیست فیلم با اسبش از روی این درّه میپره یا نه؟
جوان گفت: نمیپره .
مرد میانسال گفت: سر صد هزار تومان شرط میبندم که میپره.
جوان قبول کرد و اسب از راه رسید و نپرید!
فیلم که تمام شد، مرد میانسال صد هزار تومان به جوان داد ،جوان خندید و پول را نگرفت و به مرد گفت پولت رو بذار توی جیبت .... من قبلا یکبار این فیلم را دیده بودم😀
مرد با عصبانیت گفت:
من خودم چهار بار این فیلم رو دیدم ولی به خودم گفتم این بار حتماً میپره!



این لطیفه شیرین حکایت ۴۳ سال فریب حاکمیت و سادگی ملت ایران است که هنوز بعضی ها فکر میکنن حتماً ایندفعه و این رئیس جمهور مشکلات را برطرف می کنه !!
برادر من و خواهر من بهوش بیا!
شما خوابی هنوز!
مشکل از شخص نیست مشکل از سیستم هستش.

تخم مرغ شده شونه ای ۵۵ تومن ،برنج کیلویی ۴۵ تومن و...

@KhiyabooneFaree

خيابون فرعى

29 Sep, 17:28


توی زیرزمین سازمان بورس ماینر
بیت کوین پیدا کردن مثل اینه که توی زیرزمین مسجد دستگاه عرق گیری پیدا کنی!

@KhiyabooneFaree

خيابون فرعى

18 Sep, 22:35


خانه به دوشی


بین همه آدم های این سرزمین که وسط تبادل قدرت و رویدادهای تقویمی چرخ زندگی شان همیشه لَنگ می خورد و هشت و نه و دَه شان لَنگ هم مانده و زندگی روی سَگی لاکردارش را نشانشان می دهد، بین قشر زحمتکش کارگر، کارمندان خدوم شهرداری، کارتون خواب ها، کودکان کار و روستا نشینان مظلوم مرزی باید یک قشر دیگر جامعه را هم لحاظ کرد. آنهایی که در هر کوچه و محله و خیابانی سر برج که می رسد دلشوره شماره ماه هایی که تا تخلیه خانه مانده رنج مضاعف روی تمام حسرت هایی می‌شود که خورده اند، خاطره های جا گذاشته در تمام خانه هایی که یک سال مهمان بوده اند و رقم بالای اضافه بهای سال بعد مجبورشان کرده هر سال از سال قبل تر خانه های کوچک تر، جمع و جور تر توی محله های ساده تر و دورتر انتخاب کنند.

صدای طبل تو خالی خانه های مهرِ 99 ساله را 10 سال پیش آن قدر بلند در بوق و کرنا کردند که هر چه زوج مستاجر و دم بخت و عقد کرده بود با واریز 7 میلیون تومان خوشحال بود که حداقل خانه دار می شود، اما پروژه با بد قولی پیمانکار و عدم تخصیص اعتبار در ردیف های بودجه روی دست خریداران پیش فرض ماند و قضیه این طور شد که خیلی ها عطای زندگی در شهرک های مخروب و بد بو و بی امکانات را به لقایش بخشیدند و پروژه مثل تمام ایده های بکرِ جذابی که قبل ارزیابی های همه جانبه عملیاتی می شود زمین گیر ندانم کاری سیاسی شد.

این روزها هم که وخامت اوضاع آزار دهنده تر از هر زمانی است، هیچ صاحب خانه ای خودش را معطل قانون منع افزایش بها به خاطر شرایط کرونایی نمی کند، خانه داشتن مثل پول داشتن، ملک و سهام مطمئن داشتن غنیمت است، غنیمت که ترجمان قدرت برای کشوری است که همه چیزش لحظه‌ای بالا می‌کشد.

توی شهرهای بزرگ خانه ها دارد مشارکتی به آدم ها اجاره داده می شود، ساده ترین چیزی که در بدبینانه ترین حالت در غرب مزدورِ چپاول گرِ بی اخلاق یک جوان 20 ساله با حداقل حقوق می تواند به راحتی اجاره کند و اگر خوش قول و خوش حساب باشد حتی مال خودش بکند، ماشین خوب سوار شود، مهمانی اش را برود و حداقل از زندگی اش به قدر لیاقت استفاده کند.

خبر نوشته است یک خانه را دو عائله خانواده با 6 نفر ساکن به 300 میلیون تومان رهن کرده اند، هر خانواده 35 متر سهمش می شود و آن وقت است که غده مهاجرت بیرون می زند، کسی آن بیرون سوال می کند پس تعلق به خاک چه می شود؟
و صدای خسته و بریده ای از درون جواب می دهد: کدام تعلق وقتی 50 متر از خاک کشورم را نمی توانم برای خودم بدانم، برای خود خودم...

✍️فرزاد نیکقدم

@KhiyabooneFaree

خيابون فرعى

17 Sep, 18:30


ایران‌ ،کشوری که هیچ نمونه دیگری ندارد و اصلا کسی باور نمی‌کند چنین جایی وجود دارد و کسانی در آن زندگی می‌کنند!

موضوعاتی که در این ویدئو گفته شده، در واقع نقض حقوق بدیهی انسان است که برای کودکان و نوجوانان بسیاری از کشورها، پذیرفته شده نیست که در کشوری زندگی کنند که این حقوق نقض شود.

@KhiyabooneFaree

خيابون فرعى

16 Sep, 10:14


«دربند»

گزیده‌ای از پادکست پروانه شو -اپیزود سوم

کاری از فؤاد

@KhiyabooneFaree

خيابون فرعى

16 Sep, 09:48


آدم خوب، هیچوقت عوض نشو


رفتم توی مغازه تعمیرات کامپیوتر و گفتم:
ببخشید این تبلت من صفحه اش یهویی تاریک شد.

مغازه‌دار گفت:

-بله حتما یه نگاهی بهش میندازم ممکنه ال سی دیش سوخته باشه اگر سوخته بود عوضش کنم...؟

بله لطفاً، خیلی بهش احتیاج دارم
-فردا بعد از ظهر بیایید تحویل بگیرین

روز بعدش رفتم و تبلت را سالم بهم تحویل داد.

هزینه‌ش را پرسیدم گفت:
هیچی، چیز مهمی نبود، فقط کابل فلشش شل شده بود، سفت کردم همین.

تشکر کردم و اومدم بیرون.....

نشستم تو ماشین ولی دلم طاقت نیاورد ...
می‌تونست هر هزینه‌ای را به من اعلام کنه....
خودم را آماده کرده بودم...

کنار پاساژ یک شیرینی فروشی بود.
یک بسته شکلات گرفتم و دوباره رفتم پیشش،
گذاشتم رو پیشخون و بهش گفتم:
دنیا به آدم‌هایی مثل شما نیاز داره... هیچوقت عوض نشو

از بالای عینکش یه نگاهی بهم انداخت و متوجه موضوع شد...
لبخندی زد و گفت: عین جمله پدرم را تکرار کردید...حیف که ماه پیش بخاطر کرونا از دنیا رفت...

تسلیت گفتم و ازش خداحافظی کردم...
در راه برگشت به این فکر می‌کردم که تغییر در آدم‌ها به تدریج اتفاق می‌افته، تنها چیزی که می‌تونه ما را در مسیر درستکاری و امانت‌داری حفظ کنه یک جمله ساده از عزیزترین آدم زندگیمونه...


آدم خوب، هیچوقت عوض نشو

✍️؟

@KhiyabooneFaree

خيابون فرعى

16 Sep, 09:10


‍ چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون شو
رندی و نظربازی در عهد شباب اولی

تصویر ایواندر هالیفیلد قهرمان سابق سنگین وزن بوکس در سن پنجاه و نه سالگی مربوط به هفته پیش, نشان از مردی دارد که هنوز سر حال است.
روی فرم بودن در زندگی عادی امّا با آماده بودن برای بوکس حرفه ایی تفاوتی به اندازه روز و شب دارد و جنابش هفته پیش در مسابقه ایی که دانالد ترامپ و پسرش هم بازی را گزارش می کردند، در راند اول ناک اوت شد. آدمی که در دوران اوج، اگر چانه اش به جدول کنار خیابان می خورد ممکن بود که سیمان ترک بخورد اما او ناک دان هم نمی شد.
اما چرا یک مشتزن افسانه ایی باید در این سنّ دوباره به رینگ برگردد و خود را مضحکه کند؟ دلیلش واضح است: پول.
پرسش مهمتراین است که ۳۱۲ میلیون دلار پولی که در دوران ورزشی درآورد به کجا رفت؟ اینجاست که آدم یاد ترانه ستار می افتد که می خواند:
من همه نقدینه هامو پای عاشقی دادم
پا به زنجیر و اسیرم اما از خودم آزاد

برادرمان سه بار ازدواج کرده و سه تا هم دوست دختر جدّی داشته و دارای یازده اولاد است و همین کفایت می کند تا بدانیم پولها کجا رفت.
آخه سه بار ازدواج؟ این همه بچه؟
هزینه همان سه فقره طلاق کفایت می کند که آدم به خاک سیاه بنشیند. به نظرم ایواندر خان یا اهل حلال و حرام است و با نامحرم راحت نیست یا واقعا مشتهایی که در زندگی حرفه ایی به کلّه اش اصابت کرده روی مغزش بی اثر نبوده است، تازه به اینها دو عدد گوش که توسط مایک تایسون وسط رینگ با دندان کنده شد هم باید افزود.

به هر روی شب غم انگیزی بود و یحتمل قهرمان مسن با خود می گوید:
در جوانی به خود می گفتم
شیر اگر پیر هم بود شیر است
چون که پیری رسید دانستم
پیر اگر شیر هم بود پیر است

✍️فرهاد طباطبایی

@KhiyabooneFaree



.