این حکایت از منظر اخلاقی و انعکاس و بازتابِ اعمال بسیار مهم است و به عزیزانی که نسبت به رنج و درد حیوانات احیانا لاقیداند توصیه میکنم که در کُنه معنایِ آن تامل ویژه کنند. از سویی لتقریب الذهن، بیراه نخواهد بود که اشاره شود که برخی تجربهگران مرگ -اگر بتوان تجربهیِ آنها را دستکم بکلی موهوم ندانست- در جهان پس از مرگ از شفاعت حیواناتی به نفع خودشان سخن گفتهاند که در زندگی دنیوی به حال و رنج آن حیوانات زبان بسته لاقید نبودهاند. در ادبیات عرفانی نیز، مولوی در دفتر ششم مثنوی معنوی پرداخت تاثیرگذاری از چرایی به نبوت برگزیده شدن موسی در منظر پرودگار سخن میگوید که علت اصلی برگزیده شدن موسی به پیغمبری را مهربانی کردن وی در مقام چوپان با گوسفندی میداند که از گله گریخت اما به جای خشم موسی که پاهایش از گشتن پیِ گوسفند دچار آبله شده بود، مهر و نوازش موسی را نصیب بُرد! عطوفتی که پروردگار آن را شاهد و حجتی گرفت تا بر ملائکه خود بگوید که چنین فردی لایق مقام نبوت و پیغمبری اوست:
گوسفندی از کلیم الله گریخت
پای موسی آبله شد نعل ریخت
در پی او تا به شب در جست و جو
وان رمه غایب شده از چشم او
گوسفند از ماندگی شد سست و ماند
پس کلیم الله گرد از وی فشاند
کف همیمالید بر پشت و سرش
مینواخت از مهر همچون مادرش
نیم ذره طیرگی و خشم نی
غیر مهر و رحم و آب چشم نی
گفت گیرم بر منت رحمی نبود
طبع تو بر خود چرا استم نمود
با ملایک گفت یزدان آن زمان
که نبوت را همیزیبد فلان
امین جباری
📍 #حکایات ۳
@jabbariamin