واهمه‌! (@heyran_s) के नवीनतम पोस्ट टेलीग्राम पर

واهمه‌! टेलीग्राम पोस्ट

واهمه‌!
« شاید نوشتن تنها سلاح آرام شدنِ ما باشد »
-جمع گریزِ خلوت گزین؛ ناگریزِ ناگزیر.

لطفا نه تحلیلم کن، نه راجع بهم نظر بده.

فوروارد کن مومن خدا:)
2,058 सदस्य
704 तस्वीरें
45 वीडियो
अंतिम अपडेट 05.03.2025 16:53

समान चैनल

میم مثل زهرا⁦☔
5,700 सदस्य
آنتی هیستامین
4,088 सदस्य
هویجوری...🇮🇷
3,342 सदस्य

واهمه‌! द्वारा टेलीग्राम पर साझा की गई नवीनतम सामग्री

واهمه‌!

27 Feb, 17:06

498

اوممم.
واهمه‌!

27 Feb, 13:02

536

با من آماده شید بریم پای سیب بپزیم. 💅🏻
واهمه‌!

27 Feb, 10:47

578

بیاید چالش وایب پینترست.🤌🏻
واهمه‌!

26 Feb, 12:51

633

بسیار خب. مهم نیست‌. بریم مستند ببینیم. یا بریم بیرون. یا هدیه‌ی اختصاصی دوستمونو درست کنیم؟ نظر؟🧎🏻‍♀
واهمه‌!

26 Feb, 12:46

642

عمیقا احساس می‌کنم که دیگه هیچ آدمی رعایت حال منو نمی‌کنه و همیشه منم که دارم ثابت می‌کنم، دارم نگه‌داری می‌کنم، دارم توضیح میدم.
واهمه‌!

26 Feb, 12:10

1,895

[قرار نیست فراموش شوی.
شبیه رد آب، از حافظه‌ی سیل‌بند.]
واهمه‌!

26 Feb, 12:05

1,896

چیزهای زیادی را دوست داشتم که نشد. مثلا همیشه دوست داشتم رقاص باله باشم، اما نشد. نمی‌شود خرده گرفت. دیگر برای این‌ جنگولک‌بازی‌ها زیادی دیر است. دیگر بدنم انعطاف‌ لازم را ندارد و فرآیندش از حوصله و توانم خارج است. باله را بالکل فراموش می‌کنم. یعنی مجبورم که فراموشش کنم، چون راه دیگری ندارم. سال‌هاست درمورد هرچیزی که هیچ راهی برایش نداشتم، فراموشی را انتخاب کرده‌ام. مثلا هربار فکر که می‌کنم می‌شد هنوز داشته باشمت اما ندارمت، بلافاصله تلاش می‌کنم فراموشت کنم. راه دیگری ندارم چون. چه‌‌کار می‌شود کرد؟ حالا تو دیگر ازدواج کرده‌ای و دنیایمان هزار درجه دورتر شده. از اول هم روانی بودی و نمیشد کاریش کرد. پس فراموشت می‌کنم. مثل لباسی که می‌خواستمش اما پولش را نداشتم. آن‌قدر سعی کردم فراموشش کنم که دیگر دقیق به یاد نمی‌آورم که چه شکلی بود... چه‌کار می‌کردم؟ وقتی پولش را نداشتم، نداشتم دیگر. پس فراموشش کردم. کتابی که زیادی تکانم داد را هم فراموش کردم. به یاد می‌آورم که چه بلایی سر قلبم آورد، اما هرگز به یاد نمی‌آورم که دقیقا چرا...
لابد مجبور بودم دیگر. احتمالا این‌یکی هم زیادی آشوبم کرده و چون هیچ راهی نداشتم، از ذهنم پاکش کرده‌ام.. به هرحال مهم نیست. هیچ‌ علاقه‌ای ندارم که دوباره آن کتاب غمگین را به یاد بیاورم.
تقریبا دارم هرچه که هست و نیست را فراموش می‌کنم. چون دیگر هیچ‌راهی برای ادامه‌دادن ندارم. تلاش‌هایم شبیه خاک ریختن در دریاست. با خیلی چیزها، دیگر نمی‌توانم کنار بیایم. دارم تلاش می‌کنم که زنده بمانم. دیگر با تقریب نود و نه درصدی، هیچ‌کس حتا ذره‌ای از مشکلاتم را نمی‌داند. اغلب در تنهایی گریه می‌کنم. و در تنهایی دوباره می‌ایستم. و باز زمین می‌خورم. مهم نیست‌. فراموش می‌کنم که چندبار سر زانوهایم زخم شده. چون راه دیگری ندارم. ناچارم که فراموش کنم. پس می‌کنم...
نوشتن را از یاد برده‌ام. چون مدت زیادی چیزی برای نوشتن نداشتم. فراموش کرده‌ام چه‌طور می‌توان نوشت. اغلب چیزها را فراموش می‌کنم. جز تو. جز تو که بیشتر از همه‌چیز نیاز داشتم فراموشش کنم. فراموش نمی‌شوی. دیگر مهم نیست که چندسال از ما می‌گذرد. من میانگین روزی پنج‌بار گوشیم را گم می‌کنم. روزی سه‌بار برای فراموش نکردن ساعت قرصم هشدار می‌گذارم. اما درمورد تو هیچ‌چیز جلودارِ حافظه‌ام نیست. قرار نیست فراموش شوی. شبیه جای آب، از حافظه‌ی سیل‌بند.
پیش‌تر هم گفته بودم که ماندگاری. شبیه درختی. ریشه دوانده‌ای توی سرم. فراموش نمی‌شوی. هرشب پیش از خوابیدن، به تو می‌اندیشم. و هرصبح به محض بیدار شدن، فکر توست که توی سرم می‌لولد. آه. کاش راهی بود برای پاک کردنت از خاطراتم. برای بیرون کردنت از تقویمم. کاش راهی بود برای فراموش کردنت. دیگر شده‌ای جزئی از من. تقریبا در جایگاه دست و پایم قرار گرفته‌ای. بعید می‌دانم یک روز صبح بیدار شوم و فراموش کرده باشم که دست دارم. نمی‌شود. فراموش کردن تو هم ناممکن است. قرص نیستی که فراموشت کنم. گوشی نیستی که از یاد ببرمت. آتش‌فشانی در سینه‌ام هستی، که هر صبح به محض برخواستن، فعال می‌شود... و شاید تقدیر همین است. این‌که تو رفته باشی، و من، پاس‌دارِ جای‌خالیِ تو باشم.
واهمه‌!

26 Feb, 09:49

655

یه مقدار احساس غریبگی دارم.
بعد از مدتها یه‌چیز نوشتم که خب خیلی هم واااو نیست. ولی تا نفرستمش چیز دیگه‌ای نمی‌تونم بنویسم. پس شما بخونید و وانمود کنید خیلی وااااوعه.🧎🏻‍♀
واهمه‌!

25 Feb, 20:01

1,572

خیلی دارم برای دووم آوردن تلاش می‌کنم.
واهمه‌!

23 Feb, 05:28

218

مکالماتِ عمیق اندر جست‌وجوی معنای خانه.