اشعار برگزیده شعرای ایران

ســـــــلــامــ
صــبــحــتــون بــخــیــر

ان شــاالــلــه امــروزتــونــ
پــراز خــیــر و بــرڪــت بــاشــه
حــال دلــتــون خــوب خــوب
روز تــون عــالــی وپــُربــرڪــت 🌷🌷🌷

درد شدم تا تو دوایم شدے
بنده شدم تا تو #خدایم شدے

شاهرگِ #شــعر_و_سڪوتِ_دلم
مالڪِ احساس و هوایم شدے.
پریسا سیروس



💞🎼

.

هر کسی باید یک نفر را داشته باشد
که فقط حضورش
در این روزگار سرد
همه کم و کاستی‌های زندگی را جبران کند
بودنش کافه باشد
تفریح
گشت و گذار
میدانی که چه می‌گویم
حضورش
فقط حضور خشک و خالی اش

#امیر_دیوار

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌

‌


برای عزیز دورم
که چون جان قلبم را
به خواستنی بی انتها کشاند
مینویسم
نور چشمهایم
عزبز بهتر از جانم
تو را در میان واژه های گنگ
جستجو می کردم
یافتم شدی جان شیرین
گرمای وجودت چون خورشید
بر جسم و جان من تابید
و قلبم را به تمنای
وجودت کشاند
واژه در واژه
نفس در نفس
بوسه در بوسه
ماندی و ماندنی شدی
خواستم و خواستنی شدی
و در ورق رنگین احساسم
ملودی عشق را نواختی...


#ثریا_شجاعی_اصل

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌

اینجا که نیست دخترِ زیبا مثالِ تو 
انگار ماه  آمده در زیرِ شالِ تو

مشهور می کند غزلم را به یک نظر
اوصاف چشم و معرکه در شرحِ حالِ تو

شبنم نه، ‌آب چشمه نه، زمزم نه، نیست هیچ
اصلا شبیه قطره ی اشکِ زلالِ تو

هر شب غزل به موی سیاهت سروده ام
هی قول داده نطقِ قلم در قبالِ تو

بلبل گشوده لب، سخن از گل نکرده است
وقتی که دید حالت حسنِ جمالِ تو

دائم دعای من شده هر آنچه آرزوست
رویای عشق و شادیِ بسیار مالِ تو

هر شب نه خواب مانده نه آرامشی نه صبر
درگیر وَهم و عاشقی ام با خیالِ تو

می مانم و نمی روم و حرف من یکی ست
دیوانه می شوم پیِ وصلِ محالِ تو

#فیروز_احمد_سعیدی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌

میخواهم عاشقانه به یادِ تو خو کنم
فکری به حال این دل بی آبرو کنم

با یاد چشم و بوسه و لبخندو عشوه‌ات
پیراهنِ سکوت شبم را رفو کنم

رودی شوم روانه به دریایِ دور دست
خود را به آشیانه‌ی قلبت فرو کنم

میخواهم ای نگاهِ تو لبخندِ ماهتاب
در کوچه‌‌ی غروب تو را جستجو کنم

گل‌های سرخِ وا شده‌ در کنجِ خانه را
هر صبح و شب به نیتِ عطرِ تو بو کنم

در سجده‌های نیمه شبم رو به آسمان
با چشم‌های بسته تو را آرزو کنم

دستی‌به‌دست من بده با من قدم بزن
تا این که خط بی‌کسی‌ام را اتو کنم


#مجتبی_خوش_زبان‌

ای عشق از قلبِ پریشانم چه می‌خواهی؟
از چشم‌هایِ خیس‌و گریانم‌چه میخواهی؟

عمری‌سـت در کـوهِ دلـم آتشفشان دارم
ای‌چشمه‌ی‌ِخشکیده‌از جانم‌چه‌میخواهی؟

جای شراب و بوسه‌ و شور و شر و شادی
لبریزِ از درد است فنجانم، چه میخواهی؟

ای صخره‌یِ سنگیِ دور افتاده از ساحل
موجی میانِ‌خشمِ طوفانم،چه‌میخواهی؟

ای بادِ وحشی، ای هوای سرد و طوفانی
از ابرِ بی آهنگِ بارانم چـه میخواهی؟

مـنِ تـک درختم، بـر تنم زخمِ تبر دارم
از شاخه‌هایِ بی بهارانم، چه میخواهی؟

آغوشم از تنهایی و تشویش لبریز است
در زیرِ پایِ بغض پنهانم،چه میخواهی؟

مانند یک شب_برکه‌ای تاریک و طولانی
جا مانده‌ام از ماهِ تابانم، چه میخواهی؟

سـقفی فـرو افـتاده‌ و تنها و متـروکـم
ای عشق از دنیای ویرانم،چه میخواهی؟



#مجتبی_خوش_زبان

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌

در کجا رسم بر این است که عاشق نشوی؟
باغبان باشی و دل‌تنگ "شقایق" نشوی؟...

بر کدامین سرخطّی بنوشته است قلم 
که سرخطّ چلیپای حقایق نشوی؟...

در کجا رسم بر این است که عاشق گیرند؟
چاک پیراهن خونین "شقایق" گیرند؟...

به کدامین سر تقصیر مقرّر کردند
نوبت عاشقی از حسّ دقایق گیرند؟...

در کجا رسم بر این است که مستان گیرند؟
حسّ می‌خوارگی از باده‌پرستان گیرند؟...

این نه رسمی است پسندیده، خدایا مپسند
که خلوص از دل اخلاص‌پرستان گیرند...

در کجا رسم بر این است نسیمی نوزد؟
نفس باد صبا‌پیشه نسیمی نوزد؟...

از خدا می‌طلبم صحبت روشن‌رأیی
اهتزازی که به هر کهنه‌ نسیمی نوزد...

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌

کسی چون من که جان از دلبر جانانه می‌خواهد
پریشانی گیسویی‌است وقتی شانه می‌خواهد

ببخش ار گاه گاهی بیش ار حد غرق در شورم
که این بازی مرا بی‌پرده و دیوانه می‌خواهد

بیا تا دوستان و دشمنان با شوق ننویسند:
رفیق آشنای ما دلی بیگانه می‌خواهد

مرید عشق هستم! این مراد سخت گیر من
مرا در انزوای انحصار خانه می‌خواهد

مرا در دام خود بگذار، راه بازگشتی نیست
که این گنجشک از دام نگاهت دانه می‌خواهد

حریم بازوان عاشقت را مامن من کن
که این بیمار داروی "بغل با  شانه" می‌خواهد

#شیدا_التیام
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌

بگذار تو را عاشقانه دوست بدارم
دست در دستم بگذار ،
در امواج بی رحم آغوشم جاری شو
در این کوچه های کدر و زشت
وسطِ این دیوارهای بلند
خانه ای بساز ، مثل بهشت
بگذار تمام شهر پُر شود از
عطر پرتقال های نارس
عطر شمعدانی های غنچه کرده
فضای این کوچه های زمستانی را
با حضورت پُر کن از شکوفه های موهایت
من که مست شدم
در بهشت آغوش تو ،
حضرت معشوق
بگذر، حال یک شهر
با عطر بهار تو،
خوش باشد ،حضرت معشوق

#پریناز_ارشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌

از جان و دل اگر چه تو را دوست دارمت...
ناچار می روم و به خدا می سپارمت!

هرچند واقعیت تو سهم من نشد...
در خواب ها به سینه ی خود میفشارمت

شب ها کنار خاطره و جای خالیت
اصلا چگونه می شد عزیزم نبارمت

فرهادوار گرچه نشد جان دهم ولی...
با تیشه به روی هر غزلی می نگارمت

هرگز نشد که سهم دل ساده ام شوی
یک عمر گرچه ثروت خود می شمارت

گل می کُنی دوباره ولی در دلی جدید
ای بذر امید من که نمی شد بکارمت

#طاهره_اباذری_هریس

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌

نامه جدایی تو را
آن قاصدک تنها برایم آورد
دستانش می لرزید از جفای تو چشمانش پر اشک بود
گفتم غصه نخور
من خودم می دانستم

که هر کس نمی تواند
عاشق باشد
کار عاشقی را
هر کسی بلد نیست
پس نگران مباش
روزی پیدایش می شود
از پس پرده شب
آن پرستوی زیبا
پیغام ،عشقش را می آورد
اما من دگر او را
به خاطره ها سپرده ام
به شب تاریک
در پشت کوههای دلواپسی
رها کرده ام عشق او را

دگر آن کوره داغ
آتشین عشق تو نیستم
سرد شده ام چو کوه یخ
از بی وفایی های تو
روزی اگر آیی به دیدار من
انتقام سخت خواهم گرفت
با چشمانم
که صداقت نگاه من را
در گوشه شهر بساط کرد
او نمی دانست
که عشق قیمت ندارد
شیرین وفرهاد
دگر در این دیار نیست
عشق واقعی دگر مرده است
او چه داند که عشق چیست
دلباختن, دوست داشتن

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌

ای مه آسمانی ام، ماه کجا و تو کجا؟
اختر کهکشانی ام ، شاه کجا و تو کجا؟

فوق تصوری و در خاطر دل نشسته ای
کعبه بی نهایتی راه کجا و تو کجا ؟

برده قرار از دل من ، نرگس مشکین توو
نیست کسی به شأن تو ، جاه کجا و تو کجا؟

نازک من‌ ناز نکن ریسه فتد بر دِلکم
آه کشم ز دوری ات آه کجا و تو کجا ؟

کعبه‌ی دلخانه ی من زائر کویت شده ام
تا به سحر همره و همراه کجا و تو کجا؟

میخک و یاس می خورد غبطه به عطر و بوی تو
شبنم در سپیده گهگاه کجا و تو کجا ؟

شاعر دیوانه ی تو ، گشته غزل‌خوان همه شب
در غزلش ماه تویی ، ماه کجا و تو کجا ؟


#کریم‌زاده

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌

ای عاشقانه ترین بیت هر غزلم
شهد و شکرشده شیرین تر از عسلم

در قلب چون صدفم لولو و مرجان
ای هست و نیست من عشق خوب ازلم

وحشی شده ام ای حضرت مهوش
تا چنگ آرمت با خویشتن در جدلم

لطفی کن ای همه ‌ی دارو ندارم
ماها بتاب که تو را گیرم در بغلم

آتش زدی بر دل و اینگونه خرابم
باشد ای عشق بسوزان که بی خللم

در زندگی همه دار و ندارم شده ای تو
از دست نمیدهمت تا روزی که رسد اجلم


#کریم‌زاده

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌

براے آخرین دیدن در آغوشت نخواهم ڪرد
تو را مے بخشمت اما فراموشت نخواهم ڪرد

تو را مے بخشمت اے ڪشته در من اشتیاقم را
تو جانان منے هرگز بلاپوشت نخواهم ڪرد

اگر چه دورے ات تلخ است و با تو زندگے شیرین
قسم بر تلخ و شیرین، شوڪران نوشت نخواهم ڪرد

خداحافظ گل مردم نماے شهر آدم ها
تو را با صحبت خارانه مخدوشت نخواهم ڪرد

غرورم خرد شد اما نگفتم جانپناهم باش
اگر از پا بیوفتم تڪیه بر دوشت نخواهم ڪرد

تو خواهے رفت و من از دور فانوسانه مے سوزم
شڪوه  شعله اے هستے ڪه خاموشت نخواهم ڪرد...

#حسین_رمضانپور

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌

چه بارون قشنگی بی حضورت داره می باره
خیابون خیس بارونِ ، قدم هامونو کم داره

من و چتر و خیال تو ، می مونیم تا ته بارون
تا بارون هست و این بارون به باریدن گرفتاره

یه حسی داره این. روزا ، دلم ، بی ناز چشمونت
که انگاری بدون تو به دنیا هم بدهکاره

کجای قصه جاموندم من از گرمای آغوشت
که این روزای تکراری داره دردامو میشماره

وجودم خیسِ گیسوتو چقد کم داره توو بارون
چقد بارون تو و من رو کنار هم طلبکاره

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌

#غم_او ...

غم او در دل من آمد و درگیرم ڪرد !
یاد چشمان سیاهش بہ خدا پيرم ڪرد !

مثل یڪ خاطرہ بگذشت چنان از نظرم
چون نسیم سحرے آمد و تسخيرم ڪرد !

بر لبم مهر سڪوتے زد و با تیر جفا
بہ دلم زخمه‌ے جادو زد و تفسيرم ڪرد !

آمد از راہ وفا ليڪ دلش مهر نداشت
رفت و با لشگر غم يڪسرہ درگیرم ڪرد !

آنقدر در دلم از عشق سخن راند شبے
لاجرم دست مرا بست و بہ زنجيرم ڪرد !

دل سپردم بہ وفايش ، ڪہ شود محرم راز
بی‌وفا رفت و از این زندگی‌ام سیرم ڪرد... !

#آنجلا_راد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌

من نشستم که بیایی و نگاهم به در است
همهٔ شهر از این بی‌خبری باخبر است

گله‌مندان و مصیبت‌زدگان! آماده
شعرهایم همه سوزنده و نابودگر است

من شکستم ولی اشکال ندارد خوبم
شیشه چون بشکند از قبل خطرناک‌تر است...

دل من حسرت یک همدم ثابت دارد
هر کسی می‌رسد از راه چرا رهگذر است؟

گاه پنداشتم آن ماه که بالاست تویی
گاه پنداشتم این چهرهٔ روشن، قمر است

چیزی از عشق نشد قسمت من اِلّا غم
سودم از عشق همین بود که این هم ضرر است!

#سجاد_نجاری

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌

سلام به‌ همه دوستان عزیزم شب تون به خیرو شادکامی خدا قوت عزیزان گلم

مے زند چــوب ِ دلـــم طبل تمناے تــو را
تـو ڪجائے ڪــه بجویم صنما جــاے تو را

گرچه پنهان شده اے از منِ پروانه صفت
مے ڪنم نیمه ے شب قصد تماشاے تو را

آرزویے ڪــه مـرا سر به هوا ڪــرده هنوز
به دلــم ماند و ندیدم قــد و بالاے تو را

آخر از عشق و جنون آینه را مے شڪنم
منعڪس گـر نڪند چهــره ے زیباے تـو را

سال هــــا از گــــــذر باد صبا مے شنوم
هم چنان زمزمه و خنده ے گیراے تو را....

#مولانای_جان
‌ ‎‌🌹💥🌹💥🌹💥🌹