هستی یادگیرنده @hastiyadgirandeh Channel on Telegram

هستی یادگیرنده

@hastiyadgirandeh


دکتر احمد ایزدی طامه
روانشناس و دانشیار دانشگاه
هستی یادگیرنده، درسگفتارهایی در زمینه رشد شخصیت، خانواده و تربیت.

هستی یادگیرنده (Persian)

هستی یادگیرنده یک کانال تلگرامی پر از اطلاعات و محتوای آموزشی برای علاقمندان به یادگیری است. این کانال توسط کاربر hastiyadgirandeh اداره می‌شود و به داشتن دانش و اطلاعات گسترده در زمینه‌های مختلف معروف است

این کانال مناسب برای همه افرادی است که علاقه‌مند به یادگیری و به روزبودن در حوزه‌های مختلف هستند. از طریق این کانال می‌توانید از آخرین روش‌ها، تکنیک‌ها و منابع آموزشی بهره‌مند شوید تا بتوانید مهارت‌های خود را پیشرفت دهید

هستی یادگیرنده یک فرصت مناسب برای بهبود دانش و مهارت‌های شماست. اگر دنبال یادگیری بیشتر و بهتر هستید، این کانال را از دست ندهید!

هستی یادگیرنده

02 Jan, 00:40


دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به هموطنان مسیحی، به مناسبت سال نو میلادی»

«ازدواج و مسأله مهارت های زندگی»

رفتار انسانها، توسط شخصیت شان راهبری می شود و شخصیت آنها تحت تأثیر سه مولفه قرار دارد: وراثت، خود و محیط.
رحم مادر اولین محیطی است که جنین آن را تجربه می کند و بعد از تولد نیز، هر آنچه که در پیرامون انسان در جریان است مانند خانواده، مدرسه، فرهنگ، شرایط اقتصادی، سیاست، رسانه ها و نظایر آن در غالب عوامل محیطی، در ساخت و پرداخت شخصیت انسان نقش بازی می کنند.

در هر دوره تاریخی، طی یک تعامل پیچیده بین وراثت، خود و محیط، شخصیت خاص آن دوره ساخته می‌شود و این شخصیت، از یک سو نگرش، عادات، افکار و رفتار های خاص خود را دارد و از سوی دیگر نیازمند به دانش، بینش و مهارت هایی است که به کمک آنها بتواند با چالش‌های زندگی اجتماعی و خانوادگی خود بصورت موثری مقابله کند.

عدم مجهز بودن به این مهارت‌ها موجب می‌شود تا افراد نتوانند با مسأیل و چالش های زندگی مواجهه موثری داشته باشند. در زندگی متاهلی، یکی از عوامل موثر بر عدم مدیریت تعارضات و در نتیجه افزایش آمار طلاق، عدم مجهز بودن نسل جوان کشور به این مهارت ها است.
هر نسلی برای خوب زیستن نیازمند دانش، بینش و مهارتهای خاص خود است. همچنان که مسأیل نسل جوان با نسل های گذشته متفاوت است، راه حل گذشتگان نیز چندان بکار جوانان نمی آید. البته این به معنای موثر نبودن تجارب و افکار و نگرش والدین نیست، اما واقعیت این است که باید طرحی نو در انداخت و نسل جوان را برای بهتر زیستن به امکاناتی مجهز کرد که شاید والدین به آنها نیاز نداشتند. به همین دلیل هم امام علی علیه السلام فرمودند که فرزندانتان را متناسب با زمانه خودشان تربیت کنید.

توانمندی سازی جوانان و نوجوانان در این زمینه، باید توسط نظام تربیت رسمی و غیر رسمی انجام شود، که متاسفانه نهاد تربیت در ایران در این زمینه بسیار، بسیار کم کار است. آموزش و پرورش ایران، بنا به گفته وزیر محترم، نماز خواندن و اذان گفتن را که جزو کارکرد های مساجد بوده را اولویت خود قرار داده است.
دانشگاههای کشور نیز در بهترین حالت مشغول تربیت کارمند و مهندس برای ادارات و سازمان ها و آماده کردن افرادی هستند که بتوانند بعد از اتمام تحصیلات، در صورت امکان در سازمانی استخدام شوند. صدا و سیما نیز پیگیر اولویت‌های سیاسی خویش است و در این میان توسعه و تقویت مهارت هایی که جوانان و نوجوانان برای مقابله موثر با چالش های زندگی بشدت به آنها نیاز دارند، مورد غفلت جدی قرار گرفته است.

نتیجه منطقی چنین وضعیتی، این است که پسران و دختران بعد از آشنایی و حتی استفاده از خدمات روان شناختی و تشخیص این که آنها می توانند در کنار هم زندگی خوبی را بسازند، بعد از مدت کوتاهی درگیر اختلافات و مسأیلی می شوند که دانش و مهارت لازم برای مقابله موثر با آنها را ندارند و در نتیجه، درگیر مشکلات و نهایتاً طلاق می شوند.

سازمان یونسکو، هفت سواد و سازمان جهانی بهداشت، ده مهارت را برای بهتر زیستن در دنیای مدرن به مردم پیشنهاد داده است. حال که نظام تربیت رسمی و غیر رسمی کشور، به آموزش آنها چندان توجه ای ندارد، شایسته است که خود دختران و پسران ایرانی از طریق مطالعه و یا شرکت در دوره های آموزشی به یادگیری آنها اقدام کنند تا بتوانند زندگی خانوادگی بهتری را تجربه کنند.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirandeh

هستی یادگیرنده

26 Dec, 02:11


دوستان همراه ، سلام

«به مناسبت روز مادر، پیشکش به روح مادر عزیزم»

«ازدواج و مسأله نقاب»

گروهی از روان شناسان، هوش را قدرت سازگاری با محیط تعریف کرده اند. توضیح این تعریف آن است که انسان، موجود هوشمندی است که در شرایط دشوار و غیر قابل پیش بینی که سازگاری خود را از دست می دهد، به کمک هوش خود اقداماتی انجام می دهد تا مجدداً به سازگاری دست یابد. در غیر این صورت ممکن است بقای او به مخاطره بیفتد.

انسانهای اولیه در شرایط بسیار سختی زندگی می کردند و با انواع و اقسام تهدیدات محیطی روبرو بودند و در نتیجه به صورت مدام سازگاری آنها به چالش کشیده می شد و آنها اقداماتی انجام می دادند تا مجدداً به سازگاری دست پیدا کنند. یکی از این اقدامات، پیوستن به دیگران و زندگی گروهی بود. انسان نخستین به کمک هوش خود پی برد که اگر با دیگران پیوند برقرار کند، می تواند با تهدیدات محیطی مقابله بهتری انجام دهد و بقا خود را حفظ کند.

از سوی دیگر، زندگی گروهی مقتضیات خاص خود را داشت و انسان نمی توانست نسبت به آنها بی تفاوت باشد؛ چه در غیر این صورت نمی توانست عضویت خود را در گروه اثبات کند و از حمایت های آن برخوردار شود. یکی از لوازم زندگی گروهی، تن دادن به ارزش ها، هنجارها و کنش های گروهی و همرنگی با دیگران بود.
در این روند تاریخی ـ تکاملی، انسان آرام آرام از این که خودش باشد فاصله گرفت و تلاش کرد تا ارزش ها، هنجارها و رفتارهایی را به نمایش بگذارد که چه بسا باب میل خودش هم نبود، اما او را محبوب گروه می ساخت و حمایت بیشتری از گروه دریافت می کرد.

پیوستن به گروه، برای انسان دو پیآمد به همراه داشت. یک اینکه او آموخت باید نقاب به چهره بزند و «خودی» را به نمایش بگذارد که گاهی با «خود واقعی» او یکی نبود و کم کم به این وضعیت عادت کرد و از آنجا که ترک عادت موجب مرض است، این نقاب زدن در او تثبیت گردید.
دوم اینکه منشاء نگرانی و استرس انسان اولیه که ریشه در تهدیدات محیطی و پیرامونی داشت، به درون او انتقال یافت؛ یعنی انسان نخستین که از تهدیدات محیطی احساس خطر می کرد، با پیوستن به گروه، احساس ایمنی پیدا کرد، اما با نقاب به چهره زدن، منشأ استرس و نگران او این شد که دست او در گروه رو شود و دیگران به خود واقعی او آگاهی پیدا کنند. بنابراین به نظر می رسد که انسان، از چاله به چاه افتاد.

در عصر حاضر، با اینکه انسان دیگر با آن تهدیدات محیطی روبرو نیست، اما تهدیدات محیطی دیگری جایگزین آنها شده و علاوه بر این، او برای تأمین دسته ای از نیازهای خود همچنان ناچار به عضویت در گروههای مختلف است؛ از گروه هایی که کمترین تعامل را با آنها دارد، تا گروه هایی که بیشترین و طولانی ترین روابط را با آنها دارد.

به هر میزان که انسان با گروهی بیشترین و طولانی ترین روابط را داشته باشد، ترس و اضطراب او به هنگام نقاب به چهره زدن بیشتر می شود، زیرا اعضای این گروهها به دلیل تعاملات نزدیکتر و بیشتر، راحتر و زودتر می توانند به شخصیت واقعی او پی ببرند.

گسترده ترین و عمیق ترین روابط انسان در خانواده و با اعضای آن است و روشن است که افرادی که در درون خانواده نقاب به چهره دارند، از یک استرس و اضطراب مداوم رنج می برند. برای مثال، مردی که همسر دوم خود را از خانواده پنهان کرده، مدام از این که دست اش رو شود، ترس و نگرانی دارد.

بر همین اساس به داوطلبان ازدواج پیشنهاد می شود که به هنگام انتخاب کردن و انتخاب شدن، خودشان باشند و بی نقاب با طرف مقابل مواجهه پیدا کنند، زیرا قرار است تا با فردی دیگر، پیوند از عقد تا مرگ برقرار کنند و در این فاصله، ترس مدام از رو شدن حقیقت، میتواند به زندگی در زیر سایه ترس و اضطراب دائمی تبدیل شود.
یکی از مشکلات سبک جدید ازدواج در ایران این است که دختر و پسر روابط طولانی پیش از ازدواج دارند و نتیجه طبیعی چنین رابطه ای، ایجاد علاقه و محبت بین آنهاست و این ممکن است موجب شود تا دختر و پسر، خود واقعی خویش را در پس نقابی پنهان کنند و شخصی را به نمایش بگذارند که نیستند.

با این حال، آنها باید توجه داشته باشند که تحمل چنین وضعیتی در درازمدت برای روان انسان بسیار دشوار است، و علایم چنین حالاتی در اعمال و رفتار آنها، در افشا شدن داستان پنهان، بیشترین نقش را بازی می کند.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
Hastiyadgirandeh

هستی یادگیرنده

19 Dec, 03:09


از سوی دیگر، ریشه های عشق در حوزه ناخودآگاه شخصیت است؛ در حالی که ازدواج، تصمیم بسیار مهمی است که نمی توان آن را بر پایه ناخودآگاه بنا نهاد. شاید دلیل این که در ادبیات عاشقانه ما، تقریباً هیچ عاشقی به وصال معشوق نمی رسد این باشد که شاعر در صدد القای این مفهوم است که آغاز زندگی مشترک با عشق ممکن نیست و به سر منزل مقصود نمی رسد.

بنابراین پیشنهاد می شود اگر دختران و پسران طالب زندگی عاشقانه و پایدار هستند، نخست در فرآیند انتخاب همسر و حتی در ادامه ی آن، بر مدار عقل و عقلانیت رفتار کنند و اصول و روش های زندگی عاقلانه را بیاموزند، تا نتیجه آن را که تجارب عاشقانه است مشاهده کنند.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirandeh

هستی یادگیرنده

19 Dec, 03:09


دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به استاد مجید درخشانی به پاس غوغای عشقبازان»

« ازدواج و مسأله عشق»

در تاریخ معاصر ایران، با سه الگوی نوعی ازدواج روبرو هستیم. الگوی نخست با پیروزی انقلاب در سال ۵۷ رنگ باخت و در حال حاضر بندرت از آن استفاده می شود. در این الگو، سنت ها و تامین نیازهای جنسی مهمترین انگیزه‌های ازدواج بود و چون دختران و پسران چندان حق انتخاب نداشتند و والدین در این زمینه تصمیم گیری می کردند، در نتیجه مسأله عشق و عاشقی بجز در موارد محدود، چندان مورد توجه نبود. در این سبک، بعضاً والدین سهمیه ازدواج داشتند، یعنی اگر پسر اول با اصرار مادر با دختر خاله ازدواج می کرد، پسر دوم با فشار پدر باید با دختر عمو وصلت می کرد.

الگوی دوم که نگارنده آن را الگوی ازدواج های عقیدتی - سیاسی می نامد از سال ۵۷ آغاز و تا پایان جنگ ادامه داشت. بواسطه شرایط انقلاب، در این دوره اصولاً عشق و شادی گناه محسوب می شدند و اموری مانند سایز ریش پسران و میزان پوشیدگی صورت دختران مهمترین ملاک های ازدواج بودند. در این دوره هر چقدر دختر و پسر ظواهر مذهبی را بیشتر رعایت می کردند، تصور می شد که همسران بهتری هستند.

الگوی سوم ازدواج از دهه هفتاد شروع و با تغییراتی همچنان ادامه دارد. هرچند مسأله عشق و عاشقی بین داوطلبان ازدواج، به کم و زیاد همواره مطرح بوده است، اما ادعای آن در الگو سوم بیشتر به زبان می آید. بیشتر دختران و پسران جوان بر این باورند که ابتدا باید عاشق شد و سپس ازدواج کرد و در نتیجه بسیاری از آنها ادعای عشق و عاشقی دارند.

اما دلایل نظری و شواهد تجربی، چندان این ادعا را تایید نمی کند. شخصیت و هویت نسل جدید به شدت با فناوریهای جدید عجین شده و تحت تأثیر همین شرایط، « فرد شدگی» از ویژگی های مهم شخصیت نسل جوان شده است. فردشدگی، همراه خود دو خصوصیت دیگر شخصیتی را هم در این نسل تقویت کرده است که چندان با ماهیت عشق و عاشقی سازگاری ندارند.

یک این که فردشدگی مانع جدی بر سر راه تحمل چالش، هرمان، سوز و گداز و فراق است؛ حالاتی که در ذات عشق و عاشقی نهفته است. دوم این که این نسل بواسطه ویژگی های دنیای مدرن، اهل فوریت و سرعت است و علاقه دارد تا خیلی زود به مقصود دست یابد. در صورتی که مسیر عشق از یک سو پر چالش و از سوی دیگر، با شتاب و عجله ناهمساز است. به قول حضرت حافظ:
طریق عشق پر آشوب و فتنه است ای دوست
بیفتد هر که در این راه با شتاب رود.

علاوه بر این در الگوی سوم، نشانه های عشق مانند گذشت، ندیدن عیوب، صبوری در عین شکایت، جذبه و شیفتگی در برابر معشوق کمتر و بالعکس خودشیفتگی، طلاق آسان، اجرا گذاشتن مهریه، روابط موازی، اهمیت بیش از اندازه روابط جنسی، تصمیمات ناظر بر منافع خود بیشتر مشاهده می شود. آنچه بین عموم همسران جوان عشق نامیده می شود، بیشتر ترکیبی است از دوست داشتن، تمایلات جنسی و رگه هایی از ناخوداگاه جمعی و فردی.

شعر «خریدار» رهی معیری که توسط همایون شجریان به زیبایی خوانده شده، روایتی است از ضد عشق روزگار ما:
باید خریدارم شوی، تا من خریدارت شوم
باید وفادارم شوی، تا من وفادارت شوم
وز جان و دل یارم شوی، تا عاشق زارت شوم
اول به دام آرم تو را، وآنگه گرفتارت شوم
خریدارم شوی، خریدارت شوم
دل یارم شوی، عاشق زارت شوم.

البته باید توجه داشت که به هیچ وجه نمی‌توان وجود رگه های عشق زمینی بین دو انسان را انکار کرد؛ اما باید توجه داشت که ساختار روانی انسان در مرتبه نخست برای عشق و عاشقی طراحی نشده است. انسان، در مرتبه نخست موجودی خود خواه، نیاز محور و در خود تنیده است و از یک نظام ادراکی و تفسیری برخوردار است که مانع جدی بر سر راه عشق است.

انسان با عبور از این مرحله، امکان عشق بازی پیدا می کند و این، فرآیندی طولانی است و به همین سبب، احساس و رفتارهای واقعی عاشقانه، در صورتی که همسران در فرآیند زندگی مشترک، عقلانی و اخلاقی رفتار کرده باشند از میانسالی به بعد در بین آنها مشاهده می شود.
عشق، میوه زندگی عقلانی و اخلاقی است. عشق، مرتبه ای فراتر از عقل است و انسان هایی که هنوز سازوکار زندگی عقلانی را نیاموخته اند، قادر به زندگی عاشقانه نیستند.

ازدواج پایدار، با شناخت، علاقه و به دل نشستن آغاز می‌شود و طی یک فرآیند عقلانی، به مرور زمینه های هیجانات عاشقانه در روابط همسران مشاهده می شود. عشق، از جمله پیچیده ترین و مبهم ترین مفاهیم بشری است و بسیار مستعد است که با مفاهیمی مانند شهوت، هوس، بیماری و اختلالات روانی همپوشانی پیدا کند. بنابراین، ادعای پیوند ازدواج عاشقانه می تواند مخاطره آمیز باشد.

هستی یادگیرنده

11 Dec, 20:41


دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به علی اسدی عزیز به مناسبت سالروز تولد»

« ازدواج و مسأله فرهنگ»

در گذشته، بخاطر محدود بودن کانالهای ارتباطی و نیز نقش پررنگ سنت ها، بیشتر ازدواج ها در یک بافت فرهنگی صورت می گرفت. در آن دوران، اگر نه در تمام موارد اما معمولاً عرب با عرب، کرد با کرد و ترک با ترک ازدواج می کرد. علاوه بر این، ازدواج پسران با دختران فامیل و اقوام و ازدواج های محله ای نیز رواج داشت.

هرچند این نوع از ازدواج ها، هنوز هم کم و بیش صورت می‌گیرد، اما ازدواج های عقیدتی ـ سیاسی دهه شصت را می توان سرآغاز سبک جدیدی از ازدواج در ایران دانست. از دهه هفتاد به بعد هم با تغییر شرایط زیست انسان ایرانی و گسترش شبکه های مجازی و کانالهای ارتباطی و تاثیرات آنها بر اندیشه و افکار جوانان، شاهد ازدواج هایی هستیم که دختر و پسر از دو خاستگاه فرهنگی متفاوت هستند؛ یک نفر اهل پارس آباد مغان و دیگری زاده ی سرخس.

ازدواج با شخصی از فرهنگ دیگر، مسأیلی را با خود به همراه دارد که بخصوص در شرایط فعلی که طلاق براحتی صورت می گیرد، طالبان آن باید پیش از عقد به آنها توجه کنند. در این زمینه توجه به دو نکته ضروری است:

یک این که رفتار انسانها، ریشه در شخصیت آنها دارد و فرهنگ، در شکل گیری شخصیت نقش مهمی دارد. آداب، رسوم ، هنجار ها، سنت ها، ارزش و فلسفه حاکم بر یک فرهنگ از کودکی طی فرآیند یادگیری اجتماعی آموخته می شوند و در تعامل با سایر متغیرهای محیطی و عوامل درونی، شخصیت انسانها را می سازد. بنابراین، هر فرهنگی تا حدودی شخصیت خاص خود را می سازد. به همین دلیل هم می توانیم از شخصیت کرد، لر، عرب، سیستانی و آذری نام ببریم.

کنش و واکنش همسران در زندگی مشترک، بیشتر از آن که تحت تاثیر تخصص، مدرک تحصیلی، زیبایی و درآمد آنها باشد، تابع الگو هایی است که بخشی از آنها را در فرهنگ خود آموخته اند. به همین دلیل هم ممکن است خانم تبریزی در واکنش به دعوت شدن سرزده مهمان به منزل، واکنشی نشان دهد که موجب تعجب همسر شیرازی او شود و عدم درک این مسأله موجب شکل گیری تعارض بین آنها شود.

نکته دوم این که معنا، مفهوم و میزان اهمیت عناصر درون فرهنگ ها، در فرهنگ های مختلف، متفاوت و گاهی متضاد است. برای مثال در خرده فرهنگ آذری، رسمیت و در خرده فرهنگ مردم جنوب کشور، غیر رسمیت ارزش شمرده می شود. به همین دلیل هم مردمان جنوب ایران بعنوان «خونگرم» معروف اند. عدم شناخت و هضم چنین تفاوت هایی توسط همسران، می تواند زمینه های سوءتفاهم بین آنها را فراهم آورد.

دختر و پسر بعد از ازدواج با مسأیلی مانند الگوی رابطه با دوستان، عادات غذایی، روش تربیت فرزندان، سبک مواجهه با مسأیل و مشکلات، چگونگی تعامل با والدین و برادران و خواهران، زبان و لهجه، سبک پذیرایی از مهمان، حجاب، پوشش، روش گفتگو، اطاعت پذیری، بهداشت و نظافت، رعایت مسایل اخلاقی و نظایر آن مواجه می شوند که در فرهنگ های متفاوت و حتی خرده فرهنگ های یک کشور معنا، مفهوم، شکل، ضرورت و میزان اهمیت آنها یکسان نیست و در نتیجه ی این عناصر ناهمساز، امکان تعارض بین همسران افزایش می‌یابد.

برای مثال در بین مردم استان گلستان، خصوصاً شهر گرگان، بانوان در مواجهه با مردان فامیل و حتی مردان غریبه و مهمان از عبارات گرم و صمیمانه ای برای خوشامدگویی استفاده می کنند که اگر خانمی از فرهنگ دیگری شاهد این نحوه ی برخورد با همسرش باشد، ممکن است دچار سوءتفاهم شود.

به هیچ وجه هدف این نوشته آن نیست که دختران و پسران از فرهنگ های مختلف نباید با یکدیگر ازدواج کنند، بلکه هدف در مرتبه نخست هشدار به دختران و پسرانی است که پیش از ازدواج تصور می کنند که فرهنگ چندان مهم نیست و در نتیجه به بررسی آن نمی پردازند. این افراد باید توجه داشته باشند که تعارضات فرهنگی، یکی از اشکال تعارض بین همسران است.

هرچند ازدواج، پیوند بین دو انسان است، اما باید بخاطر داشت که انسان، محصول فرهنگ خود نیز هست و در نتیجه، ازدواج را پیوند بین دو فرهنگ نیز می‌توان به حساب آورد و در کنار صورتی که بین فرهنگی که دختر و پسر قصد ازدواج دارند، عناصر ناهمساز وجود داشته باشد، آنها باید نسبت به آن شناخت و آگاهی پیدا کنند.

هدف دوم توصیه به داوطلبانی است که قصد ازدواج با شخصی غیر از فرهنگ خود دارند. آنها باید پیش از عقد رسمی نسبت به مختصات فرهنگی یکدیگر، هنجارها، ارزش ها، رسوم، آداب و روش های معاشرت آشنایی پیدا کنند و با عنایت به شناخت خودشان، امکان هضم و جذب آن را بررسی کنند و سپس در باره ازدواج تصمیم گیری نمایند. در غیر این صورت ممکن است که در فرآیند زندگی دچار سوءتفاهم شوند. این مهم از طریق مطالعه و یا پرس و جو از افرادی که قبلاً تجربه چنین ازدواجی را داشتند امکان پذیر است.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
Hastiyadgirandeh

هستی یادگیرنده

05 Dec, 01:06


دوستان همراه، سلام

« پیشکش به روح خواهر عزیزم، عاطفه»

« ازدواج و مسأله خانواده»

عوامل متعددی موجب شده است که در یک دهه گذشته، آمار طلاق در ایران افزایش پیدا کند. از جمله ی این عوامل می توان به نقش فرآیند و سبک رایج ازدواج در کشور اشاره کرد. دنیای مدرن، شرایط زیست انسانها و بالطبع افکار و نگرش آنها را تغییر داده، اما هم وزن با این تغییرات، ازدواج به سبک مناسبی انجام نمی‌شود.
یکی از جنبه های آسیب زای سبک جدید ازدواج عدم ارتباط و شناخت داوطلبان ازدواج از خانواده های یکدیگر است. در حال حاضر، بیشتر دخترها و پسرها ابتدا در محیط هایی مانند دانشگاه، محل کار، خیابان و فضای مجازی آشنا می شوند و بدون اطلاع خانواده ها، مدتی را به منظور شناخت بیشتر از یکدیگر در کافی شاپ، سینما، تئاتر، رستوران، کوه، و حتی مسافرت های گروهی می گذرانند و زمانی که تصمیم قطعی برای ازدواج می گیرند، خانواده ها را در جریان می گذراند.

این افراد، خصوصاً پسران معمولاً در مقابل درخواست آگاه کردن خانواده ها از این رابطه مقاومت می کنند و این جمله را می گویند: « من قصد زندگی با تو را دارم، خانواده چندان مهم نیست».
ذکر این نکته ضروری است که آگاه کردن خانواده ها از ابتدای رابطه، به هیچ وجه به معنای آن نیست که حتماً این رابطه باید به ازدواج منجر شود، بلکه منظور این است که اگر واقعاً دختر و پسری قصد ازدواج دارند و به منظور شناخت از یکدیگر نیازمند زمان هستند، این شناخت حداقل به سه دلیل در بستر خانواده به شکل عمیق تر و دقیق تری انجام می شود.

۱ـ در تمام فرهنگ ها، ازدواج با هدف برقراری یک رابطه‌ی از عقد تا مرگ انجام می پذیرد، مگر خلاف آن ضرورت پیدا کند. لازمه‌ی منطقی چنین هدفی، این است که دو طرف در مدت آشنایی، تصاویر واقعی و بی سانسور از یکدیگر بدست آورند.

از طرف دیگر، یکی از عوامل موثر بر رفتار انسانها، موقعیت است. آنها در موقعیت های مختلف، متفاوت رفتار می کنند. به همین دلیل معمولاً مدل لباس ما در مسافرت متفاوت از عروسی است. اصولاً بی پرده ترین و عریان ترین جنبه شخصیت انسانها را در موقعیت خانواده می توان مشاهده کرد.
انسانها، همچنان که در منزل لباس راحتی می پوشند، از لحاظ افکار، نگرش، عادات و رفتار نیز در منزل لخت اند و درونی ترین وجوه شخصیت خود را به نمایش می گذارند. بنابراین اگر هدف دختر و پسری از رابطه شناخت یکدیگر به منظور ازدواج است، این شناخت، بیشتر از کافی شاپ، سینما و رستوران در بستر خانواده محقق می شود.

۲ـ در رابطه های طولانی مانند ازدواج، اطمینان از آینده یک مسأله مهم برای طرفین است. داوطلبان ازدواج همواره نسبت به این موضوع نگرانی دارند که در فرآیند زندگی، همسرشان در برابر چالش ها و ناملایمات چه واکنش و مقابله ای از خود نشان خواهد داد.

لازمه‌ی پاسخ به این پرسش، شناخت الگو های فکری، هیجانی و رفتاری است که دختر و پسر آموخته اند. این الگوها توسط عوامل مختلفی مانند شبکه های مجازی، گروه دوستان، نظام تربیتی و تأملات فردی آموخته میشوند. اما اولین الگوها در بافت خانواده یاد گرفته می شوند. ضرب المثل مادر را ببین، دختر را بگیر ناظر بر همین معناست. مادری که در حضور فرزندان، به پدر خانواده دروغ می گوید، آنها دروغگویی را بعنوان یک سبک مقابله ای یاد می گیرند و احتمالا در زندگی متأهلی از آن استفاده می کنند.

هرچند انسانها قابل تغییراند، اما اولین الگوها، بسیار مهم اند، زیرا اولین یادگیری ها، مهمترین یادگیری محسوب می شوند. بنابراین، مشاهده الگو های فکری، هیجانی و رفتاری رایج در یک خانواده در مدت آشنایی، می تواند تا حدود زیادی به داوطلبان ازدواج این آگاهی را بدهد که همسر آنها نیز در آینده در واکنش به مشکلات و چالش های زندگی، احتمالأ چنین واکنش هایی از خود نشان می دهد.

دختر و پسر باید بسیار متفکر و خردمند باشند تا الگو های غلط آموخته شده در خانواده را در زندگی خود مورد بازبینی و تغییر دهند و تشخیص این مهم کار دشواری است که در کافی شاپ و سینما حاصل نمی شود.

۳ـ رابطه طولانی دختر و پسر، بدون اطلاع خانواده ها، بخصوص برای دختران می تواند با مخاطراتی همراه باشد که ممکن است آنها را از نظر عاطفی و احساسی دچار مشکلات جدی کند. آشنایی در بستر خانواده، تعهدات بیشتری برای دختر و پسر بهمراه دارد و امکان وقوع چنین مشکلاتی را کاهش می دهد.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران. ایزدی
@Hastiyadgirandeh

هستی یادگیرنده

28 Nov, 03:42


دوستان همراه ، سلام

«پیشکش به استاد محمد مجتهد شبستری»

« روان شناسی و تفسیر دین (۵)»

در چهار نوشته پیشین به فعال بودن انسان در روبرو شدن با تجارب، با تأکید بر تجارب دینی اشاره شد و تأکید گردید که عالمان دینی به عنوان یک موجود روان شناختی با تمام نیرو های درونی خود با دین تعامل پیدا می کنند و در نتیجه هر کدام فهم و تفسیر خود را از دین دریافت و ارائه می کنند و نه لزوماً غرض و منظور خداوند را.

این واقعیت، نه نشانه ای بر نقص دین و نه دلیلی بر ضعف عالمان دینی است بلکه مقتضای روان انسان است که از ظن خود یار تجارب می شود و در آنها چیزی را می جوید که نیاز دارد و آن را بگونه‌ای تفسیر می کند که می‌فهمد. اما نکته مهم این است که تکلیف مردمی که در معرض این تناقض گویی ها یا متفاوت گویی عالمان دینی قرار می گیرند، چیست؟

این که انتظار داشته باشیم تا همه عالمان سخن هماهنگ و واحدی در باره دین ارائه دهند، امری غیر ممکن است. راه چاره آن است که مخاطب عاقل باشد و برای پذیرش یا رد قرائت ها و تفسیر های دینی، با کمک ملاک ها و معیارهایی مانند تناسب آنها با وجدان بشری، حقوق انسانی، قوانین جاری و از همه مهمتر عقل و تفکر دست به پذیرش یا رد بزند.

عقل ورزی و تفکر از توانایی های مهم انسانی است که نه تنها در خصوص دین، بلکه در پذیرش یا رد هر نوع تجربه ی بشری، باید بعنوان ملاک و معیار مورد استفاده قرار گیرد. نمی توان از انسانها انتظار داشت که در انتخاب سبک زندگی و تصمیمات جاری زندگی خود از دیگران تقلید نکنند و با تفکر و اندیشه، عمل کنند، اما آنها را فاقد اندیشیدن و تأمل در حوزه دین دانست.

بر اساس باورهای دینی، انسانها تبعات کوچک ترین اعمال مثبت و منفی خود را دریافت می کنند. نتیجه منطقی این باور، آن است که آنها مسوول اعمال و انتخاب های خود هستند و این مسوولیت ایجاب می‌کند تا انسانها آنچه را که در خصوص دین از عالمان دینی دریافت می کنند را با ملاک های عقلانی وارسی و سپس اقدام به پذیرش یا رد آن بکنند. آنها نمی توانند تحت تأثیر باور و تفسیری از دین، دست به اقداماتی بزنند و مسوولیت آن را به گردن ارائه دهندگان تفسیر بیاندازند؛ این، نه با منطق دین سازگار است و نه با عقلانیت بشری.

گروهی از آموزگاران دین بر این باورند که عقل آدمی ناقص است و قادر به فهم درست دین نیست و لذا باید صرفاً تبعیت کند. این افراد باید پاسخ دهند که اولاً منظورشان از نقص چیست و ثانیاً اگر این نقص مربوط به نوع انسان است، چگونه عالمان دینی از این قاعده مستثنی اند و حقیقت دین را فهم می کنند؟

ثالثا، اگر ناقص بودن عقل انسان در ذات عقل او نهفته و قادر به پرورش نیست، پس چگونه خداوند حکیم انسان را امر به چیزی کرده که او ذاتأ قادر به انجام آن نیست و نیز چگونه است که عقل گروهی از انسانها که به مطالعه دین می پردازند، از این نقص برخوردار نیست.

اگر هم ناقص بودن عقل انسان، ذاتی نیست و قابل پرورش است، آموزگارانی که وظیفه آموزش دین مردم را بر عهده داشته اند باید پاسخ دهند که چرا طی بیش از ۱۰۰۰ سال گذشته برای رفع این نقص اقدام موثری انجام نداده اند تا مسلمانان خود تفسیر های مختلف را بشنوند و احسن آن را برگزینند.

رشد عقل ورزی و تفکر مهمترین راهکار برای افراد علاقمند به دین و دینداری است. دین پذیری احساسی و هیجانی منشأ بسیاری از جنایت ها در طول تاریخ بشر بوده است. بر اساس روایت رسمی روحانیون، حادثه کربلا که تراژدی ترین واقعه تاریخ شیعیان محسوب می شود، نتیجه تحریک هیجانات و احساسات نماز شب خوان های کوفه بوده است.

تکلیف و مسوولیت انسانها، به چیزهایی تعلق می‌گیرد که قدرت فهم آنها را دارند. بنابراین دین داران باید تفسیر و گزینشی از دین را بپذیرد که قدرت فهم و در نتیجه توانایی پاسخگویی آن را داشته باشد. برای مثال کسی که معتقد است شایسته است اگر نیمی از مردم جهان برای رسیدن به هدف مقدس کشته شوند، تلقی خود را از دین ارائه می دهد و نه لزوماً حقیقت دین را و اگر کسی بر اساس این تفسیر، اقدام عملی برای کشتن و یا کشته شدن انجام دهد و سپس به پوچ بودن آن آگاهی پیدا کند، نمی تواند از زیر بار مسوولیت آن شانه خالی کند.
یکی از مهمترین آسیب های آموزش دین در ایران از گذشته تا کنون این بوده است که نظام تربیت دینی به جای کمک به رشد تفکر و عقلانیت در بین متدینان، آنها را حتی در حوزه اعتقادات درگیر تقلید و تعبد کرده است. در حالی که به نظر می رسد مهمترین مسوولیت عالمان دینی در حوزه تربیت دینی، تلاش برای رشد عقلانیت و تفکر در مردم است و نه وابسته کردن آنها به تفسیر و رأی خود از دین.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirandh

هستی یادگیرنده

21 Nov, 03:05


دوستان همراه ، سلام

«به مناسبت سالگرد وفات، پیشکش به روح علامه طباطبایی»

« روان شناسی و تفسیر دین (۴)»

خلاصه نوشته های پیشین: انسانها در مواجهه با تجارب حسی خود، منفعل نیستند بلکه آنها با یک عقبه ی شخصیتی با تجارب و متون مواجه می شوند و در این تعامل، شخصیت انسان سه کارکرد از خود نشان می دهد: ۱ـ گزینش. ۲ـ تفسیر.

۳ـ سازماندهی و اولویت بندی:
یکی دیگر از دلایلی که دو عالم دینی در برابر متون دینی پاسخ های مختلف می دهند و دین را به دو صورت کاملاً متفاوت و حتی متضاد معرفی می کنند این است که انسانها، علاوه بر گزینش و تفسیر تجارب، اجزا و عناصر تجارب را بر اساس سنخ شخصیتی، نوع تربیت، نیازها، باورها، ارزشها، عواطف و احساسات خود از مهمترین تا کم اهمیت ترین یا از ضروری ترین تا کمتر ضروری، رتبه بندی می کنند. بر همین اساس، در انسان های متفاوت، نظام های رتبه‌بندی متفاوت شکل می‌گیرد و در نتیجه واکنش آنها به تجارب مشترک، متفاوت و متضاد خواهد شد.

بعنوان مثال، سه برادر را در نظر بگیرید که به یک مهمانی عروسی دعوت می شوند. در این مراسم اجزای های مختلف مانند زمان، مکان، پذیرایی، کیفیت و کمیت شام، تالار، شاباش، رقص و موسیقی، دیدار اقوام و نظایر آن برای هر سه مشترک است. اما در پایان مراسم، پاسخ آنها در خصوص کیفیت مراسم ممکن است متضاد باشد. پاسخ هایی مانند عالی بود؛ هی بدک نبود؛ افتضاح بود.

علیرغم تجارب مشترک، یکی از علت های این پاسخ های متناقض این است که رتبه‌بندی و اولویت بندی این سه نفر از عناصر مختلف مراسم عروسی یکسان نیست. برای یک نفر، شام، برای نفر دوم ملاقات دوستان و برای نفر سوم موسیقی و رقص اولویت های نخست هستند و این اولویت بندی ها، پاسخ آنها را تحت تاثیر قرار می دهد.

این تنوع عناصر و مولفه ها محدود به تجربه عروسی نیست، بلکه تمام تجارب و از جمله تجارب دینی نیز از این تنوع اجزا برخوردارند و اولویت بندی دینداران در مواجه با آنها نیز یکسان نیست. تجارب دینی و عالمان دینی از این قاعده مستثنی نیستند. دین، یک کلیت است که از عناصری مانند صلح، جهاد، دنیا، آخرت، شهادت، ضرورت حفظ جان، قصاص، گذشت، ایمان، حجاب، مهربانی، روابط زناشویی، اخلاق و مدارا و بطور کلی احکام، اعتقادات و اخلاق تشکیل شده است. اینها، کلیت دین را تشکیل می دهند، اما مومنان و عالمان دینی بعنوان یک واحد روان شناختی در مواجه با آنها، بصورت نیمه هشیار از عناصر و اجزای دین، اولویت بندی های متفاوتی دارند و تقدم و تأخر آنها نزد همه دینداران یکسان نیست.

ممکن است یک عالم دینی در سطح هوشیار و به هنگام سخنرانی چنین اظهار کند که همه ی اجزای مهم اند و باید مورد توجه قرار گیرند اما در سطح ناهوشیار و نیمه هشیار اتفاق دیگری رخ می دهد. به همین دلیل هم شخصی مانند علامه طباطبایی عمر خود را صرف مطالعه و تفسیر قرآن، عالم دیگری صرف فقه، نفر سوم عرفان و اخلاق و دیگری در تاریخ اسلام صرف می کند.

باید بین حقیقت دین با نظر عالمان در باره دین تمیز قائل شد. یکی دانستن این دو از نظر تئوریک قابل دفاع نیست؛ مگر آن که بتوانیم ثابت کنیم که عالمان دینی افرادی استثنایی اند و از ساختار روانی ویژه ای برخوردارند و یا به واسطه مطالعه دین، استثنایی شده اند.

اثبات این ادعا مستلزم آن است که تحقیقات تجربی صحت آن را تایید کند و نشان دهد که عالمان دینی در مواجه با متون دینی از امکان گزینش گری، تفسیر و سازمان دهی برخوردار نیستند و دقیقاً همان چیزی را درک می کنند که منظور خداوند است. علاوه بر این براساس یافته‌های روان شناسی، تمام انسانها از ضمیر نیمه هشیار و ناهشیار برخوردارند و نظرات آنها تحت تأثیر این ضمایر نیز قرار دارد. بنابراین نمی‌توان پذیرفت که طلبه‌های علوم دینی تماماً در حوزه هشیار عمل می کنند و از تاثیرات نیمه هشیار و ناهشیار خود مصون هستند.

از نظر عملی نیز یکی دانستن نظرات عالمان دینی با دین با چالش و سوالات جدی همراه است و با مشاهدات مردم همخوانی ندارد. مردم بوضوح شاهد اختلاف و تناقض گویی عالمان در حوزه مسأیل دینی هستند. این که یک آخوند، موسیقی و آلات آن را حرام و روحانی دیگری با ساز ویلون آواز می خواند را فقط از طریق تفاوت در گزینش گری، تفسیر و اولویت بندی شخصیت آنها می توان فهم کرد.

این که تکلیف مخاطبان با این تفاوت ها و تضاد ها چیست، پرسش مهمی است که انشاالله در نوشته هفته آینده به آن پرداخته خواهد شد.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirandeh

هستی یادگیرنده

14 Nov, 03:06


دوستان همراه ، سلام

«پیشکش به دکتر اسماعیل غلامحسینی»

« روان شناسی و تفسیر دین (۳)»

۲ـ تفسیر و پردازشگری اطلاعات:
نظام درونی انسان علاوه بر گزینش، تجارب و متون دینی انتخاب شده را تفسیر و پردازش می کند. هرچند تمام متون و تجارب تفسیر پذیرند، اما مفاهیم دینی از امکان تفسیر پذیری بیشتری برخوردارند، زیرا آنها راز آلود و چند وجهی اند. این که از دل یک دین مشخص، هم سلفی گری متولد می شود و هم اسلام رحمانی؛ هم بن لادن و هم محمد تقی جعفری، نشان می دهد که مفاهیم دینی بشدت تفسیر پذیرند و این مهم توسط انسان صورت میگیرد.

برای مثال، فردی با پیشینه و رویکرد عرفانی مانند ابوالفضل رشید الدین میبدی، تفسیری از قرآن ارائه می دهد که با تفسیر شخصی مانند ملاصدرا با عقبه و ذائقه فلسفی تفاوت و گاه تضاد دارد.
در این فرآیند، گاهی انسانها تفسیر هایی را به متن نسبت می دهند که ساخته ی ذهن آنهاست و نه تفسیر مورد نظر صاحب متن مانند تفسیر هایی که در خصوص فیلم اجاره نشین های مرحوم مهرجویی ارائه می شد و مورد تعجب ایشان بود و گاهی نیز انسان با تفسیر خود، تجربه یا متن را از ارزش و محتوایی تهی می کند که در ذات آنها وجود دارد. در این زمینه، داستان فیل مولانا را بخاطر بیاورید، که چگونه هر شخصی، انتخاب و تفسیر خود را عین حقیقت می پندارد.

عالمان دینی نیز یک واحد روان شناختی اند و در نتیجه از این قاعده مستثنی نیستند و دستگاه شناختی آنها نیز دارای کارکردهای گزینش گری و تفسیر است. به همین دلیل هم دو مجتهد نه تنها ممکن است از متون دینی، انتخاب های یکسانی نداشته باشند، بلکه در صورت انتخاب یکسان، امکان دارد که تفسیر هایشان متفاوت و گاهی متضاد باشد و هر کدام هم تصور کنند که تفسیر آنها معادل تفسیر شارع است.

به راستی، چگونه است که به آن میزان که مفهوم ولایت فقیه مورد توجه آقای خمینی قرار می گیرد، مورد توجه مراجع گذشته و هم عصر ایشان نبوده؟ و چگونه است که تفسیری که ایشان از این مفهوم و حدود اختیارات فقیه ارائه می دهد، حتی مورد نظر بسیاری از موافقان ولایت فقیه نیست؟ برای مثال به اختلاف تفسیر رهبر فعلی جمهوری اسلامی با آقای خمینی در خصوص ولایت فقیه در نماز جمعه معروف زمان جنگ توجه کنید. هر دو ی این مجتهدان قائل به ولایت فقیه هستند، اما با دو تفسیر متفاوت. این تفاوت‌ها و گاه تضادها در تفسیر، ریشه در عوامل درونی اشخاصی دارد که با متون دینی مواجهه پیدا می کنند.

همانطور که پیش از این اشاره شد، این اختلاف ها محدود به دین نیست و ممکن است که دو پزشک ارتوپد نیز با دو تجربه زیسته مختلف، یکی بزرگ شده در بین عشایر و دیگری در یک خانواده مرفه شهری، از یک شکستگی استخوان، دو برداشت کاملاً متفاوت ارائه دهند. حال، پرسش این است که نظام تفسیری چگونه در انسان شکل می گیرد؟

انسانها از آغاز تولد با یک امکان پردازشگری بالقوه متولد می شوند. به فعلیت درآمدن این توانایی نیاز به اموری دارد که انسان آنها را در محیط و از طریق تعلیم و تربیت می آموزد. این امور شامل نوع و سبک تربیتی که والدین بر فرزندان اعمال می کنند، سنخ شخصیتی، جغرافیای زیستی، باورها، فرهنگ، ویژگی های شخصیتی، سن و ارزش های درونی شده اجتماعی و قومی است که با مجهز شدن فرد به آنها، امکان پردازشگری فعال می شود و چون انسانهای مختلف در این عوامل یکسان نیستند، در نتیجه از تجارب و متون یکسان، تفسیر های مختلف ارائه می دهند. به همین دلیل تفسیر مسلمان بوسنیایی از یک دستور و یا مفهوم دینی، متفاوت و گاهی متضاد از مسلمان عراقی، ایرانی و لبنانی است.

بعد از شکل گیری این نظام پردازشگری، انسان با وضعیت خاصی روبرو می شود؛ به این شکل که فرد بصورت نیمه هشیار اولاً اطلاعاتی را به ساختار درونی خود الحاق می کند و ثانیاً آنها را بگونه‌ای تفسیر می کند که با ساختار و محتوای دستگاه تفسیراش هماهنگ باشد والا قادر به شناخت و هضم آن نخواهد بود و دچار حالتی می شوند که روان شناسان آن را ناهماهنگی شناختی می گویند.

بنابراین باید بخاطر داشت که اگر یک روحانی جهاد را مهمترین ارزش دینی و یا شخصی ولایت فقیه را معادل ولایت رسول الله می داند، این انتخاب و تفسیر آنهاست و نه لزوماً انتخاب و تفسیر خداوند؛ زیرا روحانیون دیگری هستند که چنین نظری ندارند. البته باید توجه داشت که این اختلاف تفسیر امری است اجتناب‌ناپذیر و شنونده باید عاقل باشد.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirandeh

هستی یادگیرنده

07 Nov, 04:00


دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به روح دکتر غلامحسین شکوهی»

« روان شناسی و تفسیر دین (۲)»

عده ای تصور می کنند زمانی که ما قصد داریم خوانده ها، شنیده ها، مشاهدات و بطور کلی تجارب حسی مان را برای دیگران بازگو کنیم، دقیقاً همان چیزی را که تجربه کرده ایم انتقال می دهیم. درصورتی که بر اساس یافته‌ های روان شناسی شناختی و شخصیت این بیشتر یک تصور است تا واقعیت.

انسانها، دوربین نیستند که تجارب را همانطور که هستند ثبت و عین همان را به دیگران انتقال دهند؛ بخصوص اگر آن تجربه، از نوع تجارب دینی باشد. تجارب دینی، چند وجهی، پیچیده و همراه با راز و رمز اند و آنها را نمی توان به صورت کامل و بدون خطا، درک و به دیگران انتقال داد.

این موضوع را با اندکی تغییر، می توان با کمک یک نمودار معروف در روان شناسی شناختی توضیح داد:
A ➡️ B ➡️C
در این نمودار منظور از A دیده ها، شنیده ها و خوانده های ما (در بحث ما تجربه ی مطالعه متون دینی) است؛ منظور از B، انسان با تمام ساحات شخصیتی مانند سنخ شخصیتی، باورها، هیجانات، عقده ها، نیازها، نگرشها، خاستگاه اقتصادی و اجتماعی است و C واکنش یا رفتار انسان در قبال A است. (در بحث ما دریافت فرد از متون دینی و گزارش آن به دیگران.)

براساس این نمودار، امکان دارد که انسان های متفاوت در برابر متن دینی واحد، پاسخ های متفاوت و حتی متضاد نشان دهند، زیرا آنها در برابر متن، منفعلانه رفتار نمی کنند، بلکه کاملاً فعال اند و با تمام شخصیت خود با متن مواجهه پیدا می‌کنند و آنچه را که بدنبال آن هستند را دریافت و انتقال می دهند و نه حقیقت متن را. به همین دلیل، میوه درخت دین هم علامه طباطبایی است و هم آخوندی که ظرف آب علامه را نجس می داند؛ هم محمد خاتمی است و هم احمد خاتمی.

انسانها هنگام مواجهه با متون دینی بصورت نیمه هشیار سه کار مهم انجام می دهند و در نتیجه گزارش دو عالم دینی از دین می تواند متفاوت و حتی متضاد باشد:
۱ - انتخاب:
هنگام مطالعه یک متن، هر فردی براساس آنچه که در درون دارد با متن مواجهه پیدا می کند و در نتیجه چیزی را دریافت می کند که بصورت نیمه هشیار بدنبال آن می گردد. به عبارت دیگر، هر کسی از ظن خود یار دین می شود. به همین دلیل خداوند متعال از یک سو قرآن را عامل رشد و تعالی انسان و از سوی دیگر آن را عامل خسران معرفی می‌کند؛ یعنی بهره مندی از قرآن، وابسته به آن است که فرد با چه پیش زمینه ی شخصیتی و نگرشی به سراغ این متن می رود.
در متون دینی، هم رأفت، عشق، مدارا، تساهل، و تسامحه و هم خشونت، جهاد، مقابله به مثل و قتال وجود دارد؛ اینکه یک عالم دینی مفاهیم نخست را اصل و عالم دیگری قتال و خشونت را اصل می داند، دقیقاً به تفاوت های فردی و آمادگی روانی متفاوت آنها برای مواجهه با متن بر می گردد.

به همین دلیل گزارش علامه طباطبایی، ملکیان، سید حسین نصر، امام موسی صدر و طالقانی از دین با گزارش افرادی که مردم را هوس ران، نادان، رمه و فاقد قوه تشخیص می دانند تضاد دارد و جالب است که هر دو گروه هم به قرآن و حدیث استناد می کنند. شخص دینداری که مسأله ی نخست او انسان و کاهش آلام و رنج او در این دنیاست، با دینداری که مسأله ی نخست او خدا، آخرت، گناه، عذاب قبر و قیامت است، از درخت دین دو میوه متفاوت خواهند چید.
علاوه بر این، همچنانکه عزت نفس، ادب، خود کنترلی و مثبت اندیشی از ویژگی های انسانی اند، عقده، کینه، کمال گرایی منفی، اضطراب و خود بزرگ بینی نیز از ویژگی های انسانی اند. به این موارد اضافه کنید سنخ های متفاوت شخصیتی مانند افراد قضاوت گرا، پردازشگر، بصری، ادراکی، شهودی ، احساسی ، منطقی و حسی را . این ویژگی ها و تیپ های شخصیتی در بین تمام گروههای انسانی به کم و زیاد مشاهده می شود و با هیچ استدلالی نمی توان اثبات کرد که طلبه‌های علوم دینی از این قاعده مستثنی اند.

این ویژگی ها و سنخ های شخصیتی به هنگام مطالعه متون دینی، فعال اند و در گزینش متن ایفای نقش می کنند و موجب می‌شوند تا دو عالم دینی، از متنی واحد برداشت های متفاوت و حتی متضاد داشته باشند. مفاهیم دینی مورد توجه عالم دینی قضاوت گرا متفاوت از عالم دارای سنخ شخصیتی متفکر است.

بنابراین باید بخاطر داشت که عالمان دین، از هر طیف و گروهی، چه مروجان اسلام رحمانی و چه طرفداران اسلام خون و شمشیر ؛ چه حامیان اسلام حسنی و چه سینه چاکان اسلام حسینی؛ چه طرفداران آزادی دینی و چه مبلغان استبداد دینی؛ چه اسلام داعشی و چه اسلام طرفدار تسامحه و تساهل، چه علامه نایینی و چه شیخ فضل الله نوری به هنگام سخن گفتن از دین، در حال گزارش انتخاب های خودشان از دین هستند و نه حقیقت دین.
ادامه دارد.

موفق باشید
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی.
@Hastiyadgirandeh

هستی یادگیرنده

31 Oct, 03:13


دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به روح دکتر محمد ولی محمدی »

« روان شناسی و تفسیر دین (۱)»

ورود دین به عرصه سیاست از یک سو و توسعه شبکه‌های مجازی از سوی دیگر موجب شده تا سوالات و ابهاماتی برای مردم و خصوصاً نوجوانان و جوانان در خصوص دین مطرح شود. یک جنبه از این ابهامات برمیگردد به تعجب مردم در خصوص تناقض هایی که عالمان دینی به پرسش های یکسان در برابر مسأیل دینی می دهند.

این پرسش ها از جنس احکام شرعی مانند اینکه دود سیگار روزه را باطل می کند یا خیر؟ یا نماز جمعه واجب است یا مستحب؟ نیست که به راحتی بتوان پاسخ آن را به استنباط متفاوت مراجع تقلیل داد و از مقلدان خواست که هر کس به فتوای مجتهد خود عمل کند.

با توجه به دینی بودن نظام سیاسی در ایران و گره خوردن دین با مسأیل اقتصادی و اجتماعی مردم ، جنس سوالات جدید به گونه ای است که پاسخ های متناقض به آنها ، برای مردم تبعات بسیار متفاوتی در زندگی روزمره به همراه خواهد داشت و لذا نمی‌توان پاسخ آنها را بر اساس رابطه ی مجتهد _ مقلد توضیح داد.
سوالاتی مانند اینکه آیا نقش مردم در حاکمیت اسلامی ، تزیینی است یا موجب مشروعیت؟ اصولاً نظر اسلام در باره ولایت فقیه چیست و حدود اختیارات او چه میزان است ؟ آیا کشته شدن نیمی از جمعیت جهان برای رسیدن به هدف مقدس ، یک توصیه دینی است؟ آیا بر سنت امام حسین علیه السلام رفتار کردن شیعیان در عصر حاضر یک توصیه دینی است ؟ اسلام ، دین صلح است یا جنگ ؟

از سوی عالمان دینی به این سوالات ، نه تنها پاسخ های متفاوت که گاهی پاسخ های متضاد داده می شود . بگونه‌ای که یک عالم دینی کشته شدن نیمی از جمعیت جهان برای رسیدن به هدف مقدس را برگرفته از متن دین و عالم دیگری آن را توهمات شخصی می داند ؛ مرجع تقلیدی ،ولایت فقیه را همان ولایت رسول الله می داند و برای او قدرت مطلقه قائل است و مجتهده دیگری برداشتی کاملاً متفاوت دارد. و نکته جالب آن است که همه این عالمان نظر خود را منتسب به دین می دانند.

در این حالت مردم و خصوصاً نوجوانان و جوانان این پرسش جدی را مطرح می کنند که بالاخره دین کدام است و چگونه می شود که از یک متن واحد ، در باره یک موضوع مشخص دو نظر کاملاً متضاد استخراج شود و هر دو هم اسلامی باشد ؟

البته این نوع تناقضات محدود به دین و عالمان دینی نیست و در علومی که موضوع آنها انسان است مانند روان شناسی ، جامعه شناسی و حتی طب نیز مشاهده می شود. گاهی اوقات پزشکان در باره یک بیماری خاص و یا روان شناسان در باره یک اختلال روانی ، نظرات متضادی ارائه می دهند. با این حال متناقض گویی عالمان دینی با این علوم از چند جهت قابل مقایسه نیست.

یک این که برخلاف عالمان دینی که ادعای رستگاری انسان را دارند ، علوم نامبرده به هیچ وجه چنین ادعایی ندارند و در نتیجه، دو نسخه متضاد برای رستگاری انسان ، از یک متن دینی واحد قابل پذیرش نیست . دوم این که در حال حاضر قدرت سیاسی در اختیار عالمان دینی است و گروهی از روحانیون با کمک همین قدرت و بهره مندی از منابع مالی ملی ، تلاش دارند تا قرائت خود از دین را به نام دین ترویج دهند .سوم این که جامعه شناس یا روان شناس فهم های متضاد خود را به متن مقدس ، پیامبر یا امامان نسبت نمی دهند ، اما عالمان دینی معتقداند که از خود هیچ نمی گویند و آنچه بیان می کنند را از متن دین استخراج کرده اند.

به همین دلایل ، آثار و تبعات تناقض گویی های دینی با سایر علوم قابل مقایسه نیست. یکی از دلایل دین ستیزی و دین گریزی را در بین بخشی از مردم باید در تناقض گویی های دینی جستجو کرد . عبارتی مانند « هم اش الکی است »؛« از کجا معلوم بقیه چیزهایی هم که می گویند ، درست باشد «؛ « دین ، بافته ذهن روحانیون است» این روزها جملات آشنایی در میان جوانان است.

در این زمینه دو پرسش مهم مطرح است: یک اینکه این متناقض گویی ها را چگونه باید فهم کرد و دوم اینکه تکلیف مردم در این باره چیست. با کمک یافته های روانشناسی شناختی می توان به این پرسش ها پاسخ داد که به شرط حیات در نوشته هفته آینده به آن اشاره خواهد شد.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران ، ایزدی.
Hastiyadgirandeh

هستی یادگیرنده

24 Oct, 02:43


دوستان همراه ، سلام

« روان شناسی کودک کشی »

« پیشکش به کودکان غزه »

اصولاً شکنجه و قتل انسان ، بخصوص زنان و کودکان از عهده هر کسی ساخته نیست و انجام آن نیازمند افرادی با مختصات شخصیتی خاص و با یک پشتوانه فکری و هیجانی ویژه است. بسیاری از مجرمان حرفه‌ای که به راحتی مردان را به قتل می رسانند ، از آزار و کشتن کودکان عاجزند.
انگیزه کشتار برنامه ریزی شده ی کودکان را باید در عوامل پیچیده شخصیتی آمران و عاملان در حوزه عقاید و تعصبات ، مانند نمونه های زیر جستجو کرد.

۱_ تعصبات و عقاید دینی:
یکی از انگیزه های فجایع انسانی در سطح خرد و کلان را باید در کج فهمی ها و تعصبات دینی و مذهبی گروهی از دینداران جستجو کرد. دین ،مانند یک بسته آموزشی است که هر کسی بر اساس شخصیت خود ، بخشی را انتخاب و تصور می کند که به تمام حقیقت دین دست یافته است. در طول تاریخ ، کشور گشایی ها ، جنایات و کشتار فراوانی مانند آنچه داعش با زنان و دختران کرد ایزدی انجام داد ، به نام دین صورت گرفته است که بخش زیادی از کشته شدگان این جنایات زنان و کودکان بوده اند.

این دست از تعصبات و کج فهمی های دینی در بین گروهی از متدینان ادیان ابراهیمی، محرک بسیاری از جنایت ها در طول تاریخ بوده است. افراد متعصب ، جدای از مذهب ، دین ، ملیت و تحصیلات از لحاظ شخصیتی بسیار به هم شباهت دارند. از این جهت بین شخصیت خاخام صهیونیستی که یهودیان را قوم برگزیده و از رود تا رود را ارض وعده داده شده یهوه ( خدای یهودیان) می داند و فتوا به جنایت می دهد و از کشته شدن بیش از شش هزار کودک در طی یکسال ابراز خرسندی می کند ، با روحانی شیعه ای که گویی برای تخیلات خود تاییدیه امضاء شده از جانب الله دارد و با آرامش از بی ارزش بودن کشته شدن نیمی از جمعیت دنیا برای تحقق هدف مقدس سخن می گوید، تفاوت روان شناختی وجود ندارد. در پس رفتار و گفتار هر دو ، تعصبات و کج اندیشی دینی نهفته است ؛ با این تفاوت که روحانی شیعه در حال حاضر آب در اختیار ندارد ، والا مانند همان خاخام صهیونیست شناگر قهاری خواهد شد.

این نوع دین داران از نظر شخصیتی « یقین گرا » اند. آنها یقین دارند که برگزیده اند ؛ فهم آنها از دین تنها فهم ممکن است ؛ برای خدا شلیک می کنند ؛ عمل آنها مورد تأیید خدا است و برای ماموریتی آخرالزمانی برگزیده شده اند. به تعبیر نیچه ، آنچه انسان را به دیوانگی می کشاند ، یقین است ، نه شک.

این یقین گرایی ، به آنها احساس ایمنی کاذب درونی بالایی می دهد و به همین دلیل در حوزه فکر و عمل کشته شدن دیگران را تأیید و با ارزش می دانند. زمانی که این افراد به قدرت هم دست پیدا کنند ، امنیت بیرونی را نیز بدست می آورند و جمع این دو امنیت ، دیوانگی مورد نظر نیچه را رقم می زند.

۲_ انگیزه های نژاد پرستانه:
انگیزه های نژاد پرستانه نیز زمینه های جنایت و کشتار کودکان را فراهم می کند. نژاد پرست تصور نمی کند که در حال کشتن است بلکه باور دارد که در حال خالص سازی است و با از میان برداشتن نژاد « بد » و بقای نژاد « خوب » در حال خدمت به بشریت است. جنایات نازی ها در جنگ جهانی دوم ، آپارتاید در آفریقای جنوبی و سوزاندن سیاه پوستان به دست سفید پوستان در آمریکا ریشه در چنین انگیزه هایی دارد.

۳_ ترکیب انگیزه های دینی با عقاید نژاد پرستانه:
این ترکیب ، انگیزه های بسیار محکمی تری از تجزیه آنها برای جنایت پیشگی و کودک کشی فراهم می سازد و به جنایت رنگ تقدس بیشتری می دهد. خاخام صهیونیستی که از یک طرف خود را بنده ی برگزیده خدا و از طرف دیگر ،قوم یهود را ناب و برگزیده ی می داند ، چنان انرژی روانی ای پیدا می کند که به راحتی از کشتن هفده هزار زن و کودک در بیمارستان ، مدرسه و اردوگاه ابراز خرسندی می کند.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران ، ایزدی.
@Hastiyadgirandeh

هستی یادگیرنده

17 Oct, 07:29


دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به دکتر محمود ظریفیان یگانه »

« سخت اما شیرین (۴)»

« مدیریت حواس »

از دیدگاه روان شناسی ، رفتار انسان در شخصیت او ریشه دارد. شخصیت ، ساختار در هم پیچیده و منسجمی است که از عناصر متعددی تشکیل شده و دستگاه ذهنی یکی از آنهاست. بر همین اساس بین ذهن و رفتار رابطه محکمی وجود دارد.

دستگاه ذهنی برای تولید و هدایت رفتار انسان نیاز به اطلاعات دارد که آنها را از طریق حواس دریافت می کند . آنچه گفته شد را می توان در نمودار زیر خلاصه کرد:
اطلاعات حسی ⬅️ ذهن ⬅️ رفتار

بنابراین ذهن و بدنبال آن رفتار و حالات روحی و روانی انسان بشدت تحت تاثیر اطلاعاتی قرار دارد که آنها را از طریق چشم و گوش دریافت می کند. نکته مهم این است که سهم حواس مختلف در مدیریت ذهن یکسان نیست و بیشترین سهم به ترتیب مربوط به حس بینایی و سپس شنوایی است.

انسانها در تأثیرات خوشایند و ناخوشایندی که اطلاعات بر دستگاه ذهنی آنها می گذارد ، کمتر امکان دخل و تصرف دارند ؛ اما آنها نقش بسیار مهمی در مدیریت ورود اطلاعات به دستگاه ذهنی خود دارند.
این مدیریت از دو جهت برای انسان ضرورت دارد : یک این که اطلاعات مشوش ، دستگاه ذهنی انسان را دچار اختلال و تشویش می کند و سلامت آن را به مخاطره می‌اندازد و امکان رفتارهای مختل مانند افسردگی و پرخاشگری را افزایش می دهد .

دوم این که اصولاً انسانها به آنچه که می بینند و می شنوند ، خصوصاً آنهایی که مطلوب و خواستنی تشخیص می دهند ، احساس و عاطفه مثبت پیدا می کنند و دوست دارند تا آن را بدست آورند ؛ حال اگر موفق به این کار شوند ، احساس کامروایی و رضایت می کنند، اما اگر امکان بدست آوردن آن را نداشته باشند ، دچار یأس ، افسردگی و استرس می شوند. شعر معروف بابا طاهر ناظر بر همین واقعیت روان شناختی است:

ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

بر اساس اطلاعات سازمان جهانی بهداشت ، انسان مدرن از وضعیت سلامت چندان مناسبی برخوردار نیست و گرفتار استرس ، اضطراب ، افسردگی و پرخاشگری است. یکی از دلایل مهم این مسأله را باید در این موضوع جستجو کرد که انسان مدرن ، این امکان را پیدا کرده است تا در معرض مطلوب ها و خواستنی های زیادی قرار بگیرد که امکان دستیابی به همه آنها را ندارد و نتیجه این ناکامی ها ، حسرت و اندوه و افزایش مشکلات روان شناختی است.

آنچه این موضوع را پیچیده تر می سازد این است که در دنیای مدرن برای خواستنی ها و مطلوب ها پایانی متصور نیست و افراد هر خواستنی ای را بدست می آورند و احساس رضایت موقتی پیدا می کنند، در مدت کوتاهی، مجدداً دچار نارضایتی می شوند ، زیرا در معرض امری زیباتر و خواستنی تر قرار می گیرند.
بنابراین ، هر چند مدیریت چشم و گوش ، خصوصاً در دنیای مدرن که فراوانی زیبایی ها و خواستنی ها فراوان است ، کار سختی است ، اما نتایج شیرینی همچون افزایش آرامش و امنیت روانی به همراه دارد.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران ،ایزدی
@Hasriyadgirandeh

هستی یادگیرنده

09 Oct, 23:40


دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به روح مردی که خودش بود ؛ استاد محمدرضا شجریان »

« سخت اما شیرین (۳):

۳_ خود بودن:
انسانهای اولیه در دنیایی بسیار پر مخاطره و مملو از تهدیدات محیطی زندگی می کردند. آنها با قدرت هوشمندی و سازگاری خود پی بردند که به تنهایی قادر به حفظ بقاء نیستند و برای مقابله با تهدیدات محیطی و ادامه بقاء باید با دیگران پیوند برقرار کنند.

در این شرایط ، افراد برای کسب بیشترین حمایت از سمت گروه تلاش می کردند تا نزد سایرین محبوب و خواستنی بنظر برسند ؛ بیشترین همنوایی را از خود نشان دهند و خواسته های گروه را به تمایلات درونی خود ترجیح دهند . زندگی گروهی و تلاش برای همرنگی با جماعت را باید بر اساس همین ضرورت تاریخی فهم کرد.

پیوستگی با دیگران و تلاش برای پذیرفته شدن در گروه ، در طول تاریخ انسان را در یک موقعیت دوگانه ی فرصت/ تهدید قرار داد. فرصت از این جهت که انسان می توانست با حمایت و امکانات گروهی به رشد و توسعه فردی و اجتماعی بپردازد و تهدید از این جهت که با همرنگی مزمن ، ذوب شدن در جمع و تلاش برای کسب محبوبیت ، هویت و تشخص خود را از دست بدهد.

در این فرآیند تاریخی _ تکاملی ، انسان آموخت که لازمه ی زندگی اجتماعی این است که باید « خود واقعی » اش را در پس یک نقاب پنهان کند و این سرآغاز نقاب به چهره زدن انسان شد. هرچند این نقاب زدن او را در برابر مخاطرات محیطی محافظت کرد ، اما بهای آن از دست دادن انسجام درونی و افزایش اضطراب بود . در این معامله ، انسان انسجام درونی خود را به قیمت محبوبیت اجتماعی از دست داد.

شاید برای نخستین بار ، سقراط بزرگ بود که متوجه این معامله خطرناک و ذوب شدن در دیگران شد و برای سعادتمندی انسان دو توصیه به او کرد:«خودت را بشناس» و «خودت باش».

در دنیای مدرن نیز بی اعتنایی به ارزش‌ها و هنجارهای گروهی نه ممکن است و نه مطلوب. ممکن نیست ، زیرا انسان به تنهایی نمی‌تواند تمام نیازهای خود را تامین کند و مطلوب نیست ، زیرا زندگی گروهی و استفاده از خرد جمعی ، انسان را از تکرار تجارب دیگران بی نیاز می سازد و هزینه های زندگی او را کاهش می دهد.

با این حال ذوب شدن در جمع و همرنگی مزمن با جماعت ممکن است آسان باشد ، اما فرد را با آسیب های جدی روانی و اجتماعی روبرو می سازد. زندگی کردن بر اساس خواست دیگران ، به تعبیر مولانا کاشتن در زمین دیگران است که سود و منفعتی نصیب فرد نخواهد کرد. امروزه انگیزه بسیاری از رفتارها مانند پیکر تراشی ، روابط جنسی پیش از ازدواج ، اعمال جراحی زیبایی خطرناک و بی مورد ، تتو ، خالکوبی ، افزایش مصرف مواد مخدر ، مشروبات الکلی و دخانیات را باید در تبعیت از دیگران و همرنگی با آنها جستجو کرد.

در میان جمع بودن ، اما ضمناً خود بودن و بر اساس نیازهای خود تصمیم گرفتن ، کاری است بس دشوار اما دارای نتایج شیرین .این افراد ، در تعامل با جامعه گزینشگرانه رفتار می کنند ، نه منفعلانه ؛ آنها ضمن حفظ هویت فردی ، با گروه تعامل دارند و در نتیجه از احساس رضایت درونی ، جرائت ورزی ، استقلال رأی ، خود اتکایی ، عزت نفس و خویشتنداری بیشتری نسبت به کسانی که شعار « خواهی نشوی رسوا ، همرنگ جماعت شو »، سر می دهند ، دارند.
ادامه دارد

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران ، ایزدی
@Hastiyadgirandeh

هستی یادگیرنده

03 Oct, 02:28


دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به آقای حسین قنبری طامه »

« سخت اما شیرین (۲)»

۲_ گردن گرفتن:
از ابتدای خلقت ، انسان و اشتباه همزاد و همراه بوده اند. انسانها با هر پایگاه اقتصادی ، علمی ، اجتماعی و قومی ، امکان اشتباه دارند و لذا اشتباه کردن را نمی توان دلیلی بر نقص انسانها دانست . توانایی ها و قدرت درک انسانها محدود اما راز و رمز جهان هستی نامحدود است و این، موجبات خطا و لغزش را برای هر انسانی فراهم می آورد.
در زندگی فردی و اجتماعی، بیشتر از اشتباه ، این سبک روبرو شدن با آن است که انسانها را دچار مشکلات پیچیده و گره های کور در زندگی می کند.

دسته ای از انسانها با پذیرش مسئولیت خود در تولید و افزایش اشتباهات و به اصطلاح عامیانه با گردن گرفتن ، به یافتن راه حل کمک می کنند و از تبدیل شدن مسأله به مشکل و یا مشکل به بحران جلوگیری می کنند. اما در مقابل گروهی از انسانها با گریز از مسوولیت و فرافکنی آن به دیگران ، زندگی خود و دیگران را دچار پیچیدگی‌های بیهوده می کنند . این گروه ، بهنگام بروز مشکلات ، فقط و فقط بدنبال برد هستند و از تمام ابزارهای نامشروع مانند دروغ ، فریب و تهمت برای رسیدن به هدف استفاده می کنند.

علل مسوولیت گریزی و گردن نگرفتن اشتباه توسط افراد را در دو عامل می توان جستجو کرد:
یک : پایین بودن احساس امنیت .
مسوولیت پذیری ، شجاعت می خواهد. گروهی از انسانها به دلیل داشتن اضطراب و پایین بودن اعتماد به نفس ، از یک احساس ناامنی عمیق و گسترده رنج می برند و لذا شجاعت پذیرش اشتباهات خود را ندارند . مسوولیت پذیری موجب افزایش احساس ناایمنی این افراد می شود و این امر برای آنها قابل تحمل نیست و لذا آنها با نسبت دادن اشتباه خود به دیگران بصورت موقت خود را در برابر ناایمنی حفظ می کنند.

این افراد توجه ندارند که هر چند این فرافکنی ها مانند داروی مسکن می تواند موقتا درد روبرو شدن با واقعیت و اضطراب آنها را کاهش دهد ؛ اما در درازمدت این مسکن ها تأثیر خود را از دست می دهند و احساس ناایمنی آنها افزایش می یابد. در این شرایط ، آنها به مسکن های قوی تری نیاز دارند که اگر در اختیار نداشته باشند ، دچار فروپاشی روانی می شوند.

دو: خطاهای ادراکی :
یکی از خاستگاه های رفتار انسان ، باورهای او است. باورهای سالم ، تولید رفتارهای درست و باور های غلط ، موجب رفتارهای غلط خواهند شد. گروهی از مردم ، بر اساس باورهای غلط خود ، نسبت دادن خطای خود به دیگران را نوعی رندی ارزیابی می کنند و تصور می کنند که اگر بار مسوولیت خود را به گردن دیگران بیاندازند زرنگی کرده اند .

یکی از دلایلی که بعضی از مردم و مدیران از پذیرش نقش خود در تصمیمات اشتباه گریزانند، همین خطای ادراکی است ؛ آنها خود را منجی و ابر انسان می دانند و برای حفظ این تصویر ذهنی غلط و اجتناب از تنش روانی ، اشتباهات خود را به دیگران نسبت می دهند.

اصول زندگی عاقلانه ایجاب می کند که انسانها در فرآیند زندگی ، مسوولیت اشتباهات خود را بپذیرند ؛ این کار هر چند تلخ و سخت است اما نتایج شیرینی برای فرد و جامعه بهمراه دارد . این کار ، اعتماد به نفس و عزت نفس فرد را افزایش می دهد ؛ موجب افزایش اعتماد و منزلت او در جامعه و خانواده می شود ؛ فرد را با ترس های درونی اش روبرو می سازد و در نتیجه به مقابله سازگارانه او با ترس های اش کمک می کند و روابط اجتماعی او را بهبود می‌بخشد.
چه بسیار پرونده‌ها و محکومیت های قضایی ، جلسات مشاوره و مشاجرات خانوادگی که اگر انسانها قدرت مسوولیت پذیری داشتند ، انجام نمی شد.
ادامه دارد.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران ، ایزدی
@Hastiyadgirandeh

هستی یادگیرنده

26 Sep, 02:30


دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به روح پدر و مادر عزیزم »

« سخت اما شیرین (۱)»

یکی از عجایب زندگی بشری این است که معمولاً کارهایی که انجام آنها برای انسانها لذت بخش و آسان است ، در درازمدت برایشان رنج و تبعات سنگینی به همراه دارد ، اما کارهایی که انجام آنها سخت و تلخ است ، با نتایج خوشایند و شیرینی همراه هستند. برای نمونه ، هرچند مصرف دخانیات و مواد مخدر لذت بخش و مسکن است ، اما در درازمدت آدمی را دچار تلخی های پایدار می کند و در مقابل خویشتنداری به هنگام تصادف رانندگی ، سخت و دشوار است ، اما فرد را از دادگاه و زندان نجات می دهد.

حتی اگر آنچه گفته شد را نتوان یک قاعده کلی دانست ، اما زندگی عاقلانه ایجاب می کند که ما در گلوگاه های زندگی که باید دست به انتخاب بزنیم ، کارهای سخت اما دارای نتایج شیرین را به کارهای آسان اما دارای تبعات تلخ ، ترجیح دهیم. بعضی از کارهای سخت که نتایج شیرینی به همراه دارند عبارتند از:

۱_ بی انتظاری:
بسیاری از انسانها زمانی که برای دیگران کاری را انجام می دهند توقع دارند که بازخورد مثبت دریافت کنند و خوبی را با خوبی پاسخ بگیرند. اما معمولاً این اتفاق نمی‌افتد و موجب رنجش فرد متوقع می شود. این که چرا معمولاً انسانها پاسخ خوبی را با خوبی نمی دهند ریشه در یک واقعیت پیچیده روان شناختی دارد که تلاش می کنم باختصار آن را توضیح دهم.

رفتار انسانها ، ریشه در شخصیت آنها دارد و شخصیت ، یک سیستم بسیار پیچیده و هوشمند است که ازصفات ، عادات ، ویژگی ها و نگرش های فرد تشکیل شده است. شخصیت ، مانند تمام سیستم ها از عناصری تشکیل شده است که با تغییر در یکی از آنها سایر عناصر سیستم نیز تحت تاثیر قرار می گیرند و در نتیجه با تغییر در سیستم شخصیت ، خروجی آن نیز که رفتار است دچار تغییر می شود.

بعبارت دیگر ، زمانی که انسان احساس نیاز می کند ، این احساس در تعامل با سایر عناصر ساختار شخصیت ، احساس نیاز را در او بر می انگیزد و فرد را تحریک می کند تا از دیگری برای تأمین نیاز خود کمک بگیرد ؛ اما باید توجه داشت زمانی که نیاز این فرد تأمین شد ، او در حالت استغنا ( نه نیاز) قرار می گیرد و تغییر در این عنصر سیستم ، سایر عناصر ساختار شخصیت را نیز دچار تغییر می کند و در نتیجه ، شخص در حالت نیاز و استنغا ، در واقع در دو وضعیت روان شناختی متفاوت قرار دارد.

نگاه و نگرش شخص نیازمند به خودش ، نیازش و شخص کمک کننده ، قبل و بعد از تأمین نیاز متفاوت خواهد شد و این در حالی است که فرد کمک کننده ، به غلط تصور می کند که این شخص ، همانی است که من به او کمک کردم، و باید قدردان آن کمک باشد؛ در حالی که شخصی که شما به او کمک کردید با شخصی که از او انتظار قدردانی دارید ، ظاهراً یک نفر هستند ، اما در واقع آنها یکی نیستند. این ضرب المثل ایرانی که « فلانی خرش که از پل گذشت ، ما را فراموش کرد» ، ناظر بر همین واقعیت روان شناختی است.

هر چند این تغییرات از لحاظ اخلاقی پسندیده نیست ، اما واقعیتی روان شناختی است که رخ می دهد. بنابراین ، هر چند سخت است ، اما بهتر است که ما کار خوب را حتی برای نزدیک ترین افراد با این انتظار که به ما بازخورد خوب بدهند انجام ندهیم ؛ بلکه بخاطر خدا یا انگیزه هایی مانند رشد شخصی انجام داده و از انجام آن لذت ببریم و انتظار بازخورد مثبت نداشته باشیم ؛ چه در غیر این صورت ممکن است با تراژدی مواجه شویم و خودمان را دچار پشیمانی ، پریشانی و افسردگی کنیم.
ادامه دارد .

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران ، ایزدی
@Hastiyadgirandeh

هستی یادگیرنده

19 Sep, 04:09


دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به روح بانو آلنوس طریان »

« روان آدمی و بقایای حکومت ها»

پیوند بین روان شناسی با سیاست از آنجا آغاز می شود که در عرصه سیاست ، چه در سطح حاکمان و چه در سطح مردم شاهد کنش ها و فرآیند های ذهنی ای هستیم که مطالعه و بررسی آنها در علم روان شناسی امکان پذیر است . به همین دلیل ، در کنار رویکردهای سیاسی ، دینی و جامعه شناختی ، با نگاه روان شناختی نیز می توان به مسایل سیاسی و از جمله فلسفه تشکیل و بقای حکومت ها پرداخت .
در این باره با دو پرسش مهم روبرو هستیم: یک ، اینکه چگونه رهبران سیاسی از نیروهای روان شناختی مردم برای دستیابی به قدرت استفاده می کنند و دوم اینکه چگونه و به چه علت ، ملتی اقدام به نابودی یک نظام سیاسی می کنند؟

پاسخ به این پرسش ها از رویکرد روان شناسی، نیازمند به شناخت و آگاهی از ساختار روانی انسانها و قوانین و قواعدی دارد که بر ساختار روانی آنها حاکم است. پاسخ پرسش نخست را باید در هماهنگی بین نظام باور موسسان یک نظام سیاسی با نظام باورهای مردم جستجو کرد.
بعبارت دیگر ، رهبران احزاب و موسسان حکومت ها ، نیک می دانند که برای به دست آوردن قدرت نیاز دارند تا افکار عمومی را با افکار خود همراه و هماهنگ کنند و بر همین اساس هم در مرحله پیروزی و تثبیت بر شعارها و باورهایی تأکید می کنند که مردم نیز خواهان آنها هستند. بدون اتحاد فکری و شناختی بین مردم با رهبران ، امکان پیروزی یک حزب و یا یک نظام سیاسی وجود ندارد.

با این حال ، در مراحل بعدی ، آنچه به پایداری و دوام یک نظام سیاسی کمک خواهد کرد ، تلاش و پیگیری حاکمیت در جهت تأمین «نیازهای اساسی» مردم است. بعبارت دیگر ، از دیدگاه روان شناسی ، فلسفه تشکیل و بقای حکومت ها را باید در تأمین نیازهای اساسی تمام ملت جستجو کرد. نیازها ، مهمترین عامل درونی محرک رفتار انسانها هستند و تمام تلاش آنها در فرآیند زندگی برای تأمین نیاز ها است. این موضوع ، مسأله بسیار مهمی است که عدم فهم و درک آن توسط سیاسیون، به متزلزل شدن پایه های نظام سیاسی منجر خواهد شد.

معمولاً سیاست مداران بعد از تثبیت حاکمیت ، تأمین نیازهای فردی حاکمان و منافع حزبی و ایدئولوژیکی را به نیاز های مردم ترجیح می دهند و این سوت آغاز سقوط آنها را به صدا در خواهد آورد.
شواهد تاریخی نشان میدهد که اگر یک نظام سیاسی در تأمین نیازهای ملت خود در درازمدت ناتوان باشد ، امکان ادامه حیات را از دست خواهد داد ؛ چه آن نظام سیاسی دینی از نوع صفویه باشد که قصد تحویل حکومت به امام زمان را دارد و چه نظام الحادی مانند اتحاد جماهیر شوروی.

انسانها دارای چهار دسته نیاز زیستی ، روانی ، اجتماعی و معنوی هستند که تامین آنها توسط حاکمیت از یک طرف رابطه قوی با بهزیستی ، سلامت ، احساس خوشبختی و موفقیت مردم دارد و از سوی دیگر موجبات حمایت مردم را از ساختار و حاکمیت سیاسی فراهم می آورد.

با توجه به تنوع نیاز انسانها ، نظام های سیاسی با ایجاد شرایط اقتصادی مطلوب ، امنیت اقتصادی ، روانی و اجتماعی ، افزایش رفاه ، عدالت و آزادی ، گسترش وفاق ملی و پیگیری اهداف سیاسی و اقتصادی معنا دار برای مردم ، به بقای خود ادامه خواهند داد ؛ هرچند دشمنان خارجی قصد حذف آنها را داشته باشند.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران ، ایزدی
@Hastiyadgirandeh

هستی یادگیرنده

12 Sep, 08:54


دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به دکتر محمد علی چمن مطلق »

« فقر ، شخصیت و پول »

واحد مطالعه در علم روان شناسی ، انسان است و این گروهی را دچار این خطا کرده است که روان شناسان به عوامل اجتماعی و شرایط زیست انسانها بی توجه اند. در حالی که از دیدگاه روان شناسی اجتماعی ، انسان موجودی است اجتماعی که بین قوانین ذاتی و خصوصیات او و شرایط اجتماعی که در آن زندگی می کند ، یک تعامل دوجانبه ، گسترده ، دائمی و عمیق وجود دارد و رفتار انسانها ، برآیند این تعامل است.

بنابراین ، برای مطالعه ، تبیین و کنترل رفتار انسانها ، به هیچ وجه نمی‌توان نسبت به شرایط زیست و تجارب آنها در بستر جامعه بی توجه بود.

یکی از تجاربی که گروهی از انسانها در بعضی از کشورها از جمله ایران در معرض مداوم آن قرار دارند ، تورم و فقر مزمن است. با توجه به آنچه گفته شد ، شخصیت اشخاصی که در محیطی زندگی می کنند که برای سال های متمادی تورم دو رقمی و بدنبال آن فقر را تجربه می کنند ، دارای مختصات و ویژگی هایی خواهد شد که با اشخاصی که چنین تجاربی را ندارند ، بسیار متفاوت خواهد بود.

از دیدگاه روان شناسی ، رفتار انسانها برآیند شخصیت آنهاست و شخصیت های شکل گرفته در محیط های دارای تورم و فقر مزمن ، رفتار های خاصی در جامعه از خود به نمایش خواهند گذاشت. برای چنین مردمی ، در روابط اجتماعی ، فامیلی ، سازمانی و حتی زناشویی ، مهمترین انگیزه پدیده ای خواهد شد به نام « پول » . نگرانی نسبت به پول ، آن را تبدیل به مهمترین انگیزه مردم آن جامعه خواهد کرد.

اصولاً انگیزه انسانها برای انجام فعالیت را در اموری مانند کسب درآمد ، کمک به رشد و توسعه جامعه ، همدلی و کمک به همنوعان و
ارضای حس کنجکاوی و نیازهای درونی باید جستجو کرد ؛ اما در جوامع دارای تورم و فقیر، مهمترین انگیزه افراد کسب پول است. هرچند این موضوع را نمی توان به تمام انسانها در چنین جوامعی نسبت داد ، زیرا متغیرهای شخصیتی مانند وجدان ، نگرش و تفاوت های فردی را نمی توان نادیده گرفت ، اما در هر صورت انگیزه مالی و مادی در جوامع فقر زده بالاست.

به همین دلیل هم در چنین جوامعی ، فراوانی رفتار هایی مانند خیانت ، پیمان شکنی ، غش در معامله ، سواستفاده ، افزایش پرونده های قضایی ، فروش یک واحد مسکونی به چند نفر ، اعمال جراحی بی مورد ، ساختمان سازی های نا ایمن ، اجرا گذاشتن مهریه در دوران عقد و نظایر آن بالاست . رفتار هایی که چندان برای مردم ایران غریبه نیست و طی سال های گذشته شاهد افزایش آن در میان خود بوده اند.

علاوه بر این ، انسانها دارای چهار دسته نیاز زیستی ، روانی ، اجتماعی و معنوی هستند. از بین این نیازها ، بیشترین نسبت با پول را نیازهای زیستی دارند و سایر نیازها ، ابزارهای تامین خاص خود را دارند ، اما در کشورهایی که پول حرف نخست مدیران و دغدغه اصلی مردم است ، ابزارهای تامین نیازهای روانی ، اجتماعی و معنوی نیز پول خواهد شد و به همین دلیل در چنین جوامعی ، علیرغم فقر ، تجمل گرایی و ظاهر گرایی افزایش می یابد و مردم علیرغم فقر ، تلاش می کنند تا از راههای منطقی و قانونی و یا غیر منطقی و غیر قانون ، هزینه های این تجمل گرایی را تامین کنند و این خود جامعه را با وضعیت بسیار پیچیده‌ای روبرو خواهد ساخت.

روشن است که در چنین شرایطی ، نصیحت ، آموزش های اخلاقی و فردی چندان چاره ی کار نیست و این تصمیم سازان و تصمیم گیران کشور هستند که با بهبود شرایط اقتصادی مردم باید به کنترل و تغییر این وضعیت اقدام کنند.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران ، ایزدی
@Hastiyadgirandeh

هستی یادگیرنده

05 Sep, 08:06


دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به روح معلم فداکار ، حسن امید زاده »

« پیشنهادی برای فرآیند انتخاب همسر (۲)»

در نوشته هفته گذشته اشاره شد که داوطلبان ازدواج و خانواده های آنها ، بعد از آشنایی باید بر اساس نیازها ، باورها ، ارزش ها و نگرشهای خود و با انجام فعالیت های میدانی ، شایستگی های آشکار یکدیگر را مورد بررسی قرار دهند. در صورتی که آنها ، این شرایط را بپسندند ، حتماً و حتماً باید پیش از عقد جنبه‌های پنهان دو طرف نیز توسط یک روان شناس مجرب مورد بررسی قرار گیرد و در صورت مثبت بودن نتایج ، ازدواج انجام شود.

ب_ بررسی جنبه های پنهان:
احتمال دارد که یک پسر یا دختر از شایستگی های آشکار لازم برای همسری برخوردار باشند ، اما ازدواج آنها به دلیل مسائل مربوط به شخصیت و عدم تناسب شخصیت دختر و پسر مخاطره آمیز باشد. بنابراین ، باید پیش از عقد ، جنبه های پنهان آنها مورد بررسی قرار گیرد. شایستگی های آشکار ، مانند ، شغل ، درآمد ، مسکن و خودرو ، باعث ایجاد آسایش در زندگی مشترک میشود اما شایستگی های روان شناختی ، تضمین کننده ، آرامش در بین همسران است.

منظور از جنبه پنهان ، مطالعه «شخصیت » دختر و پسر است . شخصیت ، مهمترین پیش بینی کننده رفتار فرد در حال و آینده است. بخشی از تعارضات همسران که نهایتاً به طلاق منجر می‌شود به دلیل متغیرهای مربوط به شخصیت همسران است که اگر پیش از ازدواج مورد بررسی قرار می گرفت ، چه بسا ازدواجی انجام نمی پذیرفت که منجر به طلاق شود.

در این مرحله ، روان شناس باید سه متغیر شخصیتی را در دختر و پسر مورد بررسی قرار دهد تا آنها بر اساس این اطلاعات ، اقدام به عقد و یا قطع رابطه کنند ؛ حتی اگر ویژگی های آشکار یکدیگر را پسندیده باشند.

۱_ سلامت شخصیتی:
زندگی با فردی که شغل ، مسکن ، درآمد ، زیبایی و مهارت پخت و پز دارد ، اما از سلامت روانی لازم برخوردار نیست ، بسیار پر ریسک است و به احتمال زیاد به طلاق منجر خواهد شد . زندگی با زن یا مرد دچار اختلال روانی ، کار بسیار دشواری است که نسل جوان به آن تن نمی دهد و طلاق را بر سوختن و ساختن ترجیح می دهد.

بر همین اساس پیشنهاد می شود که پیش از عقد رسمی ، سلامت فکری ، جنسی ، هیجانی و ذهنی دختر و پسر مورد بررسی قرار بگیرد و بر اساس نتایج آن اقدامات بعدی انجام شود.

لازم به ذکر است که آنچه در این مرحله مورد بررسی قرار می‌گیرد ، « اختلال » است و نه «مسأله ». مسأله ، چیزی است که همه انسانها به کم و زیاد دارند و با کمک مهارت های زندگی باید آنها را مدیریت کنند ؛ اما اختلال ، زندگی مشترک را دچار بحران می کند.

۲_ تناسب شخصیتی:
تعدادی از دختران و پسران بصورت جداگانه ، از شخصیت سالمی برخوردارند اما ترکیب آنها وضعیت پیچیده ای را بوجود می آورد. عدم تناسب شخصیت دختر و پسر ، زندگی متأهلی را بسیار پر چالش می کند . ضرب المثل «در و تخته با هم جور نیست» که در باره همسرانی که اختلافات دائمی دارند بکار برده می شود ، ناظر بر همین معناست. این یک واقعیت مهم روان شناختی است که هر پسر خوبی نمی تواند، برای هر دختر خوبی همسر مناسبی باشد .

دختر و پسری می توانند همسران مناسبی برای یکدیگر باشند که از بعضی جهات شخصیتی تا حد ممکن شبیه و از بعضی جهات تا حد ممکن نامشابه باشند . بررسی این همطرازی ها و ناهمطرازی ها پیش از عقد بسیار ضروری است و بی توجه ای به آنها ، احتمال طلاق را افزایش می دهد.

۳_ ویژگی های شخصیتی:
ایفای نقش زن و مرد ، نیازمند وجود ویژگی های شخصیتی مهمی مانند مسوولیت پذیری ، اعتماد به نفس و عزت نفس در دختر و پسر است که مقدمات این ویژگی ها باید پیش از ازدواج در دختر و پسر شکل گرفته باشد.

دختران و پسرانی که این ویژگی ها را به قدر کفایت ندارند ، قادر به ایفای موثر نقش همسری نیستند و چالش هایی را در زندگی مشترک ایجاد می کنند که ساختار و کارکرد خانواده را دچار اختلال می کند .

بررسی این سه متغیر مهم ، یعنی سلامت روانی ، تناسب و ویژگی های شخصیتی به داوطلبان ازدواج و خانواده آنها کمک می کند تا در خصوص تصمیم راهبردی ازدواج ، عقلانی تر عمل کنند و احتمال طلاق را کاهش و کیفیت زندگی خود را افزایش دهند.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران ، ایزدی
@Hastiyadgieandeh

هستی یادگیرنده

29 Aug, 18:58


دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به دکتر علی یار ارشدی »

« پیشنهادی برای فرآیند انتخاب همسر (۱) »

ازدواج یکی از تصمیم های سرنوشت ساز زندگی انسان است که درست یا غلط بودن آن تأثیرات گسترده و عمیقی برای انسان به همراه دارد . در دنیای گذشته ، زمانی که همسران متوجه اشتباه خود در ازدواج می شدند ، به دلایل مختلف کمتر به طلاق فکر می کردند ، اما در دنیای امروز دختران و پسران ، در این مواقع ، بیشتر از سایر گزینه ها ، به طلاق فکر می کنند . بنابراین شایسته است که آنها هنگام انتخاب همسر ، سنجیده تر عمل کنند.

نگارنده با توجه به سالها تجربه در این زمینه ، فرآیند زیر را به دختران و پسرانی که قصد ازدواج دارند ، پیشنهاد می دهد.

الف _ بررسی جنبه های عمومی:

برخلاف گذشته که داوطلبان ازدواج عمدتاً از طریق خانواده ها با یکدیگر آشنا می شدند ، در شرایط کنونی ، پسران و دختران به شکل های متعددی مانند محیط دانشگاه ، خیابان و فضای مجازی با یکدیگر آشنا و بعد از مدتی ، تعدادی از آنها تصمیم به ازدواج می گیرند.

دختران و پسران باید آگاهی داشته باشند که طولانی شدن رابطه در این مرحله ، نه تنها به آنها در انتخاب همسر کمک نخواهد کرد که ممکن است به دلیل پیش آگاهی آنها نسبت به یکدیگر ، روابط آنها را هم در دوران آشنایی و هم بعد از ازدواج با مشکلاتی روبرو سازد.

در این مرحله ، دختران و پسران تصور می کنند که اگر با یکدیگر به تئاتر و سینما بروند و در رستوران غذا بخورند و همراه سایر دوستان به مسافرت و کوه بروند ، نسبت به یکدیگر شناخت پیدا می کنند و بهتر می توانند نسبت به ازدواج با یکدیگر تصمیم گیری کنند. هرچند در این تجارب، شناخت و آگاهی هایی بدست می آید ، اما اولاً باید توجه داشت که این تجارب با مخاطراتی نیز همراه است که خصوصاً دختران را می تواند با آسیب مواجه کند و ثانیاً ، این شناخت ها را می توان با روش های کم هزینه تری بدست آورد .

بنابراین پیشنهاد می شود که اگر دو طرف واقعا قصد ازدواج دارند ، بهتر است که بعد از آشنایی ، خانواده های دو طرف در جریان قرار گرفته و جنبه های عمومی دختر و پسر توسط آنها و خانواده شان مورد بررسی قرار گیرد.

در این مرحله ، دختر و خانواده ی او باید ویژگی های عمومی پسر و پسر و خانواده اش باید ویژگی های عمومی دختر را مورد بررسی قرار دهند. منظور از ویژگی های عمومی ، اموری هستند که دارای دو خصوصیت هستند:

۱_ ذوقی و سلیقه ای هستند. یعنی ممکن است یک دختر و خانواده اش ویژگی ای را در پسری بپسندند و دختر دیگری آن را نپسندد. مانند درآمد ، زیبایی ، وضعیت اسکان بعد از ازدواج ، وضعیت سربازی ، نوع شغل ، مصرف یا عدم مصرف مشروبات الکلی و دخانیات و نظایر آن.

۲_ بررسی و شناخت آنها نیاز به تخصص ندارد و لزومی ندارد که دختر یا پسر برای بررسی آن به متخصص مراجعه کنند.

نسل جدید ، نسبت به دروغ ، حساسیت بیشتری نسبت به نسل قبل دارد و هرگاه بعد از ازدواج متوجه دروغ همسر ، نسبت به میزان درآمد ، محل سکونت ، روابط پیش از ازدواج ، نوع شغل و نظایر آن آگاهی پیدا می‌کند ، دچار مشکل می شود و بعضاً انگیزه برای قطع رابطه پیدا می کند. برای پیشگیری از این وضعیت بهتر است تا دختران و پسران ، مطلوب های خود را با تحقیق و بررسی‌های میدانی مورد بررسی قرار دهند.

چون متغیرهای مورد بررسی در این مرحله ، ذوقی و سلیقه ای هستند ، نمی توان برای تمام دختران و پسران مولفه های یکسانی را جهت بررسی تعیین کرد. بنابراین ، لازم است تا آنها با خودآگاهی و اجتناب از کمال گرایی، متغیر های مورد نظر خود را تعیین کنند و آنها را بصورت میدانی مورد واکاوی قرار دهند.

ادامه دارد.
موفق باشید.

دوستدار سعادت مردم ایران ، ایزدی
@Hastiyadgirandeh

هستی یادگیرنده

22 Aug, 16:31


دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به دختران و پسران ایران »

« سبک های ازدواج »

زندگی ،یعنی تصمیم گیری و ازدواج یکی از مهمترین تصمیماتی است که توسط یک شخص در زندگی انجام می شود . ازدواج ، همچون نقطه عطفی در زندگی یک شخص است که می‌تواند او را از یک وضعیت کاملآ مناسب ، به وضعیتی کاملاً نامناسب و یا بالعکس تغییر دهد .

متأسفانه این تصمیم مهم و تأثیرگذار در دوره های تاریخی مختلف ایران آنطور که شایسته و بایسته است انجام نشده و بیشتر هیجانی بوده است تا منطقی و عقلانی و نتیجه ی آن پایین بودن کیفیت زندگی و افزایش طلاق بوده است.

بالا بودن آمار طلاق در ایران به عوامل متعددی بر می گردد که یکی از آنها را باید در غلط بودن فرآیند انتخاب همسر جستجو کرد. با اصلاح سبک انتخاب همسر ، می توان از بسیاری از آسیب های روانی و اجتماعی پیشگیری کرد.

هرچند قراردادن انسانها در طبقه بندی ها ، کاری پرمخاطره و بحث برانگیز است ، اما در یک تقسیم بندی کلی، روش های انتخاب همسر در ایران را می توان به سه دوره تاریخی تقسیم بندی کرد که در هر سه دوره شاهد تصمیمات هیجانی ، غیر منطقی و ناکارآمد برای انتخاب همسر هستیم.

۱_ پیش از انقلاب:
در ازدواج های پیش از انقلاب معمولاً پسرها و خصوصاً دختران در انتخاب همسر چندان نقش نداشتند و این خانواده ها بودند که با توجه به ارزش ها و باورهای خود برای فرزندان شان تصمیم گیری می کردند.

با این حال ، به دلیل فرزند آوری سریع از یک طرف و ارزشمند بودن دوام خانواده و احترام به تصمیم والدین از سوی دیگر ، زندگی های مشترک هرچند از کیفیت بالایی برخوردار نبود ، اما همسران کمتر به طلاق فکر می کردند .

۲_ ازدواج های دهه شصت:
با وقوع انقلاب اسلامی بسیاری از جنبه های زندگی مردم و از جمله سبک ازدواج ها دچار تغییرات اساسی شد و بیشتر جنبه عقیدتی _ سیاسی پیدا کرد. ازدواج های این دوره عمدتاً تهی از عشق رمانتیک بود و سایز ریش مردان و میزان حجاب دختران ، جزو ملاک های مهم انتخاب همسر محسوب می شد.

ازدواج های این دوره را می توان « ازدواج های نیم ساعتی » نامید ؛ ازدواج هایی که پسران و دختران با نیم ساعت صحبت کردن با یکدیگر و با اتکاء به معیارهای عقیدتی _ سیاسی ، تصمیم به ازدواج می گرفتند.

در این دوره ، داوطلبان ازدواج به هنگام بررسی یکدیگر ، پرسش هایی مانند این که: نظر شما راجع به ولایت فقیه چیست ؟ کدامیک از کتابهای آقای مطهری را خوانده اید ؟ و نظایر آن می پرسیدند و بر اساس آن تصمیم به انتخاب همسر می کردند.

با این حال ، به دلیل رسوخ ارزش های پیش از انقلاب در خصوص دوام ازدواج و تأکید دین بر پیوندهای خانوادگی، این ازدواج ها هم ، علیرغم مشکلات خود ، از دوام بیشتری نسبت به ازدواج های دهه‌های بعدی برخوردار بود.

۳_ ازدواج دهه هفتاد تا کنون:
با پایان جنگ و افزایش نقش مدیا و شبکه های مجازی از یک طرف و ناکارآمد نظام سیاسی در حوزه مسأیل اقتصادی و فرهنگی از سوی دیگر ، سبک جدیدی از ازدواج در بین متولدین دهه‌های پنجاه و شصت آغاز شد که تا کنون نیز شاهد توسعه آن هستیم.

در این سبک ، دختران و پسران عمدتاً از طریق شبکه‌های مجازی و آشنایی در دانشگاه و خیابان و بدون اطلاع والدین اقدام به انتخاب همسر می کنند و بسیاری از اوقات پدران خانواده ، آخرین کسانی هستند که از این انتخاب آگاهی پیدا می کنند.

معایب هر سه سبک ، از مزایای آن به مراتب بیشتر است. اگر نتیجه دو سبک نخست ، پایین بودن کیفیت زندگی بود ، اما به دلایل گفته شده ، آمار طلاق چندان بالا نبود ، اما در سبک سوم ، آمار طلاق بسیار بالاست و خود این موضوع نشان می دهد که به احتمال زیاد ، ازدواج ها از کیفیت بالایی نیز برخوردار نیستند.

هرچند این کار نیازمند برنامه ریزی مراجع تصمیم ساز و تصمیم گیر در حوزه خانواده در ایران است ، اما امیدوارم دختران و پسران کشورم نیز برای افزایش کیفیت زندگی خود و کمک به افزایش طول عمر ازدواج ها ، از سبک های مناسب تری برای انتخاب همسر استفاده کنند.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران ، ایزدی
@Hastiyadgirandeh

هستی یادگیرنده

15 Aug, 01:59


دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به نوه ی عزیزم ایلای ، به مناسبت سالروز تولد »

« تربیت در مرحله پرستاری »

نوی من ، ایلای یک ساله شده و این بهانه ای شد تا برای همه مادران دارای فرزندان یک تا سه سال چند سطری را به امید مفید بودن ، قلمی کنم .

تربیت ، در مرتبه نخست باید ناظر بر نیازهای تربیت شونده طراحی و اجرا شود و نه نیازهای تربیت کننده . از سوی دیگر ، اولویت بندی نیاز انسانها در مراحل مختلف عمر متفاوت است و به همین دلیل ، تربیت در هر کدام از مراحل رشد انسان ، معنا و مفهوم خاصی پیدا می کند .

مهمترین نیاز کودک از تولد تا سه سالگی زنده ماندن است .در این دوره ی زمانی ، تأدیب و آموزش کودک نه ممکن است و نه مطلوب و تمام تلاش پدر و مادر باید بر پرستاری و کمک به زنده ماندن کودک متمرکز باشد. به همین دلیل هم ، این مرحله از تربیت را « مرحله پرستاری » نامیده اند .

پرستاری ، سنگ بنای تربیت است و در صورتی که کج گذاشته شود ، تا ثریا دیوار تربیت کج خواهد رفت. بخشی از آسیب های روانی که بزرگسالان از آن رنج می برند ، محصول اشتباهات والدین در مرحله پرستاری است .

بنابراین والدین و بخصوص مادران باید به اصول تربیت در مرحله ی پرستاری آگاهی کامل داشته باشند و با بکارگیری آنها ، ضمن کمک به بقای کودکان ، از بروز مشکلاتی مانند افسردگی و اضطراب در بزرگسالی آنها پیشگیری کنند.

توجه به سه نکته در این مرحله بسیار ضروری است :

۱_ سرعت عمل :
بقای کودکان در دوران پرستاری وابسته به تأمین سریع نیاز های آنهاست . کودکان ، همانند بزرگسالان به غذا ، آب ، دفع ، گرما ، سرما و بازی نیاز دارند ، با این تفاوت که برخلاف بزرگسالان توانایی تأمین این نیازهای را ندارند و لذا عدم تأمین آنها ، بقای کودکان را با خطر جدی روبرو می کند .

از میان نیازهای گفته شده ، پنج مورد نخست ، بصورت مستقیم به زنده ماندن کودک کمک می کند و مورد آخر ، یعنی بازی هم بر کیفیت بقای او تأثیر گذار است .

ضرورت این فوریت از آنجا ناشی می شود که کودک امکان درک علل و عوامل تأخیر در تامین نیازها را ندارد و در صورت تاخیر احساس کهتری و درماندگی می کند و این مسأله ، زمینه تولید استرس و اضطراب هایی می شود که نشانه های آن در بزرگسالی ظهور و بروز پیدا می کنند.

۲_ وحدت عمل :
در دنیای امروز بسیاری از مادران در خارج از منزل مشغول کار هستند و در نتیجه برای نگهداری فرزند خود از مربی مهد کودک ، پرستار و یا مادر بزرگ ها کمک می گیرند. عدم هماهنگی و وحدت رویه بین این مراقبان متفاوت ، در کودکان تولید استرس و اضطراب می کند.

تامین نیازهای کودک ، علاوه بر سرعت، به هماهنگی بین مراقبان هم نیاز دارد. کودکان قادر به درک تفاوت و تضاد بین روش های مادر با پرستار یا مادر بزرگ نیستند و درون ریزی این تضادها زمینه های مشکلات روانشناختی را در آنها فراهم می سازد.

۳_ اعتدال:
مادران و سایر مراقبان از کودک باید از افراط در پرستاری پرهیز کنند. آنها باید به خاطر داشته باشند که هدف نهایی تربیت ، پرورش انسان مستقل و با اعتماد به نفس است و لذا باید طی این سه سال ، همراه با افزایش دانایی و توانایی کودک ، آرام آرام نقش کودک را در تامین نیازهایش افزایش دهند و او را به فعالیت و کنش گری در تامین نیازها ترغیب و تشویق کنند. در غیر این صورت وابستگی و اتکای بیش از اندازه به دیگران در کودک تثبیت می شود و موجب کاهش اعتماد به نفس او را فراهم می آورد.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران ، ایزدی
@Hastiyadgirandeh

هستی یادگیرنده

08 Aug, 03:38


دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به روح مادر عزیزم »

« پیوند در برابر قرارداد (۲)»

در نگرش پیوندی به ازدواج بیشتر از رویکرد قراردادی ، انتظار یک رابطه طولانی و پایدار وجود دارد و به همین دلیل هم طول عمر ازدواج های گذشته بیشتر و تاب آوری همسران در برابر مشکلات و سختی های زندگی مشترک ، بیش از ازدواج های زمان حاضر به چشم می آمده است.

با رویکرد پیوندی ، طرفین ارتباط کمتر به فکر دریافت تضمین از یکدیگر بودند ، اما امروزه خصوصاً از سوی فردی که نسبت به اجرای قرارداد نگرانی بیشتری احساس می کند ، تلاش می شود تا با تضمین هایی مانند حق طلاق ، حق اشتغال ، حق سکونت و دریافت مهریه ، امکان خروج از قرارداد محفوظ نگه داشته شود.

ازدواج با رویکرد پیوندی ، با بار عاطفی و احساسی بیشتری نسبت به ازدواج های قراردادی همراه بوده و به همین دلیل هم طلاق در گذشته مشکلاتی همچون استرس ، خشم ، انزوا و افسردگی به همراه داشته است . در صورتی که امروزه گاهی اوقات شاهد برگزاری جشن و پایکوبی بعد از طلاق و فسخ قرارداد هستیم.

در گذشته ، همسران خیلی زود اقدام به فرزند آوری می کردند ، زیرا آن را برای پیوند بیشتر بین خودشان ضروری می دانستند ؛ اما امروزه همسران و خصوصاً بانوان تا اطمینان کامل از دوام رابطه انگیزه بالایی برای فرزندآوری از خود نشان نمی دهند.

در پایان ذکر این نکته ضروری است که قضاوت ارزشی در خصوص این دو نگرش به ازدواج و تقسیم آنها به خوب و بد ، نه تنها چاره ساز نیست که ما را در فهم مسأله دچار خطا خواهد کرد. باید توجه داشت که امکان بازگشت به گذشته و انتظار این که همسران جوان ، همانند والدین خود به ازدواج نگاه کنند ، وجود ندارد و در نتیجه توصیه و نصیحت در این زمینه بی فایده است. ازدواج های گذشته نیز مشکلات و چالش‌های خاص خود را داشته است که بیشتر نامحسوس و درونی بوده تا آشکار.

انسان جدید ، نیازمند تربیت جدید است. جوانان امروز برای ازدواج و سازگاری بهتر در خصوص زندگی متأهلی نیازمند به یادگیری سواد هایی هستند که این مهم وظیفه نهادهای فرهنگی و آموزشی کشور است ؛ وظیفه ای که نظام تربیت رسمی و غیر رسمی بسیار در باره اجرای آن کوتاهی کرده و در نتیجه خانواده های ایرانی را با انواع مشکلات روانی و اجتماعی روبرو ساخته است.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران ، ایزدی.
@Hastiyadgirandeh

هستی یادگیرنده

01 Aug, 03:52


دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به آقای رضا ترکاشوند بروجردی»

« پیوند در برابر قرارداد (۱) »

بحثی در تفاوت مفهوم ازدواج در گذشته و حال

معمولاً پدران و مادران متعلق به نسل‌های گذشته با مشاهده سبک زندگی و وضعیت ازدواج نسل جوان ، از آمار ازدواج و طلاق آنها گرفته تا طول عمر زندگی مشترک ، فرزند آوری و الگوی ارتباط بین همسران و مقایسه آن با سبک ازدواج و زندگی خودشان ، تعجب کرده و با سوالات متعددی های روبرو می شوند.

این تحول و دگرگونی در سبک ازدواج و زندگی جوانان، تحت تاثیر عوامل متعدد اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی و فردی قرار دارد که تغییر نگرش و رویکرد نسل جوان نسبت به مفهوم ازدواج یکی از آنهاست .

هر عصر و زمانه ای ، شخصیت خاص خود را می پرورد و شخصیت نو ، برداشت جدیدی از مفاهیم قدیمی پیدا خواهد کرد. تمام مفاهیم ، برای همیشه بار معنایی یکسانی ندارند . برای مثال در ایران قدیم اگر بانویی بدون روبنده و چادر در انظار عمومی ظاهر و با مردان نامحرم گپ و گفتگو می کرد ، نمونه ای از «بی عفتی » محسوب می شد ، اما در زمان حاضر، بسیاری از بانوان در محیط های شغلی و اجتماعی بدون روبنده و چادر با مردان گفتگو می کنند و جامعه نیز آنها را بی عفت ارزیابی نمی کند . به همین دلیل هم برای فهم هر مفهومی باید آن را در بستر تاریخی اش فهم کرد و در غیر این صورت دچار کج فهمی و سو برداشت خواهیم شد .

یکی از مفاهیمی که در عصر مدرن معنایی متفاوت از دنیای سنت به خود گرفته ، مفهوم ازدواج است . ازدواج در دنیای مدرن ، تمام بار معنایی که در گذشته داشته را با خود حمل نمی کند . در دنیای سنت ، دختر و پسر ازدواج را بعنوان پیوند و چسبندگی بین دو نفر و حتی دو قبیله یا فامیل تصور می کردند ، اما در دنیای مدرن ، آرام آرام ازدواج از این بار معنایی خود فاصله گرفته و دختران و پسران جوان بیشتر آن را بعنوان نوعی قرارداد بین دو فرد درک می کنند ؛ قراردادی مانند خرید ماشین یا منزل ، منتهی با ابعاد و پیچیدگی بیشتر . اما قرارداد در هر صورت قرارداد است و بار معنایی خاص خود را به همراه دارد.

از آنجا که نگرش‌ در انسان ، امکان ایجاد رفتار را در او افزایش می دهد ، تلقی ازدواج بعنوان یک پیوند و یا یک قرارداد ، آثار و تبعات احساسی ، هیجانی و رفتاری متفاوتی را با خود به همراه دارد . تفاوت هایی که در نسل گذشته و نسل جوان در زمینه های سبک ازدواج ، فرزند آوری ، میزان طلاق و ازدواج ، میانگین عمر زندگی متأهلی و همچنین تغییر در الگوی روابط بین همسران بعد از ازدواج و حتی بعد از طلاق مشاهده می شود را باید براساس همین تفاوت نگرش نسبت به مفهوم ازدواج در نسل قدیم و جدید فهم کرد.

در دوران جدید ، حتی ضرب المثل های مربوط به ازدواج مانند این که « با لباس سفید بری و با لباس سفید بیایی » و یا « مهریه را کی داده و کی گرفته » ، معنای خود را از دست داده است . زمانی که دو نفر با یکدیگر قرارداد می بندند ، در صورتی که به مشکل برخورد کنند ، ادامه دادن به رابطه را کاری غیر منطقی می دانند و لذا آن را پایان می دهند ؛ در صورتی که در نگرش پیوندی به ازدواج ، ادامه دادن به رابطه ، علیرغم مشکلات ، نوعی ارزش محسوب می شود. همچنین در نگرش قراردادی به ازدواج ، دریافت حقوق خود از طرف مقابل ، امری عقلانی و قانونی است و لذا در دوران جدید ، بیش از گذشته بانوان خواهان دریافت مهریه ی خود هستند.

در گذشته ، رابطه جنسی ، احترام به سنت ها و رعایت حقوق والدین اولویت های نخست ازدواج محسوب می شدند و توجه به سایر نیازهای فرد و نیز تیپ و ویژگی های شخصیتی همسران چندان مورد توجه قرار نداشت ، در صورتی که در رویکرد قراردادی به ازدواج ، اولویت نخست ، شخصیت ( به معنای روان شناختی کلمه و نه آنچه مورد نظر عموم مردم است) و همه آن چیزهایی است که به شخصیت مربوط می شود.
به همین دلیل هم در گذشته ، همسران به دلیل در نظر گرفتن حقوق دیگران ، در برابر مشکلات تاب آوری بالاتری نسبت به جوانان امروز نشان می دادند. اما نسل جوان ، در صورتی که احساس کند ، ادامه رابطه نیازهای او را تأمین نخواهد کرد ، اقدام به قطع آن خواهد کرد.
ادامه دارد.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران ، ایزدی
@Hastiyadgirandeh

هستی یادگیرنده

26 Jul, 13:24


دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به نوه عزیزم، امیر همایون »

« چرا بچه ها اینجوری شدند ؟ »

این سوالی است که برای بسیاری از پدران و مادران دارای فرزند کودک و نوجوان به هنگام مقایسه تفاوت های اساسی که بین گذشته خودشان با فرزندان مشاهده می کنند ، مطرح می‌شود . در حال حاضر شباهت بسیار کمی بین یک نوجوان پانزده ساله در ابعاد اجتماعی ، فکری ، هیجانی و رفتاری با پانزده سالگی پدر و مادرش وجود دارد و این موضوع باعث تعجب والدین و بروز مشکلاتی در خانواده شده است.

همواره در طول تاریخ ، شکاف بین نسلی وجود داشته ، اما بنظر می رسد که شکاف نسلی بین فرزندان و والدین در شرایط حاضر با هیچ دوره ای قابل مقایسه نباشد . به دلیل ویژگی های دنیای جدید مانند سرعت ، عمق و گستردگی تغییرات ، والدین و فرزندان آمادگی مقابله موثر در مواجهه با این تغییرات را ندارند و این خود تبعات منفی فراوانی برای خانواده ها به همراه داشته است .

با این حال ، شناخت فرآیندی که طی آن ، ویژگی های دنیای مدرن تغییراتی در نگرش و افکار نسل جدید ایجاد کرده ، بسیار ضروری است. از دیدگاه روان شناسی ، رفتار انسانها ریشه در شخصیت آنها دارد . بعبارت دیگر ، هر انسانی بر اساس شخصیت خود رفتار می کند و شخصیت ، برآیند تعامل سه عامل است که عبارتند از : وراثت ، خود و محیط.

بنابراین ، محیط که از دوران جنینی آغاز می شود و بعد از تولد شامل همه تجاربی می شود که انسانها در خانواده ، مدرسه، دانشگاه ، محل کار و جامعه تجربه می کنند ، یکی از عناصر مهم تشکیل دهنده شخصیت آنها است. هر دوره و زمانه ای ، انسان خاص خود را می سازد . ویژگی های اساسی دوران گذشته ، شباهت بسیار کمی با مختصات دوران تکنولوژی و دیجیتال دارد و طبیعی است که شخصیت و رفتار شکل گرفته در دنیای سنت با شخصیت برآمده از فضای تکنولوژی و دیجیتال تفاوت های اساسی با یکدیگر داشته باشند.

دوران گذشته با ویژگی هایی همچون سادگی، سکون نسبی ، محدودیت تجارب و مشاهدات ، تغییرات و تحولات محدود ، امکان انتخاب محدود و مرجعیت بزرگسالان ، شخصیت هایی اطاعت پذیر ، ساده ، قانع و تک مهارتی را در دل خود پرورش می داده است . اما دنیا دیجیتال و تکنولوژی با خصوصیاتی همچون سرعت ، تحولات گسترده ، روابط مجازی ، مرجعیت علمی و افزایش حق انتخاب ، شخصیت خاص خود را پرورانده است.

نکته قابل توجه آن است که هنگام مقایسه این دو نوع شخصیت نمی توان ارزش داوری کرد و آنها را به خوب و بد تقسیم کرد. هر کدام از آنها محدودیت ها و امتیازات خود را دارند. مسأله ، خوب و بد نیست ، بلکه مهم توجه به دو نکته است : یکی روش سازگاری مناسب و کمتر آسیب زای نسل جدید با تحولات دنیای مدرن و دوم ایجاد ارتباط موثر بین نسل گذشته و جدید که تحقق هر دوی این موارد نیازمند مجهز شدن والدین و فرزندان به دانش ، بینش و مهارت های جدید است.

ایجاد و تقویت چنین سوادی در دنیای جدید مهمترین وظیفه نهاد های پرورشی است که متأسفانه در ایران اقدام موثری از جانب آنها مشاهده نمی شود و تبعات آن را خانواده ایرانی به شکل طلاق ، افزایش رفتار های پر خطر ، افسردگی ، اعتیاد ، تعارضات خانوادگی و نافرمانی فرزندان و روابط نامناسب بین آنها با والدین تجربه می کنند.

برخلاف تصور حاکمیت در ایران ، پیشگیری از این آسیب‌ها ، با فیلترینگ و سایر محدودیت ها ممکن نیست ؛ بلکه چاره ی کار مجهز کردن نسل جوان و والدین در ایران به آگاهی هایی است که به افزایش قدرت سازگاری آنها در شرایط جدید کمک کند. یکی از مهمترین اهداف نظام پرورشی در هر کشوری ، آماده کردن افراد برای سازگاری با محیطی است که در حال زیستن در آن هستند. موضوعی که متاسفانه نظام تربیتی در ایران چندان به آن توجه ندارد .

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران ، ایزدی
@Hastiyadgirandeh

هستی یادگیرنده

18 Jul, 03:30


دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به روح خانم دکتر مریم میرزاخانی»

«خودکشی دانشجویان پزشکی و مسأله تربیت»

در چند سال گذشته ، اخبار مربوط به خودکشی دانشجویان تخصص پزشکی موجب تألم و نگرانی مردم و خصوصاً خانواده هایی که فرزندان آنها در حال تحصیل در رشته پزشکی هستند ، شده است. اصولاً پدیده های روانی و اجتماعی ، از جمله خودکشی دانشجویان دارای علل و دلایل متعددی هستند که برای تبیین و مدیریت آن ، نمی توان آنها را به یک عامل فروکاست و سایر عوامل را نادیده گرفت.

بطور کلی خودکشی دانشجویان پزشکی را به دو دسته عوامل مشهود و نامشهود می توان تقسیم بندی کرد . مردم و حتی تعدادی از اهل قلم برای تبیین این مسأله بیشتر به عوامل مشهود مانند ناامیدی ، سخت گیری بیش از اندازه نسبت به این دانشجویان در بیمارستان ، روابط نامناسب اساتید با دانشجویان ، دوری از خانواده ، و عدم تناسب بین تعداد دانشجویان با وظایف محوله به آنها تاکید دارند .

در کنار این عوامل مهم ، بنظر می رسد عوامل نا مشهودی که مربوط به گذشته است اما تأثیر آن در زمان حال نمود پیدا کرده نیز موثرند . توجه به این عوامل ، خصوصاً توسط برنامه ریزان امر تربیت در کشور و پدران و مادرانی که علاقمند به تحصیل فرزندان شان در رشته پزشکی هستند ، لازم و ضروری است . یکی از این عوامل را باید در اهداف و روش های تربیت خانوادگی و مدرسه ای بچه های باهوش در ایران جستجو کرد.

فرآیند تربیت باید موجبات توسعه شخصیت متربی را فراهم کند و با رشد همه جانبه ی او ، شخص را آماده کند تا با چالش ها و مسائل زندگی بصورت موثری مقابله کند . زندگی آدمی ، سراسر مسأله و چالش است و قرار است تا در فرآیند تربیت ، شخص آمادگی های شناختی ، هیجانی و رفتاری لازم جهت دست و پنجه نرم کردن با آنها را بیاموزد .

متأسفانه ، خانواده های ایرانی به محض مطلع شدن از هوش بالای فرزندان خود ، بیشترین تلاش خود را صرف توسعه شناختی آنها می کنند و با انتخاب بهترین مدارس و مجرب ترین دبیران ، تمام تلاش خود را صرف ورود آنها به بهترین دانشگاههای کشور و تحصیل در یکی از رشته های ممتاز دانشگاه ، خصوصاً پزشکی می کنند و طوری رفتار می کنند که گویی پاداش هوش بالای فرزندان آنها ، تنها و تنها تحصیل در رشته ای مهم در دانشگاه است.

متاسفانه مدارس به اصطلاح غیر انتفاعی و تیز هوشان کشور هم که با گرفتن شهریه های بسیار زیاد ، این دانش آموزان را پذیرش می کنند ، به دلیل فقر سواد تربیتی ، همان مسیر غلط والدین را ادامه می دهند و این آغاز راهی است که ممکن است در دانشگاه به خودکشی دانشجویان پایان یابد.

دانشجویان تخصص پزشکی ، اصولاً از توانایی شناختی بالایی برخوردارند و در نتیجه نمی توان علت خودکشی آنها را به نقص شناختی و عقلانی آنها نسبت داد . بنابراین علت را باید در نقص هیجانی و ضعف آنها در مهارت های زندگی جستجو کرد ؛ یعنی دقیقاً در مواردی که خانواده ، مدرسه و دانشگاه در توسعه آنها در کوتاهی کرده اند .

انسان ، فقط دارای بعد شناختی نیست که والدین و مدارس با پمپاژ مداوم معلومات تلاش بر توسعه آن دارند. بنا به نظر سازمان جهانی بهداشت ، انسان موجودی زیستی ، روانی ، اجتماعی و معنوی است که اگر در فرآیند تربیت ، رشد و توسعه همه این ابعاد مورد توجه قرار نگیرد ، فرد ممکن است تحصیلات عالیه در بهترین دانشگاهها و رشته ها را تجربه کند ، اما امکان مقابله فعال و موثر با چالش‌های زندگی را نخواهد داشت و ممکن است که با اقدام به خودکشی ، تمام زحمات چندین ساله خود ، والدین و مدارس را در چند لحظه نابود کند.

تربیت باید کمک کند تا انسان با توسعه همه جانبه شخصیت خود و لذت بردن از زمان حال ، زندگی را به تمامی تجربه کند ، نه آنکه تمام نیروهای خود را بکار گیرد تا وارد دانشگاه شود .
کودکی و نوجوانی را به تمامی تجربه نکردن در کنار رشد تک بعدی شخصیت و نیز فقر مهارت های زندگی و سرانجام سیاست ها و روش های غلط در نظام آموزش پزشکی کشور ، زمینه های خودکشی این دسته از افراد ممتاز کشور را فراهم می آورد.

متاسفانه مسوولین آموزش پزشکی کشور که گوش شنوا ندارند ، اما نگارنده امیدوارم است که خانواده های دارای فرزندان باهوش با افزایش دانش تربیتی خود از تکرار چنین حادثه ی دلخراشی در آینده پیشگیری کنند.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران ، ایزدی
@Hastiyadgirandeh

هستی یادگیرنده

15 Jul, 02:46


دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به روح پدرم که عمری برای حسین علیه السلام عاشقانه خواند »

« حسین علیه السلام ، شهید زبان »
تحلیلی روان شناختی از افراد کف میدان کربلا

یکی از رخدادهای تاریخی که بدلیل دراماتیک ، تراژیک و چند وجهی بودن و نیز پیچیدگی می توان آن را از منظرگاه های متفاوتی مورد بررسی قرار داد ، حادثه کربلا خصوصاً شیوه کشتن حسین علیه السلام است .

هم برای متدینان متفکر و هم برای کسانی که چندان دل در گرو دین ندارند ، اما علاقمند به مطالعه پدیده های اجتماعی هستند این پرسش مطرح است که چگونه ممکن است تعدادی از متدینان یک دین ، نسبت به فردی از نزدیکان پیامبر خود دست به چنین جنایتی بزنند ؟

عالمان دینی با توسل به مفاهیمی همچون دنیا طلبی ، هوی و هوس و جهالت و جامعه شناسان نیز با اتکاء به اصطلاحاتی چون ساختار ، روابط قدرت و فرهنگ به تحلیل این رخداد پرداخته اند ، اما تحلیل های روان شناختی در باره این رویداد کمتر صورت گرفته است . در حالی که از دیدگاههای مختلف روان شناسی ، بخصوص روان شناسی شخصیت و روان شناسی اجتماعی می توان به تحلیل این رویداد پرداخت .

این نوشته قصد دارد تا با کمک روان شناسی پدیدارشناسی تحلیلی تئوریک در باره بخشی از این رخداد ارائه دهد . از دیدگاه روان شناسان پدیدارشناس رفتار انسانها توسط یک متغیر درونی به نام «ذهن» راهبری می شود. یعنی این ذهن انسان است که رفتارهای او را می سازد . ذهنیت انسان نسبت به محصولات ، پدیده ها ، اشخاص و قومیت ها ، رفتار او را نسبت به آنها تعیین می کند . اگر ما نسبت به شخصی ذهنیت مثبت داشته باشیم ، به او گرایش و اگر ذهنیت منفی داشته باشیم ، از او تنفر پیدا می کنیم .

بر این اساس افرادی که در کف میدان کربلا عمل می کردند ، کسانی بودند که نسبت به امام حسین ذهنیت بسیار منفی ای داشتند و به همین دلیل هم ایشان را به بدترین شکل ممکن کشته و خانواده اش را اسیر کردند. حال پرسش مهم این است که چگونه و با چه سازوکاری این افراد نسبت به ایشان ذهنیت منفی پیدا کرده بودند ؟

یک نظر این است که زمانی که ما شخصی را تجربه می کنیم نسبت به آن ذهنیت مثبت یا منفی پیدا می کنیم. اما در خصوص حادثه کربلا این سازوکار جوابگو نیست ، زیرا بسیاری از مجریان ( نه طراحان) شناخت و تجربه ای نسبت به امام حسین نداشتند و حتی ایشان را نمی شناختند . بنابراین باید پاسخ را در سازوکاری دیگری جستجو کرد . روان شناسان پدیدار شناس آن عامل را زبان می دانند . بنابراین ، بحث را به این صورت می توان خلاصه کرد: زبان ⬅️ ذهن ⬅️ رفتار

دستگاه ذهنی انسان بشدت تحت تاثیر سخن و کلمه که از کارکردهای زبان است قرار دارد . چه زبان خودمان ( تلقینی) و چه زبان دیگران (القایی) تأثیر بسیاری زیادی بر دستگاه ذهنی انسان دارد. اگر پیامی مانند این که «حسین از دین خارج شده» بصورت پر تکرار به ذهن انسانهایی ارسال شود ، دستگاه ذهنی آنها ، این پیام را باور می کند و در نتیجه آماده می‌شوند تا برای تقرب به درگاه الهی و کسب ثواب ، حادثه ای مانند روز عاشورا را بیافریند و دچار عذاب وجدان هم نشوند .

امروزه نیز همچنان نظام های سیاسی به منظور جهت دهی به اذهان عمومی و ایجاد رفتارهای خاص سیاسی در مردم از زبان تبلیغات بهره می برند. از کربلا باید آموخت که باید مراقب پیام هایی که بخصوص از مراجع قدرت دریافت می کنیم ، باشیم . ممکن است آنها در حال ذهن سازی و شکل دهی رفتار در ما هستند و نه بیان واقعیت.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران ، ایزدی
@Hastiyadgirandeh

هستی یادگیرنده

11 Jul, 04:40


دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به دکتر محسن برهانی »

« پیروزی انسان بر ساختار »

تحلیلی روان شناختی بر انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم

در طول تاریخ بین جامعه شناسان و روان شناسان در خصوص میزان تأثیر پذیری انسان از شرایط محیطی اختلاف نظر وجود داشته است. گروهی از جامعه شناسان ، انسان و پدیده‌های روانی و اجتماعی را « امری اجتماعی » می دانند و انسان و کنش های او را زائیده شرایط اجتماعی و ساختارهای حاکم بر شرایط زیست او ارزیابی می کنند.

در مقابل ، روان شناسان اجتماعی ، ضمن تأکید بر نقش ساختارها ، فرهنگ و شرایط زیست اجتماعی انسانها ، اما آنها را در برابر این متغیرها ، خنثی و منفعل نمی دانند و بر این باورند که انسانها ضمن تعامل با متغیرهای اجتماعی و تأثیر پذیری از شرایط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه ، اما انسانها با آنها مقابله فعال دارند و گاهی قدرت اراده انسانها چنان بر قدرت ساختار ، رسانه و فرهنگ غلبه و چیره می شود که هر بیننده‌ای را مجبور به تأیید قدرت اراده ی انسان می کند.

یکی از نمونه‌های پیروزی و غلبه اراده ی انسان بر تلاش های ساختاری و برنامه ریزی شده در انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری به نمایش گذاشته شد. پیش از برگزاری انتخابات ، بر همه مردم ایران مشخص بود که تقریباً تمام نیروها و جریانات تأثیر گذار سیاسی کشور که عمده ی ساختار ، تشکیلات ، قدرت ، رسانه و منابع مالی را در کنترل خود دارند در تلاش هستند تا با کمک این ابزار و امکانات مالی و رسانه ای، جو و فضایی را ایجاد کنند تا با ایجاد یک همنوایی مصنوعی و برنامه ریزی شده به مردم القا کنند که هم در انتخابات شرکت کنند و هم به شخص خاصی رأی دهند.

اما میزان مشارکت مردم و نیز نتیجه انتخابات نشان داد که مردم ، طراحان و برنامه ریزان را در دستیابی به هر دو هدف ناکام گذاشتند و پیروز نهایی خواست ، آزادی و قدرت اراده مردم بود. این مردم و قدرت اراده آنها بود که تصمیم گرفتند در هر کدام از مراحل انتخابات ، به چه میزان شرکت کنند و در پایان چه شخصی را روانه پاستور کنند.

عدم مشارکت بیش از شصت درصد مردم در مرحله نخست انتخابات و بیش از پنجاه درصد از واجدین شرایط رأی دادن در مرحله دوم و نیز انتخاب شخصی که به هیچ وجه صاحبان رسانه و منابع مالی تمایلی به انتخاب او نداشتند ، نشان می دهد که انسان محصول شرایط زیست خود نیست و گاهی اراده انسان به این تعلق می‌گیرد که دقیقاً بر خلاف مسیر آب شنا کند و قدرت اراده و حق انتخاب خود را به رخ طراحان و معماران اجتماعی بکشد.

برخلاف تصور بسیاری ، اصولاً انسان قابل ساخته شدن نیست ؛ انسان خودش ، خودش را می سازد ، هرچند در این خود سازی از فرهنگ ، ساختار و شرایط زیست خود بهره می‌برد.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران ، ایزدی
@Hastiyadgirandeh

هستی یادگیرنده

04 Jul, 17:34


دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به روح خواهر عزیزم ، عاطفه »

« سیاست و سلامت روانی »

انسان موجودی است که در جامعه به دنیا می آید ، در جامعه زندگی می کند و در جامعه می میرد و لذا مطالعه حالات مثبت و منفی انسان بدون توجه به شرایطی که انسان در آن زندگی می کند ،تصویر کاملی از او به ما نمی دهد.

بر اساس رویکرد روان شناسی اجتماعی ، رفتار انسان برآیند تعامل او با محیط است و برای شناخت و تغییر حالاتی مانند شادی ، عشق ، نفرت ، اضطراب ، افسردگی و نظایر آن ، نیازمند به آگاهی نسبت به تعامل انسان با محیط پیرامونش هستیم.

بر این اساس نظام های مختلف سیاسی که اهداف متفاوتی را در حوزه، اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی پیگیری می کنند ، تجارب زیسته متفاوتی را برای مردم خود فراهم می سازند. بی جهت نیست که مردم کشورهای مختلف از میزان متفاوت شادی ، افسردگی ، استرس ، طلاق ، اعتیاد و اضطراب متفاوتی برخوردار هستند.

یکی از مهمترین عوامل تاثیرگذار بر حالات روانی مردم یک کشور ، نظام سیاسی حاکم بر آنها و سیاست هایی است که آن نظام پیگیری می کند. نظام های اقتدارگرا ، شخصیت مطلوب جامعه خود را می سازند و نظام های دموکراتیک نیز انسان مطلوب خود را تربیت می کنند.

بین تأمین نیازهای انسانها با سلامت زیستی ، روانی ، اجتماعی و معنوی آنها رابطه وجود دارد. در هر جامعه ای که نیازهای مردم به میزان کمتری تأمین می شود ، فراوانی مشکلات و اختلالات روانی و اجتماعی و حتی بیماری های جسمانی در آن کشورها بیشتر است.

تامین نیازهای اساسی انسانها ، نیازمند توسعه عدالت در عرصه سیاسی و اقتصادی در جامعه است. حکومت هایی که سیاست هایی را پیگیری می کنند که نتیجه آنها موجب ایجاد و گسترش فقر ، ظلم ، تبعیض و بی عدالتی در جامعه می‌شود ، مردم در تامین نیازهای خود با چالش‌های جدی روبرو خواهند شد و در نتیجه اضطراب ، افسردگی ، پرخاشگری ، اعتیاد و استرس در آن کشورها گسترش می یابد.

در میان تمام نیازهای انسان ، عدالت و آزادی از جایگاه ممتازی برخوردار است و بر تمام نیازهای او احاطه دارند. بعبارت دیگر ، تامین نیازهای انسانها در مرتبه نخست نیازمند وجود عدالت و آزادی در جامعه است و برخی از نظام سیاسی با محدود کردن آزادی مردم و گسترش تبعیض و فقر در کشور ، موانع جدی بر سر راه تامین نیازهای مردم خود فراهم می کنند و در نتیجه آسیب های روانی و اجتماعی در آن جوامع افزایش می یابد.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران ، ایزدی
@Hastiyadgirandeh

هستی یادگیرنده

27 Jun, 07:01


دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به دکتر احمد درستی »

« سبک های بازی زندگی (۵)»

بدنبال نوشته های هفته های گذشته در خصوص سبک های بازی زندگی ، تعدادی از خوانندگان محترم ، سوالاتی را مطرح کردند که به احترام آنها ، نوشته این هفته به پاسخ آنها اختصاص داده شده است.

۱_ آیا همسران همیشه از یک سبک استفاده می کنند ؟
پاسخ به این پرسش ، منفی است. هیچ دو همسری نیستند که در تمام مراحل زندگی خود از یک سبک مشخص استفاده کنند. بسیاری از همسران در ابتدای آشنایی و تشکیل خانواده ، از بازی بدهکار _ بدهکار استفاده می کنند و به مرور به سمت سبک طلب کار _ بدهکار و یا طلب کار _ طلب کار میل می کنند.

حتی در موقعیت های مختلف ممکن است که همسران از سبک های مختلف بهره ببرند. برای مثال ، ممکن است که خانم و آقایی در مسأیل مالی از سبک طلب کار _ بدهکار استفاده کنند و همین دو ، در موقعیت دیگری سبک بدهکار _ بدهکار را بکار بگیرند. علاوه بر موقعیت، حالات روان شناختی همسران نیز در بکارگیری سبک ها تاثیر گذار است. اصولاً زمانی که بین همسران روابط احساسی و عاطفی خوبی برقرار است، آنها از سبک بدهکار _ بدهکار استفاده می کنند و همین دو نفر در کشاکش زندگی و در زمان خشم و پرخاشگری، سبک طلب کار _ طلب کار را انتخاب کنند.

انسانها ، موجودات هوشمندی هستند و همین امر مانع می شود که آنها در تمام موقعیت ها و یا حالات روان شناختی خود تنها از یک سبک زندگی استفاده کنند . با این حال باید توجه داشت که هر چند همسران در فرآیند زندگی از سبک های مختلفی استفاده می کنند ، اما اصولاً در روابط بین آنها، یکی از این سبک ها غلبه دارد و بیشتر بکار گرفته می شود و به هر میزان که همسران از یکی از این سبک ها بیشتر استفاده می کنند ، به همان میزان هم از آثار و تبعات مثبت و منفی آن بهره مند خواهند شد.

۲_ آیا تغییر سبک بازی ممکن است ؛ اگر آری، چگونه ؟

پاسخ کلی به این پرسش مثبت است. سبک های بازی زندگی ، ذاتی همسران نیست که قابل تغییر نباشند. همسران ، این سبک ها را از طریق تقلید از الگوها ، مشاهده ، بینش شخصی و نیز تقویت یاد می گیرند و هر رفتاری که انسان یاد می گیرد ، امکان یادگیری زدایی و تغییر آن وجود دارد. هرچند که هر چه از عمر زندگی مشترک همسران می گذرد ، این یادگیری زدایی سخت تر و پر هزینه تر خواهد شد ؛ زیرا عادات همسران به یک سبک ، مانع جدی برای یادگیری سبک های جدید خواهد شد.

تغییر سبک ها هم طی فرآیندی انجام می شود که خلاصه ی مراحل آن بشرح زیر است:
۱_ آگاهی پیدا کردن نسبت به سبکی که فرد در حال استفاده از آن است و آثار منفی آن.
۲_ اراده برای تغییر سبک.
۳_ آموزش سبک جدید.
۴_ تمرین ، تمرین و تمرین.
۵_ مقابله موثر با موانع جایگزینی سبک جدید به جای سبک قدیمی.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران ، ایزدی.
@Hastiyadgirandeh

هستی یادگیرنده

20 Jun, 04:54


دوستان همراه ، سلام

« پیشکش به روح پدر و مادر عزیزم »

« سبک های بازی زندگی (۴)»

پ_ بدهکار _ بدهکار

یکی دیگر از سبک های بازی زندگی آن است که هر دو سر ارتباط خود را بدهکار و وامدار طرف مقابل می دانند. در این سبک ، همسران ضمن احترام به شخصیت و نیازهای خود ، تلاش زیادی نیز برای تأمین نیازهای طرف دیگر رابطه از خود نشان می دهند.

خود را وامدار و بدهکار همسر دانستن ، گاهی اوقات ریشه در ضعف و ناتوانی دارد و بیشتر در سبک بازی طلب کار _ بدهکار از سوی فرد بدهکار مشاهده می شود. اما در سبک بدهکار _ بدهکار ، اولاً وامدار دانستن دو جانبه است و در رفتار هر دو سر رابطه دیده می شود و ثانیاً این سبک انتخاب آنهاست و آن را از سر قدرت و آگاهی انتخاب کرده اند و ریشه در بلوغ شخصیتی همسران دارد.

برخلاف دو سبک پیش گفته شده ، این سبک نیازمند سطح بالایی از خود آگاهی و دیگر آگاهی است و تنها از عهده همسرانی ساخته است که از سطح بالایی از سلامت روانی و اجتماعی برخوردارند. این سبک از زندگی ، از یک سو نیازمند انتخاب صحیح همسر است و از سوی دیگر ، نیازمند آن است که همسران به مهارت های زندگی مجهز باشند و در کشاکش زندگی ، برای حل مسائل از آنها استفاده کنند.

نکته مهم دیگری که به انتخاب این سبک کمک می کند آن است که چنین همسرانی از سطح بالایی از « خودگرایی » برخوردارند. یعنی آنها به خویشتن آگاهی بالایی دارند و بر اساس نیازهای واقعی خود ، در زندگی تصمیم می گیرند. آنها نیک می دانند که در درون از طلب کاری ، بی توجهی ، نادیده گرفته شدن و بی احترامی بیزارند و بر اساس این خودآگاهی نتیجه می گیرند که همسران شان نیز همچون خود آنها بعنوان یک موجود روان شناختی از طلب کاری دل خوش نیستند.

این خودآگاهی و بدنبال آن خودگرایی مهمترین عوامل کمک کننده به همسران در انتخاب سبک زندگی بدهکار _ بدهکار است.

همچنان که سایر سبک ها ، آثار و تبعاتی برای همسران به همراه دارد ، این سبک از بازی زندگی نیز دارای نتایجی برای آنهاست. توان مدیریت تعارضات خانوادگی ، بالا بودن شور و شوق زندگی ، تلاش برای حفظ و گسترش روابط ، گذشت نسبت به خطاهای طرف مقابل و پذیرش اشتباهات نمونه هایی از این آثار است. همین آثاری خوشایند است که انگیزه همسران را برای حفظ و گسترش این سبک افزایش می دهد.

موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران ، ایزدی.
@Hastiyadgirandeh

1,244

subscribers

1

photos

1

videos