«به مناسبت سالگرد وفات، پیشکش به روح علامه طباطبایی»
« روان شناسی و تفسیر دین (۴)»
خلاصه نوشته های پیشین: انسانها در مواجهه با تجارب حسی خود، منفعل نیستند بلکه آنها با یک عقبه ی شخصیتی با تجارب و متون مواجه می شوند و در این تعامل، شخصیت انسان سه کارکرد از خود نشان می دهد: ۱ـ گزینش. ۲ـ تفسیر.
۳ـ سازماندهی و اولویت بندی:
یکی دیگر از دلایلی که دو عالم دینی در برابر متون دینی پاسخ های مختلف می دهند و دین را به دو صورت کاملاً متفاوت و حتی متضاد معرفی می کنند این است که انسانها، علاوه بر گزینش و تفسیر تجارب، اجزا و عناصر تجارب را بر اساس سنخ شخصیتی، نوع تربیت، نیازها، باورها، ارزشها، عواطف و احساسات خود از مهمترین تا کم اهمیت ترین یا از ضروری ترین تا کمتر ضروری، رتبه بندی می کنند. بر همین اساس، در انسان های متفاوت، نظام های رتبهبندی متفاوت شکل میگیرد و در نتیجه واکنش آنها به تجارب مشترک، متفاوت و متضاد خواهد شد.
بعنوان مثال، سه برادر را در نظر بگیرید که به یک مهمانی عروسی دعوت می شوند. در این مراسم اجزای های مختلف مانند زمان، مکان، پذیرایی، کیفیت و کمیت شام، تالار، شاباش، رقص و موسیقی، دیدار اقوام و نظایر آن برای هر سه مشترک است. اما در پایان مراسم، پاسخ آنها در خصوص کیفیت مراسم ممکن است متضاد باشد. پاسخ هایی مانند عالی بود؛ هی بدک نبود؛ افتضاح بود.
علیرغم تجارب مشترک، یکی از علت های این پاسخ های متناقض این است که رتبهبندی و اولویت بندی این سه نفر از عناصر مختلف مراسم عروسی یکسان نیست. برای یک نفر، شام، برای نفر دوم ملاقات دوستان و برای نفر سوم موسیقی و رقص اولویت های نخست هستند و این اولویت بندی ها، پاسخ آنها را تحت تاثیر قرار می دهد.
این تنوع عناصر و مولفه ها محدود به تجربه عروسی نیست، بلکه تمام تجارب و از جمله تجارب دینی نیز از این تنوع اجزا برخوردارند و اولویت بندی دینداران در مواجه با آنها نیز یکسان نیست. تجارب دینی و عالمان دینی از این قاعده مستثنی نیستند. دین، یک کلیت است که از عناصری مانند صلح، جهاد، دنیا، آخرت، شهادت، ضرورت حفظ جان، قصاص، گذشت، ایمان، حجاب، مهربانی، روابط زناشویی، اخلاق و مدارا و بطور کلی احکام، اعتقادات و اخلاق تشکیل شده است. اینها، کلیت دین را تشکیل می دهند، اما مومنان و عالمان دینی بعنوان یک واحد روان شناختی در مواجه با آنها، بصورت نیمه هشیار از عناصر و اجزای دین، اولویت بندی های متفاوتی دارند و تقدم و تأخر آنها نزد همه دینداران یکسان نیست.
ممکن است یک عالم دینی در سطح هوشیار و به هنگام سخنرانی چنین اظهار کند که همه ی اجزای مهم اند و باید مورد توجه قرار گیرند اما در سطح ناهوشیار و نیمه هشیار اتفاق دیگری رخ می دهد. به همین دلیل هم شخصی مانند علامه طباطبایی عمر خود را صرف مطالعه و تفسیر قرآن، عالم دیگری صرف فقه، نفر سوم عرفان و اخلاق و دیگری در تاریخ اسلام صرف می کند.
باید بین حقیقت دین با نظر عالمان در باره دین تمیز قائل شد. یکی دانستن این دو از نظر تئوریک قابل دفاع نیست؛ مگر آن که بتوانیم ثابت کنیم که عالمان دینی افرادی استثنایی اند و از ساختار روانی ویژه ای برخوردارند و یا به واسطه مطالعه دین، استثنایی شده اند.
اثبات این ادعا مستلزم آن است که تحقیقات تجربی صحت آن را تایید کند و نشان دهد که عالمان دینی در مواجه با متون دینی از امکان گزینش گری، تفسیر و سازمان دهی برخوردار نیستند و دقیقاً همان چیزی را درک می کنند که منظور خداوند است. علاوه بر این براساس یافتههای روان شناسی، تمام انسانها از ضمیر نیمه هشیار و ناهشیار برخوردارند و نظرات آنها تحت تأثیر این ضمایر نیز قرار دارد. بنابراین نمیتوان پذیرفت که طلبههای علوم دینی تماماً در حوزه هشیار عمل می کنند و از تاثیرات نیمه هشیار و ناهشیار خود مصون هستند.
از نظر عملی نیز یکی دانستن نظرات عالمان دینی با دین با چالش و سوالات جدی همراه است و با مشاهدات مردم همخوانی ندارد. مردم بوضوح شاهد اختلاف و تناقض گویی عالمان در حوزه مسأیل دینی هستند. این که یک آخوند، موسیقی و آلات آن را حرام و روحانی دیگری با ساز ویلون آواز می خواند را فقط از طریق تفاوت در گزینش گری، تفسیر و اولویت بندی شخصیت آنها می توان فهم کرد.
این که تکلیف مخاطبان با این تفاوت ها و تضاد ها چیست، پرسش مهمی است که انشاالله در نوشته هفته آینده به آن پرداخته خواهد شد.
موفق باشید.
دوستدار سعادت مردم ایران، ایزدی
@Hastiyadgirandeh