حسن اربابی @hassan_arbab Channel on Telegram

حسن اربابی

@hassan_arbab


حسن اربابی (Persian)

با کانال تلگرام حسن اربابی آخرین اخبار و تحلیل‌های فوتبالی را بصورت کاملاً حرفه‌ای دنبال کنید. این کانال توسط افرادی با تجربه و اطلاعات فنی عالی در حوزه فوتبال اداره می‌شود. حسن اربابی، یکی از بهترین منابع جهت آشنایی با جزئیات بازی‌های فوتبال، اخبار باشگاه‌ها و تیم‌های محبوب و تحلیل‌های تازه و برتر است. اگر علاقه‌مند به دنبال کردن ورزش ملت عزیزمان هستید، حتماً به کانال حسن اربابی بپیوندید. این کانال جای مناسبی برای کسانی است که می‌خواهند به‌روز ماند و نظرات حرفه‌ای را در مورد فوتبال بدانند.

حسن اربابی

09 Jan, 21:03


موسیقی، حالات وجد ، اساطیر،
چهره های شکسته از زمان ، بعضی از
شفق ها و بعضی از جاها ، می خواهند
چیزی به ما بگویند یا چیزی به ما
گفته اند ، که هرگز نمی بایست آن را
فراموش کرده باشیم  ، یا
در شرف آنند که چیزی به ما بگویند.
این حالت قریب الوقوع ِکشفی
که هنوز رخ نخواهد نمود شاید
همان رمز زیبایی و هنر باشد .

#خورخه_لویس_بورخس
هزار توهای‌ بورخس
ترجمه ی احمد میرعلایی
ص ۱۳۴

@hassan_arbab

حسن اربابی

27 Dec, 16:22


کودک روانه از پی بود ، نق نق کنان که‌ " من پسته."

" پول از کجا بیارم من ؟ " زن ناله کرد آهسته .


کودک دوید در دکّان‌ ، پایی فشرد و عَری‌ زد .

گوشش‌ گرفت دکاندار " کو صاحبت ، زبان بسته "


مادر کشید دستش‌ را‌ " دیدی که آبرومان‌ رفت ؟ "

کودک سری تکان‌ می داد دانسته یا ندانسته .

" یک سیر پسته صد تومان ! نوشابه ، بستنی ... سرسام "

اندیشه کرد زن با خود از رنج زندگی خسته :

" دیروز گردوی تازه دیده ست و چشم پوشیده‌ است

هر روز چشم پوشی هاش‌ با روز پیش پیوسته ."

کودک روانه از پی بود ، زن سوی او نگاه‌ افکند

با دیده ای که خشمش‌ را باران اشک ها شسته

ناگاه جیب کودک را پُر دید - " وای دزدیدی ؟"

کودک چو پسته می خندید با یک دهان پر از پسته .

#سیمین_بهبهانی

غزل " کودک‌ روانه از پی بود" حاصل
رویارویی عواطف شاعر با حادثه ای
بیرونی و نمونه ای موفق از حضورِ
تغییر لحن و روایت است . تنوع
موضوعی و استقلال ابیات که در تعریف
کلاسیک غزل ،شرط است در این غزل
جای خودرا به تداوم موضوع داده
است . البته این حرف به این معنی
نیست‌ که در هیچ غزلی از بعضی
شاعران کلاسیک اصلا این تداوم‌ دیده
نشود . سیمین بهبهانی در غزل " کودک
روانه از پی بود .." عنصر روایت و
کلام گفتاری را که در اساس به قلمرو
نثر‌ و داستان تعلق دارد وارد غزلی
کرده است که ساختاری روایی دارد و
به آزموده های نو و رخدادهای‌ بیرونی
گرایش دارد . در این غزل استقلال
ابیات‌ دیده نمی شود و ساختاری قوی
دارد به طوری‌ که نمی توان ابیاتی‌ از آن
را جابه جا کرد و .........



#حسن_اربابی
برشی‌ از
#نوآوری_درغزل_باتاکید_بر_روند_
#تغییرات_ساختاری_و_زبانی

@hassan_arbab

حسن اربابی

20 Dec, 16:59


تذکره المعاصرین
تالیف

#حزین_لاهیجی

مقدمه،  تصحیح،  تعلیقات
معصومه سالک


@hassan_arbab

حسن اربابی

20 Dec, 16:55


شاعری در هجوم منتقدان
نقد ادبی در سبک هندی
پیرامون شعر  حزین لاهیجی



@hassan_arbab

حسن اربابی

05 Dec, 23:07


پنجمین تکبیر


___


می پیچد و پنج بار
باز می پیچد
تَقّه در جمجمه ی خالی ،
تَقه از چکّه ی اوّلی ؛
هرباره ، به لحن ، اما
اختلاف می گیرد و
آخر بار
به واژه یی می ماند
که در زبان ° تازه ست .

دشت ها انتظار نبرده اند . _
و روزهاست ،
روزهای بارانی ،
که تو مرده ای و
نمی دانی .


#بیژن_الهی
دیدن
ص ۳۲



□■





نقل است که وقتی جنازه یی پیش شبلی نهادند. پنج تکبیر بگفت . گفتند : " مذهبی دیگر گرفتی؟"
گفت : " نه . اما چهارتکبیر بر مرده بُود ، و یک بر عالَم و عالمیان.  "


#تذکره_الاولیاء
عطار نیشابوری
بررسی ، تصحیح متن ، توضیحات
دکتر محمد استعلامی
ص ۵۴۸






@hassan_arbab

حسن اربابی

05 Dec, 23:03


" نخستین باری که در تاریخ به اسم محمد خان
بلوچ بر می خوریم ، زمانی است که محمود
افغان ازقندهاربه سمت اصفهان حرکت کرده بود"
محمود افغان، محمد خان بلوچ را به فرماندهی
یکی از افواج سپاه خود منصوب کرد.
محمد خان بلوچ در حمله ی افغان ها به اصفهان ،
سپاه محمود را همراهی نموده و بعد از سقوط
دولت صفویه و تسط محمود بر تاج و تخت
پادشاهی ایران ، از طرف محمود به حکومت
فارس ( شیراز ) می رسد.
بعد از به قدرت رسیدن اشرف ، در پی مراسلاتی
که بین شاه افغان و عثمانی ها رد و بدل
می شود ، محمد خان بلوچ از طرف اشرف به
عنوان سفیر و رئیس هیات اعزامی به دربار
عثمانی عزیمت نموده و در دربار عثمانی با استقبال باشکوهی رو به رو می شود .....

محمد خان بلوچ بعد از چندی و اتفاقاتی حاکم
کهگیلویه می شود که مولف جهانگشای نادری
چگونگی انتصاب اورا گزارش کرده است و ....

سطرهایی از پژوهش " شورش محمد خان بلوچ
و علل و پیامدها"
حاجیان پور
کامرانی مقدم .
____

درباره ی محمد خان بلوچ و آغاز و پایانش
رجوع به
جهانگشای نادری  ،
دولت نادر شاه افشار .
فارسنامه .
تاریخ نادرشاهی .
سیاست و اقتصاد عصر صفوی .
دره نادره .
تذکره صفویه .
روضه الصفای ناصری.
نادرشاه .
مجمع التواریخ .
سفرنامه ی جنوب ایران : فریدریک هوسه .
تذکره شوشتر


@hassan_arbab

حسن اربابی

05 Dec, 22:55


....و محمد خان بلوچ بر فارس استیلا داشت
و آوازه ی عزم تسخیر اصفهان و عراق و استخلاص شاه طهماسب در افکنده بود ..

#تاریخ_حزین_لاهیجی
ص ۱۰۸


القصه چون اشرف از لار
به سمت حدود بلوچستان راه
قندهار پیش گرفت در هر گریوه
( راه دشوار ) رعایا و مردم اطراف
خودرا بر او زده و جمعی مقتول نموده
اموال می بردند تا آن که
مال و سپاه او به انجام رسید
و خود چنان به سرعت می راند .
پسر عبدالله براهویی بلوچ وی را
در آن حدود با دو سه کس یافته.........

تاریخ و سفرنامه ی #حزین_لاهیجی
ص ۲۳۶




@hassan_arbab

حسن اربابی

23 Nov, 18:25


رفتم راسته ی پرنده فروشان و
پرنده هایی خریدم
برای تو ای یار



رفتم راسته ی گلفروش ها و
گل هایی خریدم
برای تو ای یار


رفتم راسته ی آهنگرها و
زنجیرهایی خریدم
زنجیرهای سنگینی برای تو ای یار


بعد رفتم راسته ی برده فروش ها و
دنبال تو گشتم
اما نیافتمت ای یار


#ژاک_پره_ور
ترجمه ی
#احمدشاملو
مجموعه اثار
دفتر دوم:  گزینه یی از شاعران بزرگ جهان

ص ۳۶۷


@hassan_arbab

حسن اربابی

23 Nov, 18:06


به بازار پرنده فروشان رفتم
و پرندگانی خریدم
برای تو
دلدارم


به بازار گل فروشان رفتم
و گلهایی خریدم
برای تو
دلدارم


به بازار آهن فروشان رفتم
و زنجیرهایی خریدم
زنجیرهای سنگین
برای تو
دلدارم


پس به بازار برده فروشان رفتم
و تورا جستم
اما نیافتم
دلدارم

#ژاک_پره_ور

شاعر فرانسوی
ترجمه ی
#ابوالحسن_نجفی

ماهنامه ی صدف شماره ی سوم
پانزدهم اذر ۱۳۳۶
ص ۱۷۹


@hassan_arbab

حسن اربابی

31 Oct, 21:25


#پوشه_شنیداری

#بیهقی ، گزارشگر مورخ

با سخنرانی
#محمدعلی_سپانلو

زمان: ۲۱ فروردین ۱۳۹۲



@hassan_arbab

حسن اربابی

31 Oct, 16:09


ستایش

شعر و صدا

#رضا_براهنی




@hassan_arbab

حسن اربابی

31 Oct, 15:23


 
"هي! ‌ هو! شبانعلي!
زانوی اشتران اجدادت را،
 محكم ببند
كه بنه‌هاي گندم امسال كدخدا
از پارسال سنگين‌تر است..




شعر وصدا
#منوچهر_آتشی


@forsatesabz

حسن اربابی

10 Oct, 15:43


پوشه شنیداری :


طنز در شعر حافظ

ابوالحسن نجفی

زمان: ۲۹ آبان ۱۳۹۲


@hassan_arbab

حسن اربابی

25 Sep, 14:59


خاموش باش
باد بی نیازی ی خداست که می وزد ،
سامان سخن گفتن نیست. 
از زمین  دو ذرع هم نمانده که گور خود کُنی ،
جلال ! مَنکِبِرنی ! مهدی
که بر تو هیچ نیست
جز که برین باد روی ،
چنان که بر آب‌های سَند می رفتی ،
که باد ِ بی نیازی ی توست که می وزد ،
ای که گُل بادی و جادوی زبان : نقطه ی کوچکی
که باد را یاد می کند .

#بیژن_الهی
#دیدن
ص ۱۲۱


@hassan_arbab

حسن اربابی

25 Sep, 14:44


چنگیزخان به مطالعه حصار و شهر بخارادر اندرون آمد و در مسجد جامع راند و در پیش مقصوره بایستاد و پسر او تولی ، پیاده شد و بر بالای منبر بر آمد . چنگیز خان پرسید که سرای سلطان است ؟ گفتند  خانه ی یزدان است .  بر دو سه‏ پایه منبر برآمد و فرمود که صحرا از علف خالی است ، اسبان را شکم پر کنند . انبارها که در شهر بود ، گشاده کردند و غلّه می کشیدند وصنادیق مصاحف به میان صحن مسجد مى‏ آوردند و مصاحف را در دست و پاى مى انداخت و صندوقها را آخر اسبان مى‏ ساخت ....
...و اوراق قرآن در میان قاذورات لگدکوب اقدام و قوایم گشته... دراین حالت امیر امام جلال الدّین علىّ بن الحسن الرندی روى به امام عالم رکن الدّین امام‏زاده .....گفت:" مولانا چه حالتست؟این که می بینم به بیداری است یارب یا به خواب "؟

مولانا امام‏زاده گفت :خاموش باش بادِبى‏نیازى خداوند است که مى‏ وزد سامان سخن گفتن نیست.


ذکر بخارا
#تاریخ_جهانگشای_جوینی
جلد اول
به اهتمام‌ دکتر خاتمی
ص ۲۸۱



@hassan_arbab

حسن اربابی

25 Sep, 14:43


" کمی تا قسمتی با ربط به دو پست بعد "


نهان می گشت روی روشن روز
به زیر دامن شب درسیاهی
درآن تاریک شب می گشت پنهان
فروغ خرگه #خوارزمشاهی


#مهدی حمیدی شیرازی
ابیاتی از چارپاره‌ ی امواج سند و رشادت ایرانیان و جلال الدین خوارزمشاه در برابر مغول .

●○●○●○


درباره ی جلال الدین خوارزمشاه و رشادت ها و  پیروزی ها و شکست ها دربرابر مغول و رفتن به نیشابور واصفهان و آذربایجان و ......گریختن به هرات   و آخرین نبردهایش در مرزهای بلوچستان و بازگشتش در مراجعت از هند از طریق  مکران با سختی های فراوان و مطیع ساختن براق حاجب در کرمان و اینکه جغتای پس از سقوط هرات برای قطع ارتباط میان جلال الدین و قوای امدادی اش به بلوچستان تاخته و آنجارا غارت می کند و    خلاصه : ابتدا و پایان کار جلال الدین و خوارزمشاهیان
رجوع به
تاریخ ابن اثیر
تاریخ جهانگشا
تاریخ گزیده
جامع التواریخ
روضه الصفا
سیرت #جلال الدین منکبرنی
سمط العلی..‌‌‌‌‌.. ناصرالدین منشی کرمانی
سفرنامه ی سایکس‌
و.‌.‌.............................

#موقت

حسن اربابی

23 Sep, 16:34


رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل
مفتعلن   مفتعلن   مفتعلن   کشت مرا
قافیه و مفعله را گو همه سیلاب ببر
پوست بود  پوست بود  در خور مغز شعرا



چنین سخنانی را ما در شعر شاعران معنی اندیش
کلاسیک نمی بینیم  . شعر به خصوص در دوره ی
اول شعر کلاسیک فارسی که در آن غلبه با قصاید
مدحی است ، صناعتی است که همان طور که
نظامی عروضی و شمس قیس گفته اند قابل
کسب کردن است . مهارت در آن ، شاعر را بر
منظوم کردن هر معنایی که بخواهد توانا می کند.
شاعری را کسی به عنوان یک صناعت نمی آموزد
تا احوال روحی خودرا با شعر بگوید ، بلکه
می آموزد تا در حرفه ی خود  استاد شود . ساختار
بسته ی جامعه ی قدیم و شنیداری بودن هنر شعر
هم به شاعر امکان می دهد تا بافت موقعیتی را
که شعر در آن توسط خود او یا راوی خوانده
می شود  پیش بینی کند و هم معنایی را به
اقتضای موقعیت و مخاطبان که خود جزئی از
بافت اند ، به شعر در آورد . این وضع به معنی
امکان کنترل معنی و کنترل فرایند ذهنی خلاقیت
شاعرانه است .

شعر تصویر حادثه ای است که تحت تاثیر یک
انگیزه در ذهن شاعر رخ می دهد . اجزاء و
عناصر این حادثه در نتیجه تداعی های گوناگون
که باساختار و ذخیره های ذهنی و گوناگون فرد
ارتباط دارد ، بسیار متعدد ، پیچیده و آشفته و
بی منطق است ، چون جریان تداعی های مداوم
که اندوخته های ناآگاهی را نیز  خود به خود وارد
عرصه ی آگاهی می کند  ، تابع زمان و مکان معین
و پیوند  منطقی نیست . چنین تجربه ای برای هر
شاعری در خلال خلاقیت رخ می دهد .

اما وقتی شاعر موقع و مقام مخاطبان خود و نوع
ارتباطی را که می خواهد با آنان داشته باشد از
پیش می شناسد ، معنایی معین را که در نظر دارد
می سراید و به اجزاء و ابعاد حادثه ی ذهنی خود
جز آنچه به کارش می آید کاری ندارد.
این نیت مندی مقدم بر ظهور شعر و شناخت
مخاطبان سبب می شود هم کنترل معنی و هم
کنترل فرایند خلاقیت ممکن گردد و در نتیجه
شعر در جهت بیان معنی ثابتی سیر کند که شاعر
می خواهد .
در شعر تعلیمی و حماسی ، تقدم معنی بر شعر
جریان این انتزاع و نیت مندی و کنترل حادثه ی
ذهنی را آسان تر می کند ، اما در شعر غنایی با
دشواری صورت می گیرد . زیرا در شعر غنایی به
خصوص غزل ، شکوی ، مرثیه که انگیزه ی
عاطفی مقدم بر شعر است و نه معنایی خاص ،
دامنه ی تداعی ها برای گسترده شدن آزادتر
می شود و همچنین چون ناظر بر احوال شخصی
شاعر است ، فرض مخاطبان فرضی شعر نیز
کمتر لزوم پیدا می کند .
به همین سبب است که ابهام در غزل بیشتر پدید
می آید ، در حالی که مثلا در مدح که به مناسبت
های خاص سروده می شود و مخاطبانش درباری
است تعقید بیشتر در شعر پدید می آید و با تمرکز
و تداوم دربارهای‌ مقتدر و پدید آمدن طبقه ی
اشرافی و اهل فضل ، قصاید مدحی به مقتضای
استعدادها و اندوخته های علمی شاعر از نظر
زبان و تصویر و عناصر علمی متعدد روی به
پیچیدگی و تعقید بیشتری می گذارد. 
اما غزل سادگی خودرا در زبان و بیان همچنان
حفظ می کند، چنانکه مقایسه مدایح انوری و
خاقانی و ظهیر با غزل های آنان این نکته را به
روشنی می نماید ..

تعقید اگر نتیجه ی عدم آشنایی شاعر به ظرایف
زبانی نباشد که معمولا چنین نیست - تا حدی
نتیجه ی فضل فروشی شاعر است . اختلاف علم
و اطلاع شاعر و خواننده سبب می شود که
خواننده متن را نفهمد ، اما با رجوع به منابع
خارج از متن ، خواه کتاب ،  خواه اهل فضل
متن را همان طور که نیت شاعر بوده است
می فهمد .


دکتر تقی پورنامداریان
نشست نقد و بررسی کتاب
در سایه ی آفتاب


@hassan_arbab

حسن اربابی

22 Sep, 10:38


پاییز، بهارِ تقدیر است.

#لبریخته_ها ۳۸

حسن اربابی

15 Sep, 16:18


در داستان اودیسه‌ هنگامی که
یک کاهن و یک شاعر
جلو اودیسئوس یا اودیسه ،
زانو می زنند و ملتمسانه از او
می خواهند آنهارا نکشد ،
آن پهلوان،  کشیش یا کاهن را
بی درنگ می کشد ، اما از
کشتن شاعر صرف نظر می کند.
هومر می گوید که او می ترسید
مردی را بکشد که خداوندان ،
هنر ِ ملکوتی را به وی آموخته اند .
پس این شاعر بود که بر ملکوت
نفوذ داشت، نه کشیش یا کاهن ‌ .


سیری در
اساطیر یونان و رُم
نوشته ی
ادیت همیلتون
ترجمه ی عبدالحسین شریفیان



@hassan_arbab

حسن اربابی

10 Sep, 10:37


.......
گفتم : من نیستم عالیه خانم. 
گفت می خوای‌ باش ، می خوای‌ نباش . روزهایی که مرتضی را می بردند روی هشت ، خاش رو
می گم شبش بلوچ ها می ساختنش .
کف دست چپم را گذاشتم روی پنجره و تا آینه رفتم ..


#بیژن_نجدی

دوباره از همان خیابانها
ص ۱۷
سطرهایی از
" آرنا یرمان و دشنه و کلمات در بازوی من"
این داستان به وقار ادبیات امروز
احمد شاملو تقدیم شده است .


@hassan_arbab

حسن اربابی

10 Sep, 10:34


@hassan_arbab

حسن اربابی

10 Sep, 10:32


بخشی از ذهنیت بیژن نجدی در شعر ، با اشاره ای
که به زادگاهش [ خاش ] شد ، نوعی رنج اندیشی
کویری را همراه دارد . با اینکه پوسته یا کت و
شلوار شعر بیژن نجدی شمالی است، اما بن مایه
هایش کویری است ، رنج است ، تنهایی و غم و
غربتی که در کویر به آدم ها دست می دهد .
اگر به دو مجموعه شعری که الان وجود دارد نگاه
کنید ، استفاده از کویر و آفتاب بسامد بالایی دارد
و غیر مستقیم  به یک فضای رنج آوری که فقر
مطلق هم درآن حاکم است ، مدام اشاره می کند:



"ما مردان بلوچ بی قبیله ای هستیم
که سرمه می کشیم بر چشم خون گرفته مان
زارعان نخل عزا
سکان گرفته ی این شکسته مصیبت .."



به باور من بیژن نجدی - البته ممکن است غلط هم
باشد - شاید جزو آن نسل از مهاجرانی باشد که از
بلوچستان به جاهای سرسبز کوچ کردند منظورم
اجداد اوست.  که در واقع بخشی از این قوم به
اطراف گرگان و بعضی هم رفتند  به سمت استان
گیلان .
ما همواره این جدا شدن از مرز یا زادگاه را در
شعرهایش می بینیم : آنجا که می خواهد با
سطلی از لاهیجان آب برای ریگ های کویر ببرد.
این دغدغه همواره بین آنچه که گم کرده و آنچه
یافته است ، در اشعار #بیژن_نجدی زیاد دیده
می شود . می گوید :


به کویر خواهم رفت
با سطلی از باران لاهیجان
پیراهنی سوغات خواهم برد
از مخمل سبز برنج برای خواهرم شنزار .
به جنوب خواهم رفت
با حنجره ای پر از صدای خزر
باید بروم به  زیارت نخل


نوعی حس مسئولیت در برابر آنچه که حالا از آنجا
جدا شده ، آشکارا پیداست.  شاعر ، احساس
می کند که مسئول دائمی و خشکسالی انگار ابدی
کویر است . این شاعر است ، شاعر در واقع فقط
مسئول موقعیت های سیاسی آدم ها نیست ..
بیژن نجدی خودش را در برابر آنچه که در هستی
آفریده شده مسئول می داند و سطلی آب
بر می دارد و یک مشت علف و می خواهد برود
کویر. این نگاه ، یک نگاه کاملا وحدت وجودی
است .

هیوا مسیح



کتاب ماه
ادبیات و فلسفه
اردی بهشت ۱۳۸۲
ص ۷۹



@hassan_arbab

حسن اربابی

10 Sep, 10:30


کجایی که زمستانی ست با من
وتنها بی تو پایانی ست با من

دوباره از خیابانی که بودیم
چه اندوه فراوانی ست با من

نه حالی شعر "نجدی" را بخوانم
نه لاهیجان نه بارانی ست با من

به سبک گیسوان گیج وویجت
غزل های پریشانی ست با من

چه آهنگی شنیدم تو نبودی
خیالت تا کجاها نیست با من؟

تو باشی از نفس ؟اصلن که شوقِ
دویدن با پلنگانی‌ ست    با من

#حسن_اربابی 


@hassan_arbab

حسن اربابی

08 Sep, 23:19


شعر مثل نثر ماده ی اصلی اش زبان است . اما به سبب اختلاف هدف در شعر و نثر ، در شعر زبان به نحوی متفاوت از نثر ترکیب می شود . بنابراین زبان شعر به سبب همین ترکیب خاص با زبان نثر متفاوت می گردد و به آسانی می توان در هر شعری ملاحظه کرد که همان زبان نثر با تفاوت هایی در شعر به کار می رود .
زبان متشکل از سه دستگاه زیر است :

۱. دستگاه آوایی
۲. دستگاه واژگان
۳.دستگاه دستوری


از ترکیب آواها ، هجاها ، و از ترکیب هجاها ، کلمات یا نشانه های زبانی ساخته می شوند که بر اساس قرار داد زبانی به مدلول ها دلالت می کنند. هر نشانه ی زبانی بنابراین دال است . و آنچه نشانه ها بدان دلالت می کنند مدلول ، و رابطه ی میان دال و مدلول دلالت خوانده می شود . نشانه های زبانی بر طبق قرار دادهای‌ دستوری با هم ترکیب می شوند و در کنار هم می نشینند و عبارت و جمله هایی را به وجود می آورند که برای اهل زبان معنی دار است و اطلاعاتی را درباره ی حوزه های مختلف هستی و زیست به آنان انتقال می دهد .
در شعر علاوه بر دستگاه های زبانی فوق می توان دستگاه بلاغی را - صرف نظر از معنی دقیق این کلمه - نیز افزود که منظور از آن کلیه شگردهایی است که زبان شعر را از زبان نثر جدا می کند .
گذشته از انواع تغییرات صرفی و نحوی و تزیینات بدیعی و بیانی که شامل انواع تصویرها و صنایع شعری می گردد ، می توان موسیقی شعر  را که بخشی از آن از طریق صنایع بدیعی ایجاد می شود و اصولاً به دستگاه آوایی زبان مربوط
می شود نیز برای تمایز از شگردهای خاص بلاغی در شمار عناصری از شعر آورد که زبان شعر را از نثر جدا می کند ..

#دکتر_تقی_پور_نامداریان
#در_سایه_ی_آفتاب

ص ۳۳

@hassan_arbab

حسن اربابی

08 Sep, 23:15


درسایه ی آفتاب
شعر فارسی و ساخت شکنی
دکتر تقی پورنامداریان


@hassan_arbab

حسن اربابی

31 Aug, 21:01


ما نیز روزگاری
لحظه‌یی سالی قرنی هزاره‌یی ازاین پیش‌تَرَک
هم در این‌جای ایستاده بودیم،
بر این سیّاره بر این خاک
در مجالی تنگ ــ هم‌ازاین‌دست ــ
در حریرِ ظلمات، در کتانِ آفتاب
در ایوانِ گسترده‌ی مهتاب
در تارهای باران
در شادَرْوانِ بوران
در حجله‌ی شادی
در حصارِ اندوه
 
تنها با خود
تنها با دیگران
یگانه در عشق
یگانه در سرود
سرشار از حیات
سرشار از مرگ.
 

 
ما نیز گذشته‌ایم
چون تو بر این سیاره بر این خاک
در مجالِ تنگِ سالی چند
هم از این‌جا که تو ایستاده‌ای اکنون
فروتن یا فرومایه
خندان یا غمین
سبک‌پای یا گران‌بار
آزاد یا گرفتار.
 

 
ما نیز
روزگاری
آری.
 
آری
ما نیز
روزگاری…
 
۲۲ دی ۱۳۷۲
شعر و صدا
#احمد_شاملو

مجموعه شعر
#درآستانه




@hassan_arbab

حسن اربابی

29 Aug, 19:25


شعر 
در زبان بلوچی :
شَـیْـرْ


□■□■□■□■







کریستن سن مستشرق دانمارکی و بعضی
دیگر شعر را معرب کلمه ی   " شیر "  عبری
می دانند که به معنی سرود و آواز و
مصدرش‌ شور است و احتمال می رود
آواز شور در موسيقي ایرانی که اسم یکی
از دستگاه های قدیم است یادگار همین کلمه باشد .

( رجوع کنید به مقاله ی استاد  عباس اقبال تحت عنوان شعر قدیم ایران در مجله ی کاوه )

تاریخ تطور شعر فارسی
ملک الشعرا  بهار
ص ۱۸


@hassan_arbab

حسن اربابی

28 Aug, 19:59


به گفته ی لاکان ، آن که ناخودآگاه
یک متن را می خواند گامی به سوی
فهمیدن زبان آن دیگری که
در درون خود دارد بر می دارد .
او نه تنها با دوباره سازی متن
در آن مداخله می کند ، بلکه
در تمامی این مداخلات نیز
به شک و تردید می نگرد.
موضوع تحلیل دیگر نه نویسنده
است و نه خواننده ،
بلکه کنش ِ خواندن است. 
کشاکش میان خواندن و متن ،
همه ی توانمندی های متن را
برای خوانده شدن فعال می کند ؛
خواننده را همیشه پُرسان در برابر
متن نگاه می دارد و متن
با هر بار خوانده شدن
به معناهای تازه ای راه می دهد..


#روانکاوی_و_ادبیات
ص ۶۳
دو متن
دو انسان
دو جهان
#حورا_یاوری



@hassan_arbab

حسن اربابی

28 Aug, 19:52


یک خواننده ی واحد، از یک اثر واحد در
ادوار مختلف قرائت های متفاوتی ممکن
است داشته باشد ..
اینکه خواننده هنگام قرائت متن به لحاظ
روانی یا روحی در چه وضعیتی باشد ، از
جمله عوامل بسیار مهم در تعيين قرائت
او از متن است . به عبارتی ، اگر در آن
برهه ی خاص ، به سبب پیشامدی
نابهنگام  یا ناگوار  ذهن خواننده  از
موضوع خاصی  ناراحت باشد  ، آن
خواننده همان  اثر را که قبلا جور دیگری
دیده بود اکنون با نگاهی متفاوت
می نگرد . زیاد به افرادی بر می خوریم
  که می گویند  این رمان را من پنج سال
پیش خواندم ، اما این اواخر که دوباره آن
را خواندم  برایم چیز دیگری بود . در این
فاصله چه رخ داده است ؟ باید در زندگی
آن خواننده تفحص کنیم  و ببینیم  چه
تحولی در احوال شخصی او روی داده
است . متن ثابت است و طبیعتاً تغییری
نکرده است . لیکن همین متن در فرایند
پردازش مجدد در ذهن خواننده ، اکنون معنای جدیدی را به ذهن او متبادر کرده
است ‌ .
در عین حال باید توجه داشت که اگر یک
اثر ادبی واحد ، توسط خوانندگان مختلف
به اَشکال گوناگونی قرائت شود ، اتفاقا
این نشانه ی غنای آن اثر  است . از این
امر قطعا باید خشنود بود و استقبال کرد
که ، برای مثال ، در مورد بوف کور انبوهی
مقاله و کتاب نوشته شده است و هر کدام
ادله ی مستدل و چه بسا قانع کننده ای
برای دیدگاه خاص خود ارائه داده اند .
در نقد ادبی ، این رویداد را علامتی از پایا
بودن آن اثر  می دانیم. 

#حسین_پاینده

روان کاوی و نقد ادبی
همایش بررسی وضعیت نقد ادبی در ایران
جلسه ی یازدهم


@hassan_arbab

حسن اربابی

12 Aug, 20:05


دستی میان آینه و من
لغزید،
شعر ، از میان آینه دستی شد .
اینک میان خلوت و تاریکی ،
تفسیر  دست ها را  بر جاده می نویسم،
و جاده از سخاوت پُر می شود.
آن سوی من ،
که خلوت آیینه است و تاریکی ،
پُر می شود برهنگی جاده از عبور ،
تفسیر دست ، عابر آئینه می شود.


این شعر واقعا پیچیده است ، اما پیچیدگی به
معنای بی معنایی نیست.  جمله ها به سامان و
پبوندها محکم است . روساخت حکایتگرِ یک
پیگیری است . به نظر می رسد که شاعر
کلیدهایی در مسیر ساخت تعبیه کرده است . از
این کلیدها برای گشودن درهای بسته استفاده
کنیم .
او می گوید :

دستی میان آینه و من
لغزید ،
شعر ، از میان آینه ، دستی شد .


پس چیزی که میان  آینه و شاعر لغزید شعر  بود‌.
بدین ترتیب ، شعری از آینه در آمد و بدل به دست
شد . در بند بعد می گوید :


اینک میان خلوت و تاریکی ،
تفسیر دست ها را بر جاده می نویسم. 
و جاده از سخاوت پر می شود .


شاعر تفسیر دست ها ، یعنی عبارت شعر را بر
جاده می نویسد.  می گویند مگر شعر را بر جاده
می نویسند ؟ نه ، اما جاده ی شعر کجا است ؟
راه شعر کاغذ است . چون واژه ها ، قلم روی کاغذ
حرکت می کنند  . 

جاده استعاره است . این شعر ، شعر حرکت است .
یعنی شعری در آغاز ولادت است . وقتی شعر بر
کاغذ نوشته شد ، کاغذ از هدیه شعر ، از سخاوت
عاطفی پر می شود .

سپس می خوانیم  :
آن سوی من
که خلوت آیینه است و تاریکی ،
پُر می شود برهنگی جاده ،از عبور ،
تفسیر دست ، عابر آئینه می شود .


بنابراین شاعر شعرش را گفته و نوشته است ، به
همین جهت برهنگی جاده، یا بخش سفید کاغذ از
شعر پُر می شود ؛ اما چون شعر ، شعر حرکت
است ،در واقع از عبور یا گذرواژه ها پر می شود .
به همین جهت ، تفسیر  دست یعنی شعر در آئینه حرکت می کند . توصیف رویه ی واژگانی معنای
آینه را هم به ما می دهد . آینه روان شاعر است ،
شعر از روان او می جوشد . در سرتاسر شعر
تاریکی و فاصله مورد تاکید قرار گرفته است :
۱)اینک میان خلوت و تاریکی  ۲) که خلوت آئینه
است و تاریکی .  خلوت فاصله ی من آگاه تا روان
آینه گون است . شاعر باید این خلوت ، این
فاصله ی تاریک را در نوردد تا به بخش آگاه ،
روشن روان برسد  و شعرش را تحویل بگیرد. 
فعل هایی چون لغزید، شد ، می نویسم ،
می شود ، و  واژه هایی چون عابر و عبور دلالتگر
حرکت و صیرورت هستند.  پیداست که عملی در
حال وقوع است . بنابراین، می توان گفت که این
شعر ، شعر ولادت ِ یک شعر است .

ابهام ادبیات
در آمدی بر سبک شناسی ساختاری
دکتر محمد تقی غیاثی


@hassan_arbab

حسن اربابی

12 Aug, 19:59


گاه از شاعر یا نویسنده ی کتابی
می پرسند  :
منظور تو از گفتن این شعر
یا نوشتن این کتاب چه بود .
در برابر چنین پرسشی ،
هنرمند تنها یک جواب می تواند بدهد :
همان شعر را بخوانید ،
منظورم را گفته ام .
اگر می توانستم منظورم را
شفاهاً بیان کنم ، هرگز آن شعر را
نمی گفتم .
وقتی از ِآندره ژید چنین سوالی شد ،
گفت من انتظار داشتم 
شما آن را برای من روشن کنید .
برای درک شعری 
فقط یک راه وجود دارد ،
خواندن  همان شعر .
اکنون  بیایید شعری را بخوانیم
که واقعاً باید پرسید  منظور شاعر
از گفتن این شعر چه بوده است .
این شعر  از یدالله رویایی است
که در میان شاعران بزرگ معاصر
  بیش از همه به پیکره ی شعر
اندیشیده است .
ابتدا  شعر را با دقت بخوانیم.......

#در_آمدی_بر_سبک_شناسی_ساختاری



@hassan_arbab

حسن اربابی

05 Aug, 20:21


"خوانش " را بیشتر دوست دارم  به جای مطالعه
یا قرائت به کار ببرم چون این کلمه هیچ کدام
دقیقا معنای  lecture را نمی دهند .

در مطالعه مفهومی از سکوت و تحقيق و مدت و
کشف و توداری هست ، و در قرائت بر عکس
مفهومی از صدا ، تظاهر ، وقت ، حرکت .


در حالی که ما برای lecture به معنای خواندن
احتیاج به کلمه ای داریم  که در عین حال که
معنای خواندن  باشد ، مثل اسم مصدر ( دانش ،
بینش ) و یا مصدر مرخّم ( گفت ، شنید) ، ضمنا
مفهومی هم از طرز خواندن ، برداشت از متن ،
کار جاری خواندن( مطالعه ی روزمره ) ، روش
شخصیِ خواندن  ، نتیجه ی خواندن ، بازخوانی ِ
متن ، تعبیر  متن ، تطبیق و ... را هم بتواند
بدهد .

من خیال می کنم که #خوانش‌  به عنوان مصدر
فعل خواندن  بتواند  بار همه ی این مفاهیم را، که
کلمه ی lecture دارد ببرد و معادلی باشد برای
آن.


#یداله_رویایی

مفاهیم خوانش

#عبارت_ازچیست
ص ۲۱۴


●○●○●○●○●





به طور کلی ، هر گونه خوانش ِ شعر  حس کردن
شعر  است  چون یک نوشتار ، که در آن خواننده
از یک سو در زبان و فرم ها و ساختار  آن باریک
بینی می کند و از سوی دیگر با  آن می تَنَد ،
یعنی با آن  " ممزوج "  می شود . به همین سبب ،
شعر برای او چیزی نیست که فقط حول محور
زبان ادبی آن ، که شاید سرشار از استعارات ،
تشبیهات و مجازها و مانند این ها باشد، بگردد ،
یا حول مضامین شاعرانه ، یا حتا خیالینه های
شاعرانه . خیالیانه ها یا ایماژها ، که در برخی
شعرها یا خوانش های ادبی ارزش اند شاید در
خوانش دیگری چندان باری بر دوش شان نباشد.


بنابراین  ، شعر را نباید  فقط در معانی واژگان و
آواها و ترکیب های زبانی ، به معنی بالا ، جست.
بلکه هر شعری رمزها یا نمادهایی مستقیم در
دسترس خواننده می گذارد که او با گرفتن آن ها
شعر را می خواند  و معنا یا معناهای آن را در
جان خود و برای خود تعیین می کند .

ما در هر بار خواندن شعر چیزها را برای نخستین
بار می بینیم  و آن را از پیش نمی شناسیم ، از
این رو در #خوانش شعر نباید  آن را به موقعیت
آشنا و از پیش موجود یا معتاد  برگردانیم  که ای
بسا  با دلالت آن واژه در آن شعر هم خوان نباشد.



#ع_پاشایی

خواننده، خوانش
نام همه ی شعرهای تو
ص ۳۴۴


@hassan_arbab