غریبی سخت مرا دلگیر داره!
#حمید_رستمی
بخش دوم
چه در انقلابیگریهای اوایل انقلابش، چه کار کردن در دفتر سیاسی وزارت کشور در دوران #علی_اکبر_ناطق_نوری، چه زمانی که به دعوت محمد هاشمی به صدا و سیما رفت و هم در مجله سروش عنصری کارآمد بود هم در برنامه سازی، چه زمانی که #شمس_الواعظین او را برای راهاندازی ستون طنز روزانه در روزنامه جامعه دعوت کرد و با آغوش باز پذیرفت و چه زمانی که بر خلاف میل شمس همزمان در روزنامه آریا هم ستون طنز روزانه راه انداخت. حتی بعد از زندان و در اوایل انتشار روزنامه جام جم به دعوت حسین انتظامی در جام جم هم نوشت تا آماج حملات دوست و دشمن شود و خیلی راحت بگوید که اتفاقاً کار خوبی میکنم در روزنامه اصلاح طلبان راستگرایان را مسخره میکنم و در روزنامه جام جم اصلاح طلبان را! و مگر رسالت طنز غیر از این است که کژی و ناراستی را هرجا که ببیند با آن لحن شیرینش انگشت بر روی زخم بگذارد و آن را قلقلک دهد.
او حتی روزی هم که مجبور به نفی بلد شد و پاسپورتش را برداشت تا برای مدتی جلای وطن کند مصلحت بین نبود و به ندای قلبش گوش داد تا شاید با رفتنش قدرش دانسته شود. رفتنی که خیلی هم شبیه رفتن نبود و او از راه دور هم که شده در سایت روز آنلاین همان خوشمزگیهای سابق را داشت تا با سیاستمداران تازه ظهور کرده که خود را معجزه هزاره سوم قلمداد میکردند سر شوخی را باز کند.
حتی روزی که #علی_اکبر_هاشمی_رفسنجانی راه وزارت کشور را در پیش گرفت تا در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ ثبت نام کند او نوشت که چمدانش را آماده کرده تا تابستان را در تهران باشد. او آنقدر سیاستمدار نبود که مکنونات قلبیاش را پنهان کرده و ادای چگوارا بودن در بیاورد. به زبان ساده فارسی میگفت که دلش تنگ است همچنان که وقتی با ترکها شوخی میکرد و خوشایند برخی ها نبود، خیلی راحت میگفت: به شما چه؟ من هم ترکم و از سهم خودم با پدر و مادر خودم شوخی میکنم!
این درست است که در اواخر سال ۷۶ به صورت رسمی از اسم #سید_ابراهیم_نبوی پرده برداری شد ولی بعدها فهمیدیم که مغز متفکر مجله گل آقا بوده و در نشریه روزانه جشنواره فجر راپورتهای یومیه را مینوشت که به زودی تبدیل به سبک خاصی در طنز نویسی ایران شد. طنزی با نثر فخیم دوران قجری که میتوانست لابلایش با آدم و عالم و سینماگرهای حال حاضر و گذشته شوخی کند که بعدها شکل کاملش در تذکره نویسی اش نمود پیدا کرد و نشریه مهر محلی برای این نوع طنزهای وزین بود که به سبک تذکره الاولیای عطار، آدمهای نامدار آن دوران را به ملاحت تمام به قلم میکشید که نشان از شناخت عمیقش از ادبیات کهن فارسی داشت. نمیدانم یک نفر در شبانه روز چقدر باید زمان صرف نوشتن و مطالعه کند تا هم ستون نویس و منتقد فیلم باشد و هم همه کاره چند روزنامه و مجله، از جمله روزنامه زن متعلق به #فائزه_هاشمی و مجله گزارش فیلم به مدیریت #هوشنگ_اسدی ! چقدر میتواند فعال باشد که همین الان بعد از تاراج چندین باره کتابخانه شخصی ام توسط دوستان و آشنایان باز ۱۵ جلد از کتابهایش را روبرویم چیدهام و به همین میزان هم از دست رفته احتمالاً!
اگر کتاب سالن ۶ که مجموعه یادداشتهای روزانه زندان است بخوانی میفهمی که چقدر لطیف و دل نازک بوده و این سرنوشت از او خیلی هم غیر قابل انتظار نبوده، کتابی که یک نیمهاش خاطرات روزانه و اتفاقات تلخ و شیرین زندان است و نیمه دوم اختصاص به اصطلاحات و واژههای زندان دارد که در نوع خود جالب است و برای هر کسی که بخواهد در این حوزه نمایشنامه و فیلمنامه بنویسد خواندنش از نان شب هم واجبتر است!
به گمانم بهترین نویسندهها آنانی هستند که از پس نوشتههایشان نویسندگان جدید متولد میشود و ابراهیم درست همین بود. آدم با خواندن نوشتههایش سر ذوق میآمد و میخواست بنویسد، به همان حلاوت، به همان شیوایی و این چنین بود که در سال ۸۱ رسماً طنز نویسی را هم به حوزه کاریام در مطبوعات اضافه کردم و ستون هفتگی در روزنامه اعتماد و نشریه آوای اردبیل که ۳ سال تمام انجامید تحت تاثیر قلم با نمک نبوی بود و بعد هم فرهنگ اسامی و اصطلاحات فوتبالفارسی را برای "اعتماد" نوشتم که چیزی حول و حوش ۵۰۰ اسم و اصطلاح رایج در فوتبال ایران بود و هر هفته سهشنبهها نصف صفحه #روزنامه_اعتماد را پر میکرد و در جشنواره مطبوعات مرداد سال ۸۴ جزوه ۴ نامزد نهایی برای دریافت جایزه بهترین طنز مکتوب سال شد که سه نویسنده دیگر #شهرام_شکیبا ، #امیرمهدی_ژوله و محمد کاظم سادات اخوی بودند که جایزه به این آخری رسید.
ابراهیم کسی بود که زندان هم حریفش نشد ولی غربت او را از پا درآورد تا چند سال نوشتن را طلبکار باشیم شاید هم جایی ان دنیا برایمان استندآپ کمدی اجرا کند خدا را چه دیدهاید!
کانال: #مقالات_حمید_رستمی🔻
@hamid_rostami_1354