این یه مرحله قبل از خسته شدن از خودت هست. می خزی یه گوشه، چند متر زمین گیر میاری، توش سبزی میکاری، میوه میکاری و سعی می کنی سطح دغدغه ات بشه تخم کردنِ مرغات یا آفت نزدنِ میوه هات.
می فهمی که "اینجا" فایده نداره تلاش برای هر چیزی که در تصمیماتش اختیاری نداری. میگی همین که سگم رو تربیت کنم مرغم رو نگیره کافیه. که بعد از کلی آموزش سگت میره مرغت رو میگیره و می فهمی حتی اینم نمیشه و کلا بیخیال میشی و "ول" میکنی.
@mortezaebad