از طرفی، تورمی که در سالهای اول داشت تدریجی بالا میرفت، در ابتدا رضایت ذهنیِ خوبی برای بخشی از جامعه به همراه داشت. اونی که سکه خریده بود یک میلیون، بعد رفت بفروشه، شده بود هفت میلیون. معلومه که چنین سود و رضایتی براش لذتبخشه. معلومه که بدش نمیاد این سکهٔ هفت میلیونی بشه دوازده میلیون. چنین فردی اون پول رو آسونترین پولی میدونه که بدست آورده و ذهنش فریب چنین لذتی رو خواهد خورد. مجموع این دو، یعنی توهم عددی و رضایت ذهنی، از سالهای ابتدای تورم، چند سال برای حکومت زمان خرید. زمانی که طی اون هم جامعه رو گیج کرده بود هم به خیلی چیزها عادتشون داد.
برعکس این توهم در بالارفتن عددها، چند صفر از پول ملی کم کردنه. کاری که حکومت لجن ونزوئلا انجام داد. اونجا هم همین داستانه. اگه قیمت چیزی شده بود 100000 بعد از کم کردن ۴ صفر، میشد 10. ذهنی که چنین عدد بزرگی رو تا این حد کوچک میبینه، اولین حسی که داره کاهش تورمه. از عدد چاپ شده روی پولها، تا اعدادی که از زبون همه بیرون میاد، تا اعدادی که روی صفحه گوشی نشون میده، تا کمتر شدنِ حجم پول موقع خرید، همشون تا یک مدتی توهم اینو میده که تورم کاهش پیدا کرده و ظاهرا قراره شاهد اتفاقات خوبی باشیم.
میبینید که همهچیز در مورد ذهنیته. و میبینید که چطور میتونند ذهن رو به بازی بگیرند.