ܭـــࡐ‌ࡅ࡙ـࡍ߭ ܭـܥ‌‌ܣ🎀💗

https://t.me/+forgtPRSe19hNTJl

نماز های پنجگانه در چه زمانی فرض شد؟


به سوال پاسخ دهید و برنده 300 افغانی کردیت کارت گردید🥰🥰

https://t.me/+qAfLSOZ7h5w1ODFl

#رمان  #دختر_ملا
نویسنده: نیلوفر حسینی

در مورد دختری شاد و پرانرژی هست ‌که دریک خانواده فوق العاده مذهبی و سنتی بدنیا آمده...
اما برخلاف عقیده خانواده خود عاشق پسری هم عقیده با خودش میشه .....


نشر این رمان جذاب برای اولین بار از کانال تلگرامی ما پس دوستانی که علاقه به رمان دارند عجله کنید🥰🥰

˹𝗡 𝗘 𝗪  𝗣 𝗢 𝗦 𝗧🎀˼
𓍼ོ🫠❤/
🔠🔠🔠🔠🔠🔠⭐️
╚»★ᴊᴏɪɴ★«╝
╔╦══• •✠•❀❀•✠• •══╦╗
@JUST_PR0FILE🥲🥲🥲
╚╩══• •✠•❀❀•✠ • •══╩╝
ʀɪ ᴀᴋᴇꜱʜᴇɴ ʙᴏᴢᴀɴɪᴅ🦋
♡          ❍            ⎙        ⌲
ˡᶦᵏᵉ     ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ      ˢᵃᵛᵉ      ˢʰᵃʳᵉ

ܭـــࡐ‌ࡅ࡙ـࡍ߭ ܭـܥ‌‌ܣ🎀💗 pinned Deleted message

ܭـــࡐ‌ࡅ࡙ـࡍ߭ ܭـܥ‌‌ܣ🎀💗 pinned «*رفیقانه*🪶🤗♥️ به خدا سوگند، همنشین و دوستِ نیکو غنیمت ، تکیه گاه ، مایه آرامشِ روح و چراغ راه هست. . . 💗☘ و هر کس در این دنیا بخاطرِ الله با دیگری مهربانی کند، خداوند در قیامت با او مهربانی می کند.! هر گاه خواهر یا برادر مسلمانت را دوست داشتی برایش بگو من…»

*رفیقانه*🪶🤗♥️

به خدا سوگند، همنشین و دوستِ نیکو غنیمت ، تکیه گاه ، مایه آرامشِ روح و
چراغ راه هست. . . 💗☘
و هر کس در این دنیا بخاطرِ الله با دیگری مهربانی کند، خداوند در قیامت با او مهربانی می کند.! هر گاه خواهر یا برادر مسلمانت را دوست داشتی برایش بگو من تورا به خاطر خدا دوست دارم !🥰🌼🌾

ܭـــࡐ‌ࡅ࡙ـࡍ߭ ܭـܥ‌‌ܣ🎀💗 pinned «بردن با باختش قشنگه سوختنم با😈 ساختنش🗡 مارا از نبودنتان نترسانید😉🖐 ما محتاج ماندن های پر از منت😏 نیستیم ﺣَﺮﻓﺎﯼِ ﭘُﺸﺖِ ﺳَﺮَﻡ ﺣَﺮﻑ ﻧﯿﺴﺖ…. ☜ﻋُﻘﺪَﺳﺖ☞ 😮‍💨🖐 𝗭ᴀᴹɪᴺ 𝗗ᴬ 𝗭ᴬᴍᴬɴ 𝗕ᴏᴷʜᴼʀᴬ 𝗕ᴬ 𝗠ᴬ 𝗡ᴀᴹᴇᴿᴀˢɪ💀! خسته ام از زندگی چون شمع سوزان تا به کی 🥹 همچو مرغی در…»

بردن با باختش قشنگه
سوختنم با😈
ساختنش🗡
مارا از نبودنتان نترسانید😉🖐
ما محتاج ماندن های پر از منت😏 نیستیم
ﺣَﺮﻓﺎﯼِ ﭘُﺸﺖِ ﺳَﺮَﻡ ﺣَﺮﻑ ﻧﯿﺴﺖ…. ☜ﻋُﻘﺪَﺳﺖ☞ 😮‍💨🖐
𝗭ᴀᴹɪᴺ 𝗗ᴬ 𝗭ᴬᴍᴬɴ 𝗕ᴏᴷʜᴼʀᴬ 𝗕ᴬ 𝗠ᴬ 𝗡ᴀᴹᴇᴿᴀˢɪ💀!
خسته ام از زندگی چون شمع سوزان تا به کی 🥹

همچو مرغی در قفس فکر گلستان تا به کی 🗡🖤
⏳☯️☯️

زنده راع تا زنده است باید به فریادش رسید☠️

ورنه بر سنگ مزارش فریاد چی سود ⚡


نه می‌بخشم نه فراموش میکنم 🗡☠️
قصد دنیا در دنیا 🔥
ما تغییر نکردیم فقد شما راع شناختیم 🪶😈

ܭـــࡐ‌ࡅ࡙ـࡍ߭ ܭـܥ‌‌ܣ🎀💗 pinned «'وجهان جای بهتریست کنار آدمایی مهربان💜 #🦅تنهای»

'وجهان جای بهتریست
کنار آدمایی مهربان💜
#🦅تنهای

https://t.me/blum/app?startapp=ref_kMQFBwduoC
Join me on Blum and let's earn together! Use my invite link to join the fun. 🌟

#رمان  #دختر_ملا
نویسنده: نیلوفر حسینی

در مورد دختری شاد و پرانرژی هست ‌که دریک خانواده فوق العاده مذهبی و سنتی بدنیا آمده...
اما برخلاف عقیده خانواده خود عاشق پسری هم عقیده با خودش میشه .....


نشر این رمان جذاب برای اولین بار از کانال تلگرامی ما پس دوستانی که علاقه به رمان دارند عجله کنید🥰🥰

جان بہ جانم ڪنے جهانم تویے😍😘🥰

این بار با کانال های متفاوت😱😱😱

بروز ترین، بهترین و جدیدترین چنل های تلگرام:
#عاشقانه، #تیک_تاک، #استوری_های_عاشقانه، #غمگین، #شعر_و_متن، #رمان_های_با_ژانر_غمگین_وحشتناک_و_عاشقانه، #ساخت_عکس_با_هوش_مصنوعی

https://t.me/+ZIDde3Kdff01NGY9
https://t.me/+ZIDde3Kdff01NGY9

جهت ثبت کانال هایتان در لیست پر جذب ما به آیدی زیر پیام ارسال کنید ...🥹🥰❤️

💙🦋@Ebrahimi_admin1385🦋💙

در لینک زیر عضو بشین👇👇👇👇

https://t.me/+qAfLSOZ7h5w1ODFl

https://t.me/+forgtPRSe19hNTJl

https://t.me/SazeZandagi

در گوشه ای از تنها یی به دور از همه دغه دغه های روز مره
در خلوتکده خود با یک دلی مملو از حسرت و فنجان چای داغ در دست تانم نشسته ام به امید روز های خوب که شاید اتفاق بیفتد،
رنگ طلایی این چای یادآور لحظات شیرین با عزیزان است، دعوتی به زیبایی سادگی و گرماست.

نگارش_ مدینه فرامرز

ܭـــࡐ‌ࡅ࡙ـࡍ߭ ܭـܥ‌‌ܣ🎀💗 pinned «شرح‌وضعیت: آدمی اگر رویا در دلش بمیرد، دیگر آدم نیست! :)»

شرح‌وضعیت:
آدمی اگر رویا در دلش بمیرد، دیگر آدم نیست! :)

🥹❤️

به عشق خودم نتوانستم بگویم که نرو.
نمیدانم غذای واقعی غرور من چیست! عزیزانم؟
#مصطفی_شمس

#رمان  #دختر_ملا
نویسنده: نیلوفر حسینی

در مورد دختری شاد و پرانرژی هست ‌که دریک خانواده فوق العاده مذهبی و سنتی بدنیا آمده...
اما برخلاف عقیده خانواده خود عاشق پسری هم عقیده با خودش میشه .....


نشر این رمان جذاب برای اولین بار از کانال تلگرامی ما پس دوستانی که علاقه به رمان دارند عجله کنید🥰🥰

اگر نمتونی عکس خودتو استوری و پروفایل کنی
ما اینجا کلی استوری و پروفایل فیک داریم🫳🏻💫🤍

ازین عکس و پروفایل ها استوری و پروفایلت بذار همه فکر کنن خودتی🙈🤩❤️‍🔥

جدیدترین استوری و پروف های فیک دخترونه
"😇🍓🍻"

جهت درخواست عضویت در کانال روی دکمه ذیل کلیک کنید👎🏻

جان بہ جانم ڪنے جهانم تویے😍😘🥰

این بار با کانال های متفاوت😱😱😱

بروز ترین، بهترین و جدیدترین چنل های تلگرام:
#عاشقانه، #تیک_تاک، #استوری_های_عاشقانه، #غمگین، #شعر_و_متن، #رمان_های_با_ژانر_غمگین_وحشتناک_و_عاشقانه، #ساخت_عکس_با_هوش_مصنوعی

https://t.me/+ZIDde3Kdff01NGY9
https://t.me/+ZIDde3Kdff01NGY9

جهت ثبت کانال هایتان در لیست پر جذب ما به آیدی زیر پیام ارسال کنید ...🥹🥰❤️

💙🦋@Ebrahimi_admin1385🦋💙

در لینک زیر عضو بشین👇👇👇👇

آیا در تلگرام به دنبال کانالی هستید که برای عشق تان دلبری کنید؟😊🥰❤️

پس ما را دنبال کنید و با ما بهترین باشید💋🙈❤️

╭🥰─┅══┅─🖇╮
  °•@PadeSHahiiii
╰🖇─┅══┅─🥰╯

بند امیر در کدام ولایت است؟

بالای جواب کلیک کنین و برنده 500 افغانی کردیت موبایل شوین♥️

https://t.me/HERAT_JANM_1

هرات جان بهترین هست عضو شین دوستا🥹🫶🏻

زندگی یک خاصیتِ فوق‌العاده‌ دارد که هم درد ما و هم درمان ما از آن است؛ در این دنیا هیچ‌چیز همیشه‌گی نیست. جوانی من همچون گلِ زیبای در گلدانِ که روزی پژمرده خواهد شد، خواهد گذشت؛ غم و ناراحتی و رنج‌های من ماندگار نخواهد بود همان‌طور که خنده و شادی من تا ابد به درازا نخواهد کشید.

📘قلبت را پس بگیر
🖊️یاسمین مجاهد

#فریادی_سکوت

این روزها نیازمندِ یک آغوشیم؛ آغوشِ گرم پر مهرِ فامیل.!
صرف به آغوشِ گرم‌شان پناه دهند نه دلداری.!

#فریادی_سکوت

#شما_فرستادید 🫧

می‌دانم فایده ندارد
و امید دادن الکی بی معنی‌ست

ولی گریه کن گر دلت خواست
بگذار اشک هایت شستشو دهنده غبارهای دلت باشد
درست گاهی می‌گویم حیف اشکهایت
ولی حالا می‌گویم حیف دلت غمباد بگیرد
قوی باش دختر
راهی دیگری نداریم
برای عبور ازاین غبار نفس گیر تاریک
نمی‌گویم فرداها بهتر خواهند بود
ولی
همین دو صباح را به همان شجاعت دخترانه‌ات بگذران
گور پدر هرکه بدت را می‌خواهد
هزار روز گذشت
دو روز بیشتر
دوام می‌آوریم
همین :)

پ.ن: با دردهایت به شجاعت دخترانه‌ات مبارزه کن!!

بردین


#تا_اطلاع_ثانوی

مهران:_ هههه نداری با اخلاق امروزت خوو کم‌بود قورتم کنی
رها:_ نه دیگه‌تا او حد
مهران:_ به هرحال خلاصه خیلی حاضر جواب و جنگره استی
رها:_ خودتان هم خیلی پررو‌  و خودپسند هستین
مهران:_ هههه اینا دیگه از کجا شد
رها:_🙂‍↕️
چیزی‌نگفتم میخاستم‌بلند شووم تا برم که نرگس آمد و شروع کرد به احوال پرسی
نرگس:_ سلام‌به هردویتان
رها:_ سلام
نرگس:_ کاری داشتین اگه کار مهمی دارید مه میرم
مهران:_ نیی چیز خاصی نیست با ای خانم کوچک کمی گپ‌زدم
رها:_ ببینید دیگه خانم کوچک نگویین خوشم‌نمییایه
مهران:_ به مه چی مه‌خوشم‌میایه 
رها:_ درست بگویین‌ولی باز هرچی شد از طرف خود ببینید نی از من
مهران:_ رها خیلی اخطار‌میتی
نرگس:_‌ هههههه ای اخطار دادن هایش عادی است لالا جان
رها:_ نررررگس تو پشتی مه ره باید بکنی نیی از اوره
نرگس؛_ ههههه تو ره فقط اینجه میبینم اما در خانه باز همرای مهران‌در غم میمانم
رها:_ حالی میرم‌اما‌بعداً همرایت کار دارم‌.. رفتم داخل صنف انگلیسی و استاد ما آمد درس ره شروع کرد و چندتا گرامر داد و رفت بعدش رفتم کمی کارخانه گی داشتم با بهار اوره  تمام کردم و زود رفتم خانه تا به شب آمادگی بگیرم خانه که رسیدم مادرم در سالُن بود سلام دادم و ....
رها:_ سلام دوباره
زهرا:_ علیک‌سلام خسته نباشی
رها:_تشکر زنده باشین
مادر مه هم شب میرم همرای تان
زهرا:_درست برو ولی چطور تصمیم ات ره تغییر دادی بازم بهار...
رها:_ ههههه از کجا فهمیدی
زهرا:_خوب دیگه تا اونا بیخ گوش‌ات نگوین خوو تو ازگفت نمیشی از این به بعد اونا ره برای راضی کردنت میارم
رها:_مادر یعنی مه بی گفت استم😒
زهرا:_نی دخترم شوخی کردم منظوری نداشتم حله دیگه زود برو آماده شو که حالی پدرت میایه
رها:_ سیس
رفتم اتاقم دوش با آب گرم گرفته  و مانتویم‌ ره پوشیده موهایم‌ ره شانه کردم و به شکل دم اسبی بسته اش کردم و صورتم ره ضد آفتاب زدم و یک ریمل و لبسرین به رنگ گوشتی زدم یک پنجابی‌‌پسته‌ایی که پیش رویش نگین های طلایی کار شده بود ره با شال و شلوارش گرفته داخل پلاستیک گذاشتم و چادرم ره به شکل حجاب بسته کردم و وسایلم ره گرفته برآمدم رفتم پایین که پدرجانم هم آمده بود
رها:_ هلوو فادیر
رضا (پدر رها):_ علیک سلام دخترم حال شما؟
رها:_ شکر خوبم خودت خوبی
پدر:_ شکر
واه چقدر مقبول شدی
رها:_ دختر کی هستم دیگه🥰
پدر:_ البته دیگه دختر پدرت استی بریم حاضر استی
رها:_ بلی بریم‌آماده استم
ساعت های ۵ بود که از خانه برآمدیم تا اونجه هم راه زیادی نبود خیلی زود رسیدیم بعد از احوال پرسی رفتم و کالایم ره تبدیل کردم و با دخترا شروع کردم به کمک کردن  همه گرم احوال پرسی کردن و غیبت‌هایشان با مهران بودند😉  مه هم یک احوال پرسی کوچک کردم و رفتم‌آشپز خانه عد از شام ، نان تیار بود نان بردیم و نان خورده شد و بعدش ما سه تا دخترای کلان گفته نرگس چای بردیم و آمدیم آشپزخانه مصروف ظرف ها شدیم  بهار و نرگس ظرف هاره میشستن و مه هم خشک میکردم و در الماری جابه‌جا میکردم که مهران آمد و گفت....

ادامه دارد....

#طیبه_رضایی

رمان: #دست_تقدیر
قسمت: #سوم
نویسنده #طیبه_رضایی

مهران:_ وااا اینقدر آدم خسیس
رها:_ طرفش دیده گفتم
مه آدم خسیس نیستم واقعا ندارم که بتم کارم پیش است یعنی با آبرنگ کار میکنم و پنسل و کاغذ هم ندارم چون تابلو کارمیکنم و اما تو آنقدر بی خیال استی که بی هیچ وسیله یی آمدی و اینجه نشستی حتی طفل ۷ ساله که تازه وارد مکتب میشه هم میدانه که باید با خودش وسایل مورد نیاز ره داشته باشه تو که کلان استی و تحصیل کرده که نیاوردی پس این یعنی بی خیالی و اوج نفهمی
مهران:_ اههم معلومه خیلی حاضر جوابی
رها:_ ههه این حاضر جوابی نیست گفتن چون حقیقت تلخ است شما حاضر جوابی فکر کردید
مهران:_ باشه مهم نیست استاد تان کیست
رها:_ نمییایه
مهران:_ چرا
رها:_ عروسی خواهش است
مهران:_ آهااا پس میرم‌تو هم‌ ساعت آخر بیا دفتر کارت دارم
رها:_ آن وقت چه کاری؟
مهران:_ مه تازه به کار شروع کردم‌مدیر مسئول عمومی اینجه هستم میخایم ببینم  نسبت به ای رفتاری که داری چقدر استعداد داری
رها:_ وقتی گفت مدیر است خجالت زده شدم اووف رها چقدر احمق استی حالی بیا و پوره کو گفتم درست میایم او رفت و صنفی های دیگرم هم آمدن بعد از تمام شدن کارم  به دفتر رفتم دروازه ره تک تک کرده با شنیدن داخل شو وارد شدم گفت..
مهران:_ خانم کوچک خوش آمدین بفرما میتانی بشینی
رها:_ تشکر گفته نشستم و قبل اینکه چیزی بگویه خودم‌شروع کردم
ببینید استاد...
مهران:_ مهران هستم
رها:_ از شنیدن اسمش تعجب کردم یعنی ای همو بچه کاکای بهار است گفتم
آقا مهران مه واقعاً بخاطر رفتارم‌ معذرت میخایم خوب مره بعضی ها خیلی آزار میتن مه هم فکر کردم‌شما هم یکی از همونا هستین
مهران:_ ههههه چیشد ترسیدی
رها:_ 🤨 چرا باید بترسم
مهران:_ چون معذرت خواهی کردی
رها:_ نخیر چون شما مره میشناسین آزارم دادین و منظوری نداشتین معذرت خواهی کردم
مهران:_ از کجا فهمیدی که توره میشناسم
رها:_ بهار در مورد شما گفته بود
از آمدنتان خبر داشتم اما چون شما ره نمیشناختم یعنی زیاد به یاد ندارمتان فکر کردم شما هم...
مهران:_ مه هم یکی از همو بچایی استم که دخترا ره آزار میتن
رها:_ اهههم بلی
اما واقعاً معذرت میخواهم خوب شما هم طوری برخورد کردین که مجبور شدم‌ او رقم رفتار کنم اگر نه زیاد هم اخلاق بد ندارم

رمان #دست_تقدیر
نویسنده #طیبه_رضایی
ادامه قسمت دوم

مهران:_ مدت ۶ سال میشد که در ترکیه بودم که در بورسیه تحصیلی قبول شده بودم و خوشبختانه توانستم در دانشگاه مرکزی استانبول که درس خواندن در اونجه یکی‌از آرزوهایم‌ بود قبول شووم در بخش زبان و ادبیات انگلیسی
وقتی درس هایم تمام شد دوباره به وطنم برگشتم مه پسری با  قد بلند و جلد گندمی با موهای چنگ چنگی هستم در نظر خودم آدم مهربانی هستم اما از نظر دیگرا بدقار و باسیاست هستم  وقتی دوباره برگشتم بعد از دو روز شروع به کار در یکی از آموزشگاه ها کردم وقتی وارد آموزشگاه شدم‌رها ره دیدم‌ که همینطور زیر باران قدم‌زنان میرفت به صنف اش  اول آشنا به نظر میرسید و  به یاد نیاوردم که بعداز فکر کوتاه مدت بلاخره به یاد آوردمش رها ره زیاد ندیده بودم فقط چندتا عکسش ره در صفحات مجازی دیده بودم و بس مه ۸ سال از رها بزرگتر بودم به همو خاطر خانم کوچک میگفتمش حتی زمانی که خوردم هم بودیم خانم کوچک میگفتمش امروز هم وقتی گفتم عصبی شد  که همو وقت هم عصبی میشد او زمان فقط ۶ ماه همسایه بودیم که بعدش رها اینا از منطقه ی ما کوچ کردند مه یک خواهر و یک برادر دارم که امان از مهدی که هیچ از دستش خلاصی ندارم خیلی شوخ طبع و اجتماعی است و نرگس هم کمی از مهدی نداره اما نسبت به مهدی آرامتر است وقتی دوسیه ها ره بررسی کردم دیدم که رها در ای تایم صنف نقاشی داره مه هم‌امروز به عنوان شاگرد وارد صنف شدم در یکی از چوکی ها که رو به روی تخته بود نشستم که رها آمد ..
رها:_ بعد از گپ‌زدن با بهار رفتم داخل صنف که او بچه داخل صنف ما بود نیی دیگه ای قرار است اینجه همرای ما در یک‌ صنف باشه اوووف او هم‌مستقیم‌رفته در جای مه نشسته رفتم گفتم..
ببخشید میشه جای دیگه یی بشنیند اینجه جای مه است
مهران:_ تا جایی که میدانم کسی جای مشخص نداره که هرروز همونجه بشیند هرکس میتانه هرجایی دلش خواست بشیند
رها:_ دوسال تمام همینجه جایم بود و حالا  هم لطفا بلند شوید چون تخته مه بزرگ است نمیتانم در صف دیگه یی بشینم  چون تخته به دیگرا میخوره و نقاشی ام خراب میشه
مهران:_ ای قسمت دیگه مشکل مه نیست مشکل خودت است
رها:_ میگم بلند شو برو جایی دیگه یی بشین گپ ره به یکبار نمیفهمی حتما باید با صدای بلند گپ بزنم
مهران:_ ههههه حالا چرا زود عصبی میشی
رها:_ نفس عمیقی کشیدم گفتم زود باش وقت ندارم برو در یک چوکی دیگه بشین
مهران:_ درست است
رها:_ بلند شد و رفت در چوکی دیگه نشست و روبه مه کرد و گفت
مهران:_ مه چیزی باخودم نیاوردم میشه یک ورق و پنسل برم بتین
رها: نخیر مه وسیله ی اضافی نیاوردم تا برتان بتم از یکی دیگه بگیرید.

اینم باقیمانده رمان امروزز

عضو شین عالیه🫶🏻❤️

https://t.me/HERAT_JANM_1

بهترین کانال در تمام سطح افغانستان عاجل جوین شوید و از دستش ندهید

https://t.me/kolbeten

#رمان:_ دست تقدیر
#نویسنده:_ طیبه رضایی
#پارت:_ دوم

رها:_ مگم درسش تمام شده
بهار:_ هااا
رها:_ خوبه پس موفق باشه
بهار:_امشب خوو میایی خانه ی ما
رها:_ نیی مه کجا بیایم مادر و پدرم میاین دیگه
بهار:_ اما خانم کاکایم گفت همه ی تان بیایین
رها:_ باور کو هیچ حوصله ندارم فردا هم که امتحان دارم
بهار:_ اوووف رها امتحان خو بعد از چاشت  است فردا صبح بخوان سخت هم که نیست تو خو لایق استی بیا دیگه آخرین باری که آمدی عید بود حالا حساب کن چند ماه میشه
رها:_ والا نمیدانم شاید ۵ ماه
بهار:_ به هرحال حالا ۵ ماه ۶ ماه ره بان در جایش امشب حتما میایی اصلا از اینجه همرای خودم میری خانه
رها:_ سیس میایم اما اول باید برم خانه لباس بگیرم بعد میایم
بهار:_ بخدا اگه نیایی باز فردا همرایت کار دارم به زور میبرمت خانه خودما
رها:_ ههههه  خیلی ترسیدم
بهار:_ بایدم بترسی مه خواهر کلانت استم
رها:_ هههه شکر که خواهر کلان ندارم اگه نی حالی مثل تو زور میگفت
بهار:_ اهمم مه هم ندارم نرگس هم نداره تو هم نداری وااااای هرسه ما تک دختر استیم چقدر خوووووووب
رها:_ کجایش خوب است
مه خوو از تنهایی خفه میشم تو خو نرگس ره داری
بهار:_ ووی رها خیره ناراحت نشو ما خو استیم ما خواهر یکی دیگه میشیم🫠
رها:_ شکر که دارمت بیا بغلم
واقعا بهار اخلاق متفاوتی داشت هرکس دوستش داشت
راستی نرگس نیامده
بهار:_ نیی او کار داشت
رها:_ هههه تو هم نمییامدی چرا آمدی
بهار:_ چرا نباید میامدم
رها:_ بخاطری که گوش هایم کمی آرامش داشته باشه
بهار:_بد کدی مه نباشم توره افسرده گی میگیره
رها:_ هههههه نه بابا
بهار:_ آره جوونم
رها:_ 😂😂
به هرحال مه برم
بهار:_ برو باز شب میبینم
رها:_ هاا میبینیم البته اگه آمدم
بهار:_ رهااااااااااااا اگه نیایی باز خودم میایم به زور میبرمت باز نگویی نگفتمت
رها:_ ههههه درست است میایم
بهار:_ دیواانه
رها:_ خودت

ادامه دارد.....

#رُمانِ:_دَستِ‌تقدیر
#نویسنده:_طیبه رضایی
#پارت:_اول

رها:_ مادر تو استی؟
زهرا مادر (رها):_ هاا دخترم مه استم
رها:_ سلام به مادر گل مه
زهرا:_ سلام به دختر یکدانه و نازدانه گک مادرش
رها:_چطور بود روزت خسته استی برو صالون برت چای بیارم
زهرا:_ نی جان مادر چای نمی نوشم فقط نان ره بیار که بخوریم
رها:_ درست ات پس تو برو کالایت را تبدیل کو
زهرا:_ سیس
رها:_ مادرم روزهای سه شنبه تایم بیکاری داره و نسبت به روز های دیگه زودتر خانه میایه

خوب مه رها استم دختری با قد بلند، مژگانِ بلند،چشمان قهوه یی رنگ، با بینی بلند،موهای خرمایی،و لبان مایل به گلابی که هرکی ببینه فکر میکنه لبسرین زدم.
ما یک خانواه ای کوچک متشکل از چهار نفر استیم مه پدرکلانم و مادرجان و پدرجانم خودم تک فرزند استم نه خواهری دارم و نه برادری و همچنان باید بگویم شباهت به هیچ یکی از اعضای خانواده ام هم ندارم نه طرف مادرم و نه طرف پدرم رفتم ای که طرف کی رفتم را فقط خدا میدانه🤷🏻‍♀️
خوب
در اول خانه ی ما یک سالُن است و آشپزخانه و ازکنار آشپزخانه به طبقه بالا راه داره در طبقه ی بالا چهار اتاق کوچک است که یکی مربوط مه میشه یکیش مربوط مادر و پدرم یکی از پدرکلانم و یک مهمانخانه ی بزرگ که برای مهمان ها آماده شده پشت خانه ی ما هم یک حویلی نسبتاً بزرگ است که در یک قسمتش یک باغچه کوچک با گل های رنگارنگ تزئین شده.
مادرکلانم چند سال قبل فوت شده و‌پدرکلانم هم باما زندگی میکنه کاکایم هم با دو دخترش در ایران زندگی میکند فقط عمه جانم با دوپسرش و یک  دخترش که تقریبا از لحاظ سنی ازم بزرگتر استن در اینجا زندگی میکنن
مادرم در یکی از مکاتب کابل منحیث معلم کار میکنه و نزدیک های عصر خانه  میاید و  پدرم هم کارخانه ی خیاطی خودش ره دارد مه هم صنف ۱۲ مکتب ره تمام کرده که جمهوریت سقوط کرد و حالا دوران امارت اسلامی است از طرف صبح دریکی از بهترین مکاتب خصوصی با مادرم کار میکنم و درکنارش هم بعد از چاشت کورس نقاشی و انگلیسی میرم و  از لحاظ مالی هم خیلی خوب هستیم.وقتی از مکتب آمدم و لباس هایم ره تبدیل کردم چپس پخته کردم وقت نان بود دسترخوان ره چیدم مادرم‌هم آمد پایین غذا ره با مادرجانم نوش جان کردیم و مه رفتم آموزشگاه مادرم هم به شب آمادگی میگرفت چون  پسر یکی از صمیمی ترین و قدیمی  ترین دوست های پدرم سه روز پیش از ترکیه آمده بود و اونا هم شب ما ره دعوت کردن و قرار بود شب اونجه بریم پتلون کوبای آبی با مانتوی سفید و نسبتاً بلند با خط های فولادی و شال سیاه و کرمچ سیاه پوشیدم و صورتم ره ضد آفتاب زده و لبسرین کم رنگ زدم‌ و بیرون شدم اول‌های خزان بود هوا هم‌ابری بود تا اینکه آسمان شروع به باریدن کرد باران آهسته آهسته می بارید  مه هم که هوای بارانی ره دوست داشم همینطور قدم‌زنان تا آموزشگاه رفتم وارد آموزشگاه شدم‌که یک چیزی بالای سرم گرفته شد به پشتم دیدم  که یک‌ بچه بود و بالایم چتری گرفته و گفت...
در خانه ی تان چتری پیدا نمیشد خانم کوچک
به طرفش دیدم گفتم..
ببخشید اما ربطی به شما ندارد حالا هم این را دور کنید
گفت:_ نمیشه اگر پس کنم تَر میشی
گفتم ربطی به شما نداره مه همینطور دوست دارم گفت:_ نخیر دختر خاله نمیشه مه نمیخایم تَر شوی
اعصابم خراب شده رویم ره کامل دور دادم گفتم ببین کسی تا امروز جرات نتوانسته به مه مزاحمت کند و تو هم حد ات را بدان اگر نه از مزاحمت کردنت پشیمانت میکنم باز نگویی نگفتم
گفت:_ عجب چه اعتماد به نفسی
پس‌باید بگوسم کسی‌هم تا امروز نتوانسته مره اخطار بته و تو هم اگر بار دیگه ای‌رقم اخطاردادی برت خوب نمیشه
ای گپ‌ره گفته و رفت عجب آدمی توبه با چی آدمایی روبه رو میشم بیخیال شده رفتم‌ پیش بهار 
بهار دختر کاکای همو بچه یی است که از ترکیه آمده
بهار:_ سلام به ماه کم نما چطور استی
رها:_ سلام شکر خوبم خودت خوبی
بهار:_ شکر خوبم بریم داخل صنف
برت چندتا خبر دارم😘
رها:_ خبر
اول بگو خوب است یا بد
بهار:_از برای خدا خوب است یا بدش دیگه چیست گپ های مثبت بگو
رها:_ سیس خوو بگو دیگه چیست کم مانده زهره ترک شووم
بهار:_ مهران میخایه اینجه کار کند حتی امروزم آمده مدیرش میخایه جایی دیگه بره اینجه ره به مهران سپرده
رها:_مهران کیست؟؟؟؟؟؟
بهار:_وااای رها نگو که مهران ره به یاد نداری
رها:_ خوو وقتی ندیدمش و نمیشناسم اش چی رقم به یادم بیایه😏
بهار:_ بچه کاکایم دیگه نگفتم  از خارج آمده
رها:_ خوو آقای خودپسند ره میگی
بهار:_ خودپسند😅
رها تو و قت سرش نام ماندی تا پیشتر میگفتی مه نمیشناسم اش
رها:_ هههه نی خو تو همی نام اش ره یکبار گفته بودی
بهار :_ آهاا
رها:_راستی تو خو گفته بودی  او برای تفریح میایه
بهار:_ نیی حالی تصمیم اش تغییر کرده برای همیشه آمده

دوستان عزیز یک رمان نشر میکنمم با ریکشن هایتان بگوید راضی هستین یا نه؟

لینک رو باز کن و به اندازه عمر تلگرامت 1000 توکن رایگان دریافت کن🥰😍

https://t.me/PAWSOG_bot/PAWS?startapp=KuYxsaON

اکنون که زندگی را دور زدیم،
رسیدیم آخر خط.
ولی خب دست های‌مان تهی
جای خالی میان قفس سینه‌ای مان درد می‌کند.
دست‌آورد نداریم.
جز اینکه کمی زرنگ‌تر شدیم؛
و رمز بازی بلد.
تا می‌پرسند چطوری؟!
لبخندی تلخ می‌زنیم و می‌سراییم خوبیم خووب.

بردین
#شما_فرستادید

هیــــچ وقــــت از کتـاب زندگی خسته نشــو👋🏼

چـــون هیـــچ کسـ نمیدونــــه

صفحـــه بعدی زندگـــی چی نوشتـــه🍃🥀
جز خداوند❤️

👇🏻👇🏻
https://t.me/PAWSOG_bot/PAWS?startapp=MWTM2MND

اگر اکانت تلگرام شما قدیمی هست حتما ای رباته بازی کنین پول خوبی گیر تان میایه

https://t.me/PAWSOG_bot/PAWS?startapp=KuYxsaON

لینک رو باز کن و به اندازه عمر تلگرامت توکن دریافت کن🥰😍

دوستا پاوز پروژه خیلی قوی هست
اگه هیچ ایردراپی بازی نمیکنن ایر بازی کنن
👇🏻👇🏻
https://t.me/PAWSOG_bot/PAWS?startapp=MWTM2MND

ܭـــࡐ‌ࡅ࡙ـࡍ߭ ܭـܥ‌‌ܣ🙂‍↕️♥️ pinned «و روزگارمان وصل به خدا باشد و بس🤍!!»

و روزگارمان وصل به خدا باشد و بس🤍!!

🔴فروش شماره مجازی
🟡ممبرپرمیوم
🟢اکانت پرمیوم
🟠خریدکانال
🟤فروش کانال
🟣تبلیغ درکانال
❤️ری اکشن پست👍
🔵نظرسنجی یارای
💥ویوفیک وواقعی
🔥طراحی لوگو
⚡️ساخت بنروتیزتبلیغاتی
⭐️تبلیغ گسترده آپلودری
جهت مشاوره وخریدپی وی مراجعه فرمایید
@sodAis4k4🍓

😁♥️

🩷🩵🩷🩵

https://t.me/Hamster_kombat_bot/start?startapp=kentId7099552670
Play with me, become cryptoexchange CEO and get a token AirDrop!
💸  2k Coins as a first-time gift
🔥  25k Coins if you have Telegram Premium

ܭـــࡐ‌ࡅ࡙ـࡍ߭ ܭـܥ‌‌ܣ🙂‍↕️♥️ pinned «https://t.me/Hamster_kombat_bot/start?startapp=kentId7099552670 Play with me, become cryptoexchange CEO and get a token AirDrop! 💸 2k Coins as a first-time gift 🔥 25k Coins if you have Telegram Premium»

گاهی باید میشد ولی نشد گاهی هم نباید میشد ولی شد...🖤

برین جاین شوین از خیر تان 20 یا 25 نفر😐

https://t.me/Hamster_kombat_bot/start?startapp=kentId7099552670
Play with me, become cryptoexchange CEO and get a token AirDrop!
💸 2k Coins as a first-time gift
🔥 25k Coins if you have Telegram Premium

دروغ میگه نبیایین😐💔😂

🪶بیاین دوستا گرو نو زدیم حله دیگه🪶

👼🐰👼

⭐

✅


🌹

🌹
https://t.me/+ygOehoImTfQ2NGNl

امروز حس بد برم دست داد🥹🥲
مه برش دست ندادم ایتو خیله شد
‌
‌
‌
‌😂🚶🏻‍♀️

'وجهان جای بهتریست
کنار آدمایی مهربان💜
#🦅تنهای

از درد و رنج و روزگار مپرس از دوست
که ما را کودکی کوچی خوشبختی را گم کردیم🫠💔

#صبح بخیر

جان بہ جانم ڪنے جهانم تویے😍😘🥰

این بار با کانال های متفاوت😱😱😱

بروز ترین، بهترین و جدیدترین چنل های تلگرام:
#عاشقانه، #تیک_تاک، #استوری_های_عاشقانه، #غمگین، #شعر_و_متن، #رمان_های_با_ژانر_غمگین_وحشتناک_و_عاشقانه، #ساخت_عکس_با_هوش_مصنوعی


جهت ثبت کانال هایتان در لیست پر جذب ما به آیدی زیر پیام ارسال کنید ...🥹🥰❤️

💙🦋@Ebrahimi_admin1385🦋💙

در لینک زیر عضو بشین👇👇👇👇

آدم وقتی یکیو دوست داره؛
از اون زیباتر براش کسی وجود نداره
مثل تو برای من...♡

آیا در تلگرام در جستجوی چنین استوری های هستید؟
پس عضو شوید برای دلبر تان دلبری کنید..🥰❤️

Live stream finished (5 days)