ادمینی: کار در منزل
شعر فارسی
@farsishear
شعر فارسی (Persian)
با ورود به کانال تلگرام شعر فارسی با نام کاربری farsishear، شما وارد دنیایی از زیبایی‌ها و احساسات عمیق شعر فارسی خواهید شد. این کانال یک فضای دوستانه برای عاشقان شعر فارسی فراهم کرده است، جایی که شعرهای بانظم و معناپرداز فارسی از شاعران معروف و نام‌آشنا به اشتراک گذاشته می‌شوند. nnدر این کانال شاعران جوان و پیر، حرفه‌ای و علاقه‌مند به شعر فارسی فرصتی برای به اشتراک گذاری آثار و خوانش شعرهای دیگران دارند. با پیوستن به این جمع، شما هم می‌توانید از آفرینش‌های شعری خود برای دیگران به اشتراک بگذارید و از اثرات الهام‌بخش شعر بر روح و ذهن لذت ببرید. nnبه کانال تلگرام شعر فارسی بپیوندید و همراه با دیگر دوستداران ادبیات، عاشقانه‌ها، غم‌نامه‌ها و ترانه‌های ناب فارسی خود را به اشتراک بگذارید. این کانال فضایی ایده‌آل برای مطالعه، بحث و تبادل نظر درباره شعر و ادبیات فارسی برای همه علاقه‌مندان است. همچنین، از فرصت‌های گردای این کانال برای شناخت نویسندگان و شاعران جدید بهره گیرید. از بورس آثار خود تا شنیدن نظرات حرفه‌ای از همسالان خود، همه چیز را در این کانال پیدا خواهید کرد. nnپیوستن به کانال تلگرام شعر فارسی به شما فرصتی برای ارتقاء دانش و آگاهی ادبی، ارتباط با همسالان هم‌اهنگ و لذت بردن از زیبایی‌های زبان فارسی می‌دهد. آیا شما نیز به دنبال جایی برای ابراز احساسات خود از طریق شعر هستید؟ پس حتما به این کانال بپیوندید و شعر فارسی را به عنوان یک هنر و عصاره از فرهنگ ایرانی با دیگران به اشتراک بگذارید.
شعر فارسی
21 Nov, 20:08
گوش کن ساده بگویم که تو را می‌خواهم
گرچه دیر آمده‌ام، گرچه همه بی‌گاهم
همه یک سو و تو یک سو، چه بگویم دیگر
تا بدانی که چه‌اندازه تو را می‌خواهم؟!
قلعه و میمنه و میسره بر هم زده‌ام
تا سوار تو چه بازی بکند با شاهم
خواهمت چیدن از آن شاخهٔ جادو اما
گویدم دست که از دامن او کوتاهم
خندقی بین من و توست، کمک کن شاید
پرکنیم این خلأ _ این فاصله‌ها _ را با هم
من در این عشق نهادم قدم و خواهم رفت
تا به پایانش اگر راهم، اگر بی‌راهم
نه به خود می‌روم این ره که کسی می‌برَدم
شاید آن من _ من دیگر _ من ناآگاهم
• حسین منزوی ❘ شعر فارسی
گرچه دیر آمده‌ام، گرچه همه بی‌گاهم
همه یک سو و تو یک سو، چه بگویم دیگر
تا بدانی که چه‌اندازه تو را می‌خواهم؟!
قلعه و میمنه و میسره بر هم زده‌ام
تا سوار تو چه بازی بکند با شاهم
خواهمت چیدن از آن شاخهٔ جادو اما
گویدم دست که از دامن او کوتاهم
خندقی بین من و توست، کمک کن شاید
پرکنیم این خلأ _ این فاصله‌ها _ را با هم
من در این عشق نهادم قدم و خواهم رفت
تا به پایانش اگر راهم، اگر بی‌راهم
نه به خود می‌روم این ره که کسی می‌برَدم
شاید آن من _ من دیگر _ من ناآگاهم
• حسین منزوی ❘ شعر فارسی
شعر فارسی
21 Nov, 12:25
می‌ریزد از این غم عرق شرم ز رویم
دیگر چه بگویم که شکسته‌ست سبویم
ِ ای کاش که بر آتش جان خاک بریزند!
با گریه نشد از غم او دست بشویم
حرفی نزد از ماندن و بستم چمدان را
انگار خبر داشت که دلبسته اویم
بگذر تو هم از قصه عشقی که گذشته‌ست
مگذار که از آنچه گذشته‌ست بگویم!
بعد از تو مرا هر نفسی آه کشنده‌ست
مرگ است که آغوش گشوده‌ست به سویم
• علی مقیمی ❘ شعر فارسی
دیگر چه بگویم که شکسته‌ست سبویم
ِ ای کاش که بر آتش جان خاک بریزند!
با گریه نشد از غم او دست بشویم
حرفی نزد از ماندن و بستم چمدان را
انگار خبر داشت که دلبسته اویم
بگذر تو هم از قصه عشقی که گذشته‌ست
مگذار که از آنچه گذشته‌ست بگویم!
بعد از تو مرا هر نفسی آه کشنده‌ست
مرگ است که آغوش گشوده‌ست به سویم
• علی مقیمی ❘ شعر فارسی
شعر فارسی
21 Nov, 09:30
از اون شعرای حضرت سعدی که شب و روزت رو می‌سازه ...
"چشمش به تیغِ غمزه‌ی خونخوارِ خیره‌کش
شهری گرفت! قوَّت بیمار بنگرید..."
• سعدی ❘ شعر فارسی
"چشمش به تیغِ غمزه‌ی خونخوارِ خیره‌کش
شهری گرفت! قوَّت بیمار بنگرید..."
• سعدی ❘ شعر فارسی
شعر فارسی
21 Nov, 06:45
دیگر وقت آن نیست که بدانیم چه کسی جهان را آفریده است باید دید چه کسانی به خراب کردن آن مشغولند
• نوام چامسکی ❘ شعر فارسی
• نوام چامسکی ❘ شعر فارسی
شعر فارسی
20 Nov, 20:15
من آن مرغم که افکندم به دامِ صد بلا خود را
به یک پروازِ بی‌هنگام، کردم مبتلا خود را
نه دستی داشتم بر سَر، نه پایی داشتم در گِل
به‌دست خویش کردم این‌چنین بی‌دست‌وپا خود را
چنان از طرحِ وضعِ ناپسندِ خود گریزانم
که‌گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را
گر این وضع‌است می‌ترسم که با چندین وفاداری
شود لازم که پیشت وانمایم بی‌وفا خود را
چو از اظهار عشقم، خویش را بیگانه می‌داری
نمی‌بایست کرد اول به این حرف آشنا خود را
ببین وحشی که در خوناب حسرت ماند پا در گِل
کسی کو بگذراندی تشنه از آب بقا خود را!
• وحشی بافقی ❘ شعر فارسی
به یک پروازِ بی‌هنگام، کردم مبتلا خود را
نه دستی داشتم بر سَر، نه پایی داشتم در گِل
به‌دست خویش کردم این‌چنین بی‌دست‌وپا خود را
چنان از طرحِ وضعِ ناپسندِ خود گریزانم
که‌گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را
گر این وضع‌است می‌ترسم که با چندین وفاداری
شود لازم که پیشت وانمایم بی‌وفا خود را
چو از اظهار عشقم، خویش را بیگانه می‌داری
نمی‌بایست کرد اول به این حرف آشنا خود را
ببین وحشی که در خوناب حسرت ماند پا در گِل
کسی کو بگذراندی تشنه از آب بقا خود را!
• وحشی بافقی ❘ شعر فارسی
شعر فارسی
20 Nov, 18:02
ﻣﺎ ﺷﺒﯽ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺁﺭﯾﻢ ﻭ ﺩﻋﺎﯾﯽ بکنیم
ﻏﻢ ﻫﺠﺮﺍﻥ تو ﺭﺍ ﭼﺎﺭه ﺯ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﮑﻨﯿﻢ
ﺩﻝ ﺑیماﺭ ﺷﺪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﯿﻘﺎﻥ ﻣﺪﺩﯼ
ﺗﺎ ﻃﺒﯿﺒﺶ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺁﺭﯾﻢ ﻭ ﺩﻭﺍﯾﯽ ﺑﮑﻨﯿﻢ
ﺁﻥ ﮐﻪ ﺑﯽﺟﺮﻡ ﺑﺮﻧﺠﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺗﯿﻐﻢ ﺯﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ
ﺑﺎﺯﺵ ﺁﺭﯾﺪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺻﻔﺎﯾﯽ ﺑﮑﻨﯿﻢ
ﻣﺪﺩ ﺍﺯ ﺧﺎﻃﺮ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﻃﻠﺐ ﺍﯼ ﺩﻝ! ﻭﺭﻧﻪ
ﮐﺎﺭ ﺻﻌﺐ ﺍﺳﺖ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﮐﻪ ﺧﻄﺎﯾﯽ ﺑﮑﻨﯿﻢ
ﺩﻟﻢ ﺍﺯ ﭘﺮﺩه ﺑﺸﺪ ﺣﺎﻓﻆ خوش‌گوی ﮐﺠﺎﺳﺖ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﻭ ﻏﺰﻟﺶ ﺳﺎﺯ و نواﯾﯽ ﺑﮑﻨﯿﻢ
• حافظ ❘ شعر فارسی
ﻏﻢ ﻫﺠﺮﺍﻥ تو ﺭﺍ ﭼﺎﺭه ﺯ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﮑﻨﯿﻢ
ﺩﻝ ﺑیماﺭ ﺷﺪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﯿﻘﺎﻥ ﻣﺪﺩﯼ
ﺗﺎ ﻃﺒﯿﺒﺶ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺁﺭﯾﻢ ﻭ ﺩﻭﺍﯾﯽ ﺑﮑﻨﯿﻢ
ﺁﻥ ﮐﻪ ﺑﯽﺟﺮﻡ ﺑﺮﻧﺠﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺗﯿﻐﻢ ﺯﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ
ﺑﺎﺯﺵ ﺁﺭﯾﺪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺻﻔﺎﯾﯽ ﺑﮑﻨﯿﻢ
ﻣﺪﺩ ﺍﺯ ﺧﺎﻃﺮ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﻃﻠﺐ ﺍﯼ ﺩﻝ! ﻭﺭﻧﻪ
ﮐﺎﺭ ﺻﻌﺐ ﺍﺳﺖ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﮐﻪ ﺧﻄﺎﯾﯽ ﺑﮑﻨﯿﻢ
ﺩﻟﻢ ﺍﺯ ﭘﺮﺩه ﺑﺸﺪ ﺣﺎﻓﻆ خوش‌گوی ﮐﺠﺎﺳﺖ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﻭ ﻏﺰﻟﺶ ﺳﺎﺯ و نواﯾﯽ ﺑﮑﻨﯿﻢ
• حافظ ❘ شعر فارسی
شعر فارسی
20 Nov, 16:25
شب ها
شجاع ترين آدمِ دنيا هم
ساعت ها به حرفهايى فكر ميكند كه هيچوقت جراتِ زدنش را ندارد!
على قاضى نظام ❘ شعر فارسی
شجاع ترين آدمِ دنيا هم
ساعت ها به حرفهايى فكر ميكند كه هيچوقت جراتِ زدنش را ندارد!
على قاضى نظام ❘ شعر فارسی
شعر فارسی
20 Nov, 12:19
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
نفسی یار شرابم نفسی یار کبابم
چو در این دور خرابم چه کنم دور زمان را
ز همه خلق رمیدم ز همه بازرهیدم
نه نهانم نه بدیدم چه کنم کون و مکان را
• مولانا ❘ شعر فارسی
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
نفسی یار شرابم نفسی یار کبابم
چو در این دور خرابم چه کنم دور زمان را
ز همه خلق رمیدم ز همه بازرهیدم
نه نهانم نه بدیدم چه کنم کون و مکان را
• مولانا ❘ شعر فارسی
شعر فارسی
20 Nov, 09:49
گر چه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کش
تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم
• حافظ ❘ شعر فارسی
تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم
• حافظ ❘ شعر فارسی
شعر فارسی
20 Nov, 07:38
همه راه‌ها به تو ختم می‌شود
حتی آن‌هایی که
برای فراموشی‌ات
از سر گرفتم
• محمود درویش ❘ شعر فارسی
حتی آن‌هایی که
برای فراموشی‌ات
از سر گرفتم
• محمود درویش ❘ شعر فارسی
شعر فارسی
19 Nov, 20:01
تندیس طلایی برای بهترین نوع از وفاداری
میرسه به جناب علی مقیمی ، اونجایی که میگه :
اگر از بام تو پرواز کنم یا نکنم
باز هم در قفسِ یاد توام زندانی...
• علی مقیمی ❘ شعر فارسی
میرسه به جناب علی مقیمی ، اونجایی که میگه :
اگر از بام تو پرواز کنم یا نکنم
باز هم در قفسِ یاد توام زندانی...
• علی مقیمی ❘ شعر فارسی
103,058
subscribers
848
photos
4
videos
