اما این یک قصه نیست ، تراژدی است!
صبح جمعه ای را تصور کن ، که در مغازه کتابفروشی کوچک خود، در یک خیابان خلوت شهر ، نشسته ای ، تا شاید در این فصل امتحانات وسط سالتحصیلی، دانش آموزی، به نوشت افزاری مثل ، خودکار، مداد و ...نیاز پیدا کرد و تو بتوانی احتیاجش را بر طرف کنی و باصطلاح داد و ستد کنی! یک لحظه در باز می شود ، اما مشتری این بار،خانم پا به سن گذاشته ای است با پوشش قدیمی ، که نصف صورتش را با گوشه چادر پوشانده و با یک دست محکم گرفته ، و با دست دیگر ، تعدادی اسکناس ده هزارتومنی را به سویت گرفته و از تو می پرسد، حاج آقا : پول درشت ، صد یا پنجاه تومنی داری که با اینها عوض کنی ؟! همین طور لای در ایستاده دوباره تکرار می کند! من هم نگاهش می کنم ، آخه پیش می آید، که برای کادو دادن در عروسی ها وغیره طلب پول درشت می کنند، درخواستش را دوباره پی می گیرد و ادامه می دهد، آخه سرطان دارم ، سینه ام را برداشته ام، دکترم گفته: فقط پول درشت قبول می کنم، پول خرد قبول نیست ،صد یا پنجاه تومنی (تراول) ! من هم مجبورم ، افتادم گدائی می کنم، اول هرچی دادند، می گیرم ، بعد آنها را به پول درشت تبدیل می کنم، تا ببرم یکجا تحویل دکترم دهم. گوئی یک سماور پر از آب جوش روی سرم خالی کردند! از سر تا سینه، حتی قلبم سوخت ، می دانید چرا ؟ چون این روزها، پول نقد، مخصوصا پول درشت ، در مغازه ها هم ،کمتر پیدا می شود، همه با کارت بانکی و کارتخوان خرید و فروش می کنند!
گفتم ، خدایا شرمنده ام نکن، این بنده خدا که چیزی از من نمی خواهد ، فقط تبدیل پول خردش به تراول! گفتم یک لحظه صبر کنید، می دانستم که در دخل مغازه ،پول درشت ندارم، سریع رفتم سراغ دفترچه در جیبم، معمولا یکی، دو تا تراول، برای روز و وقت مبادا ، لای آن نگه می دارم، اما اینبار تردید داشتم ، چون روز قبلش ،یکی دو مورد پیش آمد که از آنها خرج کرده بودم، تا من لای دفترچه ام را باز کنم،خانم برگشت گفت: خودت هم اگر خواستی کمک کن !
خوشبختانه فقط یک قطعه تراول صد تومنی تا نشده آنجا بود، برداشتم و به طرف خانم گرفتم، او هم ده تومنی ها را داد ، سریع شمردم ، ده تا بود ، دو تا از ده تومنی های خودش را ، روی تراول گذاشتم و تحویل خانم دادم ، پولها را گرفت و دعا کنان مغازه را ترک کرد! او رفت ، اما من ماندم ، با یک دنیا سئوال ، که چپ و راست در ذهنم رژه می رفتند و می روند! به خودم نهیب می زدم ،چرا نپرسیدی کدام بیمارستان عمل کردی ، دکتر جراحت کیست ؟! هزینه عمل و بیمارستان چقدر شد؟! کجا شیمی درمانی می شوی؟! آیا تحت پوشش نهادی یا حمایت خیری هستی؟! اسمت چیست، شماره مبایل؟! و... همه اینها را می توانستم بپرسم ، اما نپرسیدم! یک ضربه جانانه هم از درون خودم خوردم که ، چرا همه ده تومنی هایش را بر گشت ندادم ؟! حالا افسوس می خورم که چرا این کارها را نکردم ، می دانید چرا ؟!
چون اگر اطلاعاتم از ایشان کامل بود ، امروز هم می توانستم، به واسطه ی شناختی که از بزرگانی مثل آقایان: نظمی و خازن در تبریز دارم ، این خانم را به انجمن حمایت از بیماران سرطانی پژواک در تبریز معرفی کنم، یا حد اقل شماره تلفن و آدرس انجمن ، به شرح زیر را در اختیار، آن خانم بیمار بگذارم،
۳۵۵۷۳۱۷۱- ۰۴۱ و۵۹۳۰-۰۴۱
تبریز- خیابان ارک جدید(مصلی)مابین طالقانی و تقاطع مقصودیه، نرسیده به مسجدکدخدا باشی .البته هدف از کتابت این دلنوشته ، رساندن این پیام بود،که این خانم ،نه اولین و نه آخرین بیمار سرطانی است! پس همه ما باید، از دکتر تا شهروند عادی در مواجهه با این قبیل بیماران، به وظیفه انسانی خود عمل کنیم و خبر خوب در این زمینه اینکه، به فضل الهی، برای حمایت اصولی و منظم از این بیماران، بزودی دفتر نمایندگی پژواک در شهرستان مرند ، به همت خیرین و حمایت مسئولین شهر، افتتاح و به بیماران سرطانی امداد رسانی خواهد نمود.اما نکته آخرم به عنوان یک معلم ، خطاب به دکتر این خانم بیمار سرطانی این است،
دکتر ! زیر میزی یا رو میزی اصلا به من مربوط نیست ! اما این دیگر چه شرطی و چه صیغه ای است؟! یعنی چه ؟! پول خرد قبول نیست، فقط صد تومنی یا پنجاه تومنی!
واقعا خسته نباشی دکتر!
#حسن_ایرجی
❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️
✍🇮🇷#کانال_فرهنگیان_ایران_زمین🇮🇷
@farhangianiranzamin
✍#ارتباط_بامدیرکانال.
@mahmoodlou 0914 827 7800
✍#ادمین
@Hassan_Iraji
✍#اینستاگرام 👇👇👇
Instagram.com/mahmoodlou3