𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂 @eshghe_dovom2 Channel on Telegram

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

@eshghe_dovom2


@Pariubot

دژا و (Persian)

در کانال تلگرامی "دژا و"، کاربران می‌توانند با آخرین اخبار، مطالب جذاب و مفید از دنیای دژ و دابسمش آشنا شوند. این کانال منحصر به فرد با نام کاربری "eshghe_dovom2"، به شما فرصتی برای ارتباط با افراد علاقه‌مند به دژ و دابسمش می‌دهد. اگر به دنبال محتوای جذاب و تازه در این حوزه هستید، حتما باید این کانال را دنبال کنید. همچنین در کانال حرفی‌چیزی هم حضور پیدا کنید تا از خدمات پریوبات بهره‌مند شوید!

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

15 Jan, 06:36


لوسیفر...🔥
فرشته ایی شگفت انگیز و ستودنی...
فرشته‌ای که قرار است به دام عشقی سوزان بیوفتد...
تصمیماتی بزرگ و جسورانه که باید گرفته شود...
حقیقتی بزرگ که آشکار میشود...
عشقی قدیمی که دوباره شعله‌ور می‌شود...
https://t.me/+wsCt9XIdBJ03YmJk
https://t.me/+wsCt9XIdBJ03YmJk
#صحنه‌دار💦
#لینک_بعد_از_یک_ساعت_پاک_میشود
3پاک

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

15 Jan, 06:25


رمان ممنوعه استاد و دانشجو 🔥 :مشاهده
رمان ممنوعه BDSM 🔞 : مشاهده
داستان های ممنوعه و هات 💦: مشاهده

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

15 Jan, 04:32


°📬~پیشنهاد ادمین:

بچه‌ها یه رمان هست که جدیداً ترند شده توی تلگرام و ژانرش مافیایی و خشنه با #صحنه‌ های به شدت خفن🪭🍓🔥

لینکش رو میذارم برید بخونید عین من معتادش بشید✨️🙂‍↕️🥂
https://t.me/+HoHAM2HTPnpiOWRk
https://t.me/+HoHAM2HTPnpiOWRk

11:00

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

15 Jan, 04:00


𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂 pinned an audio file

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

14 Jan, 20:51


You try to forget it while you wait ..

تلاش میکنی فراموشش کنی،درحالی که منتظرشی:)

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

14 Jan, 14:51


به شدت آدمه«اگه پیام ندی پیام نمیدمی»هستم

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

14 Jan, 14:51


بعدشم میشینم برا اینکه چرا دیگه باهام حرف نمیزنیم گریه میکنم

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

14 Jan, 13:46


هرجوری دوس داری رفتار کن خیلی وقته همچی بکیرمه.

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

14 Jan, 13:33


تبریکت بماند برای روز نامردی که در تقویم آمد😅💔

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

14 Jan, 12:35


تو نه تنها از‌ دلم در نیاوردی، بلکه طلبکارم بودی.

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

13 Jan, 10:26


چه گناهی کرده ام که در خوابم هستی در بیداری ام نه، در سرم هستی در چشمم نه، در قلبم هستی و در آغوشم نه.

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

12 Jan, 23:16


اکثر آدما قسم میخورن که نمیخوان تو رو از دست بدن، اما طوری رفتار میکنن انگار نمیخوان تو رو نگه دارن.

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

12 Jan, 19:14


چشما دروغ میگن مگه؟؟

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

10 Jan, 09:08


🫠

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

05 Jan, 20:47


اگه به گریه بود، گریه میکردم.
ولی خیلی بیشتر از ایناس.

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

05 Jan, 20:44


_ نوش لعلت، مارا به آرزو کشت ...

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

05 Jan, 19:44


...

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

24 Nov, 17:25


دورت شلوغ منو تنهایی این شب🫠

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

24 Nov, 03:25


شما هم حس میکنید همه دوستای صمیمیتون پنهانی باهاتون حال نمیکنن یا فقط من اینطوری فک میکنم؟

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

21 Nov, 12:38


🐸🤍

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

19 Nov, 14:58


🪞💚

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

18 Nov, 16:33


اینکه دوستش داری ولی دیگه نمیخوایش،
قدرتمندانه ترین و غم‌انگیز ترین تصمیمه.

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

14 Nov, 12:33


#رمان‌حکم‌دل‌

#پارت3

بهش چشم غره رفتم و راه پله ها رو به سمت پایین پیش گرفتیم... شاید حدود سي پله پايين
رفتیم و به یه در سیاه و بزرگ رسیدیم.
هاتف به صورت رمزي چند ضربه به در زد و در و زن جووني باز کرد.
عربي باهاش حرف زد و زن درو کامل باز کرد و همه با هم وارد شدیم.
این زیر زمین هم براي خودش به دنيايي بود انگار... به سالن وسیع که چندین دست مبل چیده شده بود. چند مرد عرب و چند زن که با لباس هايي آنچناني دورشون میچرخیدند... چندین و چند اتاق در اون اطراف وجود داشت.
با دیدن راه پله اي که انتهاي سالن قرار داشت قلبم به تپش افتاد.
با دیدن چند عرب که روي مبلها نشسته بودند و با چشمهاي از حدقه بیرون زده به ماها نگاه میکردند دلم هري ريخت
شادي جيغ خفيفي كشید و رو به هاتف گفت: اینجا کجاست؟
:هاتف همون جايي که باید کار کنید....
صداي پروانه در اومد و گفت منظورت چیه... مگه نگفتي ما قراره تو رستوران کار کنیم؟ هاتف که اصلا ثبات رفتاري نداشت به جاي جواب موهاي دم اسبي شو به چنگ کشید و پرتش
کرد جلو و :گفت اینقدر زر نزن.
مثل بید میلرزیدم
هاتف صدا زد پوپک.... خاله پوپک...
زن میان سالي جلو اومد و با عشوه گفت: جون خاله؟ هاتف به صفايي به اين گلاي من بده باهات حساب میکنم.
پوپک با عشوه گفت :جووون.... چشم عزیز دلم....
ورو به هممون :گفت با من بیاید.
اولین کسی که همراه شد من بودم نمیدونستم حدسی که میزنم درست هست یا نه... فقط ارزو
میکردم غلط باشه
از جلوي نگاه ولع اميز اون عربها گذشتیم و وارد اتاق شدیم.
با دیدن به سرویس تخت دو نفره و یه کمد پر از لباس خواب که درش باز بود... آب دهنمو هم
نمیتونستم قورت بدم.

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

13 Nov, 11:34


#رمان‌حکم‌دل

#پارت2

از وقتي که از لنج پیاده شده بودیم ايه ي یأس میخوند.
چي ميخواستي بشه؟
شادي: پشیمونم....
نمیتونستم بگم منم همینطور... يعني نميخواستم بگم اره منم عین سگ پشیمونم..... سرمو به دیواره ي کامیون تکیه دادم و تو تاریکي به چشمهاي نسبتا خيس بقیه خیره شدم. نفسمو سنگین بیرون دادم و حس کردم که باید به چيزهاي خوب فکر کنم.
با ایست ماشین ولوله اي بين هممون راه افتاد.
در عقب باز شد.
با دیدن صورت هاتف که لبخند كريهي رو لبش بود تهوعم دو چندان شد. شادي بازومو تکون داد و گفت بریم پایین.
اهی کشیدم و همراه شادي و بقیه پیاده شدم.
مانتوم سیاه شده بود شلوارم گل آلود بود... جمعا پنج نفر بودیم... شادي دستمو گرفته بود. جفتمون یخ کرده بودیم.
هاتف رو به من لبخندي زد و گفت بدون ارایش خوشگلتري....
محل سگم بهش نذاشتم و پشت سر احمد که عباي سفيدي پوشيده بود راه افتادم وارد به
رستوران شیک شدیم. البته از در پشتي...
صدای موزیک رو هوا بود.
اکثرا داشتند میلولیدن... به قسمتش هم میز انواع بازي بود.
درست مثل سرزمین عجایب که به شهربازي سر پوشیده باشه .... با دیدن آدم هايي که حس زندگي تو وجودشون بود ترسمو براي لحظاتي فراموش کردم..... شادي هم درست مثل من :گفت کتی اینجا چه با حاله....
و با هیجان گفت: هاتف اینجا کار میکنیم؟
هاتف با بي حوصلگي گفت اره عزیزم ... همین جا کار میکنید.... احمد عرض اندامي کرد و گفت من که گفتم شما رو جاي بد نمیارم.....
دستي از عقب محکم هولم داد
هاتف :گفت بجنبین دیر شده... واسه دید زدن وقت زیاده...
و هممون به سمت پله ها راه افتادیم..

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

11 Nov, 21:35


#رمان‌حکم‌دل

#پارت1
پرواز

《دبی - جمیرا》

چشمهاي بسته امو به سختي باز کردم....بخاطر حرکت کامیون کاملا ناگهانی از خواب پریدم....
هنوز توي اون کامیون لعنتي بودم و از سردرد و بدن درد به خودم ميپيچيدم. حتي توي خواب هم تنم درد میکرد.
با تکون هاي پيچ در پيچ ماشین و بوي گند و متعفن بنزین تهوعم بیشتر میشد. پهلوم درد میکرد. هنوز هم معني زخمي که داشتمو نمیفهمیدم بیهوش شدم و وقتي بهوش اومدم یه زخم عميق روي پهلوي چپم بود که تعدادي بخیه خورده بود شادي ميگفت بخاطر تصادف بود که تو ایران با ماشين هاتف به یه گارد ریل خورده بودیم و به قسمت از گارد ریل به پهلوي من فرو رفته بود هرچند این اتفاق تو ایران افتاد و بعدش هم وارد این لنج تهوع اور شدیم . به هر حال دردش قابل تحمل بود. حالت تهوع داشتم و بوي بنزينو نمیتونستم تحمل کنم.... خودمو جا به جا کردم... صداي بغض الود شادي رو شنیدم که :گفت: کتي آخرش چي ميشه؟

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

11 Nov, 18:57


مقدمه:
بر بزن
یکبار دیگر حکم کن.... اما نه بي دل
بر زدم حکم کردم
حکم سیاه... سیاه مثل تو....
مثل من... مثل زندگي
سیاه
. به سياهي باختن
باختن زندگي نوبت توست
بر بزن حکم : دل
قرمز سرخ مثل خون
گرم مثل گرماي عشق
بیا این دل از من.... در گروي يک دل از تو
بر بزن, نوبت توست
باختم ... حاکم شهر عشق تويي...!
حکم : خشت . خشت اول
بسازیم باهم دست به دست
باهم دل به دل یک کاشانه باهم
خشت دوم . نوبت توست
زير سقفي از جنس نفرت
زیر دست مرگ به جاي عسل
طعم خون می چشیم. در شاهد نفرت
عاشق مي شويم. خشت سوم...!
نوبت من بود جز نزن
خشت سوم
عشق من و تو لازم
بر بزن حکم لازم
دل گرفتن! دل سپردن
هر دو لازم عشق لازم
حکم : عشق . به حکم دل
حکم امروز ... عشق!

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

07 Nov, 20:30


⁰⁰.⁰⁰

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

07 Nov, 15:18


دلش خونه ی غریبه ها شده من میدونم که دیگه جا برام نی

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

07 Nov, 15:15


نه این دوری حقمون نی..💔
@eshghe_dovom2

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

01 Nov, 20:27


بچه ها بیاین بگین توچه ژانری رمان میخواین؟
http://t.me/HidenChat_Bot?start=1632699258

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

01 Nov, 07:19


His story is different crying in anger💔

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

30 Oct, 20:23


Turned off for new messages!

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

30 Oct, 20:23


𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂 pinned Deleted message

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

28 Oct, 16:53


اگه یه روز دلت برام تنگ شد به این فکر کن که من هرکاری کردم کنارت بمونم ولس تو خودت منو نخواستی و بدون هیچ دلیلی تنهام گذاشتی.

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

24 Oct, 09:35


If we don't talk anymore, I want to be without you always among my good and painful memories :)

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

24 Oct, 09:30


- باید از همون دور دوستت میداشتم..
از نزدیک نا امید کننده بودی :)!

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

23 Oct, 20:31


Turned off for new messages!

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

23 Oct, 20:31


69💦 💗View💗

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

23 Oct, 20:31


Hard💦 💗View💗

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

23 Oct, 20:31


3some💦 💗View💗

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

23 Oct, 19:04


هستین سرعتی بزارم؟

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

23 Oct, 18:31


ساعت 10:30 سرعتی داریم خوشگلا💗.

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

23 Oct, 18:30


🥀😭 شوهرش کتکش میزنه
https://t.me/+cCBuAB1rQkFkY2M0
از درد با شوک بدنم را
#جنین وار جمع میکنم که #کمربندش را به دور دستانش می پیچید و با نیشخند بالای سرم می ایستد . چنان نگاهم میکند که از سنگینی نگاهش #لرزه به تنم می افتد .

_ هر
#ضربه رو بلند می‌شماری .

و ناگهان کمربند را بالا برده و محکم بر
#تنم می کوبد . #درد همچون جریان برقی در سلول های بدنم میپیچد . از شدت درد و #حقارت زیر گریه میزنم .

_ یک ... هق .. دو ...هق ...سه ...

پانزدهمین ضربه بود که بالاخره
#کمربند را گوشه ای انداخت و ...
https://t.me/+cCBuAB1rQkFkY2M0
#محدویت_ســـــنی 🌶🔥

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

23 Oct, 18:16


Turned off for new messages!

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

23 Oct, 18:16


/setdelay off

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

23 Oct, 16:05


Turned off for new messages!

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

23 Oct, 16:05


/setdelay off

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

23 Oct, 16:00


Turned off for new messages!

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

23 Oct, 16:00


/setdelay off

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

19 Oct, 15:09


🍂🌫

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

19 Oct, 14:57


مطمئن باش که کلی میاد بجای تو
اما کل این دنیارو نمیدم به چشای تو.

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

19 Oct, 14:56


And what passions were extinguished in me💔

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

18 Oct, 07:09


کم کم داره منو یادت میره ها فک نکن حواسم نی (:

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

17 Oct, 21:13


Real depression is whe you stop loving the things you love..

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

17 Oct, 21:13


کم‌کم یاد میگیری،برای هرچیزی اصرار نکنی
شدنی میشه
موندنی میمونه
اومدنی میاد
رفتنى هم میره..

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

16 Oct, 15:43


🖤

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

13 Oct, 15:08


«دوست دارم اول بشناسنم، بعد درکم کنن، بعد دوسم داشته باشن، وقتی یه راست میرن سراغ دوست داشتن حس بدی میگیرم، انگار یه چیزی درست نیست.»

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

12 Oct, 18:35


هایده عزیز؛
منم خسته‌‌م از هرچی که بود و هرچی که هست:)

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

10 Oct, 12:04


ماييم و سينه ای كه در آن ماجرای توست...

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

09 Oct, 19:24


:)

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

04 Oct, 21:01


منو اذیت نکنین..
من خودمو با چنگ و دندون نگه داشتم
به فروپاشی نرسم...

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

03 Oct, 22:22


Dayanabilir Mi Sence Sonlara?

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

02 Oct, 18:52


هروقت حس کردی
کسی داره ازت دوری میکنه
دیگه هیچوقت مزاحمش نشو!
ارزش تو بیشتر از اینه ک بخوای
خودتو ب زور تو دل کسی جا کنی.

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

01 Oct, 21:41


تو مکه ی عشقی و .‌..

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

01 Oct, 19:17


ببین شاید جنگ شد مردیم اصلا ارزششو نداره بیا آشتی کن🦦

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

30 Sep, 17:04


شاید ی شب بدون حرف رفتم،شاید گم و گور شم از قصد مهم نیست چی میشم اصلا.

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

29 Sep, 18:28


:)

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

24 Sep, 17:48


براش که مهم باشی، مهم نیست کجاست و چقدر درگیری داره. مهم نیست پشت ترافیکه یا زیر بارونه، اهمیتی نداره چقدر کار روی سرش ریخته، مهم نیست چند تا مشغله‌ی مهم‌تر داره، همرو کنار میزنه و با یه لبخند گوشیشو برمیداره و بهت تکست میده.

𝗗𝗲𝗷𝗮 𝘃𝘂

21 Sep, 19:49


در نهایت متوجه خواهی شد که چیز زیادی نمی‌خواستی بلکه از شخص اشتباهی انتظار داشتی.