دکتر کاردیولوگ @drkardiologe Channel on Telegram

دکتر کاردیولوگ

@drkardiologe


یادداشت‌های یک رزیدنت قلب

ارتباط با دکتر:
[email protected]

دکتر کاردیولوگ (Persian)

در کانال تلگرام دکتر کاردیولوگ با نام کاربری @drkardiologe می‌توانید یادداشت‌های یک رزیدنت قلب را مطالعه کنید. این کانال فضایی است که مطالب مرتبط با بیماری‌های قلب و پزشکی قلبی را به شما ارائه می‌دهد. اگر به اطلاعات جدید و تخصصی در زمینه کاردیولوژی علاقه‌مند هستید، این کانال مناسبی برای شماست. هر هفته مطالب جدیدی منتشر می‌شود که شما را به روز نگه می‌دارد و بهترین راهکارها برای حفظ سلامت قلب خود را به شما معرفی می‌کند. همچنین می‌توانید با دکتر مشاوره کنید و سوالات خود را مطرح کنید. پس از پیوستن به این کانال، مطمئن باشید که دریافت اطلاعات معتبر و کاربردی در زمینه قلب و عروق خواهید بود. بنابراین، اگر به حفظ سلامت قلب خود علاقه‌مند هستید، این کانال را از دست ندهید و به جمع اعضای آن بپیوندید.

دکتر کاردیولوگ

11 Feb, 21:15


امروز می‌خواستیم زن میانسالی را با تشخیص NSTEMI¹ بستری کنیم. داشتم کارهای نوشتن شرح حال و گرفتن رضایت کت و رزرو اتاق عمل را انجام و روال کار را برای خود بیمار و دخترش توضیح می‌دادم که ناخواسته لبه‌ی یکی از برگه‌ها انگشتم را برید. نگاهی به انگشتم کردم دیدم خون جای بریدگی را پر کرد. زن میانسال صحنه را که دید دستپاچه شد و از توی جیبش دستمال کاغذی درآورد و بهم تعارف کرد و با نگرانی پرسید «چیزی نشد که پسرم؟!» تشکر و نه‌ای گفتم و دستمال را روی زخم فشار دادم و به این فکر کردم که فقط یک مادر می‌تواند وقتی خودش سکته‌ی قلبی کرده نگران خراش سطحی روی انگشتان دیگری شود.

کلمات و ترکیبات تازه:
۱. سرواژه‌ی عبارت Non ST Elevation Myocardial Infarction که یک نوع سکته‌ی قلبی است.

دکتر کاردیولوگ

11 Feb, 20:25


این‌که می‌گویند «زندگی صدسال اولش سخت است» مطلقا کرسی‌شر است. از پیرمرد روی ویلچر پرسیدم «چند سالته؟» مرد میانسالی که احتمالا پسرش بود گفت «توی شناسنامه نودوسه سال اما خودش می‌گه بالای صد سال سنشه». از پیرمرد پرسیدم «اوضاع چه‌طوره؟» با صدایی که انگار از ته چاه می‌آید گفت «خوب نیست دکتر». خواستم بگویم دل‌خوش به بعد از صدسالگی نباشید. تا وقتی که بگا بروید همیشه بگایی هست و در بگایی غوطه می‌خورید. چه خوش گفت ظریفی که ما از گا آمده‌ایم و به گا می‌رویم.

دکتر کاردیولوگ

10 Feb, 13:26


من عصبانی نمی‌شوم مگر برای کسی که دوستش داشته باشم. من ناراحت نمی‌شوم مگر برای کسی که دوستش داشته باشم. من برای کسی غصه نمی‌خورم مگر برای کسی که دوستش داشته باشم. من می‌توانم دوری هرکسی را تحمل کنم جز کسی که دوستش داشته باشم. من می‌توانم نبود هرکسی را تحمل کنم جز کسی که دوستش داشته باشم. من می‌توانم قهر با هرکسی را تحمل کنم جز با کسی که دوستش دارم. من می‌توانم بی‌محلی هر کسی را تحمل کنم جز کسی که دوستش داشته باشم. من می‌توانم دیر سین شدن و دیر جواب دادن هرکسی را تحمل کنم جز کسی که دوستش داشته باشم. من می‌توانم بگو بخند هر خری با هر خری را تحمل کنم، جز بگو بخند هر خری با کسی که دوستش داشته باشم. من برایم مهم نیست کی چی می‌گوید و کجا می‌رود و چی‌کار می‌کند، جز کسی که دوستش داشته باشم. عشق من را ضعیف می‌کند. خیلی ضعیف. خیلی خیلی ضعیف.

دکتر کاردیولوگ

10 Feb, 10:16


توی روان‌شناسی اصطلاحی داریم به نام سابلیمیشن که در زبان ما به والایش ترجمه شده و آن یک مکانیسم دفاعی ناخودآگاه است که در آن فرد ایمپالس‌ها و ایده‌آل‌های از نظر اجتماعی غیرقابل پذیرش را به رفتارها و اعمال قابل پذیرش تبدیل می‌کند. مثال کلاسیکش هم می‌شود افراد عصبانی و خشمگینی که به ورزش‌های رزمی روی می‌آورند و خشمشان را آن‌جا و از آن طریق خالی کنند. به گمانم نوشتن هم برای من حکم همین سابلیمیشن را دارد. من می‌نویسم که حواسم را از یک چیزهایی پرت کنم و یه چیزهایی را فراموش کنم. که یک زخم‌هایی سر باز نکند. که این زندگی شخمی کمی و فقط کمی برایم قابل‌ تحمل‌تر بشود. کارهایی که به جز یک تسکین موقت هیچ تأثیر دیگری ندارد. به قول برتون «من از اندوه می‌نویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم.»

دکتر کاردیولوگ

09 Feb, 16:56


الان که به گذشته نگاه می‌کنم می‌بینم چه‌قدر تغییر کرده‌ام و چه تغییرات بزرگی در سیر و سلوک روحی‌ام رخ داده است. مثلاً شش، هفت سال پیش اگر اکسیر عشق در مس‌ام می‌افتاد و زر می‌شدم احتمالا به قول ابی سهم هوایم را بهش می‌بخشیدم و از دستم گل می‌گرفت. کلی شعر و ترانه‌ی عاشقانه برایش ردیف می‌کردم. ولنتاین را با خرس عروسکی می‌گذراندیم و تلفن را با «اول تو قطع کن. نه اول تو قطع کن» به پایان می‌رساندیم و دست در دست و سرمستانه خیابان‌های انقلاب و ولیعصر را طی می‌کردیم و... الان اما احتمالا نصیبمان از هم بیشتر واقعیات تلخ باشد تا موهومات شیرین؛ «امروز دلار بازم گرون شده»، «آخر سال ماشینمون رو عوض کنیم»، «مرخصی بگیر بریم مسافرت»، «گوشیم دیگه زیادی هنگ می‌کنه»، «اصلا این همه کار و تلاش برای چی»، «حوصله‌ی مهمونی آخر هفته رو ندارم» و احتمالا پنج سال دیگر هم فقط کنار هم هستیم که باشیم؛ یک کار عملی انجام بدهیم و بچه‌ای تولید کنیم و بچسبیم به تربیتش و حسابی غرق شویم توی کثافت و گنداب روتین زندگی.

دکتر کاردیولوگ

09 Feb, 11:48


به نظرم خلقت انسان دارای چند باگ و نقص اساسی است و جا دارد که در آپدیت‌های بعدی توسط شرکت سازنده‌اش رفع شود. رفع این نقص‌ها و البته در کنارش اضافه‌شدن یک‌سری آپشن‌ها هم می‌تواند کمی و فقط کمی زندگی را از این حالت شخماتیک دربیاورد. مثلا این‌که انسان‌ها دکمه‌ی میوت داشته باشند و هروقت خواستیم بزنیم و دیگه صدایشان را نشنویم. یا این‌که هرکسی متناسب با جایگاهش در طول روز حق استفاده از تعداد کلمات معینی را داشته باشد و بیش‌تر از اون دیگر صدایش قطع شود. حذف یا تقلیل خواب شبانگاهی به یکی دو ساعت هم می‌تواند تغییر خوب بعدی باشد؛ خود زندگی چی هست که حالا یک‌ سومش هم به خواب بگذرد. یک آپشن مناسب دیگر هم می‌تواند حذف درد و رنج و بیماری باشد. انصافا چهل پنجاه سال عمر به خودی خود آن‌قدری کوتاه و رنج‌آور است که لازم نباشد درد و رنج دیگری هم بهش اضافه شود. یک‌سری باگ‌های زیرشکمی و هورمونی هم هست که ترجیح می‌دهم واردش نشوم و در موردشان چیزی نگویم. خلاصه که تا تبدیل به یک موجود قابل قبول خیلی راه داریم، خیلی.

دکتر کاردیولوگ

09 Feb, 11:26


در جایی از مستند «همه یا هیچ» که شبکه‌ی آمازون از تیم فوتبال تاتنهام انگلیس تهیه کرده مورینیو، سرمربی وقت، دله آلی، بازیکن با استعداد اما سربه‌هوا و بی‌نظم تیم را نصیحت می‌کند که: «من الآن پنجاه و شش سالمه، می‌دونی دیروز چند سالم بود؟ بیست سال!». و این به نظرم عجب جمله‌ی محشری و عجب نصیحت فوق‌العاده‌ای است. به نظرم چکیده‌ی زندگی در همین یک جمله خلاصه می‌شود. عمری که مثل برق می‌گذرد و تا به خودت می‌آیی می‌بینی هنوز هیچ‌کاری نکرده‌ای و فردا شده. دیروز می‌خواستی بزرگ شوی و امروز می‌بینی داری پیر می‌شوی. دیروز فکر می‌کردی باز هم وقت هست و امروز داری می‌بینی که دیگر وقتی نیست. آن‌وقت پاسخ دله‌ آلی به این جمله‌ی فوق‌العاده چه بود؟ فقط یک پوزخند احمقانه. و نتیجه‌ی باور نکردن به این حکمت؟ نیمکت‌نشینی در یکی از تیم‌های لیگ سطح پایین ترکیه. آن هم کسی که روزی به عنوان استعداد برتر لیگ جزیره و بازیکن سال این لیگ شده بود. و این سزا و سرنوشت محتوم دله آلی و باقی گوساله‌هایی است که این جمله را درک نکنند؛ «دیروز بیست ساله بودم و امروز پنجاه و شش ساله.»

دکتر کاردیولوگ

09 Feb, 11:06


احتمالا از ادبیات دبیرستان یادتان است که وقتی مجنون خل‌وچل را می‌برند کعبه که عشق لیلی از سرش بیفتد و از او بکشد بیرون طرف چیزخُل‌تر می‌شود و دعا می‌کند: «از عمر من آنچه هست برجای/ بستان و به عمر لیلی افزای.» که به نظرم دعای احمقانه‌ای است. ماهیت عشق، شوق و میل در کنار هم زیستن است و عاشق به هر دری می‌زند که معشوق را به دست بیاورد و درکنارش به آرامش برسد. اگر قرار باشد یکی به خاطر زنده‌ماندن دیگری بمیرد پس این چه فرقی با فراق و جدایی دارد؟ هیچی. فقط چون آدم عاشق معمولا یک تخته‌اش کم است حتی دعاکردنش هم مثل آدمیزاد نیست.

دکتر کاردیولوگ

08 Feb, 16:38


خب در پست قبل اسم TR آمد. دعوتش می‌کنیم به دورهمی اورژانس. یعنی خوار شانس را...😂

دکتر کاردیولوگ

08 Feb, 10:16


من گفتم می‌آیم قلب که اگر اورژانس و استرسش زیاد است لااقل تروتمیز است و کثیف‌کاری اکثر رشته‌های دیگر را ندارد اما توی همین چند ماه اخیر سه تا بیمار آمده با افزایش INR¹ و شواهد ملنا² و خب مجبور شدم انگشت مبارکم را تویشان فرو کنم و اصطلاحا TR³شان کنم. سومی را که انجام می‌دادم یاد دوران اینترنی افتادم که برای بیماری مجبور شدم هم سوند بگذارم، هم NG⁴ و هم TRاش کنم. کارهام که تمام شد به رزیدنت گفتم «با نافش که دیگه کاری نداریم؟!» حاصل این شوخی البته یک چشم‌غره‌ی همراه با خنده از طرف رزیدنت بود اما خب می‌ارزید. انصافا حاجیتان از همان اول بامزه بوده. هار هار هار :)))

کلمات و ترکیبات تازه:
۱. نوعی تست برای تشخیص اختلالات انعقادی
۲. نوعی مدفوع خونی
۳. مخفف Rectal touches و به معنای معاینه‌ی مقعد از طریق انگشت است.
۴. مخفف Nasogastric tube و به معنای لوله‌‌ای که از راه بینی به معده فرستاده می‌شود.

دکتر کاردیولوگ

07 Feb, 08:54


خیلی‌ها فکر می‌کنند من پارتنر دارم. حالا چرا فکر می‌کنند پارتنر دارم؟ چون گاهی سرم توی گوشی است. حالا چرا گاهی سرم توی گوشی است؟ چون دارم تندتند تایپ می‌کنم. حالا چرا دارم تندتند تایپ می‌کنم؟ چون دارم برای شما به‌دردنخورها و این چنل متن می‌نویسم و پست آماده می‌کنم. پس حالا که به‌خاطر این چنل و شما به‌دردنخورها در موردم چنین فکری می‌کنند آیا لایق احترام و اعتبار بیشتری نیستم؟ البته که هستم.

دکتر کاردیولوگ

07 Feb, 07:31


بیمار یک مرد پنجاه ساله که با شکایت درد قفسه‌ی سینه آمده بود. توی نوارش یک چسه قطعه‌ی ST الویت¹ شده بود اما نه آن‌قدری که بشود راحت بهش مارک استمی² زد. برای همین رزیدنت سال سه رفت و از اتند اورژانس تعیین تکلیف کند. اتند نوار را استمی خواند و بیمار هم کاندید پرایمری‌³ شد. وقتی داشتم از بیمار رضایت کت می‌گرفتم بهش فهماندم قضیه چی است و قرار است برایش آنژیو انجام شود و احتمالا فنر بگذارند. بیمار تا این را شنید بغض کرد، چشم‌هایش قرمز شد و اشکش سرازیر شد. راستش من هیچ‌وقت گریه‌ی یک مرد را از نزدیک ندیده بودم و جا خوردم و واقعا دلم برایش سوخت. برای همین بهش دروغ گفتم که البته این آنژیو تشخیصی است و قرار نیست توی این مرحله برایت فنری گذاشته شود. فعلا فقط می‌بینند آن تو چه خبر است، شاید اصلا نیازی به فنر نباشد. البته که این عدم نیاز به فنر را از خودم نپراندم. درد کاملا آتیپیک بود، سن طرف زیاد نبود، ریسک فاکتور خاصی هم نداشت و واقعا به نظرم الویشنش هم به‌قدری نبود که بهش مارک استمی زد. خلاصه که گریه بیمار را بند آوردم و با چندتا شوخی و یک لبخند کم‌رمق فرستادیمش کت. قبلش اما کد پرونده‌ی بیمار را برداشتم که فردایش ببینم نتیجه‌ی آنژیو چی شده. روز بعد چک کردم و دیدم نکا⁴ از آب درآمده بود. خوشحال شدم. بعد از مدت‌های طولانی خوشحال شدم. بعد از مدت‌های خیلی خیلی طولانی خوشحال شدم.

کلمات و ترکیبات تازه:
۱. بالارفتن قطعه‌ی ST در نوار قلب از نشانه‌های تشخیصی سکته قلبی است.
۲. ترکیب سرواژه‌ی ST Elevation Myocardial Infarction است و همان سکته‌ی قلبی خودمان است.
۳. مخفف Primary PCI است. مفهوم ساده‌اش هم این است که فوری و اورژانسی ببر کتلب و آنژیو کن!
۴. سرواژه‌ی عبارت Normal Epicardial Coronary Artery در آنژیوگرافی و به معنای طبیعی بودن رگ است.

دکتر کاردیولوگ

06 Feb, 21:16


گفت «ولی بعید می‌دونم بتونی عصبانی شی. حس می‌کنم نهایتش اینه که صحنه رو ترک می‌کنی.» گفتم «نه واقعا گاهی عصبانی و ناراحت می‌شم، مخصوصا بابت چیزهایی از کسی که برام مهمه. و شاید به خاطر همینه که توی همه‌ی این سال‌ها سعی کردم جز خونواده‌ام کسی برام اون‌قدری مهم نشه که بتونه من رو ناراحت یا عصبانی کنه و بهم آسیب بزنه.»

دکتر کاردیولوگ

06 Feb, 20:48


به نظرم یکی از باگ‌های ارتباط با جنس مخالف این است که اگر حواست نباشد یک‌هو می‌بینی با یک عبارت، یک جمله، یک حرکت، یک نگاه و حتی یک تبسم از مرز، نقطه و چک‌پوینتی از رابطه عبور کرده‌اید که دیگر راه برگشتی ندارد و برگشت به قبلش امکان‌پذیر نیست و از آن‌جایی که این مرز، نقطه و چک‌پوینت معمولا سرآغاز همه‌ی بگایی‌ها و تروماها و مشکلات زندگی است، من همیشه و عامدانه سعی کرده و می‌کنم که ازش دوری کنم حتی اگر به قیمت تنها ماندنم تمام شود.

دکتر کاردیولوگ

06 Feb, 20:42


در دنیایی که ریتم فلاتر¹ هم گاها می‌تواند ایرگولار² شود، دیگر نه باید از کسی انتظاری داشت، نه باید از رفتار کسی تعجب کرد و نه باید حرف کسی را به دل گرفت.

کلمات و ترکیبات تازه:
۱. یک مدل ریتم غیرطبیعی قلب که معمولا یکی از مشخصه‌های تشخیصی مهمش در نوار قلب منظم‌بودن آن است.
۲. نامنظم

دکتر کاردیولوگ

05 Feb, 20:30


این روزها احساس می‌کنم چه در دنیای مجازی و چه حقیقی دارم بیش از حدی که باید حرف می‌زنم، شوخی می‌کنم، می‌گویم و می‌خندم. احساس می‌کنم باتری هلث اجتماعی‌ام دارد با سرعت زیادی کم می‌شود و باید بدهمش تعمیرکار و سرویس و تعدیلش کنم و یک مدت برگردم به تنهایی‌های خودم. این‌جور وقت‌ها همیشه یاد متن پشت جلد کتاب گریه‌های امپراتور فاضل می‌افتم که:
«آدم خلیفه‌ی تنهای خدا
روی زمین است
امپراتوری که گاهی باید برگردد به
اخرین سلاح‌اش
...و سلاح او گریه است.»

دکتر کاردیولوگ

05 Feb, 16:20


من در زندگی شخصی‌ام با همه‌چیز و همه‌کس شوخی می‌کنم و می‌خندم و می‌خندانم و در این زمینه هیچ حد یقفی ندارم و جز در موارد خیلی خیلی ضروری نه جدی می‌شوم و نه حرفی جز شوخی و خنده می‌زنم. از برخورد با دوست و آشنا و فامیل بگیر تا همکلاس و همکار و همدوره و گاها رزیدنت‌های سال بالاتر و اتندها. و این‌ها نه از سر لودگی و سبکی من است و نه از سر بی‌خیالی و بی‌دغدغگی من. این رفتار من نوعی واکنش دفاعی است نسبت به بی‌اعتباری و غم و اندوه فراگرفته در این روزگار و هستی. نوعی ری‌اکشن فورمیشن که در آن فرد نوعی علاقه یا رفتار که برعکس خواسته‌ها و تمایلات خود است را بیان می‌کند. شاید من هم می‌خواهم تلاش کنم و بگویم که نه! این دنیای تخمی، این دنیای سراسر رنج و عذاب و سختی، این دنیای به‌قول هدایت پر از فقر و مسکنت آن‌قدری که فکر می‌کنیم بد نیست و هنوز می‌شود روزنه‌ای هرچند خیلی کوچک را در ورای سیاهی مطلقش دید و امیدوار بود و می‌شود هنوز در آن و به آن خندید.‌ من حالا شبیه مادری شده‌ام که دلش می‌خواسته فرزندش دختر باشد اما وقتی می‌بیند فرزندش پسر شده به پسر عشق و علاقه‌ای بیش از حد ابراز می‌کند. شبیه عاشقی که وقتی می‌بیند در سرنوشت و تقدیرش چیزی جز نرسیدن و ناکامی نیست معشوقه‌اش را مسخره و به او توهین می‌کند. و شاید شبیه بازنده‌ای که می‌خواهد ادای برنده‌ها را در بیاورد.

دکتر کاردیولوگ

05 Feb, 12:12


طبق یک قرار ناگفته‌ی بین اعضای گروه، بعد از تایم اورژانس افرادی که زودتر کارشان تمام شده صبر می‌کنند که کار بقیه تمام شود و بعدش باهم می‌رویم سلف برای خوردن ناهار. امروز یکی از دخترهای گروه این قرار ناقرار را بهم زد و وقتی کار ما تمام شد رفته بود. بین راه سلف من و قل دیگر تصمیم گرفتیم بعدا به‌شوخی بهش بگوییم که بابت این موضوع ناراحت شده‌ایم و کمی سربه‌سرش بگذاریم. وقتی توی سلف دیدیمش قل دیگر گفت «از رفتارتون ناراحت شدیم!» من هم تایید کردم. ناراحت شد و می‌خواست توضیح بدهد که فکر کرده ما رفته‌ایم و اشتباه پیش آمده و این داستان‌ها که گفتم: «دیگه فایده نداره، قلبمون شکست. یعنی الآن اگه اکو کنیم، یه تاکاتسوبو¹ از توش در می‌آد.» و ناگهان همه‌ی اخم‌ها باز شد و فهمید شوخی می‌کنیم و سه‌نفره کلی خندیدیم. سطح این شوخی هم کارمندی و شوهرعمه‌ای بود ولی با این وجود قبول کنید که این هم بامزه بود. اصلا خدا من را نکشد، چه‌قدر بامزه و کیوت هستم. هار هار هار :)))

کلمات و ترکیبات تازه:
۱. تاکاتسوبو در زبان ژاپنی یک کوزه‌ی سفالی شکل است که در گذشته از آن برای صید اختاپوس استفاده می‌کرده‌اند اما در اصطلاح اسم سندرومی به همین نام است که در آن -معمولا به علت یک استرس روحی- قسمت اپکس قلب بالونی شکل می‌شود و در اکو یا آنژیو به شکل یک کوزه‌ی تاکاتسوبو خودش را نشان می‌دهد. عوام به این سندرم، قلب شکسته هم می‌گویند.

دکتر کاردیولوگ

05 Feb, 08:18


الآن فهمیدم یکی از اتندهای خفن این‌جا هم مثل من -یا شاید هم من مثل او- تکیه کلامش «به‌درد نخور» است. توی اورژانس بودم یک‌هو شنیدم یکی می‌گوید «سلام رزیدنت‌های به‌دردنخور!» سر بلند کردم و دیدم فلان اتند است. بقیه شاید بهشان برخورده باشد اما من انگار یک آشنای چند ساله را دیده باشم. تازه یکی از سال بالاها تعریف می‌کرد که یک روز به این و چندتا اتند دیگر «سلام استاد» کرده. طرف صدایش زده و گفته «بیا این‌جا!» و وقتی رفته بهش گفته «یادت باشه به هر خری نگی استاد!». چه حرف درست و محشری. یادم باشد سال‌های بعد حتما باهاش روتیشن بردارم.

دکتر کاردیولوگ

04 Feb, 20:51


رزیدنتی این‌جوری است که صبح وقتی آلارم بیداری گوشی زنگ می‌زند تا قطعش می‌کنی و از خواب بلند می‌شوی و آماده می‌شوی و از خانه می‌زنی بیرون مدام به خودت و روزی که تصمیم گرفتی برای رزیدنتی بخوانی و آن کسی که گفت رزیدنتی خوب است لعن و نفرین و فحش کاف‌دار می‌فرستی. اما به محض این‌که پایت را می‌گذاری توی بیمارستان و روپوش را عوض می‌کنی و بچه‌های همدوره را می‌بینی و با هم صبحانه می‌خورید و می‌گویید و می‌خندید به این نتیجه می‌رسی که نه، رزیدنتی به آن بدی‌ها هم که فکر می‌کردی نیست و تا ظهر که به مرور غرق در کارت می‌شوی حس می‌کنی که تو اصلا برای این شغل و رشته ساخته شده‌ای و انگاری در روز الست پیمان چنین کاری را ازت گرفته‌اند و از عالم ذر به این‌جا تعلق داری و آن بیرون چیزی انتظارت را نمی‌کشد و دوست داری تا همیشه بیمارستان باشی و با رفقا کار کنی و بیمار ببینی و با روحیه‌ی خوب کارت را تمام می‌کنی و برمی‌گردی خانه و یک خواب عصرگاهی می‌کنی و همین‌که بیدار می‌شوی تازه یادت می‌آید که تو به عنوان یک انسان کارها و نیازهای دیگری هم داری و مشغول همان کارها می‌شوی. اما آخر شب که متوجه می‌شوی، اِ چه زود شب شد و کلی کار مانده و تو باید برای بیمارستان فردا بگیری بخوابی باز هم یادت می‌آید چه خبط بزرگی کردی که رزیدنت شدی و با فکر به انصراف و مرخصی استحقاقی و استعلاجی و خلاص‌شدن از این زندان خودخواسته ساعت گوشی را دوباره تنظیم می‌کنی و به خواب می‌روی تا فردا روزی و شروع سیکل دیگری.

دکتر کاردیولوگ

04 Feb, 11:24


دارم یک بیمار را ویزیت می‌کنم اما پنج‌تا بیمار توی اتاق هستند. تازه ششمی هم هست که هر چند دقیقه یک‌بار سرش را می‌آورد توی اتاق و می‌پرسد «تخت خالی نشد؟». بس کن دیگر ایرانی. :)))

دکتر کاردیولوگ

04 Feb, 11:22


برای گرفتگی عروق کرونر -همانی که مسئول سکته‌ی قلبی است- پنج تا ریسک فاکتور بزرگ برشمرده‌اند که ما هم توی شرح حال‌هایمان بهش دقت می‌کنیم و حتما وجود یا عدم وجودشان را در بیمارها بررسی می‌کنیم و ازشان می‌پرسیم. آن پنج‌تا هم این‌ها هستند؛ فشار خون، دیابت، چربی خون، مصرف سیگار و سابقه‌ی خانوادگی بیماری قلبی. هرکس این پنج‌تا را نداشته باشد که خوش‌بحالش. یعنی با تقریب خوبی ریسک گرفتگی عروق کرونر تویش پایین است و اگر فاکتور سن بالا را هم نداشته باشد دیگر بعید است که دردهای قفسه‌ی سینه‌اش منشا قلبی داشته باشد. اگر هرکدام از این ریسک‌فاکتورها را داشته باشد که به همان اندازه ریسک بیماری قلبی هم درشان بیشتر می‌شود. به زبان ساده‌تر بخواهم بگویم هر کدام از این پنج‌تا را یک دیک ده سانتی درنظر بگیرید که قرار است در انتها مجموع اندازه‌اش صاف برود آن‌جای آن‌کسی که نباید و خوار و مارتان را یکی کند. حالا حساب کنید پنجاه سانتی‌متر تحت هر شرایطی چه چیز وحشتناکی از آب درمی‌آید.

دکتر کاردیولوگ

03 Feb, 17:23


الآن بیماری آمده بود با شکایت تپش قلب. می‌گفت روزی چندبار به صورت حمله‌ای این اتفاق برایش می‌افتد و هربار با ریختن آب سرد روی سر و سینه‌اش تپش برطرف می‌شود. حدس زدم که مشکل بیمار یک‌جور PSVT باشد و آن آب سرد هم حکم همان تحریک عصب واگ را دارد که بیمار از طریقش خوددرمانی می‌کرده‌. بعد که نوار قلب‌های قبلی حین حمله‌ی بیمار را دیدم فهمیدم که بعله! حدسم درست بوده. آفرین به خودم. :)

دکتر کاردیولوگ

03 Feb, 15:01


در اورژانس این‌جا اول که بیمار وارد اتاق می‌شود می‌بینی یک جوان -عموما دختر- ترگل‌ورگل سانتی‌مانتال با دو من آرایش که یک گالن ادوکلن کارولینا روی خودش خالی کرده و با عینک آلبرت روی سر و یک عشوه‌ی مکش مرگ ما وارد اتاق می‌شود و تا می‌بینی‌اش با خودت می‌گویی آخ جون! نازپین، آتیپیکال چست پین، سینوس تاکیکاردی، مصرف کافئین، اضطراب ناشی از کات با پارتنر، نوار نرمال، تروپ منفی، رضایت شخصی و... اما بعدش می‌بینی پشت‌بند طرف یکی با ویلچر هم وارد اتاق می‌شود و تازه دوزاری‌ات می‌افتد که آن داف اسمی بیمار نیست و همراه بیمار است. حالا خود بیمار چی است؟! یک بیمار تا ناموس کامپلیکه‌ای که از زمان خلقت آدم این مرکز و سایر مراکز بستری بوده و پرونده دارد قدر قطر ران رونی کلمن. تازه خودش هم به زبانی حرف می‌زند که یک کلمه‌اش را نمی‌فهمی و فقط دو ساعت طول می‌کشد تا از لابه‌لای پرونده‌ها و مدارکش متوجه شوی مشکلش چی است. تازه تهش هم نامه‌ی بستری از اتند گردن‌کلفت این‌جا را دارد که کار بستری‌اش هم به بقیه‌ی کارها اضافه و مصداق «آه از غمی که تازه شود با غمی دگر» شود.

دکتر کاردیولوگ

03 Feb, 09:30


درد تیپیکال قلبی ناموس یک رزیدنت و متخصص قلب است. یعنی وقتی به خاطر درد قفسه‌ی سینه‌ی یک بیمار بهشان زنگ می‌زنی بدون شک اولین سوالشان این است که درد بیمار تیپیک است یا آتیپیک؟ و اگر جواب سوال را ندانی انگاری بهشان فحش خوار و مادر داده‌ای. پس برای این‌که تکلیف را یک‌بار برای همیشه مشخص کنم تصمیم گرفتم متن اصلی کتاب برانوالد را این‌جا بگذارم که می‌گوید درد تیپیک قلبی یعنی دردی که هر سه شرط زیر را داشته باشد. ۱. ساب استرنال باشد. ۲. با فعالیت یا استرس شروع شود. ۳. با استراحت یا نیتروگلیسیرین زیرزبانی بهتر شود. درد آتیپیک دو مورد از سه مورد بالا را دارد و درد غیرقلبی هم یک یا هیچ‌کدام از موارد بالا را. استاجر را که خدا زده و به این اطلاعات نمی‌خورد و همان بروند توی اتاق عمل سلفی‌هایشان را بگیرند. اما اینترن‌ها، پزشکان طرحی و حتی رزیدنت‌های سایر رشته‌ها این‌ها را بدانند به قول یزدی‌ها نه‌تنها بدوک نیست که حتی خشوک است! شاید روزگاری همین از قهوه‌ای شدن و واشینگتان جلوگیری کند. آن‌وقت به یاد من می‌افتید و به جانم دعا می‌کنید.

دکتر کاردیولوگ

02 Feb, 20:26


گوشی جدید گرفته بود. از همان‌هایی که قلم هم داشت. بهم دادش که با قلمش یک جمله‌ی یادگاری بنویسم. نوشتم و خواندش و گفت «چه قشنگ! یادم باشه بعدا اگه خواستم به کسی پیام بدم از تو مشورت بگیرم.» خندیدم و گفتم «به کسی پیام بدی؟! من این‌جا برگ چغندرم؟! تا وقتی من هستم چرا باید به یکی دیگه پیام بدی؟» و هردو زدیم زیر خنده. بعد به این فکر کردم که اگر همین شوخی را دوران جی‌پی و حتی دوران تین‌ایجری می‌کردم احتمالا یا طرف فکر می‌کرد من دارم نخ می‌دهم و فکرش می‌رفت سمت یک‌سری داستان‌ها و یا بهش برمی‌خورد که چنین شوخی‌ای کرده‌ام. اما الان نه کسی چنین فکر‌هایی کرد و نه به کسی برخورد و نه قضیه ادامه پیدا کرد و بعد از خندیدن همه‌چیز برگشت به روال قبل و کماکان همان همکلاس و همدوره و همکاری بودیم که قبلا. نمی‌دانم، شاید این هم از اثرات افزایش سن‌وسال و عقل‌رس شدن و تغییرات هورمونی و رنگ‌باختن عشق و شور و حال تین‌ایجری باشد. راستی چیزی که یادگاری نوشته بودم هم این بیت فاضل بود: «تقدیر من از بند تو آزاد شدن نیست/ دیدی که گشودی در و من پر نگشودم»

دکتر کاردیولوگ

02 Feb, 18:13


این لوله‌ای که می‌بینید سوند ادراری بیمار نیست و آن کیف دستی کنار تخت هم کیف اسناد و مدارک بیمار نیست! این لوله، سیم دستگاه LVAD (با تلفظ اِل‌وَد) که توی قلب بیمار کاشته شده و به عنوان یک دستگاه پمپاژکننده‌ی مصنوعی کار پمپاژ قلب را انجام می‌دهد و آن کیف هم دستگاه ژنراتور و منبع تغذیه‌ی دستگاه است که همیشه همراه بیمار است. نکته‌ی بامزه این‌که دستگاه شارژ می‌شود و بیمار باید عین یک گوشی موبایل وقتی شارژ دستگاه از مقداری کمتر شد خودش را به برق برساند و خودش را شارژ کند. برای این بیمار هم پنج سال قبل این دستگاه کارگذاری شده و صحیح و سالم کار می‌کند. آدم دیدن این‌ها را ول کند و برود ژل و بوتاکس تزریق کند؟! حاشا و کلا! آدم خودش جزوی از چرخه‌ی این پیشرفت نباشد و به‌جایش برود با در و داف‌ها در مورد لب روسی و کره‌ای لاس بزند؟! هیهات!

دکتر کاردیولوگ

01 Feb, 18:49


داشتیم با بچه‌های ورودی در مورد دوران مطالعه برای دستیاری حرف می‌زدیم. یک می‌گفت «من اون دوران موهام رو از ته زدم که هفته‌ای یه بار حموم برم» و من به قل دیگر نگاه کردم و لبخند زدیم که ما دوران آزمون هرشب دوش می‌گرفتیم. دیگری می‌گفت «من روزی پونزده ساعت می‌خوندم و تایم مطالعه‌ام از دوازده ساعت پایین‌تر نیومد.» و ما باز هم بهم نگاه می‌کردیم که هیچ‌وقت از بیش از دوازده مطالعه نداشتیم. دیگری می‌گفت اگر مشاوره‌های فلان مشاور و بهمان موسسه‌ی مشاوره نبود، نمی‌توانستم قبول شوم و ما بازم به هم نگاه کردیم که چه‌قدر مشاوره و مشاور و این موسسات شخمی به یک‌ورمان بوده و...

البته چیزهایی که گفتم به معنی این نیست که ما تلاش نکردیم و موفق شدیم. نخیر ما هم به اندازه خودمان تلاش کردیم و وقت گذاشتیم و از خیلی چیزها زدیم. این را گفتم که صرفا مقایسه‌ای کرده باشم بین روش‌های عجیب و غریب بقیه و البته روش ساده ما و یادآوری کنم که موفقیت فرمول عجیب‌وغریبی ندارد و در کنار اندکی و فقط اندکی استعداد نیاز به یک باسن تنگ دارد و بس. ضمنا هرکسی به جایی رسیده و دارد سعی می‌کند نشان بدهد بدون تلاش یا با تلاش کم و صرفا براساس استعداد و هوش به آن‌جا رسیده دارد گه اضافی می‌خورد و از همین تریبون آن‌جای آن‌کس این‌جور افراد.

دکتر کاردیولوگ

01 Feb, 11:12


بیمار پیس‌میکر داشت. پرسیدم «چی شده؟» گفت «حس می‌کنم باتری‌ام تموم شده.» نگذاشت سوال بعدی‌ام را بپرسم و با نگرانی ادامه داد «اگه باتری‌ام تموم شده باشه باید چی‌کار کنیم؟» گفتم «باید باتری به باتری کنیم!» خودم هم می‌دانم سطح شوخی در حد شوهرعمه‌ها و باجناق‌ها بود اما قبول کنید بامزه بود. هار هار هار. :)))

دکتر کاردیولوگ

31 Jan, 18:28


توی کشیک‌ها هیچ‌چیزی به‌اندازه‌ی وقتی که می‌بینم بیمار از سر بی‌پولی یا ناآگاهی رضایت شخصی می‌دهد، من را ناراحت و عصبانی نمی‌کند. این‌جور مواقع دلم می‌خواهد به طرف بگویم «نرو الاغ. از این‌جا بری بیرون مادرت گاییده می‌شه» اما خب چنین چیزی نمی‌گویم و فقط می‌گویم «این‌جا رو انگشت بزن و امضا کن.»

دکتر کاردیولوگ

30 Jan, 16:38


قبلا که بچه‌تر بودم و کله‌ام باد داشت و نگاهم به زندگی سانتیمانتالانه‌تر بود، می‌گفتم پارتنر آینده‌ام هرچه باشد مهم نیست، همین که لجباز نباشد کافی است و خودم آستین‌هایم را بالا می‌زنم و از نو می‌کوبم و می‌سازمش. کمی که بزرگ‌تر شدم و به عقلم اضافه شد فهمیدم پارتنر ساختمان نیست که بشود کوبیدش و از نو ساختش. بر فرض که ساختمان هم باشد من بنا نیستم و دیگر پارتنر خوب از نظرم کسی بود که بشود با هم و در کنار هم رشد و پیشرفت کرد و پابه‌پای هم قدم برداشت. الآن اما به نظرم هردو تصور قبلی‌ام بچگانه و خام‌دستانه بوده است. من نه بنا هستم که بخواهم و بتوانم کسی را درست کنم و نه پیامبر که وظیفه‌ی رشد و هدایت و ارشاد دیگری برعهده‌ام باشد و در این مورد رسالتی داشته باشم و نه اصلا دیگر حوصله‌ی این کارها را دارم. الآن از نظرم پارتنر خوب کسی است که خودش در زندگی به استیبیلیتی رسیده باشد، پیشرفت‌های مدنظرش را قبل‌ترها و پیش ننه و بابایش انجام داده باشد، یک‌سر و هزار سودا نداشته باشد، پلن‌های بزرگ زندگی‌اش را برای بعد از ازدواج نگه نداشته باشد، آماده‌ی پذیرش نقش تیپیکال همسر و مادر باشد و خلاصه الان از زندگی فقط زندگی‌کردن بخواهد. حالا اگر پیدا شد که شد، نشد هم طبق معمول به یک‌ورم. زندگی ادامه دارد.

دکتر کاردیولوگ

30 Jan, 09:41


بعد از هزار خواهش و تمنا دلم برایش می‌سوزد و بدون پذیرش، نسخه‌ و آزمایشاتش را توی سیستم می‌زنم و یا تصویربرداری درخواست می‌کنم یک‌هو می‌بینیم فردایش همان طرف با چندتا کارت ملی آمده و توقع دارد برای زن و بچه و کل کس و کارش این کار را تکرار کنم. چندباری با بیمار شوخی می‌کنم و می‌خندم یک‌هو می‌بینم طرف دیگر با اسم کوچک صدایم می‌زند و شوخی‌های نابه‌جا می‌کند. قبلا چهاربار با هم سلام و علیک کرده‌ایم، حالا انتظار دارد بدون نوبت کارش را راه بیندازم و وقتی بهش می‌گویم باید نوبت را رعایت کند بهش برمی‌خورد. به منشی اتندی که نوبت‌های معمولی‌اش از شش ماه بعد شروع می‌شود رو می‌اندازم که این مریض تازه از شهرستان آمده را پذیرش کند اما طرف تا پذیرش می‌شود می‌گوید «من شماره‌ی آخرم، نمی‌تونی بهشون بگی من رو زودتر ویزیت کنند، کار دارم!» و... خلاصه این‌که می‌گویند «اگر به روی بچه بخندی و سوراخ دهانت را ببیند، ولت نمی‌کند تا سوراخ کونت را نبیند» واقعا حقیقت دارد و باهاش موافقم.

دکتر کاردیولوگ

29 Jan, 11:46


زنانی‌ها اصطلاحی دارند تحت عنوان «گرفتن» و آن را برای انجام زایمان طبیعی به‌کار می‌برند. این اصطلاح احتمالا برگردان فارسی کلمه‌ی دلیوری است اما با این‌وجود اصطلاح بامسما و تامل‌برانگیزی است. هم از این جهت که عمل «گرفتن» معمولا برای دریافت هدیه استفاده می‌شود و این استعاره‌ای است از هدیه‌ی روزگار که به قول رابیندرانات تاگور «تولد هر كودک، نشان آن است كه خدا هنوز از انسان نااميد نشده است.» و نیز یادآوری این نکته‌ی مهم و این اصل اساسی که خروج از واژن و ورود به جهان هستی مصادف است با شروع سقوط و بگایی نوع بشر و این گرفتن است که مانعش می‌شود.

دکتر کاردیولوگ

28 Jan, 20:03


ببینید چی پیدا کردم. نوستالژی خالص و یکی از معدود تلاش‌هایم برای نوشتن داستان کوتاه. یادم می‌آید سال‌های اول دانشگاه یک روز دوستی آمد و گفت وزارت بهداشت جشنواره‌ی سراسری ادبی دارد و تو که توی کار نوشتنی و وبلاگ داری بیا و یک داستانی چیزی بنویس که مشارکت دانشگاه بالا برود. از من انکار و از او اصرار تا این‌که قبول کردم و رفتم سراغ لپ‌تاپم و بعد از کلی زیر و رو کردن، این داستان کوتاه را که هفده، هجده سالگی نوشته بودم پیدا کردم و دستی به سرورویش کشیدم و ارسالش کردم. اثر جزو پنج اثر برگزیده انتخاب شد اما با ناداوری محض دستش از کسب عنوان کوتاه ماند. :) الآن که دوباره خواندمش اثر شاخصی نبود و می‌شود کلی ایراد بهش گرفت اما در هر صورت و با هر متر و معیاری برای آن سن اثر قابل قبولی محسوب می‌شد. حیف که دیلاتاسیون ذاتی و البته مشغله‌های جانبی اجازه‌ی فوکوس روی داستان‌نویسی را بهم نداد وگرنه فکر کنم توی این حوزه استعداد بدی نداشتم. :)

دکتر کاردیولوگ

28 Jan, 18:49


این چندماهی که از شروع رزیدنتی گذشته من ندیدم رزیدنتی مثلا فشار خون ۱۳۰/۷۰ را بخواند «صدوسی روی هفتاد!» و همه بدون استثنا می‌گویند «سیزده روی هفت». چند روزی روی این موضوع دقت کردم و دیدم اتندها هم ایرادی به این موضوع نمی‌گیرند و گاها حتی خودشان فشار را این‌جوری اعلام می‌کنند. مخصوصا یکی از اتندها که همزمان سه‌تا فلوشیپ اکو، انترونشن و ای‌پی را -آن هم از دانشگاه‌های برتر آمریکا- دارد هم می‌گوید سیزده روی هفت! آن‌وقت یادم می‌آید دوران استاجری بارها بهمان تذکر می‌دادند که فشار خون را این‌جوری نخوانیم و این‌جور خواندن مال بی‌سوادهاست و الخ‌. این‌که می‌گویند دایه‌ی مهربان‌تر از مادر یک همچین چیزی بود. وا بدهید اتندعلی‌ها. :)

دکتر کاردیولوگ

28 Jan, 10:27


این روزها دارم حس عجیبی را تجربه می‌کنم. یعنی همزمان که بابت خیلی چیزها بسیار خوشحالم و کیفم کوک است، بابت خیلی چیزها هم بسیار ناراحت و دمغم. تا می‌آیم خوشحال باشم ناراحتی‌ها یادم می‌آید و تا می‌آیم ناراحت باشم خوشحالی‌ها یادم می‌آید. یک حس ابلق کثافت و تخمی.

دکتر کاردیولوگ

27 Jan, 16:58


امروز از بیمارستانی خارج مرکز بیماری را با تشخیص CHB¹ و با ریت² بیست‌تا ارجاع داده بودند مرکز ما. بیمار تا آمد از ورید فمورالش یک رگ گرفتند و این بیلبیلک کوچولو را -که یک نوع پیس‌میکر³ موقت است- بهش وصل کردند و باهاش ریتم بیمار را در دست گرفتند و تا بردنش به کتلب و تعبیه‌ی پیس‌میکر دائمی بیمار را استیبل⁴ کردند. پیس‌میکر موقت آن هم از راه ورید؟ در موردش شنیده بودم اما حقیقتا وقتی خودم دیدمش پشم‌هام ریخت واقعا. علم چه‌قدر پیشرفت کرده و ما خبر نداشتیم. :)

کلمات و ترکیبات تازه:
۱. مخفف Complete Heart Block
۲. Rate
۳. ضربان‌ساز
۴. Stable

دکتر کاردیولوگ

26 Jan, 19:47


بیمار باید بستری می‌شد. کارهایش را انجام داده بودیم و منتظر بودیم تخت خالی شود و منتقلش کنیم. همراهش چندباری آمد و غر زد که چرا تخت خالی نمی‌شود و چند ساعت است که منتظر تخت خالی هستند و اگر تخت نداشتیم چرا اصلا پذیرشش کردیم و الخ و من چون از آن روزهای باحوصله و خوش‌اخلاقم بود هربار برایش توضیح می‌دادم که خالی‌شدن تخت در بیمارستان نه دست ماست و نه به ما ربطی دارد و نه اصلا در حوزه‌ی کاری ماست و هروقت جا خالی شود خودشان اعلام می‌کنند. چندباری همین پروسه‌ی سوال و جواب تکرار شد. آخرش عصبانی شد و گفت: «اصلا رییس این‌جا کیه؟ شما اینترن‌ها که چیزی بلد نیستید.» حالا منظورش از ما اینترن‌ها کی بود؟ من و رزیدنت سال دو و سه! به ما که برنخورد و بعدش کلی خندیدیم و با لفظ اینترن سربه‌سر هم می‌گذاشتیم اما خواستم بگویم اینترن‌های عزیز، توی بیمارستان و در برخورد با بقیه خیلی خودتان را نگیرید. این‌جا دیگر اینترنی یک‌جور فحش محسوب می‌شود. :)

دکتر کاردیولوگ

26 Jan, 05:01


الان دارند برایمان کلاس اخلاق پزشکی برگزار می‌کنند. محتوا که بورینگ است اما یک نکته‌ی مهم داشت و آن این بند از اسلایدهاست که در مورد اذن همسر برای اقدام درمانی می‌گوید: «چه به لحاظ قانونی چه به لحاظ اخلاقی، چه به لحاظ شرعی رضایت همسر برای امر درمان هیچ جایگاهی ندارد، حتی اگر در ارتباط با امور زناشویی باشد (مثلا ماستکتومی برای کنسر برست).» مهم از آن جهت که توی تلگرام و توییتر کلی پیام و پست تخیلی با این موضوع که فلان زن به خاطر مخالفت شوهرش درمان نشد و وای از مردان دیوصفت و فغان از این قوانین مردسالارانه‌ی بیمارستان‌ها و... نوشته می‌شود. من که قبلا بارها گفته بودم این پیام‌ها تخیلی است اما حالا مستند به این اسلاید و بند تکرار می‌کنم؛ کص مادر آدم دروغگو. و نیز هرکسی پیامی با چنین تم و محتوایی نوشت ندید کص مادرش.

دکتر کاردیولوگ

25 Jan, 19:08


صبح یکی از روزهای ماه قبل از موضوعی ناراحت شدم اما چون کشیک داشتم تصمیم گرفتم فکرکردن در موردش و حل‌وفصلش را بگذارم برای روز بعدی که از کشیک برمی‌گردم. روز بعد که غروب برگشتم آن‌قدر خسته بودم که خوابم برد و روز بعدش هم کشیک داشتم و بعدش هم پست‌کشیک و خواب و دوباره کشیک و پست‌کشیک و همین‌جوری چهار پنج کشیک و پست‌کشیک پشت سر هم. آخرین کشیک که تمام شد تازه یادم آمد که من یک هفته‌ی پیش از موضوعی ناراحت بودم و می‌خواستم بهش فکر کنم اما هرچه فکر کردم یادم نیامد موضوعش چه بوده. خلاصه که من الآن فقط می‌دانم که قاعدتا باید بابت موضوعی ناراحت باشم اما علتش چی است را الله اعلم! :)))

دکتر کاردیولوگ

18 Jan, 20:26


گفت «بیا برات یادگاری بنویسم». کاغذ آوردم و گفتم «بیا». گفت «نه! اینجا نه». گفتم «پس کجا؟» گفت «روی روپوشت». لبه‌ی روپوشم را به بیرون تا زدم و گفتم «بازم بیا!» خودکار را برداشت و نوشت دکتر… گفتم «مگه دارم از بیمار یادگاری می‌گیرم که این‌قد رسمیه؟» بعدش اسمم را نوشت. گفتم «بهتر شد اما بازم جای کار داره.» خندید و کلمه‌ی آخر را نوشت.

دکتر کاردیولوگ

15 Jan, 16:49


حالا که بحث رشته‌ها شد بگویم که اگر ازم بپرسند بعد از قلب چه رشته‌ای را دوست داری بدون معطلی می‌گویم داخلی. شاید این انتخاب برای خیلی‌ها عجیب باشد اما به نظرم داخلی یعنی خود خود پزشکی و هر رشته‌ی دیگری -حتی قلب که البته خودش هم جزوی از داخلی است- صرفا شاخ و برگ‌های اضافی پزشکی هستند. داخلی خیلی جذاب و پر از چالش است. برخلاف رشته‌ای مثل قلب که در عین پیچیدگی پروسه‌ی تشخیصی سرراستی دارند و با نوار قلب و تروپونین و اکو می‌شود بالای نود درصد بیماری‌هایش را تشخیص داد یا مثلا ارتوپدی که با یک گرافی ساده هم کارت راه می‌افتد و یا حتی جراحی که خیلی وقت‌ها بیمار را باز می‌کنند تا به تشخیص برسند نه این‌که به تشخیص برسند و بعد بیمار را باز کنند! و بسیاری دیگر از رشته‌ها، هر بیمار داخلی می‌تواند یک کیس پیچیده باشد که مثل یک کارآگاه ماهر باید صرفا از روی شواهدش به تشخیصش برسی. طرف با افزایش فشار خون و یک هایپوکالمی یا تاکیکاردی ساده می‌آید و یک‌هو می‌بینی یک آدنومی، فئوکروموسایتومی چیزی از تویش درمی‌آید. یا از پیگیری یک کم‌خونی ساده به یک بدخیمی شبیه مولتیپل میلوما می‌رسی و یا حتی بیماری‌هایی مثل لوپوس که گاها باید در طول چند سال علائمش را مثل تیکه‌های یک پازل کنار هم بچینی تا به تشخیص برسی و... اوایل سال که می‌گفتند امسال قرار است برخلاف سال‌های قبل، سال یک را هم در مرکز قلب بگذرانیم و دیگر خبری از بیمارستان‌های جنرال نیست، من نه مثل بقیه که از این اتفاق خوشحال بودند و فکر می‌کردند سال یک داخلی یعنی اتلاف وقت و خواندنش دامن لاهوتی قلب را لکه‌دار می‌کند، خیلی حالم گرفته شد و دمغ شدم، چرا که می‌دانستم قرار است از چه کیس‌ها و اتفاقات خوبی محروم شویم و البته حیف که مسئولیت دست آدم‌های نالایق و نفهم است وگرنه من اگر کاره‌ای بودم آن‌قدر به این رشته بها می‌دادم که رتبه‌های زیر پانصد برای انتخاب‌کردنش سرودست بشکنند، نه این‌که هرسال با کلی تکمیل ظرفیت باز هم پر نشود.

دکتر کاردیولوگ

15 Jan, 13:49


حالا چون خودم دارم قلب می‌خوانم این را نمی‌گویم اما واقعا نود درصد رشته‌های دیگر در برابر قلب حکم شوخی و ملاعبه را دارند. این‌جا از سکته و دایسکشن و تنگی و نارسایی شدید دریچه‌ها که مستقیما با جان مریض در ارتباط است تا خفیف‌ترین بیماری‌هایش که مثلا پریکاردیت و میوکاردیت است همه حساس و کریتیکال و تستیس‌افکن است. نه مثلا مثل پاتولوژی است که پشت میکروسکوپ لام ببینی و نه مثل رادیولوژی که پشت مانیتور سی‌تی و اِم‌آرآی ببینی و یا‌ حتی نه مثل نورولوژی و داخلی که اکثر بیماری‌ها آن‌قدر مزمن‌اند که تا به دستت برسند و به تشخیص برسی چند سال گذشته است. (الان یک‌عده جوگیر می‌گویند نه، پاتولوژی و رادیو و نورو فقط این چیزها نیست و کلی پروسیجر دارد. خودم این را بهتر از شما می‌دانم اما در مقطع تخصص و به صورت کلی کار اصلیشان همین است که گفتم. ضمنا این‌جا قصد من ارزش‌گذاری رشته‌ها نیست و هررشته به‌جای خودش خوب و محترم است و برای خیلی‌ها مناسب. صرفا از منظر نحوه‌ی مواجهه با بیمار و بیماری عرض می‌کنم). از این منظر کار قلب سکس خالص است و تنها با رشته‌هایی چون جراحی و نوروسرجری قابل قیاس است.

دکتر کاردیولوگ

15 Jan, 10:33


بعضی از بیمارها واقعا عجیب هستند. پرستار گفت یکی از بیمارها بی‌قراری می‌کند. رفتم ببینم کدام بیمار است و حرف حسابش چیست. فهمیدم طرف کیس دایسکشن آئورت تایپ اِی بوده که بعد از یک جراحی سنگین بنتال از آن‌ور مرگ برگشته است. حالا شکایت بیمار چه بود؟ می‌گفت سه شب است که نخوابیده و دیگر تحمل این شرایط را ندارد و می‌خواهد رضایت بدهد و برود. من از این همه پررویی بیمار لجم گرفت و نه گذاشتم و نه برداشتم و گفتم چند شب پیش را یادت رفته که از درد داشتی زمین را گاز می‌گرفتی و اگر دیر جنبیده بودیم تو الان به‌جای غر زدن از سه شب بی‌خوابی به خواب همیشگی رفته بودی؟! دیگر نشنیدم صدایی ازش بلند شود. والا. طرف از آن‌ور مرگ و باکمک وی‌اِی‌آر به زندگی برگشته آن‌وقت این‌جوری ناز دارد. اعصاب نمی‌گذارند برای آدم خب. بعد بگویید چرا دکتر این‌قدر عصبانی است.😒

دکتر کاردیولوگ

14 Jan, 14:34


گاهی متنی می‌نویسم که بعدش نگاهش می‌کنم با خودم می‌گویم این دیگر خود خودش است. یک متن خوب و روان و تاثیرگذار برای پایان‌دادن به چنل و چنل‌نویسی. که منتشرش کنم و برای همیشه مرض نوشتن را بگذارم کنار و بروم به زندگیم برسم. حتی گاها متن را هم منتشر می‌کنم و بعدش هم می‌گویم این دیگر آخرینش است و کون لق چنل و نوشتن و ممبر و هرچی هست و بعد هم تا چند روز اصلا بی‌خیال چنل و نوشتن می‌شوم. اما خب تا یک اتفاق و حرف خوب توی ذهنم شکل می‌گیرد ناخودآگاه شروع می‌کنم به نوشتن و به خودم می‌آیم و می‌بینم که منتشرش کرده‌ام. مرض نوشتن از آن چیزهایی است که فکر کنم تنها نقطه ضعف زندگیم باشد.

دکتر کاردیولوگ

14 Jan, 10:22


قلب دنیای اختصارات و ابرویشن‌¹هاست. یعنی این چندماه من هر روز چندتا اختصار جدید را گوگل می‌کنم و یاد می‌گیرم اما هنوز هم نصف مکالمات مورنینگ را نمی‌فهمم. از اختصارات ساده‌ی نوار قلب مثل LVH² و LBBB³ گرفته تا اکویی که دنیایی از اختصار و سرواژه است و حتی اختصارات تصویربرداری‌های CMR⁴ و CCTA⁵. به جز این‌ها گاها تلفظشان هم بامزه است. مثلا فکر می‌کنید HFpEF⁶ و HFrEF⁷ را چه‌جوری می‌خوانند؟ هِف‌پِف و هِف‌رِف! یا مثلا CTEPH⁸ را سی‌تِف تلفظ می‌کنند! بین همه‌ی این‌ها اما به نظرم بهترینشان تا به‌حال اختصار و تلفظ NECA⁹ و MINOCA¹⁰ است. اولی «نِکا» تلفظ می‌شود و چون بروزن بگا است ذهن انسان می‌رود سمت یک بگایی بزرگ در قلب اما برخلاف انتظار به معنی سالم بودن عروق قلبی است و دومی «مینوکا» که شبیه اسامی بچه‌های امروزی خانواده‌های ونک به بالا است و وایب یک اتفاق خوب را می‌دهد اما در واقع یک جور سکته‌ی قلبی است. خلاصه که فعلا داستان‌ها داریم با این قلب.

کلمات و اختصارات تازه:
1. Abbreviation
2. Left ventricular hypertrophy
3. Left bundle branch block
4. Cardiovascular magnetic resonance
5. Coronary Computed Tomography Angiography
6. Heart failure with reduced ejection fraction
7. Heart Failure with Preserved Ejection Fraction
8. Chronic Thromboembolic Pulmonary Hypertension
9. normal epicardial coronary arteries
10. Myocardial infarction with non-obstructive coronary arteries

دکتر کاردیولوگ

12 Jan, 07:40


امروز فهمیدم بعضی از بچه‌های ورودیمان این‌جا را مستقیم یا غیرمستقیم دنبال می‌کنند و می‌خوانند. قبل از این هم چندتا از همکلاسی‌های دوران جی‌پی هم این‌جا را دنبال می‌کردند و حتی الآن هم دنبال می‌کنند. اگر این اتفاق چندسال پیش می‌افتاد احتمالا کلی آژیته و نگران می‌شدم که نکند نوشته‌ها و اِف‌ورد‌های این‌جا روی ذهنیت بقیه نسبت بهم تاثیر بگذارد و احتمالا تصمیم می‌گرفتم از این به بعد نوشته‌ها را با سانسور منتشر کنم. شاید هم رادیکالی‌تر عمل می‌کردم و کلا کرکره‌ی این‌جا رو می‌کشیدم پایین و حذفش می‌کردم اما الان که به خودم رجوع می‌کنم می‌بینم واقعا این اتفاق احساس خاصی در من ایجاد نکرد. بشناسند، نشناسند، قضاوت خوبی داشته باشند، قضاوت خوبی نداشته باشند که چه؟ هو کرز؟ من واقعا خسته‌تر از آنم که دیگر بخواهم نگران تصویر خودم باشم و چیزی را به کسی اثبات کنم.

دکتر کاردیولوگ

11 Jan, 09:11


بعد از سال‌ها پیام داد. یک پیام تکراری با موضوع بازگشت و البته از یک شخص غیرتکراری. بعد به این فکر کردم که برخورد با من این‌جوری است که اولش با خودت می‌گویی این دیگر چه آدم گنداخلاق و نچسبی است. کمی که می‌گذرد فکر می‌کنی نه، به اون بدی‌ها هم که فکر می‌کردم نیست و فقط باید زمان بگذرد که بفهمی با کی بوده‌ای و کی را از دست داده‌ای. برای همین هم من و عشق، من و نفرت، من و بی‌تفاوتی همواره در مراجعتیم. من دوستت دارم‌هایی را از افرادی شنیده‌ام که روزگاری ازشان ازت متنفرم را. از افرادی بی‌تو می‌میرم‌هایی شنیده‌ام که روزگاری می‌خواستند سر به تنم نباشد. همین‌ها هم باعث شده عشق و دوستت دارم برایم به‌کلی بی‌اعتبار شود و رنگ ببازد. واقعیتش این‌که من همیشه از عشق یک‌قدم جلوتر هستم و عشق وقتی به من می‌رسد که حسابی از دهن افتاده باشد. البته که من هم این را پذیرفته‌ام و اعتراضی ندارم. کسی چه می‌داند، شاید تقدیر من هم این باشد که برای همیشه تنها بمانم.

دکتر کاردیولوگ

10 Jan, 17:33


الان فهمیدم که من اگر روزگاری زن بگیرم یکی دیگر از شروط پرتعدادم که همان اول کار جلویش می‌گذارم این است که من به جز ماه اول دیگر از حلقه‌ی ازدواج توی انگشتم استفاده نمی‌کنم. یعنی چی که یک حلقه همیشه دور انگشتت باشد و یا باید باهاش حمام و سرویس بروی یا هربار که می‌روی باید درش بیاری و حواست باشد گم نشود. اصلا چیز اذیتی است. من اگر می‌خواستم چیزی دور دستم باشد که این همه‌سال از ساعت استفاده می‌کردم. البته که ناگفته پیداست که فقط من حق استفاده نکردن از حلقه را دارم وگرنه طرفم باید حتما همیشه حلقه دور انگشتش باشد و هیچ عذر و بهانه‌ای ازش پذیرفته نیست.

دکتر کاردیولوگ

10 Jan, 08:10


بیمار آمده بود توی اورژانس با کمر خم‌شده و دست‌‌های روی سینه و صدای آه و ناله. توی نگاه اول گفتم این دست روی قفسه‌ی سینه یعنی لوین ساین و احتمالا یک عدد سکته‌ی قلبی ناقابل. بعد به کمر خم‌شده‌اش نگاه کردم و گفتم نه، شاید به‌خاطر تسکین درد پوزیشنالش باشد و این یعنی مثلا پریکاردیت و باقی مواردی که پلور و پریکارد را درگیر می‌کنند. یک نگاهی به شماره‌ی طرف کردم و یک نگاهی هم به تعداد بیمارهای ویزیت شده و فهمیدم ده نفری جلوتر از او هستند اما هم برایم جالب بود که بفهمم چی شده و هم می‌ترسیدم نکند واقعا سکته‌ای چیزی باشد برای همین بدون نوبت ویزیتش کردم. نوار قلبش که چیزی نداشت و شرح حال و معاینه و دردش هم خیلی به درد قلبی نمی‌خورد اما محض اطمینان برایش آنزیم قلبی چک کردم. جواب آنزیم منفی آمد و بیمار کماکان با همان پوزیشن از درد به خودش می‌نالید و من هم نمی‌دانستم طرف چه‌ش شده. اول خواستم بروم از سال بالاتر مشورت بگیرم اما گفتم بگذار یک‌بار دیگر ازش شرح حال بگیرم شاید ازش چیزی درآمد. ازش دوباره پرسیدم سابقه‌ی ضربه یا بلندکردن وزنه‌ی سنگین را دارد. دوباره گفت نه. گفتم بیشتر و دقیق‌تر فکر کن. باز هم گفت نه. در مورد اوضاع و احوال روحی‌اش پرسیدم. باز هم خوب بود. می‌خواستم بروم از سال بالا بپرسم که انگار چیزی یادش آمده باشد گفت نمی‌دانم ارتباط دارد یا نه اما دوهفته پیش دوستم قلنجم را شکسته. فوری رفتم و پوینت تندرنس مهره‌هاش را چک کردم و به مهره‌های کمری‌اش که رسیدم جیغ بیمار درآمد و فهمیدم بله! دوستش قلنج این بنده‌ی خدا نشکسته و در واقع خوار ستون فقراتش را نموده و آن صدای شکستن قلنج نبوده، صدای شکستن ستون فقراتش بوده. گذاشتم بیمار از اتاق خارج شود، در اتاق را بستم و آن‌قدر که اشک از چشم‌هایم بیاید، خندیدم. خدا از سر تقصیراتم بگذرد اما واقعا نمی‌شد نخندید. :)

دکتر کاردیولوگ

10 Jan, 07:48


من واقعا از هیچ بنی‌بشری هیچ انتظار و توقع خاصی ندارم و اصلا یکی از مانیفست‌های زندگیم این است که تو آب بینی‌ات را به صورتم نمال، نمی‌خواهد بوسم کنی! الآن هم که دارم این را می‌نویسم هرچه فکر می‌کنم یادم نمی‌آید آخرین‌بار از چه کسی انتظار خاصی داشته‌ام. حالا نه این‌که این نشانه‌ی خوبی‌ام باشد، نه! بیش‌تر به دلیل عواقب بعدش است که حوصله‌ی درگیری باهاش را ندارم و ترجیح می‌دهم عامدانه ازش دوری کنم. مثلا یکی از دلایلش این است که می‌دانم تقریبا هیچ‌کس -به جز خونواده- کار بدون منت و توقعی انجام نمی‌دهد و طرف انتظار دارد یک روزی یه جایی برایش جبران کنم و چون من اصلا آدم حساب و کتاب جبران نبوده و نیستم همین اول کار از کسی چیزی نمی‌خواهم که بعدا نه دست‌ودلم برای نه گفتن به کسی بلرزد و نه وارد سیکل معیوب جبران‌بازی بشوم. یک دلیل دیگرش هم این است که واقعا تشکرکردن و تعارف‌کردن بعد از دریافت کار خوب برایم خیلی سخت و طاقت‌فرساست و ترجیح می‌دهم اصلا کار به تشکر و تعارف نرسد. مورد سومی هم هست که علتش شخصی است و گفتن ندارد. گفتن هم داشته باشد این‌جا جایش نیست.

دکتر کاردیولوگ

08 Jan, 08:02


یادش بخیر. روزگاری بود که با خودم می‌گفتم یعنی می‌شود من هم روزی رشته‌ی پزشکی قبول شوم و شدم. (البته دارم کرسی‌شر می‌گویم، من هیچ‌وقت نه آرزوی پزشکی داشتم و نه برایش خیس می‌کردم. این را این‌جا نوشتم که توالی مطلب بهم نخورد. :)). گفتم یعنی می‌شود من هم روزی فارغ‌التحصیل شوم و به صورت رسمی یک پزشک باشم که شدم. گفتم می‌شود روزی رزیدنت شوم، شدم. گفتم روزی رزیدنت قلب شوم، شدم. گفتم روزی رزیدنت رجایی شوم و شدم. این‌ها را گفتم که بگویم من الان دقیقا در جایی هستم که سال‌ها پیش به عنوان یک هدف آرزویش را داشتم. نه یک قدم جلوتر و نه یک قدم عقب‌تر. یعنی من الان دارم نه‌تنها آرزوی خیلی‌ها را که آرزوهای خودم را هم زندگی می‌کنم اما خب با این حال این باعث نشده که گاهی خسته نشوم، غمگین نشوم، آرزو نکنم که کاش هیچ‌وقت درس نمی‌خواندم و اصلا نمی‌دانستم پزشکی و رزیدنتی چیست. باعث نشده که همیشه حال دلم خوب باشد و خوشحال باشم و از زندگی لذت ببرم و دنیا بکامم باشد. می‌خواهم این را بگویم که اگر توی زندگی هیچ گهی نشدی واقعا ناراحت نباش‌. آن‌هایی که به‌نظرت چیزی شده‌اند هم در اکثر مواقع حالات روحی تو را تجربه می‌کنند و این درواقع از خوارکسدگی و بی‌ناموسی روزگار است که نمی‌گذارد آب خوش از گلوی کسی پایین برود.

دکتر کاردیولوگ

08 Jan, 07:41


دیشب خواب دیدم که من و قل دیگر در امتحان فلوشیپی قلب قبول شده‌ایم. من به عنوان یک اینترونشنالیست و قل دیگر به عنوان یک ای‌پی من. هردو هم همین رجایی. خواب شیرین و جذابی بود. و این باشد این‌جا تا به وقت تعبیرش.

دکتر کاردیولوگ

07 Jan, 15:53


برای بیمار اسم و نحوه‌ی مصرف داروهای جدیدش را توضیح دادم. تمام که شد یک نگاهی بهش کردم و توی چشم‌هایش فهمیدم که حتی یک کلمه از حرف‌هایم را متوجه نشده. برای همین توی همان شلوغی اورژانس خودکار و سرنسخه را برداشتم و برایش توضیحات را نوشتم. آخ که تو چه‌قدر خوب و متعهدی دکتر کاردیولوگ. :)

دکتر کاردیولوگ

06 Jan, 14:40


این روزها آن‌قدر خسته‌ام که هیچ کس و هیچ کصی برایم جذاب نیست. یعنی این مدت آن‌قدر در اینستاگرام ریکوئست در و داف‌ها را رد کرده‌ام که شماره‌اش از دستم رفته. نه این‌که اکسپت نکنم و بگذارم بماند و طرف فکر کند ندیده‌ام، بلکه همان اول کار ریکوئستش را رد می‌کنم که بداند ریکوئستش را دیده‌ام و خودم عمدا ردش کرده‌ام و حساب کار دستش بیاد که در حال حاضر چه‌قدر گوشت و هورمون و پروپاچه به یک‌ورم است.

دکتر کاردیولوگ

06 Jan, 14:40


دارم موسیقی را به صورت استریم و انلاین گوش می‌دهم. چندتا ترک از خواننده‌ای به نام آصف آریا پخش شد. تو یکیش می‌گفت هرکسی آمد پشت سرت حرف بزند من گفتم هیس، چون من سر تو غیرتی‌ام و این داستان‌ها. یا توی ترک دیگرش می‌گفت نرو توی هر جمعی و اگر ازت پرسیدند چرا نمی‌آیی بگو چون عشقم نمی‌گذارد. و یا در جای دیگری می‌گفت ببخش اگر چشم‌هایم را رویت می‌بندم آخر همه تو را دیده‌اند و... سطح خواننده و موسیقی و ترانه و ملودی و تنظیم و میکس و مسترینگ که نازل و کرسی‌شر است اما من بابت استفاده از مفاهیمی چون غیرت، مردانگی و تاکید بر تعهد در رابطه بهش کردیت می‌دهم. اصلا همین‌که مثل باقی خواننده‌های امروزی نمی‌گوید عزیزم برو برای هرکسی که خواستی لنگ‌هات را هوا بده و هر وقت که خواستی برگردی برگرد، من نه‌تنها می‌بخشمت که منتظرت هم هستم برای من ارزشمند است.

دکتر کاردیولوگ

06 Jan, 14:39


بعضی‌ها کردنی هستند اما دوست داشتنی نیستند. بعضی‌ها دوست داشتنی هستند اما کردنی نیستند. بعضی‌ها هم نه دوست داشتنی هستند و نه کردنی. شاید بگویید پس آنی که هم دوست داشتنی است و هم کردنی چه؟ که باید بگویم نسل این گونه‌ها در حال انقراض است و به‌قدری نادر است که می‌شود اصلا نادیده‌اش گرفت.

دکتر کاردیولوگ

06 Jan, 14:39


نرس‌ها و کمک‌های سایت صبح بیمارستان را که ببینی همه از دم قدیمی و اکسپرت و البته از لحاظ قیافه و اندام در سطح پایین. عوضش نرس‌ها و کمک‌های سایت عصر و شب بیمارستان. اوووف! نگم برایتان. یکی از یکی کص‌تر و کردنی‌تر. چرا؟ چون صبح‌ها نوبت راند اتندها و اساتید است و سرعت و کیفیت نرس بر اندام و پروپاچه‌اش ارجحیت دارد اما نوبت عصر و شب که دیگر فقط رزیدنت‌ها حضور دارند کمی غلظت پروپاچه و لاس را زیاد می‌کنند تا احتمالا رزیدنت‌های بینوا هم خستگی از تن به‌در کنند.

دکتر کاردیولوگ

05 Jan, 12:26


ازم سوالی پرسید که نمی‌دانستم. گفتم «نمی‌دونم». ناراحت شد و گفت «دیگه هیچ‌وقت بهم نگو نمی‌دونم.» گفتم «چرا؟» گفت «چون ناراحت می‌شم» گفتم «باز هم چرا؟» گفت «آخه همیشه حس می‌کنم تو همه چیزو می‌دونی. نمی‌خوام این حسم از بین بره.»

دکتر کاردیولوگ

05 Jan, 12:22


باز هم کشیک، باز هم اورژانس، باز هم خستگی، باز هم بی‌حوصلگی و باز هم افرادی که به قهوه‌ای‌شدن می‌گویند تقدیر.

دکتر کاردیولوگ

30 Dec, 13:50


امروز یک جراحی پیوند قلب در این مرکز انجام شد. کیس دهنده خانم سی‌وپنج ساله و کیس گیرنده مردی میانسال. از این جراحی‌ها در این مرکز زیاد است اما چیزی که آن را جالب توجه و متمایز کرده علت مرگ دهنده‌ی پیوند است که به خاطر مصرف الکل تقلبی (متانول) بگا رفته بود. دختری که تا دیروز احتمالا سرمست از داشتن واژن و بوبز و جوانی اهل برنامه و ویلا و کردان و مشروب و الکل بوده در نهایت زندگیش فدای یک مرد کارگر ساده‌ی مستضعف می‌شود. یک مرگ نمادین و آیکونیک. ببینید دوستان! زندگی جنگل است و سراسر بی‌عدالتی اما گاهی به خودت می‌آیی و می‌بینی این‌جوری رفته درت و در اوج جوانی و زیبایی قلبت نصیب کسی می‌شود که در حالت عادی محال بود بهش پا بدهی. خلاصه که در این ماجرا کلی درس و پند نهفته است البته برای کسی که اهل فکر باشد.

دکتر کاردیولوگ

29 Dec, 18:11


بیمار سوتین تنگ پوشیده بود و برای اکو لباسش بالا نمی‌آمد.
-«خانم، لباست رو بده بالا»
-«خوبه دکتر؟»
-«نه بالاتر»
-«بالاتر از این نمی‌شه.»
-«این‌جوری نمی‌تونم، باید بزنی بالاتر.»
-«نمی‌تونی همین‌جوری کارت رو انجام بدی؟»
یعنی مکالمات جوری بود که هرکسی پشت اتاق بود و نمی‌دانست فکر می‌کرد این‌جا یکی از اتاق‌های کمپانی ساخت فیلم‌های خاک‌برسری است، نه اورژانس قلب و اتاق اکو! :)

دکتر کاردیولوگ

29 Dec, 13:44


بیمار خانم بیست‌وهشت ساله‌، کیس شناخته‌شده‌ی CTEPH¹ که باتوجه به کامپلیکیشن‌هایش² تصمیم بر این شد که در جلسه‌ی بین جراحان و اینترونشنالیست‌های³ قلب در مورد پلن درمانیش تصمیم‌گیری کنند که آیا کیس مناسبی برای درمان اندووسکولار⁴ است یا باید جراحی باز انجام دهد. وقتی این تصمیم را بهش اطلاع دادیم رنگ از رخش پرید و بغض گلویش را گرفت و اشک‌هاش جاری شد. پرسیدیم گریه‌اش برای چیست و من حدس می‌زدم لابد از ترس چنین عملی باشد اما گفت «من هنوز ازدواج نکردم، نمی‌خوام سینه‌م باز بشه و خراب بشه!»

توضیحات:
۱. مخفف عبارت Chronic thromboembolic pulmonary hypertension است. یعنی افزایش فشار خون ریوی به علت لخته‌ی خون ریوی.
۲. عوارض
۳. فلوشیپ‌های قلبی که کارشان انجام جراحی‌هایی از مسیر عروق است مثلا تعبیه‌ی فنر قلبی.
۴. داخل عروقی

دکتر کاردیولوگ

29 Dec, 13:09


خودم هم هنوز نمی‌دانم می‌خواهم باهاش چی‌کار کنم اما خب شما علی الحساب عضو شوید. نمی‌میرید که.😒

اینستاگرام دکتر کاردیولوگ:
Instagram.com/DrKardiologe

دکتر کاردیولوگ

27 Dec, 17:44


آمار چنل دکتر کاردیولوگ در سال میلادی گذشته؛ بیش از یک و‌ نیم میلیون ویو با تعداد ممبر سه‌ونیم کا. این تعداد بالای ویو و اختلاف معنادار آن با تعداد ممبر، بیش از هرچیزی نشان‌دهنده‌ی کیفیت کار من و البته کیفیت شما ممبرهای به‌دردنخور اما دوست‌داشتنی است. این اعداد اگرچه به یک‌ور بنده است و در واقع اگر هیچ‌کدام از شما هم نباشید من باز هم به نوشتن ادامه می‌دهم و وجود شما برای من فاقد اهمیت بالینی است و این شما هستید که به من نیاز دارید نه من به شما، اما از جهت آن‌که نشان می‌دهد چه جمعیت عظیمی از بیانات و رهنمودهای من بهره‌مند شده‌اند مایه‌ی خوش‌حالی و‌ مسرت است. این محفل ما پایدار باد.✌️

دکتر کاردیولوگ

23 Dec, 15:31


گفت «ازت خوشم اومده». گفتم «باشه». گفت «بیا باهم بیشتر آشنا شیم». گفتم «باشه». گفت «بیا هم رو ببینیم». گفتم: «باشه». گفت «وقتی بیشتر باهات آشنا شدم، فهمیدم به درد هم نمی‌خوریم». گفتم «باشه». گفت «می‌رم». گفتم «باشه». رفت و نمی‌دانست که «به شانه‌ام زدی، که تنهایی‌ام را تکانده باشی، به چه دل خوش کرده‌ای؟! تکاندن برف از شانه‌های آدم برفی؟!»

دکتر کاردیولوگ

21 Dec, 07:00


سه ماه گذشته و من هنوز با پیدا کردن بخش‌های این‌جا مشکل دارم و روزی یکی دوباری گم می‌شوم. حالا اختلال جهت‌یابی من به کنار اما معماری این‌جا هم شخمی است دیگر. دوتا بال دارد که از بعضی طبقات به هم راه دارد و از بعضی طبقات نه. تازه یک طبقه چهار هم دارد که فقط از یک بال قابل دسترسی است. اصلا از این‌ها گذشته حتی بال شمالی و جنوبی‌اش هم با جهت‌های جغرافیایی نمی‌خواند. آنی که به سمت ونک است بال شمالی است و آن‌که سمت تجریش است بال جنوبی! اصلا صدرحمت به بیمارستان رسول اکرم. این‌جا دیگر چه مازی است انصافا. امروز که بعد از ده ساعت اتوبوس‌سواری و خستگی و گیجی رسیدم بیمارستان و تا الآن که خدمت شما هستم تعداد گم‌شدن‌ها و سوال‌پرسیدن‌هام از حد نرمال فراتر رفته دیگر تصمیم گرفتم یک کاری بکنم. پس آمدم توی آسانسور‌ها و از راهنمای طبقات عکس گرفتم که بگذارم این‌جا و بعدا هرجا بهش نیاز داشتم یک نگاهی بهش بیندازم. اصلا شاید ازش فلش‌کارت هم درست کردم. :)

دکتر کاردیولوگ

20 Dec, 20:08


روی صندلی اتوبوس دراز کشیده بودم که بهم پیام داد و یلدا را تبریک گفت و ازم خواست از حافظه‌ام یک بیت از حافظ مهمانش کنم. اولین بیتی که به ذهنم آمد این بود: «نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست / چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم». بیت جالب و قشنگی است. مخصوصا جایی که حافظ قامت محبوبش را به حرف «آ» تشبیه کرده و گفته استادش جز حرف الف -که اولین حرف از حروف الفباست و یعنی در مکتب استاد ازل اولین چیزی که تدریس می‌شود علاقه به دوست است- چیز دیگری یادش نداده و خود حرف الف هم وقتی به صورت نستعلیق نوشته می‌شود یک پیچ‌وتابی دارد که بی‌شباهت به برجستگی‌های سینه و باسن یک زن نیست. هرچند خودم دوست داشتم حافظ به جای عبارت قامت «دوست» از قامت «یار» استفاده می‌کرد که حرف الف را هم در ساختار کلمه‌اش می‌داشت و جنبه‌ی شاعرانگی‌اش را دوچندان می‌کرد اما خب متاسفانه گویا اکثر تصحیح‌های معتبر حافظ این بیت را به صورت «دوست» ضبط کرده‌اند. در هر صورت این هم بهانه‌ای شد که این شب را به شما تبریک بگویم هرچند خودم اعتقاد چندانی بهش ندارم. یلدایتان مبارک دوستان.🌹

دکتر کاردیولوگ

20 Dec, 15:54


یک ضرب المثل کردی داریم که می‌گوید «شلوار گدا از خشتکش پاره می‌شود». کنایه از این‌که شخص گدا و خدازده حتی مشکلاتش شخمی و مضحک است پارگی شلوارش هم از یک ناحیه حساس است. یک‌چیزی توی مایه‌های «هرچی سنگ است مال پای لنگ است» فارس‌ها. باری این ضرب المثل شد حکایت من. داشتم وسایلم را جمع‌وجور می‌کردم که سوار اتوبوس شوم و دستم خورد و عینکم از بالای اپن خانه افتاد پایین و شکست. اپن خانه ارتفاع زیادی نداشت و زیرش هم فرش بود اما فریمش کاملا شکست و از هم جدا شد. شانس من را تو را به خدا. حالا من توی این هیری ویری روز جمعه از کجا عینک‌سازی پیدا کنم؟ اصلا طی هفته‌ی آینده کی وقت کنم بروم عینک سفارش بدهم و کی دوباره وقت کنم بروم عینک را تحویل بگیرم؟! تا این پروسه طول بکشد کم کم یک هفته طول می‌کشد. برای همین در حالی که داشتم فحش خوار و مادر را می‌گرفتم روی روزگار و بخت بدم از سوپرمارکت سر کوچه یک چسب قطره‌ای گرفتم و فعلا فریم را سر هم کردم تا ببینم بعدا چه خاکی توی سرم بریزم. بعد می‌گویید چرا دکتر عصبانی است و همیشه شلنگ را می‌گیرد روی بقیه. خب ناسلامتی همین پست قبل در مورد حال خوب حرف زدم، نمی‌گذارند که.😒

دکتر کاردیولوگ

28 Nov, 17:45


می‌گوید «شنیدی رزیدنت سال یک ارتوپدی خودکشی کرده؟» می‌گویم «نه». می‌گوید: «الآن من نگرانت شدم و از حالا می‌خوام سعی کنم بیشتر حواسم بهت باشه و چکت کنم.» می‌گویم: «خیالت راحت، من خودکشی نمی‌کنم. بکنم هم بابت تنهایی خودکشی نمی‌کنم. اتفاقا اگه چیزی باعث خودکشیم بشه اون معاشرت بیش از حد با مردم احمق و نادان و به‌دردنخوره.» حالا این که شوخی بود اما خودکشی را جدی بگیرید دوستان! این‌جوری نیست که طرف خوشی زده باشد زیر دلش و تا تقی به توقی خورده تصمیم گرفته باشد خودش را بکشد. خودکشی وقتی اتفاق می‌افتد که فرد فکر می‌کند در چاه بی‌انتهای سیاهی افتاده و نه راه فراری دارد و نه کسی هست که کمکش کند، به خاطر همین است که تحقیقات نشان داده که نود درصد افرادی که اقدام به خودکشی می‌کنند دارای افسردگی ماژور بوده‌اند و نزدیک به پنجاه درصد این اقدامات نه به قصد مرگ که به قصد رساندن فریاد کمک‌خواهی خود به دیگران انجام می‌شود. به‌جز این مورد یک‌سری آلارم‌ساین‌ها و علائم هشدار قبل از خودکشی در فرد وجود دارد که بد نیست باهاش آشنا باشیم. مواردی مثل ۱. صحبت در مورد خودکشی و استفاده از عباراتی مثل من می‌خواهم خودم را بکشم یا کاش مرده بودم، ۲. خرید ابزار خودکشی مثل تعداد بیش از حد از یک داروی خاص، ۳. ایزوله‌کردن خود و دوری از جامعه و ارتباط با مردم، ۴. علاقه‌ی بیش از حد به مفاهیمی مثل مرگ و خودکشی و خشونت، ۵. ابراز احساس سربار بودن برای دیگران ۶. احساس به دام افتادن یا ناامیدی در یک موقعیت یا مشکل، ۷. خداحافظی با مردم به گونه ای که انگار این‌ها آخرین خداحافظی است. پس از حالا اگه با استوری، پیام یا حرفی که یکی از آلارم‌ساین‌های بالا را داشت روبه‌رو شدید فکر نکنید که این لزوما یک چس‌ناله‌ی عادی است و خودکشی فقط مال همسایه است و قرار نیست در اطرافیانتان رخ دهد. گوشی را بردارید و با یک ریپلای، پیام و یا حتی یک تماس ساده بهش واکنش نشان بدهید. شاید شما ارزش این کارتان را درک نکنید اما همین یک کار ساده حکم آن طنابی را دارد که از بالای چاه برای نجات دادنش پرت کرده‌اید پایین. و به خاطر داشته باشید که خودکشی فقط مرگ یک شخص نیست، مرگ یک خانواده و اجتماع هم است و زندگی هرچه‌قدر تخمی باشد باز هم مجوزی برای خودکشی نیست.

دکتر کاردیولوگ

26 Nov, 17:50


چه‌قدر بدم می‌آید از کسی که با همه خوب است و برای همه می‌مالد. اصلا مگر می‌شود؟ تو اگر مومن باشی باید با ملحد مشکل داشته باشی. آتئیست باشی باید با دئیست‌ها آبت توی یک جوب نرود. به لیبرالیسم معتقد باشی باید با طرفداران سوسیالیسم و کمونیسم و‌ کاپیتالیسم زاویه داشته باشی. اگر اخلاق‌گرا باشی باید با دروغگو و شارلاتان مخالف باشی. اگر قانونمند باشی باید از هرچه بی‌قانونی و قانون‌شکن متنفر باشی. باهوش باشی باید حوصله‌ات از افراد کودن سر برود و... اصلا هرکسی به کوچک‌ترین چیزی باور داشته و برایش مهم باشد، باید با کسی که در تضاد با باورهایش رفتار می‌کند بالاخره یک کنتاکتی داشته باشد. وقتی کسی با همه خوب است و با هیچ‌کسی زاویه ندارد یا پخمه است یا دورو و منافق. حالت سومی هم ندارد.

دکتر کاردیولوگ

26 Nov, 07:18


به مناسبت روز جهانی فقر آهن یک نکته‌ی مهم و جالب بگویم که تحقیقات اخیر نشان داده که شیوع فقر آهن در زوج‌هایی که طی پنج سال اول زندگیشان طلاق می‌گیرند، به طرز معناداری بیشتر از جمعیت عادی بوده و سپس این فرضیه مطرح شد که احتمالا تغییرات خلقی ناشی از کمبود آهن باعث این اتفاق بوده. پس اگر توی دوران پریود پاچه‌گیری‌هایتان بیش از حد می‌شود یا همیشه عصبانی و بی‌حوصله‌اید و جفتک می‌اندازید، لزوما نه نرمال است و نه نشان‌دهنده‌ی خفن و خاص بودنتان. در این مواقع در کنار افسردگی و اختلالات شخصیت و محیط و تربیت خانوادگی، احتمال کمبود آهن را هم مدنظر داشته باشید و این مورد را چک کنید.

دکتر کاردیولوگ

24 Nov, 20:23


سربازی و بعدش درس‌خواندن برای رزیدنتی باعث شد که نتوانم زیاد کار کنم، برای همین پول چندانی ندارم. هنوز ماشین شخصی ندارم و با اسنپ و اتوبوس و بی‌آرتی و مترو جابه‌جا می‌شوم. به زحمت توانسته‌ام یک خانه‌ی نقلی در یک جای معمولی شهر اجاره کنم و همیشه دغدغه‌ی افزایش رهن و اجاره‌ی سالانه را دارم. حقوق رزیدنتی صرفا کفاف یک زندگی بخور و نمیر را می‌دهد. هفته‌ای سه‌تا کشیک سنگین دارم و بالغ‌بر صد ساعت کار می‌کنم و می‌دانم این وضعیت تا چهارسال آینده کمابیش ادامه دارد و هزار و یک مشکل ریز و درشت دیگر. اما با همه‌ی این وجود از این‌که بلاگر یا پزشک زیبایی نشدم و توی اینستاگرام دلقک‌بازی در نیاوردم و در مورد ژل و بوتاکس و فیلر و این چرت‌وپرت‌ها پست نگذاشتم و از این راه پولی به جیب نزدم راضی‌ام که به قول سعدی: «گرچه درویشم بحمدالله مخنث نیستم...»

دکتر کاردیولوگ

24 Nov, 11:26


الان زیرچشمی دیدم یکی از پسرهای ورودی با یکی از دخترهای کلاس تیک می‌زند و چت‌هایی فراتر از یک همکلاسی دارد. البته که شدت و حدت تیک را نمی‌دانم و برایم هم مهم نیست اما حتی دیدن همین هم باعث شده اسمش را از لیست همکلاسی‌های دهن‌قرص و ریلایبل خط بزنم و حواسم باشد هر حرفی را پیشش نزنم چرا که تجربه نشان داده پارتنر همکلاسی بالاخص اوایل ترم یعنی بنگاه خبرپراکنی در حد بی‌بی‌سی فارسی و انتقال خبر از این‌ور به آن‌ور. ضمنا اگر می‌خواهید برایم فاز اخلاق بردارید که چرا زیرچشمی چت بقیه را دید زدم باید بگویم که دلم خواست. این‌جا هدف وسیله را توجیه می‌کند و همین‌که توانستم چنین رابطه‌ای را شناسایی کنم و از فضولی‌ها و دهن‌لقی‌ها و کدورت‌های متعاقبش پیشگیری کنم ارزشمند است. کسی هم اگر ناراحت است می‌تواند بیاید و با سالار صحبت کند.

دکتر کاردیولوگ

24 Nov, 11:25


یکی از عجیب‌ترین کیس‌هایی که برایم خیس می‌کرد مربوط می‌شود به حدود یکسال پیش. عجیب از آن نظر که واقعا و منطقا هیچ دلیلی برای سیک‌زدنش نداشتم. هم تحصیلاتش قابل قبول بود، هم درآمدش. هم جمال داشت، هم کمال و هم از همه مهم‌تر هر شرط و شروطی هم که می‌گذاشتم قبول می‌کرد. خلاصه که خیلی سعی کردم دلیل منطقی‌ای برای سیک‌زدنش پیدا کنم اما پیدا نشد. با این حال چون داشتم برای دستیاری استارت می‌زدم و از نظر من دستیاری بهتر از هر کس و کصی بود سیکش را زدم. جوری هم سیکش را زدم که دیگر هیچ‌وقت سروکله‌اش پیدا نشد. ولی الان که فکرش را می‌کنم حیف شد واقعا. اگر الآن بود احتمالا نه مشکل ماشین داشتم نه مشکل مسکن و نه مشکل پخت‌وپز غذا. این‌که می‌گویند آدم درست در جای نادرست مصداق بارزش همین است واقعا. :)))

دکتر کاردیولوگ

24 Nov, 11:25


یک بار به یکی از دخترهایی که برایم خیس می‌کرد پریدم و شلنگ را با فشار گرفتم رویش. چیزی نگفت و گذاشت پروسه‌ی واشینگ تمام شود. بعد لبخند تلخی زد و بهم گفت «سهم تو از عشق فقط دوست داشته شدنه و هیچ‌وقت لذت دوست داشتن رو نمی‌چشی.» من نمی‌دانم او این حرف را از خودش درآورد یا در جایی خوانده بود اما الآن که یادش افتادم فکر می‌کنم درست گفته.

دکتر کاردیولوگ

20 Nov, 17:49


برای مشاوره‌ی یک بیمار پرخاشگر و بی‌قرار رفتم ویزیت و معاینه. اول با شک به دلیریوم می‌خواستم اورینتگی‌اش را چک کنم. پرسیدم «این‌جا کجاست؟» با بی‌حوصلگی و عصبانیت گفت «این‌جا قبرستونه، این‌جا بهشت زهراست!» فورا گفتم «این‌جا یه ایستگاه مونده به بهشت زهرا. هنوز بهش نرسیدیم!» انتظار این جواب را نداشت. خودش را جمع‌وجور کرد و دلیریوم از لیست تشخیص‌ها خط خورد.

دکتر کاردیولوگ

20 Nov, 11:15


یک نکته‌ی مهم دیگر در برخورد با بیماران خطاب به پزشکان عمومی، رزیدنت‌ها و مقاطع بالاتر بگویم که تا جای ممکن سعی کنید بیمار را با ضمایر مفرد مورد خطاب قرار دهید و تا حد امکان از ضمایر جمع پرهیز کنید. ضمایر مفرد در عین حس دوستانه‌ای که به بیمار القا می‌کند رگه‌هایی از پترنالیسم را هم در خودش مستتر دارد و در عین حفظ سوپریوریتی پزشک به صورت ضمنی به بیمار می‌گوید که احترامش صرفا در جایگاه یک بیمار محفوظ است و قرار نیست به صرف وجود بیماری یا پرداخت هزینه‌ی درمان این‌جا کسی برایت چهاردست‌وپا قمبل کند. البته که باید این مدل برخورد به پشتوانه‌ی علم زیاد صورت بگیرد که بیمار نتواند با پرسیدن چند سوال پزشک را آچمز کند و پزشک مقتدر را به پزشک گنده‌گوز تبدیل کند. ضمنا این قاعده برای استاجرها و اینترن‌های عزیز صدق نمی‌کند. استاجر را که خدا زده و باید بیضتین بیمار را تا دسته توی حلقش کند که چهار خط شرح حال دستش بدهند و اینترن هم که اکثرا مشغول جابه‌جایی پرونده از این اتاق به آن اتاق است و فرصت زیادی برای این قرتی‌بازی‌ها ندارد و اگر هم داشته باشد چون هنوز لیبل پزشک نخورده این‌گونه برخوردهاش هم فیک و نچسب است.

دکتر کاردیولوگ

20 Nov, 11:01


کشیک خوب است. کشیک اورژانس خوب‌تر. چون به مجرد این‌که پایت را توی بیمارستان می‌گذاری انگار وارد دنیای دیگری شده‌ای. دنیای که در آن خبری از فکر و خیال نیست. خبری از ادا و اطوارهای پارتنر نیست. خبری از قسط و وام و بدهی و قرض و قوله نیست. خبری از یک مشت موجود دوپای خارکصده و لاشی نیست. دنیایی که در آن آدم‌هاش در سافت‌ترین و ترحم‌برانگیزترین ورژن خود هستند. مثلا می‌بینی قمه‌کش محل این‌جا آرام روی تخت نشسته. یا شوهر بداخلاق و کتک‌زن خانه، ملتمسانه از زنش می‌خواهد کارهای تشکیل پرونده‌اش را انجام دهد. این‌جا فرصت فکر کردن به تخمی‌بودن و پوچی زندگی نیست. البته که با وجود این همه بیمار و بیماری که باهاشان سروکله می‌زنی خودبه‌خود پوچی و تخمی‌بودن زندگی برایت محرز و مسجل می‌شود اما خب فرصت عمیق‌شدن و فکرکردن بهش را پیدا نمی‌کنی. این‌جا کسی دروغ نمی‌گوید چون می‌داند هر دروغی می‌تواند به قیمت جانشان تمام شود. این‌جا خبری از تکبر و منیت و خودخواهی نیست. این‌جا شبیه یک اتوپیاست. یک اتوپیای اخلاقی. حالا چه اهمیتی دارد که این اتوپیا پر از درد و رنج و مرگ و بیماری باشد؟!

دکتر کاردیولوگ

19 Nov, 18:27


عطسه کردم. پیرزن بیمار هفتادوپنج ساله گفت «بلس یو!» جا خوردم و گفتم «بله؟!» گفت «او ساری! عافیت باشه.» کمی بعد از گرمای شلوغی و ازدحام اورژانس با بادبزن پره‌ایش شروع کرد به باد زدن خودش و گفت «دکتر ببخشید کلینکس دارید؟» و من کلی فکر کردم که کلینکس یعنی چی و خوشبختانه یادم آمد و به دستمال روی میز اشاره کردم که بردارد. الآن هم آمده و می‌پرسد «دکتر از صبح چیزی نخوردم، می‌تونم کمی جوس بخورم؟!» آقا یکی بیاید من را از دست این بیمار نجات دهد. آیلتس زیر هفت، هفت‌ونیم اصلا جوابگوی این نیست. :)))

دکتر کاردیولوگ

19 Nov, 14:48


به ذهنم آمد که ورود به این‌جا شبیه ورود به میدان جنگ است...

[از سری کشیک‌های اورژانس، به تاریخ بیست‌ونهم آبان‌ماه یکهزار و چهارصدوسه]

دکتر کاردیولوگ

18 Nov, 14:03


از بیمار پرسیدم «سیگار می‌کشی؟» گفت «نه.» با تعجب گفتم «نه؟» گفت «نه به خدا نمی‌کشم دکتر!» گفتم «همین حالا یه من نیکوتین سیگار لای سیبیلت جمع شده دیگه چرا قسم دروغ می‌خوری؟» خودش را جمع و جور کرد «روزی یه پاکت دکتر!»

دکتر کاردیولوگ

18 Nov, 13:57


یک نکته‌ی کنکوری به استاجر و اینترن و رزیدنت و نرس و کلا هرکسی که در بیمارستان کار می‌کند و با بیمار مواجهه دارد بگویم که هیچ‌وقت برای پرسیدن احوال بیمار از سوال «خوبی؟» استفاده نکنید. یک‌هو می‌بینید بیمار رند و بذله‌گو و حاضرجواب از آب در می‌آید و شما می‌گویید «خوبی؟» او هم می‌گوید «اگه خوب بودم این‌جا چی‌کار می‌کردم؟!» و شما توی جمع و بین آن همه بیمار دیک می‌شوید. به‌جایش ازش بپرسید «حالت چه‌طوره؟». الان نگویید نه تا حالا برای من اتفاق نیفتاده و دیگر هم اتفاق نمی‌افتد. دقت نکنید یک روزی دیک می‌شوید، نه فورا ولی حتما.

دکتر کاردیولوگ

16 Nov, 12:42


سه تا دوست بودیم هر سه در آرزوی رزیدنتی. من و یکی دیگر برای قلب خیس می‌کردیم و آن یکی برای نورولوژی. از بینمان من رزیدنت شدم و آن دوتا رفتند پی زن گرفتن و کص‌کردن و دارند از درمانگاه‌های شهریار و رباط‌کریم و پاکدشت و قلعه حسن خان کون به کون شیفت برمی‌دارند که بتوانند خرج مراسم عروسی و پول‌ کصی که گرفته‌اند را بدهند و به چیزی که فعلا فکر نمی‌کنند درس و تخصص است. حالا نمی‌گویم منی که رزیدنت شدم چیز خاصی شدم (که البته شدم!) یا آن‌هایی که رزیدنت نشدند چیزی نشدند (که انستلی نشدند!) اما خب ازدواج بدون پشتوانه‌ی مالی یعنی نقطه‌ی تمت انتهای همه‌ی برنامه‌ها و پیشرفت‌های درسی و علمی و اگر دیدید کسی در سن پایین زن گرفت و به مقام علمی خوبی رسید یا آن‌قدر از طرف ددی ساپورت شده که دغدغه‌ی مالی نداشته یا اساسا آن‌جایی که رسیده جای خاصی نبوده.

دکتر کاردیولوگ

15 Nov, 08:55


این‌جا کیس‌هایی با تظاهراتی می‌آیند و بعدش معلوم می‌شود علتش قلبی بوده که به عقل جن هم نمی‌رسد. الآن یک آقای چهل و چند ساله امده بود با شکایت درد کتف سمت چپ که هیچ‌جوره به درد قلبی نمی‌خورد و اگر همین کیس در جایی خارج از این مرکز برایم می‌آمد هیچ بعید نبود دردش را مرتبط کنم به مشکلات موسکولواسکلتالی چیزی. اما این‌جا همین که برایش نوار گرفتند تویش STE دیده شد قدر کله‌ی گاو و بیمار مستقیم رفت برای کتلب و انجام پرایمری پی‌سی‌آی! به قول خارجی‌ها ساچ اِ واو! حالا از من دیگر گذشته و دیدن نوار قلب هر بیماری جز اصلی کارم است اما این را به بقیه می‌گویم که هر بیمار بالای چهل سالی حتی اگر بدون ریسک‌فاکتور بود همین‌که گفت آی! یک نوار قلب ازش بگیرید. یعنی آی معادل است با ای‌کی‌جی!

دکتر کاردیولوگ

15 Nov, 08:23


اتنده این عکس را نشان داد و پرسید به‌نظر ما تشخیص چی‌ست؟ من فورا توی گوش بغل دستیم گفتم دیک رفته توی قلبش. دوستم سرش را برد توی یقه‌اش که خنده‌اش معلوم نباشد.

پ. ن: تصویر و فلشی که در آن مشخص است محل Penetrating Atherosclerotic Aortic Ulcer و هماتوم اطرافش را نشان می‌دهد. این هم برای استاجر‌های ادایی که انگار گیر کارشان فقط فهمیدن تشخیص است و اگر تشخیص را ندانند شب خوابشان نمی‌برد.

دکتر کاردیولوگ

15 Nov, 08:04


یک پزشک خوب را اگر سانتریفیوژ و اجزای تشکیل‌دهنده‌اش را بررسی کنیم هفتادوپنج درصدش علم است و درس و تلاش و دود چراغ‌خوردن. بیست‌وپنج درصدش هم پرستیژ و دیسیپلین و هنر تعامل و برقراری ارتباط با بیمار و سایر کادردرمان. غیر از این دو مطلقا چیزی نیست و هرچه بگردی اثری از ناخن کاشته شده و لب ژل زده و عشوه‌های خرکی و نازک‌کردن صدا و شلوار تنگ و پاره و فاق کوتاه و مدل موی عجیب نیست. پس دوست عزیزی که داری می‌آیی بیمارستان مثل آدم بپوش و رفتار کن. باور کن با این اداها کسی پزشک خوب نمی‌شود.

دکتر کاردیولوگ

15 Nov, 07:01


کار دنیا را ببینید. من این جدول را استاجری بهش رسیدم و نخواندمش. اینترنی بهش رسیدم و نخواندمش. برای آزمون دستیاری بهش رسیدم و حذفش کردم و باز هم نخواندم اما حالا من را جایی گیر اورده که دیگر نمی‌توانم بپیچانمش و واقعا مجبورم بخوانمش. درس اخلاقی این موضوع هم این است که در زندگی سعی کنید مثل این جدول سمج باشید و به راحتی پا پس نکشید. ممکن است بار اول نادیده‌ات بگیرند، بار دوم نادیده‌ات بگیرند، بار سوم نادیده‌ات بگیرند و... اما بالاخره روزی مجبور می‌شوند تو را هم ببینند.

دکتر کاردیولوگ

14 Nov, 15:30


توی بیمارستان چندتا بیمار کمپلیکه داریم که مدت زیادی از بستریشان گذشته و قبل از ما بودند و احتمالا تا بعد از اتمام روتیشن ما هم تعیین تکلیف نشوند. یک مورد برین دث (مرگ مغزی)، دو مورد وجتیتو استیت (حالت نباتی)، چندتا استروک وسیع با درگیری هردو همیسفر و... هیچ‌کدام از این بیمارها هم نه ملاقات‌کننده‌ی خاصی دارند و نه کسی پیگیر حال و احوالشان است. انگاری که خانواده‌هایشان هم ازشان قطع امید کرده باشند و آن‌ها را به فراموشی و دست زمان سپرده باشند. در این میان اما استثنایی وجود دارد. یک زن میانسالی که وسعت و شدت صدمه‌ی مغزیش به حدی است که از نظر علمی غیر قابل برگشت تشخیص داده شده اما شوهرش عین یک ماهی که این روتیشن بودم و هرروز بیمار را ویزیت می‌کردیم در بیمارستان حضور داشت و بهش سر می‌زد و از اوضاعش سوال می‌پرسید. مرد چهارشانه‌ی میانسال با موهای جوگندمی و صورتی تیغ‌خورده و سیبیل کلفت کُردی‌اش که هربار ما را می‌بیند اشک توی چشم‌هایش جمع می‌شود و با لهجه‌ی غلیظ کُردی می‌گوید: «آقای دکتر، امید ما بعد از خدا به شماست، ما این‌جا کسی را نداریم» و بعد از شنیدن جواب ما سرش را پایین می‌اندازد و تشکری می‌کند و می‌رود تا روز بعد. یک مرد سنتی قدیمی که احتمالا در زندگی مشترکشان حرف حرف خودش بوده و خیلی اوقات زنش را به توپ تشر و حتی کتک مفصل هم مهمان کرده باشد اما حالا که می‌بیند زنش به چنین روزی افتاده دارد از جانش برایش مایه می‌گذارد. مردی که دارد کم کم جلوی ما آب می‌شود و به وضوح نسبت به روزهای اولی که او را می‌دیدیم تکیده‌تر و ژولیده‌تر شده است. بله دوستان عشق حقیقی و راستین همین است که می‌بینید. ممکن است مردسالارانه و به زعم کونی‌های امروزی ضد زن باشد اما پایش که بیفتد جان و مالش را برای زنش می‌دهد نه مثل مردان باسنی امروزی که در حرف برای زنشان قمبل می‌کنند و از گل نازک‌تر بهشان چیزی نمی‌گویند اما در عمل تا تقی به توقی می‌خورد و برای زنه مشکلی پیش می‌آید، مرد عاشق دیروز خودش را از زندگی‌اش می‌کشد بیرون و شتر دیدی ندیدی گویی که اصلا زنی وجود نداشته می‌رود پی زندگی‌اش.

دکتر کاردیولوگ

13 Nov, 15:37


بیش از چند هزار بیماری شناخته شده و کلی بیماری شناخته نشده داریم. از مشکلات ژنتیکی و ناهنجاری‌های مادرزادی گرفته تا مشکلات متابولیک و هورمونی و گوارشی و پوستی. این بین به نظرم بدترین و وحشتناک‌ترین بیماری‌ها با اختلاف سندرم Locked-in است. بیماری‌ای که در آن قسمت Brain stem مغز که مسئول عملکرد حیاتی بدن است از بین رفته در حالی که کورتکس مغز که مسئول شناخت است سالم می‌ماند و کار خودش را می‌کند. برای همین هم ما با بیماری سر و کار داریم که می‌بیند، می‌شنود و درک دارد اما نه می‌تواند حرف بزند، نه می‌تواند بدون کمک دستگاه نفس بکشد، نه می‌تواند غذا بخورد و از همه بدتر هرچهار اندامش هم فلج است و تنها ارتباطش با دنیای بیرون از طریق حرکت پلک‌هایش است. شبیه محکومی که باید تا آخر روی تختی دراز بکشد و بدون هیچ حرف و حرکتی تنها به یک نقطه خیره شود. حتی فکرکردن بهش هم ترسناک است. خیلی هم ترسناک. و البته و چه نام هوشمندانه و دقیقی برایش انتخاب کرده‌اند؛ لاکد-این! انگار کسی را از درون قفل کرده باشند و به کلیدش دسترسی نداشته باشی. شبیه وقتی که کلید ماشین را توی خود ماشین جا می‌گذاری. ماشین جلوی چشمت هستند، کلیدش را هم می‌بینی داری اما نمی‌توانی ازش استفاده کنی و کاری از دستت برنمی‌آید. این‌جا هم می‌بینی و می‌شنوی اما نمی‌توانی ازش استفاده کنی. من کلا با اتانازی مخالفم اما می‌خوام لیستی از یک‌سری بیماری تهیه کنم که اگر روزگاری بهشان مبتلا شدم این اجازه را به بقیه بدهم تا من را از دستگاه و البته رنج و سختی جدا کنند و یقین دارم سر لیست این بیماری‌ها چیزی جز لاکد این نیست.

پ. ن: سریال دکتر هاوس یک قسمت معرکه دارد در مورد همین سندرم که بخش اعظمی از آن از زاویه‌ی دید یک بیمار مبتلا به این سندرم روایت می‌شود. از اپیزودهای درخشان و مورد علاقه‌ی من.

دکتر کاردیولوگ

13 Nov, 14:27


بنا به دلایلی من و قل دیگر تصمیم گرفته‌ایم خانه‌ای که اجاره کردیم و الان توش ساکن هستیم را عوض کنیم. من هم برای این‌که حدود قیمت‌ها دستم بیاید دارم توی دیوار دنبال خانه می‌گردم. بعد از مدتی گشتن فهمیدم با این پولی که داریم به بالاترین محله‌ای که می‌توانیم فکر کنیم سلسبیل است که فاصله‌اش تا بیمارستان حکم مسافرت بین شهری دارد که در آن نمازش شکسته است و روزه را بر مسافر باطل می‌کند! به جز این بین سرچ‌ها فهمیدم بعضی از مردم آن‌جا هم آگهی همخانه می‌گذارند که یعنی طرف خانه دارد و با یک قیمت مناسب دنبال همخانه است و به فکرم زد این مورد را تست کنم اما زود پشیمان شدم. آخر بعید است بتوانم همخانه‌ای پیدا کنم که همزمان کونی و کصشر و کصلیس و +OB و حوصله‌سربر و به‌دردنخور نباشد و پیداکردن شخصی که فاقد هیچ‌کدام از این خصوصیات نباشد از پیداکردن سوزن در انبار کاه هم سخت‌تر است. این است که فعلا دست نگه داشته‌ایم که ببینیم در آینده چه می‌شود.

دکتر کاردیولوگ

11 Nov, 19:23


وقتی زوجی روابط عاشقانه‌شان را در فضای مجازی به اشتراک می‌گذارند و سعی می‌کنند کیفیت رابطه و عشقشان را توی چشم و چال همه فرو کنند به احتمالا زیاد در بکگراند یک دیک کلفت رفته توی آن رابطه و این کارها یک تلاش مذبوحانه و یک ری‌اکشن فورمیشن احمقانه است. فرض کنید شما یک گنج گرانبها پیدا کرده‌اید. آیا می‌روید همه‌جا جار می‌زنید که آی مردم من یک گنج پیدا کرده‌ام یا صدایش را در نمی‌آورید و مثل جانتان ازش محافظت می‌کنید و حتی توی خرج کردنش هم خساست به خرج می‌دهید که نکند کسی بفهمد چنین گنج باارزشی پیدا کرده‌اید؟! زندگی هم همین است؛ وقتی عشقی اصیل و واقعی باشد و طرف واقعا به ارزشش واقف، دیگری نیازی نمی‌بیند که آن را با بقیه به اشتراک بگذارد درست مثل عشق به خانواده. و اگر هم فیک و کرسی‌شر باشد که به هر ضرب و زوری می‌خواهد توی چشم بقیه بکند که نه، ببینید من چیز باارزشی دارم و توی رابطه نرفته درم، در حالی که در واقع تا دریچه‌ی ایلئوسکال تویش است و مصداق بارز «توش باشه بخندی» شده است.

دکتر کاردیولوگ

09 Nov, 16:20


اتند داروهای قبلی بیمار را توی سیستم وارد کرد و بهش گفت شش ماه بعد دوباره مراجعه کند. بیمار حین بیرون رفتن انگار چیزی یادش آمده باشد برگشت و گفت آقای دکتر من توی اینترنت سرچ کردم نوشته بود این داروهایی که نوشته‌ای برای کلیه ضرر دارد و خرابش می‌کند. استاد هم نه گذاشت و نه برداشت گفت شما توی اینترنت طرز تهیه‌ی لازنیا را برای شوهر و بچه‌هات سرچ کنی بهتر است، سرچ این چیزها را بگذار به عهده‌ی ما. لحن شوخ و سرخوشانه‌ی این جملات باعث شد که ما و بیمارها بزنیم زیر خنده اما خب حق گفت. والا! طرف بالای ده سال درسش را خوانده، توی کارش جزو چهار پنج‌تای کشور است، بیست سال است که بیمار ویزیت می‌کند و ده‌ها هزاربار این داروها را برای بیمارهاش تجویز کرده از اندیکاسیون‌ها و کنترااندیکاسیون‌ها و سایدافکت‌هاش خبر ندارد آن‌وقت مهین خانم با یک سرچ گوگل و فروم‌های نینی‌سایت از همه‌ی این‌ها باخبر است؟! 😒

دکتر کاردیولوگ

09 Nov, 10:08


طبق تحقیقات و مشاهدات میدانی من پسری که در سن کم‌تر مساوی ۲۵ سال ازدواج می‌کند به احتمال ۹۹ درصد در آینده هیچ گهی نمی‌شود. حالا شاید پولدار شود یا قلبا احساس رضایت داشته باشد اما هیچ‌گاه صددرصد پتانسیل بالقوه خود را به بالفعل تبدیل نخواهد کرد. این درصد برای ازدواج در سنین ۲۵ تا ۳۰، هشتاد درصد، برای سنین ۳۰ تا ۳۵، پنجاه درصد و برای بالای ۳۵ سال بیست‌وپنج درصد است. لازم به ذکر است که نتایج این تحقیقات برای دخترها فاقد اعتبار علمی است و دختر در هر سنی که باشد همین که بتواند یک پارتنر/شوهر خوب پیدا کند و مخ بزند برد کرده است.

دکتر کاردیولوگ

07 Nov, 14:24


روز کشیک را به پره‌کشیک ترجیح می‌دهم. پره‌کشیک همیشه همراه با یک استرس و نگرانی و ناراحتی و البته آمادگی برای کشیک فردا است که روز قبلش را هم بهت زهر می‌کند اما توی کشیک همیشه شوق به پست‌کشیک و فردای کشیک وجود دارد و بهت انگیزه می‌دهد. ضمن اینکه در کشیک همین که پایت را می‌گذاری بیمارستان، ارتباطت از زندگی نرمال و اجتماع قطع می‌شود و بعد یکی دو ساعت اصلا یادت می‌رود که روزگاری آدم بودی و زندگی نرمالی هم داشتی. گویی که از همان اول کارت دوتا یکی کردن پله‌های بیمارستان و ویزیت بیمار و گذاشتن شرح حال و اردر و... بوده است.

دکتر کاردیولوگ

07 Nov, 14:19


تا می‌آیی خوابت را درست کنی و لایف استایل آدمیزاد پیدا کنی کشیک بعدی می‌رسد و می‌شاشد بهش. دوستت دارم رزیدنتی اما [...] را [...].

دکتر کاردیولوگ

05 Nov, 19:17


گزارش یک جشن
[وقایع‌نگاری یک جشن تولد دوستانه]

۱‌. وارد ویلا می‌شوم. چند نفری قبل از من آمده‌اند. یک نگاهی به جمع می‌کنم و می‌فهمم همه کاپل هستند و فقط من سه نفرم. خودم و سایه‌ام و خایه‌ام!

۲. اندک اندک باقی مدعوین هم می‌رسند. از حجم گوشت پاچه‌ها و کصشان (با توجه به قطر مچ پا) می‌شود یک شهر را سیر کرد. قبلا مهمانی‌های این مدلی هم رفته بودم اما غلظت کص این‌جا به طرز عجیبی بالاست.

۳. بالا رو نگاه کنی چاک ممه می‌بینی، بخواهی حیا نشان بدهی و پایین را نگاه کنی ران و ساق پا می‌بینی. به قول شاعر از هر طرف که رفتم جز لذتش نیفزود!

۴. تم امروز چاک سینه است. حتی شصتی‌ها هم جوری اسفنج پوشیده‌اند که چاک ایجاد می‌کند.

۴. از من گذشته اما اوضاع جوری است که راحت می‌تواند خوراک یک ماه مستربیشن یک فرد تازه بلوغ را تامین کند.

۵. مشروب نمی‌خورم اما مزه‌اش را حسابی می‌خورم. یاد آن جوکه می‌افتم که طرف روزه نمی‌گیرد اما برای سحر بیدار می‌شود. بهش می‌گویند چرا؟ می‌گوید روزه نگیرم سحر و افطار هم نخورم؟! یک‌باره بگو کافرم دیگر!

۶. همه بهم قبولی رو تبریک می‌گویند اما دستیاری که نشود باهاش کص جور کرد را بشاش تویش.

۷. خب دیگر کنیاک‌ها اثر کرده و چراغ‌ها را خاموش می‌کنند و رقص نور و موزیک پلی می‌شود. چندتا پروپاچه دارند آن وسط کونشان را تکان می‌دهند. خوشم نمی‌آید، خوب نمی‌رقصند. امیدوارم گروه بعدی دنسرها حرفه‌ای‌تر باشند و استرپ‌تیز هم اجرا کنند.

۸. حالا تقریبا همه آمده‌اند وسط و دارند قر می‌دهند و دست‌ها بالاست. یک لحظه یادم می‌آید قبلا شاهین صمدپور همین صحنه‌ها را توی مستند شوک به عنوان گروه شیطان‌پرستی و اکس‌پارتی در تلویزیون به خورد مردم می‌داد. از تصورش خنده‌ام می‌گیرد.

۹. یک دختره می‌آید و بهم می‌گوید: «دکتر تو که اهل این چیزها (مشروب و سیگار و اینا) نیستی این‌جا برات بورینگ نیست؟» می‌خواهم بگویم: «کص و کون هیچ‌وقت بورینگ نمی‌شه ابله!» اما نگفتم. به‌جایش گفتم: «نه مشکلی ندارم.»

۱۰. مدیر یکی از موسسات رزیدنتی هم آمده است. وقتی می‌فهمد توی رزیدنتی یک کارهایی کرده‌ام می‌پرسد: «از محصولات ما هم استفاده کردی؟» می‌خواهم بگویم: «قبلا یه کتاب از محصولات شما رو خوندیم خیلی کیری بود.» اما نگفتم. مراعات فضای جشن را کردم و عوضش گفتم: «اره چندتاش رو استفاده کردم و بد نبودند.» امشب خیلی سافت شده‌ام. تازه دارم حال بقیه‌ی سافت‌ها را درک می‌کنم. به قول بند نه این فاز خیلی بورینگ است.

۱۱. همه که مست و پاتیل هستند و نمی‌دانند چی به چی است اما محتوای ترانه‌های پخش شده خیلی یک‌جوری است. مثلا درحالی که هر دختر و پسری دارند با هم می‌رقصند خواننده می‌خواند: «اینجا دخی اول اداست ولی بدون ته‌ش داده/ اینجا همه دهه هفتادن ولی سایزشون هشتاده» :) یا اهنگ خانم وزیری تتلو.

۱۲. برق‌ها روشن می‌شود و یکی یکی کادوها را تحویل صاحب جشن منگ می‌دهند. من اما به یک‌ورم است و کادو را همان گوشه می‌گذارم بعدا خودشان می‌بینند.

۱۳. دیگر دارند آماده می‌شوند بپرند توی استخر و آب‌تنی کنند و شیطونه می‌گوید بمانم تا لباس‌های تنگ و خیس چسبیده و نیپل‌های معلومشان را دید بزنم اما چون فردا باید زود بیدار شوم و کارهای مهم‌تری از دید زدن دارم دیکم را می‌کنم توی شیطونه و با یکی از رفقا برمی‌گردم.

۱۴. مسیر یک ساعته را با سکوت مطلق من و دوستم برمی‌گردیم. دوستم دارد به سیگارش پُک می‌زند و من هم دارم به آهنگ پخش شده گوش می‌دهم:
And I was thinking to myself:
This could be heaven and this could be hell...

دکتر کاردیولوگ

05 Nov, 18:21


توی کشیک اورژانس دیروز بیماری داشتیم با تشخیص سندرم ولنز. این سندرم که دارای یک‌سری تغییرات خاص در نوار قلب و نشان‌دهنده‌ی انسداد شریان LAD قلب است دارد به ما می‌گوید که احتمالا به زودی یک سکته‌ی وسیع و درست‌وحسابی در راه است و کاردیولوژیست خوب کسی است که بتواند در این مرحله بیمار را تشخیص دهد وگرنه در مرحله‌ی ST Elevation و ایجاد موج Q که عمه‌‌ی هر کسی هم می‌تواند تشخیصش بدهد. وقتی داشتم توی اورژانس به نوار بیمار دقت می‌کردم و سعی داشتم آن را به خاطر بسپارم به این فکر کردم که این سندرم و نوارش چه‌قدر شبیه زندگی است. در زندگی همه‌ی ما افرادی آمدند و بوده‌اند که یک روزی دوستشان داشتیم و فکر می‌کردیم این همان نیمه‌ی گمشده‌ی ماست اما بعدها گندش درآمده که طرف چه‌قدر تخمی و به‌دردنخور بوده و حیف وقتی که برایش تلف کردیم و حالا که به گذشته نگاه می‌کنیم می‌بینیم همان زمان هم طرف از خودش یک سری رفتارهای تاکسیک و ردفلگ نشان می‌داده که علاقه‌ی ما بهش باعث شده چشم به رویشان ببندیم و نادیده‌اش بگیریم. و به نظرم آدم باهوش کسی است که بتواند مثل سندرم ولنز خیلی زود چنین رفتارهایی را دیتکت کند و نگذارد طرف جای پایش را توی زندگیمان محکم کند. این‌که توی چندتا دیت اول و چت‌ها و مکالمات اولیه بتوانی فرد تخمی را تشخیص بدهی و بفهمی طرف به درد تو و زندگی‌ات نمی‌خورد هنر است وگرنه بعد از چند سال و چند ده بار خوابیدن با طرف تشخیص تخمی‌بودن یا نبودنش از عهده‌ی هر خری هم برمی‌آید.

دکتر کاردیولوگ

26 Oct, 05:46


این هم ورژن زنانه‌ی پست قبل. دارای بورد سرتیفیکیت از دانشگاه علوم پزشکی بهشتی به عنوان یکی از قطب‌های علمی کشور. متاسفانه شهوت دیده شدن به هر قیمتی زن و مرد و کوچک و بزرگ و باسواد و بی‌سواد نمی‌شناسد. وقتی این کلیپ و حرکات دست خانم دکتر را دیدم یاد آن لطیفه می‌افتم که طرف به آخونده می‌گوید حاج‌آقا باد زد دامن خانمی توی کوچه رفت بالا و چیزی دیدم اندازه‌ی دو کف دست، چی‌کار کنم از یادم برود؟ آخونده می‌گوید برو استغفار کن. یک ماه بعد طرف دوباره می‌آید که حاجی هنوز از یادم نرفته چی‌کار کنم؟ آخونده می‌گوید برو قرمساق! یک ماه است ریدی توی نمازهای من هم. هروقت قنوت می‌خوانم یاد حرفت می‌افتم.

دکتر کاردیولوگ

23 Oct, 21:19


این تبلیغ لارجرباکس ماهواره نیست و این آقایی که دارد در مورد موضوع بسیار مهم و حیاتی نحوه‌ی صحیح اندازه‌گیری طول آلت تناسلی حرف می‌زند هم مجری میان‌برنامه‌های جم‌تی‌وی نیست. ایشان رتبه‌ی برتر کنکور سراسری و تحصیل‌کرده‌ی علوم پزشکی تهران، اورولوژیست معروف، دارای مدرک فلوشیپ، مدرس کلاس‌های آمادگی دستیاری و نویسنده‌ی نزدیک به پنجاه مقاله‌ی علمی در ژورنال‌های داخلی و خارجی است که برای گرفتن فالوور و لایک و ویو و کامنت بیشتر چنین محتوای سطحی را -حتی با وجود درستی مطلب- ساخته و منتشر کرده. یعنی خوارت را [...] فضای مجازی. خوارت را [...] اینستاگرام. خوارت را [...] هرکسی که باعث می‌شود فضای مجازی آن‌قدر ضریب بگیرد که چنین کلیپی را از چنین کسی ببینیم. اصلا چرا من باید این کلیپ را می‌دیدم؟! 😢

دکتر کاردیولوگ

23 Oct, 12:54


نمی‌دانم قیافه‌ام به رزیدنت‌های ارشد می‌خورد یا سیسم یا اعتمادبه‌نفسم که توی این یک ماه چند نفری من را با رزیدنت‌های سال بالا اشتباه گرفته‌اند. از هفته‌ی اول که بچه‌های ورودی خودمان به خیال این‌که رزیدنت ارشد هستم بهم سلام کردند و جلوی پام ایستادند و دست‌به‌سینه عرض ادب کردند تا همین امروز دم اورژانس قلب. دم در اورژانس با قل دیگر ایستاده بودیم و منتظر اتند مربوطه که یک دختر و پسر جوان ترگل‌ورگل جلوی راهمان درآمدند که سلام آقای دکتر! ما از شرکت دارویی فلان هستیم و می‌خواهیم در مورد کارایی فلان محصول داروییمان بپرسیم که آیا اصلا برای بیمارهایتان از آن تجویز کرده‌اید و اگر کرده‌اید ازش راضی بوده‌اید یا نه؟ حالا منی که اصلا اسم آن دارو تا به‌حال به گوشم نخورده بود و اصلا نمی‌دانستم خوردنی است یا حقنه‌ای! اول گفتم بهتر است از ریاست بخش اورژانس سوالش را بپرسد و طبیعتا ایشان بیشتر در جریان است اما گفتند ایشان تشریف نداشتند و ما هم تصمیم گرفتیم از شما بپرسیم. می‌خواستم بگویم لامصب، این‌جا که رندوم جلوی کسی را بگیری به احتمال ۹۹ درصد رزیدنت و به احتمال ۱۰۰ درصد از من باسابقه‌تر است، دقیقا چی توی من دیدی که آمدی این سوال را ازم بپرسی اما نگفتم و کمی خودم را جمع‌وجور کردم و با یک سنتز خوب و دریافت کلی تشکر روانه‌شان کردم. :)))

دکتر کاردیولوگ

23 Oct, 09:03


محبوب نادیده‌ی من! خوارت را [...] که نیستی و من باید این قسمت‌ها را خالی بگذارم.😏

دکتر کاردیولوگ

22 Oct, 15:14


در راستای تبادل و این داستان‌ها، شما هم یک سری به این چنل بزنید و توش عضو شید و موجبات رضایت حاجیتان را فراهم کنید‌.

دکتر کاردیولوگ

22 Oct, 15:09


#اینترن یا #رزیدنت هستی؟
از داروها خسته شدی؟!
همش یادت میره؟
شربت های ضد سرفه رو میشناسی؟
می تونی نوار قلب رو بخونی؟


ما اینجا همه رو برات قرار دادیم که ملکه ی ذهنت بشه

🔴اینترن ها و استاجرها هم میتونید عضو کانال زیر باشید و با روزی ۵ دقیقه وقت گذاشتن مهارت های بالینی خودتون رو ارتقا بدید😇💚

🖇🖇لینک کانال👇👇
https://t.me/+MYBYs6GAzwVjYjQ0
https://t.me/+MYBYs6GAzwVjYjQ0

دکتر کاردیولوگ

21 Oct, 09:38


در زندگی به دو گروه هیچ‌وقت اعتماد نمی‌کنم و همیشه با دیده‌ی شک و تردید بهشان نگاه می‌کنم. اول کسی که پت خانگی دارد مخصوصا سگ و گربه. دوم دختری با بک‌گراند مذهبی -به‌طور ویژه چادری- که الآن صدوهشتاد درجه تغییر کرده و دارد چاک سینه و عقب و جلویش را بیرون می‌اندازد. نپرسید چرا اما از من می‌شنوید شما هم به این دو گروه اعتماد نکنید.

دکتر کاردیولوگ

21 Oct, 05:13


دوران اینترنی و روتیشن قلب چندتا استاجر ادایی داشتیم که هنگام پرزنتیشن سر راند تامپونید و پریکاردیتیس و مایوکاردایتیس و ایتریال از دهانشان نمی‌افتاد بعد ازشان می‌پرسیدی خب تریاد بک این تامپونیدی که شما می‌گویید چی چی هست اصلا مثل بز نگاهت می‌کردند. این‌جا اما برای اتندهای خفن‌ترین بیمارستان قلب کشور و نویسنده‌ی کتاب‌های تکستی چون پرکتیکال کاردیولوژی که در بعضی از دانشگاه‌های اروپا و امریکا تدریس می‌شود تامپونید همان تامپوناد است و پریکاردیتیس همان پریکاردیت و مایوکارد همان میوکارد و ایتریال همان اتریال/دهلیز. واقعا که میزان ادایی‌بودن با سطح سواد نسبت معکوس دارد و معمولا پوسته‌های زیبا از مغزهای پوک و پوک محافظت می‌کند. پس استاجرها و اینترن‌های ادایی گلم به‌جای پرداختن به این حواشی و اداها درستان را بخوانید.

دکتر کاردیولوگ

20 Oct, 15:53


گفتیم یک روز قبل از آزمون با هواپیما یک ساعته می‌رسیم و یک روز هم استراحت می‌کنیم و کمی مرور می‌کنیم و سر حال می‌رویم سر آزمون. اما از شانسمان ماجراهای موشک‌اندازی اتفاق افتاد و نه‌تنها کل هواپیماها و بالطبع هواپیمای ما کنسل شد که قحطی اتوبوس هم آمد و باعث شد که هواپیما بشود اتوبوس، مسیر یک ساعته بشود ده ساعت، روز قبل از آزمون بشود شب قبل از آزمون و یک بدن سرحال بشود یک بدن خسته و آش و لاش از اتوبوس‌سواری! شبی که مجبور شدیم فارما را توی اتوبوس و روی گوشی مرور کنیم و عملا خودمان تجربه کنیم که خط اول درمان موشن سیکنس چیست :)

دکتر کاردیولوگ

18 Oct, 18:01


قبل از انتخاب رشته‌ی دستیاری با این‌که اولویت‌هایم تا حد زیادی مشخص بود اما محض اطمینان یک‌سر رفتم به بیمارستان‌های قلب شهر تهران (رجایی، مرکز قلب، مدرس) و ضمن بازدید از بخش‌هاش با چندتا از رزیدنت‌هاش هم حرف زدم و مشورت گرفتم. الان هم که یک ماهی می‌شود از شروع بخش گذشته و محیط و روال بیمارستان تا حدودی دستم آمده باید بگویم که بیمارستان رجایی در مقایسه با دو بیمارستان دیگر حکم تیم فوتبال بایرن مونیخ در بوندیس لیگا را دارد. ممکن است هرچند سال یک‌بار سروکله‌ی دورتموندی، لایپزیشی، لوزکوزنی چیزی پیدا شود که بخواهد عنوان قهرمانی را از بایرن بگیرد -و شاید هم گهگاهی بتواند- اما هیچ‌گاه نمی‌تواند به لول، افتخارات و اصالت بایرن‌ مونیخ برسد.

دکتر کاردیولوگ

18 Oct, 10:12


می‌خواستیم برای بیماری انسولین شروع کنیم و نیاز بود با توجه به وزن بیمار دوزش را محاسبه کنیم. من فورا حساب کردم و توی برگه نوشتم. استاد گفت: «نه اشتباهه این‌قد نمی‌شه.» گفتم: «می‌شه استاد!» گفت: «نه نمی‌شه.» گفتم: «من رشته‌م ریاضی بوده‌ها!» خندید و گفت: «پس دیگه حجت تمومه» و دیگر پیگیری نکرد. البته که من واقعا درست نوشته بودم. اصلا حاجیتان و اشتباه؟! استغفرالله!

دکتر کاردیولوگ

14 Oct, 16:29


سر راند بودیم و یکی از بچه‌ها داشت بیمار را پرزنت می‌کرد: «بیماری خانم ۵۷ ساله‌ی دیابتیک...» که اتند یک‌هو پرید وسط حرفش و قطعش کرد و گفت: «هیچ‌وقت نباید در معرفی بیمار از عباراتی استفاده کرد که بار معنایی منفی داشته باشه و بهش استیگما زد!» و در حالی که توی سر ما این سوال پیش آمد که دارد چه می‌گوید ادامه داد: «یعنی باید به جای عبارت diabetic patient (بیمار دیابتیک) از عبارت patient with diabetes (بیمار مورد/کیس دیابت یا یک هم‌چین چیزی) استفاده کنیم! الان علم پزشکی به این سمت می‌ره که دیگه نباید با این کلمات به بیمار استیگما زد و حتی مقالاتی که این مورد رو رعایت نکنند ریجکت می‌شن! شما هم از حالا سعی کنید توی شرح‌ حال‌هاتون رعایت کنید و به بیمار استیگما نزنید!» من گفتم: «بیمار رو که دیگه خدا بهش استیگما زده مگه به حرف ماست؟!» بچه‌ها خندیدند و اتند چشم غره‌ای بهم رفت. والا! این ادابازی‌های کونیانه و لفاظی‌های مسخره دیگر چیست؟ پزشکی هم افتاده دست افرادی با گروه خونی OB+ و ما خبر نداریم؟

دکتر کاردیولوگ

13 Oct, 12:46


دوران جی‌پی و الان هم در دوره‌ی رزیدنتی بهم ثابت شد که بین تمکن مالی و موفقیت تحصیلی یک رابطه‌ی مستقیم وجود دارد و «فقیر درس‌خوان موفق» افسانه‌ی کصشری بیش نیست. ترکیب جمعیتی رزیدنت‌های ورودی ما هم شاهدی بر این مدعاست. از چهل‌ودو نفر ورودی حداقل ده نفر وضعیت مالی عالی (منزل شخصی ونک به بالا و ماشین گران‌قیمت) دارند، پانزده نفر وضع مالی خوب، ده نفر وضع مالی متوسط رو به بالا و چند نفری هم -من جمله خودم- وضع مالی متوسط رو به پایین. یعنی این‌جا خبری از فقر نیست و درآمد خانوادگی پایین‌ترین قشر رزیدنتی هم معادل یک زندگی قابل قبول در یک شهرستان است. من وقتی ترکیب جمعیتی رزیدنت‌ها را می‌بینم بیشتر از پیش به خودمان -من و قل دیگر- کردیت می‌دهم، چرا که ما از خیلی خیلی معدود افرادی بودیم که خودمان را جمع کردیم و این قاعده‌ی کلی را بهم زدیم و وارد جمع این گروه رزیدنتی شدیم. آفرین به ما و کص مادر بدخواهانمان!

دکتر کاردیولوگ

12 Oct, 13:15


شاید فکر کنید (که در هر صورت فکر شما به یک‌ور بنده هم نیست) این حرفی که می‌خواهم بزنم به خاطر این است که خیلی مغرورم و اعتماد به نفس بالایی دارم و یا اصلا دارم الکی جو می‌دهم و یا حتی از سر حسادت است (حسادت؟! حس چه آدتی؟!). اما از ته قلبم باور دارم هر قدمی که توی بیمارستان برمی‌دارم ارزشش از هزارتا پست پزشک‌بلاگرها و تزریق ژل و بوتاکس زیبایی‌کارهای به‌دردنخور بیشتر است. اصلا کرور کرور از این دلقک‌ها و پزشک‌های ژل‌کار فدای یک تار موی یک رزیدنت در هر سطحی. نه فقط فدای یک رزیدنت که فدای هر پزشک عمومی‌ای که دارد شرافتمندانه طبابت می‌کند و گره‌ای از کار خلق باز می‌کند و وارد این بازی‌های بچگانه نشده است.

دکتر کاردیولوگ

09 Oct, 09:46


ویژگی‌های دموگرافیک بیماران مراجعه‌کننده به این‌جا با همه‌ی بیمارستان‌های آموزشی دیگر زمین تا آسمان متفاوت است و تعداد قابل توجهی ازشان از لحاظ اقتصادی و اجتماعی در یک لول دیگری هستند. یعنی هربار که درمانگاه می‌روم قشنگ امید به زندگی‌ام چند سال کاهش پیدا می‌کند. یکی سیتیزن آمریکاست و چون شنیده پزشک‌های این‌جا خوب هستند حین سر زدن به اقوام آمده یک بررسی هم بشود. یکی پسر فلان وزیر است. یکی حین اسب‌سواری دچار تاکیکاردی شده. یکی در پنت‌هاوس الهیه‌اش دچار چست پین شده و الخ. جز این‌ها اصلا چندتا بخش ویژه و دیپلمات هم وجود دارد که هر بیمار و رزیدنتی اجازه‌ی ورود به آن‌جا را ندارد و صرفا مختص خواص است. مثلا الآن طرف دارد در مورد مسافرت آخر هفته‌ی دانمارک می‌گوید که «آره بچه‌ها اوکی کردند چند هفته‌ای از این شرایط دور شم، می‌خواستم ببینم اگه چند هفته دیرتر بیام مشکلی نیست؟» و همان موقع ما رزیدنت‌های روبروش احتمالا داریم به این فکر می‌کنیم که با اتوبوس برگردیم یا مترو که هزینه‌ها کمتر شود. آن‌هم نه برگشت به خانه که برگشت به یکی از پانسیون‌های تخمی جنوب شهر. یا این‌که چند ساعت بیشتر بمانیم و شام را هم رایگان بخوریم یا برویم یک تخم مرغی چیزی بخریم. یعنی خوارت را گاییدم زندگی.

دکتر کاردیولوگ

06 Oct, 13:28


Happy to all of you uselesses.❤️

دکتر کاردیولوگ

03 Oct, 08:07


خیز و جامه نیلی کن، روزگار ماتم شد
دور عاشقان آمد، نوبت رجایی شد!

دکتر کاردیولوگ

01 Oct, 06:22


قبلا در موردش نوشته‌ام اما باز هم بگویم که برخلاف انتظار و چیزی که در جامعه جاافتاده، توی روابط احساسی دخترها بااختلاف جزو بی‌اخلاق‌ترین و لاشی‌ترین و عمه‌خراب‌ترین مخلوقات هستی هستند. مثلا خود من که همیشه دیکم توی این‌جور مسائل بوده و به خاطر دویست گرم گوشت به هیچ احد الناسی باج و امتیاز نمی‌دهم و از لیسری مبرا هستم طی این چند سال چندباری شده که صرفا به خاطر دلسوزی و ترحم به مدعیان کراش و عشق فرصت آشنایی بیشتر با خودم را داده‌ام که تلاش خودشان را بکنند، آن‌هم در حالی که هیچ میل و کشش و علقه‌ای بهشان نداشته‌ام. حالا طرف یا بختش می‌گرفت و برنده‌ی لاتاری می‌شد یا سیکش را می‌زدم اما لااقل حسرت همکلامی من به دلش نمی‌ماند. با این حال مطمئنم اگر شرایط برعکس بود محال بود دختری حاضر باشد صرفا به خاطر اصرار و خواهش من بهم فرصت آشنایی بدهد کما این‌که در بین دوستانم کم نبودند که مادر و خواهر خودشان را در طبق اخلاص قرار دادند تا دختره کمی باهاشان حرف بزند و بهشان فرصت بدهد اما دریغ از فرصت، در حالی که روی کاغذ پسرها از دخترها خیلی سرتر بودند. یادم می‌آید روزهای اخر فارغ التحصیلی دور هم جمع شده بودیم و داشتیم خاطرات هفت‌ساله را مرور می‌کردیم. یکی از دخترها فاش کرد که ترم‌های اول یکی از پسرهای کلاس عاشقش شده و حتی یک دفتر شعر هم برایش نوشته. ازش پرسیدم دفتر شعر را چی‌کار کردی؟ خیلی ریلکس گفت باز نکرده انداختم توی سطل آشغال!

دکتر کاردیولوگ

01 Oct, 04:34


امروز اسنپ زودتر از همیشه پیدا شد و زودتر از همیشه رسید و ترافیک کمتر از همیشه بود و ماشین زودتر از همیشه ما را رساند بیمارستان. تا مورنینگ شروع شود توی صندلی مچاله می‌شوم و به جبران کم‌خوابی دیشب چشم‌هایم را می‌بندم. چشم‌هایم که بسته می‌شود، حس شنوایی‌ام فعال می‌شود و شبیه یک گیرنده‌ی قوی صداهای اطراف را در مغزم چندبرابر می‌کنم. اول سعی می‌کنم این همهمه‌ها را نادیده بگیرم اما موفق نمی‌شود پس سعی می‌کنم روی حرف‌ها تمرکز کنم و محتوایشان را تشخیص دهم. خیلی زود همهمه‌ها تبدیل می‌شوند به یک‌سری کلمات و جملات قابل فهم. گوش سمت راستم دارد در مورد تقسیمات گروه حرف می‌زند می‌خواهم بگویم که تقسیمات گروه با بیمارستان است و نظر ما تاثیری در تصمیماتشان ندارد اما منصرف می‌شوم. تمرکزم را می‌برم روی گوش سمت چپ و می‌شنوم که دارند در مورد سریالی صحبت می‌کنند. سریال را قبلا دیده‌ام و به‌نظرم خیلی مسخره و به‌دردنخور می‌آمد و حیف صحبت درباره‌اش. دوباره گوش‌هام را می‌بندم و به این فکر می‌کنم که اصلا چرا باید حرف بزنیم؟ اصلا چرا باید حرف‌هایی بزنیم که هیچ تاثیری روی حال و احوالمان ندارد؟ فلان فیلم و کتاب و نویسنده و بازیگر کی هستند که ما به‌خاطرشان انرژی مصرف کنیم؟ بله، انسان موجودی اجتماعی است اما آیا تنها صحبت‌کردن از بیهودیات این نیاز را برطرف می‌کند؟ اصلا آیا گاهی سکوت زیباتر نیست؟ در این فکرها هستم و چشم‌هایم دارد گرم می‌شود که با صدای بازشدن در و ورود اتندها و شروع مورنینگ رشته‌ی افکارم پاره می‌شود و بیدار می‌شوم.

دکتر کاردیولوگ

29 Sep, 16:26


الان توی آینه خودم را نگاه کردم و چشمم افتاد به چند تار موی سفید دو طرف گیجگاهم که بین دسته‌های موی سیاه خودنمایی می‌کرد. به این فکر کردم که اگر صدتا موی سفید داشته باشم نود و نه‌تاش فقط و فقط به خاطر سروکله‌زدن با افراد احمق و نادان و زبان‌نفهم ایجاد شده و پروسه‌ی افزایش سن فقط مسئولیت آن یک دانه را برعهده می‌گیرد. آی آدم‌ها! آخ که چه‌قدر تخمی و به‌دردنخور هستید.

دکتر کاردیولوگ

29 Sep, 15:38


من دیکم توی پزشک بد و بدردنخور بوده و هست و با وجود افزایش ظرفیت فله‌ای و ورود هر خری بهش دیگر آن را یک رشته‌ی تاپ نمی‌دانم اما خب این باعث نمی‌شود که در برابر چرت‌وپرت هر ننه‌قمری که فکر می‌کند ما پزشک‌ها ارث پدرش را خورده‌ایم چیزی نگویم. قبلا برای زدن پزشکی ترند روی زیرمیزی‌گرفتنشان بود که پزشک‌ها پول‌دوستانی هستند که خون بیمار را مثل زالو می‌مکند و به چیزی جز پول فکر نمی‌کنند. بعد ترند آمد روی فرار مالیاتی و کارت‌خوان و این داستان‌ها. بعدتر از این می‌گفتند که پزشکی هم‌چین آش‌دهان‌سوزی نیست که خودت را برایش جر بدهی. در همه‌ی این موارد هم تیرشان به سنگ خورد و دیک طلایی نصیبشان شد. جدیدا اما یک مدل تخریب دیگری باب شده که پزشک‌ها فقط درس خوانده‌اند و تست زده‌اند، تک بعدی هستند، هوش اجتماعی پایینی دارند، در روابط شخصیشان دچار مشکل هستند و خلاصه زندگی نکبت‌بار و رقت‌انگیزی دارند کانه باقی مردم از هر انگشتشان یک هنر می‌بارد و همه دارند با خوبی و خوشی کنار هم زندگی می‌کنند و عامل همه‌ی دزدی‌ها، قتل‌ها، تصادفات، طلاق‌ها، خیانت‌ها و باقی سیئات ما هستیم. نه ابله‌ها! پزشک‌ها اگر از باقی مردم چیزی بیشتر نداشته باشند کمتر هم ندارند. بروید یک نگاهی به دانشجوهای دانشگاه‌های تاپ بیندازید و ببینید که اکثرشان در کنار درس ورزش هم می‌کنند، به یک یا حتی چند زبان زنده‌ی دنیا آشنا هستند، اهل ادبیات و شعر هستند، با یک یا چند ساز موسیقی آشنایی دارند و اکثرا روابط اجتماعی، دوستانه و عاشقانه‌ی خوبی دارند. من که می‌دانم درد این‌ها مشکلات ما پزشک‌ها نیست و باسنشان از یک چیز دیگر سوخته و دارد می‌سوزد.

دکتر کاردیولوگ

29 Sep, 05:19


دوران جی‌پی فضای دانشگاه و بعدش بیمارستان به‌گونه‌ای بود که کسی به کسی سلام نمی‌کرد. یعنی شب تا صبح توی پی‌وی همدیگر بودیم اما صبح توی دانشگاه و بیمارستان که همدیگر را می‌دیدیم به هم سلام نمی‌کردیم. این‌جا اما طی این یک‌هفته ده روزی که شروع شده بیش از درس روی سلام‌کردن و رعایت لولینگ تاکید می‌کنند و این‌جا سلام‌نکردن به لول بالاتر چیزی در حد قتل نفس زکیه است و مجازاتی در حد اعدام دارد. جوری شده که رزیدنت ارشد عملا می‌گوید شما باید به کپسول آتش‌نشانی هم سلام کنید که نکند سلامی از زیر دستتان دربرود و کسی را میس کنید. به همین خاطر طی این چند روز اندازه‌ی همه‌ی دوران جی‌پی سلام کرده‌ام. فکر کنم این تاوان همان سلام‌هایی بوده که نکردم و الآن دارد از حلقم درمی‌آید. خلاصه که اگر توی بیمارستان دیدید کسی دارد مثل دیوانه‌ها به در و دیوار سلام می‌کند آن به احتمال زیاد منم!

دکتر کاردیولوگ

27 Sep, 20:17


تهران فقط برای این خوب است که یک روز صبح بروی دانشگاه تهران با سردر آیکونیکش عکس یادگاری بگیری (مخصوص کصخل‌های اهل درسی که آرزو دارند/ داشتند روزی آن‌جا تحصیل کنند)، بعدازظهرش هم بروی پای برج میلاد آن‌جا هم یک عکس بگیری (مخصوص ادایی‌‌هایی که فکر می‌کنند برج آزادی دیگر خز شده) بعدش هم بشاشی به باقی‌اش و شب ازش خارج بشوی وگرنه این شهری که من می‌بینم به درد زندگی نمی‌خورد.

دکتر کاردیولوگ

27 Sep, 06:01


صبحانه و ناهار و شام رایگان و باکیفیت. روپوش و اسکراب مفت‌. خیاطی و شست‌وشو و اتوی مجانی. اختصاص پارکینگ و... این همه آپشن و احترام آن‌هم توی دوران رزیدنتی کمی مشکوک است مخصوصا که وضعیت رزیدنت‌های باقی دانشگاه‌ها و بیمارستان‌ها را می‌بینم. حس می‌کنم این آرامش قبل از طوفان است. ملاعبه‌ی قبل از یک هاردکور و گنگ‌بنگ اساسی است. شبیه آن‌هایی است که شب جمعه پارتنرشان را می‌برند بیرون و دست در دست توی مال‌ها و پاساژها می‌گردانندشان و برایشان چیز میز می‌خرند و آماده‌شان می‌کنند که آخر شب ببرندشان خانه و جلو و عقبشان را یکی کنند. خلاصه که من نگرانم.

دکتر کاردیولوگ

23 Sep, 19:46


تا دوستم برود از آب‌میوه فروشی دوتا آب‌طالبی بیاورد من صندلی ماشین را تخت کردم و چشمانم را بستم که استراحتی کنم. دختر و پسر جوانی بی‌خبر از حضور من آمدند کنار جدول خیابان نشستند و شروع‌کردند به مشاجره درباره‌ی موضوع نامشخصی. اول می‌خواستم بلند شوم که متوجه حضورم شوند و سیکشان را بزنند و بگذارند چشمی روی هم بگذارم اما بی‌خیال شدم و تصمیم گرفتم فالگوش بایستم. یک‌جایی از بحث پسره گفت: «ببین من به خاطرت تو روی ننه بابام وایسادم. به خاطر تو کار توی آرایشگاهی که پولش برای من کافی بود رو گذاشتم کنار و الان از ساعت پنج صبح تا نه شب سگ دو می‌زنم اما...» دختره پرید وسط حرفش که: «غر نزن دیگه محمد!» غر نزن دیگه محمد؟! زندگیش را به‌گا دادی و به خاک سیاه نشاندی‌اش و الآن هم تا می‌خواهد چیزی بگوید می‌شود غر؟! خوارت را گاییدم دختر! چه‌قدر کونده‌پررویی تو! دیگر نتوانستم تحمل کنم و از صندلی بلند شدم تا این دختره‌ی جیندرلا را ببینم و همین‌که چشمم بهشان افتاد هردو جا خوردند و ساکت شدند و کمی بعد از جایشان بلند شدند و در سکوت از جلوی چشمانم سیکشان را زدند.