دکتر کاردیولوگ @drkardiologe Channel on Telegram

دکتر کاردیولوگ

@drkardiologe


یادداشت‌های یک رزیدنت قلب

ارتباط با دکتر:
[email protected]

دکتر کاردیولوگ (Persian)

در کانال تلگرام دکتر کاردیولوگ با نام کاربری @drkardiologe می‌توانید یادداشت‌های یک رزیدنت قلب را مطالعه کنید. این کانال فضایی است که مطالب مرتبط با بیماری‌های قلب و پزشکی قلبی را به شما ارائه می‌دهد. اگر به اطلاعات جدید و تخصصی در زمینه کاردیولوژی علاقه‌مند هستید، این کانال مناسبی برای شماست. هر هفته مطالب جدیدی منتشر می‌شود که شما را به روز نگه می‌دارد و بهترین راهکارها برای حفظ سلامت قلب خود را به شما معرفی می‌کند. همچنین می‌توانید با دکتر مشاوره کنید و سوالات خود را مطرح کنید. پس از پیوستن به این کانال، مطمئن باشید که دریافت اطلاعات معتبر و کاربردی در زمینه قلب و عروق خواهید بود. بنابراین، اگر به حفظ سلامت قلب خود علاقه‌مند هستید، این کانال را از دست ندهید و به جمع اعضای آن بپیوندید.

دکتر کاردیولوگ

20 Nov, 17:49


برای مشاوره‌ی یک بیمار پرخاشگر و بی‌قرار رفتم ویزیت و معاینه. اول با شک به دلیریوم می‌خواستم اورینتگی‌اش را چک کنم. پرسیدم «این‌جا کجاست؟» با بی‌حوصلگی و عصبانیت گفت «این‌جا قبرستونه، این‌جا بهشت زهراست!» فورا گفتم «این‌جا یه ایستگاه مونده به بهشت زهرا. هنوز بهش نرسیدیم!» انتظار این جواب را نداشت. خودش را جمع‌وجور کرد و دلیریوم از لیست تشخیص‌ها خط خورد.

دکتر کاردیولوگ

20 Nov, 11:15


یک نکته‌ی مهم دیگر در برخورد با بیماران خطاب به پزشکان عمومی، رزیدنت‌ها و مقاطع بالاتر بگویم که تا جای ممکن سعی کنید بیمار را با ضمایر مفرد مورد خطاب قرار دهید و تا حد امکان از ضمایر جمع پرهیز کنید. ضمایر مفرد در عین حس دوستانه‌ای که به بیمار القا می‌کند رگه‌هایی از پترنالیسم را هم در خودش مستتر دارد و در عین حفظ سوپریوریتی پزشک به صورت ضمنی به بیمار می‌گوید که احترامش صرفا در جایگاه یک بیمار محفوظ است و قرار نیست به صرف وجود بیماری یا پرداخت هزینه‌ی درمان این‌جا کسی برایت چهاردست‌وپا قمبل کند. البته که باید این مدل برخورد به پشتوانه‌ی علم زیاد صورت بگیرد که بیمار نتواند با پرسیدن چند سوال پزشک را آچمز کند و پزشک مقتدر را به پزشک گنده‌گوز تبدیل کند. ضمنا این قاعده برای استاجرها و اینترن‌های عزیز صدق نمی‌کند. استاجر را که خدا زده و باید بیضتین بیمار را تا دسته توی حلقش کند که چهار خط شرح حال دستش بدهند و اینترن هم که اکثرا مشغول جابه‌جایی پرونده از این اتاق به آن اتاق است و فرصت زیادی برای این قرتی‌بازی‌ها ندارد و اگر هم داشته باشد چون هنوز لیبل پزشک نخورده این‌گونه برخوردهاش هم فیک و نچسب است.

دکتر کاردیولوگ

20 Nov, 11:01


کشیک خوب است. کشیک اورژانس خوب‌تر. چون به مجرد این‌که پایت را توی بیمارستان می‌گذاری انگار وارد دنیای دیگری شده‌ای. دنیای که در آن خبری از فکر و خیال نیست. خبری از ادا و اطوارهای پارتنر نیست. خبری از قسط و وام و بدهی و قرض و قوله نیست. خبری از یک مشت موجود دوپای خارکصده و لاشی نیست. دنیایی که در آن آدم‌هاش در سافت‌ترین و ترحم‌برانگیزترین ورژن خود هستند. مثلا می‌بینی قمه‌کش محل این‌جا آرام روی تخت نشسته. یا شوهر بداخلاق و کتک‌زن خانه، ملتمسانه از زنش می‌خواهد کارهای تشکیل پرونده‌اش را انجام دهد. این‌جا فرصت فکر کردن به تخمی‌بودن و پوچی زندگی نیست. البته که با وجود این همه بیمار و بیماری که باهاشان سروکله می‌زنی خودبه‌خود پوچی و تخمی‌بودن زندگی برایت محرز و مسجل می‌شود اما خب فرصت عمیق‌شدن و فکرکردن بهش را پیدا نمی‌کنی. این‌جا کسی دروغ نمی‌گوید چون می‌داند هر دروغی می‌تواند به قیمت جانشان تمام شود. این‌جا خبری از تکبر و منیت و خودخواهی نیست. این‌جا شبیه یک اتوپیاست. یک اتوپیای اخلاقی. حالا چه اهمیتی دارد که این اتوپیا پر از درد و رنج و مرگ و بیماری باشد؟!

دکتر کاردیولوگ

19 Nov, 18:27


عطسه کردم. پیرزن بیمار هفتادوپنج ساله گفت «بلس یو!» جا خوردم و گفتم «بله؟!» گفت «او ساری! عافیت باشه.» کمی بعد از گرمای شلوغی و ازدحام اورژانس با بادبزن پره‌ایش شروع کرد به باد زدن خودش و گفت «دکتر ببخشید کلینکس دارید؟» و من کلی فکر کردم که کلینکس یعنی چی و خوشبختانه یادم آمد و به دستمال روی میز اشاره کردم که بردارد. الآن هم آمده و می‌پرسد «دکتر از صبح چیزی نخوردم، می‌تونم کمی جوس بخورم؟!» آقا یکی بیاید من را از دست این بیمار نجات دهد. آیلتس زیر هفت، هفت‌ونیم اصلا جوابگوی این نیست. :)))

دکتر کاردیولوگ

19 Nov, 14:48


به ذهنم آمد که ورود به این‌جا شبیه ورود به میدان جنگ است...

[از سری کشیک‌های اورژانس، به تاریخ بیست‌ونهم آبان‌ماه یکهزار و چهارصدوسه]

دکتر کاردیولوگ

18 Nov, 14:03


از بیمار پرسیدم «سیگار می‌کشی؟» گفت «نه.» با تعجب گفتم «نه؟» گفت «نه به خدا نمی‌کشم دکتر!» گفتم «همین حالا یه من نیکوتین سیگار لای سیبیلت جمع شده دیگه چرا قسم دروغ می‌خوری؟» خودش را جمع و جور کرد «روزی یه پاکت دکتر!»

دکتر کاردیولوگ

18 Nov, 13:57


یک نکته‌ی کنکوری به استاجر و اینترن و رزیدنت و نرس و کلا هرکسی که در بیمارستان کار می‌کند و با بیمار مواجهه دارد بگویم که هیچ‌وقت برای پرسیدن احوال بیمار از سوال «خوبی؟» استفاده نکنید. یک‌هو می‌بینید بیمار رند و بذله‌گو و حاضرجواب از آب در می‌آید و شما می‌گویید «خوبی؟» او هم می‌گوید «اگه خوب بودم این‌جا چی‌کار می‌کردم؟!» و شما توی جمع و بین آن همه بیمار دیک می‌شوید. به‌جایش ازش بپرسید «حالت چه‌طوره؟». الان نگویید نه تا حالا برای من اتفاق نیفتاده و دیگر هم اتفاق نمی‌افتد. دقت نکنید یک روزی دیک می‌شوید، نه فورا ولی حتما.

دکتر کاردیولوگ

16 Nov, 12:42


سه تا دوست بودیم هر سه در آرزوی رزیدنتی. من و یکی دیگر برای قلب خیس می‌کردیم و آن یکی برای نورولوژی. از بینمان من رزیدنت شدم و آن دوتا رفتند پی زن گرفتن و کص‌کردن و دارند از درمانگاه‌های شهریار و رباط‌کریم و پاکدشت و قلعه حسن خان کون به کون شیفت برمی‌دارند که بتوانند خرج مراسم عروسی و پول‌ کصی که گرفته‌اند را بدهند و به چیزی که فعلا فکر نمی‌کنند درس و تخصص است. حالا نمی‌گویم منی که رزیدنت شدم چیز خاصی شدم (که البته شدم!) یا آن‌هایی که رزیدنت نشدند چیزی نشدند (که انستلی نشدند!) اما خب ازدواج بدون پشتوانه‌ی مالی یعنی نقطه‌ی تمت انتهای همه‌ی برنامه‌ها و پیشرفت‌های درسی و علمی و اگر دیدید کسی در سن پایین زن گرفت و به مقام علمی خوبی رسید یا آن‌قدر از طرف ددی ساپورت شده که دغدغه‌ی مالی نداشته یا اساسا آن‌جایی که رسیده جای خاصی نبوده.

دکتر کاردیولوگ

15 Nov, 08:55


این‌جا کیس‌هایی با تظاهراتی می‌آیند و بعدش معلوم می‌شود علتش قلبی بوده که به عقل جن هم نمی‌رسد. الآن یک آقای چهل و چند ساله امده بود با شکایت درد کتف سمت چپ که هیچ‌جوره به درد قلبی نمی‌خورد و اگر همین کیس در جایی خارج از این مرکز برایم می‌آمد هیچ بعید نبود دردش را مرتبط کنم به مشکلات موسکولواسکلتالی چیزی. اما این‌جا همین که برایش نوار گرفتند تویش STE دیده شد قدر کله‌ی گاو و بیمار مستقیم رفت برای کتلب و انجام پرایمری پی‌سی‌آی! به قول خارجی‌ها ساچ اِ واو! حالا از من دیگر گذشته و دیدن نوار قلب هر بیماری جز اصلی کارم است اما این را به بقیه می‌گویم که هر بیمار بالای چهل سالی حتی اگر بدون ریسک‌فاکتور بود همین‌که گفت آی! یک نوار قلب ازش بگیرید. یعنی آی معادل است با ای‌کی‌جی!

دکتر کاردیولوگ

15 Nov, 08:23


اتنده این عکس را نشان داد و پرسید به‌نظر ما تشخیص چی‌ست؟ من فورا توی گوش بغل دستیم گفتم دیک رفته توی قلبش. دوستم سرش را برد توی یقه‌اش که خنده‌اش معلوم نباشد.

پ. ن: تصویر و فلشی که در آن مشخص است محل Penetrating Atherosclerotic Aortic Ulcer و هماتوم اطرافش را نشان می‌دهد. این هم برای استاجر‌های ادایی که انگار گیر کارشان فقط فهمیدن تشخیص است و اگر تشخیص را ندانند شب خوابشان نمی‌برد.

دکتر کاردیولوگ

15 Nov, 08:04


یک پزشک خوب را اگر سانتریفیوژ و اجزای تشکیل‌دهنده‌اش را بررسی کنیم هفتادوپنج درصدش علم است و درس و تلاش و دود چراغ‌خوردن. بیست‌وپنج درصدش هم پرستیژ و دیسیپلین و هنر تعامل و برقراری ارتباط با بیمار و سایر کادردرمان. غیر از این دو مطلقا چیزی نیست و هرچه بگردی اثری از ناخن کاشته شده و لب ژل زده و عشوه‌های خرکی و نازک‌کردن صدا و شلوار تنگ و پاره و فاق کوتاه و مدل موی عجیب نیست. پس دوست عزیزی که داری می‌آیی بیمارستان مثل آدم بپوش و رفتار کن. باور کن با این اداها کسی پزشک خوب نمی‌شود.

دکتر کاردیولوگ

15 Nov, 07:01


کار دنیا را ببینید. من این جدول را استاجری بهش رسیدم و نخواندمش. اینترنی بهش رسیدم و نخواندمش. برای آزمون دستیاری بهش رسیدم و حذفش کردم و باز هم نخواندم اما حالا من را جایی گیر اورده که دیگر نمی‌توانم بپیچانمش و واقعا مجبورم بخوانمش. درس اخلاقی این موضوع هم این است که در زندگی سعی کنید مثل این جدول سمج باشید و به راحتی پا پس نکشید. ممکن است بار اول نادیده‌ات بگیرند، بار دوم نادیده‌ات بگیرند، بار سوم نادیده‌ات بگیرند و... اما بالاخره روزی مجبور می‌شوند تو را هم ببینند.

دکتر کاردیولوگ

14 Nov, 15:30


توی بیمارستان چندتا بیمار کمپلیکه داریم که مدت زیادی از بستریشان گذشته و قبل از ما بودند و احتمالا تا بعد از اتمام روتیشن ما هم تعیین تکلیف نشوند. یک مورد برین دث (مرگ مغزی)، دو مورد وجتیتو استیت (حالت نباتی)، چندتا استروک وسیع با درگیری هردو همیسفر و... هیچ‌کدام از این بیمارها هم نه ملاقات‌کننده‌ی خاصی دارند و نه کسی پیگیر حال و احوالشان است. انگاری که خانواده‌هایشان هم ازشان قطع امید کرده باشند و آن‌ها را به فراموشی و دست زمان سپرده باشند. در این میان اما استثنایی وجود دارد. یک زن میانسالی که وسعت و شدت صدمه‌ی مغزیش به حدی است که از نظر علمی غیر قابل برگشت تشخیص داده شده اما شوهرش عین یک ماهی که این روتیشن بودم و هرروز بیمار را ویزیت می‌کردیم در بیمارستان حضور داشت و بهش سر می‌زد و از اوضاعش سوال می‌پرسید. مرد چهارشانه‌ی میانسال با موهای جوگندمی و صورتی تیغ‌خورده و سیبیل کلفت کُردی‌اش که هربار ما را می‌بیند اشک توی چشم‌هایش جمع می‌شود و با لهجه‌ی غلیظ کُردی می‌گوید: «آقای دکتر، امید ما بعد از خدا به شماست، ما این‌جا کسی را نداریم» و بعد از شنیدن جواب ما سرش را پایین می‌اندازد و تشکری می‌کند و می‌رود تا روز بعد. یک مرد سنتی قدیمی که احتمالا در زندگی مشترکشان حرف حرف خودش بوده و خیلی اوقات زنش را به توپ تشر و حتی کتک مفصل هم مهمان کرده باشد اما حالا که می‌بیند زنش به چنین روزی افتاده دارد از جانش برایش مایه می‌گذارد. مردی که دارد کم کم جلوی ما آب می‌شود و به وضوح نسبت به روزهای اولی که او را می‌دیدیم تکیده‌تر و ژولیده‌تر شده است. بله دوستان عشق حقیقی و راستین همین است که می‌بینید. ممکن است مردسالارانه و به زعم کونی‌های امروزی ضد زن باشد اما پایش که بیفتد جان و مالش را برای زنش می‌دهد نه مثل مردان باسنی امروزی که در حرف برای زنشان قمبل می‌کنند و از گل نازک‌تر بهشان چیزی نمی‌گویند اما در عمل تا تقی به توقی می‌خورد و برای زنه مشکلی پیش می‌آید، مرد عاشق دیروز خودش را از زندگی‌اش می‌کشد بیرون و شتر دیدی ندیدی گویی که اصلا زنی وجود نداشته می‌رود پی زندگی‌اش.

دکتر کاردیولوگ

13 Nov, 15:37


بیش از چند هزار بیماری شناخته شده و کلی بیماری شناخته نشده داریم. از مشکلات ژنتیکی و ناهنجاری‌های مادرزادی گرفته تا مشکلات متابولیک و هورمونی و گوارشی و پوستی. این بین به نظرم بدترین و وحشتناک‌ترین بیماری‌ها با اختلاف سندرم Locked-in است. بیماری‌ای که در آن قسمت Brain stem مغز که مسئول عملکرد حیاتی بدن است از بین رفته در حالی که کورتکس مغز که مسئول شناخت است سالم می‌ماند و کار خودش را می‌کند. برای همین هم ما با بیماری سر و کار داریم که می‌بیند، می‌شنود و درک دارد اما نه می‌تواند حرف بزند، نه می‌تواند بدون کمک دستگاه نفس بکشد، نه می‌تواند غذا بخورد و از همه بدتر هرچهار اندامش هم فلج است و تنها ارتباطش با دنیای بیرون از طریق حرکت پلک‌هایش است. شبیه محکومی که باید تا آخر روی تختی دراز بکشد و بدون هیچ حرف و حرکتی تنها به یک نقطه خیره شود. حتی فکرکردن بهش هم ترسناک است. خیلی هم ترسناک. و البته و چه نام هوشمندانه و دقیقی برایش انتخاب کرده‌اند؛ لاکد-این! انگار کسی را از درون قفل کرده باشند و به کلیدش دسترسی نداشته باشی. شبیه وقتی که کلید ماشین را توی خود ماشین جا می‌گذاری. ماشین جلوی چشمت هستند، کلیدش را هم می‌بینی داری اما نمی‌توانی ازش استفاده کنی و کاری از دستت برنمی‌آید. این‌جا هم می‌بینی و می‌شنوی اما نمی‌توانی ازش استفاده کنی. من کلا با اتانازی مخالفم اما می‌خوام لیستی از یک‌سری بیماری تهیه کنم که اگر روزگاری بهشان مبتلا شدم این اجازه را به بقیه بدهم تا من را از دستگاه و البته رنج و سختی جدا کنند و یقین دارم سر لیست این بیماری‌ها چیزی جز لاکد این نیست.

پ. ن: سریال دکتر هاوس یک قسمت معرکه دارد در مورد همین سندرم که بخش اعظمی از آن از زاویه‌ی دید یک بیمار مبتلا به این سندرم روایت می‌شود. از اپیزودهای درخشان و مورد علاقه‌ی من.

دکتر کاردیولوگ

13 Nov, 14:27


بنا به دلایلی من و قل دیگر تصمیم گرفته‌ایم خانه‌ای که اجاره کردیم و الان توش ساکن هستیم را عوض کنیم. من هم برای این‌که حدود قیمت‌ها دستم بیاید دارم توی دیوار دنبال خانه می‌گردم. بعد از مدتی گشتن فهمیدم با این پولی که داریم به بالاترین محله‌ای که می‌توانیم فکر کنیم سلسبیل است که فاصله‌اش تا بیمارستان حکم مسافرت بین شهری دارد که در آن نمازش شکسته است و روزه را بر مسافر باطل می‌کند! به جز این بین سرچ‌ها فهمیدم بعضی از مردم آن‌جا هم آگهی همخانه می‌گذارند که یعنی طرف خانه دارد و با یک قیمت مناسب دنبال همخانه است و به فکرم زد این مورد را تست کنم اما زود پشیمان شدم. آخر بعید است بتوانم همخانه‌ای پیدا کنم که همزمان کونی و کصشر و کصلیس و +OB و حوصله‌سربر و به‌دردنخور نباشد و پیداکردن شخصی که فاقد هیچ‌کدام از این خصوصیات نباشد از پیداکردن سوزن در انبار کاه هم سخت‌تر است. این است که فعلا دست نگه داشته‌ایم که ببینیم در آینده چه می‌شود.

دکتر کاردیولوگ

11 Nov, 19:23


وقتی زوجی روابط عاشقانه‌شان را در فضای مجازی به اشتراک می‌گذارند و سعی می‌کنند کیفیت رابطه و عشقشان را توی چشم و چال همه فرو کنند به احتمالا زیاد در بکگراند یک دیک کلفت رفته توی آن رابطه و این کارها یک تلاش مذبوحانه و یک ری‌اکشن فورمیشن احمقانه است. فرض کنید شما یک گنج گرانبها پیدا کرده‌اید. آیا می‌روید همه‌جا جار می‌زنید که آی مردم من یک گنج پیدا کرده‌ام یا صدایش را در نمی‌آورید و مثل جانتان ازش محافظت می‌کنید و حتی توی خرج کردنش هم خساست به خرج می‌دهید که نکند کسی بفهمد چنین گنج باارزشی پیدا کرده‌اید؟! زندگی هم همین است؛ وقتی عشقی اصیل و واقعی باشد و طرف واقعا به ارزشش واقف، دیگری نیازی نمی‌بیند که آن را با بقیه به اشتراک بگذارد درست مثل عشق به خانواده. و اگر هم فیک و کرسی‌شر باشد که به هر ضرب و زوری می‌خواهد توی چشم بقیه بکند که نه، ببینید من چیز باارزشی دارم و توی رابطه نرفته درم، در حالی که در واقع تا دریچه‌ی ایلئوسکال تویش است و مصداق بارز «توش باشه بخندی» شده است.

دکتر کاردیولوگ

09 Nov, 16:20


اتند داروهای قبلی بیمار را توی سیستم وارد کرد و بهش گفت شش ماه بعد دوباره مراجعه کند. بیمار حین بیرون رفتن انگار چیزی یادش آمده باشد برگشت و گفت آقای دکتر من توی اینترنت سرچ کردم نوشته بود این داروهایی که نوشته‌ای برای کلیه ضرر دارد و خرابش می‌کند. استاد هم نه گذاشت و نه برداشت گفت شما توی اینترنت طرز تهیه‌ی لازنیا را برای شوهر و بچه‌هات سرچ کنی بهتر است، سرچ این چیزها را بگذار به عهده‌ی ما. لحن شوخ و سرخوشانه‌ی این جملات باعث شد که ما و بیمارها بزنیم زیر خنده اما خب حق گفت. والا! طرف بالای ده سال درسش را خوانده، توی کارش جزو چهار پنج‌تای کشور است، بیست سال است که بیمار ویزیت می‌کند و ده‌ها هزاربار این داروها را برای بیمارهاش تجویز کرده از اندیکاسیون‌ها و کنترااندیکاسیون‌ها و سایدافکت‌هاش خبر ندارد آن‌وقت مهین خانم با یک سرچ گوگل و فروم‌های نینی‌سایت از همه‌ی این‌ها باخبر است؟! 😒

دکتر کاردیولوگ

09 Nov, 10:08


طبق تحقیقات و مشاهدات میدانی من پسری که در سن کم‌تر مساوی ۲۵ سال ازدواج می‌کند به احتمال ۹۹ درصد در آینده هیچ گهی نمی‌شود. حالا شاید پولدار شود یا قلبا احساس رضایت داشته باشد اما هیچ‌گاه صددرصد پتانسیل بالقوه خود را به بالفعل تبدیل نخواهد کرد. این درصد برای ازدواج در سنین ۲۵ تا ۳۰، هشتاد درصد، برای سنین ۳۰ تا ۳۵، پنجاه درصد و برای بالای ۳۵ سال بیست‌وپنج درصد است. لازم به ذکر است که نتایج این تحقیقات برای دخترها فاقد اعتبار علمی است و دختر در هر سنی که باشد همین که بتواند یک پارتنر/شوهر خوب پیدا کند و مخ بزند برد کرده است.

دکتر کاردیولوگ

07 Nov, 14:24


روز کشیک را به پره‌کشیک ترجیح می‌دهم. پره‌کشیک همیشه همراه با یک استرس و نگرانی و ناراحتی و البته آمادگی برای کشیک فردا است که روز قبلش را هم بهت زهر می‌کند اما توی کشیک همیشه شوق به پست‌کشیک و فردای کشیک وجود دارد و بهت انگیزه می‌دهد. ضمن اینکه در کشیک همین که پایت را می‌گذاری بیمارستان، ارتباطت از زندگی نرمال و اجتماع قطع می‌شود و بعد یکی دو ساعت اصلا یادت می‌رود که روزگاری آدم بودی و زندگی نرمالی هم داشتی. گویی که از همان اول کارت دوتا یکی کردن پله‌های بیمارستان و ویزیت بیمار و گذاشتن شرح حال و اردر و... بوده است.

دکتر کاردیولوگ

07 Nov, 14:19


تا می‌آیی خوابت را درست کنی و لایف استایل آدمیزاد پیدا کنی کشیک بعدی می‌رسد و می‌شاشد بهش. دوستت دارم رزیدنتی اما [...] را [...].

دکتر کاردیولوگ

05 Nov, 19:17


گزارش یک جشن
[وقایع‌نگاری یک جشن تولد دوستانه]

۱‌. وارد ویلا می‌شوم. چند نفری قبل از من آمده‌اند. یک نگاهی به جمع می‌کنم و می‌فهمم همه کاپل هستند و فقط من سه نفرم. خودم و سایه‌ام و خایه‌ام!

۲. اندک اندک باقی مدعوین هم می‌رسند. از حجم گوشت پاچه‌ها و کصشان (با توجه به قطر مچ پا) می‌شود یک شهر را سیر کرد. قبلا مهمانی‌های این مدلی هم رفته بودم اما غلظت کص این‌جا به طرز عجیبی بالاست.

۳. بالا رو نگاه کنی چاک ممه می‌بینی، بخواهی حیا نشان بدهی و پایین را نگاه کنی ران و ساق پا می‌بینی. به قول شاعر از هر طرف که رفتم جز لذتش نیفزود!

۴. تم امروز چاک سینه است. حتی شصتی‌ها هم جوری اسفنج پوشیده‌اند که چاک ایجاد می‌کند.

۴. از من گذشته اما اوضاع جوری است که راحت می‌تواند خوراک یک ماه مستربیشن یک فرد تازه بلوغ را تامین کند.

۵. مشروب نمی‌خورم اما مزه‌اش را حسابی می‌خورم. یاد آن جوکه می‌افتم که طرف روزه نمی‌گیرد اما برای سحر بیدار می‌شود. بهش می‌گویند چرا؟ می‌گوید روزه نگیرم سحر و افطار هم نخورم؟! یک‌باره بگو کافرم دیگر!

۶. همه بهم قبولی رو تبریک می‌گویند اما دستیاری که نشود باهاش کص جور کرد را بشاش تویش.

۷. خب دیگر کنیاک‌ها اثر کرده و چراغ‌ها را خاموش می‌کنند و رقص نور و موزیک پلی می‌شود. چندتا پروپاچه دارند آن وسط کونشان را تکان می‌دهند. خوشم نمی‌آید، خوب نمی‌رقصند. امیدوارم گروه بعدی دنسرها حرفه‌ای‌تر باشند و استرپ‌تیز هم اجرا کنند.

۸. حالا تقریبا همه آمده‌اند وسط و دارند قر می‌دهند و دست‌ها بالاست. یک لحظه یادم می‌آید قبلا شاهین صمدپور همین صحنه‌ها را توی مستند شوک به عنوان گروه شیطان‌پرستی و اکس‌پارتی در تلویزیون به خورد مردم می‌داد. از تصورش خنده‌ام می‌گیرد.

۹. یک دختره می‌آید و بهم می‌گوید: «دکتر تو که اهل این چیزها (مشروب و سیگار و اینا) نیستی این‌جا برات بورینگ نیست؟» می‌خواهم بگویم: «کص و کون هیچ‌وقت بورینگ نمی‌شه ابله!» اما نگفتم. به‌جایش گفتم: «نه مشکلی ندارم.»

۱۰. مدیر یکی از موسسات رزیدنتی هم آمده است. وقتی می‌فهمد توی رزیدنتی یک کارهایی کرده‌ام می‌پرسد: «از محصولات ما هم استفاده کردی؟» می‌خواهم بگویم: «قبلا یه کتاب از محصولات شما رو خوندیم خیلی کیری بود.» اما نگفتم. مراعات فضای جشن را کردم و عوضش گفتم: «اره چندتاش رو استفاده کردم و بد نبودند.» امشب خیلی سافت شده‌ام. تازه دارم حال بقیه‌ی سافت‌ها را درک می‌کنم. به قول بند نه این فاز خیلی بورینگ است.

۱۱. همه که مست و پاتیل هستند و نمی‌دانند چی به چی است اما محتوای ترانه‌های پخش شده خیلی یک‌جوری است. مثلا درحالی که هر دختر و پسری دارند با هم می‌رقصند خواننده می‌خواند: «اینجا دخی اول اداست ولی بدون ته‌ش داده/ اینجا همه دهه هفتادن ولی سایزشون هشتاده» :) یا اهنگ خانم وزیری تتلو.

۱۲. برق‌ها روشن می‌شود و یکی یکی کادوها را تحویل صاحب جشن منگ می‌دهند. من اما به یک‌ورم است و کادو را همان گوشه می‌گذارم بعدا خودشان می‌بینند.

۱۳. دیگر دارند آماده می‌شوند بپرند توی استخر و آب‌تنی کنند و شیطونه می‌گوید بمانم تا لباس‌های تنگ و خیس چسبیده و نیپل‌های معلومشان را دید بزنم اما چون فردا باید زود بیدار شوم و کارهای مهم‌تری از دید زدن دارم دیکم را می‌کنم توی شیطونه و با یکی از رفقا برمی‌گردم.

۱۴. مسیر یک ساعته را با سکوت مطلق من و دوستم برمی‌گردیم. دوستم دارد به سیگارش پُک می‌زند و من هم دارم به آهنگ پخش شده گوش می‌دهم:
And I was thinking to myself:
This could be heaven and this could be hell...

دکتر کاردیولوگ

05 Nov, 18:21


توی کشیک اورژانس دیروز بیماری داشتیم با تشخیص سندرم ولنز. این سندرم که دارای یک‌سری تغییرات خاص در نوار قلب و نشان‌دهنده‌ی انسداد شریان LAD قلب است دارد به ما می‌گوید که احتمالا به زودی یک سکته‌ی وسیع و درست‌وحسابی در راه است و کاردیولوژیست خوب کسی است که بتواند در این مرحله بیمار را تشخیص دهد وگرنه در مرحله‌ی ST Elevation و ایجاد موج Q که عمه‌‌ی هر کسی هم می‌تواند تشخیصش بدهد. وقتی داشتم توی اورژانس به نوار بیمار دقت می‌کردم و سعی داشتم آن را به خاطر بسپارم به این فکر کردم که این سندرم و نوارش چه‌قدر شبیه زندگی است. در زندگی همه‌ی ما افرادی آمدند و بوده‌اند که یک روزی دوستشان داشتیم و فکر می‌کردیم این همان نیمه‌ی گمشده‌ی ماست اما بعدها گندش درآمده که طرف چه‌قدر تخمی و به‌دردنخور بوده و حیف وقتی که برایش تلف کردیم و حالا که به گذشته نگاه می‌کنیم می‌بینیم همان زمان هم طرف از خودش یک سری رفتارهای تاکسیک و ردفلگ نشان می‌داده که علاقه‌ی ما بهش باعث شده چشم به رویشان ببندیم و نادیده‌اش بگیریم. و به نظرم آدم باهوش کسی است که بتواند مثل سندرم ولنز خیلی زود چنین رفتارهایی را دیتکت کند و نگذارد طرف جای پایش را توی زندگیمان محکم کند. این‌که توی چندتا دیت اول و چت‌ها و مکالمات اولیه بتوانی فرد تخمی را تشخیص بدهی و بفهمی طرف به درد تو و زندگی‌ات نمی‌خورد هنر است وگرنه بعد از چند سال و چند ده بار خوابیدن با طرف تشخیص تخمی‌بودن یا نبودنش از عهده‌ی هر خری هم برمی‌آید.

دکتر کاردیولوگ

26 Oct, 05:46


این هم ورژن زنانه‌ی پست قبل. دارای بورد سرتیفیکیت از دانشگاه علوم پزشکی بهشتی به عنوان یکی از قطب‌های علمی کشور. متاسفانه شهوت دیده شدن به هر قیمتی زن و مرد و کوچک و بزرگ و باسواد و بی‌سواد نمی‌شناسد. وقتی این کلیپ و حرکات دست خانم دکتر را دیدم یاد آن لطیفه می‌افتم که طرف به آخونده می‌گوید حاج‌آقا باد زد دامن خانمی توی کوچه رفت بالا و چیزی دیدم اندازه‌ی دو کف دست، چی‌کار کنم از یادم برود؟ آخونده می‌گوید برو استغفار کن. یک ماه بعد طرف دوباره می‌آید که حاجی هنوز از یادم نرفته چی‌کار کنم؟ آخونده می‌گوید برو قرمساق! یک ماه است ریدی توی نمازهای من هم. هروقت قنوت می‌خوانم یاد حرفت می‌افتم.

دکتر کاردیولوگ

23 Oct, 21:19


این تبلیغ لارجرباکس ماهواره نیست و این آقایی که دارد در مورد موضوع بسیار مهم و حیاتی نحوه‌ی صحیح اندازه‌گیری طول آلت تناسلی حرف می‌زند هم مجری میان‌برنامه‌های جم‌تی‌وی نیست. ایشان رتبه‌ی برتر کنکور سراسری و تحصیل‌کرده‌ی علوم پزشکی تهران، اورولوژیست معروف، دارای مدرک فلوشیپ، مدرس کلاس‌های آمادگی دستیاری و نویسنده‌ی نزدیک به پنجاه مقاله‌ی علمی در ژورنال‌های داخلی و خارجی است که برای گرفتن فالوور و لایک و ویو و کامنت بیشتر چنین محتوای سطحی را -حتی با وجود درستی مطلب- ساخته و منتشر کرده. یعنی خوارت را [...] فضای مجازی. خوارت را [...] اینستاگرام. خوارت را [...] هرکسی که باعث می‌شود فضای مجازی آن‌قدر ضریب بگیرد که چنین کلیپی را از چنین کسی ببینیم. اصلا چرا من باید این کلیپ را می‌دیدم؟! 😢

دکتر کاردیولوگ

23 Oct, 12:54


نمی‌دانم قیافه‌ام به رزیدنت‌های ارشد می‌خورد یا سیسم یا اعتمادبه‌نفسم که توی این یک ماه چند نفری من را با رزیدنت‌های سال بالا اشتباه گرفته‌اند. از هفته‌ی اول که بچه‌های ورودی خودمان به خیال این‌که رزیدنت ارشد هستم بهم سلام کردند و جلوی پام ایستادند و دست‌به‌سینه عرض ادب کردند تا همین امروز دم اورژانس قلب. دم در اورژانس با قل دیگر ایستاده بودیم و منتظر اتند مربوطه که یک دختر و پسر جوان ترگل‌ورگل جلوی راهمان درآمدند که سلام آقای دکتر! ما از شرکت دارویی فلان هستیم و می‌خواهیم در مورد کارایی فلان محصول داروییمان بپرسیم که آیا اصلا برای بیمارهایتان از آن تجویز کرده‌اید و اگر کرده‌اید ازش راضی بوده‌اید یا نه؟ حالا منی که اصلا اسم آن دارو تا به‌حال به گوشم نخورده بود و اصلا نمی‌دانستم خوردنی است یا حقنه‌ای! اول گفتم بهتر است از ریاست بخش اورژانس سوالش را بپرسد و طبیعتا ایشان بیشتر در جریان است اما گفتند ایشان تشریف نداشتند و ما هم تصمیم گرفتیم از شما بپرسیم. می‌خواستم بگویم لامصب، این‌جا که رندوم جلوی کسی را بگیری به احتمال ۹۹ درصد رزیدنت و به احتمال ۱۰۰ درصد از من باسابقه‌تر است، دقیقا چی توی من دیدی که آمدی این سوال را ازم بپرسی اما نگفتم و کمی خودم را جمع‌وجور کردم و با یک سنتز خوب و دریافت کلی تشکر روانه‌شان کردم. :)))

دکتر کاردیولوگ

23 Oct, 09:03


محبوب نادیده‌ی من! خوارت را [...] که نیستی و من باید این قسمت‌ها را خالی بگذارم.😏

دکتر کاردیولوگ

22 Oct, 15:14


در راستای تبادل و این داستان‌ها، شما هم یک سری به این چنل بزنید و توش عضو شید و موجبات رضایت حاجیتان را فراهم کنید‌.

دکتر کاردیولوگ

22 Oct, 15:09


#اینترن یا #رزیدنت هستی؟
از داروها خسته شدی؟!
همش یادت میره؟
شربت های ضد سرفه رو میشناسی؟
می تونی نوار قلب رو بخونی؟


ما اینجا همه رو برات قرار دادیم که ملکه ی ذهنت بشه

🔴اینترن ها و استاجرها هم میتونید عضو کانال زیر باشید و با روزی ۵ دقیقه وقت گذاشتن مهارت های بالینی خودتون رو ارتقا بدید😇💚

🖇🖇لینک کانال👇👇
https://t.me/+MYBYs6GAzwVjYjQ0
https://t.me/+MYBYs6GAzwVjYjQ0

دکتر کاردیولوگ

21 Oct, 09:38


در زندگی به دو گروه هیچ‌وقت اعتماد نمی‌کنم و همیشه با دیده‌ی شک و تردید بهشان نگاه می‌کنم. اول کسی که پت خانگی دارد مخصوصا سگ و گربه. دوم دختری با بک‌گراند مذهبی -به‌طور ویژه چادری- که الآن صدوهشتاد درجه تغییر کرده و دارد چاک سینه و عقب و جلویش را بیرون می‌اندازد. نپرسید چرا اما از من می‌شنوید شما هم به این دو گروه اعتماد نکنید.

دکتر کاردیولوگ

21 Oct, 05:13


دوران اینترنی و روتیشن قلب چندتا استاجر ادایی داشتیم که هنگام پرزنتیشن سر راند تامپونید و پریکاردیتیس و مایوکاردایتیس و ایتریال از دهانشان نمی‌افتاد بعد ازشان می‌پرسیدی خب تریاد بک این تامپونیدی که شما می‌گویید چی چی هست اصلا مثل بز نگاهت می‌کردند. این‌جا اما برای اتندهای خفن‌ترین بیمارستان قلب کشور و نویسنده‌ی کتاب‌های تکستی چون پرکتیکال کاردیولوژی که در بعضی از دانشگاه‌های اروپا و امریکا تدریس می‌شود تامپونید همان تامپوناد است و پریکاردیتیس همان پریکاردیت و مایوکارد همان میوکارد و ایتریال همان اتریال/دهلیز. واقعا که میزان ادایی‌بودن با سطح سواد نسبت معکوس دارد و معمولا پوسته‌های زیبا از مغزهای پوک و پوک محافظت می‌کند. پس استاجرها و اینترن‌های ادایی گلم به‌جای پرداختن به این حواشی و اداها درستان را بخوانید.

دکتر کاردیولوگ

20 Oct, 15:53


گفتیم یک روز قبل از آزمون با هواپیما یک ساعته می‌رسیم و یک روز هم استراحت می‌کنیم و کمی مرور می‌کنیم و سر حال می‌رویم سر آزمون. اما از شانسمان ماجراهای موشک‌اندازی اتفاق افتاد و نه‌تنها کل هواپیماها و بالطبع هواپیمای ما کنسل شد که قحطی اتوبوس هم آمد و باعث شد که هواپیما بشود اتوبوس، مسیر یک ساعته بشود ده ساعت، روز قبل از آزمون بشود شب قبل از آزمون و یک بدن سرحال بشود یک بدن خسته و آش و لاش از اتوبوس‌سواری! شبی که مجبور شدیم فارما را توی اتوبوس و روی گوشی مرور کنیم و عملا خودمان تجربه کنیم که خط اول درمان موشن سیکنس چیست :)

دکتر کاردیولوگ

18 Oct, 18:01


قبل از انتخاب رشته‌ی دستیاری با این‌که اولویت‌هایم تا حد زیادی مشخص بود اما محض اطمینان یک‌سر رفتم به بیمارستان‌های قلب شهر تهران (رجایی، مرکز قلب، مدرس) و ضمن بازدید از بخش‌هاش با چندتا از رزیدنت‌هاش هم حرف زدم و مشورت گرفتم. الان هم که یک ماهی می‌شود از شروع بخش گذشته و محیط و روال بیمارستان تا حدودی دستم آمده باید بگویم که بیمارستان رجایی در مقایسه با دو بیمارستان دیگر حکم تیم فوتبال بایرن مونیخ در بوندیس لیگا را دارد. ممکن است هرچند سال یک‌بار سروکله‌ی دورتموندی، لایپزیشی، لوزکوزنی چیزی پیدا شود که بخواهد عنوان قهرمانی را از بایرن بگیرد -و شاید هم گهگاهی بتواند- اما هیچ‌گاه نمی‌تواند به لول، افتخارات و اصالت بایرن‌ مونیخ برسد.

دکتر کاردیولوگ

18 Oct, 10:12


می‌خواستیم برای بیماری انسولین شروع کنیم و نیاز بود با توجه به وزن بیمار دوزش را محاسبه کنیم. من فورا حساب کردم و توی برگه نوشتم. استاد گفت: «نه اشتباهه این‌قد نمی‌شه.» گفتم: «می‌شه استاد!» گفت: «نه نمی‌شه.» گفتم: «من رشته‌م ریاضی بوده‌ها!» خندید و گفت: «پس دیگه حجت تمومه» و دیگر پیگیری نکرد. البته که من واقعا درست نوشته بودم. اصلا حاجیتان و اشتباه؟! استغفرالله!

دکتر کاردیولوگ

14 Oct, 16:29


سر راند بودیم و یکی از بچه‌ها داشت بیمار را پرزنت می‌کرد: «بیماری خانم ۵۷ ساله‌ی دیابتیک...» که اتند یک‌هو پرید وسط حرفش و قطعش کرد و گفت: «هیچ‌وقت نباید در معرفی بیمار از عباراتی استفاده کرد که بار معنایی منفی داشته باشه و بهش استیگما زد!» و در حالی که توی سر ما این سوال پیش آمد که دارد چه می‌گوید ادامه داد: «یعنی باید به جای عبارت diabetic patient (بیمار دیابتیک) از عبارت patient with diabetes (بیمار مورد/کیس دیابت یا یک هم‌چین چیزی) استفاده کنیم! الان علم پزشکی به این سمت می‌ره که دیگه نباید با این کلمات به بیمار استیگما زد و حتی مقالاتی که این مورد رو رعایت نکنند ریجکت می‌شن! شما هم از حالا سعی کنید توی شرح‌ حال‌هاتون رعایت کنید و به بیمار استیگما نزنید!» من گفتم: «بیمار رو که دیگه خدا بهش استیگما زده مگه به حرف ماست؟!» بچه‌ها خندیدند و اتند چشم غره‌ای بهم رفت. والا! این ادابازی‌های کونیانه و لفاظی‌های مسخره دیگر چیست؟ پزشکی هم افتاده دست افرادی با گروه خونی OB+ و ما خبر نداریم؟

دکتر کاردیولوگ

13 Oct, 12:46


دوران جی‌پی و الان هم در دوره‌ی رزیدنتی بهم ثابت شد که بین تمکن مالی و موفقیت تحصیلی یک رابطه‌ی مستقیم وجود دارد و «فقیر درس‌خوان موفق» افسانه‌ی کصشری بیش نیست. ترکیب جمعیتی رزیدنت‌های ورودی ما هم شاهدی بر این مدعاست. از چهل‌ودو نفر ورودی حداقل ده نفر وضعیت مالی عالی (منزل شخصی ونک به بالا و ماشین گران‌قیمت) دارند، پانزده نفر وضع مالی خوب، ده نفر وضع مالی متوسط رو به بالا و چند نفری هم -من جمله خودم- وضع مالی متوسط رو به پایین. یعنی این‌جا خبری از فقر نیست و درآمد خانوادگی پایین‌ترین قشر رزیدنتی هم معادل یک زندگی قابل قبول در یک شهرستان است. من وقتی ترکیب جمعیتی رزیدنت‌ها را می‌بینم بیشتر از پیش به خودمان -من و قل دیگر- کردیت می‌دهم، چرا که ما از خیلی خیلی معدود افرادی بودیم که خودمان را جمع کردیم و این قاعده‌ی کلی را بهم زدیم و وارد جمع این گروه رزیدنتی شدیم. آفرین به ما و کص مادر بدخواهانمان!

دکتر کاردیولوگ

12 Oct, 13:15


شاید فکر کنید (که در هر صورت فکر شما به یک‌ور بنده هم نیست) این حرفی که می‌خواهم بزنم به خاطر این است که خیلی مغرورم و اعتماد به نفس بالایی دارم و یا اصلا دارم الکی جو می‌دهم و یا حتی از سر حسادت است (حسادت؟! حس چه آدتی؟!). اما از ته قلبم باور دارم هر قدمی که توی بیمارستان برمی‌دارم ارزشش از هزارتا پست پزشک‌بلاگرها و تزریق ژل و بوتاکس زیبایی‌کارهای به‌دردنخور بیشتر است. اصلا کرور کرور از این دلقک‌ها و پزشک‌های ژل‌کار فدای یک تار موی یک رزیدنت در هر سطحی. نه فقط فدای یک رزیدنت که فدای هر پزشک عمومی‌ای که دارد شرافتمندانه طبابت می‌کند و گره‌ای از کار خلق باز می‌کند و وارد این بازی‌های بچگانه نشده است.

دکتر کاردیولوگ

09 Oct, 09:46


ویژگی‌های دموگرافیک بیماران مراجعه‌کننده به این‌جا با همه‌ی بیمارستان‌های آموزشی دیگر زمین تا آسمان متفاوت است و تعداد قابل توجهی ازشان از لحاظ اقتصادی و اجتماعی در یک لول دیگری هستند. یعنی هربار که درمانگاه می‌روم قشنگ امید به زندگی‌ام چند سال کاهش پیدا می‌کند. یکی سیتیزن آمریکاست و چون شنیده پزشک‌های این‌جا خوب هستند حین سر زدن به اقوام آمده یک بررسی هم بشود. یکی پسر فلان وزیر است. یکی حین اسب‌سواری دچار تاکیکاردی شده. یکی در پنت‌هاوس الهیه‌اش دچار چست پین شده و الخ. جز این‌ها اصلا چندتا بخش ویژه و دیپلمات هم وجود دارد که هر بیمار و رزیدنتی اجازه‌ی ورود به آن‌جا را ندارد و صرفا مختص خواص است. مثلا الآن طرف دارد در مورد مسافرت آخر هفته‌ی دانمارک می‌گوید که «آره بچه‌ها اوکی کردند چند هفته‌ای از این شرایط دور شم، می‌خواستم ببینم اگه چند هفته دیرتر بیام مشکلی نیست؟» و همان موقع ما رزیدنت‌های روبروش احتمالا داریم به این فکر می‌کنیم که با اتوبوس برگردیم یا مترو که هزینه‌ها کمتر شود. آن‌هم نه برگشت به خانه که برگشت به یکی از پانسیون‌های تخمی جنوب شهر. یا این‌که چند ساعت بیشتر بمانیم و شام را هم رایگان بخوریم یا برویم یک تخم مرغی چیزی بخریم. یعنی خوارت را گاییدم زندگی.

دکتر کاردیولوگ

06 Oct, 13:28


Happy to all of you uselesses.❤️

دکتر کاردیولوگ

03 Oct, 08:07


خیز و جامه نیلی کن، روزگار ماتم شد
دور عاشقان آمد، نوبت رجایی شد!

دکتر کاردیولوگ

01 Oct, 06:22


قبلا در موردش نوشته‌ام اما باز هم بگویم که برخلاف انتظار و چیزی که در جامعه جاافتاده، توی روابط احساسی دخترها بااختلاف جزو بی‌اخلاق‌ترین و لاشی‌ترین و عمه‌خراب‌ترین مخلوقات هستی هستند. مثلا خود من که همیشه دیکم توی این‌جور مسائل بوده و به خاطر دویست گرم گوشت به هیچ احد الناسی باج و امتیاز نمی‌دهم و از لیسری مبرا هستم طی این چند سال چندباری شده که صرفا به خاطر دلسوزی و ترحم به مدعیان کراش و عشق فرصت آشنایی بیشتر با خودم را داده‌ام که تلاش خودشان را بکنند، آن‌هم در حالی که هیچ میل و کشش و علقه‌ای بهشان نداشته‌ام. حالا طرف یا بختش می‌گرفت و برنده‌ی لاتاری می‌شد یا سیکش را می‌زدم اما لااقل حسرت همکلامی من به دلش نمی‌ماند. با این حال مطمئنم اگر شرایط برعکس بود محال بود دختری حاضر باشد صرفا به خاطر اصرار و خواهش من بهم فرصت آشنایی بدهد کما این‌که در بین دوستانم کم نبودند که مادر و خواهر خودشان را در طبق اخلاص قرار دادند تا دختره کمی باهاشان حرف بزند و بهشان فرصت بدهد اما دریغ از فرصت، در حالی که روی کاغذ پسرها از دخترها خیلی سرتر بودند. یادم می‌آید روزهای اخر فارغ التحصیلی دور هم جمع شده بودیم و داشتیم خاطرات هفت‌ساله را مرور می‌کردیم. یکی از دخترها فاش کرد که ترم‌های اول یکی از پسرهای کلاس عاشقش شده و حتی یک دفتر شعر هم برایش نوشته. ازش پرسیدم دفتر شعر را چی‌کار کردی؟ خیلی ریلکس گفت باز نکرده انداختم توی سطل آشغال!

دکتر کاردیولوگ

01 Oct, 04:34


امروز اسنپ زودتر از همیشه پیدا شد و زودتر از همیشه رسید و ترافیک کمتر از همیشه بود و ماشین زودتر از همیشه ما را رساند بیمارستان. تا مورنینگ شروع شود توی صندلی مچاله می‌شوم و به جبران کم‌خوابی دیشب چشم‌هایم را می‌بندم. چشم‌هایم که بسته می‌شود، حس شنوایی‌ام فعال می‌شود و شبیه یک گیرنده‌ی قوی صداهای اطراف را در مغزم چندبرابر می‌کنم. اول سعی می‌کنم این همهمه‌ها را نادیده بگیرم اما موفق نمی‌شود پس سعی می‌کنم روی حرف‌ها تمرکز کنم و محتوایشان را تشخیص دهم. خیلی زود همهمه‌ها تبدیل می‌شوند به یک‌سری کلمات و جملات قابل فهم. گوش سمت راستم دارد در مورد تقسیمات گروه حرف می‌زند می‌خواهم بگویم که تقسیمات گروه با بیمارستان است و نظر ما تاثیری در تصمیماتشان ندارد اما منصرف می‌شوم. تمرکزم را می‌برم روی گوش سمت چپ و می‌شنوم که دارند در مورد سریالی صحبت می‌کنند. سریال را قبلا دیده‌ام و به‌نظرم خیلی مسخره و به‌دردنخور می‌آمد و حیف صحبت درباره‌اش. دوباره گوش‌هام را می‌بندم و به این فکر می‌کنم که اصلا چرا باید حرف بزنیم؟ اصلا چرا باید حرف‌هایی بزنیم که هیچ تاثیری روی حال و احوالمان ندارد؟ فلان فیلم و کتاب و نویسنده و بازیگر کی هستند که ما به‌خاطرشان انرژی مصرف کنیم؟ بله، انسان موجودی اجتماعی است اما آیا تنها صحبت‌کردن از بیهودیات این نیاز را برطرف می‌کند؟ اصلا آیا گاهی سکوت زیباتر نیست؟ در این فکرها هستم و چشم‌هایم دارد گرم می‌شود که با صدای بازشدن در و ورود اتندها و شروع مورنینگ رشته‌ی افکارم پاره می‌شود و بیدار می‌شوم.

دکتر کاردیولوگ

29 Sep, 16:26


الان توی آینه خودم را نگاه کردم و چشمم افتاد به چند تار موی سفید دو طرف گیجگاهم که بین دسته‌های موی سیاه خودنمایی می‌کرد. به این فکر کردم که اگر صدتا موی سفید داشته باشم نود و نه‌تاش فقط و فقط به خاطر سروکله‌زدن با افراد احمق و نادان و زبان‌نفهم ایجاد شده و پروسه‌ی افزایش سن فقط مسئولیت آن یک دانه را برعهده می‌گیرد. آی آدم‌ها! آخ که چه‌قدر تخمی و به‌دردنخور هستید.

دکتر کاردیولوگ

29 Sep, 15:38


من دیکم توی پزشک بد و بدردنخور بوده و هست و با وجود افزایش ظرفیت فله‌ای و ورود هر خری بهش دیگر آن را یک رشته‌ی تاپ نمی‌دانم اما خب این باعث نمی‌شود که در برابر چرت‌وپرت هر ننه‌قمری که فکر می‌کند ما پزشک‌ها ارث پدرش را خورده‌ایم چیزی نگویم. قبلا برای زدن پزشکی ترند روی زیرمیزی‌گرفتنشان بود که پزشک‌ها پول‌دوستانی هستند که خون بیمار را مثل زالو می‌مکند و به چیزی جز پول فکر نمی‌کنند. بعد ترند آمد روی فرار مالیاتی و کارت‌خوان و این داستان‌ها. بعدتر از این می‌گفتند که پزشکی هم‌چین آش‌دهان‌سوزی نیست که خودت را برایش جر بدهی. در همه‌ی این موارد هم تیرشان به سنگ خورد و دیک طلایی نصیبشان شد. جدیدا اما یک مدل تخریب دیگری باب شده که پزشک‌ها فقط درس خوانده‌اند و تست زده‌اند، تک بعدی هستند، هوش اجتماعی پایینی دارند، در روابط شخصیشان دچار مشکل هستند و خلاصه زندگی نکبت‌بار و رقت‌انگیزی دارند کانه باقی مردم از هر انگشتشان یک هنر می‌بارد و همه دارند با خوبی و خوشی کنار هم زندگی می‌کنند و عامل همه‌ی دزدی‌ها، قتل‌ها، تصادفات، طلاق‌ها، خیانت‌ها و باقی سیئات ما هستیم. نه ابله‌ها! پزشک‌ها اگر از باقی مردم چیزی بیشتر نداشته باشند کمتر هم ندارند. بروید یک نگاهی به دانشجوهای دانشگاه‌های تاپ بیندازید و ببینید که اکثرشان در کنار درس ورزش هم می‌کنند، به یک یا حتی چند زبان زنده‌ی دنیا آشنا هستند، اهل ادبیات و شعر هستند، با یک یا چند ساز موسیقی آشنایی دارند و اکثرا روابط اجتماعی، دوستانه و عاشقانه‌ی خوبی دارند. من که می‌دانم درد این‌ها مشکلات ما پزشک‌ها نیست و باسنشان از یک چیز دیگر سوخته و دارد می‌سوزد.

دکتر کاردیولوگ

29 Sep, 05:19


دوران جی‌پی فضای دانشگاه و بعدش بیمارستان به‌گونه‌ای بود که کسی به کسی سلام نمی‌کرد. یعنی شب تا صبح توی پی‌وی همدیگر بودیم اما صبح توی دانشگاه و بیمارستان که همدیگر را می‌دیدیم به هم سلام نمی‌کردیم. این‌جا اما طی این یک‌هفته ده روزی که شروع شده بیش از درس روی سلام‌کردن و رعایت لولینگ تاکید می‌کنند و این‌جا سلام‌نکردن به لول بالاتر چیزی در حد قتل نفس زکیه است و مجازاتی در حد اعدام دارد. جوری شده که رزیدنت ارشد عملا می‌گوید شما باید به کپسول آتش‌نشانی هم سلام کنید که نکند سلامی از زیر دستتان دربرود و کسی را میس کنید. به همین خاطر طی این چند روز اندازه‌ی همه‌ی دوران جی‌پی سلام کرده‌ام. فکر کنم این تاوان همان سلام‌هایی بوده که نکردم و الآن دارد از حلقم درمی‌آید. خلاصه که اگر توی بیمارستان دیدید کسی دارد مثل دیوانه‌ها به در و دیوار سلام می‌کند آن به احتمال زیاد منم!

دکتر کاردیولوگ

27 Sep, 20:17


تهران فقط برای این خوب است که یک روز صبح بروی دانشگاه تهران با سردر آیکونیکش عکس یادگاری بگیری (مخصوص کصخل‌های اهل درسی که آرزو دارند/ داشتند روزی آن‌جا تحصیل کنند)، بعدازظهرش هم بروی پای برج میلاد آن‌جا هم یک عکس بگیری (مخصوص ادایی‌‌هایی که فکر می‌کنند برج آزادی دیگر خز شده) بعدش هم بشاشی به باقی‌اش و شب ازش خارج بشوی وگرنه این شهری که من می‌بینم به درد زندگی نمی‌خورد.

دکتر کاردیولوگ

27 Sep, 06:01


صبحانه و ناهار و شام رایگان و باکیفیت. روپوش و اسکراب مفت‌. خیاطی و شست‌وشو و اتوی مجانی. اختصاص پارکینگ و... این همه آپشن و احترام آن‌هم توی دوران رزیدنتی کمی مشکوک است مخصوصا که وضعیت رزیدنت‌های باقی دانشگاه‌ها و بیمارستان‌ها را می‌بینم. حس می‌کنم این آرامش قبل از طوفان است. ملاعبه‌ی قبل از یک هاردکور و گنگ‌بنگ اساسی است. شبیه آن‌هایی است که شب جمعه پارتنرشان را می‌برند بیرون و دست در دست توی مال‌ها و پاساژها می‌گردانندشان و برایشان چیز میز می‌خرند و آماده‌شان می‌کنند که آخر شب ببرندشان خانه و جلو و عقبشان را یکی کنند. خلاصه که من نگرانم.

دکتر کاردیولوگ

23 Sep, 19:46


تا دوستم برود از آب‌میوه فروشی دوتا آب‌طالبی بیاورد من صندلی ماشین را تخت کردم و چشمانم را بستم که استراحتی کنم. دختر و پسر جوانی بی‌خبر از حضور من آمدند کنار جدول خیابان نشستند و شروع‌کردند به مشاجره درباره‌ی موضوع نامشخصی. اول می‌خواستم بلند شوم که متوجه حضورم شوند و سیکشان را بزنند و بگذارند چشمی روی هم بگذارم اما بی‌خیال شدم و تصمیم گرفتم فالگوش بایستم. یک‌جایی از بحث پسره گفت: «ببین من به خاطرت تو روی ننه بابام وایسادم. به خاطر تو کار توی آرایشگاهی که پولش برای من کافی بود رو گذاشتم کنار و الان از ساعت پنج صبح تا نه شب سگ دو می‌زنم اما...» دختره پرید وسط حرفش که: «غر نزن دیگه محمد!» غر نزن دیگه محمد؟! زندگیش را به‌گا دادی و به خاک سیاه نشاندی‌اش و الآن هم تا می‌خواهد چیزی بگوید می‌شود غر؟! خوارت را گاییدم دختر! چه‌قدر کونده‌پررویی تو! دیگر نتوانستم تحمل کنم و از صندلی بلند شدم تا این دختره‌ی جیندرلا را ببینم و همین‌که چشمم بهشان افتاد هردو جا خوردند و ساکت شدند و کمی بعد از جایشان بلند شدند و در سکوت از جلوی چشمانم سیکشان را زدند.