بسته شد❌ @devil_slave Channel on Telegram

بسته شد

@devil_slave


بسته شد❌ (Persian)

بسته شد❌ کانالی است که برای علاقمندان به موضوعات جالب و متنوع طراحی شده است. این کانال توسط کاربر با نام کاربری devil_slave اداره می‌شود و هدف آن ارائه محتواهای متنوع و جذاب به اعضای خود می‌باشد. آیا شما به دنبال مطالب جدید و جذاب هستید؟ آیا علاقه‌مند به کانال‌های متنوع برای گسترش دانش و اطلاعات خود هستید؟ اگر پاسخ شما بله است، بسته شد❌ کانال مناسبی برای شما خواهد بود. از موضوعاتی مانند فناوری، هنر، موسیقی، سفر، ورزش و غیره، تا مطالب خنده دار و سرگرم‌کننده، این کانال همه چیز را برای شما در نظر گرفته است. پس دیگر وقت از دست دادن مطالب جذاب و مفید نیست. به کانال بسته شد❌ بپیوندید و از محتواهای فوق‌العاده‌اش لذت ببرید.

بسته شد

05 Mar, 00:46


کانال بسته شد همگی لفت بدید

بسته شد

06 Feb, 16:35


• کمی زیبایی ببینیم •

بسته شد

06 Feb, 15:31


🏳‍🌈⃟•پنـــاهم بــاش •
#part_62



یک سال از اون اتفاق میگذشت ولی هنوز هم کابوس اون روز رهام نمیکنه
چنگی به موهام زدم وآهی کشیدم


از روی زمین سرد بلند شدم لباسامو در اوردم که نگاهم بهش افتاد چشمهام برقی زد

نزدیک تر رفتم تیغ و برداشتم دستم و جلو کشیدم نگاهی به پایین تر از آرنجم انداختم

ردِ کمرنگ زخم تیغ ها خودنمایی میکردند تیغ و پایین تر از آخرین زخم گذاشتم

چشم هامو بستم و تیغُ روی پوست دستم کشیدم از درد و سوزشش آهی کشیدم

از لذتی که تو وجودم جاری شد لبمو گاز گرفتم که صدای ناله‌م بلند نشه

با ضربه‌ای که به در خورد ترسیده چشم باز کردم
+آنیا!

نگاهی به دستم کردم خونی بود و چند قطره‌ای روی زمین ریخته بود
با ضربه‌ی دوم روی در سراسیمه سمت دوش رفتم و دستمُ زیرش گرفتم


با صدای لرزون جوابشو دادم:
_ب...له خا...نم

+دوساعته اون تو چکار میکنی!؟ بیا بیرون میخوام دوش بگیرم دیرمون میشه

آب و بستم سمت حوله ای که تو حموم آویزون بود رفتم:
_چشم چشم

لباس نیورده بودم به ناچار حوله رو دور تنم پیچوندم و از حموم خارج شدم
کنار در ایستاده بود با دیدنم چشم هاشو ریز کرد به سر تا پام نگاهی انداخت

با استرس دستم و پشتم قایم کردم دستپاچه در حالی که سمت اتاقم میرفتم گفتم :
_ببخشید طول کشید

صدای آرومش و شنیدم که گفت:
+سریع تر آماده شو صبحونه رو حاضر کن داره دیر میشه


وارد اتاق شدم درو بستم ، حوله رو از دور تنم باز کردم با دیدن رد خون روی حوله آهی کشیدم

گند زدم! حوله رو مچاله کردم یه گوشه از کمد قایم کردم که وقتی تنها بودم بشورمش


دستمو با تیکه پارچه‌ای بستم و لباسامو تن کردم به آشپزخونه رفتم سریع صبحونه رو اماده کردم و روی میز چیدم...


***

نویسنده : سامیه.م
"کپی‌ممنوع "

بسته شد

05 Feb, 17:22


دو عاشقیم، دو مست خراب...

بسته شد

05 Feb, 17:22


به نوبت است... در این آسیاب نوبت کیست؟!

بسته شد

05 Feb, 17:22


مرا بغل کن از این زندگی! که عشق و عذاب

بسته شد

05 Feb, 17:22


رها از اینکه پس از «انقلاب»، نوبت کیست

بسته شد

05 Feb, 17:22


تن من و تو، خیابان خوب «آزادی‌»ست

بسته شد

15 Dec, 20:59


-Voice Guitar🖤🖇

| @rain_buw |

بسته شد

14 Dec, 17:42


NEW 🖤🖇

| @rain_buw |

بسته شد

14 Dec, 03:56


بغل کردن خیلی عجیبه!
دستتو می‌پیچی دور بدن یه موجود زنده و انگار که یه سرنگ پر از مورفین وارد پوست تنت شده؛
شناور میشی تو آرامش!
و وقتی نسخ بغل کردنش میشی، جای خالی قلبش سمت راست قفسه سینه ات طوری درد میگیره که حاضری کل دنیاتو بدی تا فقط یک‌بار دیگه تو بغلت حسش کنی....!

بسته شد

14 Dec, 03:54


• کمی زیبایی ببینیم •

بسته شد

14 Dec, 03:51


🏳‍🌈⃟•پنـــاهم بــاش •
#part_23


شورتشو از پاش در اوردم ، پاهاشو باز کردم و اوردم بالا :
_با دستات پاهاتو بالا بگیر و باز نگهشون دار

کاری که گفتم و انجام داد سرمو بین پاهاشو بردم
زبونم و لای ک.ص خیسش کشیدم و همزمان انگشتمو سمت سوراخ با.سنش بردم


همونطور که ک.صشو میخوردم با انگشتم با سوراخِ با.سنش بازی میکردم

ناله هاش بیشتر شد و پاهاشو باز تر کرد چو.چو.لشو بین دندونام گرفتم و فشار محکمی بهش وارد کردم

و دو تا از انگشتهامو وارد سوراخ ک.صش کردم جیغی از درد و لذت کشید و با گریه التماس کرد :
+نمیتونم خودمو نگهدارم بزار بیام التماست میکنم

تنمو بالا کشیدم با انگشتام همچنان تو ک.صش تلمبه میزدم :
_میتونی بیای !

لبامو رو لباش گذاشتم با ولع و خشونت به جون لباش افتادم و سرعت حرکت انگشتامو تو ک.صش بیشتر کردم که آبش با فشار اومد


لبامو از لباش جدا کردم در حالی که نفس نفس میزد لب زد :
_مرسی که اجازه دادی ار.ضا بشم


لبخندی زدم و رو پیشونیش بوسه ای کاشتم :
_یکم بخواب

مخالفت نکرد چشم هاشو بست از روی تنش کنار رفتم پتو روی تن لختش کشیدم


پاکت سیگارمو از روی میز برداشتم خواستم یه نخ در بیارم که گوشیم زنگ خورد


با دیدن اسم خالم پاکت و رو میز پرت کردم گوشی و برداشتم سمت تراس اتاقم رفتم تماس و وصل کردم

+جانم خاله ؟


****

نویسنده : سامیه.م
"کپی‌ممنوع "

بسته شد

13 Dec, 11:42


-‌آدما چقدر در مقابل کسی که دوستشون دارن کم میارن...!

بسته شد

13 Dec, 05:54


• کمی زیبایی ببینیم •

بسته شد

13 Dec, 05:52


🏳‍🌈⃟•پنـــاهم بــاش •
#part_22


موهاشو چنگ زدم کشید کشیدمش بالا


دم گوشش زمزمه کردم :
_حق نداری تا من نخواستم ار.ضا بشی!


مهلت جواب دادن بهش ندادم تو یه حرکت کشیدمش زیرم و رو تنش خیمه زدم...



نیم تنه‌شو در اوردم سرمو سمت سینش بردم زبونمو رو نوک صورتیش که سفت شده بود کشیدم

ناله‌ای کرد و پهلومو چنگ زد سینه‌شو به دهن گرفتم و مکش میزدم نوک اون یکی سینه‌شو با انگشت به بازی گرفتم


ناله‌هاش بلند شده بود و بدنش و از لذت تکون میداد ، دستم و از شورتش رد کردم و به ک.ص.ش رسوندم


خیسِ خیس بود انگشت فاکمو لای ک.ص.ش بالا پایین میکردم و دور سوراخش دَوَرانی میچرخوندم


آهی کشید و شونمو چنگ زد
+آ..ه خوا...هش میکنم

گاز محکمی از نوک سینه‌ش گرفتم و قبل اینکه جیغ بزنه دستمو رو دهنش گذاشتم محکم فشار دادم


خیره تو چشم های خمار و پر نیازش نیشخندی زدم :
_هیش آروم حیوون ! نمیخوای که بفهمن داری مثل یه هر.زه زیرم آه و ناله میکنی و جر میخوری هوم!؟


چشم هاشو باز و بسته کرد دستمو برداشتم که نالید:
+ارباب ... التماست میکنم دارم میمیرم...


انگشتمو روی لبش کشیدم :
_ هر.زه‌ی کوچولومون برای ار.ضا شدن التماس میکنه چه اسفناک!


***

نویسنده : سامیه.م
"کپی‌ممنوع "

بسته شد

12 Dec, 19:08


-یکی از ذوق زیاد خوابش نمیبره یکی از بغض زیاد‌...!
•سامی نوشت•

بسته شد

12 Dec, 06:34


خوبم، خوشم، کجام؟ هیچ جا! نیمه شب است یا نزدیک سحر؟ نمی‌دانم! انگار در مکثی خالی میان دو دقیقه‌ پرهیاهو نشسته‌ام، میان بی‌نهایت گذشته و بی‌نهایت فردا...!

بسته شد

12 Dec, 04:14


• کمی زیبایی ببینیم •

بسته شد

12 Dec, 03:55


🏳‍🌈⃟•پنـــاهم بــاش •
#part_21



نزدیک تخت شد پاهامو گرفت با گریه گفت:
+گوه خوردم ببخشید ...

پوزخندی زدم که سریع محکم کوبید رو دهنش و گفت :
+ب..بخشید

چهار دست و پا روی تخت اومد پایین پام نشست سرشو خم کرد زبونشو روی پام کشید

سرشو سمتم خم کرد و شروع کرد پارس کردن
+هاپ هاپ

نیشخندی زدم کف پاهامو روی لبش گذاشتم
_خیلی بده که گاهی یادت میره یه حیوون هیچوقت حرف نمیزنه و بدتر اینکه تنبیهت سخت خواهد بود تا یاد بگیری که فراموش نکنی !

پارس کوتاهی کرد و لیس زدنو از سر گرفت سرمو روی بالشت گذاشتم و چشم بستم

کم کم زبونش بالاتر اومد چشم باز کردم نگاهی بهش انداختم با دیدنم سرشو بالا اورد چشمهاش از شهو.ت دو دو میزد

+هاپ هاپ

پاهامو از هم فاصله دادم و اشاره کردم بیاد بالاتر بین پاهام قرار گرفت

نیم خیز شدم دستمو پشت گردنش گذاشتم و سرشو به بین پاهام فشار دادم


دستمو به بین پاهاش رسوندم انگشتمو لای ک.ص.ش کشیدم که آهی از بین لباش خارج شد

نیشخندی زدم و دستمو بیرون اوردم توی دهنش چپوندم
_بدبختِ ح.ش.ر.ی زود خودتو خیس کردی؟آبِ ک.ص.تو لیس بزن توله سگِ ح.ش.ر.ی !


انگشتمو مک میزد و از لذت چشمهاشو بسته بود ، دستمو سریع در اوردم موهاشو چنگ زدم کشیدمش بالا


دم گوشش زمزمه کردم :
_حق نداری تا من نخواستم ار.ضا بشی!




***

نویسنده : سامیه.م
"کپی‌ممنوع "