دِلـیـار | 𝐃𝐞𝐋𝐲𝐀𝐫

خبرت هست که در عمق دلم جا داری؟🫠♥️

نگفت دوستت دارم اما در نامه‌ای نوشت:
«و چون تو‌ را دیدم، احساس کردم که هنوز این زندگی ارزش دارد.»

-نگفت دوستت دارم اما در پایان نوشت «ممنونم که به دنیا آمدی، این تو بودی که به عمرم ارزش بخشیدی.»

گرچـه آشـوبم، ولـی آرامـش جانی مرا...!

گرچه دل کوچکت غم بسیار دارد،
اما تو با غم هم زیبایی.

https://t.me/cloud_girly

جان من و روح منی…:>>♥️

شوق من چندین برابر میشود با دیدنت
وای من دیوانه‌ام! دیوانه‌ی خندیدنت..

آن شب هم مثل همیشه بودی. مثل همیشه بودی و با همیشه تفاوت داشتی.
رو به رویم نشستی و شروع به صحبت کردی. انگار نه انگار که اتفاقی افتاده و قرار است اتفاقی بیفتد‌.
نشستی از روزت برایم گفتی. از اینکه چقدر حالت خوب است و چقدر روزگار بر وفق مرادت می چرخد.
فهمیده بودم که شب عجیبی است. فهمیده بودم که قرار است شبی باشد که تا مدت ها از خاطرم پاک نشود. این حس هایم به تو همیشه درست از آب در می آمد. اما از شادی ات شاد بودم. مگر می شد خنده ات را ببینم و به چیز دیگری فکر کنم؟ هرچه که بود هنوز هم محبوب من بودی. البته بودی...
رفتم برایت فنجانی از قهوه ی مطلوبت ریختم. همانی که تلخی اش با تلخی چشمانت ترکیب می شد. قهوه ات را نوشیدی و مثل همیشه از مزه اش تعریف کردی. دوباره فرصت را غنیمت شمردم و یکی دیگر از دلنوشته های شبانه ام را بیرون آوردم و شروع به خواندن کردم. همانی که بهتر از همیشه توصیفت کرده بودم.
اما ای کاش نمی خواندم. نمی دانم آن شب چه شبی بود که تمام حرف هایم را برایت نوشتم و خواندم‌. شاید اگر نمی خواندم اینطور نمی شد؟
گوش کردی. سخنان قلب کودکانه ام را تا انتها شنیدی. مثل همیشه که می شنیدی و لبخند می زدی. اما اینبار لبخند روی لبانت خشکید. چهره ات درهم رفت. گلویت خشک شد و چشم هایت را از چشمانم گرفتی.
ترسیدم که مبادا از دست من دلخور شده باشی، مبادا باعث رنجش تو شده باشم. اما حرف اینها نبود عزیزِ من! تو مدتها بود که پیش من نبودی، نه قلب و نه روحت پیش من نبود.
به مِن من افتادی. عرق کردی‌. نمی دانستی آن حرف را چگونه به زبان بیاوری. البته که می دانستی چه حالی می شوم. البته که می دانستی جهانم وابسته به حضورت است. اما بالاخره که باید می گفتی، بالاخره که باید می رفتی..
دلم لرزید. قلبم تمنا می کرد. می خواست به دست و پایت بیفتد‌. ولی من که قصد آزار تو را نداشتم‌.
کمکت کردم‌. کمکت کردم تا حرفت را بزنی. دیگر نفهمیدم چه شد. چه اتفاقی افتاد که به خودم آمدم و دیدم رو به رویم نیستی. ته مانده‌ی قهوه ات روی میز مانده بود. گرمیِ رد اشک را که روی گونه ام حس کردم یاد آخرین جمله ات افتادم. گفتی که دلت جای دیگری‌ست گفتی ماندنت عذاب است و دیگر نمی توانی بمانی. در آخر گفتی نمی خواهی دلم را بشکنی گفتی بهتر از تو برای من هست و باید بروم دنبال نیمه‌ی گمشده‌ی حقیقی‌ام.
ولی احمق بودی!
نفهمیدی من تا آن زمان کامل بودم و بعد از تو نیمه‌ای از وجودم تا همیشه گم شد...

همونی که عشق کتابه🌌

نزدیک.

خداحافظ ماه خوبم.✨🖤🌙
-By Arsham

کِنارتـم…💙

محبوب من!
وقتی دلم نمی‌خواهد
هیچکس رادر این دنیا ببینم ؛
به سمت خانه‌ی شما راه می‌افتم :)

♥️👀

آره یاسینیِ عزیزم.

و تو زیبایی همانند اولین بارون پاییزی.

هربار که نگاهَت می‌کنم،
جمله‌ای آشنا به ذهنم خطور می‌کند:
“در اين سرزمين، چيزی هست كه
ارزش زندگی كردن دارد...”

-New

عمری به هر کوی و گذر گشتم که پیدایت کنم،
اکنون که پیدا کرده ام بنشین تماشایت کنم.

•🫀✨•

🍂🧡>>>

زمین هر جوری بچرخه مقصدش فقط تویی-!🫀

-تو اگه آهنگ بودی
همونی بودی که مثل روح در بدنم میشینه،
اگه غذا بودی
همونی بودی که با تمام لذت میخوردمش،
اگه فیلم بودی
همونی بودی که حتی یه ثانیه‌ام از جلوش بلند نمیشدم،
اگه شب بودی
همونی بودی که دوست نداشتم هیچوقت تا خود صبح روشن شه :))🤍. . .

♥️👀

تو خورشیدی؛ منم گل آفتابگردونت.

The beauty of holding hands ✨>>>

من ذاتاً انسان شادی نیستم؛ ولی داشتن شما به شدت از غم من می‌کاهه🫠✨

او قند ر‌وز های تلخ من است>>>

جانا مگر این قاعده در شهر شما نیس؟!🫠♥️