سلام دوستان این داستان کاملا واقعی هستش و برام اتفاق افتاده من معمولا با مترو توی سطح شهر رفت و آمد میکنم. یه روز غروب که داشتم از سرکار برمیگشتم که خیلی ام مترو شلوغ بود توی ایستگاه دروازه دولت یهو یه جمعیت خیلی زیادی وارد قطار شدن البته اینو یادم رفت بگم که یه خانومی که کـون بسیار بزرگ و قلمبه ای داشت جلوی من به طوری که کـونش به سمت من بود وایساده بود. یه زن حدودا 35 ساله بود مانتوی تنگ و شلوار ساپورت خلاصه جمعیت وارد شدن و این زن و همه ی جمعیتی رو که توی قطار بودن رو به عقب هول دادن و از شانس خوب ما کـون مبارک این خانوم دقیقا روی کوچولوی ما قرار گرفت و این کوچولو هم سریع از خواب بلند شد زنه هم بعد از چند بار تکون خوردن من انگار فهمید که چه خبره و به جای اینکه خودش رو بکشه کنار بدتر کـونش و میمالید به کـیـر من منم هی بیشتر حـشـری میشدم . اون تکون میداد من تکون میدادم اون تکون میداد من تکون میدادم خلاصه انقدر این کار ادامه پیدا کرد تا آبم اومد (در ضمن نمیدونم کسی فهمید یا نه من حواسم فقط به مالیدن بود) ولی لحظه ای که آبم اومد کنترل خودم رو از دست دادم و یواش بغلش کردم که بعضی از مردم فهمیدن داستان چیه و چیزی نگفتن و به اولین ایستگاهی که رسیدیم اون پیاده شد و چند تا ایستگاه بعدش کلا مترو هم کمی خلوت شد و تونستم بشینم. یه ده دقیقه بعد صندلی کناریم خالی شد و یه خانوم بایه تیپ مشکی عالی که یه ساپورت پاش بود و یه مانتو تنگ که با یه بدن کاملا گوشتی وسـکـسی که وقتی راه میرفت آدمو دیوونه میکرد اومد نشست کنار من. بعد چند ثانیه که مترو راه افتاد هندزفریشو که وصل کرده بود یه موزیک پلی کرد با صدای زیاد و خودشو زد به خوابیدن منم چون حسابی دور و اطراف خلوت بود داشتم حسابی دید میزدمش و چون خط سینه هاش معلوم بود ول کن نبودم ولی این دست فروش ها هی میومدن و میرفتن من بااسترس (چون حتی یه کلمه هم جوابمو نداد و نمیدونستم ممکنه چه واکنشی نشون میده) دستشو آروم گرفتم و چیزی نگفت و حرکتی نکردیه کوچولو دستشو مالیدم بازم چیزی نگفت گفتم شاید جدی جدی خوابه چه زود خوابید؟؟!!بعد آروم دستمو بردم دکمه اول مانتوشو باز کردم که سینه هاشو بهتر دید بزنم چون دستم تو دستش بود و منم اون روز کاملا اتفاقی تیپ مشکی زده بودم هرکی از پیشمون رد میشد فکر میکرد زن و شوهریم و زیاد دقت نمی کرد و رد میشد میرفت این شده بود بهترین فرصت برای دید زدن و دستمالی کردن من کار تا اونجایی پیش رفت که (انقدر که پوست سفیدی داشت و عطر سـکـسی زده بود)من لبشو بوسیدم و اون واکنش نشون داد و اخم کرد و منم سریع خودمو زدم به اون راه و پاشدم به یه پیرزنه که وایساده بود گفتم: مادر جان بیا جای من بشین. همین طور وسط قطار قدم میزدم که رسیدم به واگن بانوان. کـیـر منم که از دیدن داف و کلی دختر و زن خوشگل راست شده بود جوری که دوست داشتم قشنگ کـون یکیشون رو فتح کنم.مترو راه افتاد و رسید ایستگاه دانشگاه شریف، توی لحظه ای که میخواست مترو ایست بکنه، یه زن بود که چادری بود و از عقب که نگاه نامحسوس میزدم خدایی کـون بدی نداشت و خوب بود کونش. گفتم خدایا من بتونم امروز این فتحش بکنم روزمو ساختم.بماند، مترو تا خواست بایسته، یهو یه تکون بدجوری خورد مترو و این زنه از عقب پرت شد به سمت دری که من دقیقا روش تکیه دادم بود و ایستاده بودم.وقتی مترو تکون شدید خورد اینه زنه پرت شد از عقب سمت من.انگار یکی رو از جلو هلش بدن و تو بی تعادلی بخوره زمین.خدا رو شکر حداقل افتاد روی من والا ضربه بدی به سرش میخورد.منم که از اول سوار شدن تو مترو کـیـرم کلفت شده بود داشت انگار شلوارم رو جر میداد. این زنه وقتی پرت شد قشنگ جوری پرت شد که خط کـونش از پشت فیت شد روی کـیـرم.یهو گفت وای، گفتم خانم چیزی شده یکم نگاه نگاهم کرد، گفت نه چیزی نشده آقا. ولی میدونستم داره تو ذهنش یا خدا این چی بود خورد از پشت به کـونم.باز این مترو تو ایستگاه نواب صفوی تکون شدید داشت، این دفعه جوری بود تکون که مجبور شدم از پشت بگیرمش.نمیدونم چرا همیشه تکونش جوری بود که باید می افتاد رو من. دیگه وقتی این حرکتو زدم فهمیدم دوست داره باهاش سـکـس بکنه و اون کـیـرمو سـاک بزنه و منم بکنم براش.خلاصه بماند، مترو که به امام خمینی رسید، بهم که از مترو پیاده شدم گفت آقا میشه یه چند لحظه بمونید کارتون دارم.گفتم بفرما. گفتش که بیا یه گوشه کارت دارم.گفتم بفرما چیکارم داری.ناکس بهم گفت که سایزش چنده؟ گفتم 19 س.مگفت یا خدا یعنی این کـیـرو همه جا با خودت میبری؟گفتم خب کـیـرمه دیگه نمیتونم مال کسی رو که قرض بگیرم با یه حالت خنده گفت ای ناقلا حالا ببینمش چقدریه.گفتم شرط داره نرگس جون. گفت از کجا فهمیدی اسممو؟گفتم خب دیگه من این کارم.