🌳آن سوی پرچین🦫 @darkpain_2 Channel on Telegram

🌳آن سوی پرچین🦫

@darkpain_2


‏و من
اى كاش مى‌توانستم اين دل خسته و غمگين را دور از چشم همگان انگار كه براى من نيست كنار خيابانى رها كنم...


- اديب جانسور

🌳آن سوی پرچین🦫 (Persian)

Welcome to 🌳آن سوی پرچین🦫, a Telegram channel curated by the mysterious username darkpain_2. This channel is a sanctuary for those seeking solace in the beauty of nature and the depths of thoughtful quotes. The title, translated as "Beyond the Quail", hints at a place of tranquility and introspection, where one can escape the hustle and bustle of everyday life. The channel description features a poignant quote by the poet Adib Jansur, inviting readers to ponder the complexities of the heart and the desire for a moment of respite. 🌳آن سوی پرچین🦫 is not just a channel, but a retreat for the soul, offering a refuge from the chaos of the world. Join us on this journey to the serene realm beyond the quail, where simplicity and profundity intertwine in perfect harmony.

🌳آن سوی پرچین🦫

20 Nov, 23:38


خب دیگه بسه خشونت ، رمانتیک باشید و شب خوش 🖤

🌳آن سوی پرچین🦫

20 Nov, 23:33


این صانحه ی غمبار و جانسوز رو به جامعه ی حشریون نیمه فرهیخته ، پیشاپیش ، عمیقا تسلیت عرض میکنم 😔

🌳آن سوی پرچین🦫

20 Nov, 23:30


احتمالا صبح شاهد از دست دادن تعدادی ممبر فرهیخته خواهیم بود 😔

🌳آن سوی پرچین🦫

20 Nov, 23:28


برای دیدن ادامه ی محتوی های مستهجن اینجانب ، باید اکانت پرمیوم تهیه بفرمایید 😂😎🚫

🌳آن سوی پرچین🦫

16 Nov, 21:06


اگر روزی غم هایت تمام شد ، شادی را بلدی ؟!

🌳آن سوی پرچین🦫

16 Nov, 15:45


_چه کردی با سراب من
که قطره قطره آب شد
_تنها گناه من تویی

واقعا چرا انقدر خوبه داریوش چرا؟!

🌳آن سوی پرچین🦫

16 Nov, 15:29


الباقی رو که اونجوری ک میخواستن لباس تنمون میکردن و میبردنمون جلو دوربین ...
سخته واقعا که از گذشتت هیچی نمونده باشه ، مجبور بشی همه رو با ی غم بزرگ پاره کنی و بریزی دور ...
و ی پوشه ی خالی رو بذاری سر جاش ...
قبلا هم گفتم ، زندگی ما عین ی مهاجرت میمونه ..
ن دیگ خیلی خبری از ادمای قبلی زندگیت هست ، نه خبری از کارایی که در گذشته کردی و هیچ اعتباری به اسمت نیست
در بیست سالگی از صفر شروع میکنی ...
چیزی برای تعریف کردن برای بچت نداری تا قبل از عمل ...
هرکاری کردی ، تو نبودی ک کردی
ب اسم ی ادم هزاران درجه غریبه ازت صادر شده ...
خواستم کارنامه هامو نگه دارم ...
بعدا بگم به بچم که ببین ، از کلاس اول شاگرد اول بودم تا دبیرستان و ..
با سند و مدرک
بعد دیدم :)
این ک من نیست ...
پاره کن بره ...
بعدش دیدم ، حتی بچه ای هم در کار نیست
ب کیرت بگیر بره ...

🌳آن سوی پرچین🦫

16 Nov, 15:26


امشب سر زدم بعد یکی دو سال به پوشه ی مدارکام ، مدارک که منظورم یه پوشه است که همیشه کارنامه هام و لوحای تقدیر و تقدیر نامه ها همون ، و این مدارک گواهینامه ی غریق نجاتیم گواهینامه های از دوره ی ابتداییم تا بزگ سالیم ،گواهی حافظ دو جز قرآن ، تجوید ، و و و
توش نگهداری میشد ، دنبال ی کاغذ بودم که مجبور شدم به این پوشه سر بزنم :)
نشستم دونه ب دونشونو نگاه کردم ..
و با ی غم بزرگ همه رو پاره کردم تا بندازم تو سطل اشغال سر کوچه :)
انگار که ادمیم که هیچ گذشته ای نداره ...
تمام این گواهینامه ها و تقدیر نامه ها ، به اسمی به جز اسم من بودن ...
نگهشون میداشتم که چی بشه ؟ به بچم نشون بدم بگم این باباته ببین همیشه شاگرد ممتاز بوده ! ببین چقدر تقدیرنامه بهش دادن ، ببین چثد گواهینامه ی فلان و بیسار تو بچگی و نوجوونیش گرفته !
باباش ...
دلم گرفت و خواستم این ماجرارو باهاتون شیر کنم ، ماها حتی موفقیت های گذشتمون هم باید پاره کتیم بریزیم دور ، چون اسمی از ما روش نیست ؛) عکسی از ما روش نیست ...
از کودکیمونم شاید هر کدوممون سه چارتا عکس داشته باشیم که خودمون بودیم توش و اکثرا ناغافل گرفتن که لباسامون همونی بوده که میخواستیم :)

🌳آن سوی پرچین🦫

16 Nov, 05:19


من نمی‌توانم به تو بفهمانم. نمی‌توانم به کسی بفهمانم که در من چه می‌گذرد. من حتی نمی‌توانم آن را برای خودم توضیح دهم.

- فرانتس کافکا

🌳آن سوی پرچین🦫

16 Nov, 05:15


عشق مکثی ست قبل بیداری...

#سید_مهدی_موسوی

🌳آن سوی پرچین🦫

15 Nov, 20:00


نیازم فریاده، ترجیحم سکوت و این نقاب آروم بودن داره خفه‌ام میکنه
به قول امید صباغ نو که میگه:
‌به ظاهر گرچه می‌خندم، به ظاهر گرچه آرامم
درونم آتشی برپاست از فکر سرانجامم.

🌳آن سوی پرچین🦫

15 Nov, 19:59


اندوه که از حد بگذرد جایش را می‌دهد به یک بی‌اعتنایی مزمن. دیگر مهم نیست بودن یا نبودن، دوست داشتن یا نداشتن. آن‌چه اهمیت دارد یک کشتار رخوتناک حسی است که دیگر تو را به واکنش نمی‌کشاند و در آن لحظه در سکوت فقط نگاه می‌کنی و نگاه می‌کنی.

🌳آن سوی پرچین🦫

15 Nov, 18:59


من که سرتاسر خموشم،
مست بی اندازه نوشم

🌳آن سوی پرچین🦫

15 Nov, 13:30


آدم‌ها فقط به فریاد گریه‌ی هم می‌رسند، هیچ‌کس خبری از دل آن‌که سکوت کرده نمی‌گیرد.

🌳آن سوی پرچین🦫

15 Nov, 13:30


گرچه در دوران مدرن زندگی می‌کرد،
اما تمام ذهن و روحش متعلق به زندگی در
دوران‌ گذشته و قدیمی بود.

🌳آن سوی پرچین🦫

15 Nov, 13:28


آمده‌ام تو به داد دلم برسی🥲

🌳آن سوی پرچین🦫

15 Nov, 12:35


وزش ظلمت را می شنوی ؟
من غریبانه به این خوشبختی می نگرم
من به نومیدی خود معتادم؛
-فروغ‌فرخزاد

🌳آن سوی پرچین🦫

15 Nov, 10:53


حالا کار نداریم ولی ناموسا من یکی مثل خودم تو زندگیم بود براش فن‌پیج میزدم.

🌳آن سوی پرچین🦫

15 Nov, 10:32


ُ•••

دلم گرفته بود، درخت‌ها در پشت مه هیچ معنایی نداشتند. دلم می‌خواست گریه کنم نه برای کسی نه برای چیزی فقط برای تنهایی خودم و گریه هیچ معنایی نداشت.


"عباس معروفی"

🌳آن سوی پرچین🦫

14 Nov, 23:02


دوز شونزدهم تستم زدم 🔥(نجات دهنده از برزخ)
مورخ ۲۶ آبان

🌳آن سوی پرچین🦫

14 Nov, 07:07


فریدون مشیری میگه که:
مشت می‌کوبم بر در
پنجه می‌سایم بر پنجره‌ها
من دچار خفقانم، خفقان!
‏من به تنگ آمده‌ام از همه چیز
بگذارید هَواری بزنم :)))

🌳آن سوی پرچین🦫

14 Nov, 07:06


«للذین مرّت لیلتهم و هم یشعرون
و کان الارض علی قلوبهم،
ارجو أن یکون صباح الخیر!»

به همه کسانی که شبشان طوری گذشت
که انگار زمین روی قلبشان سنگینی میکرد،
صبح بخیر..

🌳آن سوی پرچین🦫

13 Nov, 22:02


زبان حال دلم را کسی نمی‌فهمد ،
کتیبه‌هایِ ترک خورده خواندنش سخت است.

🌳آن سوی پرچین🦫

13 Nov, 21:59


ویژگی درد اینه که با خروار میاد و با مثقال میره
ویژگی حال خوبمونم شده برعکسش :)

🌳آن سوی پرچین🦫

12 Nov, 14:58


وقتی به گذشته برمیگردم از حال میرم!
‌‌

🌳آن سوی پرچین🦫

12 Nov, 14:56


‌شوری در سر دارم که از چشم‌هایم میچکد.

🌳آن سوی پرچین🦫

12 Nov, 06:18


ما مست شدیم و دل جدا شد
از ما بگریخت تا کجا شد

🎶افتاده در میخانه/#علیرضا_قربانی

🌳آن سوی پرچین🦫

12 Nov, 05:19


نه مستحق عشقم و نه در خور هوس
بیگانه بهشتم و مردود آتشم...

#صائب_تبریزی

🌳آن سوی پرچین🦫

11 Nov, 23:15


همیشه دارم دنبال خودم می‌گردم! فکرش را بکنید چه وضعیتی می‌شود، وقتی خودت را مثل یک کتاب باز می‌کنی و همه‌جا غلط‌های چاپی می‌بینی، غلط پشت غلط، تمام صفحات پر از این اشتباهات‌اند!

🌳آن سوی پرچین🦫

11 Nov, 09:44


باعث رنجش ما یک سخن سرد بس است

🌳آن سوی پرچین🦫

11 Nov, 09:20


علی سورنا، بهرام، تتلو و شایع.

🌳آن سوی پرچین🦫

11 Nov, 09:15


[چشمای بسته‌ی من، پشت پلک‌های سیاه، انتظار می‌کشن، انتظار می‌کشن...]

🌳آن سوی پرچین🦫

11 Nov, 09:14


«تو از بیرون مردی را می‌دیدی که کاملاً صحیح و سالم است و من از درون مردی را می‌دیدم که سال‌ها قوی بودن، چقدر بیمارش کرده است.»

🌳آن سوی پرچین🦫

10 Nov, 21:10


_New

🌳آن سوی پرچین🦫

10 Nov, 19:42


کاش همینطور که تو زندگی اینورمون هیچ حضوری نداری و کاریت ب کار هیچیمون نیست ، همینطور که اینجا چشاتو بستی روی دنیایی گوهی ک ساختی و ادما دارن توش جزغاله میشن ،اونورم نباشی و راحتمون بذاری ...

🌳آن سوی پرچین🦫

10 Nov, 09:37


دلم میخواد یه پلاکارد بگیرم دستم که روش نوشته:

من با يه نخ خيلى نازک به اين دنيا وصلم با من مدارا کنید.
من غرق غم، استرس، اضطراب، احساس عقب بودن، سختى و فشار هستم. خسته‌ام و در عین حال تلاش ميكنم كه اين نخ نازک بريده نشه و سعی میکنم شرایط رو هندل کنم...

🌳آن سوی پرچین🦫

10 Nov, 09:02


گاهی تمام وجودت میگریَد ، جز چشمانت !

1,105

subscribers

660

photos

80

videos