کافه روانشناسی @caferavanshenasiii Channel on Telegram

کافه روانشناسی

@caferavanshenasiii


کافه روانشناسی (Persian)

با ورود به کانال 'کافه روانشناسی' با نام کاربری '@caferavanshenasiii'، شما به دنیایی جذاب و آموزنده وارد می‌شوید. این کانال یک جایگاه مناسب برای افرادی است که علاقه‌مند به مطالب روانشناسی و روان‌پزشکی هستند. اینجا شما می‌توانید با مطالب تحلیلی، روانشناختی و آموزشی درباره عواطف، روابط انسانی، روانشناسی کاربردی و ... آشنا شوید. 'کافه روانشناسی' به عنوان یک فضای آموزشی و تبادل اطلاعات برای اشخاصی که به تحلیل و درک رفتارها و احساسات خود علاقه‌مند هستند، طراحی شده است. از مقالات تخصصی تا نکات کاربردی، این کانال اطلاعات متنوعی را ارائه می‌دهد تا به شما کمک کند درک بهتری از خود و دیگران داشته باشید. پس برای بهتر فهمیدن خودتان و دیگران، به کافه روانشناسی بپیوندید.

کافه روانشناسی

21 Nov, 13:17


🔥⚠️
آخرین َمهلت ثبت نام با تخفیف بی‌سابقه
از دستش ندین



👑 دوره های استاد آرش نیا

*مقدماتی تا پیشرفته*
*به همراه کارت گارانتی طلایی*
*محتوای بسته VIP Plus*
👇
*١. دوره ی مکالمه تعاملی و گرامر ١*
*٢. دوره مکالمه تعاملی و گرامر ۲*
*٣. دوره مکالمه تعاملی و گرامر ٣*
*۴. دوره ی ۶۰۰ واژه آرش نیا*
*۵. دوره جامع ۵۰۴ واژه با فیلم*

📗 09120882098
📷 Rezaarashnia
✈️ Rezaarashnia

به مناسبت شروع سال تحصیلی ظرفیت ثبت نام به تعداد محدود با تخفیف ویژه باز شده جهت دریافت اطلاعات و مشاوره به آی دی زیر پیام بدید ⬇️
🔺https://t.me/Reza_Arashnia_admin
🔺https://t.me/Reza_Arashnia_admin

کافه روانشناسی

20 Nov, 17:46


[به اعتقاد اریک فروم] یافتن عشق بارور از دشوارترین دستاوردهای زندگی است. منظور از عشق «عاشق شدن» نیست. لازمه عشق تلاش فراوان است زیرا عشق بارور از چهار ویژگی مهم برخوردار است: توجه، احساس مسئولیت، احترام و شناخت.

عشق ورزیدن به دیگران یعنی مهر ورزیدن به آنها (به معنی مواظبت و مراقبت از آنان)، یعنی علاقه‌مندی عمیق به حال و وضعیت‌شان و آسان کردن رشد و کمال‌شان. لازمه اینها داشتن احساس مسئولیت در پاسخگویی به نیازهای آنهاست. همچنین، عشق ورزیدن یعنی محترم شمردن و پذیرفتن فردیت آنها، یعنی مهر ورزیدن به آنها برای آنکه و آنچه هستند. برای محترم شمردن آنها، باید آنها را درست و کامل شناخت. باید به‌طور عینی دانست که چیستند و کیستند.

اکنون می‌توان فهمید چرا یافتن عشق بارور دشوار است. عشق بیش از آن که شور و هیجان باشد، فعالیت است. عشق بارور به عشق جسمانی محدود نمی‌شود، بلکه می‌تواند عشق برادرانه (عشق به همه انسان‌ها) یا عشق مادرانه (عشق مادر به کودک) نیز باشد.

دوآن شولتز، از کتاب روانشناسی کمال، ترجمه گیتی خوشدل

کافه روانشناسی

20 Nov, 17:46


در نظریه ساختاری فروید، «خود» بخشی از ذهن انسان است که باید از طریق حل تعارض موجود میان فشارهای درونی و بیرونی با واقعیت فیزیکی کنار بیاید. مثلا مردی را در نظر بگیرید که گذرش به محله روسپیان می‌افتد ممکن است از یک طرف نهاد به او فشار بیاورد که به سراغ فردی روسپی برود و از طرف دیگر، با فشار فراخود برای آنکه به مکانی دینی برود مواجه شود. اما در نهایت، به «خود» او بستگی دارد که وی را به کدام سمت ببرد.

فروید همچنین معتقد بود که انرژی روانی مقدار مشخصی دارد؛ بدین معنا که هرچه انرژی بیشتری صرف خویشتنداری در یک زمینه شود، میزان انرژی موجود برای خویشتنداری در زمینه‌های دیگر کمتر خواهد بود. بدین ترتیب، وقتی بخشی از انرژی روانی صرف حل تعارض میان واقعیت و خواسته‌های نهاد یا فراخود می‌شود از میزان کل انرژی روانی موجود برای حل سایر تعارض‌ها، کاسته می‌شود…

فروید همچنین معتقد بود که ذهن انسان نظام بسته‌ای است که مقدار مشخصی انرژی دارد و بنابراین انرژی‌ای که صرف مقابله با تعارضی خاص می‌شود دیگر نمی‌تواند برای حل تعارض دیگری که تقریبا مقارن با تعارض اول بروز می‌کند مورد استفاده قرار گیرد. نتایج به دست آمده از پژوهش‌های متعدد موید این دیدگاه فروید هستند که وقتی انرژی روانی در نتیجه مواجهه با تعارض تحلیل می‌رود، توانایی فرد برای انجام تکالیف پیچیده و مواجهه با تعارضات دیگر کاهش می‌یابد.

رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روانشناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران

کافه روانشناسی

20 Nov, 17:46


فروید از همان آغاز میان احساساتی که در طول دوران کودکی‌اش داشت و داستان ادیپ شهریار سوفوکل پیوندی برقرار می‌کند. من در اینجا افسانه را آن‌طور که بر ادیپ، قهرمان تراژدی، گذشت از خلال مجموعه‌ای از کشفیات بعدی که داستان را سر و شکل دادند، خلاصه می‌کنم. بیایید نگاه تازه‌ای به آن بیاندازیم.

در پی یک پیشگویی مهیب، پادشاه تبس، لایوس و همسرش یوکاسته، از به دنیا آوردن پسری به نام ادیپ احساس خطر کرده و او را در کوه رها می‌کنند تا بمیرد. اما کسی نوزاد را پیدا می‌کند و آن را نزد، پولیبوس، پادشاهِ کرینت، و همسرش، ملکه مروپ می‌آورد.

پیشگویی نشان می‌داد که ادیپ پدر خود را می‌کشد و با مادرش وصلت می‌کند. ادیپ وقتی بزرگ می‌شود از این امر باخبر می‌شود و از کرینت می‌گریزد تا از کشتن پولیبوس و مروپ اجتناب کند، اما نمی‌داند که آنها تنها او را بزرگ کرده‌اند و پدر و مادر واقعی‌اش نیستند.

در راه، با پیرمردی درگیر می‌شود و او را می‌کشد و نمی‌داند که او خودِ لایوس است به راه ادامه می‌دهد و ابوالهل را شکست می‌دهد و به عنوان پاداش، پادشاه تبس می‌شود و بیوه لایوس، یوکاسته را به زنی می‌گیرد.

در جریان بررسی‌هایش برای پیدا کردن قاتل لایوس، درمی‌یابد که خودش پیشگویی را رقم زده است زیرا او پسر لایوس و یوکاسته بود، نه پسر حاکمان کرینت، و از بخت بد پدر را کشته و با مادر وصلت کرده است. یوکاسته خودکشی می‌کند و ادیپ برای مجازاتِ پدرکشی و زنای با محارم خود را کور می‌کند.

در تراژدی سوفوکل، ادیپ نمی‌داند که فرزند لایوس و یوکاسته است. به همین ترتیب، در عقده ادیپ نیز کودک از انگیزه‌های پدرکشی و زنای با محارم نسبت به والدین‌اش چیزی نمی‌داند. هم در مورد افسانه و هم در مورد عقده، این حکایت تمهیدی است برای معرفیِ ناخودآگاه.

ژان‌میشل کینودُز، از کتاب درآمدی بر زیگموند فروید، ترجمه مهرداد پارسا

کافه روانشناسی

20 Nov, 17:46


پیامد خویشتن خود بودن من، این است که روابطم با دیگران واقعی می‌شود. روابط واقعی، پیامدهایی شورانگیز، حیاتی و پربار نیز به دنبال دارد. اگر این واقعیت را بپذیرم که این مراجع یا دانشجو مرا خسته کرده یا حوصله‌ام را سر برده است، احتمالا بیشتر می‌توانم احساسات او را بپذیرم. همچنان که می‌توانم تجربه‌ها و احساسات تغییریافته‌ای را که احتمالا در من و مراجع پدید می‌آید، بپذیرم. در این صورت روابط واقعی همواره بیش از آن که ایستا باشد، پویا و متمایل به تغییر است.

کارل راجرز، از کتاب هنر انسان شدن، ترجمه مهین میلانی

کافه روانشناسی

20 Nov, 17:46


شاید شما از جمله افرادی باشید که دوست دارند شب‌ها تا دیروقت بیدار بمانند و تکالیف درسی مهمشان را هنگام عصر یا غروب آفتاب انجام دهند، چون احساس می‌کنند در این زمان‌ها توانایی‌شان به اوج می‌رسد.

یا شاید هم هنگام صبح را بیشتر ترجیح می‌دهید و معمولا صبح زود بدون نیاز به زنگ ساعت از خواب بیدار می‌شوید. علاوه بر این، شاید معمولا همه کارهای مهم خود را صبح‌ها انجام می‌دهید، چون احساس می‌کنید در این هنگام بیشترین توانایی را دارید و شب‌ها هم نسبتا زود به رختخواب می‌روید.

به نظر می‌رسد که صبحگاهی بودن یا شامگاهی بودن افراد، یک ویژگی پایدار است. روانشناسان شخصیت به این تفاوت‌های پایداری که میان افراد از نظر گرایش داشتن به اوقات مختلف روز به چشم می‌خورد علاقه‌مند شده و برای اشاره به این بُعد شخصیتی اصطلاح صبحگاهی بودن - شامگاهی بودن را ابداع کرده‌اند.

به نظر می‌رسد تفاوت‌های موجود میان افراد صبحگاهی و شامگاهی که گاه «چکاوکها» و «جغدها» خوانده می‌شوند، از تفاوت در چرخه‌های زیست‌شناختی زیربنایی نشئت می‌گیرند. فرایندهای زیست شناختی متعددی شناخته شده اند که نوسانات آنها از چرخه‌ای حدودا ۲۴ تا ۲۵ ساعته تبعیت می‌کند و به همین دلیل، به چرخه‌های شبانه‌روزی موسوم شده‌اند.

رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روانشناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران

کافه روانشناسی

19 Nov, 19:00


بیا اینجا هر روز تست زبان بزن 👑

کافه روانشناسی

19 Nov, 19:00


🌟خسته شدی از سرچ کردن کانال تو تلگرام؟
کانال خوب و مفید میخوای؟
بهترینها رو براتون جمع آوری کردیم در قالب فولدری عاااالی
بیا اینجا
⬇️⬇️
https://t.me/addlist/f7UXCAZhZZY0OTBk

کافه روانشناسی

14 Nov, 13:02


بلاک و رابینز در یک بررسی طولی منحصر به فرد، عزت‌نفس و ویژگی‌های شخصیتی کسانی که عزت‌نفس‌شان در طول زمان تغییر کرده بود مطالعه کردند. آنان عزت‌نفس این گونه تعریف می‌کنند: «این که شخص با توجه به ویژگی‌های فردی که آنها را مثبت یا منفی ارزش‌گذاری می‌کند، تا چه میزان خودش را به فردی که مایل است باشد، تا چه میزان خودش را به فردی که مایل است باشد، نزدیک ادراک می‌کند و از فردی که مایل نیست باشد، دور می‌پندارد».

عزت‌نفس را با استفاده از تفاوت کلی میان توصیف فرد از خودِ فعلی و توصیف او از خودِ آرمانی اندازه‌گیری می‌کنند: پژوهشگران بر این باورند که هرچه این تفاوت کمتر باشد، عزت‌نفس بالاتر است. برعکس، هرچه تفاوت بین خود فعلی و خود آرمانی در افراد بیشتر باشد، عزت‌نفس آنها پایین‌تر است...

در مجموع، به نظر می‌رسد گذر از اوایل نوجوانی به اوایل بزرگسالی، حداقل بر حسب ملاک عزت‌نفس، برای زنان سخت‌تر از مردان است. در کل، زنان معمولا شکاف فزاینده‌ای بین خودپنداره فعلی و خودآرمانی‌شان به وجود می‌آورند و با این کار، عزت‌نفس‌شان را کاهش می‌دهند. طی همان دوره زمانی، در کل، مردان تفاوت کمتری را میان خودفعلی و خودآرمانی‌شان نشان می‌دهند.

رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روانشناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران

کافه روانشناسی

14 Nov, 13:02


[به اعتقاد اریک فروم] یافتن عشق بارور از دشوارترین دستاوردهای زندگی است. منظور از عشق «عاشق شدن» نیست. لازمه عشق تلاش فراوان است زیرا عشق بارور از چهار ویژگی مهم برخوردار است: توجه، احساس مسئولیت، احترام و شناخت.

عشق ورزیدن به دیگران یعنی مهر ورزیدن به آنها (به معنی مواظبت و مراقبت از آنان)، یعنی علاقه‌مندی عمیق به حال و وضعیت‌شان و آسان کردن رشد و کمال‌شان. لازمه اینها داشتن احساس مسئولیت در پاسخگویی به نیازهای آنهاست. همچنین، عشق ورزیدن یعنی محترم شمردن و پذیرفتن فردیت آنها، یعنی مهر ورزیدن به آنها برای آنکه و آنچه هستند. برای محترم شمردن آنها، باید آنها را درست و کامل شناخت. باید به‌طور عینی دانست که چیستند و کیستند.

اکنون می‌توان فهمید چرا یافتن عشق بارور دشوار است. عشق بیش از آن که شور و هیجان باشد، فعالیت است. عشق بارور به عشق جسمانی محدود نمی‌شود، بلکه می‌تواند عشق برادرانه (عشق به همه انسان‌ها) یا عشق مادرانه (عشق مادر به کودک) نیز باشد.

دوآن شولتز، از کتاب روانشناسی کمال، ترجمه گیتی خوشدل

کافه روانشناسی

14 Nov, 13:02


در نظریه ساختاری فروید، «خود» بخشی از ذهن انسان است که باید از طریق حل تعارض موجود میان فشارهای درونی و بیرونی با واقعیت فیزیکی کنار بیاید. مثلا مردی را در نظر بگیرید که گذرش به محله روسپیان می‌افتد ممکن است از یک طرف نهاد به او فشار بیاورد که به سراغ فردی روسپی برود و از طرف دیگر، با فشار فراخود برای آنکه به مکانی دینی برود مواجه شود. اما در نهایت، به «خود» او بستگی دارد که وی را به کدام سمت ببرد.

فروید همچنین معتقد بود که انرژی روانی مقدار مشخصی دارد؛ بدین معنا که هرچه انرژی بیشتری صرف خویشتنداری در یک زمینه شود، میزان انرژی موجود برای خویشتنداری در زمینه‌های دیگر کمتر خواهد بود. بدین ترتیب، وقتی بخشی از انرژی روانی صرف حل تعارض میان واقعیت و خواسته‌های نهاد یا فراخود می‌شود از میزان کل انرژی روانی موجود برای حل سایر تعارض‌ها، کاسته می‌شود…

فروید همچنین معتقد بود که ذهن انسان نظام بسته‌ای است که مقدار مشخصی انرژی دارد و بنابراین انرژی‌ای که صرف مقابله با تعارضی خاص می‌شود دیگر نمی‌تواند برای حل تعارض دیگری که تقریبا مقارن با تعارض اول بروز می‌کند مورد استفاده قرار گیرد. نتایج به دست آمده از پژوهش‌های متعدد موید این دیدگاه فروید هستند که وقتی انرژی روانی در نتیجه مواجهه با تعارض تحلیل می‌رود، توانایی فرد برای انجام تکالیف پیچیده و مواجهه با تعارضات دیگر کاهش می‌یابد.

رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روانشناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران

کافه روانشناسی

09 Nov, 16:33


[به اعتقاد اریک فروم] یافتن عشق بارور از دشوارترین دستاوردهای زندگی است. منظور از عشق «عاشق شدن» نیست. لازمه عشق تلاش فراوان است زیرا عشق بارور از چهار ویژگی مهم برخوردار است: توجه، احساس مسئولیت، احترام و شناخت.

عشق ورزیدن به دیگران یعنی مهر ورزیدن به آنها (به معنی مواظبت و مراقبت از آنان)، یعنی علاقه‌مندی عمیق به حال و وضعیت‌شان و آسان کردن رشد و کمال‌شان. لازمه اینها داشتن احساس مسئولیت در پاسخگویی به نیازهای آنهاست. همچنین، عشق ورزیدن یعنی محترم شمردن و پذیرفتن فردیت آنها، یعنی مهر ورزیدن به آنها برای آنکه و آنچه هستند. برای محترم شمردن آنها، باید آنها را درست و کامل شناخت. باید به‌طور عینی دانست که چیستند و کیستند.

اکنون می‌توان فهمید چرا یافتن عشق بارور دشوار است. عشق بیش از آن که شور و هیجان باشد، فعالیت است. عشق بارور به عشق جسمانی محدود نمی‌شود، بلکه می‌تواند عشق برادرانه (عشق به همه انسان‌ها) یا عشق مادرانه (عشق مادر به کودک) نیز باشد.

دوآن شولتز، از کتاب روانشناسی کمال، ترجمه گیتی خوشدل

کافه روانشناسی

09 Nov, 16:33


در نظریه ساختاری فروید، «خود» بخشی از ذهن انسان است که باید از طریق حل تعارض موجود میان فشارهای درونی و بیرونی با واقعیت فیزیکی کنار بیاید. مثلا مردی را در نظر بگیرید که گذرش به محله روسپیان می‌افتد ممکن است از یک طرف نهاد به او فشار بیاورد که به سراغ فردی روسپی برود و از طرف دیگر، با فشار فراخود برای آنکه به مکانی دینی برود مواجه شود. اما در نهایت، به «خود» او بستگی دارد که وی را به کدام سمت ببرد.

فروید همچنین معتقد بود که انرژی روانی مقدار مشخصی دارد؛ بدین معنا که هرچه انرژی بیشتری صرف خویشتنداری در یک زمینه شود، میزان انرژی موجود برای خویشتنداری در زمینه‌های دیگر کمتر خواهد بود. بدین ترتیب، وقتی بخشی از انرژی روانی صرف حل تعارض میان واقعیت و خواسته‌های نهاد یا فراخود می‌شود از میزان کل انرژی روانی موجود برای حل سایر تعارض‌ها، کاسته می‌شود…

فروید همچنین معتقد بود که ذهن انسان نظام بسته‌ای است که مقدار مشخصی انرژی دارد و بنابراین انرژی‌ای که صرف مقابله با تعارضی خاص می‌شود دیگر نمی‌تواند برای حل تعارض دیگری که تقریبا مقارن با تعارض اول بروز می‌کند مورد استفاده قرار گیرد. نتایج به دست آمده از پژوهش‌های متعدد موید این دیدگاه فروید هستند که وقتی انرژی روانی در نتیجه مواجهه با تعارض تحلیل می‌رود، توانایی فرد برای انجام تکالیف پیچیده و مواجهه با تعارضات دیگر کاهش می‌یابد.

رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روانشناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران

کافه روانشناسی

09 Nov, 16:33


فروید از همان آغاز میان احساساتی که در طول دوران کودکی‌اش داشت و داستان ادیپ شهریار سوفوکل پیوندی برقرار می‌کند. من در اینجا افسانه را آن‌طور که بر ادیپ، قهرمان تراژدی، گذشت از خلال مجموعه‌ای از کشفیات بعدی که داستان را سر و شکل دادند، خلاصه می‌کنم. بیایید نگاه تازه‌ای به آن بیاندازیم.

در پی یک پیشگویی مهیب، پادشاه تبس، لایوس و همسرش یوکاسته، از به دنیا آوردن پسری به نام ادیپ احساس خطر کرده و او را در کوه رها می‌کنند تا بمیرد. اما کسی نوزاد را پیدا می‌کند و آن را نزد، پولیبوس، پادشاهِ کرینت، و همسرش، ملکه مروپ می‌آورد.

پیشگویی نشان می‌داد که ادیپ پدر خود را می‌کشد و با مادرش وصلت می‌کند. ادیپ وقتی بزرگ می‌شود از این امر باخبر می‌شود و از کرینت می‌گریزد تا از کشتن پولیبوس و مروپ اجتناب کند، اما نمی‌داند که آنها تنها او را بزرگ کرده‌اند و پدر و مادر واقعی‌اش نیستند.

در راه، با پیرمردی درگیر می‌شود و او را می‌کشد و نمی‌داند که او خودِ لایوس است به راه ادامه می‌دهد و ابوالهل را شکست می‌دهد و به عنوان پاداش، پادشاه تبس می‌شود و بیوه لایوس، یوکاسته را به زنی می‌گیرد.

در جریان بررسی‌هایش برای پیدا کردن قاتل لایوس، درمی‌یابد که خودش پیشگویی را رقم زده است زیرا او پسر لایوس و یوکاسته بود، نه پسر حاکمان کرینت، و از بخت بد پدر را کشته و با مادر وصلت کرده است. یوکاسته خودکشی می‌کند و ادیپ برای مجازاتِ پدرکشی و زنای با محارم خود را کور می‌کند.

در تراژدی سوفوکل، ادیپ نمی‌داند که فرزند لایوس و یوکاسته است. به همین ترتیب، در عقده ادیپ نیز کودک از انگیزه‌های پدرکشی و زنای با محارم نسبت به والدین‌اش چیزی نمی‌داند. هم در مورد افسانه و هم در مورد عقده، این حکایت تمهیدی است برای معرفیِ ناخودآگاه.

ژان‌میشل کینودُز، از کتاب درآمدی بر زیگموند فروید، ترجمه مهرداد پارسا

کافه روانشناسی

09 Nov, 16:33


پیامد خویشتن خود بودن من، این است که روابطم با دیگران واقعی می‌شود. روابط واقعی، پیامدهایی شورانگیز، حیاتی و پربار نیز به دنبال دارد. اگر این واقعیت را بپذیرم که این مراجع یا دانشجو مرا خسته کرده یا حوصله‌ام را سر برده است، احتمالا بیشتر می‌توانم احساسات او را بپذیرم. همچنان که می‌توانم تجربه‌ها و احساسات تغییریافته‌ای را که احتمالا در من و مراجع پدید می‌آید، بپذیرم. در این صورت روابط واقعی همواره بیش از آن که ایستا باشد، پویا و متمایل به تغییر است.

کارل راجرز، از کتاب هنر انسان شدن، ترجمه مهین میلانی

کافه روانشناسی

01 Nov, 09:14


🔥🔥 کل سریال های ما را با تخفیف ویژه تهیه کنید

🔴تخفیف 0️⃣8️⃣ درصدی

800هزارتومان
فقط0️⃣5️⃣1️⃣هزارتومان😍

📣لینک چنل سریال فرندز👇👇
✈️ https://t.me/friendsemovie
✈️ https://t.me/friendsemovie
✈️ https://t.me/friendsemovie

⬅️ برای تهیه ی مجموعه کامل سریالها در فروش ویژه عدد 1️⃣ را به ایدی زیر ارسال کنید⬇️⬇️

🔂 https://t.me/FriendsAdminn
🔂 https://t.me/FriendsAdminn

کافه روانشناسی

24 Oct, 18:30


شاید شما از جمله افرادی باشید که دوست دارند شب‌ها تا دیروقت بیدار بمانند و تکالیف درسی مهمشان را هنگام عصر یا غروب آفتاب انجام دهند، چون احساس می‌کنند در این زمان‌ها توانایی‌شان به اوج می‌رسد.

یا شاید هم هنگام صبح را بیشتر ترجیح می‌دهید و معمولا صبح زود بدون نیاز به زنگ ساعت از خواب بیدار می‌شوید. علاوه بر این، شاید معمولا همه کارهای مهم خود را صبح‌ها انجام می‌دهید، چون احساس می‌کنید در این هنگام بیشترین توانایی را دارید و شب‌ها هم نسبتا زود به رختخواب می‌روید.

به نظر می‌رسد که صبحگاهی بودن یا شامگاهی بودن افراد، یک ویژگی پایدار است. روانشناسان شخصیت به این تفاوت‌های پایداری که میان افراد از نظر گرایش داشتن به اوقات مختلف روز به چشم می‌خورد علاقه‌مند شده و برای اشاره به این بُعد شخصیتی اصطلاح صبحگاهی بودن - شامگاهی بودن را ابداع کرده‌اند.

به نظر می‌رسد تفاوت‌های موجود میان افراد صبحگاهی و شامگاهی که گاه «چکاوکها» و «جغدها» خوانده می‌شوند، از تفاوت در چرخه‌های زیست‌شناختی زیربنایی نشئت می‌گیرند. فرایندهای زیست شناختی متعددی شناخته شده اند که نوسانات آنها از چرخه‌ای حدودا ۲۴ تا ۲۵ ساعته تبعیت می‌کند و به همین دلیل، به چرخه‌های شبانه‌روزی موسوم شده‌اند.

رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روانشناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران

کافه روانشناسی

24 Oct, 18:30


بنا به گفته مشهور ژاک لکان، مسلما در این حُکم مسیح که می‌گوید همسایه‌ات را چنان دوست بدار که خودت را دوست داری گوشه‌وکنایه‌ای هست، چرا که آدم‌ها در واقع از هم متنفرند. در واقع، به نظر می‌رسد، با توجه به طرز برخورد آدم‌ها با یکدیگر همسایه‌شان را دقیقا همان‌طور دوست داشت‌اند که خودشان را دوست دارند؛ به عبارتی با میزان زیادی به بی‌رحمی و بی‌اعتنایی.

لکان در کتاب چهار مفهوم اساسی روانکاوی می‌نویسد: «فارغ از همه‌چیز، پیروان مسیح آدم‌های چندان باهوشی نبوده‌اند.» لکان در بیان این جمله تلویحا در حال مقایسه فروید با مسیح است، مسیحی که بیشترِ پیروانش، از نظر لکان، بینش فروید را به بیراهه کشیده بودند و این فقط به این معناست که خوانش آنها از فروید نادرست بوده است نقد ادبی به نوعی با شکست مواجه بوده است. چون، نقد ادبی اصطلاح و نیز کاری است که نسبت به مدح ادبیات قدرت ماندگاریِ بیشتری داشته (مدح ادبیات، با طنین پِیتری‌اش، رگه‌ای منحط و نابارور دارد، درحالی‌که نقد همواره وجهی مشخصا سرسختانه و هوشمندانه دارد.)

حال که بحث امکان مخالفت با خودنکوهی را پیش کشیده‌ایم، باید جهانی را در ذهن داشته باشیم که آدم‌هایش نسبت به مدح خوشبین‌تر و شایق‌ترند تا نقد؛ جهانی که در آن این دو بدیل، مدح و نقد، نوعی محدود کردن قطعی امکانات موجود دانسته می‌شوند؛ جهانی که در آن هر چیزی را که دلمان بخواهد مدح می‌کنیم.

آدام فیلیپس، از کتاب لذت‌های ناممنوع، ترجمه نصراله مرادیانی

کافه روانشناسی

24 Oct, 18:30


وقتی تفاوت زندگی واقعی و روزمره ما با واقعیت آرمانی زیاد باشد، به موجوداتی منزوی و جعلی بدل می‌شویم و نقاب کاذبی بر چهره خود می‌گذاریم. روانپزشکان این حالت را واقعیت‌زدایی (derealization) و شخصیت‌زدایی (depresonalization) می‌نامند. وضعیت ناخوشایندی است که فرد مبتلا را به فکر خودکشی می‌اندازد، چون احساس می‌کند که موجودی واقعی نیست و لذا تداوم زندگیش ارزشی ندارد.

آنا لمبکی، از کتاب ملت دوپامین

کافه روانشناسی

24 Oct, 18:30


هر آنچه که خیالش را می‌پروریم و هر آنچه که تمنایش را داریم، درواقع‌ تجربه‌ها، چیزها و افرادی هستند که از زندگی ما غایب‌اند. غیاب آنچه نیاز داریم ما را وامی‌دارد تا به فکر فرو رویم، و عبوس و اندوهناک شویم. ما باید بدانیم که جای چه در زندگی‌مان خالی است، زیرا تنها زمانی می‌توانیم به زندگی ادامه دهیم که امیال و اشتیاق‌هایمان کم‌وبیش به کارمان بیایند. به‌واقع، تنها هنگامی می‌توانیم اشتیاق‌هایمان را تاب آوریم که دیگران را بر آن داریم تا دست به دست خواسته‌هایمان دهند.

همیشه دو زندگی وجود دارد: یکی همان زندگی‌ای که اکنون داریم، و دیگری آنکه همیشه در کنار زندگی فعلی‌مان بوده است؛ زندگی موازی‌ای که هیچ‌گاه از سر نگذرانده‌ایم، زندگی‌هایی که تنها در ذهن‌هایمان آنها را زیسته‌ایم، زندگی (یا زندگی‌هایی) که آرزویشان را داشته‌ایم، خطرهایی که نکرده‌ایم و فرصت‌هایی که ازشان استفاده نکرده‌ایم یا برایمان مهیا نبوده‌اند...

آدام فیلیپس، از کتاب حسرت در ستایش زندگی نازیسته، ترجمه میثم سامان‌پور