بانو سیمین بهبهانی @banoosiminbehbahani Channel on Telegram

بانو سیمین بهبهانی

@banoosiminbehbahani


کانال شعر و ترانه

بانو سیمین بهبهانی (Persian)

بانو سیمین بهبهانی یک کانال تلگرامی است که به ترویج هنر شعر و ترانه می‌پردازد. در این کانال، شاعران و خوانندگان مختلفی از سراسر جهان به صورت روزانه شعرها و ترانه‌های زیبایی را به اشتراک می‌گذارند. اگر علاقه‌مند به ادبیات و موسیقی هستید، حتما این کانال را دنبال کنید. بانو سیمین بهبهانی با تنوع محتوایی که ارائه می‌دهد، شما را در یک سفر زیبا به دنیای شعر و ترانه‌های دلنشین می‌برد. این کانال فرصتی عالی برای کسانی است که می‌خواهند زیبایی‌های ادبی و موسیقی را در کنار هم تجربه کنند. از آخرین اشعار و آهنگ‌های پرطرفدار گرفته تا آثار معروف ادبی، در این کانال همه چیز پیدا می‌شود. پس حتما به کانال بانو سیمین بهبهانی بپیوندید و از لحظاتی پر از زیبایی و احساسات عمیق لذت ببرید.

بانو سیمین بهبهانی

20 Sep, 07:52


دامنی ز زنبق و ماه در زنبیل

ژان‌ پل سارتر می‌گوید: «من کاملاً می‌دانم که نمی‌خواهم به ایجاد چیزی دست بزنم، زیرا این کار به منزلهٔ خلق یک هستی‌ست و هستی به همان اندازه که هست، کافی‌ست.»
هم راست می‌گوید و هم درست.
راست آن چیزی‌ست که از دریچه‌ای که (تویِ_تو) بدان می‌نگری، می‌گویی.
درست امّا، آن چیزی‌ست که بی دریچه، در فضای ناکرانمند و لایتناهی، (آنِ_آن)_چنان که باید و هست و یا باید باشد می‌گوید. که البتّه تواتر اهل نظر و اجماع اهل فن را نیز باید به همراه داشته باشد.

هنرمند، خلق و ایجاد نمی‌کند، بلکه کشف و ابراز می‌کند، می‌بیند(کشف) و می‌گوید(ابراز). (بیان) نیاز به گفتن نیست دیگر_ که هرچقدر در مرحله‌ی ابراز و بیان به گستره‌ی گسترده‌ی زیبایی نزدیک شود، کشف، گویاتر، پویاتر و مقبول‌تر می‌افتد.
کاشف، تا آن‌جا که به خودآگاه مربوط می‌شود، کماکان می‌داند در پی چیست، ولی_البته_ چگونگی‌اش را نمی‌داند. از آن‌جا که می‌داند در پیِ _چه_ روان است، راه سفری و زاد سفری را باید برگزیند. البته_ در خود راه.
او می‌داند که ماه می‌خواهد یا ماهی، ولی فقط نمی‌داند که ماهی‌اش چگونه‌اش است و ماه‌اش به چه‌گونه.

حالا اگر بگوییم هنرمند «روشنی»ست، می‌توانیم این «روشنی» را به دوگونه بنگریم:
۱- هنگامی که از جنس شعله است؛ که می‌تواند تنویرش بسوزاند.
۲- گاه از جنس نور؛ که نمی‌تواند یا نمی‌خواهد بسوزاند.
اگر گاه هنرمندانِ ما، خواسته‌اند از جنس شعله باشند از برای آن بوده‌ است که بر آن بوده‌اند که لالایی، تمنّای مادران است نه مردانِ میدان.
«نه شبم نه شب‌پرستم که حدیث خواب گویم»
طفل در گهواره، لالایی می‌خواهد و عشق در میدان، قهرمان. هستند آنان که نفهمیده‌اند هنوز، و هنوز هم از هنر تمنّای لالایی (که البته در جای خویش نیکوست) دارند - که، خوب داشته باشند، من این‌جا به خویش وامی‌رهانمشان و می‌روم سر سطر.

پیش از آن که بروم سر سطر یادم رفت که بگویم در میان لالایی‌خوانان هستند هنرمندانی که خاک پای مردم‌اند، بعضی‌ها نسبتاً میانه‌ی مردم، و بیشتر هم تاج سر مردم.
هنرمند اگر از مردم بوده باشد که دیگر خاک پای آن‌ها نیست، هرچه هست همان است که هست. بگذارید مردم بگویند که چه هستید.
هنرمند اگر میان مردم باشد و در میانه‌ی آن‌ها و با آن‌ها، با ابزاری هم که به او ارزانی شده گیرم گاه درد دلی هم از آن‌ها به خودشان بیاغازد. به یادم نیست کجا خوانده بودم که:
خضوع و خشوع بیش از حد، خطرناک‌ترین نوع تبختر است.
مردم خیلی هم خوششان نمی‌آید که هنرمندانشان خاک پایشان باشند، گاه می‌خواهند رستمِ دستانشان باشند.
که البته از هرکسی برنمی‌آید. رهروی باید، جهان‌سوزی، نه خامی، بی‌غمی. حالا دیگر می‌روم سر سطر.

بر آن بودم یا گفته بودم که در مورد پرنیان مهتاب در خموشی شب‌ها و نیز همچون کوه پابرجا، چیزکی خواهم نوشت. همو که در کتاب دل، حرف عشق می‌جوید و هماره روی گونه می‌لرزد سایه‌های مژگانش؛ سیمین، سیمینِ بارز، سیمینِ سبزِ سبز، بانوی ما، ماهروی ایران.

کاشفی که دامنی ز زنبق و ماه در زنبیل دارد، ولی هنوز برای دست‌یازی به رمز و رازهای بشکوه‌تر پای در راه. در مورد شعر سیمین، هستند بزرگان و ادیبانی که جانِ کلام او را به تحلیل و تفسیر بگیرند. من _امّا_ در مورد موسیقیِ چندبُعدیِ شعر سیمین، که _البتّه_ چنان پرمایه و بی‌پیرایه، به جان بشنوند، می‌نشیند که از آن هم می‌گذرم. چندین اوزانی هم که خود او مبتکرش بوده و به سلامت و صلابت، کلامش را به روشنایی همان (صد بهار گرمی‌زا) بر آن نشانیده است خود آفتاب آمد... دلیل آفتاب.
از زمانی که (نمی‌دانم، خیلی دور به نظرم می‌آید) بیش از سی سال افتخار آشنایی با سیمین را داشتم، در کنارش خیلی آموختم.
او مادرِ به نهایت صبور و به غایت امیدمند به روشنی فردا، همچنان_همیشه، در راه کاویدن و کشف بوده است.
او می‌خواهد که وطنش را دوباره بسازد، اگرچه با خشت جان خویش. ستون به سقف آن بزند، اگر با استخوان خویش.
و روزی که روشنا به خانه می‌آید به شعر خود رنگ بزند ز آبی آسمان خویش.
سیمین، رستم دستانی‌ست که روشنی‌اش از جنس نور و شعله است هم بر فروشیدن به هنگام هم بردباری. یک همه، به اندازه‌ی یک عالمه دوستش داریم.
یه همه شکوفه از برای تو
هرچه غم از او، زیرِ پای تو


✍🏻 #پرویز_مشکاتیان

منبع:
فصل‌نامه‌ی تخصصی شعر «گوهران»
شماره‌ی یازدهم و دوازدهم - بهار و تابستان ۸۵
ویژه‌ی سیمین بهبهانی
جلد اول - صفحات ۱۳۴ و ۱۳۵


💠 @banoosiminbehabhani 💠

بانو سیمین بهبهانی

20 Sep, 07:50


در سالگرد درگذشت استاد پرویز مشکاتیان، آهنگساز و موسیقیدان بزرگ ایرانی، نوشته‌ای از ایشان را در گرامی‌داشت بانو سیمین بهبهانی مرور می‌کنیم.
👇🏻👇🏻👇🏻

بانو سیمین بهبهانی

11 Sep, 11:42


«پری صابری هستم، زادهٔ آب و خاک ایران. حرفه‌ام تئاتر، نویسندگی و گردش در باغ هنر است. تئاتر دلبستگی من است. جایگاه شناخت آدمی‌ست. خودشناسی‌ست. نمایش بزک‌نشدهٔ تقواها و شرارت‌هاست. ادراک حس بلوغ و آزادی‌ست. غوغای زندگی‌ست! کجا می‌توان دل‌پذیرتر از تئاتر به آگاهی رسید، به پناهگاهی علیه دلمردگی! کجا انسان‌ها می‌توانند در لحظه‌ای که تنها به لبان یک نفر چشم دوخته‌اند و با حسی مشترک به تصّرف درآمده‌اند و ربوده شده‌اند، این چنین به برادری یکدیگر واقف شوند. آن دیگری که خود من است و رنج می‌برد و لذّت می‌برد و تار و پودم را با همدردی به ارتعاش درمی‌آورد. بازیگری که تقوا و شرارت را هم قدرت سیم‌های لخت فشار قوی، هرروز تجربه و زندگی می‌کند و زیبایی و زشتی را در اقتدار کاملشان با قدرتی همطراز، به تماشاگران منتقل می‌کند. کجا می‌توان پنداشت تقوایی والاتر موجود است؟ درکجا، «یگانگی» معنی بیشتری پیدا می‌کند؟...»


شوربختانه بانو پری صابری نویسنده و کارگردان بزرگ تئاتر چشم از جهان فروبست. یادش گرامی باد. 🖤🥀


💠 @banoosiminbehbahani 💠

بانو سیمین بهبهانی

31 Aug, 07:45


منم می‌خوام راهی بشم...
•••
محمدعلی بهمنی علاوه بر آن‌که غزلسرای قهّاری بود، در ترانه‌سرایی نیز شاعری توانمند به حساب می‌آمد. آثار موسیقیایی‌ی بسیاری بر اساس ترانه‌های ایشان ساخته شده‌اند که شماری از آنان در ردیف ماندگارترین‌ها هستند.
یکی از زیباترین ترانه‌های استاد بهمنی بدون شک اثر جاودانه‌ای‌ست به نام رودخونه‌ها، با ملودی‌یِ دلنشین استاد صادق نوجوکی و اجرای دل‌انگیز زنده‌یاد بانو رامش.

امروز که سوگوار از دست دادن این شاعر بزرگ هستیم، روایت او را از شکل‌گیری‌ی این ترانه‌ی ماندگار مرور می‌کنیم.
یادش گرامی باد. 🖤

•••
رودخونه‌ها، رودخونه‌ها
منم می‌خوام راهی بشم
برم به دریا برسم
ماهی بشم، ماهی بشم...


#محمدعلی_بهمنی
۲۷ فروردین ۱۳۲۱ - ۹ شهریور ۱۴۰۳
•••
💠 @banoosiminbehbahani 💠

بانو سیمین بهبهانی

25 Aug, 18:37


•••
ای شاهِ سواران


ای شاهِ سواران که سراپا دل و جانی
چون است که با کوکبه‌ی مرگ روانی؟
تابوت تو عرش است که این‌گونه روان است
هرگوشه به دوشی که ز فضل است جهانی
یک کاهکشان اختر تابنده پِیَت هست
ای عرشه‌ی تابوت که خورشیدکشانی!

ای دوست، به غربت همه با یاد تو بودم
زان‌رو که ز ایران تو نمادی، تو نشانی
یک عمر حدیثت همه‌ غم‌های وطن بود
غم کُشت تو را، نیست در این جایِ گمانی
ای کُشته‌ی غم، خاک تو از اشک دهم آب
تا سبز شوی، ساقه کنی، ریشه دوانی
یارانِ تو ای عاطفه‌ی محض، به سوگ‌اند
در دایره‌شان نقطه‌ی عطفی به میانی
اربابِ کمالند که از ریزه‌ی دانش
آراسته زانان همه‌جا خانه و خانی.

احوال تو پرسیدم، یک هفته از این پیش
گفتی ز خوشی هرچه توان بود همانی
گویا خبری بود و نمی‌گفتی و بودت
در لحن صدا سِرّ و سرودی، هیجانی
خوش بودی و گل گفتی و خندیدی و ناگاه
از مرگ سخن راندی، بی خطّ امانی
گفتی که مرا پیر و جوان سوگ بدارد
گفتم که تو خود شادی هر پیر و جوانی
گفتی که چنین است و، چنان نیز که گفتم
می‌باش دو روزی، که ببینی که بدانی
گفتم که مبادا به چنین زودی و گفتی
تغییر مقدّر به «مبادا» نتوانی.

پیغام اجل آن‌که رساندت ز تو می‌خواست
آفاقِ سخن تا ابدیّت برسانی
امروز روان در پیِ تو پیر و جوانند
بی روح و روان، روحِ روان، روح و روانی!
بار غم هجران تو بر دوشِ نحیفم
دانی که گران است و به حالم نگرانی
در سوگ منوچهر* به غمخواری و یاری
برداشتی از شانه‌ی من بارِ گرانی
گلچهر مرا خواندی و دلداده‌ی اورنگ
یعنی که بدان حُسن و بدان سیرت و سانی
گفتم که مگو حُسن کزو خیر ندیدم
گفتی که مخور غم که ز خیرات حسانی
گفتم که بهارم همه تاراج خزان شد
گفتی که بهشتی تو و فارغ ز خزانی
افتاده غزالی به رهی بودم و گفتی
دل سخت قوی دار، که از شیرزنانی!

ای دوست، کنون تسلیتم گوی که بی دوست
رفته‌ست ز تن، بود اگر تاب و توانی
در محفل ما چشم و چراغ همه بودی
اکنون کفنت ابر و تو خورشیدِ نهانی
یاد آر که بزمی شبی آراسته بودیم
تا شعر بدان حنجره‌ی خسته بخوانی
می‌گفتی و می‌خواندی و آوازِ حزینت
در «جامه‌دران» کرد به پا جامه‌درانی!
گریان به تو گفتم صله در خوردِ توام نیست
گفتی صله اشکی که به شعرم بفشانی

جویی به عبث می‌رود از چشمم و دیگر
این‌جا ننشینی، که نهالی بنشانی.
خالی‌ست کنون جای تو، خواهم که گل آرم
بر جات گذارم، تو به گل هیچ نمانی
گل شعر نخواند، سخن نغز نداند
وان توسن اندیشه نراند که تو رانی
چونان تو نزایید و نزاید پس از این کس
با دهر نمانده‌ست امیدِ اخوانی
می‌گریم و می‌نالم و با این‌همه دانم
آن‌کس که نمرده‌ست و نمیرد، همه آنی.



✍🏽 سیمین بهبهانی
📖 «یک دریچه آزادی»

▪️ نهم شهریور ۶۹
▪️ پنجمین روز درگذشت مهدی اخوان ثالث


* منوچهر کوشیار، همسر سیمین بهبهانی؛
اخوان پس از درگذشت منوچهر در شعری سیمین را دلداری داد:
چو دوکی گشته بود او آبنوسی
عزادار منوچهر است سیمین
نمی‌دانستم این را با منوچهر
چنین اورنگ و گلچهر است سیمین
•••
💠 @banoosiminbehbahani 💠

بانو سیمین بهبهانی

18 Aug, 11:49


هشتاد و اندِ من با من
گوید خروش کم کن زن!
گویم خموش بودن را
تنها به گور می‌بینم

یاد و نام بانوی غزل ایران سیمین بهبهانی در دهمین سالگرد پیوستنش به جاودانگی گرامی باد. 💚

#سیمین_بهبهانی
۲۸ تیر ۱۳۰۶ - ۲۸ مرداد ۱۳۹۳

💠 @banu_siminbehbahani 💠

بانو سیمین بهبهانی

09 Dec, 18:46


شاید این بنیان، معبدی‌ست که خدایانش از خون قربانیان مست می‌شوند. اما من از اطاعت خدای خون‌خوار بیزارم. بیزارم از ریاها و تزویرها. چه کسانی می‌کشند و به نام دین می‌کشند؟ چه کسی مباح می‌داند ریختن این خون‌های لعل‌فام را که سوزندگی‌شان زمین را می‌خراشاند و خفه‌‌ کردن این فریادهای حق را که پس از خاموشی، جهان را می‌خروشاند...


#سیمین_بهبهانی
آوریل ۱۹۹۹ (بهار ۱۳۷۸) - پاریس



به یاد دلاورمرد قهرمان وطن، محسن شکاری و دیگر شهیدان راه آزادی 💚🕊️


@banu_siminbehbahani

بانو سیمین بهبهانی

15 Oct, 18:48


زندان اوین - هم‌اکنون
شامگاه ۲۳ مهر ۱۴۰۱
•••
آتش به زندان افتاد
ای داد از آن شب، ای داد
ابلیس می‌زد فریاد
«هان ای نرون! روحت شاد!»...

#سیمین_بهبهانی #قتل_عام_۶۷ #اوین

بانو سیمین بهبهانی

15 Oct, 18:46


برای زندانیان #اوین که حالا در آتش بیداد و استبدادند... اتفاقی که آذرماه ۱۳۶۷ هم افتاده بود و شعر سیمین شارح آن است و حالا، ستم‌های تکراری...

بانو سیمین بهبهانی

15 Oct, 18:44


آتش به زندان افتاد
ای داد از آن شب، ای داد!
ابلیس می‌زد فریاد:
«های‌ ای نرون! روحت شاد!»

صد نارون، قیراندود
از دود پیچان می‌شد،
صد بیدبُن، خونالود
از شعله رقصان می‌زاد

دیوانه آتش افروخت
وان خیل زندانی سوخت
خاکستر از آنان کو؟
تا سوی ما آرد باد

سنگی نه و گوری نه
اوراق مسطوری نه
نام و نشان از آنان
دیگر که دارد در یاد؟

نه نه! که آنان پاکند
روشنگر افلاکند
هر اختری از آنان
هرشب خبر خواهد داد
 
سخت است سخت، اما من
دانم که فردا دشمن
پا تا به‌سر خواهد سوخت
در آتش این بیداد
 
ای مادران! دستادست
شورنده صف باید بست
تا دل بترکد از دیو
فریاد! با هم فریاد!

#سیمین_بهبهانی
پاییز ۱۳۶۷

بانو سیمین بهبهانی

29 Sep, 19:25


برادری که می‌ریزد،
به خاک خون خواهر را
درست بود اگر گفتم:
«که دیو و دد، برادر نیست!»

#سیمین_بهبهانی

@banu_siminbehbahani

بانو سیمین بهبهانی

29 Sep, 19:18


•••
سکوت حق، صدا دارد
.
.
سکوتِ حق، صدا دارد / دریغ! گوش ِ باور نیست
گرفتم این که من مُردم / مگر صدای دیگر نیست؟

گرفتم این‌که برکندید / زبانِ شعرِ حق‌گو را
درین جهانِ پهناور / مگر دگر سخن‌ور نیست؟

مبند راهْ بر آهم / کزین حقیقت آگاهم:
صدای بی‌صدایی‌ها / زِ انفجار کم‌تر نیست.

چنان به نفرت آلودید / بهار و خرّمی‌ها را
که چشم ِ حیرتم دیگر / نظرگشا به منظر نیست:

برادری که می‌ریزد / به خاک، خونِ خواهر را
درست بود اگر گفتم / که «دیو و دد، برادر نیست!»

مرا به فتنه‌انگیزی / به خیره متّهم کردید
من آن‌چه دیده‌ام، گفتم؛ / نگفتنم مُیسّر نیست

سخن، درشت اگر گفتم / حکایت از خطر گفتم
پذیره‌اش نشد یک تن / اگرچه‌ گوش‌ها کر نیست

که گفت خلق عالم را / به خویش دشمن انگارید؟
کجا چنین مُقرّر شد / که دوستی مُقدّر نیست؟

به آیتِ «خلقناکُم» / «تَعارَفوا» مؤکد شد
نشانی از همامیزی / به قلبِ‌تان مصوّر نیست

به حُکم ِ آن‌چه می‌گویم / به کشتنم کمر بستید
مرا که عشق در دل هست / هراس مرگ در سر نیست:

روا مَبادِتان زحمت / خود این خطر توانم کرد
که عشق و مرگ را معنا / فراتر از دو خواهر نیست.
.
.
تیر ۸۹
#سیمین_بهبهانی
از جلد دوم مجموعه‌ی اشعار
•••
@banu_siminbehbahani

بانو سیمین بهبهانی

29 Sep, 19:16


Channel photo updated

بانو سیمین بهبهانی

28 Sep, 09:06


زن، این طلوع نور زِ تاریکی
.
.
زن - این طلوع نور زِ تاریکی -
یک دکمه را فشرد و زِ جا برجست
اطراف را نظر به نظر پیمود
اکناف را گذر به گذر پیوست.

چابک دوید و پنجره را بگشود
بر پهنه‌ی مُشبّکِ چشم‌انداز
فریاد زد که «آی! به پا خیزید!»
خفتن به کارزار نمی‌بایَست.

دیوان به خیره خون مرا خوردند
تنها نه من، بَسا چو من آزردند
بر این ستم که رفت به زن، آیا
با خلقِ حق‌گزار گواهی هست؟

تومار دادخواهی‌ی ما اینک
در پیش روست، تا چه بفرمایی
تصدیق کن حقیقتِ مطلق را
ای سرنوشت‌سازِ قلم در دست...
.
.
شهریور ۸۹
#سیمین_بهبهانی
(منتشر در جلد دوم مجموعه‌ی اشعار)
•••
@banu_siminbehbahani

بانو سیمین بهبهانی

22 Sep, 22:40


دوباره می‌سازمت وطن

شاعر ترانه: #سیمین_بهبهانی
ملودی‌ساز: #داریوش
تنظیم‌کننده: #اریک
خواننده‌: #داریوش

@reihanmirkhani

بانو سیمین بهبهانی

22 Sep, 20:53


به یاد او در زادروزش 💚
و چقدر جایش در این روزهای وطن خالی‌ست...

و به امید تحقق آرزویش
«««« مرگ بر دیکتاتور ✌️🏼 »»»»

بانو سیمین بهبهانی

01 Sep, 15:17


•••
این تصویر، یادگاری‌ست از واپسین دیدار سیمین بهبهانی و عباس معروفی‌. عباس معروفی در توضیح این دیدار نوشته است:

«من در کنار سیمین چه در خانه، چه در کانون نویسندگان، چه هنگامی که مدیر مجله‌ی ادبی بودم و چه به عنوان یک نویسنده از موهبت‌های بی‌نظیری بهره برده‌ام. و این افتخار نصیبم شده که شاگرد او باشم؛ رفیقش، پسرش و همراهش.

زمانی که مجله‌ام توقیف بود کسی جرأت نداشت سراغی از من بگیرد. در هنگامه‌ای که خیل ارباب رجوع و دوست و آشنا دورم را خالی کردند تنها سیمین بهبهانی بود که دو سال تمام هر روز حالم را می‌پرسید، تلفن خاموش دفتر مجله‌ام هر روز یک‌بار به صدا درمی‌آمد و امروز صبح باز تلفن زنگ زد، گوشی را برداشتم، گفت سلام؛ گفتم خانم بهبهانی.

آمده بود برلین برای شرکت در کنفرانس جهانی پن. گفت دلم برات تنگ شده، باید حتماً ببینمت. به دیدارش رفتم، با هم به خانه‌ی هدایت آمدیم، کمی در فضای کتاب‌ها و چاپخانه چرخید. بعد با هم به رستوران رفتیم، با هم شام خوردیم و حرف زدیم.

با او برگشتم به تمام سال‌هایی که در ایران کار می‌کردیم و در تمامی نام‌ها و یادها چرخیدیم. حمید مصدق، هوشنگ گلشیری، منوچهر آتشی، احمد شاملو، م.آزاد، فریدون مشیری، محمد مختاری، محمود دولت‌آبادی، محمدعلی سپانلو، جواد مجابی، محمد حقوقی، نصرت رحمانی، منیرو روانی‌پور، شهرنوش پارسی‌پور، بیژن نجدی، ضیاء موحد، ناصر زراعتی، جعفر شهری، سیمین دانشور، احمد محمود، اسماعیل فصیح، اسماعیل جمشیدی و آن همه آدم و یاد و خاطره.»
••
••
و امروز عباس معروفی هم به ستارگان خاموش آسمان فرهنگ و ادبیات ایران پیوست. دو رمان معروف او «سمفونی مردگان» و «سال بلوا» در شمار باارزش‌ترین آثار داستانی زبان فارسی هستند و افزون بر آن‌ها با چندین رمان دیگر، مجموعه داستان‌ها و اشعار، نمایشنامه‌ها و مقالات و عمری تکاپوی فرهنگی‌‌اش، کارنامه‌ی ادبی درخشانی از خود به یادگار گذاشت.
افزون بر آثار ادبی باارزش اما، آزادگی و ستم‌ستیزی او نکته‌ی دیگری‌ست که از یادها فراموش نخواهد شد. معروفی نویسنده‌ای شریف و آزاده و ستم‌ستیز بود که همه‌ی وزن وزین ادبی خود را همواره در کفه‌ی مبارزه با سانسور، ستم، اختناق و سرکوب گذاشت و از آزادی بیان و شرافت قلم پاسداری کرد. به جهت همین مبارزه‌ی جانانه بود که روانه‌ی تبعید شد و امروز آخرین برگ دفتر زندگانی پرثمرش در خاک غربت ورق خورد.
روانش در آرامش ابدی و یاد و نامش همواره گرامی باد. 💚
••
••
#عباس_معروفی
#سیمین_بهبهانی

@banu_siminbehbahani

بانو سیمین بهبهانی

01 Sep, 15:16


واپسین دیدار عباس معروفی و سیمین بهبهانی
سال ۱۳۸۹ - برلین

@banu_siminbehbahani

بانو سیمین بهبهانی

01 Sep, 15:15


عباس معروفی در کنار سیمین بهبهانی

یادشان گرامی باد 🖤

@banu_siminbehabahani

بانو سیمین بهبهانی

23 Aug, 17:35


پس از انقلاب بازداشتش کردند، استخوانش را در زندان شکستند و صدروز او را در حبس نگه داشتند و به دلیل شرایط وخیم جسمی آزادش کردند. خانه‌اش را مصادره کردند و کلیه سوابق کاری‌اش را نابود.این سرنوشت پرویز ناتل خانلری است که عمری به فرهنگ ایران‌زمین خدمت کرد.

امروز سالگرد درگذشت پرویز ناتل خانلری است.
کسی که نادر نادرپور در موردش گفت:
«در تاریخ هفت‌ قرن اخیر ادبیات فارسی کسی را نمی‌توان یافت که چون پرویز ناتل خانلری که در زمینه‌های مختلف گفتن و نوشتن آثاری چنین فراوان و سودمند پدید آورده باشد».

«فرج سرکوهی» - منتقد ادبی - می‌نویسد:‌«عمری خلاق، پربار و با عزت و احترام را پشت سر گذاشته بود، اما برخورد حکومت و رسانه‌های جمهوری اسلامی با او چندان ضدفرهنگی و غیرانسانی بود که چند ماهی پیش از مرگ جمله‌ای را که سالیانی پیش به دوران جنگ جهانی، خطاب به فرزندش نوشته بود به یاد آورد و برای من که در حاشیه مصاحبه با مجله آدینه از او حکایت وزیر شدن و زندان را پرسیده بودم تکرار کرد: سرگذشت من خون دل خوردن و دندان به جگر افشردن بود».

درباره پرویز ناتل خانلری بخوانید:
https://tavaana.org/fa/Parviz_Natel_Khanlari

#پرویز_ناتل_خانلری #پروفایل #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech