•
•
صبح است و آسمان ابری / یکشنبه، هفتم بهمن
چون عطر پونه با برگش / یادت، عزیز من، با من
ای دوست، من چه بنویسم / حالِ غمم نمیدانی
خواهم پیِ فراموشی / یک خُم شراب مردافکن
خورشید سر گران کرده / روی از زمین نهان کرده
اخمی بر آسمان کرده / پایی کشیده در دامن.
.
.
ای دوست، آن محبّتها / وان شعر و شورِ گرمیزا
چون پیچکی که بر افرا / وامم نهاده بر گردن
افرای عصر پاییزم / در معبر زمان عریان
حیران که خود چه خواهم کرد / با سردییِ دی و بهمن
از سردییِ دی و بهمن / اندیشه میکنم امّا
سرمایی از درون گویی / افسرده هر رگم در تن
یک آفتابْ گرمی را / بر من به مهر میتابی
من سوی تو چه میآرم؟ / ـ تندیس یخ به پیراهن!
این گیسوان که خاکستر / از تارهاش میریزد
در جان عاشقان دیگر / آتش نمیکند روشن.
.
.
گفتی که دوستم داری / شرمم ز خویش میآید
گردش که دوست میدارد / در باغ بیگل و سوسن؟
پنداشتی که مهتابم؟ / یا شبچراغ نایابم؟
نه، نه، حبابِ بر آبم؛ / آهی بِدَم، مرا بشکن!
•
•
بهمن ۶۹
#سیمین_بهبهانی
از دفتر #یک_دریچه_آزادی
💠 @banoosiminbehabhani 💠