چه خوب است که در عمارت مجلل خود بنشینیم و نمایشنامه بنویسیم یا که در آثار چخوف تدقیق کنیم! به جان خودم، اگر جای شما بودم، نه تئاتر را رها میکردم، نه نقد ادبی را و نه آقای لاوْرِتسکی را! خواندن نمایشنامۀ جدیدتان برایم بسیار لذتبخشتر از آن است که بشنوم ایران را از انگلیسیها پس گرفتهاید. راستش را بخواهید، ایرانیها آنقدر احمقاند و هوا در ایران آنچنان گرم است که من همهجوره به انگلیسیها کمک میکردم، نه به ایرانیها.
— آنتون چخوف | نامه به آلِکسی سووُرین
مترجم: محمدمهدی یزدانی
پینوشت:
چخوف در سال ۱۸۸۹ تصمیم میگیرد به برخی مناطق جنوبی امپراطوری روسیه سفر کند. در این سفر گرمای هوای مناطق نزدیک به ایران چنان کلافه و دلزدهاش میکند که تصور گرمای ایران برایش وحشتآور میشود. دلیل آن ناسزا ظاهراً همین بوده است. (برای اطلاع بیشتر در این باره به نامههایش در این سال رجوع کنید.)