来自 از من برای تو... (@az_man_barai_to_325) 的最新 Telegram 贴文 | DiscoverTelegram.com

از من برای تو... Telegram 帖子

از من برای تو...
در من هست هزار مَن
که گر بشکند یک مَن
زاده شود منِ دیگری✨🌱

حضور‌تان در جمع ما باعث فخر و سرور است؛ با ارسال دست نوشته، شعر، دکلمه، نقاشی، معلومات متنوع و... کانال «از من برای تو...» را رنگین نمایید!

ارسالی به این دو آیدی:
@Prndh_bi_Sada
1,099 订阅者
1,699 张照片
114 个视频
最后更新于 25.02.2025 01:04

از من برای تو... 在 Telegram 上分享的最新内容


دوستان برای شما کانالای اوردم که بکل تلکرام پیدا نمیکنین🥰😍💋
https://t.me/+7vGiGD55mfg4Y2Jl
https://t.me/+7vGiGD55mfg4Y2Jl
https://t.me/+7vGiGD55mfg4Y2Jl
برای شرکت درلیست ما به این ایدی پیام
بدین👇👇👇👇
@Hania_Jan

https://t.me/+forgtPRSe19hNTJl

نماز های پنجگانه در چه زمانی فرض شد؟


به سوال پاسخ دهید و برنده 300 افغانی کردیت کارت گردید
🥰🥰

https://t.me/+qAfLSOZ7h5w1ODFl

تخفیف بی سابقه شرکت های مخابراتی😍😍

50 جیبی اینترنت فقط در بدل 200 افغانی!!!
90 جیبی اینترنت فقط در بدل 600 افغانی!!!

کدام سیم کارت را میخواهید فعال کنید
https://t.me/+7vGiGD55mfg4Y2Jl
https://t.me/+7vGiGD55mfg4Y2Jl
https://t.me/+7vGiGD55mfg4Y2Jl
فرصت را از دست ندهید و عضو بشین🥰🥰
برای شرکت در لیست ما به این ایدی پیام بدین👇👇👇
@Hania_Jan

دنبال ڪســـے نباش ڪہ" بتونــــے" با اون زندگــــے ڪنـــے،،دنبال ڪســـے باش
ڪہ "نتونــــے" بــے اون زندگــــے ڪنـــے...😍🙈
بیا اینجا با متناش دل عشقتو بدست بیار🥰😉
واقعا عالیه متناش💕دلبری کن براعشقت🙈😘💋

رمان -اولین و آخرین من تویی
قسمت سوم

عمه ام گفته بود مادر فردوس برو آتنا را بگیر به فردوس هم برادر زاده ات هست هم دختر خارج میرود فردوس هم امریکا می‌برد همرایش مادرم در دفتر خارجی کار میکرد ماهم از طریق کار مادرم خارج میرفتیم
خو زیاد خواستگار آمدن مه رد کردم
بر آرش گفتم مسأله خواستگاری را گفتم بیا خواستگاری اما مادرش راضی نشد مرا نخاست
بر مادرم عذر کدم گریه کردم گفتم نمی خواهم لطفاً نکنین مه اصلاً از فردوس خوشم نمی آید مادرم دودل بود اما برادرم بیدون خواستم شیرینی ام داد به عمه ام شان او لحظه فقط از خدا مرگم میخاستم مگر نشد مه و آرش خیلی گریه کدیم آرش میگفت تو فقط ازمه هستی مگر گپ از گپ تیر شده بود مرا نامزد کردن در حالی که راضی نبودم یک ماه تیر شد مه ارتباط خود با آرش قطع نکدم هرشب از بخت بد خود گریه میکدیم هردومان
تا اینکه محفل شرینی خوری رسید نمی خواستم خرید بروم به گریه رفتم هیچ چیز خوش نکدم گفتم هرچی می خواهین بگیرید مه نه قبول دارم نه خوش هستم نه لباس خوش میکنم در روز محفل زیاد گریه کردم وقتی لباسم پوشیدم به آرش تصویری زنگ زدم
گفتم دیدی آرش دیدی جدای ما کردن آرش هم گریه میکد گفت مه ای روز با خودم فکر کرده بودم تماس کوتاه بود

بعد در جایگاه عروس داماد رفتیم فردوس خیلی خوش حال بود از حق نگذریم زیبا بود شاید بیشتر از فردوس اما ازش متنفر هستم
گفتم خدایا چی میشد جای فردوس آرش داماد ای محفل میبود
فردوس چند بار خواست دستم بگیرد مگر مه اجازه ندادم تا که عمه ام آمد گفت دستت بتی برش همه مردم پشتت گپ میزنن
محفل خلاص شد مگر مه اصلاً خوش نبودم مثل مرده متحرک
چند روز از شرینی خوریم تیر شده بود که همراه فردوس گپ زدم گفت وقتی نامزد شدی از خانه بیرون شدم مادرم گفتم بچه ات دگه مرد دگه خانه نمی آیم وقتی خواسته ام برتان مهم نیست دگه مام نیستم خیلی مادرم گریه وزاری کرد مگر مه دگه فامیل ندارم
آرش تصمیم داشت از افغانستان برود می‌گفت طاقت ندارم دگه افغانستان جای مه نیست رفت ایران هنوز هم در ارتباط بودیم یک روز ازم خواست گفت نمی خواهم برت جنجال جور شود تو حالی ناموس کس دگه شدی دگه ارتباط مارا قطع کنیم
مه گفتم نی مه هرگز از کس دگه نمیشم مه فقط از خودت بودم هستم میباشم مه را به اجبار به فردوس دادن مه رضایت نداشتیم وندارم پس نکاح مه نمیشه

فردوس شان هم برم موبایل آوردن مگر فقط هنگام که با آرش گپ بزنم روشن می‌باشد دگه خاموش میکنم و همراهی فردوس گپ نمیزنم
یک روز فردوس دلیل رفتار هایم پرسید گفتم دوستت ندارم نمی خواهمت گفت چرا گفتم ازت بدم می‌آید به زور گرفتی مرا مگم هرگز مال تو نمی شوم بخاطر خارج رفتن مرا گرفتی همینکه خارج رفتیم ایلا میکنم ترا آرش گریه کرد قسم خورد گفت قسم به خدا که دوستت دارم اصلا خارج نمیریم مگم یک ذره هم دلم برش نسوخت او به مه دلش سوخت بخاطر ای آرشم گریه کرد اگر ای خواستگاری نمی آمد هیچ چیز ای قسم نمیشد

استاد فاضل "نظری" حالِ این روز‌هایم را در مطلعِ این شعرِ خود، خیلی واضح بیان می‌کند.🙂



هم از سکوت گریزان، هم از صدا بیزار
چنین چرا دلتنگم؟! چنین چرا بیزار

زمین از آمدن برف تازه خشنود است
من از شلوغی بسیار ردّپا بیزار

قدم زدم! ریه‌هایم شد از هوا لبریز
قدم زدم! ریه‌هایم شد از هوا بیزار

اگرچه می‌گذریم از کنار هم آرام
شما ز من متنفر، من از شما بیزار

به مسجد آمدم و ناامید برگشتم
دل از مشاهدۀ تلخی ریا بیزار

صدای قاری و گلدسته‌های پژمرده
اذان مرده و دل‌های از خدا بیزار

به خانه‌ام بروم؟! خانه از سکوت پر است
سکوت می‌کند از زندگی مرا بیزار

تمام خانه سکوت و تمام شهر صداست!
از این سکوت گریزان، از آن صدا بیزار

#فاضل_نظری
#گریه‌های_امپراتور

آدم‌ها دو چیز را خیلی زود فراموش‌ می‌کنند؛ خوبیِ که برای‌شان کردی و بدیِ که در حق‌ات کردند!

اگر‌چه من به یادت هستم و همواره می‌مانم
ولیکن تو مرا از ياد خواهى برد، مى‌دانم...

سید تقی سعیدی