نکته خندهدار اینجاست که این مملکت از یه نوجوون نوزده ساله برنامه میخواد. خاله و عمو و دایی همه نشستن که «آقا جون، برنامهت برای آینده چیه؟». ولی از رئیس بانک مرکزی که مستقیم داره با زندگی میلیونها نفر بازی میکنه، کسی نمیپرسه برنامهت چیه؟ میاد یه جمله میگه و میره، بعد همه میگن «تا بوده همین بوده». خب اگه این منطقه، بذار بچههامون هم همینطوری زندگی کنن دیگه، نه؟
این قضیه شبیه همون داستان نیجریهست. اونجا هم فکر کردن مردم گوسفندن. گفتن بیاییم یه رمزارز ملی بسازیم، عوام که نمیفهمن فرقش با بیتکوین چیه! چی شد؟ مردمی که فکر میکردن نمیفهمن، فهمیدن. چسبیدن به بیتکوین و رمزارز ملیشون شد یه شوخی بیمزه.
حالا جالب اینجاست که اگه به بانک مرکزی اعتمادی هست، نه به خاطر خودشه و نه به خاطر برنامههاش. مردم فقط امیدوارن که حداقل دولت هنوز سر جاشه و یه کاری میکنه. این خیلی فرق داره با اعتماد واقعی. مثل اینه که به دکتری که میدونی بلد نیست مراجعه کنی، فقط چون گزینه دیگهای نداری.
یه نگاه به تاریخ بندازیم. زمانی تو اروپا هیچ کشوری بانک مرکزی نداشت. بانکها کارشون رو میکردن، سپرده میگرفتن، وام میدادن و فرار هم نمیکردن. حالا که بانک مرکزی داریم، هر روز یه گند جدید بالا میاد.
و حالا رسیدیم به قسمت مضحک ماجرا. میخوان «تقاضای ارز تجاری رو مدیریت کنن». این شبیه همون داستان آرژانتینه. اونجا هم قراره بانک مرکزی رو حذف کنن و کلی وعده دادن. ولی مشکل اینه که همیشه همینطوره، یه ایده میدن، چندتا کار اشتباه کنارش انجام میدن، بعد میگن ایده از اول بد بود!
مشکل اصلی اینه که این آقایون فکر میکنن مردم نمیفهمن. فکر میکنن میتونن با چهارتا کلمه قلمبهسلمبه و وعدههای تو خالی، همه چیز رو درست کنن. اما مردم خیلی بهتر از اونچه فکر میکنن میفهمن. میفهمن که این «اختیارات کامل» احتمالاً یعنی محدودیتهای بیشتر و گندکاریهای بیشتر.
اینا فقط بلدن بگن «قوانین» و «ساختارها». انگار یه جادوگری هست که میاد این قوانین و ساختارها رو درست میکنه. ولی کو؟ کجاست این جادوگر؟ چرا هر بار که یه سیاست جدید میاد، وضع بدتر میشه؟
تهش اینه که بانک مرکزی داره همون راهی رو میره که قبلاً رفته. وعدههای گنده، اجرای افتضاح، و هیچ مسئولیتی. و البته که هیچکس هم نمیپرسه «خب، برنامهت چیه؟» چون ظاهراً این سؤال فقط برای نوجوونهای نوزده سالهست، نه برای کسایی که دارن با زندگی مردم بازی میکنن.
@AsicNews