هر شب یک داستان کوتاه 🌺
💥 حرص را رها کن
◽️داستان کرم گردو را شنیدهای؟
کرم کوچک گردو علیرغم بدن ضعیف و نحیفش، توانسته بود پوست گردوی محکمی را بشکافد و وارد گردو شود؛
به محض ورود به گردو با حرص و طمع فراوان شروع به خوردن گردو کرد و هرآنچه داخل گردو دید، خورد انگار که فردایی وجود ندارد !
شکمش باد کرد و بزرگ شد، تا جایی که توان حرکت نداشت و غیر ممکن بود از سوراخ کوچکی که باز کرده بود بتواند از گردو خارج شود، سیر شده بود اما داخل گردو حبس شدهبود؛ کمی تلاش کرد تا سوراخ را کمی بزرگتر کند اما امکانپذیر نبود.
تنها یک چاره داشت، اینکه منتظر بماند تا لاغر شود و بتواند دوباره از سوراخ رد شود.
کرم گردو با شکم گرسنه انتظار کشید، لاغرتر میشد، تا اینکه به اندازهی گذشته نحیف شد و بالاخره توانست از سوراخی که باز کردهبود خارج شود؛
از این ماجرا یک کرم گرسنه و یک پوست گردوی خالی باقیماند.
نکته : حرص زهری شیرین و فریبنده است و به ظاهر قانع کننده است اما نتیجهاش زیانبار است.
به طور حتم کسی که آلودهی حرص شود زمان حال را از دست میدهد و دائما ناراضی است
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و عیب کلی پاک شد