.: آویـــــــــــــــــن :. @aevien Channel on Telegram

.: آویـــــــــــــــــن :.

@aevien


#محیا_زند 🌱

داستان هام:
+او
دستمال پارچه ای
با چشمهایش میخندید
شیطان، یک فرشته بود
آیه حضورت

ناشنآس: https://t.me/iHarfBot?start=303766950

.: آویـــــــــــــــــن :. (Persian)

با خوش آمدید به کانال تلگرامی '.: آویـــــــــــــــــن :.' با نام کاربری "aevien". این کانال زیبا به شما مجموعه ای از داستان های فوق العاده پر از زیبایی و عمق ارائه می دهد. از جمله داستان هایی که در این کانال می توانید پیدا کنید عبارتند از: +او، دستمال پارچه ای، با چشمهایش میخندید، شیطان، یک فرشته بود، و آیه حضورت. هر یک از این داستان ها از شما را به دنیایی جدید و شگفت انگیز می برند. برای دسترسی به مطالب بیشتر و خواندن داستان های جذاب تر، می توانید از لینک زیر استفاده کنید: https://t.me/iHarfBot?start=303766950

.: آویـــــــــــــــــن :.

31 Oct, 20:34


با سلاحی که مرا کشت به او جان می داد
با همان لب که به من قول فراوان می داد…

.: آویـــــــــــــــــن :.

29 Oct, 21:13


نفسی داشتم و ناله و شیون کردم
بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم
گرچه بگداختی از آتش حسرت دل من
لیک من هم به صبوری دل از آهن کردم
#شهریار

.: آویـــــــــــــــــن :.

19 Oct, 06:48


‏هوشنگ‌ چالنگی میگه «من مثل باد با برگ‌های باغ شما قهرم.»
‏حسین صفا هم میگه «جز این شاخه‌های شکسته هیچ نسبتی با تو ندارم.»

.: آویـــــــــــــــــن :.

12 Oct, 16:28


دریغ اگر من و تو به شوق بودن هم، حریف غم نشویم.

.: آویـــــــــــــــــن :.

12 Oct, 15:49


که قول داده‌ای و داده‌ام قوی باشیم ،
که قول داده‌ای و داده‌ام ولی سخت است ...
#سید_مهدی_موسوی

@aevien 🌱

.: آویـــــــــــــــــن :.

23 Sep, 08:34


آخدا🤍 آره بخاطر همینم خودم انقدر دوستش دارم

دقیقا الان تو کامیون بعد از مدت ها داشتم میگفتم که دلم برای نوشتن یذره است اما دستام دیگه یادشون رفته واژه ها و چطور رقصوندنشون کنار هم رو:)

.: آویـــــــــــــــــن :.

23 Sep, 08:32


📅 ۰۲ مهر ۱۴۰۳ ۱۱:۵۸:۳۶

متن پیام: یادمه گفته بودی که ایه حضورت از لحاظ پروسه روحی ای که طی کرده برگرفته از خودت و زندگیته و همین برام خیلی جذاب و قشنگش میکرد
کاش دوباره بنویسی قشنگ خانوم بعد از این همه وقت مزه قلمت یچیز دیگه بود همیشه

.: آویـــــــــــــــــن :.

23 Sep, 08:22


و بشدت مورد علاقه خودم #آیه_حضورت 🤍

.: آویـــــــــــــــــن :.

23 Sep, 08:21


#شیطان_یک_فرشته_بود

.: آویـــــــــــــــــن :.

23 Sep, 08:20


#با_چشم_هایش_میخندید 👀

.: آویـــــــــــــــــن :.

23 Sep, 08:15


“به اضافه یِ او” محبوبتون🫠

.: آویـــــــــــــــــن :.

23 Sep, 08:14


سلام🤍
من نمیدونم چرا و چطور ولی بعد از چندسال دوباره یه چندوقته هی پیام ناشناس داره میاد که دنبال یسری از داستان ها و پارت شروعش میگردید.
براتون مشخص میکنم:

.: آویـــــــــــــــــن :.

21 May, 21:25


این بیت هم دقیقا برای همون سال هاست.

.: آویـــــــــــــــــن :.

21 May, 21:25


شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد!
#سعدی

.: آویـــــــــــــــــن :.

21 May, 21:19


نظر به روی تو هر بامداد نوروزی است
شب فراق تو هر شب که هست یلدایی است

خلاص بخش خدایا همه اسیران را
مگر کسی که اسیر کمند زیبایی است
#سعدی

.: آویـــــــــــــــــن :.

21 May, 21:17


شب‌ها من و شمع می‌گدازیم
این است که سوز من نهان است 😅
#سعدی

.: آویـــــــــــــــــن :.

21 May, 21:13


هر کسی گو به حال خود باشید
ای برادر که حال ما دگر است!

تو که در خواب بوده‌ای همه شب
چه نصیبت ز بلبل سحر است؟
#سعدی

.: آویـــــــــــــــــن :.

21 May, 21:09


تو شبی در انتظاری ننشسته‌ای چه دانی
که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت!
#سعدی

.: آویـــــــــــــــــن :.

21 May, 20:59


رسیدم به این بیت و تمام روزهای ۹۵ از جلوی چشم هام گذشت، یه ماگ بنفش داشتم که این بیت روش نوشته بود، تمام اون شب های عجیب نودوپنجی که شروع سفر بزرگ شدن برای من بود با همین ماگ و شعر طی شد.

.: آویـــــــــــــــــن :.

21 May, 20:53


مارا همه شب نمیبرد خواب؛
ای خفته روزگار دریاب !
#سعدی