💌📚📕مجموعهای ارزشمند از فیلمها، کتابها و نقل قولهای نویسندگان بزرگ
معصومه حامیدوست دکتری زبان و ادبیات فارسی
نویسندگی و نوشتن|معصومه حامیدوست
22 Oct, 16:51
تجربه من از نوشتن این است که زمانی که نوشتن داستانی را به پایان بردم، کسی باید از ابتدا تا انتهای آن را بخواند و بر غلطهای آن خط بکشد. این گونه است که ما نویسندگان نوشتههای خود را قدرتمند میکنیم.
نکته اصلی این است که نترسید و به موقع درک کنید که در ادبیات جهان طرحهای زیادی وجود ندارد و همه آنها فقط بارها بازنویسی شدهاند. جوهر ارزشمند استعداد آنها در آهنگ بینظیر صدای نویسنده است و هر چه منحصربفردتر و صادقانهتر باشد، مردم بیشتر به آن نیاز دارند.
شما یک شبه نویسنده نمیشوید. می توانید در عرض یک ساعت یک سلبریتی شوید. اما نمی توانید نویسنده باشید. نویسندگان در مزرعه جنون و اضطرابشان و ماهها و سالهای بسیار و بسیار، ساخته میشوند. نویسنده ای که برای اولین بارها قلمش را به دست میگیرد، اصلاً کسی نیست که اثری ارزشمند را به وجود آورد.
اصولا در زندگی هر انسانی، چه هنرمند و چه غیرهنرمند، دورههای خاموشی، تفکر و حتی بیزاری وجود دارد، در داستاننویسی، چه از نظر تکنیک و چه از نظر محتوا، گاه ارزشهای کاذبی به ذهن خواننده یا نویسندهی جوان تحمیل میشود، که عقبافتادگی در این زمینه را به دنبال دارد، اینجاست که نویسنده باید قلم را ببوسد و کنار بگذارد، و یا بشکند و دور بیندازد، و اگر بخواهد خودش را با این ارزشهای تازه پیدا شده تطبیق بدهد، آنوقت است که چیزی را به وجود نیاورده و تکرار شده. همانطور که فاکنر گفته، ارزشهای بشری و انسانی که قصهنویسی از آنها مایه میگیرد، جاودانی است و هرگز عوض نمیشود. مسائلی مثل حسد، اندوه، و عشق همینطور، که میبینید چند قرن بعد از شکسپیر و حافظ و مولانا همان ارزشها را دارند که داشتهاند، اینها ارزشهای ثابت انسانیاند، که روزمره و گذرا نیستند.
اگر به یک شخص واقعاً شاد نگاه کنید، متوجه خواهید شد که او در حال ساخت یک قایق، نوشتن یک سمفونی، آموزش دادن پسرش، پرورش گل محمدی در باغچهاش یا به دنبال تخم دایناسور در صحرای گوبی است. او مانند دکمه یقهای که پشت رادیاتور غلتیده، دنبال شادی نخواهد بود. او آن را به عنوان یک هدف فینفسه دنبال نخواهد کرد. او احساس خوشبختی خواهد کرد، زیرا در تمام بیست و چهار ساعت روز شدیدا عاشق زندگی است.
تعظیم نکن، آب و لعابش را زیاد نکن، کاری نکن منطقی به نظر برسد، روحت را طبق مد روز اصلاح نکن، در عوض بیرحمانه از آنچه بیش از همه مسحورت میکند، پیروی کن.
هنگامی که جزئیات طرح شده و سرنخها، در فضا برنامهریزی میشود و به کوچکترین جزئیات فکر میشود، زمان آن رسیده است که کلید فضای ایده آل را بدست آوریم. این در واکنش ضروری شخصیت به آنچه اتفاق میافتد، شکل میگیرد. هر یک از شخصیتها در طول داستان، احساسات و دیدگاه خاص خود را نسبت به هر موقعیت دارند. این واکنشها باید منطقی باشد.
به عنوان مثال، فرض کنید طبق طرح داستان، قهرمان در جشن است. اما پیش از جشن او بهترین دوستش را از دست داده و چنین تجربه ای از سر گذرانده. اگر در جشن شروع به خوشگذرانی کند طوری که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده، خوب غذا بخورد و سربه سر دیگران بگذارد، چنین فضایی غیرمنطقی است.
برای اینکه خواننده بتواند خود را با آنچه در حال رخ دادن است همسو کند و با شخصیت همدلی کند، لازم است تضاد احساسات و شادی مجلس را توصیف کنیم. بگذارید بوی شرینی سیب _کارامل که قبلاً عاشقش بود، حالا حالش را بد کند. خنده و سروصدای کودکان برایش غیرقابل تحمل به نظر برسد، از این گذشته، نشان داده شود که جهان حتی پس از دست دادن او هم به وجود خود ادامه می دهد.
ترکیب جزئیات، سرنخها و واکنشهای قهرمان، حس غوطه ور شدن وصف ناپذیر در داستان را به خواننده می دهد تا طیف کاملی از احساسات شخصیت را احساس کند و اقداماتش را بهتر درک کند.
نه ویراستاران، نه خوانندهها، نه داوران، نه زن و فرزند، نه مادر، نه سگ. نه برنامه کاری شما، نه برنامه خواب شما، نه برنامه دیوانه کننده خودارضایی شما. اگر موفق به نوشتن نشدید، فقط خودتان مقصرید. شاید باید باسنتان را به صندلی بچسبانید. یا تا زمانی که قادر به تایپ هستید به صفحه کلید خود بچسبید. به یاد داشته باشید، مایکل جکسون گفت: "من با مرد در آینه شروع میکنم." بله دقیقا همین طور است. پس انجامش بده!
یکی از کلیدهای اصلی برای ایجاد فضای خوب در داستان این است که به خواننده نکات کوچکی در مورد آنچه در پیش است ارائه دهید. اسم آن را "رازها و سرنخ ها" میگذاریم. اینها اشارههای کوچکی هستند برای شخصیتهایی که هنوز معرفی نشدهاند، حوادث غیرقابل توضیحی که معنای آنها بعداً فاش میشود؛ نکاتی در مورد مشکلات آینده. آنها به خواننده قول میدهند که چیزهای جالب زیادی در انتظار او است، بنابراین او با اشتیاق بیشتری به خواندن ادامه میدهد.
به طور مثال، اغلب «سرنخهایی» از طرح، مثل یک فالگیر و به شکل پیشگویی میگذاریم، غریبهای که شخصیت اصلی را از گوشه و کنار تماشا میکند و شدید شدن درگیری در کتاب را اعلام میکند. اگر طبق طرح این اطلاعات را به صورت غیر آشکار در داستان قرار دهید، هر خوانندهای را علاقهمند میکنید و مهمترین قدم را برای ایجاد فضای مورد نظر برداشتهاید.