این کتاب اسرارالتوحید خواندنی است. شیخ ابوسعید از بزرگان صوفیان بوده و هشتاد سال عمر کرده که پنجاه سال با خانقاهداری گذرانیده که همیشه دستهای از درویشان گردنکلفت در خانقاه او بودهاند و او با درخواست و التماس و تهدید از مردم پول بدست آورده شکمهای ایشان را سیر میساخته. بلکه گاهی کار بگدایی رسمی میکشیده. یک داستانی در آن کتاب هست که ابوسعید به یک زنی میگوید باید بدرویشان طعامی بدهی. میگوید ندارم. میگوید گدایی بکن و وسایلی فراهم آور. شیخ بزرگ یک عمر با این رذالت بسر میبرده و مفتخوار میپرورانده و بجان توده میانداخته و با اینحال خود را نه تالی پیغمبران ، بلکه بالاتر از ایشان میشمارده و بعادت همهی مرشدان صوفی دعوای خدایی (یا بهتر گویم پیوستن بخدا) میکرده است. آن کتاب را بخوانید تا اسرار صوفیان را بفهمید.
پانوشتها :
1ـ اشاره به زمان فرمانروایی رضاشاه است.
2ـ میهنه شهرکی بوده میان ابیورد و سرخس (فرهنگ دهخدا) ، زادگاه ابوسعید. میهنگی = اهل میهنه.
🌸