پاکدینی ـ احمد کسروی

@pakdini


kasravi-ahmad.blogspot.com

کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini

پیام بما
@PakdiniHambastegibot

[email protected]

پاکدینی ـ احمد کسروی

22 Oct, 14:34


چند تن از درویشان روزگار قاجار

پاکدینی ـ احمد کسروی

22 Oct, 14:32


این کتاب اسرارالتوحید خواندنی است. شیخ ابوسعید از بزرگان صوفیان بوده و هشتاد سال عمر کرده که پنجاه سال با خانقاه‌داری گذرانیده که همیشه دسته‌ای از درویشان گردن‌کلفت در خانقاه او بوده‌اند و او با درخواست و التماس و تهدید از مردم پول بدست آورده شکمهای ایشان را سیر می‌ساخته. بلکه گاهی کار بگدایی رسمی می‌کشیده. یک داستانی در آن کتاب هست که ابوسعید به یک زنی می‌گوید باید بدرویشان طعامی بدهی. می‌گوید ندارم. می‌گوید گدایی بکن و وسایلی فراهم آور. شیخ بزرگ یک عمر با این رذالت بسر می‌برده و مفتخوار می‌پرورانده و بجان توده می‌انداخته و با اینحال خود را نه تالی پیغمبران ، بلکه بالاتر از ایشان می‌شمارده و بعادت همه‌ی مرشدان صوفی دعوای خدایی (یا بهتر گویم پیوستن بخدا) می‌کرده است. آن کتاب را بخوانید تا اسرار صوفیان را بفهمید.


پانوشتها :
1ـ اشاره به زمان فرمانروایی رضاشاه است.
2ـ میهنه شهرکی بوده میان ابیورد و سرخس (فرهنگ دهخدا) ، زادگاه ابوسعید. میهنگی = اهل میهنه.


🌸

پاکدینی ـ احمد کسروی

22 Oct, 14:31


📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🖌 احمد کسروی

🔸 36ـ درباره‌ی صوفیان و درویشان (یک از چهار)


چند روز پیش در پرچم گفتاری درباره‌ی صوفیگری بخامه‌ی آقای رحیمی چاپ کردیم و اینک می‌خواهیم در آن زمینه به یک رشته گفتارهای دیگری پردازیم. این نیز همچون شعر باید دنبال گردد.

اگر ایرانیان توده‌ای بودند که نیک و بد شناسند و سود و زیان بفهمند ما درباره‌ی صوفیان بهیچ گفتاری نیاز پیدا نمی‌کردیم. مگر درویشها و گلِ‌مولاها که تا پانزده سال پیش در ایران بفراوانی یافت می‌شدند و با آن ریخت «بُلعجایب» و رخت چرک‌آلود در جلو چشمهای خودی و بیگانه نمودار می‌گردیدند فراموش شده‌اند؟!.. ، مگر آموزاکهایی که نتیجه‌اش این هیکلهای شوم بوده نیاز بگفتگو دارد؟!.. راستی را باید گفت : این مردم چشم دارند و نمی‌بینند ، و گوش دارند و نمی‌شنوند ، و مغز دارند و نمی‌فهمند.

من می‌پرسم : آیا درویشان گدایی می‌کنند یا نه؟.. همه می‌دانیم که می‌کنند. یا گدایی می‌کنند ، یا ماربازی ، یا حقه‌بازی. باز می‌پرسم : آیا گدایی بد است یا نه؟!. همه می‌دانیم که بد است و شرم و آزرم آدمی را از میان می‌برد. پس دیگر جای چه گفتگوست؟!.. چرا صالح‌علی‌شاهها و مست‌علی‌شاهها و قطب‌علی‌شاه‌ها از میدان درنمی‌روند؟!..

چند روز پیش در میدان توپخانه سوار اتوبوس می‌شدم دیدم یک مردی با ریش توپی و گیسوان حنایی دراز و سرِ باز نیز سوار گردید. دانستم درویش است ، گلِ‌مولاست ، پیر است ، مرشد است ، قطب است ، ولیست ، عارفست. از دیدنش متأثر شده بیاد زمان پیش [1] افتادم که این چرکین‌کاریها از میان رفته بود.

اتوبوس راه افتاد و چون از جلو باغ ملی درگذشت شاگردشوفر بگرفتن پول پرداخت و چون نوبت بدرویش رسید با یک خیره‌چشمی گفت : از من پول نمی‌گیرند. شاگردشوفر با زمختی گفت : اتوبوس گداخانه نیست پول درآر ، این را گفت و ایستادگی نشان داد. درویش ناگزیر شد و از کشکول خود ده‌شاهی درآورد و باو داد. ولی سپس درویش رو بمردم گردانیده گفت : این مرا نمی‌شناسد ، وگرنه در هیچ جا از من پول نمی‌گیرند. این را گفت بی‌آنکه ‌اندک‌شرمی‌ کند. سپس چون اتوبوس بمیدان شاپور رسید و درویش می‌خواست پیاده شود شاگرد‌شوفر جلوش را گرفته گفت : ده‌شاهی دیگر! باز درویش بروی او خیره شده با یک خشمی چنین گفت : دست از سر من بردار ، این کاری که تو کردی تاکنون کسی نکرده. این را گفت و بی‌آنکه پولی دهد پایین رفت و راه خود را پیش گرفت. بدبخت سالها رنج برده ، ریاضت کشیده ، جهاد اکبر کرده ، سیر در نفْس نموده ، ذکر جَلی خوانده ، ذکر خفی خوانده ، چله‌ها بسر داده ، مقامات پیموده ، و آخرین نتیجه‌اش این شده که اتوبوس سوار شود و پول ندهد و هیچ نیندیشد که برای چه؟!..

من تا سالیان دراز این را باور نمی‌کردم که گدایی جزو آداب صوفیگری بوده و با دستور مرشد است که درویشان این کار را می‌کنند. می‌گفتم : چنانکه از دیگر فرقه‌ها گدا برمی‌خیزد از اینان هم برخاسته است. ولی در شگفت بودم که چرا از اینان بیشتر از دیگران گدا برمی‌خیزد؟.. این بود باور من در سالیان دراز. ولی سپس چون کتابهای ایشان را خواندم دیدم برخی از بزرگانشان همین کار را می‌کرده‌اند ، و این را یک راهی از ریاضت و تهذیب نفس می‌شناخته‌اند ، و چون این را دانستم بدی آن گروه در اندیشه‌ام هرچه بیشتر نمودار شد ، و برای آنکه گواهی بگفته‌های خود بیاورم عبارتهای پایین را از کتاب «اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید» بازمی‌آورم. چون این کتاب با یک زبان ساده نوشته شده در این رشته گفتار ، بیشترِ گواهیها از آن آورده خواهد شد.

از زبان شیخ ابوسعید داستان آغاز کار او را نقل می‌کند : «از جهت درویشان بسئوال مشغول شدیم که هیچ سختتر از این ندیدیم بر نفس هر که ما را می‌دید بابتدا دیناری می‌داد. چون مدتی برآمد کمتر می‌شد تا بدانگی بازآمد و فروتر می‌آمد تا به یک مویز و یک جوز بازآمد. چنان شد که بیش از این نمی‌دادند تا چنان شد که این نیز نمی‌دادند. پس روزی جمعی بودند و هیچ چیز گشاده نمی‌شد. ما دستارکی بر سر داشتیم در راه ایشان نهادیم و بعد از آن کفش بفروختیم پس آستر جبه خرج کردیم پس ابره پس پنبه. پدر ما را روزی بدید سر برهنه و پای برهنه او را طاقت نماند و گفت ای پسر آخر این را چه گویند گفتم این را تو مدان میهنگی» [2] .

خوانندگان این داستان را نیک بیندیشند. ابوسعید برای شکم درویشان بیکاره و مفتخوار گدایی کرده و سپس چون از گدایی چیزی بدست نمی‌آمده دستار خود را فروخته ، کفش خود را فروخته ، آستر و ابره‌ی جبه‌اش را فروخته ، و این را یک کار بزرگ و نیکی دانسته که بدینسان بازمی‌گوید و بخود می‌بالد.


👇

پاکدینی ـ احمد کسروی

22 Oct, 12:32


25ـ محمدرضاشاه

پاکدینی ـ احمد کسروی

22 Oct, 12:31


📖 حقایق زندگی

🖌 احمد کسروی

🔸39ـ خرده‌گیری و پاسخ آن

🔸 یادداشت کوشاد تلگرام (دو از هفت)


5) در این گفتار بصراحت از اینکه ملایان در جنبش مشروطه و سالهای پس از آن ، مردم عامی را برمی‌انگیختند سخن بمیان آمده. باید دانست تکیه‌گاه ملایان یکی مردم عامی و نادان و دیگری کسانیست که برای پاک کردن گناهان خود یا بجهت سودها و بهره‌مندیهای خود نیازمند این کیشند ـ همچون مقدسان بازاری ، حاجیهای دغلکار ، برخی از دولتیان و اینگونه کسان. اینجا بیشتر مردم نادان مورد نظر ماست و تاکنون جز این نبوده که همیشه ایشان افزار دست ملایان (و دیگر خودکامگان) بوده‌اند. یک توده‌ای با چنین مردمی نادان چگونه می‌خواهند از گلوگاه‌های تاریخ راه بسوی پیشرفت باز کنند؟!.. آیا این شدنیست؟!.. آیا نباید چاره‌ای بحال دُژآگاهی ایشان کرد؟!. آیا چنین کاری جدا از کوششهای سیاسی است؟!. آشکار بگوییم : کوشندگان سیاسی ما تاکنون ، به تغییر باورها و پدید آوردن تکان در مردم عادی و نادان ، باور نداشته کوششی نکرده‌اند. همیشه پنداشته‌اند نباید سخنی گفت و کاری کرد که ایشان برنجند. از آنسو ، ملایان و خیانتکاران ، ایشان را ـ که اوباش و «گروه فشار» از آنان برمی‌خیزد ـ همیشه پایگاه استواری برای خود دانسته از آنان سودهای بسیار برده‌اند.

6) دیده می‌شود که درسهای جنبش مشروطه در پیشامدهای بعدی بکار بسته نشده زیرا تاریخ ملایان را شناسانیده بود ولی با اینهمه در آستانه‌ی جنبش سال 57 ، پیشینه‌ی ملایان و سرشت سودجوی ایشان را کمتر کسانی به مردم باز‌نمودند. چرا چنین بود؟!.. در آستانه‌ی برافتادن محمدرضاشاه دیده نشد دسته‌ای از کوشندگان سیاسی ، تاریخ را یاد آورده ملایان را به مردم بشناسانند. در آن دوره هرچه بود غوغای براندازی شاه (و نه شاهی و خودکامگی!) بود. اگر گاهی گفتگو از فرجام کشور پس از رفتن شاه بمیان می‌آمد ، بیشتر کوشندگان سیاسی دورنمایی از حکومت را تصویر می‌کردند که در آن با بکار افتادن دمکراسی ، جایی برای چیرگی ملایان نخواهد بود!

درسهای جنبش مشروطه را باید از تاریخ جست و یاد گرفت. ولی آنچه دیده می‌شد و می‌شود آنست که توده‌ی مردم از هزار تن یکی تاریخ کشور خود را نخوانده و نمی‌داند ، تاریخ مشروطه را نیز بیش از این شمار نخوانده و نمی‌دانند.

تاریخ بماند ، امروز که از مشروطه بیش از صدوده سال می‌گذرد ، معنی درست مشروطه یا دمکراسی را از صد تن یکی نمی‌داند. پس شگفت نیست که ما در راه دستیابی به دمکراسی همان جاییم که هشتاد سال پیش بوده‌ایم.

بجاست یادآوری گردد کوششهای پرچم و پیمان که برانداختن گمراهیها و به یک شاهراه درآوردن ایرانیان و همدست و یکدل گردانیدن ایشان بوده دنباله‌ی کوششهای جنبش مشروطه است.

زیرا دمکراسی یا مشروطه حکومت را در دست توده می‌داند. چنین توده‌ای خود باید کارها را بدست گیرد. باید در اداره‌ی کشور همه دست بدست هم دهند. این نیز با هم‌اندیشگی و یگانگی (اتحاد) بدست می‌آید. پراکندگی (تفرقه) دشمن همدستی است. اینست برای هموار گردانیدن راه دمکراسی هیچ کاری ارجدارتر از نشر حقایق و نبرد با پراکنده‌اندیشیها نیست.


🌸

پاکدینی ـ احمد کسروی

21 Oct, 18:04


کار تولیدی بیشتر به عوامل درونی بستگی دارد. اگر در درون کشور نابسامانی و ناآرامی چیره باشد کار تولید ده چندان دشوارتر هم می‌گردد.

در کشوری که هر چندگاه یک بار ، یک دسته به خیابانها بریزند و هیاهو برپا کنند ، کارگران را بشورانند ، تظاهرات و راه پیماییها را با چماق و سنگ سرکوبند ، کشوری را دشمن بخوانند و آرزوی مرگش را فریاد کشند و سراسر کشور را به هیجان آورند ، به سفارتخانه‌ها و دانشگاهها و کوی دانشگاه حمله کنند ، هر دولتی سر کار می‌آید نه تنها وزیران ، مدیران و سران اداره‌ها دیگر ‌گردند بلکه همانها هم که هستند تا پایان عمرِ دولت ، امیدی به بازماندن در جایگاه خود نداشته باشند ، یا قانونها و بخشنامه‌ها پیاپی تازه ‌شود ، در چنان حالی پولداران از کارهای پرریسکی همچون تولید و کارخانه‌داری می‌پرهیزند.

در جایی که اقتصاد را ویژه‌ی خر بشمارند ، همین یک سخن ، خود برای گریزانیدن سرمایه‌‌ها از کوششهای تولیدی به اندازه‌ی لشکری از چماقداران و گروه فشار کار می‌کند. در جایی که به یک دسته جوان متعصب که هنوز تجربه‌ی زندگی نیندوخته‌اند گفته شود «شما آتش به اختیارید» ، چنین سخنی تنها بر عزمشان می‌افزاید ، عزمی که خرد نگهبانش نیست. عزمی که قانونها را خوار گردانیده زیر پا می‌اندازد و کشور را به هرج و مرج کشانیده از خیابانها کشتارگاهها پدید می‌آورد. در چنین حالی دیگر چه امیدی در دل تولیدکننده بازمی‌ماند که به کارهای پرریسک تولیدی برخیزد؟! سرمایه‌دارها از تباه گردیدن سرمایه‌هاشان بیمگین بوده سرمایه‌هاشان را به خرید مِلک و ارز و طلا یا دلالی یا بکار بازرگانی انحصاری و اینگونه کارها می‌اندازند.

وضعی که کشور پس از سال 57 داشت ، برای بازرگانی ـ بویژه انحصاری ـ خطری پدید نیاورده بود ولی میدان را برای کارخانه‌داران و تولیدکنندگانِ صنعتی پرخطر گردانید. از آنسو بازرگانی نه تنها به رفع بیکاری کمکی نمی‌کند چون جلو تولید را می‌گیرد به بیکاری نیز می‌افزاید. گذشته از آنکه با بسته شدن یک کارخانه ، چنانکه گفتیم هرچه تجربه در آن کار اندوخته شده به باد می‌رود. هم کارکنان آزموده ممکنست به کار دیگری پردازند و بدینسان صنعت به عقب‌گرد دچار می‌شود.

اینهاست که شما می‌بینید در این زمان دراز چهل و اند ساله بیش از همه به بازرگانی پرداخته شده تا تولید. این بدان معنیست که برای تأمین نیازمندیهای مردم ساده‌ترین ولی زیانمندترین راه برگزیده شده. از همه بدتر قاچاق (واردات) است که نه تنها از درآمد دولت (یا بخشی از درآمد مردم و کشور) می‌کاهد بلکه خطر بزرگی برای تولیدکننده‌ی بدبخت بومی است.

ما در این نوشتار به افغانیان کوچنده و تأثیر آن بر بیکاری و کاسته شدن دستمزدها نپرداخته‌ایم. اینکه کارفرمایان از آنها سود می‌جویند و بدینسان کارها را بجای ایرانیان به بیگانگان می‌سپارند گرفتاری کوچکی نیست. همه می‌دانند که کارفرمایان بیش از همه برای آنکه حق بیمه و دیگر حقوق کارگر ایرانی را نپردازند بهتر می‌دانند که بجای ایرانی از افغانیها کارگر بگیرند. اینکه حکومت چشمش را بر اداراتی همچون شهرداریها و پیمانکارانش که کارگر افغانی مزدور می‌گیرند بسته خود یک رسوایی است. از چنین حکومتی چگونه می‌توان چشم داشت که از حقوق کارگر ایرانی دفاع کند؟!

(در فرصتی دیگر به راه چاره‌ی این گرفتاریها خواهیم پرداخت)

پاکدینی ـ احمد کسروی

21 Oct, 18:03


🌑 پیشامد دلگداز انفجار در معدن زغال سنگ ــ11 🌑

علتهای افزایش بیکاری و کاهش تولید

(بخش پنجم)

🖌 کوشاد تلگرام

چنانکه دیده می‌شود ، همه‌ی اینها بروی تولید و بیکاری همچنین دستمزد کارگران تأثیر منفی می‌گزارد. نتیجه آنکه چنین دولتهایی را می‌توان گناهکار و مجرم شناخت و حساب پرسید. اگر در یکی از آن کشورهای پیشرفته و آزاد غربی چنین کوتاهیهایی از دولت دیده شود پای سران آن به محاکمه‌ در دادگاه نیز کشیده خواهد شد. ولی در این کشور که دو سه هزار سال با خودکامگی بسر برده ، مردم اساساً به حقوق خود آشنا نیستند ، چه رسد به آنکه دسته‌ها و جمعیتهایی پدید بیاورند تا بوسیله‌ی آنها به حقوقشان دست یابند.

باید دانست کارخانه برپا کردن یک کار پرریسکی است و کارخانه‌داران سرمایه‌شان را به بیم می‌اندازند. ممکنست همه یا بخش بزرگی از سرمایه‌شان نابود شود. پس باید از چند چیز مطمئن شوند. نخست باید مطمئن شوند آنچه تولید خواهند کرد بازار و خواهان دارد. در مقررات گمرک و اداره‌های همبسته به کارشان ، بیکبار تغییر بزرگی که تولیدشان را تهدید کند روی ندهد. باید مطمئن شوند کیفیت و بهای مواد اولیه نسبتاً ثابت مانَد و نایاب نشود. «تقاضا» برای کالای تولید شده به هر علتی بیکبار کاهش نیابد. یا اگر چندگاهه (موقتاً) کاهش یافت فروش نکرده می‌توانند چندگاهی پایداری کنند. چون بیشتر کارخانه‌ها نیازمند ارز هستند ، بهای ارز تغییر ناگهانی نکند و چون نیازشان افتد در دسترس باشد. زمین کارخانه فراهم و مناسب آن پیشه باشد. آب ، برق ، گاز همیشه در دسترس خواهد بود. اینها بدان معنیست که تا جایی که می‌توان پیش‌بینی کرد اوضاع سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی کشور پایدار خواهد ماند. از نخست باید اندیشه‌ی دانش فنی و ماشینها را بکنند. از کجا بخرند و آیا خدمات پس از فروش آنها پایدار خواهد بود؟! تکنولوژی‌ای که می‌خرند خود کهنه نشده باشد. کارخانه نیک «جانمایی» گردد. برای «طرح توسعه» فضا داشته باشد. بدانند چه اندازه از تولید کالا برای آغاز کار مناسب است. چون روی زمینِ کارخانه ساختمانهایی ساختند ، به بهای زمین جز اندکی نمی‌افزاید. این بدان معنیست که باید پول آن ساختمانها را بازگشت ناپذیر بشمار آورند.

هنگام ساخت کارخانه و پیش از آغاز به تولید ، در اندیشه‌ی فروش کالای تولیدی باشند. حساب رقیبان خود و گنجایش تولیدشان را بدانند. حساب کارکنانی را که نیاز دارند کرده باشند. سپس باید دشواریها و جلوگیرهای «نیروی انسانی» (همچون کمبود مهارت ، بیماری و غیبت) را یکایک پیش‌بینی کرده و برای چند ماه حقوق ایشان ، ذخیره داشته باشند. پیش از آغاز به تولید ، بیمه‌ی کارگران و کارمندان و استاندارد‌های ایمنی و بهداشت کار باید اندیشیده شده باشد. کوتاه‌سخن ، باید «آینده‌نگری» درستی داشته باشند و اوضاع کشور هم پایدار باشد.

این دشواریها را بسنجید با کار سفارش همان کالا که یک بازرگان به تولیدکننده‌ی بیگانه می‌دهد. کار بازرگانی نیز بی‌بیم نیست. ولی بیم کار بازرگانی بیش از همه به عوامل خارجی یا رقابت در درون کشور بستگی دارد. این هم در جایی است که رقابتِ راستی در کشور در کار باشد. به این معنی که همه‌ی کارها از روی قانون پیش برود و رانت و پارتی‌بازی در اداره‌ها جایی نداشته باشد و کسی نتواند به انحصار دست یابد. ولی در ایران بویژه که با دستِ چنین حکومتی راه برده می‌شود ، در جایی که مجوزها با زورورزی و زیر پا گزاردن قانون و پارتی‌بازی یا رشوه‌خواری انحصاری می‌شود دیگر رقابت معنی ندارد. در کشوری که قانون فرمانروا نبوده و ادارات پر از آلودگی (فساد) باشد ، مجوزِ انحصاری گرفتن ، کار دشواری نیست. اگر هم در جاهایی فراهم نشد با «گروه فشار» و رشوه و پارتی‌بازی و اینگونه کارهای ناسزا انحصاریش می‌کنند. بدینسان است که با وارد کردن همان کالاهایی که در کارخانه‌های کشور ساخته می‌شود ریشه‌ی صنعت را می‌کَنند.
👇

پاکدینی ـ احمد کسروی

21 Oct, 15:40


(از این نوشتار)
.

پاکدینی ـ احمد کسروی

21 Oct, 14:31


📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🖌 احمد کسروی

🔸 35ـ ایرانیان بکوشش بیشتر نیاز دارند تا بخودستایی (سه از سه)


آقای س. ب. در گفتار خود یکی هم نام فرهنگ را می‌برد و در یک جایی می‌گوید : «یکی از آن مللی که دیوارهای باستانیش همیشه پایدار و چراغ تابناک فرهنگش سالهای سال فروزان بوده و خواهد بود ملت ایران است».

من نمی‌دانم ایران در زمان مغول چه فرهنگی داشته (و یا امروز چه فرهنگی دارد)؟! فرهنگ ایران یک رشته‌ی آن ، این شعرهاست که همگی حالش را می‌دانند. باید گفت : خشک و تر هرچه ‌اندیشیده و یا شنیده‌اند برشته‌ی نظم کشیده‌اند. یک نمونه‌ای از آنها بیشرمیهای انوری و دشنامگویی‌های یغما و یاوه‌سراییهای قاآنی است.

یک رشته‌ی دیگر بافندگیهای باطنیان و صوفیان و خراباتیان است که سراپا بیپا و سراپا گمراهی است. یک رشته‌ی دیگر این کتابهای تاریخست ، از قبیل جهانگشای جوینی ، ظفرنامه‌ی علی یزدی ، تاریخ وصاف ، تاریخ معجم و مانند اینها که ما نمی‌دانیم آنها را چاپلوسـ[یـ]نامه بنامیم یا کتابهای تاریخی. بدبختان چندان چاپلوسی و یاوه‌گویی بسخنان خود افزوده‌اند که تاریخ درمیان آن گم شده. یک رشته‌ی دیگر کتابهای پندی است که یک نمونه‌ی نیکی از آنها گلستان سعدی ، و یک نمونه‌ی نیکی از این داستان قاضی همدانست.

باین فرهنگهاست که می‌نازید؟!.. باین فرهنگهاست که پشتگرمی نشان داده می‌گویید : «سالهای سال فروزان بوده و خواهد بود»؟!.. دریغا که پرده‌ی غفلت بروی چشمهای شما فروهشته شده! دریغا که از حقایق بسیار دورید!

یک نمونه‌ای از فرهنگ ایران در زمان مغول و از نتیجه‌ی آن بشما نشان دهم : همان ابوبکر رازی که دیروز گفتیم آمدن یمه و سوتای را شنیده شبانه با چند تن درویش لخت و پخت بگریخت ، و زنان و فرزندان خود را بی‌سرپرست گزاشت که خودش می‌نویسد مغولان چون به ری رسیدند همگی را از تیغ گذرانیدند ، چنین مرد پست بیغیرتی در همان مرصاد‌العباد که همین داستان را در دیباچه‌ی آن نوشته به یک رشته تحقیقات صوفیانه‌ی شگفتی پرداخته که روی نادانی و کودنی را سفید گردانیده. از جمله یک عبارت عربی هست : «خمرت طینة آدم بیدی اربعین صباحا» (من گِل آدم را با دست خود چهل روز سرشتم) که می‌گویند «حدیث قدسی» است و راستی آنست که خود صوفیان ساخته‌اند.

به هر حال آقای ابوبکر رازی این جمله را عنوان کرده و هشت صفحه بیهوده‌گوییهای شگفتی کرده.

اینان چنین می‌پنداشته‌اند که چنانکه کوزه و لولهنگ را از گِل می‌سازند خدا نیز آدم را از گل ساخته. بدینسان که گلی از خاک درست کرده و از آن کالبدی پدید آورده و سپس جانی یا روانی به وی دمیده. این اندیشه‌ی همگی آنان درباره‌ی آفرینش آدمی ‌بوده. آنوقت ابوبکر رازی بتحقیقات پرداخته می‌گوید خدا کالبد آدم را از گل درست کرده و درمیانه‌ی مکه و طائف بروی زمین افکنده چهل‌هزار سال بساختن آن می‌پرداخت. فرشته‌ها که از آنجا می‌گذشتند از اینهمه اهتمام خدا باین یک آفریده‌ی گلی در شگفت می‌شدند و از همدیگر می‌پرسیدند : مگر می‌خواهد چه بسازد که اینهمه بآن اهتمام می‌ورزد؟!. در دلهای خود بآدم رشک می‌بردند و از ارجمندی آن در نزد خدا دلتنگ می‌گردیدند. روزی شیطان بآنجا می‌گذشت آن کالبد را دید و خیره ماند ، و گفت این تو تهیست من می‌توانم بدرون آن بروم و از راز کار ، آگاه گردم. این گفت و از سوراخ بینی بدرون آدم رفت و همه جا را گردید. ولی به یک جا رسید که در آن را بسته یافت و بدرون آن رفتن نتوانست. آن یک جا دل بود. آری دل مخزن اسرار الهیست و شیطان را بآن راه نیست ... هفت یا هشت صفحه را با این سخنان یاوه پر کرده است.

این است نمونه‌ای از فرهنگ ایران در زمان مغول که هر کس باید بخواند و از شرمندگی سر پایین اندازد ، نه آنکه ببالد و بنازد و بخودستایی پردازد؟!.. این بسود دشمنان ایران است که ایرانیان باین چیزهای مفت و بیهوده بنازند و آنها را هر زمان تازه گردانند و غفلت را تا بآنجا رسانند که بگویند ما چون تمدن و فرهنگ داریم همیشه پایدار خواهیم ماند.

دوباره تکرار می‌کنم : ایرانیان بکوشش بیشتری نیاز دارند تا بخودستایی.

این چیزها که از گذشته بایران رسیده و یادگار زمانهای زبونی و درماندگیست باید کوشید و همه را از میان برد و نشانی بازنگزاشت. این کتابهای سراپا گمراهی و نادانی که از زمان مغول بازمانده باید همه را بآتش کشید و مردم را از زیان آنها بازداشت. اگر ایرانیان در آرزوی فرهنگ می‌باشند باید بکوشند و حقایق زندگی را یاد گیرند و دارای یک فرهنگ بسیار ارجدار گرانمایه‌ای گردند.

(پرچم روزانه شماره‌های 193 ، 194 ، 195)


🌸

پاکدینی ـ احمد کسروی

21 Oct, 12:32


بار دیگر پس از شهریور20 اینان را فرصتی پیش آمد و میدانی یافتند که از کنجهایی که در زمان رضاشاه خزیده بودند درآیند. آیا این بار هم فروتنی نمودند؟ کارهایی که اینان کرده‌اند در تاریخ آمده : باز یکمشت قداره‌بند و چاقوکش را به راه ‌انداختند تا به آشوب و ترساندن مردم برخیزند و کارهاشان را بخشی بدست اینان و بخشی بدست ناپاکانی در دولت بکار بستند. پس این فریبکاری هم در پرونده‌ی ایشان ثبت است که فروتنی و کوتاه آمدنشان از روی پاکدلی و راستی نبوده. به سخن دیگر ، اگر گوش به سرگذشتهای تاریخ می‌داشتیم ، پیش از برآمدن حکومت ملایان در سال 57 توانستیمی دانست که سخنان و رفتار ایشان همه رویه‌کارانه (ظاهرسازانه) و از روی فریبکاریست.

از آنسو می‌بینیم ملایان در هیچ کوششی پروای میهن و آزادی و پیشرفت آن نکرده‌اند. هرچه بوده جز در اندیشه‌ی دستگاه خود و شکوه آن نبوده‌اند. پس امروز نیز شگفت نیست ببینیم در اندیشه‌ی نیرو دادن به کیش خود در عراق و لبنان و جاهای دیگر باشند و اگر در جاهایی پروای کشور می‌دارند از آنست که بهره‌مندیهای بسیار در اینجا دارند و اکنون خود را دارنده‌ی این سرزمین می‌شمارند. فراموش نشود آن روزی که دستشان از «بیت‌المال» کوتاه بود چه ‌اندازه بی‌پروایی به کشور نمودند.


🌸

پاکدینی ـ احمد کسروی

21 Oct, 12:31


📖 حقایق زندگی

🖌 احمد کسروی

🔸39ـ خرده‌گیری و پاسخ آن

🔸 یادداشت کوشاد تلگرام (یک از هفت)


این گفتارِ کوتاه و فشرده نکته‌های ارجدار چندی را دربر دارد که می‌باید از آنها جداگانه سخن راند. اینست در زیر به آنها می‌پردازیم :

چون پس از چاپ گفتار پیش (خرده‌گیری و پاسخ آن) در پرچم ،‌ تاریخ این کشور پیشامدهای افسوس‌آورِ فراوانی بخود دید که به سخنان آن گفتار بستگی بسیار دارد و ما که اکنون به گذشته می‌نگریم نگاه روشنتری به ریشه‌ی آن پیشامدها می‌داریم اینست بایسته دانستیم به آن بازنگریم و نتیجه‌هایی را که از آن گفتار تاریخی بدست می‌آید در اینجا بازنماییم :

1) از آنچه آمد دانسته می‌شود که جنبش مشروطه یک انقلاب پر‌ارج و پر‌بهایی بوده و تأثیر آن بر ایران از همین گفتار بنیکی پیداست. چگونگی آنکه ، می‌دانیم مردم تا پیش از مشروطه حرف شنوی بسیاری از ملایان داشته و این را از واجبات کیش خود می‌شمارده‌اند. لیکن ملایان که با مشروطه‌خواهان دشمنی آشکار کردند گمان داشتند با آغاز دوتیرگی صف آزادیخواهان خواهد شکست ، این هنگام دیده شد آن گمان راست درنیامد ، دیده شد آزادیخواهان به ‌اندیشه‌هایی آراسته گردیده‌اند که دیگر زیر بار سخن ملایان ـ اگرچه بنام دین و مذهب باشد ـ نخواهند رفت. «چون آزادیخواهان مردان خونگرمی ‌بودند که با یک غیرت و مردانگی بکوشش برخاسته و پیشرفت و فیروزی کشور را یگانه آرزوی خود می‌دانستند اینبود ملایان را با آن گفته‌هاشان دشمن کشور می‌شناختند و برانداختن ایشان را بخود واجب می‌دانستند». بدیگر سخن ، ایشان داوری خرد را جلوتر از باورهای کیشی گرفتند و آن را بکار بستند. چنین رفتاری از توده در گذشته دیده نشده بود و خود یک جهش بزرگی در آن زمان شمرده می‌شد و نمونه‌ایست از بزرگی و ارج آن جنبش. براستی اگر مشروطه در ایران پیش نمی‌رفت حال ایران چه‌بسا تیره‌تر از افغانستان امروزی بود.

2) گذشته از مردم ، می‌بینیم یک دسته از خود ملایان همچون سه سید در تهران و ثقة‌الاسلام در تبریز و علمای سه‌گانه در نجف ، آنگاه که سخن از میهن و پیشرفت آن بمیان آمد و تناقض آن را با مذهب دیدند ، پاکدلانه پیروی از اندیشه‌های آزادیخواهانه کردند. نه آنکه از مذهب دست کشیدند بلکه کوشیدند آن را پیرو آزادیخواهی و ایرانخواهی کنند. این کوشش در آن زمان یک نتیجه‌ی موقتی نیکی داد و آن پس نشستن دیگر ملایان (یا مشروعه‌خواهان) بود. با اینحال باید افزود که همین ناسازگاری شریعت با مشروطه همچون استخوان لای زخمی بازماند و به رسمیت یافتن مذهب جعفری در قانون اساسی (که ترجمه‌ی قانونهای اروپایی بود ، و گنجانیدن چنان اصلی خود بدعتی از ملایان بشمار می‌آید) و به اصل دوم متمم آن قانون (تأیید کردن پنج تن مجتهد ، قانونگزاریهای مجلس شورا را) و دیگر کشاکشها و گرفتاریها در سالهای آینده راه گشاد.

3) مشروطه را آن پاکدلانی فراهم آوردند که سود کشور را به مذهب تقدم دادند. ولی امروز تاریخ در دست تحریفگران بگونه‌ی دیگری نوشته می‌شود. اینان همه‌ی ارج را به دشمنیهای تیره‌درونانه‌ی مشروعه‌خواهان گزارده می‌گویند مشروطه راه گمراهی رفت و اگر مشروعه‌خواهان نبودند بیش از این گمراه می‌شد. در حالی که ملایان دشمنی با کشور و مشروطه را تا همدستی با محمدعلی‌میرزا و روسیان ، تا خونریزی از همجنسان ، تا برانگیختن مردم به جاسوسی بسود بیگانگان و تا پای پذیرش زیردستی ایشان پیش بردند و از هیچ ننگی باک نکردند.

همین امروز شما ستایشهای بیجا و نادانانه از شیخ‌فضل‌الله نوری کم نمی‌شنوید. نام او همه جا هست ، کسی را که مایه‌ی اصلی خونریزیها گردید و به این جرم و جرمهای دیگر ، خیانتش به کشور آشکار و بدار آویخته شده شهید نامیده نامش بر بزرگراهها می‌گزارند ولی آیا شده یک بار ستایش از آخوندخراسانی بشنوید؟!. یا از ثقة‌الاسلام ـ آن «نیکمردی که مایه‌ی روسفیدی و سرفرازی ایرانیان گردید» و «نامش همواره آرایه‌ی تاریخ ایران خواهد بود» ، آنکه برای مهر نکردن نوشته‌ای که بزیان آذربایجان بود پای دار رفت؟!..

4) همان ملایان که با بیدین و طبیعی یا بابی نامیدن آزادیخواهان ، مردم عامی را به ایشان می‌شوراندند ، چون در روسیه آن انقلاب بزرگ پیش آمد و دست روسها از کارهای ایران کوتاه گردید و فشار از روی توده برخاست و آزادیخواهان باز به کوشش برخاستند ، خود را در تنگنا دیدند و این هنگام از در فروتنی درآمده مشروطه‌خواهی نیز از خود می‌نمودند.


👇

پاکدینی ـ احمد کسروی

20 Oct, 16:02


🌑 پیشامد دلگداز انفجار در معدن زغال سنگ ــ10 🌑

علتهای افزایش بیکاری و کاهش تولید

(بخش چهارم)

🖌 کوشاد تلگرام

ملایان در سال 1358 نزدیک به 500 واحد تولیدی را مصادره کردند ـ کارخانه‌هایی که برخی از آنها در خاورمیانه جایگاه والایی داشتند. ولی کمتر یکی از آنها را توانستند به همان بهره‌وری سال 58 نگاه دارند. بلکه برخی از آنها را به ورشکستگی کشانیدند. از جمله‌ی آنها می‌توان سه کارخانه‌ی کفش‌دوزی ملی ، وین و بلا ، نساجیهای وطن و مازندران و داروگر و تولی‌پرس ، و کارخانه‌های ارج و آزمایش و جنرال استیل را نام برد. تنها آنهایی که همچون ایران خودرو (ایران ناسیونال خیامیها) سودهای گزافی حکومت را داشت به تولید افزودند. زیرا گذشته از پشتیبانیهای حکومتی ، یک سد گمرکی در برابر ورود خودروهای بیگانه گزاشته بودند. و چون در این حال کالاشان با بازار جهانی رقابت نمی‌کرد ، اینست توانستند هر سال صدها هزار دستگاه از خودروهای نامرغوب خود را به بهای گزافی پیشاپیش بفروشند. اینگونه کارخانه‌ها چون پشتیبانش حکومت است حساب مالیشان به آشکار نمی‌افتد که دانسته شود بهره‌وریشان هر سال چگونه بوده.

در بیشتر جاها حکومت از عهده‌ی راهبری شرکتهای مصادره‌ای همچون فروشگاههای زنجیره‌ای کورش نیز برنیامد و کارشان را به ورشکستگی کشانید. از راهبردن یک کارخانه‌ی کبریت سازی نیز ناتوانی نمودند. چندین شرکت و کارخانه‌ی مصادره‌ای را به آستانه‌ی بسته شدن رسانیدند یا از کیفیت و توان تولید آنها بسی کاستند. همان کبریت سازی «توکلی» تبریز که با زیانهای فراوان به آستانه‌ی ورشکستگی کشید ، به مهندس توکلی فرزند بنیادگزار آن کارخانه سپارده شد که بیاید آن را از ورشکستگی کامل برهاند که او نیز گرفت و توانست.

اگر به تاریخچه‌ی یکایک آن کارخانه‌ها و وضع امروز آنها بپردازیم بیشتر آنها افسوس‌آورست. کافیست در اینترنت «تعطیلی کارخانه‌ها» در ایران را جستجو کنید. کافیست ببینید کارخانه‌هایی مانند ارج ، آزمایش ، جنرال استیل (ایران پویا وابسته به «بنیاد مستضعفان») ، خودکار بیک ، جوراب استارلایت ، قوه‌ی پارس و تولی‌پرس (تولیدکننده‌ی شوینده‌ها) و دهها شرکت و کارخانه را که در دست بنیاد مستضعفان و دیگر جاها بود چگونه به ورشکستگی کشانیدند. چرا یکی از دولتیان پیدا نشد آشکار نماید اینها به چه علت به چنان فرجامی رسیدند؟!

گفته‌اند در کارخانه‌های حاجی محمدتقی برخوردار (از جمله پارس‌الکتریک (تولیدکننده‌ی رادیو و تلویزیون) ، شرکت پارس توشیبا (تولیدکننده‌ی کالاهای لوازم خانگی مانند پنکه ، آب‌میوه‌گیری ، چرخ گوشت و انواع پلوپز در شهر رشت) ، لامپ پارس ، فرش پارس ، سرامیک البرز و کاشی پارس و شرکتهای کالای الکتریک و کارتن البرز) روی همرفته بیش از بیست‌هزار تن مشغول به‌کار بودند (باید دانست کارخانه‌ی بزرگی همچون ذوب آهن کارکنان کنونیش کمتر از این اندازه است). اینها در زمانیست که جمعیت ایران 36میلیون تن بوده. آن بیکار شدگان چه کردند؟! آن ماشینها چه شدند؟! از زمینها و داراییهاشان چه کسانی و چه بهره‌هایی برداشتند و برمی‌دارند؟!

محمدرحیم متقی ایروانی که کارخانه‌ی کفش ملی را در سال 1330 بنیاد گزارد رشته‌ی حقوق دانشگاه تهران را خوانده بود. او میان سالهای ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۷ بیش از ۵۰ شرکت دیگر بنیاد گزارد. در این مجموعه بیش از یازده‌هزار کارگر و کارمند به کار مشغول بودند. کفشهای کارخانه‌ی کفش ملی گذشته از مصرف بومی در سالهای آخر به اروپای شرقی و اتحاد شوروی صادر می‌شد.

لاجوردی‌ها که دارندگان گروه صنعتی بهشهر بودند ، بیش از ۸۰ شرکت و کارخانه را در سراسر کشور از جمله تهران ، کاشان ، بهشهر ، کرمانشاه ، قزوین ، مشهد ، گنبد کاووس ، گرگان ، نکا ، اراک ، خرمشهر ، نوشهر و حومه‌ی محمودآباد بنیاد گزاردند. در این شرکت‌ها تا سال ۱۳۵۷ بیش از ۱۵ هزار مهندس ، کارشناس ، مدیر ، کارمند و کارگر مشغول به کار بودند.

(این نوشتار را فردا دنبال خواهیم کرد.)

پاکدینی ـ احمد کسروی

20 Oct, 15:01


(از این نوشتار)
.

پاکدینی ـ احمد کسروی

20 Oct, 14:34


قلمرو خوارزمشاهیان

پاکدینی ـ احمد کسروی

20 Oct, 14:32


مگر نسل چنگیزخان شد هبا
که غوری بَدرگ شود پادشا؟!

پس از زمان مغول بی‌پروایی ایرانیان بکشور و خاک خود و پرهیز و گریزشان از جنگ باندازه‌ای بود که پادشاهان صفوی چون بکار برخاسته می‌کوشیدند که ایران را مستقل گردانند ناگزیر شدند که دست بدامن ایلهای بیابان‌نشین ترک زنند و از آنان سپاه پدید آورند و در سایه‌ی همان بود که کاری از پیش بردند.

در زمان صفویان یک ایرانی‌نژاد که تاجیک نامیده می‌شد حق نداشت در سپاه باشد یا بسرکردگی برسد یا وزارت یابد. همه‌ی اینها حق ترکها بود. از تاجیکها تنها مستوفی و منشی و دفتردار و ندیم و مطرب و شاعر درباری برگزیده می‌شد. اینها همه نتیجه‌ی چیرگی مغول بود.

کنون چه ‌اندازه پرت است که کسانی بخود بالند و بگویند مغولان اگرچه ما را شکست دادند ولی نتوانستند پایه‌ی تمدن ما را متزلزل سازند بلکه خودشان مغلوب این تمدن گردیدند. نمی‌دانم این تمدن که می‌گویند چیست؟!..


🌸

پاکدینی ـ احمد کسروی

20 Oct, 14:31


📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🖌 احمد کسروی

🔸 35ـ ایرانیان بکوشش بیشتر نیاز دارند تا بخودستایی (دو از سه)


من اگر بخواهم از یکایک شکستهای تاریخی ایران گفتگو کنم سخن بدرازی می‌انجامد. تنها از داستان مغول بگفتگو می‌پردازم. این داستان چندان دردآور است که ایرانیان باید جز بافسوس و دریغ یاد ننمایند. اگر وزارت فرهنگ دانشور می‌پرورانید تاکنون بایستی ده کتاب بیشتر در رازهای آن حادثه و علت زبونی ایران نوشته شود. ایرانِ آن روزی از هر باره بسیار بزرگتر از ایرانِ امروزی بوده. از حیث خاک ، مرز شرقی از کنار سیحون (می‌گویم سیحون ، نمی‌گویم جیحون) آغاز شده تا بهمدان می‌رسید و این قسمت در زیر دست خوارزمشاهیان بود ، و از همدان ، قلمرو خلیفه‌ی بغداد آغاز یافته تا شام ممتد می‌گردید ، و اینها همه بهم بسته می‌بود. از حیث انبوهی نفوس بیگمان انبوهی آن روزی سه برابر امروز بوده است. آن روز شهرهای ری و نیشابور و مرو و هرات و خوارزم و بخارا هر کدام بیش از دوملیون و سه‌ملیون مردم داشته.

پس چه شد که یک چنین کشور پهناوری با آن مردم انبوه ، زبون چند صدهزار مغول گردید؟.. می‌دانم خواهند گفت سلطان‌محمد خوارزمشاه ناشایستی نشان داد و او باعث شد. ولی این سخن پذیرفتنی نیست. مردم اگر حس مردانگی داشتند همینکه می‌دیدند خوارزمشاه جنگ نکرد خود بمیان می‌افتادند و دسته‌ها می‌بستند و با دشمن بجنگ و آویز می‌پرداختند. در هر شهری بزرگان آنجا پیش افتاده و جوانان را شورانیده شهر خود را نگاه می‌داشتند.

برای اینکه موضوع نیک روشن گردد باید فراموش نکرد که چنگیزخان چون بر سر ایران آمد خود او با انبوه مغولان در ماوراءالنهر نشست و بقصابی پرداخت. ولی دو تن از سرداران خود را بنام یمه و سوتای با سی‌هزار تن دنبال خوارزمشاه فرستاد و این سی‌هزار تن از رود جیحون گذشته از خراسان گرفته بکشتار و تاراج پرداختند و چون بسمنان رسیدند بدو دسته گردیده یکی از راه مازندران و دیگری از راه خوار کشتارکنان پیش آمده در ری بهم رسیدند و شهری باین بزرگی را که بیش از دومیلیون مردم داشت کشتار کردند و از آنجا روانه‌ی همدان گردیده از آنجا از راه زنجان بآذربایجان رفته و زمستان را در آنجا گذرانیدند و بهار دوباره کشتارکنان از راه قفقاز و شمال دریای خزر بلشگرگاه مغول پیوستند و از اینهمه شهرهای بزرگ تنها تبریز بود که ایستادگی نمود و در سایه‌ی مردانگی و غیرت شمس‌الدین طُغرایی از کشتار و تاراج آسوده ماند.

این یک داستان بسیار حیرت‌آوری است که ایرانیان در آن روز تا باین اندازه زبون و پست بودند. ولی ما علت آن را می‌دانیم. علت آن همان بدآموزیهای صوفیان و باطنیان و خراباتیان و شاعران بوده که غیرت و مردانگی را در تنهای مردان افسرده گردانیده بودند. در جایی که یک مردمی همه چیز را از خدا بدانند و کوشش را وظیفه‌ی خود نشمارند ، در جایی که مردم ، جهان را هیچ و پوچ شناخته و تنها دم را غنیمت دانند ، در جایی که در یک کشوری صد دسته‌بندی باشد پیداست که اینگونه زبون و خوار خواهند بود. شاعر آن زمان سعدی است که بهم‌میهنان خود دستور بیغیرتی داده می‌گوید :

چون زهره‌ی شیران بدرد نعره‌ی کوس
زینهار مده جان گرامی بفسوس

با هر که خصومت نتوان کرد بساز
دستی که بدندان نتوان برد ببوس

یکی از بزرگان صوفیانِ آن زمان ابوبکرِ رازیست که از مشایخ سلسله شمرده می‌شود و یکی از «اقطاب» بوده. این مرد در دیباچه‌ی کتاب خود شرح می‌دهد که چون آمدن مغول را به ری شنیده با چند تن درویش لخت و پخت جان خود را برداشته گریخته است و زنان و فرزندان خود را بازگزارده که می‌گوید مغولان همه را از تیغ گذرانیدند. ببینید چنین بیغیرتی در کجا بوده است؟!.

از این گذشته داستان مغول چند آسیب بزرگی را بایران زده. زیرا بیگمان در آن حادثه یک سوم مردم ایران کشته شده و یا باسارت رفتند. یک سوم دیگر نیز در آشوبهای دیگر در پایان پادشاهی مغولان نابود شدند. این کمی مردم ایران از آن زمان است ، و آنگاه مغولان تا توانستند بپستی و زبونی ایرانیان کمک کردند و خویهای ایرانیان که پست شده بود پستترش گردانیدند. بدآموزیهای صوفیگری و خراباتیگری و جبریگری و مانند اینها که گفتیم باعث زبونی ایرانیان در برابر مغول شده بود در زمان آنها چند صد برابر بالا رفت. یک رشته پستیها درمیان ایرانیان امروز هم هست (از جمله باب پنجم گلستان) که یادگار مغولانست.

چیرگی مغولان بایران ، نژاد ایرانی را چندان پایین آورد که پس از مرگ ابوسعید آخرین پادشاه مغول ، چون او فرزندی برای جانشینی نداشت و درمیان امراء کشاکش افتاده بود می‌رفتند و از گوشه و کنار یک بچه مغول گمنامی را بشرط بودن از خاندان چنگیز می‌جستند و بپادشاهی برمی‌داشتند و چون در همان زمان در خراسان امیرحسین غوری پادشاهی آشکار کرده تاریخنگار بیغیرت ایرانی عبدالرزاق سمرقندی باو دشنام می‌دهد که چرا پادشاه شده :


👇

پاکدینی ـ احمد کسروی

20 Oct, 12:41


(از این نوشتار)
.

پاکدینی ـ احمد کسروی

20 Oct, 12:31


📖 حقایق زندگی

🖌 احمد کسروی

🔸39ـ خرده‌گیری و پاسخ آن (چهار از چهار)


امروز توده‌ها باهم در نبرد بسیار سختی هستند و زندگانی رُویه‌ی جنگ و کشتار بخود گرفته ... اینست در همه‌ی کشورها مردم ، چه زن و چه مرد ، چه پیر و چه جوان بدولت خود پشتیبانی می‌نمایند و جان و دارایی در راه آن دریغ نمی‌گویند.

ببینید دخترهای روسی رخت سربازی پوشیده همدوش شوهران و برادران خود برای جانفشانی در راه مقاصد دولت آماده گردیده‌اند. در خیابانهای تهران و قزوین و تبریز چشم باز کرده این دختران جانباز را تماشا کنید. این نمونه‌ای از دلسوزی و علاقه‌مندی توده‌های دیگر بکشور و دولت خودشان می‌باشد.

در چنین هنگام جهان ، ملایان در ایران بالای منبر می‌روند و داد می‌زنند : مردم بدولت مالیات نپردازید ، بسربازی نروید ، اگر در جنگ دولتی کشته شوید مرتد هستید ، اگر پول دولت را بدزدید با اجازه‌ی علما تقاص کرده‌اید. پس از سالیان دراز که زنان ایران از توبره‌ی سیاه [1] بیرون آمده‌اند و می‌توانند در این روزهای سخت شریک درد و گرفتاری مردان خود باشند ، آخوندها می‌کوشند که دوباره آنان را بدرون توبره بیندازند.

اینها درخور خاموشی نیست. باید باینها چاره کرد. این سخنان زهر است که بخورد توده داده می‌شود. باید موضوع یکرویه[=قطعی] گردد. اگر سخنان ملایان راستست و دلیلی برای گفته‌های خود دارند باید حکومت بدست آنان سپرده شود که اداره کنند ، و اگر راست نیست و دلیلی ندارد ، و یا نمی‌توانند حکومت را اداره کنند باید هرچه زودتر جلو آنان گرفته شود.

اینجا جای تسامح نیست. اینجا پای زندگانی بیست‌ملیون مردم درمیانست. برای آنکه دانسته شود آن گفته‌های ملایان چه نتیجه‌های زشتی را درپی دارد داستانهایی یاد می‌کنم :

دو سال پیش من به تبریز رفته بودم آقای احمد کاوه‌ که آن روز رییس مالیات بر درآمد تبریز بود و امروز رییس دارایی اقتصادی آنجا می‌باشد و تبریزیان و اسپهانیان و دیگران از اندازه‌ی پاکدلی و راستگویی او آگاهند با یک شگفتی این داستان [را] بازگفت : یکی از بازرگانان توانگر تبریز بایستی سی ‌و چند هزار ریال مالیات بر درآمد پردازد و چون نمی‌پرداخت گفتم فشار آورند و سخت گیرند و شبانه دیدم همان توانگر بخانه‌ی من آمد و پول از کیف خود درآورد و بجلو من گزاشت و گفت : «این سی‌ و چند هزار ریال است که می‌خواهید. من نادار نیستم. این پول را بخودت می‌دهم بدولت نمی‌دهم. مذهبم مرا نهی کرده» این را گفت و برخاست و من درماندم که باو چه بگویم و فردا دستور دادم رسید برایش فرستادند.

نیک اندیشید که بدآموزیها چه نتیجه‌ای را داده. مرد تیره‌درون می‌خواهد رشوه بدهد ولی مالیات نپردازد و می‌گوید : «مذهبم مرا نهی کرده» شما از اینجا پی برید که چرا در ایران همیشه بخشی از مالیات لاوصول می‌ماند.

یک سیدی از تبریز به تهران آمده چون پسرش از کارکنان وزارت دارایی است بنام آنکه نان او از پول دولت و خود حرامست بخانه‌ی او نرفته و چون خود نیز پیر است و تاکنون عادت بکار و پیشه نداشته ناچار از این و از آن پول می‌طلبد و زندگی بسر می‌برد. مرد نادان گدایی و آبروریزی را بخوردن نان یک کارکن دولتی ترجیح می‌دهد.

از این داستانها صدها و هزارها توان نوشت و زیانش نیز بیشتر از آنست که من در اینجا توانم یاد کرد.

یکی از بزرگترین علل بدبختی ایرانیان همینست. اینکه پس از سی‌وهفت سال که از تاریخ جنبش مشروطه می‌گذرد ، هنوز یکی از هزار تن معنی درست مشروطه را نمی‌داند ، اینکه انبوه مردم بکشور و توده علاقمندی ندارند ، اینکه امروز این بدبختی بکشور رو داده که در سالی که از آسمان باریده و از زمین روییده مردم گرسنگی می‌کشند و در هنگامی که تازه خرمنها برداشته شده در جلو نانواییها ازدحام می‌شود علت بزرگ آن همینست. یک مردمی که پشتیبانی از دولت نمی‌نمایند بلکه خود را مؤظف از کارشکنی می‌دانند خواری و زبونی به پیشانی آنان نوشته شده و بیگمان در این جنگ و کشاکش لگدمال و نابود خواهند گردید.

اینست دوباره می‌نویسم : باید باین چاره کرد. دوباره می‌نویسم : شما یا خود ملایان به پرسشهای من پاسخ دهید. پاسخ دهید که ببینم اگر حکومت حق شماست ما نیز بیاوری کوشیم و این دستگاه را برانداخته سررشته‌ی کارها را بدست شما دهیم. اگر حق با شما نیست و یا نمی‌توانید آن نیز دانسته گردد و راه روشن باشد. به هر حال چشم براه پاسخ خواهم بود.

(پرچم روزانه شماره‌های 219 تا 222)


🔹 پانوشت :

1ـ توبره‌ی سیاه یا کفن سیاه ، نامی که به چادر داده‌اند.


🔸 یادداشت کوشاد تلگرام از فردا می‌آید.

🌸

پاکدینی ـ احمد کسروی

19 Oct, 17:13


🌑 پیشامد دلگداز انفجار در معدن زغال سنگ ــ9 🌑

علتهای افزایش بیکاری و کاهش تولید

(بخش سوم)

🖌 کوشاد تلگرام

کاش روزی می‌رسید که سیگار در هیچ جای جهان تولید نمی‌شد و ما به آوردن چنین مثالی نمی‌پرداختیم. ولی در این روزگار که یک دسته از جهانیان و نیز ایرانیان سیگار می‌کشند و این کالا تولید می‌شود و تولید آن در ایران در انحصار شرکت دخانیات بوده ، جا دارد بپرسیم : آیا واردات سیگار با کدام یک از آن «آرزوها» که در قانون مصوب «شورای انقلاب» برای «حفاظت و توسعه‌ی صنایع ایران» آمده و پیشتر سخنش رفت می‌سازد؟!. آیا جز اینست که واردات این کالا همچون برخی کالاهای پرمصرف ، در انحصار یک یا چند کس بیشتر نمی‌باشد؟! آیا همین یک مثال نشان نمی‌دهد که در این کشور سودجویان دست بسفره‌ی مردم دراز می‌دارند؟!.

مثال دیگر ، واردات بی‌حساب چای است. این محصول که کمابیش همسال مشروطه‌ی ایران است با رنج و تلاشهای فراوان کاشف‌السلطنه به ایران رسید ، سالها او و دیگران در زمینه‌ی کاشت و پرورش آن بجان کوشیدند تا یکی از محصولات ارزشمند کشاورزی ایران گردید. آیا جا ندارد بپرسیم : چرا با بودن قانون «حفاظت و توسعه‌ی صنایع ایران» مصوب تیرماه 1358 اجازه دادند واردات این کالا چنان از اندازه بگذرد که چایکار ایرانی را به مرز نداری و رها کردن پیشه‌ی پدری خود بکشاند؟!. اختلاس «چای دبش» حسابش جدا.

هر حکومتی ‌باید به صنایعش اهمیت دهد و وظیفه دارد تا می‌توان کوشش کند از بسته شدن هر کدام از آنها جلو گیرد. این وضعیت در پیوستن آلمان غربی و شرقی دیده شد. یک بخشی از صنایع آلمان شرقی ناکارآمد بود و دولت آلمان برای نوسازی آنها بودجه‌ی هنگفتی را بکار برد تا آنها نیز دهه‌ها عقب‌ماندگی خود را جبران کنند. این تصمیم یکی دو دهه بار گرانی بدوش مردم آلمان غربی گزارد ولی چون به بزرگی و نیرومندی کشورشان می‌انجامید ، مردم تاب آوردند تا آن صنایع از کار نیفتند و بازساخته شوند.

به وارونه‌ی آنچه در آلمان انجام گرفت ، در اینجا با جلو نگرفتن از قاچاق و دادن مجوزهای نابجای واردات و راهبری پرخطا یا سودجویانه (بهتر بگوییم : خائنانه) ، صنعت ایران را از جایگاهی که داشت بیکبار پایین آوردند. مثلاً در صنعت کفشدوزی در جایی که سه کارخانه‌ی بزرگ مانند کفش ملی ، عمده نیاز سراسر کشور به کفش را تدارک می‌کردند جای پرسش است که چرا گمرکها و مرزهای کشور بروی کفشهای بیگانه باز شد؟!

دو علت برای ورشکستگی یا کم‌کاری این کارخانه‌ها می‌توان یافت. نخست آنکه بدیده گیریم قاچاقچیان و بازرگانانِ آزمند کمترین پروایی به تولید بومی نداشتند و جز پول به چیز دیگری نمی‌اندیشیدند. برای آنها هیچ اهمیتی نداشت وارد کردن کالاهایی که در ایران مانندش ساخته می‌شود ، باعث آسیب به تولید بومی و در درازمدت سبب ورشکستگی و تعطیلی آن کارخانه‌ها گردد. دوم ، راهبری چنان کارخانه‌هایی را به دست ناآزمودگانی سپاردند که برخی از آنها یک مغازه را نیز نمی‌توانستند راه برند. یا اینکه با پارتی‌بازی و رشوه به بهای بسیار کمی به کسانی فروختند که نه تنها شایستگی راهبری آنها را نداشتند ، بلکه برخی از آنان اساساً نه در اندیشه‌ی بهبود کارخانه بلکه درپی سودجویی از زمین و دیگر داراییهای آن بودند. یکی از شیوه‌های کارشان این بوده که کارخانه‌ی سود‌آور را زیانده نشان دهند و بدستاویز آن بخشی از کارگران را اخراج یا بازخرید کنند و رفته‌رفته آن را به تعطیلی کشانند. سپس زمین آن را فروشند یا بکار دیگری (مثلاً انبوه سازی) پردازند و پی خوشیهای خود باشند.

(این نوشتار دنباله دارد)

پاکدینی ـ احمد کسروی

19 Oct, 15:12


(از این نوشتار)
.