" هوشنگ ابتهاج "

@hoshang_ebtehhaj


"همه آفاق گرفته‌ست صدای سخنم "

کانال تخصصیِ اشعار استاد #هوشنگ_ابتهاج
متخلص #ه_ا_سایه
و
دیگر #اشعار کهن و معاصر
«این کانال رسمی #نمیباشد» و صرفا برای طرفداران استاد تاسیس شده..استاد هیچ صفحه رسمی #ندارند

هوشنگ ابتهاج (Persian)

هوشنگ ابتهاج یک کانال تلگرامی تخصصی است که به شعر و اشعار استاد هوشنگ ابتهاج اختصاص دارد. این کانال شامل متنوعی از اشعار کهن و معاصر استاد هوشنگ ابتهاج به همراه تحلیل‌ها و توضیحات مفصل درباره آثار و زندگی این شاعر بزرگ است. تمامی علاقمندان به اشعار این استاد بزرگ می‌توانند از این کانال بهره‌مند شوند و اطلاعات بیشتری درباره اثرات و زندگی این شاعر فرهنگی به دست آورند. اگر شما هم یکی از طرفداران هوشنگ ابتهاج هستید، حتما این کانال را دنبال کنید تا از آخرین اخبار و مطالب مرتبط با این استاد بزرگ مطلع شوید. این کانال تأسیس شده توسط طرفداران هوشنگ ابتهاج بوده و هیچگونه ارتباط رسمی با این استاد ندارد، اما شما می‌توانید از این کانال به عنوان یک منبع معتبر برای دسترسی به آثار و اطلاعات مرتبط با این شاعر بزرگ استفاده کنید.

" هوشنگ ابتهاج "

17 Oct, 13:56



بسوخت جان من این دیده‌ی جمال پرست
ز دست رفت دل هرزه‌گرد حال پرست

چگونه زین همه حسرت بود امید نجات
مرا که هست همین چشم ِ خط و خال پرست

نوازش نـَـفَـست با من است در همه حال
چه می‌گریزی از این شاعر محال پرست

شبی خیال تو از دشت خواب من بگذشت
دگر به خواب نرفت این دل خیال پرست

شکوه حزن تو را نازم ای بهار ملول
که الفتی‌ست تو را با من ملال پرست
‌‌
بهار من به خموشی کنار سایه گذشت
چمن سپرده به مرغان قیل و قال پرست
‌‌
#فریدون_مشیری
با یاد سفری با #هوشنگ_ابتهاج

@hoshang_ebtehhaj

" هوشنگ ابتهاج "

04 Oct, 08:35


ابری آهسته به چشمم لغزید!
@hoshang_ebtehhaj

" هوشنگ ابتهاج "

03 Oct, 20:42


صنما
گر بدی
و گر نیکی
تو
شبی
بی چراغ
تاریکی ...

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

" هوشنگ ابتهاج "

03 Oct, 20:42


.
دیدم و می آمد از مقابل من دوش
خنده تلخی نهاده بر لب پر نوش
آه کز آن خنده آشکار شکفتم
بنگر رفتم دگر ز دست تو رفتم
ناله فرو ماند در پس لب خاموش
غم زده چون ماهتاب آخر پاییز
دوخته بر روی من نگاه غم انگیز
دیگر در خنده اش امید و صفا نیست
راحت جان نیست عشق نیست وفا نیست
دیگر این خنده نیست نغز و دلاویز
می نگرم در خیال و می شنوم باز
می رود و می دهد به گوش من آواز
بنگر رفتم دگر ز دست تو رفتم

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

" هوشنگ ابتهاج "

30 Sep, 16:40


تصنیف غریبانه از غزل زیبای استاد ابتهاج
با صدای همایون شجریان تقدیم شما همراهان گرامی

@hoshang_ebtehhaj 🌹🌹🌹

" هوشنگ ابتهاج "

22 Sep, 15:29


امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است

گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است

آبی که بر آسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است

باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله این کهنه کمان است

از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است

ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردیست در این سینه که همزاد جهان است

از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند
یارب چقدر فاصله ی دست و زبان است

خون می چکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من می کن افشردن جان است

از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود
گنجی است که اندر قدم راهروان است


#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

" هوشنگ ابتهاج "

19 Sep, 17:51


ذاتِ این عبارت محرمانه‌ست ...

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

" هوشنگ ابتهاج "

19 Sep, 17:51


ندیدی تو آن درد بیدادگر
پسر غرق خون روی دست پدر

از آن نعرهٔ درد و فریاد کین
بلرزد دل کوه و پشت زمین

همه تن نباشم چرا گریه ناک
که صد شاخه از من جدا شود چو تاک

چرا خون نبارد از این سرگذشت
که یک عمر در خون و خنجر گذشت

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

" هوشنگ ابتهاج "

17 Sep, 16:45


مرغ شَبخوان که با دلم میخواند
رفت و این آشیانه خالی ماند
آهوان گم شده اند در شب دشت
آه از آن رفتگانِ بی برگشت ...

#هوشنگ_ابتهاج

@hoshang_ebtehhaj

" هوشنگ ابتهاج "

17 Sep, 16:45


صومعه‌سرا،
منزل پروین ابتهاج، خواهر سایه، 1386

@hoshang_ebtehhaj

" هوشنگ ابتهاج "

17 Sep, 16:45


[عظیمی]:
امشب سایه به یاد مادرش افتاد.
اینکه وقتی از تهران برمی‌گشت،مادرش با هیجان و شوق وصف‌ناشدنی آغوش می‌گشود و «امیر جان»،«امیر جان»گویان به سوی او می‌دوید.
پیرمرد هشتاد و چند ساله مثل کودک می‌گریست.
عاطفه هم به یاد مادرش افتاده بود و یواشکی اشک می‌ریخت؛ هر دو به درد می‌گریستند.
[عاطفه]: خیلی دلتنگِ مادرتون می‌شین؟
[سایه]: خیلی... خیلی زیاد!
[عظیمی]: درد و گریه و خنده در صورت سایه به هم آمیخته شده است. در توان من نیست که حال و حالت این پیر پرنیان اندیش را توصیف کنم.
[سایه]: مادرم می‌مرد واسه‌ی من. منو با نذر و نیاز بزرگ کرد... من تو اون بیت که در خطاب به مادرم گفتم:

درین جهانِ غریبم ازآن رها کردی
که با هزار غم و درد آشنام کنی

واقعاً مادرم اگه تصوّر می‌کرد که چه بلاهایی قراره به سرم بیاد،‌ بیچاره همون روزها از وحشت می‌مرد.
[عظیمی]: گریه و گریه و گریه...

نمی‌رود ز دل من صفای صورت عشق
وگر بر آینه،بارانِ گَرد می‌آید

📖پیرپرنیان اندیش - در صحبت سایه
در خطاب به مادر - ص 32
@hoshang_ebtehhaj

" هوشنگ ابتهاج "

16 Sep, 16:59


روزی که تو بازآیی
من قلب جوانم را
چون پرچم پیروزی
برخواهم داشت
وین بیرق خونین را
بر بام بلند تو
خواهم افراشت

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

" هوشنگ ابتهاج "

16 Sep, 16:59


‌‌
بر سنگ گوری تازه نامی هست...

دارنده این نام را هرگز ندیدم من
اینجا میان سوگواران آشنایانند و خویشانند
و مردمانی هم که چون من
دارنده‌ٔ این نام را هرگز ندیدند و نمی‌دانند
اما
هر کس که اینجا هست
با خشم و فریادی گره در مشت
می‌داند که او را کشت…

بر گرد گور تازه جمع سوگواران است
دیگر کسی اینجا نمی‌پرسد
این خفته در خاک از کجا و از کدامان است!؟…
می‌دانند او «فرزند ایران» است...
‌‌
#‌هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

" هوشنگ ابتهاج "

14 Sep, 16:42


آسمان زیر بال اوج تو بود،

چون شد ای دل که خاکسار شدی؟

سر به خورشید داشتی و،دریغ

زیر پای ستم غبار شدی!

ترسم ای دلنشین دیرینه

سرگذشت تو هم ز یاد رود!

آرزومند را غم جان نیست

آه، اگر آرزو به باد رود!

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

" هوشنگ ابتهاج "

11 Sep, 10:29


#با_نی_کسایی

دلم گرفته خدا را تو دلگشایی کن
 من آمدم به امیدت تو هم خدایی کن

 به بوی دلکش زلفت که این گره بگشای
 دل گرفته ی ما بین و دلگشایی کن

 دلی چو آینه دارم نهاده بر سر دست
 ببین به گوشه ی چشمی و خودنمایی کن

ز روزگار میاموز بی وفایی را
 خدای را که دگر ترک بی وفایی کن

 بلای کینه ی دشمن کشیده ام ای دوست
 تو نیز با دل من طاقت آزمایی کن

 شکایت شب هجران که می تواند گفت
 حکایت دل ما با نی کسایی کن

بگو به حضرت استاد ما به یاد توایم
تو نیز یادی از آن عهد آشنایی کن

 نوای مجلس عشّاق نغمه ی دل ماست
 بیا و با غزل سایه همنوایی کن

#هوشنگ_ابتهاج

" هوشنگ ابتهاج "

08 Sep, 16:50


این همه رنج کشیدیم و نمی‌دانستیم
که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj

" هوشنگ ابتهاج "

08 Sep, 16:50


از نگاهِ آب تابیدم به گُل
وز رخِ خود رتگ بخشیدم به گُل

پر زدم از گُل به خونابِ شفق
ناله گشتم در گلوی مرغِ حق

پر شدم از خونِ بلبل لب به لب
رفتم از جامِ شفق در کامِ شب

آذرخش از سینهٔ من روشن است
تندرِ توفنده فریادِ من است

هر کجا مشتی گره شد مشتِ من
زخمیِ هر تازیانه پشتِ من

هر کجا فریادِ آزادی منم
من در این فریادها دم می‌زنم

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj