🌈 دکلمــــه 🌈
گاهی وقتا تو شیش و هشت زندگیت میمونی!
بازی شیش و هشت رو که بلدی؟
شنیدی میگن طرف شیشش گیر هَشتِشه؟
خیلی سخته
خیلی دردناکه
درست مثلِ یه سیب که آویزونش کردی بین زمین و آسمون و مدام میچرخونیش و شکنجه اش میدی
نمیدونم تهه اش چی میشه
فقط اینو میدونم خیلی وقته دقیقا بین شیش و هشت زندگی گیرم
گیرِ گیر
عاص عاص،،
خدانکنه الان جای من باشی تا بفهمی چقدر سخت و طاقت فرصاست
نه میدونم کار درست چیه
نه میدونم باید برم یا برگردم
فقط میدونم از درون تهی ام
انگار لبه یه پرتگاهم
دستام میلرزن و چشام دو دو میزنن و مثل بید میلرزم که نکنه پاهام لیز بخوره
گیجم...گیجِ گیج
گُنگَم....گنگِ گنگ
ضربان قلبم ناخودآگاه بالا میره و بی اختیار تمام خاطرات بَدَم رو مرور میکنم مثلِ اِکرانِ تلخ ترین فیلم سینماییِ پرطرفداری که همهی تماشاچیا منتظرن ببینن تهش میمیری یا میبازی
درهرصورت هیچ کس منتظر پیروزی تو نیست
گاهی وقتا که بی خوابی میاد به سراغم یا چشمهامو میبندم و واسه خودم از شرق به غربِ زندگی سفر میکنم یا تو گالریِ خاطراتم تنهاگَردی میکنم
یا دوباره دفتر خاطرات رو باز میکنم و می نویسم
اونقدر تند و تند مینویسم و هرکلمه ای که ادامه کلمه قبلی هست رو پشت سرهم میارم که به آخرِ توانم میرسم و تازه میفهمم توگذشت این چند دقیقه نفسم رو توی سینه حبس کرده بودم ، مثلِ کسی که مدتها وسط دریا دست و پا میزده و تازه به ساحل رسیده و ریه هاش پراز آب شده یه نفس عمیــق بازم یه نفس عمیق میڪشم و چشامو بازمیکنم
آره ...الان دقیقا لبِ ساحل زندگیم قرار گرفتم ، مثل ماهی که تازه از دریا گرفتنش اونقدر تقلا میکنم که دوباره برگردم وسط دریا تا حداقل گذر زمان رو متوجه نشم اما میدونم همه این تلاشها بیهوده است و اَلاناست که باز آسمون سیاه جایِ خودش رو به روشنایی روز بده و دوباره روز از نو و روزی از نو
و دوباره روزهام مثل همهی روزهای تکراری تداعی بشه و تیک و تاک ساعت هرثانیه به مغزم بکوبه و تنهایی رو بهم یادآوری ڪنه
ناگزير از درد فاصله ها
به انسجام ظهــــــــــــور مي رسد احساس
پايكوبي مي كند دلــــــــــــ
جشن توهم زاي هوس را
ببينيد و باور نكنيد
ناله هاي عادت را
روز از نو
روزي از نو میرسد باز
بهقلم📝 #سارینازڪیانی
⚡️@dep_delbaraneh🐼