دلنوشته

شبها کُنج پنجره ی تنهایی‌ می‌ ایستم
و با رویای تو خیالبافی میکنم
شعرهایم را روی بخار
شیشه مینویسم
در همان لحظه ای که
به نام زیبای تو میرسم
و آن را میبوسم
باران اشک من
از کُنج شب شعرم میبارد...

#سالارنامی

این شبها
آنگونه که پلکهایم راز سیاهی
را در هم می شکند
چشمانم عاجز از مهار دلتنگیست،
و این رازیست که در انبوهی از
تاریکی شب
با دستهایم تمام ابرهای آسمان
را در آغوش‌ میگیرم
و گیسوانشان را با انگشتانم
شانه میزنم وقتی روی سینه ام آرام می آرامند
برایشان لالایی عاشقانه ای میخوانم،
طنین گرم شعرهایم
 مثل پیچکی به دور دیوار سرد اتاق میپیچد
تا با پنجه هایشان پنجره ی
بخاررفته را پاک‌ کنند،
این شب ها خواب مسافریست غریب
که سالها پیش در پیچ و خم
این جاده برای همیشه گم شد
و امشب من مانده ام در میان رازآلودگی
سنگین سکوت و ابرهایی
که روی سینه ام خواب باران را می بینند...

#سالارنامی
😔

شبها سکوت بارانِ
اشک چشمهایم
رسوا میکند
دلیل دلتنگیم را
وقتی تو
در میان تمام قطره های
اشکهایم نمایانی...


#سالارنامی
😔

دوباره زنده کن این خسته ی خزان زده را
حلول کن به تنم جان ببخش و جانان باش

کویر تشنه ی عشقم ، تداوم عطشم
دگر بس است؛ز باران مگوی باران باش

#حسین_منزوی

🩵🦋

وقتی به چشمانت خیره میشوم
فراموش میکنم سنگینی
تمام دلتنگی هایی
که روی شانه هایم
آوار شده بود ..

#سالارنامی

.

‌
چه شيرين نشستی
به تخت وجودم..

#حسین_منزوی
.

‍ ‍ ‍ انگار " پاییز "از چشمای من شروع شده.
از برگ ریزان دلم ...
از نارنجی سکوتم...
هیچ بارونی از ناودونهای قلبم عبور نمیکنه
تا بشوره این درد ها رو

دوباره دلتنگی اومده سراغم
صدای خنده هات تو گوشم میپیچه
خودکارمو پر میکنم از ابرهای تیره
و برات از بارون چشمام مینویسم
چشمهایی که تو هیچوقت دوسشون نداشتی
چشمهای خیس همیشه منتظری که 
معصومانه خیره مونده بودن به جاده ها
خاطرات عین برگهای پاییزی
دونه دونه میوفتن رو سنگفرش خیالم.......

یاد اولین دیدار
توو اون عصر پاییزی  افتادم
که چقدر عاشقانه نیگات میکردم
اما تو تو حتی دلت با من نبود
اصلن  منو نمی دیدی
تموم وجودت پر شده بود از سرما
شده  بودی  یه کوه یخ
میدونی که بی تفاوتی
دردناکترین مرگ دنیاست
این دردو
قلب کوچیک  من  بارها  حسش کرده
اما من دیگه  پاییز نیستم
اصلن  نمیخوام  و نباید پاییز  باشم
چون  بهار اومده به ملاقاتم .
ایندفه  بهار ازچشمای  من شروع  میشه


✍#سودابه_حسینی

🎙#رضا_ماد


             🍁🧡🍁
                       ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@navayemastaneh
@cafesheresoodabehe

همراهت می آيم تا آخر راه و هيچ نمیپرسم هرگز...!

با تُ اول کجاست...!

با تُ آخر کجاست...!


#عباس_معروفی

نمی‌آید به چشمم هیچ‌کس غیرازتو، این یعنی


به لطف عشق تمرین می‌کنم یکتاپرستی را


#فاضل -نظری
🌸𝑴𝒆♡𝒚𝒐𝒖🌸

چگونه به یادت بیاورم؟
به من بگو آدمی
چگونه آنچه را فراموش نکرده به یاد بیاورد

#معصومه_صابر

@Navay_Deli

.
در تماشای تو
     قانع نشوم من
             به دو چشم
همه چشمان جهان
  گو به سرم بشتابند...

#شهریار

🦋💜

در روزهای دلتنگی
در واژه های غمگینِ هر شعری که
شاعری سروده
تو را نفس می کشم
و
به این می اندیشم که عشق
شاید
با تو معنا می گرفت
اگر
آمده بودی.

#مهناز_حسینی

🩵🦋

کاش در این غروب پاییز
بیایی
تنها مانده ام
پاییز و غروب و دلتنگی هایش
برگ ریزانش
صدای خش خش برگانش...
هوای چشمانم را بارانی میکند
بیا
بیا
که چشمانم به انتظار آمدنت روشن است
میخواهم دلم را
قلبم را...
به عشقت کوک بزنم
وصله ی هم بشویم...
باز نشود
گره ی کورمان با دندان....

#مژگان_م
#دلژین

@morizzn

در رویاییم
به تو می اندیشم
و زیباترین شعر دنیا
شعریست درباره #چشمانت...

#سالارنامی

چگونه از تو شعر ننویسم
وقتی تمام خاطراتت
تداعی میشود در چشمانِ بارانیم...


#سالارنامی

تنگ غروب است..
حوالی پاییز
در خش خش اهنگین برگ ها
زیر بارش باران
به تو می اندیشم.
وفکر میکنم
چقدر جان منی
که ساز دلم کوک دوست داشتن توست
محبوبم

✍مینا _ حیدری

https://t.me/AvayemandegarO

چه زیباست
  شادی برگ های
هزار رنگ پاییز
وقتی با شوق بی تابانه در مسیر باد
همدیگر را در آغوش می گیرند
مثل شعرهایم که
رقص موهایت را با ملودی عشق
با تک‌ تک واژه ها می نوازد
تا به روی بالهای دفترم به پرواز در آیند،
هر بار از تو می نویسم
فاصله معنایش را فراموش می کند
کافیست چشمانم را ببندم
و دستانم را باز کنم
مثل برگهایی که عاشق شده اند
از زمین جدا می شوم
و بسوی ابرها قدم برمیدارم،
میخواهم تو را روبرویم
میان شادی و اشک شوق
در آغوش بگیرم تا به بهشت قلبم
میعادگاه عشق را لمس کند،
  تو را پهنای سینه و
در میان بازوانم پنهان میکنم
و آرامش با بوسه ای شیرین
در قلب من و تو
جاودانه خواهد شد...

✍ #سالارنامی

🎙مینا/ حیدری

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌❤️⊰⃟𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎

قربان مردمک‌های سرگردان چشم‌هایت بروم . قربان غم و شادی‌ات بروم . تو چه هستی که جز در تو آرام نمی‌گیرم ؟ حتی جای پایی از تو در خاک برای من کافی‌ست . برای من کافی‌ست ؛ کافی‌ست تا بتوانم اعتماد کنم ، بتوانم بایستم ، بتوانم باشم . کافی‌ست که صدایم کنی ، بگویی فروغ و من به دنیا بیایم و درخت‌ها و آفتاب و گنجشک‌ها با من به دنیا بیایند . دوستت دارم . دوستت دارم و دلم تاب تحمل این‌ همه عشق را ندارد . دلم از سینه‌ام بزرگ‌تر می‌شود . دلم مرا به بی‌قراری می‌کشاند . عشقی که از میان آن‌ همه تجربه‌های دردناک گذشته باشد و باز هم‌چنان باشد ، جز این نمی‌تواند باشد


#فروغ_فرخزاد❣
#نجواے_عشــღـــق


࿐჻ᭂ⸙❤️⸙჻ᭂ࿐

ترانه داغ عشق

#حسین_انواری
#لری
چشمانت قطعه ایست
از بهشت
هر بار میسرایمش
در عاشقانه هایم...

#سالارنامی

من تنها بازمانده ی
عاشقانه های نگاه توام
نگذار شکوه واژه های عشق
اینجا در قحطی و انزوا
بی باران بمیرد...

#سالارنامی