کتابفروشی یک رمان

@yekroman1


📚فروشگاه آنلاین کتاب📚
خرید آنلاین کتاب با تخفیف دائمی🔖
📮ارسال رایگان و فوری

🌐آدرس سایت
https://bookstore.1roman.ir/

👩‍💻آیدی ادمین جهت خرید
@yek_roman1
@yek_roman2

🌀پیج اینستاگرام یک رمان
https://www.instagram.com/yek_roman1/

کتابفروشی یک رمان

23 Oct, 20:17


برش از کتاب:
تو خیلی نزدیک شدی، اونقدر نزدیک که تشخیص خودم از تو سخت بود، تا حالا به کسی اجازه نداده بودم روحم رو لمس کنه ولی تو روحم رو تسخیر کردی... بعد از تو، من دیگه خودم نبودم، همه‌ی من شده بود تو... یه مهرداد تو وجود هانا... در حقم ظلم کردی مهرداد.. تو باعث شدی منِ ناقص با درد و عذاب پوست بندازم و بشم یکی دلخواه تو، وقتی پسم زدی من یه آدم بی‌هویت بودم... مردم و زنده شدم تا از این کالبد لعنتی بیام بیرون اما نشد که نشد... بعد رفتنت فهمیدم من و تو یکی هستیم، یکی که از هم دور بودیم و بدون هم ناقص، یکی که دوری عذابش می‌داد و نزدیکی زجرکشش می‌‌کرد، یکی که مثل هیچکس نبود...

#اثیری
#ستاره_جعفری

کتابفروشی یک رمان

23 Oct, 20:15


ژانر رمان معمایی، عاشقانه و روانشناسیه😍🤌🏻

کتابفروشی یک رمان

23 Oct, 20:14


پیش‌فروش جدیدمون🥰

📚نام کتاب: اثیری
✍️نویسنده: ستاره جعفری

🛍قیمت پشت جلد 545
🏷به همراه تخفیف پیش‌فروش 436
🔺تعداد صفحات: ۵۸۶ صفحه
💌هزینه ارسال رایگان

📋معرفی کتاب:
مسیر زندگی هانا فال‌بینی قهار و زبده، زمانی دچار افت و خیز میشه که مهرداد، خصم مادرزادِ سابقش، دوباره سر راهش سبز میشه، کسی که هانا یک بار درصدد کشتنش برآمده بود حالا با کینه‌ایی دوچندان به قصد انتقام برای هانا دام پهن میکنه غافل از اینکه فرقه‌ایی نوظهور زودتر از مهرداد درصدد جذب هانا و استفاده از نیروهای خارق‌العاده او هستن و ...

برای ثبت سفارش کافیه به ادمین‌ها پیام بدید❤️‍🔥
@yek_roman1
@yek_roman2

کتابفروشی یک رمان

23 Oct, 20:08


همچنان که ما داریم سفارشات شمارو ثبت میکنم آخرشبی یک پیشفروش جدید ببینیم؟؟

کتابفروشی یک رمان

23 Oct, 13:44


داستانی که شما رو به دل تهران و باغ‌های کرمان و گرمای خوزستان لای نخل‌ها میبره باهاش سوار اسب میتازونید و گرما رو روی پوست خودتون احساس می‌کنید...

به هادس خوش آمدید
توصیه ویژه‌ی من به شماست داستانی که تج..اوز و عشق و نفرت و هزاران احساس عجیب دیگه رو باهاش تجربه میکنید
قیمت : ۷۴

کتابفروشی یک رمان

23 Oct, 13:44


تمام تنم از درد پر شده بود به سختی خودم رو از دستاش نجات دادم و فرار کردم وقتی چشم‌هام رو باز کردم توی بیمارستان بودم...

یکی از جذاب‌ترین داستان‌های ایرانی که تا امروز خوندم کتابی که از صفحه‌ی اولش من رو میخکوب کرده بود و فوق العاده بود و نظرم رو درباره‌ی رمان‌های معاصر ایرانی عوض کرد...

کتابفروشی یک رمان

23 Oct, 13:43


مهندس درحالی‌که از اون بطری شراب توی لیوانش میریخت شروع به تعریف خاطرات قدیمی‌ کرد گفت و نوشید و سیگار کشید احساس می‌کردم خشمگین تر میشه و فقط چند لحظه بعد...

دست‌هایی پر از خشم و عصبانیت توی لباسم بودن! سنگینی مردی رو روی بدن بدون لباسم احساس میکردم که داشت...

کتابفروشی یک رمان

23 Oct, 13:40


_رودابه
دخترش همسن و سال من بود و حالا من بجای اون کنار پدرش بودم و انبوهی از ظرف های نشسته رو میدیدم که نشون از تنهایی پدرش داشت دلم میخواست اون خونه رو مرتب کنم اما من فقط مهمان امشب بودم...

رو به روی هم نشسته بودیم و چای میخوردیم که مهندس جمله‌ای گفت که تمام‌ تنم از شنیدنش یخ کرد! میدونستی تو خیلی شبیه عمه‌ت هستی؟
همه میدونستن که اون چقدر عاشق عمه بود...

کتابفروشی یک رمان

23 Oct, 13:39


دشمن اعلام کرده بود که قراره مرکز شهر رو بمب بارون کنه! خان و نامزد رودابه اون شب با اصرار از رودابه خواستن که شب رو توی خوابگاه نمونه و پیش یکی از بستگان دور خانوادگی‌ بره...

وقتی رودابه به خونه‌ی آقا یوسف مهندس قدیمی شرکت نفت رسید همه چیز آشفته بود ۴ سال پیش دختر و همسر آقا یوسف اون رو به مقصد کانادا ترک کرده بودند...

کتابفروشی یک رمان

23 Oct, 13:36


توی خونه‌ی اعیانی خان ولوله به پا شده بود و خان ناراضی از اینکه حالا دختر عزیزش رودابه قراره برای درس خوندن در دانشگاه به تهران بره. همه‌ی اعضای خونه داشتن مقدمات رفتن فراهم می‌کردند...

تازه انقلاب شده بود و سایه‌ی جنگ روی کشور بود و کمی بعد از رفتن رودابه اوضاع بدتر شد اون شب همه‌ی دختران خوابگاه توی پناهگاه جمع شده بودند چون...

کتابفروشی یک رمان

23 Oct, 13:21


بریم برای معرفی اصلی❤️‍🩹

کتابفروشی یک رمان

23 Oct, 13:21


کتاب واقعا زنانه است و نشون میده زن بودن چه‌قدر سخت و در عین حال ارزشمنده مخصوصا توی جوامع سنتی...

کتابفروشی یک رمان

23 Oct, 13:20


خیلی چیزهای توی این کتاب با قلم روان نویسنده بیان میشه و ماها باهاش آشنا میشیم و چون متعلق به فرهنگ خودمونه حتی اگه تجربه نکرده باشیم درکش میکنیم❤️‍🩹

کتابفروشی یک رمان

23 Oct, 13:19


وقتی این کتاب رو که خوندم با رودابه توی خوابگاه‌های دانشگاه تهران، امیرآباد، نیاوران، ولی‌عصر، بازار بزرگ قدم زدم...
استرس‌ها و اضطراب‌های دخترونه تجربه کردم🥲